حديث

حديثي به اين مضمون در كتب حديث هست :

رسول الله صلي الله عليه و آله : ثلاثة لا يكلمهم الله عز و جل يوم القيامة و لا ينظر إليهم و لا يزكيهم و لهم عذاب أليم : رجل بايع إماما لا يبايعه إلا للدنيا ، إن أعطاه منها ما يريد وفي له و إلا كف . و رجل بايع رجلا بسلعته بعد العصر  فحلف بالله عز و جل لقد أعطي بها كذا و كذا فصدقه فأخذها و لم يعط فيها ما قال ، و رجل علي فضل ماء بالفلاة يمنعه ابن السبيل؛ (1)

سه كس اند كه خدا با آنان سخن نمي گويد و به آنان نظر نمي كند و پاك شان نمي سازد و عذاب دردناك در انتظار آنان است:

مردي كه با رهبري فقط به خاطر آمال دنيايي بيعت كند (نه به خاطر حقانيت او و انجام وظيفه ياري حق) ، اگر از اين رهبر به آمالش برسد ،به بيعت وفا كند و گرنه، از ياري او خودداري ورزد.

مردي كه بعد از عصر كالايش را به ديگري بفروشد و به خدا قسم بخورد كه آن را به فلان مقدار خريده است و خريدار هم قبول كند ،در حالي كه به آن مقدار نخريده باشد.

 مردي كه در بيابان آب اضافي داشته باشد و آن را از مسافر  بيابان دريغ كند. 

اين حديث و آيات و احاديثي كه با اين مضمون وجود دارد، همه تهديد كافران و گناهكاران است تا از كفر و گناه باز گردند و ايمان آورند و نيكوكار گردند. تا زماني كه انسان در  دنيا است، در توبه باز مي باشد . مي تواند با توبه از كفر و گناه ،مورد نظر خدا واقع شود و گذشته خود را پاك كند. اگر بدون توبه و با كفر و گناهان از دنيا برود، خدا به او نظر نمي كند. عفو و رحمت خود را از او دريغ مي كند. او را به كيفر كفر و گناهانش مي گيرد.

امام علي فرمود:

و لا ينظر إليهم ": يعني لا ينظر إليهم بخير لمن لا يرحمهم ، وقد يقول العرب للرجل السيد أو للملك : لا تنظر إلينا يعني أنك لا تصيبنا بخير وذلك النظر من الله إلي خلقه؛ (2)

 "لا ينظر اليهم" يعني به آنان نگاره خير و رحمت نمي كند و خيري به آنان نمي رساند.

تا زماني كه در  دنيا هستند، كفر و گناهان شان مانع توجه رحمت خدا به آنان مي شود. اگر با  گناهان از دنيا بروند، در آن دنيا  از رحمت خدا محرومند.

پس اين احاديث تشويق به توبه است و در كنار آيات و احاديث ديگر اين وجه تشويقي ظاهر تر است:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم ؛(3)

بگو: «اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسي‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ و ...؛ (4)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! به سوي خدا توبه كنيد، توبه‏اي خالص اميد است (با اين كار) پروردگارتان گناهان تان را ببخشد و  ...

كساني كه به اين خصلت ها مبتلا هستند، بايد قبل از اين كه فرصت از دست رود، توبه كنند. خود را در معرض عفو و رحمت خدا قرار دهند . از اصرار و پافشاري بر گناهان خودداري ورزند. اگر اصرار ورزند ، قهر خدا آنان را فرا خواهد گرفت:

وَ سارِعُوا إِلي‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ و... و الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ؛ (5)

 شتاب كنيد براي رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتي كه وسعت آن، آسمان ها و زمين است و براي پرهيزگاران آماده شده است. همان ها كه در توانگري و تنگدستي، انفاق مي‏كنند و...  آن ها كه وقتي مرتكب عمل زشتي شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مي‏افتند . براي گناهان خود، طلب آمرزش مي‏كنند.كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ و بر گناه، اصرار نمي‏ورزند، با اينكه مي‏دانند

 كيفر مربوط به قيامت است. حضرت هم فرمود: يوم القيامه. آن هم به شرط اين كه بدون توبه از دنيا بروند.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، خصال، قم، انتشارات اسلامي، 1362 ش،  ص 107.

2. مجلسي، بحار الأنوار، بيروت ، الوفا ، 1403 ق،  ج 4، ص 10.

3. زمر (39) آيه 53.

4. تحريم (66) آيه 8.

5. آل عمران (3) آيه 133-135

در مورد فضيلت و برتري ائمه معصوم (ع) مخصوصا امير المومنين علي(ع) روايات زيادي از شيعه و حتي از اهل سنت و نيز آيات قرآني وجود دارد كه از مجموع اين آيات و روايات استفاده مي شود مقام و منزلت حضرت علي (ع) در بعضي جهات نسبت به ائمه ديگر بالاتر است. در روايتي به برتري فضيلت آن حضرت تصريح شده است:

" عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًي وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ (ع) فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا. (1)

از امام صادق نقل شده كه فرمودند پيامبر اكرم فرمودند ما در امر و فهم و حلال و حرام در يك درجه ايم. اما رسول الله و علي (ع) فضيلت هاي خودشان را دارند. ( اين حديث براي پيامبر اسلام و حضرت علي فضيلت بيشتري نسبت به معصومين ديگر قرار داده است).

در بعضي روايات هم مقام و منزلت آنها در برخي جهات مساوي دانسته شده است:

ِّ " عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ لِي‏ نَحْنُ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِي الْعَطَايا عَلَي قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ. "(2)علي بن جعفر از امام موسي بن جعفر نقل مي كند كه ايشان فرمودند ما ائمه در علم و شجاعت با هم مساوي هستيم و در عطايا به اندازه اي كه امر شده ايم.

اما درباره مقام علمي حضرت زهرا(س) در منابع معروف اسلامي رواياتي وجود دارد مانند حديث زير:

ابونعيم در حديثي از پيغمبر اكرم (ص) نقل مي‏كند كه روزي رو به يارانش كرد و فرمود:

"اي شئ خير للنساء " چه چيزي براي زنان از همه بهتر است؟ ياران ندانستند در جواب چه بگويند.

علي (ع) به سوي فاطمه(س) آمد و اين مطلب را به اطلاع او رسانيد. بانوي اسلام گفت: "چرا نگفتي:

"خَيْرٌ لَهُنَّ انْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لَايَرَوْنَهُنَّ".

از همه بهتر اين است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را"

علي عليه السلام بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اكرم (ص) عرض كرد.

پيامبر فرمود: "مَنْ عَلَّمَكَ هذا؛ چه كسي اين پاسخ را به تو آموخت؟ "عرض كرد: فاطمه (س) پيامبر فرمود: "انَّها بَضْعَةٌ مِنِّي؛ او پاره وجود من است". (3)

اين حديث نشان مي‏دهد كه اميرمؤمنان(ع) با آن مقام عظيمي كه در علوم و دانش داشت كه دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدينه علم پيغمبر اكرم (ص) بود گاهي از محضر همسرش فاطمه (س) استفاده علمي مي‏كرد. اين سخن پيغمبر(ص) كه بعد از بيان احاطه علمي فاطمه(س) مي‏گويد: "او پاره‏اي از وجود من است" بيانگر اين واقعيت است كه منظور از "بَضْعَةٌ" تنها پاره تن و جسم نيست، كه بسياري در تفسير حديث گفته‏اند، بلكه فاطمه پاره‏اي‏ از روح پيامبر (ص) و علم و دانش و اخلاق و ايمان و فضيلت او نيز بود، و پرتوي از آن خورشيد و شعله‏اي از آن مشكات محسوب مي‏شد. (4)

اما در مورد هم كفو بودن حضرت علي و فاطمه (س) اين مطلب فضيلت و برتري براي هر دو ايشان است و از آنجا كه براي حضرت زهرا خواستگارهاي زيادي از اصحاب پيامبر آمده بودند و بعد از ازدواج حضرت علي و فاطمه، عده اي پيامبر اكرم را بخاطر اين ازدواج سرزنش كردند پيامبر فرمودند:

" عَنِ النَّبِيِّ ص لَوْ لَا عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْو ٌ"(5) رسول خدا فرمود: اگر علي نبود، كفو و همتايي براي فاطمه پيدا نمي‏شد.

" قَالَ الصادق (ع) لَوْ لَا أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) تَزَوَّجَهَا لَمَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ "(6)

اگر علي بن ابي طالب نبود كه با فاطمه ازدواج كند، از زمان حضرت آدم تا روز قيامت، در روي زمين كسي يافت نمي‏شد كه شايستگي همسري با فاطمه را داشته باشد.

بنابراين احاديث هم كفو بودن مي رساند كه غير از حضرت علي (ع) كسي ديگر كفو و همتاي فاطمه نيست و اين مقام و منزلت براي هر دو ايشان است.

پي نوشت ها:

1. كليني، كافي، انتشارات اسلاميه، ج1، ص275.

2. همان.

3. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، ج‏20، ص67( عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَخْبِرُونِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاء...).

4. مكارم شيرازي، زهرا برترين بانوي جهان، ص 40.

5. روحاني، محمد، زندگاني حضرت زهرا عليها السلام، انتشارات مهام، ص 542.

6. همان، ص132.

فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«خَيْرُ لِلْنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛

چه نيكو است براي زنان كه مردان [نامحرم ]را نبينند و مردان [نامحرم‏] هم آنان را نبينند.»

فاطمه زهرا(س) درّ يكدانه صدف رسالت و برترين، عالم‏ترين، فاضل‏ترين و محبوب‏ترين زن از ابتداي خلقت تا انتهاي آن است. نه هيچ زني بلكه هيچ مردي جز پدرش رسول خدا(ص) و همسرش علي بن‏ابي‏طالب(ع) ، از پيشينيان به مقامي كه او نايل شد، نرسيده بود . هيچ زن و مردي از پسينيان در اين مقام متعالي به او ملحق نخواهد گشت. گرچه در بين ذريه آن حضرت و پيروان دين اسلام زنان و مردان بزرگي پا به عرصه وجود گذاشته و خواهند گذاشت، مرداني همچون ابوالفضل العباس فرزند امير مؤمنان، احمد بن‏موسي فرزند امام كاظم(ع)، عبدالعظيم حسني نواده امام مجتبي(ع) و ... و زنان با شخصيت و عظيمي همچون دخترش زينب كبرا،  نواده‏اش فاطمه معصومه و ... كه در عظمت شأن بي‏نظيرند، ولي مقام و مرتبه حضرت زهرا با هيچ كس ديگر قابل مقايسه نيست.

حضرتش تربيت‏ شده خانه وحي و تعليم‏ يافته مستقيم مكتب نبوي بود. همچون همسرش علي بن‏ابي‏طالب(ع) از اوان كودكي در دامن پدرش رسول خدا پرورش يافت . حضرت پيامبر با توجه به استعداد و ظرفيت علمي فوق‏العاده دخت بزرگوارش، در طول عمر خويش هيچ لحظه‏اي از پرورش وي غافل نشد . او را به بالاترين مقامي كه انسان توان رسيدن به آن را دارد، رساند، به طوري كه به بيان خود حضرت، اگر پسرعمويش نبود، در نوع انسان - از آدم تا بقيه افراد نسل او - براي حضرت زهرا، كفو و هم‏شأني يافت نمي‏شد.(1)

سخن، رفتار و سيره اين بانوي گرامي مانند سخن، رفتار و سيره پدر، همسر و فرزندان معصومش حجّت و معيار حقانيت شد . جز حق از او صادر نگشت . اسوه و الگوي همه مؤمنان و حجتي بر همه خلايق گشت تا رهپويان راهش به سعادت رسند . مخالفان و گمراهان در مواجهه با وي، بر بي‏عذري خود اعتراف ورزند و حجت بر آنان تمام باشد.

 

پيامبر اكرم (ص)، روزي سؤال كرد: مرا خبر دهيد كه بهترين چيز براي زنان كدام است؟(برخي افراد جواب هايي دادند ) حضرت زهرا(س) فرمود: بهترين چيز براي زنان آن است كه مردي را نبينند و مردي هم آنان را نبيند.اينجا بود كه جضرت رسول فرمودند :فاطمه پاره تن من است.(2)

با استعانت از روح متعالي حضرت به بيان نكاتي در باره اين سخن منسوب به حضرت مي‏پردازيم.

اول: روايت از هيچ حكم الزامي بر فعل يا ترك خبر نمي‏دهد. بلكه ناظر به فضيلتي استحبابي است . فقيهان شيعه چون معتقد به آسان‏گيري در دلايل مستحبات هستند، از نقّادي آن چشم پوشيده‏اند.(3)

دوم : در مورد روايات معصومين عليهم‏السلام اصل بر اين است كه تا بتوان براي روايات معناي صحيح پيدا كرد و از كنار گذاشتن آن ها خودداري نمود حتي اگر دو يا چند روايت به ظاهر متعارض باشند، تا حد ممكن آن ها را با هم معنا مي‏كنند . اگر جمع معنايي آن ها ممكن نبود، به ترجيح يكي مي‏پردازند . در صورت نبودن وجه ترجيح، در باره هر دو روايت سكوت مي‏كنند و علم آن را به خود امامان وا مي‏گذارند.

سوم : به نظر مي‏رسد اين حديث با وجود ضعف سندي، پيام متعالي، صحيح و بلندي دارد كه حفظ حريم و دوري از اختلاط و روابط فساد است . اين پيام در احاديث فراوان ديگري تكرار شده است.

چهارم : خيريت و افضليت مطرح شده در اين حديث، نسبي و غالبي است، يعني در غالب اوقات و در بيش تر برخوردها و فعاليت‏ها بهتر است زن طوري رفتار و عمل كند كه با مردي مواجه نشود و مردي هم با او مواجه نگردد. در بسياري از حيطه‏هاي اجتماعي، آموزشي، خدماتي، سياسي و اداري، زن مي‏تواند و شايسته است از اختلاط، هم‏نشيني و گفتگوهاي صميمي با مردان خودداري ورزد . از اين موارد غير ضروري، فسادخيز و فتنه‏انگيز اجتناب ورزد. اما مواردي هست كه مواجه شدن زن با مرد و سخن گفتن و ... لازم و ضروري است مانند ميدان كسب علم زنان از مرداني كه هم‏ رتبه علمي آنان در بين زنان يافت نمي‏شود و بالعكس، يا مواجه شدن براي امر به معروف، نهي از منكر، سفارش به حق، تواصي به صبر و ... ترك چنين مواردي نه تنها خيريت و افضليت ندارد ، بلكه مذموم است و از شمول حديث خارج مي‏باشد.

مثال اين افضليت غالبي را در مورد «سكوت» مي‏بينيم. در روايات براي سكوت فضيلت بسيار شمرده شده و افراد بدان ترغيب گشته‏اند از جمله:

حضرت داوود به فرزندش سليمان(ع) فرمود: فرزندم، اگر كلام از نقره باشد، شايسته است سكوت را طلا بداني.(4)

امام باقر(ع) فرمود: شيعيان ما [از بس در تداوم سكوت محافظت دارند، به گمان مردم ]لال هستند.(5)

 امام علي(ع) فرمود: هر گاه عقل كامل گردد، سخن كم مي‏گردد.(6)

معلوم است كه سكوت در مقايسه با سخن گفتن بيهوده و لغو يا غيبت، تهمت و سخن‏چيني [كه از گناهان كبيره هستند ]بسيار افضليت دارد . غالب انسان‏ها هم يا از امور بيهوده و بي‏ارزش سخن مي‏گويند يا سخن آنان غيبت و تهمت و ... است. بنابراين سكوت براي غالب انسان‏ها افضل است . روايات مذكور، ناظر به اين حكم غالبي است اما اگر افرادي بتوانند نيكو و به جا سخن بگويند و سخن آنان حكمت، علم، امر به معروف، نهي از منكر و ... باشد، چنين سخن گفتن البته بهتر از سكوت است . چنين افراد توانمندي نبايد با استناد به احاديث فضيلت سكوت، از سخن گفتن خودداري ورزند ،بلكه براي آنان سخن گفتن خير و فضيلت است . سكوت، گناه و معصيت و ديگران هم بايد به اين مرتبه از توان صعود كنند تا كلام آنان از سكوت‏شان برتر شود.

امام سجاد(ع) فرمود: سكوت و كلام هر دو آفاتي دارند . اگر از آفت به دور باشند، كلام از سكوت، افضل است، زيرا خداوند انبيا و جانشينان را مأموريت به سكوت نداده ،بلكه آنان مأمور به سخن گفتن مي‏باشند . كسي با سكوت [از حق ]مستحق بهشت نمي‏شود، به ولايت خدا نمي‏رسد و از جهنم نجات نمي‏يابد. همه اين ها در گرو سخن گفتن است . اصولاً ماه [سكوت‏] با خورشيد [كلام حق ]قابل مقايسه نيست. شما حتي فضيلت سكوت را با كلام بيان مي‏كنيد، ولي نمي‏توان فضيلت كلام را با سكوت بيان كرد.(7)

سخن حضرت زهرا(س) در مورد فضيلت خودداري زن از ديدن مردان و ديده شدن توسط آنان ناظر به ديدن و ديده شدن غالب افراد است كه ديدارها و ملاقات‏هاي شان با آلودگي هاي گناه و فساد همراه است . بهتر آن است كه حتي‏الامكان از اين ملاقات‏ها و نشست و برخاست‏ها و گفتگوها دوري شود؛ اما اگر زناني محترمانه و با حرمت و كرامت در اجتماعي ظاهر شوند و به انجام اعمال صالح و مفيد اجتماعي بپردازند، گرچه لازمه چنين حضوري ديدن و ديده شدن توسط مردان بيگانه است، اما حضور بهتر از خودداري از آن است.

دختران شعيب با عفت و پاكدامني مورد تصريح خداوند، چوپاني مي‏كردند . در اجتماع با مردان مواجه مي‏شدند ، ولي حريم نگه مي‏داشتند . از اختلاط و نشست و برخاست و گفتگوهاي غير ضروري و هوس‏آلود اجتناب داشتند.

زنان پيامبر(ص) با مردان ديگر مواجه مي‏شدند . قرآن آنان را نهي نكرد ،بلكه آداب و رفتار محترمانه را به آنان آموخت . آنان را از برج‏گونه ظاهر شدن و به ناز و كرشمه سخن گفتن نهي كرد . نه از مطلق خارج شدن از خانه و سخن گفتن با مرد نامحرم.

صحابه بزرگواري همچون سلمان فارسي، ابوذر غفاري و جابر بن‏عبداللَّه انصاري خدمت حضرت زهرا(س) مي‏رسيدند . از ايشان علم مي‏آموختند حتي سلمان در كارهاي منزل به حضرت ياري مي‏رساند.

با توجه به مجموع ادله و روايات و سنت و سيره معصومان به خصوص سيره حضرت زهرا(س)، اسلام دعوت‏كننده به رعايت حريم و عفت و حيا در اجتماع توسط عموم و به خصوص زنان است . حضور عفيفانه و محترمانه زن را بر پرده‏نشيني و عزلت‏گزيني زن ترجيح مي‏دهد . زن و مرد را در برابر خدا، خود و اجتماع مسئول دانسته ، به كسب علم و كمال و تعالي اجتماعي فرا خوانده است . اين هدف و غايت جز با حضور صحيح، محترمانه، عفيفانه و حريم‏دار زنان محقق نمي‏شود.

امروز بعد از گذشت ربع قرن از انقلاب اسلامي و با توجه به روشنگري‏هاي امام خميني و ياران ايشان، در زمينه لزوم و جواز و رجحان حضور اجتماعي زن، شك و ترديدي نمانده است.

ششم: نكته تربيتي اين حديث از اهميت به سزايي به خصوص براي امروز جامعه اسلامي برخوردار است. حضرت مي‏خواهد به اين نكته توجه دهد كه نشست و برخاست‏هاي غير ضروري و هوس‏آميز، سخن گفتن و خوش و بش‏هاي بي‏حساب و غلط در بين زنان و مردان، اجتماع را فاسد مي‏كند. پرهيز از آن لازم و ضروري است . چون در غالب اين نشست و برخاست‏ها و خوش و بش‏ها زمام امر به دست زن است . مرد طالب و خواستار است كه از ايجاد آن ابتدائاً ناتوان مي‏باشد، پس بايد زنان را نسبت به آن هشدار داد . آنان را آگاه ساخت كه بهترين چيز براي خود آنان دوري از اين گونه امور مي‏باشد.

آنچه اجتماع ما را امروز به شدت آزار مي‏دهد و منشأ بسياري ناهنجاري‏ها و فسادهاست، حضور لجام‏گسيخته و ولنگار زن در اجتماع است. آرمان انقلاب، ترويج حيا و عفاف در روابط اجتماعي زن و مرد بود. رژيم منحط شاهنشاهي حضور اجتماعي عروسك‏وار، مهيّج و هوس‏انگيز زن را در رأس برنامه‏هاي خود داشت . انقلاب اسلامي نه براي منع حضور زن بلكه براي تصحيح آن اقدام كرد . حضور عفيفانه زن را مطلوب شمرد. حضوري كه از چشم‏چراني، لذت‏جويي، روابط خارج از ضابطه و ولنگاري غربي‏مآب در آن خبري نباشد، ولي امروز مي‏بينيم شائبه‏هاي شيطاني در اجتماع فراوان شده است . آفات و پيامدهاي منفي آن مشهود همگان مي‏باشد.

كلام زهراي اطهر(س) رهنمون به سوي عفت و حيا و پوشش است. اگر زنان از اختلاط هاي بيجا و غير ضروري و فسادانگيز با مردان بپرهيزند ، به آنان هم اجازه چنين اختلاط هايي را ندهند، اگر در محيط كار بنا را بر رعايت حريم عفت، پوشيدگي، حيا و پاكدامني بگذارند ، روابط را بر مبناي انجام وظيفه ديني و انساني و اجتماعي قرار دهند ، جز در حد لازم و مفيد و صحيح با هم برخورد و ارتباط نداشته باشند، اگر امر به معروف و نهي از منكر، سفارش به حق و صبر، همياري و همكاري در انجام عمل صالح و سبقت ‏جويي به سوي رضاي خدا در چارچوب ارتباط هاي اجتماعي مردان و زنان باشد، حضور اجتماعي زن، عمل صالح و انسان‏ساز خواهد بود . در غير اين صورت، حضورش جز وزر و وبال خود و اجتماع نيست . عواقب ناگواري به دنبال خواهد داشت. بايد امروز هم حضور زن را مشابه حضور وي در دوران انقلاب و دفاع مقدس و عرصه خدمت‏رساني بخواهيم و براي همرنگ شدن حضور امروز وي با حضور دوران انقلاب و دفاع مقدس و جهاد سازندگي كوشش كنيم.

در آخر مناسب است با كلامي از پيامبر سخن را به پايان بريم:

«هر كس با زن نامحرمي به حرام مصافحه كند، روز قيامت با دستان بسته به آتش انداخته مي‏شود . هر كس با زن نامحرمي شوخي كند و به لذت سخن بگويد، در قبال هر كلمه هزار سال در جهنم زنداني گردد . زن نيز اگر در سخن گفتن و مصافحه به رضايت با مرد همراه گردد ....... و با او شوخي نمايد، گناه او نيز همسان مرد است.»(8)

پي‏نوشت ها:

 

1. بحارالانوار، ج‏43، ص‏92.

2. همان، ج‏100، ص‏238 به نقل از مصباح‏الانوار.

3. همان، ج‏43، ص‏54 به نقل از كشف‏الغمه.

4. همان، ج‏68، ص‏278.

5. همان، ص‏285.

6. همان، ص‏290.

7. همان، ص‏68.

8. همان، ج‏7، ص‏214.

 

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص قَالَ بُنِيَ الْكُفْرُ عَلَي أَرْبَعِ دَعَائِمَ- الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَة؛ (1)

امير المؤمنين(ع) فرمود: كفر بر چهار پايه استوار شده: فسق، غلو، شك، شبهه.

پس از درگذشت پيامبر (ص) گروه هايي درباره ايشان و پيشوايان معصوم، از مرز حق تجاوز كرده، مقاماتي را براي آنان قائل شدند كه مختص خداست. از اين جهت «غالي» يا «غاليان» ناميده شدند.

شيخ مفيد مي‌گويد: غاليان گروه هايي هستند كه به اسلام تظاهر نموده، ولي براي اميرمؤمنان(ع) و پيشوايان دين، الوهيت و نبوت ثابت نموده‌اند. آنان را با صفاتي معرفي كرده‌اند كه از مرز حقيقت فراتر است. (2)

علامه مجلسي مي‌گويد:

«غلو» درباره پيامبر و پيشوايان اين است كه آن ها را خدا بناميم يا در عبادت و پرستش شريك خدا بينگاريم، و يا آفرينش و روزي را از آن ها بدانيم، و يا معتقد شويم خدا در آن ها حلول كرده است و يا بگوييم بدون الهام از جانب خدا از غيب آگاهند، و يا امامان را پيامبر بينديشيم، يا تصور كنيم كه شناخت و معرفت آنان ما را از هر نوع عبادت خدا بي‌نياز مي‌سازد و تكليف را از ما بر‌مي‌دارد». (3)

 البته درك جايگاه معصومان چندان آسان نيست. اما بيان آن بزرگواران در خصوص خويش، بهترين راهنماي ما در اين مسير است :

علي(ع) در حديث مختصر و شيوايي فرمود: « از غلو در باره ما دوري بجوييد. بگوييد ما بندگاني پرورش يافته ايم. سپس (بعداز اعتراف به مخلوق بودن و عبد بودن ما ) در باره فضيلت ما هر چه خواستيد بگوييد» (4).

 نكته مهم درباره ائمه(ع) رعايت اصل اعتدال است. نه افراط، نه تفريط. نه آن ها را از مقاماتي كه دارند، بالاتر ببريم و به مقام خدايي برسانيم. نه اين كه تفريط كرده و مقاماتي را كه در آيات و روايات براي آن ها بيان شده، انكار كنيم.

 روايتي كه  به آن اشاره فرموديد، به همين نكته اشاره دارد كه در روايت ديگري از ايشان آمده است كه فرمودند :

در باره من دو كس هلاك شدند: يكي دوستي كه از حدم گذراند. ديگر دشمني كه از مقامم فرو كشاند. (5).

بر اين اساس ملاك غلو بودن و يا نبودن يك اعتقاد و باور مشخص مي شود؛ يعني اگر صفت و يا مقامي كه  خاص خداوند است و دارنده آن مقام الوهيت دارد ، به پيامبر(ص) و خاندان پاك او(ع)  نسبت دهيم ،غلو خواهد بود و باطل ،ولي  اگر صفات و مقاماتي كه خداوند متعال به آن ها عطا كرده ، مثل عصمت و ولايت و علم و قدرت بر شفاعت به اذن خداوند و يا فهميدن سر باطني انسان ديگر و  ... در حالي كه قرآن و فرمايش اهل بيت آن ويژگي را تاييد مي كند، ديگر نه تنها غلو نيست، بلكه عدم اعتقاد به آن به نوعي كوتاهي در حق آن ها است و ناشي از عدم معرفت حقيقي به مقام اين بزرگواران است .

اهل بيت عصمت و طهارت (ع) غلوّ را به شديدترين وجه مردود دانسته و غاليان را نكوهش و تكفير كرده‏اند.البته توجه فرماييد كه علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار حدود صد روايت از ائمه معصومين را درباره غاليان نقل كرده است.

پي نوشت :

1.شيخ كليني‏،الكافي‏،ناشر اسلاميه‏ تهران‏،سال 1362 ش،‏نوبت دوم‏، ج‏2،ص 392.

2. شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد،حسين درگاهي، چاپ و مصنفات شيخ مفيد، ص 109.

3.علامه مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق ، ج 25، ص364.

4. همان،ص 270.

5. همان،ص286.

 

 

روايت به اين مضمون از رسول خدا هست از جمله در همان حديث حولاء عطار دارد :

والذي بعثني بالحق نبيا ورسولا ، لقد بعثني المقام المحمود ، فعرضني علي جنته وناره، فرأيت أكثر أهل النار النساء ، فقلت : يا حبيبي جبرئيل، ولم ذلك ؟ فقال : بكفرهن ، فقلت يكفرن بالله عز وجل، فقال: لا، ولكنهن يكفرن النعمة ، فقلت: كيف ذلك يا حبيبي جبرئيل ؟ فقال: لو أحسن إليها زوجها الدهر كله ، ( لم يبد إليها) سيئة قالت: ما رأيت منه خيرا قط .(1)

قسم به آن خدايي كه مرا به حق مبعوث كرد و به مقام محمود رساند ، جبرئيل بهشت و دوزخ را بر من عرضه كرد و بيشتر اهل جهنم را از زنان ديدم و از جبرئيل علت پرسيدم و ايشان فرمود: به خاطر كفر و ناسپاسي آنها است. غالب زنان از اين كه شوهرشان يك عمر خدمتشان مي نمايند ، تشكر نمي نمايند اما همين كه يك بار به زن بدي كند، خطاب به شوهر مي گويد: در عمرم از تو خيري نديدم.

با توجه به اين روايت و روايات مشابه زنان با توجه به روحيه ناسپاسي و ناشكري اي كه برخي از آنها  دارند بيشترين اهل جهنم را در مراحل ابتدايي تشكيل مي دهند ولي بسياري از آنان زود پاك شده يا به شفاعت از جهنم نجات يافته و بهشتي مي شوند از اين رو با بيشتر بودن زنان در بهشت كه دار جاويد است ، منافات ندارد از اين رو بنا بر روايات در بهشت يك مرد با چند زن ازدواج مي كند كه اين نشان از زيادتر بودن زنان در بهشت نسبت به مردان است. (2)

پي نوشت ها:

1. محدث نوري، مستدرك الوسائل، قم، آل البيت، ج 14، ص 243.

2. شيخ صدوق، فقيه، قم، انتشارات اسلامي، ج 3، ص 468.

 

روايت مورد نظر به شرح زير از سخنان امام علي(ع) است:

فاتقوا شرار النساء . وكونوا من خيارهن علي حذر ولا تطيعوهن في المعروف حتي لا يطمعن في المنكر (1)

از زنان بد خود را نگه داريد و از زنان خوب هم حذر و احتياط داشته باشيد و در كارهاي خوب از آنان اطاعت نكنيد كه طمع اطاعت در كارهاي بد از شما پيدا كنند.

متاسفانه در طول تاريخ زن مظلوم بوده و تحقير شده و امكان رشد و تعالي را از او گرفته اند و متاسفانه خود زنان هم در برهه هاي فراواني از تاريخ، اين ظلم گسترده را پذيرا شده اند.

از طرف ديگر زن به طور طبيعي  به زر و زيور و آرايش و خودنمايي گرايش دارد(2) و اين گرايش در كل، مثبت است و مي تواند در خدمت تعالي خود زن و جامعه باشد ولي متاسفانه مردان ظالم آنان را فقط در اين حيطه نگه داشته و خودشان هم بسياري اوقات به صورت افراطي  در خدمت گرايش به زر و زيور قرار گرفته اند.

در جامعه اي كه افراد بخصوص زنان تربيت نشده اند، زنان بد كه ادعاي ايمان و خداباوري و خداترسي و... ندارند كه در شهوت و زينت و تفاخر و تفرعن و...غرقند و زنان مدعي ايمان و خداباوري و خداترسي هم چون تربيت نشده اند گر چه به مراتب كمتر، ولي باز هم از اين آفات در امان نيستند. آري اگر جامعه نسبت به تربيت و رشد انساني و فكري و عقلي افراد بخصوص زنان كه عقب ماندگي بيشتري دارند، عنايت لازم به خرج مي داد،ديگر از هيچ كس بخصوص از زنان لازم نبود حذر شود. زيرا همه آمر به معروف و ناهي از منكر و ياور بر حق و عدل  بودند و بايد بدانان پناه برد نه اين كه از آنان بر حذر بود همچنان كه امامان از زنان تربيت شده خود، بر حذر نبودند.

اگر زناني كه مدعي ايمان و خدا و دين و...هستند ولي تربيت شده نيستند.  كه بر امور خانواده حاكم كنيم و راهنمايي ها و دستورات صحيح نادر آنها را به عنوان اطاعت از آنها انجام دهيم، جرات پيدا كرده و در بقيه امور هم دخالت كرده و خانواده را به سوي قهقرا سوق مي دهند. اما اگر زناني تربيت شده و عاقل و با فهم و تدبير و عالم باشند، اطاعت از آنان نه تنها بد نيست. بلكه اطاعت نكردن از آنان ناپسند است. زيرا آن زنان اگر ميدان پيدا كنند خانواده را به سوي سعادت و خوشبختي سوق مي دهند.

در زمان امام، غالب زنان تربيت نشده بودند از اين رو بهتر بود به آنان كمتر ميدان داده شود و اين به مصلحت خود آنان هم بود.

پي نوشت ها:

1. محمد عبده، خطب الامام علي (نهج البلاغه)، قم، دار الذخائر، ج 1، ص 129.

2. زخرف (43) آيه 18. 

در صدر اسلام خواندن و نوشتن در عرب معمول نبود و به ندرت يافت مي شد

در صدر اسلام خواندن و نوشتن در عرب معمول نبود و به ندرت يافت مي شد و با توجه به تشويق هاي فراوان قرآن و رسول خدا، كم كم خواندن و نوشتن رواج گرفت.

البته متاسفانه بعد از وفات رسول خدا با منع از نوشتن و گفتن حديث و سخن پيامبر ، در اين جريان وقفه اي ايجاد شد تا اين كه كم كم اين منع سست شد و بالاخره عمر بن عبد العزيز اموي در زمان امام سجاد (ع) دستور كتابت سنت نبوي را صادر كرد. (البته شيعه از همان زمان رسول خدا و بعد از ايشان به نقل و كتابت همت داشت ؛ ولي با توجه به منع شديد اين كار را مخفيانه و با رعايت اصول حفاظتي انجام مي داد.)

زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) دوران اوج نقل و كتابت حديث بوده است و اين دو امام بزرگوار در ترويج اسلام ناب در ابعاد معرفتي و اخلاقي و فقهي تلاش بسيار كردند و شاگردان مخلص آن دو امام هم در ثبت و نوشتن احاديثي كه از آن دو بزرگوار مي شنيدند ، تلاش فراوان داشتند و بيشتر كتب اوليه حديث شيعه كه به "اصول اربع مأه ؛ اصول چهار صد گانه" معروفند، در اين دوران نوشته شد و منابع جوامع روايي ، همچون كتاب كافي ، همين اصول اربع مأه گشتند.

البته طبيعي است كه شاگردان به تناسب روحيه خود و در زمينه اي كه علاقه و تخصص داشتند، احاديثي كه از امام مي شنيدند، را ثبت مي كردند و بسياري از نوشته هاي فراوان آن شاگردان از امامان با توجه به خفقان شديد عباسي از بين رفت و شاگرداني هم ناباب شدند و به دست بردن در احاديث همت گماردند و امامان هم در صدد راه ياد دادن و القاي اصول بودند تا شيعيان خود به استنباط از قرآن و سنت سوق يابند.

اين گونه نبود كه امامان توانسته باشند افراد و گروه هايي را براي كتابت احاديث سازمان دهي كنند و كار را بين آن ها تقسيم نمايند و ... . خفقان حكومت طولاني عباسي اجازه اين سازمان دهي ها را نمي داد و امامان بر حسب مقدورات اقدام مي كردند.

اين كه نوشت افزار هاي زمان امام صادق چه بوده است، را بايد با مراجعه به كتاب هاي تاريخي به دست آوريد.

در مورد نوشت افزار هاي زمان رسول خدا براي كتابت وحي و سنت آمده:

قرطاس (كاغذ)، قلم ، مداد (به معناي مركّب) ، صحف (برگه هايي از كاغذ كه روي آن  نوشته شده) ، سجلّ (نوشت هاي لوله شده) ، رَقّ (پوست نازكي كه روي آن مي نوشتند) .

عُسُب؛ جمع عسيب به قسمت پهن جريده و شاخه نخل كه براي نوشتن بر روي آن استفاده مي شد و "لخاف" جمع لخفه، به سنگ هاي سفيد و نازك  و "رقاع" جمع رقعه، به برگ پهن درخت و گياه يا به پوست گفته مي شد كه اين ها هم مورد استفاده قرار مي گرفت. (1)

 

پي نوشت ها:

1. پژوهشي در تاريخ قرآن، ص 216 به نقل از : الفهرست، ص36 و الاتقان، ج1، ص99.

ادوار تاريخي و ميراث حديثِ شيعه از چهار جهت با ادوار تاريخي و ميراث حديثي اهل سنت متفاوت است كه عبارتند از:

1. تاريخ حديث شيعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال كاملي برخوردار بوده و هيچ حلقه‎اي از آن نيافتاده است. به همين دليل نخستين دورة تاريخي حديث شيعه را نخستين نگاشته‎هاي حديثي تشكيل مي‎دهد، البته با اين تفاوت كه نخستين نگاشته‎هاي حديثي اهل سنت حداقل يك سده با عصر رسالت فاصله دارد، اما نخستين نگاشته‎هاي حديث شيعه با عصر رسالت و امامت كاملاً متّصل است.

2. گردآوردندگان جوامع حديثي اولية اهل سنت آنها را براساس سنت شفاهي فراهم آوردند. در حقيقت بخاري و مسلم از روي شنيده‎هاي روايي كه از طريق اساتيد به آنان منتقل شد به تدوين صحيحين پرداختند، اما گردآورندگان جوامع اولية حديثي شيعه با سنّّت مكتوب روبرو بوده‎اند كه ما آن را با عنوان اصول اربعمأة (اصول چهارصدگانه ) مي‎شناسيم و از آن با عنوان شكل‎گيري ميراث روايي شيعه در قالب اصول اربعمأة و دورة دوم از ادوار تاريخ حديث شيعه ياد مي‎كنيم. اين دوره از اختصاصات تاريخ حديث شيعه است.

3. با توجه به اتصال حلقات حديث شيعه و نيز تكيه داشتن آن بر سنت مكتوب و نظارت اهل بيت (عليهم السّلام ) بر عموم مكتوبات حديثي، پديدة وضع و جعل در مقايسه با حديث اهل سنت، به صورت محدودي در حديث شيعه راه يافته است. اين امر پيراستن منابع روايي شيعه از احاديث جعلي را از نگاه محدّثان شيعي در مقايسه با آنچه از نگاه محدثان اهل سنت مشهود است، با ضرورت كمتري مواجه ساخته و بدين خاطر ما به دورة تنقيح جوامع روايي در تاريخ حديث شيعه برنمي‎خوريم. هرچند تلاش‎هايي محدود؛ هم چون تدوين كتاب «الأخبار الدخيلة» از علامه شوشتري در دوران معاصر انجام گرفته و خود بر ضرورت پيراسته ساختن كامل ميراث روايي شيعه پاي مي‎فشريم.

4. بايد اذعان كرد كه دانش‎هاي تخصصي حديث؛ همچون اصطلاحات حديثي، براي برخورد با بحران‎ها و ضعف‎هاي سندي و متني روايات بيشتر در بستر تاريخ حديث اهل سنت شكل گرفته و آنچه در تاريخ شيعه انجام گرفته ناظر به تحقيقات عالمان اهل سنت است و براي پر كردن خلا اين دانش‎ها در فرهنگ شيعي بوده است. البته علم رجال و فقه الحديث از اين امر مستثناست. (1)

پي نوشت:

1. علي نصيري، حديث شناسي، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، ج1، ص185.

محدث احاديثي را كه از لحاظ سند به حداقل لازم از نظر او اعتبار دارند ، نقل مي كند ...

محدث احاديثي را كه از لحاظ سند به حداقل لازم از نظر او اعتبار دارند ، نقل مي كند هر چند خودش به دلايل ديگري آن حديث را قبول نداشته باشد مثلا ممكن است مضمون حديث را مخالف اصول قرآني و روايي بداند ولي چون سند آن حديث حداقل اعتبار را از نظر او دارد ، آن را نقل مي كند. يا احاديثي را نقل مي كند كه مضمونشان با هم منافات دارد. ولي چون هر دو حديث منافي، سندشان حداقل اعتبار را دارد، هر دو را نقل مي كند.

حالا اين محدث گاهي در همان كتاب حديث يا در كتابي ديگر، فقيهانه وارد بحث مي شود و حديثي را كه خودش سند آن را داراي حداقل اعتبار مي داند، به نقد مي كشد و به ادله سندي يا متني يا با قرائن ديگر آن را رد مي كند يا اصلا بحث فقيهانه نمي كند و آن را به فقيهان وامي گذارد. 

عالماني چون كليني ، مجلسي و... در كتاب كافي و بحارالانوار  به عنوان يك محدث سعي در جمع احاديث دارند.

البته كليني در كافي سعي دارد رواياتي كه به نظر او از سند معتبري برخوردار هستند، جمع آوري كند ولي مجلسي در بحار الانوار در صدد جمع آوري آثار منسوب به امامان است و هر خبر و حديثي كه حداقلي از اعتبار را داشته باشد، در آن كتاب جمع آورده تا بعد از او عالمان در مورد آن احاديث تحقيق كنند و معتبر و غير معتبر را شناسايي كرده و روشن سازند.

بنا بر اين كليني به عنوان يك محدث وقتي يك حديثي را معتبر مي داند، آن حديث را در كتابش مي آورد. ولي آوردن يك حديث در كتاب كافي به معناي اعتقاد كليني به مضمون آن حديث نيست. زيرا همان كليني در همان زمينه روايات و احاديث ديگر هم آورده كه با اين حديث تفاوت دارد و بايد آن احاديث را در مجموع ديد و بررسي كرد و با توجه به مجموع آنها نظر داد و اگر جايي كليني جمع بندي خود از احاديث را ذكر كرده، آن جمع بندي را مي توان نظر او شمرد.

ما در مورد جمع بندي احاديث مربوط به تحريف قرآن از نگاه كليني اطلاع نداريم و نمي دانيم. آيا ايشان موضع گيري صريحي كرده است يا نه و ظاهرا بايد ايشان موضع صريحي دال بر تحريف قرآن نگرفته باشد و گر نه مخالفان آن را در بوق و كرنا مي كردند. بله رواياتي در كافي هست كه بر تحريف و كم شدن قرآن دلالت دارد. ولي اين ها را نمي توان اعتقاد كليني شمرد. بلكه ايشان چون آن روايت را از لحاظ سندي معتبر ديده، آن را ذكر كرده همان گونه كه رواياتي هم نقل كرده كه تحريف را انكار مي كند. از جمله در باب حد زنا به حد رجم اشاره كرده و روايتي آورده كه دلالت دارد آيه حد رجم جزو قرآن بوده است:

قال أبو عبد الله عليه السلام : الرجم في القرآن قول الله عز وجل : إذا زني الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة ( 1 ).

اما نمي توان به صرف وجود رواياتي در كتاب يك عالم دال بر تحريف و بودن يك آيه در قرآن كه الآن وجود ندارد، آن عالم را معتقد به تحريف قرآن شمرد.

كليني كه اين روايت و روايات ديگر كه بر تحريف و كم شدن قرآن دلالت دارند، را نقل كرده، روايت زير را هم آورده است:

عن ابي بصير قال: سألت ابا عبداللَّه عليه السلام عن قول اللَّه عز و جل: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» فقال: نزلت في علي بن أبي طالب والحسن والحسين عليهم السلام. فقلت له: إن الناس يقولون: فما له لم يسمّ علياً واهل بيته عليهم السلام في كتاب اللَّه عز و جل؟ قال: فقال: قولوا لهم: ان رسول اللَّه صلي الله عليه و آله نزلت عليه الصلوة ولم يسمّ اللَّه لهم ثلاثاً ولا أربعاً حتي كان رسول اللَّه هو الذي فسرّ ذلك لهم .... (2)

آية اللَّه خوئي بعد از ذكر اين حديث مي‏فرمايد:

فتكون هذه الصحيحة حاكمة علي جميع تلك الروايات وموضحة للمراد منهم وإن ذكر اسم أمير المؤمنين عليه السلام في تلك الروايات قد كان بعنوان التفسير .... (2)

از امام صادق در باره آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول پرسيدم كه فرمود: در باره امامت امام علي و فرزندانش است.

پرسيدم: مردم مي گويند: چرا خدا نام آنان را در كتابش ذكر نكرده است؟

فرمود: بگو مگر خدا كه نماز را واجب كرده تعداد ركعات و اين كه هر نماز چند ركعت باشد را ذكر كرده است؟ نگر اين را به بيان پيامبر واگذار نكرده است؟ در اين مورد هم تفسير و بيان مصداق ها به عهده رسول خدا نهاده شده است.

آية اللَّه خوئي بعد از ذكر اين حديث مي‏فرمايد:

اين روايت صحيح بر همه رواياتي كه دلالت قوي و ضعيف بر تحريف و كم شدن قرآن دارند ، حاكم است و روشن مي سازد كه مراد آن روايات (بر فرض صحيح بودن) و ذكر نام امام در آنها از باب تفسير و تأويل و بيان مصداق است ( و وحي و از قرآن نمي باشد). (3)

بنا بر اين وجود رواياتي كه دلالت دارد آيه رجم يا مطالب ديگري در قرآن بوده كه الآن نيست و به دستور خود پيامبر تلاوتشان و حكمشان نسخ شده يا بعد حذف گرديده ، دليل بر اين نمي شود كه آورنده حديث به مضمون آن ، اعتقاد هم دارد.

عالمان شيعه به اتفاق قرآن موجود را همان قرآن نازل بر رسول خدا مي دانند كه بدون كم و زياد به دست ما رسيده و روايات دلالت كننده بر تحريف و حذف شدن قرآن را قبول ندارند و آن روايات را هر چند از لحاظ سند هم معتبر باشند، در برابر آيات و روايات دلالت كننده بر تحريف نشدن قرآن به چيزي نمي گيرند.

بله در اهل سنت بعضي معتقدند كه اين آيات در قرآن بوده و تلاوتشان نسخ شده ولي حكمشان جاري مي باشد.

از نگاه عالمان شيعه قائل شدن به نسخ تلاوت آيات به همان قائل شدن به تحريف و كم شدن قرآن بر مي گردد كه قولي باطل است. (براي توضيح بيشتر به البيان آيت الله خويي باب نسخ تلاوت مراجعه كنيد. )

پي نوشت ها:

1. كليني،كافي،تهران، اسلاميه، 1367 ش، ج7، ص 177.

2. همان، ج1، ص 286.

2. خويي، البيان ،ص 231.

 

آن چه كه از بزرگان و دانشمندان پيشين  به ما رسيده، يا سينه به سينه رسيده يا به توسط شاگردان و اصحاب خاص نقل شده و يا نسخه برداري و به صورت كتاب و يا هر مقاله در دسترس ما قرار گرفته است.

حتي آن چه كه از دانشمندان فيزيك و شيمي و ... كه معاصر نيستند - با  عدم وجود امكانات چاپ و نشر - به ما رسيده (بعد از گذشت مثلا هزاران سال) در همين حكم هستند.

كمتر كتاب و نوشته ايي را سراغ داريم كه نوشته شخص همان دانشمند و يا فيلسوف و فيزيك دان باشد. اكثر اين مطالب نوشته‌ي شاگردان و نسخه برداري از دست نوشته هاي قبلي است كه احتمالا خود آن نسخه ها در اثر بلاياي طبيعي و يا فرسايش و نبود انگيزه و يا نبود امكانات نگه داري، از بين رفته اند.

در مورد نوشته جات ائمه عليهم السلام هم مي توان گفت نامه ها و يا دست نوشته هايي بوده كه نسخه برداري شده و  توسط شاگردانشان نشر داده شده است.

با وجود اين كه اين بحث مربوط به 1400 سال پيش است، پرسشگر محترم التفات دارند كه در آن زمان امكانات چاپ و نشر و نگه داري و حفظ مكتوبات در چه حدي بوده است؛ ثانيا نظر به اين كه اكثر امامان شيعه در حصر و يا سانسور شديد دستگاه خلافت بوده اند، در اين شرائط امكان چاپ و نشر و نگه داري در حد پاييني بوده است. و ثالثا آن چه هم بوده با عنايت مخصوص حضرات خلفا (!!) سوزانده شده و يا نابود شده است!! و ما بقي هم در قرون بعد يا طعمه‌ي حريق شده و يا به دست غارتگران بيگانه نابود گشته است.

و در نهايت آن چه هم از چنگ آن ها سالم بوده در كنج كتاب خانه هاي ما گرد و غبار مي خورده كه توسط دزدان معاصر - كه با چراغ آمدند!! - آن ها را به قيمت بسيار نازل يا خريداري كردند و يا در دل شب هاي تاريك از دل خاكها بيرون كشيدند و چون بسياري از آثار باستانيمان به سرقت بردند و اين اصلا دليل و مدرك نمي خواهد كه موزه هاي لندن و فرانسه و مسكو و ... خود نمايانگر اين درد ما هستند و هيچ خجالتي از بدبختي و سادگي من و شماي ساده دل نمي كشند كه دهن كجي و افتخار هم مي كنند!!

بله؛ بسياري از كتاب هاي قديمي ما مسلمين در اين برهه از زمان از دست ما خارج شد و اندكي از علم ما مسلمين، در اثر غفلت خود ما به هزينه بسيار بالا و با منت بي شمار، هم اكنون به ما داده مي شود!!!

خدا امام امت را رحمت كند و همين طور شهدايمان را كه با نثار جان و تن، امت اسلامي را از خواب گران غفلت بيدار كردند و در نهايت خداوند توفيق و سلامتي را نصيب رهبر بزرگوار انقلاب نمايد كه پرچمدار بيداري علمي و مبارزه با استعمار كهنه و نو هستند.

موفق باشيد!!

صفحه‌ها