روايات طینت

سوال.

این روایت را چگونه توضیح می دهید:

امام باقر (ع ) فرمود: اگر مردم بدانند، آغاز آفرينش چگونه بوده دو تن با يكديگر (در امر دين ) اختلاف نكنند. همانان خداي عزوجل پيش از آنكه مخلوق را بيافريند، فرمود: آبي گوارا پديد آي ، تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بيافرينم ، و آبي شور و تلخ پديد آي تـا از تـو دوزخ و اهـل مـعـصـيـتـم را بـيـافرينم ، سپس بآندو دستور فرمود تا آميخته شدند، از اينجهت است كه مؤ من كافر زايد و كافر مؤ من .

آنگاه گلي را از صفحه زمين بر گرفت و آنرا بشدت مالش داد، بنا گاه مانند مور بجنبش در آمـدنـد سـپـس بـاصـحـاب يـمـيـن فـرمـود: بـسـلامـت بـسـوي بـهـشـت و بـاصـحـاب شمال فرمود: بسوي دوزخ و باكي هم ندارم . آنگاه امر فرمود تا آتشي افروخته گشت و بـاصـحـاب شـمـال فـرمـود: در آن داخـل شـويـد، از آن تـرسـيـدنـد و پرهيز كردند، سپس بـاصـحاب يمين فرمود: داخل شويد: آنها

داخل شدند، پس فرمود: سرد و سلامت باش آتش سرد و سلامت شد. اصحاب شد. اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از لغزش ما در گذر و از نـو بـگـيـر، فـرمود: از نو گرفتم ، داخل شويد، ايشان برفتند و باز ترسيدند، در آنجا فرمانبرداري و نافرماني پابرجا گشت ، پس نه ايندسته توانند از آنها باشند و نه آنها توانند از اينها باشند.اصول كافي

پاسخ:

برخورد حديث پژوهان و صاحب نظران به لحاظ نوع نگاهشان به احاديث طينت را مي توان به سه دسته تقسيم نمود:

الف: عالماني كه مفاد اين احاديث را از متشابهات دانسته اند و به كلي از اظهارنظر در خصوص محتواي اين اخبار باز ايستاده و فهم و مراد آن ها را دشوار دانسته اند.

ب: محققاني كه اين احاديث را از اساس مردود شمرده و در اعتبار سندي و يا احيانا در محتواي آن ها خدشه نموده اند.

ج: بزرگاني كه در مقام تفسير و تحليل مفاد اين روايات برآمده و به تبيين محتوايي آن ها پرداخته اند.

از طيف نخست، مرحوم مجلسي را مي توان نام برد. ايشان پس از نقل نظرات متعدد در خصوص اين روايات مي نويسد:« و لا يخفي ما فيه و في كثير من الوجوه السابقة و ترك الخوض في أمثال تلك المسائل الغامضة التي تعجز عقولنا عن الإحاطة بكنهها أولي لا سيما في تلك المسألة التي نهي أئمتنا عن الخوض فيها» (1)

« اشكالات وارده بر نظريات مذكور روشن است و ترك تفكر در امثال اين مسائل مشكل، كه عقل ما از احاطه به كنه آنها عاجز است، بهتر از ورود به اين مباحث و نظريات است؛ خصوصا در اين مسئله اي كه ائمه معصومين (عليهم السلام) از تفكر در اينگونه امور ما را نهي كرده اند».

 از سوي ديگر برخي همچون مرحوم شعراني (ره) كه از طرفداران نظريه دوم محسوب مي شود اين گونه اخبار را از حيث سند ضعيف دانسته اند و گر چه مشتمل بر تعدادي از احاديث معتبر نيز هستند، اما از آنجا كه اين احاديث مفادي مغاير با اصول مذهب و روايات معتبر شيعي دارند در نتيجه بايد به كناري نهاده شوند.

 البته، برخي به جاي گفتگو درباره تضعيف سند روايات مزبور، در محتواي آنها خدشه نموده و با استناد به اين نكته كه مفاد آن ها، با آراي اهل سنت(عقيده اشعريان به جبر) همساز و با روايات اهل بيت (عليهم السلام) مبني بر اختيار انسان و نفي جبر در تضاد است اين روايات را بر تقيه حمل كرده اند.(2)

 اما ديدگاه سوم كه با فرض پذيرش روايات طينت پيش رفته، با رويكردي عرفاني يا فلسفي يا حديثي به تبيين يافته هاي خود پرداخته و آراء و نظرياتي را در مقام شرح و تفسير اخبار مورد نظر عرضه داشته است. شرح و بسط آراء و نظريات فرصت ديگري را مي طلبد. (3) اما به اختصار در اينجا بايد بگوييم كه گرچه طبق ظاهر اين روايات طينت و سرشت خاصي به انسانهاي مؤمن و كافر  از سوي خداوند متعال إعطاء شده است و خدادادي است. اما خدادادي بودن به معناي گزافي و بدون حكمت بودن نيست بگونه اي كه خود ايشان هيچ نقشي در إعطاء اين سرشت نداشته باشند. بلكه اين سرشت متناسب با لياقت و شايستگي خود آنها به آنان اعطاء شده است.

به عبارت ديگر  از آنجا علم خداوند متعال  محدود به زمان و مكان نيست قبل از خلقت انسان ها نيز  مي دانسته كه ايشان بعد از خلقت، بندگان شكور يا كفوري هستند و لذا با توجه به لياقت و شايستگي آنها طينت و سرشت خاصي به آنها داده است.

اين طينتي كه انسان از آن آفريده شده است، همانند يك گلدان است. باغباني كه جنس گل ها را مي شناسد هر گلي را در هر گلداني نمي‏گذارد. خداوند متعال نيز چون مي‏دانست اين فرد بناست با اختيار خودش خدا را اطاعت كند و  از اولياي خدا شود، او را از گِل زيباي خوشبويي آفريد و گلدان خاصي برايش خلق كرد و كسي را كه مي‏دانست بناست اهل معصيت و كفر باشد از يك سفال و گِل پستي آفريد.(4)

روشن است كه همانطور كه گلدان و ظرف، علت تامه براي نحوه شكل گيري گل نيست نقش طينت نيز همانند ظرف و گلدان است و گرچه اقتضائاتي را براي انسان ايجاد مي كند. اما اين طينت، علت تامه و كامل براي عملكرد انسان نيست و اين اراده و اختيار خود انسان است كه حرف آخر رامي زند چنانكه ممكن است يك فرد داراي توفيقات و زمينه هاي متعدد ديگري باشد اما بدليل سوء اختيار اين زمينه ها را نابود كند.

بنابراين اينكه خداوند متعال قبل از خلقت به عملكرد انسان ها علم داشته و متناسب با اين علم توفيقاتي را نصيب افرادي نموده به معناي سلب اختيار از خود آنان نيست زيرا منشأ عملكرد انسان ها اراده و اختيار خود آنها بوده و از آنجا كه خداوند متعال نسبت به عملكرد اختياري انسان ها در آينده علم و آگاهي داشته و لذا توفيقاتي را نصيب عده اي نموده و از عده اي سلب نموده است و اين توفيقات نيز با توجه و تناسب عملكرد خود انسان ها در آينده بوده و لذا جبري در كار نيست.

در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اگر خداوند متعال قبل از خلقت جنس بشر و انسان ها را مي شناخت و از عاقبت آنها با خبر بود. پس چرا از ابتدا آنها را به سوي بهشت يا جهنم رهنمون نساخت؟!

در پاسخ به اين سؤال بايد بگوييم كه اگر فرض كنيم معلمي كه علم غيب مي داند بدون برگزاري امتحان و طبق علم غيب خود، نمرات دانش آموزان را اعلام و عده اي را ممتاز و عده ديگري را رفوزه اعلام كند چه اتفاقي مي افتد؟! مطمئنا رفوزه ها اعتراض مي كنند و مي گويند اگر امتحان برگزار مي شد ما هم ممتاز بوديم و لذا براي اينكه اتمام حجت صورت بگيرد امتحان گرفتن لازم است. آمدن انسان ها به دنيا و خلقت آسمان ها و زمين و زندگي پيش از معاد نيز براي اين است كه انسان ها حقيقت خود را در ضمن امتحانات دنيوي بشناسند و در روز قيامت عذر و بهانه اي براي سوء عاقبت خود نداشته باشند. چنانكه خداوند متعال فرموده:« وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا...» (5) « او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است.»

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، سال 1404 هـ ق، ج‏5، ص261.

2. همان، ص260.

3. ر.ك: نقي زاده، حسن، مقاله «اخبار طينت»، فصلنامه مطالعات اسلامي، تابستان 1385 - شماره 72، ص 183 تا ص 212.

4. آيت الله مصباح يزدي، درس هاي اخلاق، سيماي شيعيان در كلام امير مؤمنان (ع)، جلسه هشتم آدرس متن: http://mesbahyazdi.ir/node/58

5. هود(11) آيه 7.