از زمان پيامبر، مسلمانان نسبت به سخنان ايشان و بعد نسبت به سخنان اهل بيتشان كه در بيان قرآن و حلال و حرام و تفسير و اعتقاد و تاريخ پيامبران و... بود، عنايت خاص داشتند و به حفظ و نقل آن براي ديگران اهتمام مي ورزيدند.
متاسفانه دشمنان هم با توجه به اين عنايت خاص مسلمانان به جعل سخن از زبان حضرت و نقل آن براي ديگران همت گماشتند و از همان زمان سخنان دروغين زيادي به نام ايشان پخش شد و علاوه اين كه ناقلان سخنان ايشان گاهي در اثر اشتباه يا فراموشي و ... در نقل سخنان ايشان مرتكب اشتباه مي شدند و سخن ايشان را به نحو غير دقيق يا غلط نقل مي كردند و ...
از آنجا كه سنت و سيره پيامبر (سخن و رفتار ايشان و اهل بيت معصومشان) به حكم قرآن بيان دين و واجب الاتباع بود، مسلمانان خود را موظف مي دانستند به مضمون روايات نقل شده از آنان توجه كنند و معتقد شوند و عمل نمايند.
با توجه به فراواني روايات جعلي و اشتباهاتي كه راويان در نقل احاديث مي كردند و معناهاي غلطي را ناخودآگاه به پيامبر و اهل بيت نسبت مي دادند ، پيامبر و اهل بيت مسلمانان را موظف كردند كه در هنگام شنيدن روايات منسوب به پيامبر و امامان علاوه بر دقت بر روي راويان و نقل كنندگان، به مضمون احاديث هم دقت كنند و اگر مضمون مخالف صريح قرآن بود آن را نپذيرند زيرا قطعا كلام آنان نيست.
از طرف ديگر امامان در طول دوران خود با شرايط خفقاني شديد مواجه شدند و گاهي مجبور مي شدند تقيه كنند و بر خلاف نظر و اعتقاد خود سخني بگويند.
بنا بر اين ما با ميراث حديثي اي مواجه هستيم كه هم گوهرهاي شاهوار در آن فراوان است و هم خس و خاشاك بدان راه يافته و همه منسوب به پيامبر و امامان مي باشند. از اين رو براي پذيرفتن احاديث بايد معيار داشته باشيم و از مهمترين معيارها موافقت با قرآن است.
البته روايات يا در باب احكام هستند يا در غير باب احكام.
در باب احكام ما موظفيم رواياتي كه با سند معتبر رسيده و مخالف صريح با قرآن نيست، را بپذيريم و بدان عمل كنيم و اين تعبد شرعي است يعني خدا به ما چنين دستوري داده است كه اگر روايتي از پيامبر با سند معتبر و از طريق راويان شناخته شده و مورد اطينان به دستتان رسيد، به مضمون آن عمل كنيد، اما در غير احكام اگر روايت قطعي يعني متواتر باشد يا مقرون به قرينه هايي باشد كه صدور آن از معصوم را يقيني كند، بايد آن را بپذيريم و بدان پايبند شويم و اما اگر روايت قطعي نيست. بلكه با سند محكم يا ضعيف باشد، در اينجا بايد مضمون روايت را با قرآن و مباني قرآني و روايي بسنجيم و اگر مخالف نبود، بپذيريم. در هر حال در اينجا روايت حجت تعبدي نيست كه ما به صرف معتبر بودن سند بدان گردن نهيم.
با اين توضيح مي گوييم عالمان احاديث را به پيامبر و معصومان به طور قطع و يقين نسبت نمي دهند، بلكه مي گويند اين گونه از آنان نقل شده است. اين چنين روايتي داريم و تا زماني كه روايتي كه از معصوم نقل نشده مخالف صريح با قرآن نباشد، ما گر چه به جهت متواتر و مقرون به قرينه نبودن نمي توانيم آن را به يقين سخن معصوم بدانيم از آن طرف هم نمي توانيم آن را از معصوم نشماريم و جعلي و دروغين بشمريم.
پس اين كه نوشته ايد: "رواياتي را به معصوم نسبت مي دهند كه گذشته از تواتر، صحت سندي هم ندارند" درست نيست. زيرا علما چنان رواياتي را نقل مي كنند و مي گويند اين گونه از معصوم روايت شده و چون روايت مخالف مباني و قرآن نيست، نمي توانند آن را انكار كنند و جعلي بشمارند. اما آن را به قطع و يقين هم سخن معصوم نمي دانند. بلكه سخن احتمالي معصوم مي شمارند.
بله در روايات اعتقادي روايات فراواني داريم كه يا متواترند يا قرينه اي بر صحت آنها گواهي مي دهد و با توجه به آن قرينه ها يقين داريم كه سخن معصوم هستند.
براي اطلاع بيشتر به كتاب هاي حديث شناسي و درايه الحديث از مرحوم شانه چي مراجعه كنيد.
نوشته ايد:" آيا معقول است به صرف اينكه يك روايت مربوط به احكام نبود، و از سوي ديگر شاذ هم نبود و با مباني قرآني و روايي و عقلي همخوان بود، بايد بپذيريم كه معصوم آن را فرموده است"
جواب ما اين است كه روايتي وارد شده كه مرسل است (راويان معلوم نيستند) يا بعضي راويان ناشناخته اند و ... ، خلاصه روايت سند معتبري ندارد و متواتر نيست حالا شاذ باشد يا نباشد، فرقي ندارد. شايد در گذشته قرينه هايي بر صحت اين روايت بوده كه به دست ما نرسيده است و اين روايات در كتب روايي ثبت شده و عالماني دقيق و سخت گير آن را نقل كرده اند و مضموني قابل قبول دارد يا مضمونش مخالفتي با قرآن و مباني ندارد؛ آيا صحيح است كه ما اين گونه روايات را اصلا نپذيريم؟
بله ما نمي توانيم به يقين و جزم آن را به معصوم نسبت دهيم. اما آيا حق داريم آن را از معصوم نشماريم و جعلي شمرده كنار نهيم؟
اگر سند روايت قوي باشد، ما در صدور روايت اطمينان پيدا مي كنيم. اما باز هم نمي توانيم به قطع آن را به معصوم نسبت دهيم.
اما در مورد شروع دعا با صلوات و حديث "الجار ثم الدار"، گويا مي خواهيد بگوييد كه وقتي معصوم بخواهد با عمل به اين مستحب دعا كند، بايد اول بر پيامبر و اهل بيت درود بفرستد و بعد دعا كند و اين يعني ابتدا به خودش شروع كند كه با حديث اول همسايه بعد خود ، منافات دارد در حالي كه وقتي معصوم صلوات مي فرستد به پيامبر و اهل بيت از حيث حقوقي يعني از اين حيث كه پيامبر و رسول خدا و اهل بيت رسول خدا هستند، صلوات مي فرستد نه به خودش از حيث شخصي، بله در اينجا چون او يكي از اهل بيت است، پس در ابتدا به خودش صلوات فرستاده ولي نه به عنوان فرد خودش بلكه به اين عنوان كه خودش فردي از اهل بيت است و اين دو با هم فرق دارند. اگر او ابتدا براي خودش دعا كند"اول همسايه بعد خودت" را رعايت نكرده ولي با شروع دعا با صلوات اين دستور نقض نمي شود.
صلوات از مقدمات دعا و از شروط تمهيدي براي اجابت دعا است و مضمون تقاضا بعد از آن شروع مي شود.
حديث "الجار ثم الدار" هم با سند هاي متعدد و از حضرت لقمان و حضرت زهرا رسيده است. (1)
پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، علل الشرائع، نجف، مكتبه الحيدريه، 1385ق، ج 1، ص 181 - 182؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، قم، شريف رضي، ص 329؛ شيخ مفيد، الاختصاص، بيروت، دار المفيد، 1414ق، ص 337.