پرسش وپاسخ

تركيب "اهل البيت" در قرآن دو بار آمده كه يك بار مربوط به اهل بيت حضرت ابراهيم است (1) و يك بار هم مربوط به اهل بيت حضرت رسول مي باشد (2).

تركيب "اهل البيت" در قرآن دو بار آمده كه يك بار مربوط به اهل بيت حضرت ابراهيم است (1) و يك بار هم مربوط به اهل بيت حضرت رسول مي باشد (2). از آيه "اهل بيت" كه مشهور به "آيه تطهير" و مربوط به اهل بيت حضرت رسول است، نمي توان مصداق ها را شناسايي كرد . فقط مي توان به مشخصه هاي مصداق ها پي برد . با توجه به اين آيه معلوم مي شود كه: 1. اراده تكويني (نه تشريعي ) خدا بر دفاع از اهل بيت و دور كردن رجس و پليدي از آن ها است، زيرا در اين آيه آمده : "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يهركم تطهيرا" اين عبارت مي رساند كه اراده "اذهاب رجس و بردن پليدي ها" اراده خاص خدا و منحصر در اهل بيت است، در حالي كه اراده تشريعي خدا بر پاك كردن بندگان با فرستادن وحي و پيامبر و تشريع احكام و... ، اراده اي عمومي است. خداوند در باره ارده تشريعي اش بر پاك كردن عموم بندگان بعد از بيان حكم وضو و غسل و تيمم مي فرمايد: ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُم‏ ؛(3) خداوند نمي‏خواهد مشكلي براي شما ايجاد كند ،بلكه مي‏خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام گرداند. پس اين اراده تشريعي نيست ، زيرا اراده تشريعي خدا عام است و منحصر در بعض افراد نمي باشد. البته اين عنايت خاص خدا به آنان مي باشد كه پليدي ها را از آنان دور مي سازد ،نه اين كه آن ها را از پليدي دور گرداند، زيرا آنان خود به جهت ايمان و معرفت و محبت به خدا، از پليدي ها بيزار و فراري اند . ساحت شان از پليدي ها منزه است و به هيچ وجه ميل به پليدي نمي كنند . از طرف ديگر اگر خدا آنان را از پليدي ها منصرف كند و برگرداند كه فضيلتي نيست تا بخواهد با ذكر آن ، آنان را مدح كرده و بزرگ بدارد. 2. درست است كه اين آيه در ضمن آيات مربوط به همسران واقع شده است، ولي به جهات مختلف با توجه به خود اين آيات منظور از اهل بيت رسول خدا همسران ايشان نيست زيرا: الف_از همسران در قبل و بعد از اين آيه با ضماير جمع مؤنث ياد شده ،در حالي كه ضماير موجود در اين عبارت همگي جمع مذكر هستند. ب_ چون اراده در اين آيه تكويني است ، پس قطعا واقع شده و اهل اين بيت، مطهر و معصوم مي باشند، در حالي كه همسران پيامبر نه خود ادعاي عصمت كرده و نه ديگران آنان را معصوم شمرده اند. ج. همه مفسران اتفاق نظر دارند كه بعد از يكي از جنگ ها، وقتي پيامبر(ص) با غنيمت برگشت، همسران آن جناب انتظار داشتند كه رسول خدا مقداري از غنايم را جهت بهبود زندگي آنان هزينه كند، ولي ديدند رسول خدا خواسته آنان را اجابت نكرد. خشمگين شدند و به حضرت اعتراض كردند كه گمان كرده‏اي اگر ما را طلاق دهي، ديگر همسر مناسبي براي ما پيدا نمي‏شود؟! خداي متعال از اين سخن آنان در خشم شد و پيامبر را دستور داد از آنان كناره‏گيري كند تا براي طلاق آماده گردند. آنگاه آيات قبل (4) نازل شد و آنان را بين انتخاب زندگي پيامبر با سختي هايش يا گرفتن طلاق مخيّر كرد. لحن خود آيات نيز حاكي از توبيخ و مذمت است . وعده‏هايي هم كه به آنان داده شده، همه مشروط است؛ در حالي كه لحن آيه تطهير مدح است و در آن هيچ قيد و شرطي ديده نمي‏شود. هم چنين خداوند دراوايل سوره مباركه تحريم برخي از زنان پيامبر را مذمت مي كند كه با مطهر و معصوم بودن آنان سازگاري ندارد. چ- هيچ كدام از همسران پيامبر ادعا نكرده اند كه مصداق آيه تطهيرند . چ_ همسران رسول خدا ساكنان "بيوت" و خانه هاي مسكوني رسول خدايند ،ولي "بيت" در اين آيه خانه مسكوني نيست، زيرا اگر منظور منزل مسكوني آن جناب و همسرانش بود، بايد با لفظ جمع مي‏آمد. همچنان كه در آيات قبل و بعد از اين آيه با لفظ «بيوتكن» به آن ها اشاره شده است. بعضي از علماي عامه گفته‏اند، گرچه اين خانه‏ها به اعتبار همسران «بيوت» است، ولي چون همه آن ها خانه رسول خداست، پس اطلاق لفظ مفرد بر آن ها صحيح است. ولي اين حرف با سياق قرآن سازگار نيست، زيرا در قرآن بر اين خانه‏ها به اعتبار ساكنانش، يعني همسران رسول خدا و هم به اعتبار صاحب شان، يعني شخص رسول خدا، لفظ جمع اطلاق شده است. در آيات قبل و بعد از آيه تطهير بر اين خانه‏ها به اعتبار ساكنان شان لفظ «بيوت» اطلاق گرديده و در آيه 53 همين سوره نيز بر اين خانه‏ها به اعتبار صاحب شان كه پيامبر است ، لفظ «بيوت» اطلاق شده است: يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ اِلاّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ ؛ اي مؤمنان به خانه‏هاي رسول خدا وارد نشويد ، مگر اينكه به شما اذن داده شود. ح_ اگر بخواهيم منظور از "اهل بيت" را معناي عرفي بدانيم ،يعني همين افرادي كه در خانه فرد زندگي مي كنند ، اين واژه به همه افرادي كه تحت تكفل فرد بوده و در خانه وي هستند، از پدر ، مادر ، فرزندان، همسران، خواهر و برادراني كه تحت تكفلش هستند ، غلامان و كنيزانش و... اطلاق مي شود، در حالي كه منظور از اهل بيت در آيه قطعا اين گروه نيستند . خ-با توجه به موارد فوق ما نمي توانيم مصداق هاي "اهل بيت" را شناسايي كنيم . جز مراجعه به پيامبر و پرسيدن از ايشان راهي براي شناسايي مصداق هاي اهل بيت نداريم. د_ بنا بر روايات فراوان كه شيعه و سني نقل كرده اند، اين آيه جدا از آيات مربوط به همسران نازل شده و پيامبر سعي بليغ داشته كه مصداق هاي آن را معرفي كند . با جمع كردن مصداق هاي مورد نظر( امام علي، امام حسن، امام حسين و حضرت زهرا) زير كسا و پيچاندن كسا به دور آنان، منحصر بودن اهل بيت در آن جمع را تصريح كرده است. بعضي از همسران ايشان كه حاضر بودند ، اجازه ورود به زير كسا را خواستند، ولي حضرت ضمن دعا براي شان، اجازه ورود نداد . بدين وسيله هم مصداق ها را تعيين كرد و هم انحصار مصداق هاي موجود در افراد مورد نظر را نشان داد. علاوه بر آن، بعد از نزول آيه هم به صورت هاي مختلف در صدد معرفي اين افراد به عنوان تنها مصداق هاي اهل بيت بود از جمله نقل شده از زمان نزول اين آيه به مدت طولاني و به نقلي تا پايان عمر به هنگام طلوع فجر بر در خانه دخترش زهرا (س) مي آمد . با صدا كردن آنان براي نماز و خواندن اين آيه ، آنان را به عنوان اهل بيت معرفي مي نمود.(4) ذ_ در مورد مصداق هاي اهل بيت، مفسران اهل سنت نظر هاي ديگري داده اند كه هيچ كدام به دلايل محكم از قرآن يا حديث مستند نمي باشد و همه برداشت هاي غير متقن افراد است. پي نوشت ها: 1. هود (11) آيه73. 2. احزاب (33) آيه 33. 3. مائده (5) آيه 6؛احزاب، آيات 28 به بعد . 4. در المنثور، ج5،ص199.

جايگاه و نقش اهل‏بيت (ع) در ترويج و توسعه فرهنگ قرآني همزمان با نقش تاثيرگذار رسول خدا (ص) در تفسير آيات قرآن و تربيت مفسران گران‏قدري از صحابه، از حضرت علي (ع) به عنوان صدرالمفسرين و آگاه‏ترين اشخاص به ظاهر و باطن قرآن، شروع مي‏شود. علي‏ بن ابي‏طالب (ع) به عنوان يك شاگرد ويژه رسول خدا، چنان كه خود فرمود :« عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ فَتَحَ لِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب‏ (1) ؛ پيامبر هزار باب علم به من آموخت كه از هر باب، هزار باب ديگر گشوده مي‏شود» .
كه تمام مسائل وحي و شريعت را از رسول خدا (ص) آموخته بود، به تربيت مفسران پرداخت و به گونه‏ اي در فرهنگ و دانش آن عصر نفوذ نمود كه هيچ‏ يك از صحابه داراي هر دانش و منصبي كه بودند، خود را بي‏ نياز از وي نمي‏ديدند.
بزرگ‏ترين مفسران صحابه پس از حضرت علي (ع) مانند ابن عباس، ابن مسعود و ابي بن كعب، به علم بي‏نظير آن حضرت اعتراف كرده‏ اند، بلكه در بسياري از موارد، علم تفسير خود را وامدار ايشان مي‏دانند.
ابن عباس مي‏گويد: تمام آنچه را از تفسير فرا گرفتم، از علي بن ابي‏طالب (ع) است.(1)
ابن مسعود با اتصال معنوي و رابطه فكري با علي (ع)، آموزه‏ هاي خود را متاثر از دانش و معلومات او مي‏داند و مي‏گويد: «من تفسير را از علي (ع) برگرفتم و از او استفاده بردم و معلوماتم را بر او خواندم. بي‏شك علي (ع) بهترين و دانشمندترين مردم پس از پيامبر خداست.»(2)
افزون بر آن، اين شيوه در خاندان اهل‏بيت (ع) ادامه يافته و پس از عصر صحابه، در دوران‏هاي بعد نيز اين تلاش‏ها ادامه مي‏يابند و پيشوايان اهل‏بيت (ع) به گسترش فرهنگ قرآني مي‏پردازند. خانواده علي بن ابي‏طالب نيز اين كار را انجام مي‏دادند و حتي حضرت زينب (س) به بانوان قرآن مي‏آموخت. امام سجاد و امام باقر و ساير امامان (ع) ادامه‏دهنده اين راه بوده‏اند، نمونه هايي ازتفسيرهاي معتبر نقل شده از اهلبت (ع) مي پردازيم كه شيعيان بخصوص به آن استناد مي كنند،مثل،233سوره بقره كه مي فرمايد: وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ ، و آيه 15 سوره احقاف، كه مي فرمايد: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً ، امير مؤمنان بين اين دو آيه جمع كرده و استفاده كرده كه حداقل دوران بارداري بانوان شش ماه است ، و بر همين اساس حكم رجم راكه براثر اتهام به بزهكاري به آن متهم شده بود برداشتند، وهمچنين حضرت جواد(ع) با ضميمه كردن آيه، وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ .... (3) به آيه وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (4) حد سارق را قطع انگشتان دست دانسته اند در حالي كه افراطيون از خوارج با استناد به خصوص آيه دوم استناد مي كردند و معتقد بودند كه دست دزد را بايد از شانه قطع شود. و نيز آيه وضو، آيه قصر در سفر، آيه خمس، آيه تحريم خمر، آيه كيفرقتل مؤ من، سه طلاقه كردن زن، متعه حج، رجعت وبداء، از اين امور است. (5)
گفتني است چند تفسير هم كنون منسوب به امامان معصوم (ع) از جمله امام صادق(ع) به ما رسيده است كه به دليل طولاني شدن جاي ذكر آن نيست. براي اطلاع بيشتر به ترجمه تفسير الميزان ج 1 ص 19. و تفسير تسنيم ج 1 ص 69 مراجعه نماييد .
پي نوشت ها:
1.محمد هادي معرفت، تفسير و مفسران،قم ، ذوي القربي،سال 1385. ج 1، ص 467.
2. المتقي الهندي، كنز العمال،بيروت، مؤسسه الرساله ،سال 1409. ج 13،ص 114.
3. جن ،(74) آيه 18.
4. مائده (5) آيه 38.
5. عبدالله جوادي، تفسير تسنيم ، قم ، نشر اسراء ج 1، ص 69.

روش قرآن مجيد بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‌باشد

روش قرآن مجيد بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامي(ص) مي‌باشد. چنان كه مي‌فرمايد: و أنزلنا إليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه را براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند. در آيه يادشده دقت كنيد. بنابراين انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. با توجّه به اين كه «علي» فقط نام حضرت اميرالمؤمنين (ع)نبوده، همان گونه كه «ابوطالب» تنها كنيه پدر بزرگوارش نبوده است، بلكه نام و كنيه افراد متعدّدي در ميان عرب «علي» و «ابوطالب» بوده، بنابراين اگر نام «علي» صريحاً هم در قرآن ذكر مي شد، باز هم كساني كه نمي خواستند اين حقيقت را بپذيرند بهانه اي داشتند و آن را بر «علي» ديگري تطبيق مي كردند و اين مساله ذكر اسامي در قرآن براي تمام اهل بيت همين گونه است . بدين جهت بهتر همان بوده و انجام شده است كه با ارائه ويژگي ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد به معرفي حضرت اميرالمؤمنين (ع) و فرزندان او پرداخته شود كه پرداخته شد، تا قابل تطبيق بر هيچ كس، جز وجود مقدّس آن حضرات معصومين نباشد، براي همين خداوند در قرآن مجيد، اين راه را انتخاب كرده و با ذكر فضايل خاصّ آن حضرت، در آياتي از قرآن مجيد، آنها را به عنوان وليّ مؤمنان و جانشين بلافصل پيامبر (ص) و اهل پاكي و عصمت و...معرّفي كرده است، هر چند كساني كه در قلبشان مرض و انحراف وجود دارد، باز اين آيات را به گونه ديگر تفسير مي كنند. در قرآن مجيد و روايات اسلامي از چند چيز به عنوان" نور" ياد شده است: 1- قرآن مجيد : قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ( 2) از سوي خداوند نور و كتاب آشكاري براي شما آمد" 2-" ايمان : اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ ؛ (3 ) خداوند ولي كساني است كه ايمان آورده‏اند، آنها را از ظلمت هاي (شرك و كفر) به سوي نور (ايمان) رهبري مي‏كند". 3-" هدايت الهي" و روشن بيني: أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها ؛ (4 ) آيا كسي كه مرده بوده است و ما او را زنده كرديم و نور هدايتي براي او قرار داديم كه در پرتو آن بتواند در ميان مردم راه برود همانند كسي است كه در تاريكي باشد و هرگز از آن خارج نگردد"؟ 4-" آئين اسلام : وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛ (5 ) خداوند ابا دارد جز از اينكه نور (اسلام) را كامل كند هر چند كافران نخواهند". 5- شخص پيامبر (ص) : وَ داعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ (6) ما تو را دعوت كننده به سوي خدا به اذن و فرمان او قرار داديم و چراغي نور بخش". 6- امامان و پيشوايان معصوم: خلقكم اللَّه انوارا فجعلكم بعرشه محدقين ؛ خداوند شما را نورهايي آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد." (7) 7- و بالآخره از" علم و دانش" نيز به عنوان نور ياد شده، چنان كه در حديث مشهور است: العلم نور يقذفه اللَّه في قلب من يشاء:" علم نوري است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مي‏افكند" ...(8) رواياتي هم در ذيل آيه 157 اعراف داريم كه يكي از مصاديق نور در اين آيه ائمه هستند ...فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ..پس كساني كه به او(پيامبر) ايمان آوردند، و حمايت و ياريش كردند، و از نوري كه با او نازل شده پيروي نمودند، آنان رستگارانند. امام صادق(ع) فرمود : ..النور في هذا الموضع أمير المؤمنين و الائمة عليهم السلام.(9) نور در اين ايه امير المومنين و ائمه هستند پس به صراحت در قرآن مجيد ازامامان معصوم به نور نيامده است ولي روايات بسيار زيادي در اين زمينه وجود دارد كه همه ائمه نورند. پي نوشت: 1.نحل (16 ) آيه 44. 2.مائده(5 ) آيه 15. 3.بقره(2 ) آيه 257. 4.انعام(6 ) آيه 122 . 5.توبه(9 ) آيه 32 . 6.احزاب(33 )آيه 46. 7. ابن بابويه محمد بن علي‏، عيون أخبار الرضا، نشر جهان‏، تهران‏، سال 1378 ق‏، نوبت اول،‏ ج‏2، ص275. 8. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،ناشردار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ش،نوبت اول، ج‏14، ص 471. 9. حويزي، نور الثقلين، اسماعيليان، ج 2، ص 83.

وقتي از برتري دو چيز نسبت به يكديگر سخن به ميان مي آوريم. بايد جهت برتري را هم ذكر كنيم

وقتي از برتري دو چيز نسبت به يكديگر سخن به ميان مي آوريم. بايد جهت برتري را هم ذكر كنيم. يعني بايد مشخص كنيم كه اگر يكي از اين دو چيز بر ديگري برتري دارد اين برتري از چه جهت مي باشد. زيرا اين دو چيز ممكن است ابعاد مختلفي داشته باشند كه هر يك از اين ابعاد نياز به مقايسه و نسبت سنجي داشته باشد. مثلا وقتي مي پرسيم طلا برتر است يا انسان؟! بايد مشخص كنيم كه از كدام جهت بدنبال برتري هستيم؟ آيا از جهت ارزش مالي بحث مي كنيم؟ يا از جهت زيبايي و يا جهت ماندگاري و يا از ساير جهات مقايسه بين قرآن و عترت نيز همين حالت را دارد. يعني قرآن و عترت جنبه ها و جهات مختلفي دارند كه مي توان به نسبت هر يك از اين جهات مقايسه نمود و ممكن است از بعضي جهات قرآن و از برخي جهات ديگر اهل بيت برتر از قرآن باشند. بررسي تفصيلي همه جهات و جنبه هاي قرآن و عترت فرصت ديگري را مي طلبد و در اينجا به اين سخن آيت الله جوادي آملي اشاره مي كنيم كه در تفسير تسنيم فرموده اند: « عترت طاهرين گرچه به لحاظ مقام هاي معنوي و در نشئه باطن از نظر بزرگان دين مانند صاحب جواهر و كاشف الغطاء از قرآن كمتر نيستند و سخن بلند اميرالمؤمنين(ع)« مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي‏»(1) نيز گواه اين مدعاست. اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعليم و تفهيم معارف دين قرآن كريم ثقل اكبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در اين نشئه جسم خود را نيز براي حفظ قرآن فدا مي كنند.»(2) بنابراين اگر از جهت ظاهري و در مدار تعليم و تفهيم، قرآن و عترت را مقايسه كنيم. قرآن كريم ثقل اكبر و عترت ثقل اصغر است و ممكن است اين برتري بدان سبب باشد كه طبق حديث ثقلين(3)، مسلمانها به تمسك و پيروي از ثقلين (قرآن و عترت) دعوت شده اند و روشن است كه تبعيت از كلام و فعل خالق و خدا بر تمسك و پيروي از كلام و فعل ولي خدا از لحاظ رتبه تقدم و برتري دارد. و حقيقت قرآن نيز، كلام و فعل خداست. لذا بر كلام و فعل ولي خدا و عترت پيامبر (ص) برتري دارد. اما از لحاظ اينكه كداميك از اين دو آيه و نشانه برتر پروردگار هستند. بايد بگوييم كه همانطور كه كلمات و جملات قرآن آيه و نشانه وجود پروردگار هستند رفتار و سيره عترت نيز نشانه وجود پروردگار هستند آن هم نشانه و علامتي ناطق و لذا به قرآن ناطق مشهور شده اند و طبق عبارتي كه حضرت علي (ع)‌فرموده (4) عترت مي تواند آيه و نشانه برتري نيز باشد. پي نوشت ها: 1. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج‏1، ص 207. 2. آيت الله جوادي آملي، تفسير تسنيم، قم، انتشارات اسراء، 1371ش، ج 1، ص 76. 3. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ » (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، سال 1409 هـ.ق، ج 27، ص 34). « من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آنها تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شود كتاب خدا و عترت و اهل بيتم و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.» 4. « مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي‏» «آيه و نشانه اي بزرگ تر از من براي خدا نيست.»

ما در كار خدا و رسول نمي توانيم چون و چرا كنيم

ما در كار خدا و رسول نمي توانيم چون و چرا كنيم. خداوند آگاه مطلق است و بر همه چيز علم دارد و احكامش ناشي از علم مطلق او و بر اساس عدل و حكمت است و رسول هم تابع علم مطلق خداست.
حديث كساء در صدد تبيين آيه تطهير است. در آيه تطهير خداوند از پاكي و طهارت مطلق روحي و عملي افرادي از وابستگان پيامبر خبر مي دهد كه آنها را "اهل البيت" و بنا بر روايات "عترت" ناميده است:
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (1)
خداوند فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
اين افراد كساني اند كه پاكي طلب بوده و از رجس و پليدي و گناه فراري اند و خداوند آنها را به واسطه اين شايستگي برگزيده و در كنف حمايت خود قرار داده و مدافع طهارت و پاكي آنان از هر پليدي شده است.
اين افراد در قرآن فقط با عنوان "اهل البيت" معرفي شده اند و "اهل البيت" هم عنواني است كه افراد مختلفي را مي تواند در بر بگيرد. از طرفي فرزند آدمي كه ظاهر ترين مصداق اهل بيت مي تواند باشد، در مورد نوح پيامبر از اهل بيت او شمرده نشده بلكه طرد شده(2) و از طرف ديگر همسر فرد كه ممكن است از او طلاق بگيرد و از خانه او برود و ديگر ارتباطي بين آنها نباشد، در مورد حضرت ابراهيم از اهل بيت او شمرده شده است.(3)
بنا بر اين آيه از لحاظ مصداق مجمل است و پيامبر به عنوان مبين و مفسر قرآن موظف است مصداق ها و افراد اين آيه را روشن كند و همه فرزندان و دختران پيامبر با وجود ايمان و تقواي بالايي كه داشتند، اما به درجه اي نرسيدند كه برگزيده شوند و مشمول عنوان "اهل البيت" شوند. همچنان كه همسران ايشان كه بعضي در درجات بالاي ايمان و تقوا بودند، مشمول اين عنوان نمي شدند و پيامبر به آنها اجازه حاضر شدن به زير عبا را نداد. (4)
پس چون پيامبر به امر خدا در صدد بيان مصداق هاي آيه تطهير بود و اين مصداق ها منحصر در اين افراد بودند، پيامبر غير آنها را نام نبرد و به زير عبا راه نداد. گرچه آنان افراد با ايمان و خوبي بوده باشند همچنان كه وقتي موظف شد براي مباهله خود با زنان و فرزندانش بيايد، فقط دخترش زهرا و فرزندانش حسن و حسين و پسرعمويش امام علي را با خود برد در حالي كه عنوان "زنان" مي توانست شامل همسرانش، ديگر دخترانش و زنان مؤمن به او باشد.
پيامبر اينجا موظف بود برگزيدگاني كه عنوان اهل بيت سزاوار آنان بود را معرفي كند و آنان همين جمع محدود بودند و غير آنان مشمول اين عنوان نمي شدند.
زينبين (س) اگرچه داراي مقام ويژه و بالايي هستند اما يقينا به جايگاه پنج تن نمي رسند.
پي نوشت ها:
1. احزاب(33) آيه33.
2. هود(11) آيه46.
3. همان، آيه73.
4. طبري، جامع البيان، بيروت، دار المعرفه، 1412ق، ج12، ص8؛ و ... .

ما شيعيان امامان را واسطه هاي بين پيامبر و امت و تعليم يافته هاي خدايي مي دانيم

ما شيعيان امامان را واسطه هاي بين پيامبر و امت و تعليم يافته هاي خدايي مي دانيم كه بعد از پيامبر به امر و تعليم خدايي مبين و مفسر قرآن و سنت مي باشند و بيان و تفسير آنان را بر ديده مي گذاريم. اين بيان و تفسير اگر به صورت روايت متواتر در مباحث اعتقادي و غير فقهي باشد، برهان است و اگر روايات معتبر غير متواتر در مباحث فقهي باشد، حجت تعبدي است و روايات غير متواتر در غير مباحث فقهي به قرآن عرضه شده و به عنوان بيان قرآن در صورت نبودن منافات، پذيرفته مي گردد و حجت دانسته مي شود.
اما اهل سنت روايات امامان را به عنوان رأي و اجتهاد امامان مي دانند و با رأي ديگر امامانشان كم و بيش هم سطح دانسته و مثل ما متعبّد به آنها نيستند. بله آنان امامان اهل بيت را عالماني برتر يا در رديف ديگر عالمان صحابي و غير صحابي مي شمارند و اما مثل ما نسبت به امامان قائل به عصمت و و علم افاضي نيستند تا سخن آنها را بيان و تفسير خدايي وحي و حجت و برهان در اعتقادات و حجت در احكام بدانند.

پرسشگر محترم هيچ كدام از دو سخن فوق به صورت كلي درست نيست.

غالب اهل سنت امامان شيعه را به عنوان عالمان اهل بيت و برتر از ديگر عالمان اسلام يا در رديف آنان قبول دارند و بسياري از موارد سخن آنان را بر سخن ديگر عالمان ترجيح مي دهند.
البته آنان مثل شيعه امامان اهل بيت را تعليم يافته خدايي و در امان از خطا و اشتباه نمي شمارند از اين رو سخن امامان شيعه را غالبا در رديف ديگر عالمان و امامان خودشان مي دانند و گاهي آنها را ترجيح مي دهند و گاهي امامان شيعه را.
شيعيان نيز بسياري از سخناني كه از عايشه نقل شده قبول دارند و سخناني از عايشه كه با سخن امامان معصوم منافات داشته باشد، پذيرفتني نمي دانند. شيعيان امامان را معصوم و معيار حق مي دانند و سخن ديگران را تا زماني كه همراستا با سخن امامان باشد، مي پذيرند و هر گاه منافات داشته باشد، سخن آنان را نمي پذيرند.

آیا برای این مطلب دلیلی وجود دارد؟

قرآن كريم در برخي از آيات خود، هدف از خلقت آسمانها و زمين و نعمتهاي در آن را، آزمايش و إمتحان بشر بيان مي‌كند چنانكه مي‌فرمايد:
« وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا...»؛ (1)
«او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است!».
در آيه اي ديگر رسماً بيان مي‌كند كه اين عالم طبيعت از آسمانها و زمين و موجودات و نعمتهاي الهي در آن،‌همه براي شما انسانها آفريده شده‌اند تا شما بهره مند گرديد يعني همه اين موجودات و نعمتها در خدمت بشرند و زمينه ساز رشد و تعالي و كمال بشر مي‌‌باشند چنانكه فرموده: « وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ ... » (2)
« و آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است را، در حالي كه همگي از اوست، براي شما مسخر ساخت‏»
همچنين در آيه ديگر مي فرمايد: « هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا...» (3) « او كسي است كه همه آنچه در زمين است را براي شما آفريد...»
امير المؤمنين (ع) در تفسير آيه مي‌فرمايد: «او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه در زمين است براي اينكه عبرت بگيرد و به وسيله آن به بهشت و رضوان الهي برسيد و از عذاب او دور شويد»(4)
بنابراين انسان نزد خدا ارجمندترين مخلوقات است (5) و همه‏ي جهان براي خدمت به انسان آفريده شده است. برخي انسان‏ها اين مقام و ارزش را مي‏شناسند و خداشناس‏تر مي‏شوند و از نعمت‏هاي الهي در راستاي تكامل خويش استفاده مي‏كنند. اما برخي انسان‏ها نيز ناسپاسي مي‏كنند و قدر خود را نمي‏شناسند و با سوء استفاده از نعمت‏هاي الهي، به كژراهه مي‏روند؛ البته هدف نهايي آفرينش، گروه اول هستند نه گروه دوم، هر چند هر دو گروه از نعمت‏هاي الهي استفاده مي‏كنند.
بنابراين اگر خلقت آسمان ها و زمين براي شناسايي بهترين عمل كنندگان و نيكوكاران است بايد ببينيم كه چه كسي داراي بهترين عمل است و آيات متعددي كه در قرآن كريم درباره اهل بيت (عليهم السلام) نازل شده دلالت بر برتري و فضيلت ايشان بر ساير انسان ها دارد. چنانكه در سوره دهر كه در شأن علي بن ابي طالب (ع) و حضرت زهرا (س) و حسنين (عليهم السلام) نازل شده اين بزرگواران ابرار خطاب شده اند و طبق آيه تطهير (6) ايشان از عصمت بهره مند هستند و طبق آيه ولايت (7) ولايت بر ساير مردم دارند و طبق آيه إطاعت (8) همانند خدا و رسول خدا واجب الاطاعه هستند و ساير آياتي كه دلالت بر برتري و فضيلت ايشان دارد حكايت از اين دارد كه ايشان به سبب اينكه در اوج كمالات انساني هستند لذا غايت همه موجوداتي هستند كه در راستاي شكل گيري انسان كامل خلق شده اند.
پي نوشت ها:
1. هود (11) آيه 7.
2. جاثيه (45) آيه 13.
3. بقره(2) آيه 29.
4. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج‏1، ص 46.
5. « وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً ». (إسراء(17) آيه 70)
« و بيقين فرزندان آدم را گرامي داشتيم؛ و آنان را در خشكي و دريا، (بر مركب‏ها) سوار كرديم؛ و آنان را از پاكيزه‏ها روزي داديم؛ و ايشان را بر بسياري از كساني كه آفريديم، كاملًا برتري داديم».
6. « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»(أحزاب(33) آيه 33)
« فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد».
7. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» (مائده (5) آيه 55) «سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند».
8. «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْليِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فيِ شيَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِليَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ». (نساء(4) آيه 59)
«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد: اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را و هر گاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد».

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است و آنچه كه در باب زيارت ائمه معصومين(ع) در روايات ذكر شده مربوط به آداب و شرايطي است كه زائر هنگام زيارت بهتر است رعايت كند و ادعيه و زيارتنامه هايي كه براي هر امامي رسيده است و زائرين بهتر است آنها را بخوانند. خادمي مكان هاي مقدس مثل مسجد و حرم ها از گذشته وجود داشته و حتي در اديان ديگر مثل مسيحيت خادم كليسا وجود داشته و دارد و در قرآن كريم در مورد مادر حضرت مريم آمده كه وقتي كه به او حامله بود نذر كرد فرزندش را در خدمت خدا قرار دهد و به اصطلاح خادم كليسا و محل عبادت شود:
« اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا فتقبل مني انك انت السميع العليم»(1)؛ آنگاه كه زن عمران گفت پروردگارا من عهد كردم فرزندي كه در رحم دارم در راه خدمت تو آزاد گردانم اين عهد من بپذير كه تويي شنوا و آگاه.
و وقتي حضرت مريم به دنيا آمد به نذر خود وفا كرد و او را در خدمت خدا و بندگان خدا قرار داد و حضرت زكريا هم كفالت و نگهباني از او را به عهده داشت.
پيامبر اكرم و ائمه در زمان حياتشان نيز افرادي به عنوان خادم در محضرشان بودند اما آنجه كه در زمان ما معروف و مشهور است در باب خادم، همين خادمين حرمهاي مطهر اهل بيت(ع) است كه افرادي با عنوان خادم حرم خدمت مي كنند و كار و وظيفه آنها رسيدگي به امور زائران و آماده كردن فضاي بهتر و آسوده تر و با معنويت تر براي ايشان و برخي هم نظافت و پاكيزگي اين مكان هاي مقدس را به عهده دارند.
پي نوشت:
1. آل عمران(3)، آيه35.

وآيا رواياتي كه ازائمه(ع)درباب احترام به ذريه شان آمده است شامل اين دسته افرادهم ميشود؟

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

صفحه‌ها