پرسش وپاسخ

از کسی بدی دیدیم و زمانی که در قید حیات بوده به ما ظلم کرده. آیا نفرین و لعنت فرستادن به آن باعث می شود که در روز قیامت عذاب بیشتری بکشد و یا در سرنوشت آن فرد در جهان آخرت تغییری صورت گیرد؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت كه «لعن» در لغت به معناي طرد نمودن و دور ساختن از روى خشم است(۱) و در اصطلاح اگر از ناحيه خداوند متعال باشد -چنان كه از آيات قرآن كريم بر مي آيد(2) به معناي دور ساختن كسي از رحمت خويش در دنيا، و در آخرت، گرفتار نمودن به عذاب و عقوبت است و اگر از ناحيه بندگان باشد، به معناي نفرين و دعا به ضرر و بر ضد ديگران است‌.(3) «نفرين» به معناي دعاي بد براي مرگ، ناكامي و بدبختي كسي يا چيزي مي باشد.(4)
لعن و نفرين نيز مانند دعا در آموزه ها و منابع ديني ما به رسميت شناخته شده و همانگونه كه دعاي خير كردن و استغفار و احسان در حق ديگران باعث عفو الهي و ترفيع درجه شخص دعا شونده مي شود لعن و نفرين هم كه دعاي شر و بد مي باشند باعث تنزل درجه و تشديد شدن عذاب هاي الهي بر آن شخص مي شود چنانچه در روايتي امام صادق (ع) مي فرمايد: از نفرين مظلوم بترسيد كه نفرين مظلوم به آسمان مي رود.(5)
در نتيجه لعن و نفرين كه به معناي دعاي بد و طلب دوري از رحمت خداوند براي شخص لعن شونده است. اگر به حق باشد و شخص لعن و نفرين شونده مستحق لعن و نفرين باشد، مي تواند باعث محروميت و دوري از رحمت الهي و بيشتر شدن عذاب شخص لعن شونده مي شود.
اما ناگفته نماند كه بر اساس آموزه هاي ديني ما دعاي بد و نفرين به مسلمانان كردن مانند لعن كردن او امري مذموم بوده و از آن نهي شده است. زيرا ممكن است انسان در لعن و نفرين دچار افراط و تفريط شده و خود، ظالم و ستمكار شود؛ در روايتي حضرت امام باقر(ع) مي‌فرمايد:"كسي كه چيزي را لعنت مي‌كند اگر آن شي مستحق نباشد لعنت به خود گوينده بر مي‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهيزيد تا مبادا خود گرفتار شويد.(6)
همچنين در روايتي نقل شده است: يك فرد گاهي مورد ستم قرار مي گيرد، اما در نفرين بر ظالم تا حدي زياده روي مي كند كه پروردگار خود او را نيز از ستمكاران به شمار مي آورد.(7) به همين خاطر است كه به ما سفارش ويژه اي شده است كه هميشه عفو و بخشش بهتر از نفرين و انتقام گرفتن است. پيامبر اكرم (ص) از پروردگار متعال حكايت مى‏كند:... و از كسى كه بر تو ستم كرده در گذر، و آن كسى را كه تو را محروم كرده است عفو كن، و كسى را كه به تو بدى كرده است نيكى و خوبى كن. از همين نگاه است كه خداوند متعال مى‏فرمايد:" وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ"؛(8)آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند، آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است!
در نتيجه طبق آموزه هاي اسلام انسان مؤمن بايد تجليگاه صفات الهي باشد، و يكي از صفات خداي متعال بخشندگي و گذشت است پس شايسته شما عفو و بخشندگي است نه لعن و نفرين.
پي نوشت ها:
1. حسين بن محمد راغب اصفهانى، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم ، چاپ اول، دمشق، ۱۴۱۲ ق، ص۷۴۱.
2. احزاب(33) آيه ۵۷ و آل عمران(3) آيه۸۷ و هود(11) آيه 18.
3. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص741.
4. حسن انوري، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲ش، ج۸، ص۷۸۸۸.
5. علامه مجلسي، بحارالانوار، موسسة الوفاء، بيروت، 1409ق، ج 90، ص 359.
6-محمدمحمدي ري شهري‌، ميزان الحكمة‌، دار الحديث، قم، چاپ اول،۱۳۷۵، ج 5، ص 616.
7. مهدي نراقي، جامع السعادات، اسماعليان، قم، 1386ش، ج1، ص305.
8. نور(24) آيه 22.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا در قضیه سیلی خوردن حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، امام علی(علیه السلام) هیچ واکنشی نشان ندادند و از حقوق حضرت زهرا (س) و خود دفاع نکردند؟ مگر دفاع از ناموس جزء اعتقادات اصلی دین ما نیست حتی اگر به قیمت جانمان تمام شود؟

پاسخ:
در اينكه امام علي (علیه السلام) شجاع و با غيرت ترين انسان مي باشد ترديد نكنيد، با اين حال علي(ع) در برابر اهانت به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سكوت نمود. بديهي است سكوت امام يا بدان جهت بوده است كه توان و قدرت دفاع را نداشت و يا در اين امر مصلحتي بوده است، و الا چگونه امكان دارد انساني مانند امام علي(ع) در برابر ظلم به همسرش سكوت كند؟ داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه حضرت قدرت دفاع را نداشت، چون حكومت به گونه اي با امام بر خورد كرد كه وي توان دفاع از خود و همسر خويش را از دست داد. ابن قتيبه دينوري مي نويسد: هنگامي كه عمر به منزل علي آمد گفت به خدا قسم كه جان عمر در دست او است يا بايد خانه را ترك كنيد يا اينكه آن را آتش زده و مي سوزانيم(1) در تاريخ طبري نيز آمده است: اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحرقن عليكم اولتخرجن الي البيعه (2)
جهت آگاهي بيشتر قسمت از كتاب فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني را مي آوريم:
... ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد: خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند و اگر مقاومت كردند، با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند. در اين موقع با فاطمه روبه برو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟! وي گفت: آري، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد مأمور خليفه آتشي بر افروخت و پس فشاري به در آورد و وارد خانه شد، ولي با مقاومت فاطمه رو به رو گرديد. برخي از مورخان شيعي نوشته اند كه متأسفانه عوامل حكومت با وضع دلخراش و دردناك حضرت علي(ع) را به مسجد بردند، كه چهل سال بعد، معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل مي كند معاويه خطاب به علي(ع) گفت: تا آن جا كه دستگاه خلافت تو را مهار كرده و همچون شتر سركش براي بيعت به طرف مسجد كشاندند يعني نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س)، بلكه حتي نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.(3)
اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه(س) در همين موضوع ظلم به فاطمه (س) مطرح شده است. حضرت زهرا(س) بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود: اي فرزند ابي طالب! آيا مانند كودكي كه در جنين است، پرده پوشيده اي و در خانه نشسته اي، مانند كسي كه به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شكستي، اما اكنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينك فرزند ابي قحافه... آشكارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي تازد؟! (4) علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوهتان را فرو نشان اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان! من كه در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آن چه را كه براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است كه از دست شما گرفتند. بنابراين مسأله را به خدا واگذاريد.(5)
درضمن ناگفته نماند كه سكوت امام دربار ظلم به زهرا(ع) به خاطر مصالح بود، يعني امام در برابر خلفا قيام نكرد، زيرا قيام امام با مصالح جهان اسلام همسويي نداشت. حضرت در خطبه «شقشقيه» مبني بر اين اينكه قيام كند يا سكوت نمايد به عنوان دوره د شوار و حساس و نيز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند: «من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پيچيدم (و كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند،‌ صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديك تر است، لذا شكيبايي ورزيدم،‌ ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌ با چشم خود مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند».(6)
اين سخنان را امام در شرايطي بيان نمود كه دين اسلام در خطر بود و جهان اسلام نياز به وحدت داشت. زيرا هم در حوزه اسلام عوامل تهديد كننده وجود داشت و هم دشمن خارجي جهان اسلام را تهديد مي نمود اين خطرها را مي توان بدين ترتيب دسته بندي كرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزان كه خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند،‌ از دست مي داد.‌
2ـ از آن جا كه بسياري از گروه ها و قبايلي كه در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) مسلمان شده بودند، ‌هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلامي مخالفت مي نمود كه خطر جدي بود.
3- علاوه بر خطر مرتدين،‌ مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسيلمه كذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خوردند.

پي نوشت ها:
1. ابن قتيبه، الامامه والسياسه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ش، چاپ اول، ص16.
2. طبري، تاريخ طبري، مصر، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358، ج2، ص443.
3. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، قم، انتشارات صحيفه، 1368، ص182- 187.
4. عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم موسسه بوستان كتاب دفتر تبليغات اسلامي، ج 2، ص611-612.
5. همان.
6. فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه شقشقيه.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام و احترام؛ با توجه به آیاتی که در قرآن اشاره به دشمنی یهودیان کرده است و از طرفی اسلام مدعی است که هیچ تبعیض نژادی ای قائل نیست و اسلام متعلق به همه است؛ بنده می خواهم بدانم کلا موضع اسلام نسبت به یهودیان چیست؟

پاسخ:
بين اين دو مطلب تنافي نيست، زيرا اسلام براي همه انسان هاي خوب -اعم ازيهودي، مسيحي...- احترام قايل است، و در اين جهت بين انسان ها تفاوت قايل نيست، از اين رو است كه پيامبر (ص) با يهوديان -تازماني كه قصد توطئه نداشتند- برخورد مناسب داشت، اين امر نشان از آن دارد كه دراسلام انسان و كرامت انساني، مهم است حال هركس و هر طايفه باشد، از سوي ديگر اسلام، به انسان هاي ظالم و منافق ديدگاه ديگر دارد، يعني اسلام اين گروه افراد را، در رديف انسان هاي با تقوا و عادل قرار نمي دهد، و اين تقسيم بندي تبعيض نيست.
براين اساس از منظر قرآن يهوديان دوسته اند، برخي آنان انسان هاي خوب هستند. در قرآن مي خوانيم: اى بنى اسرائيل نعمت هايى را كه به شما ارزانى داشتيم به خاطر بياوريد و نيز به ياد بياوريد كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم.(1) البته اين برترى نسبت به افراد همان محيط است(2). اين ديد اسلام نشان مي دهد كه اسلام با همه يهوديان ديد منفي ندارد.
در اين ميان برخي ازيهوديان انسان هاي كينه جو وظالم هستند. اينان همان هاي بودند كه تعدادي از پيامبران خودر را كشتند، همچنين اين يهوديان بودند كه عليه حكومت پيامبر (ص) توطئه و مسلمانان را اذيت مي كردند .امروزه نيز اين گروه از يهوديان هستند كه بدترين ظلم وجنايت رانسبت به مردم فلسطين و لبنان انجام مي دهند.
گوستا ولوبون فرانسوي بعد از بررسي صفات يهوديان مي‌نويسد: "يهوديان همچون انسان‌هايي هستند كه تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بي‌بهره بوده‌اند، چرا كه هميشه مانند پست‌ترين مردم روي زمين زندگي مي‌كنند"(3)"... خلاصه آنكه هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نمي‌توان گذاشت."(4)
در قرآن ازبرخي يهوديان به عنوان انسان‌هاي بي‌رحم،(5) انتقام‌جو، حليه‌گر و رباخوار(6) ياد شده است.

پي نوشت ها:
1.بقره، آيه 47.
2. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، داراالكتب الاسلاميه، 1374، ج 1، ص221.
3. محمد شيرازي دنيا بازيچة يهود، ناشر بينش آزادگان، 138، چاپ اول، ص 16.
4. همان.
5. بقره (2) آيه 74.
6. نساء (4) آيه 160 و 161.
موفق باشید.

سلام من یه دختر 16 ساله هستم -قبلا با یه پسر رابطه داشتم اما از وقتی که از اثار و گناهش باخبر شدم دیگه باهاش رابطه ای ندارم  اما هنوزم دوستش دارم  و .خواستم بدونم ایا  عاشق شدن گناهه 

پرسش گر گرامي اين كه به خاطر ترك گناه اين رابطه را قطع كرديد بسيار خوب است. چون ارتباط با نا محرم در اسلام حرام است و دوستي مشروع با نا محرم نداريم، و خداوند در قرآن كساني را كه دوست نامحرم پنهاني دارند را، مورد نكوهش قرار داده است. به مردان مي گويد: با دختراني كه روابط دوستي مخفيانه اي با ديگران داشته اند ازدواج نكنيد:«فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ ».(1)
يعني آنان را با اجازه خانواده هاي شان به همسري خود در آوريد و مهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آنكه] پاكدامن باشند و زناكار و دوستگيران پنهاني نباشند. اين حرمت ارتباط با نامحرم مخصوص مردان نيست بلكه حرمت ارتباط زن هم فهميده مي شود.
چيزي كه از نظر ما مهم است، اين رابطه ها و دوستي هاي گناه آلود است كه ممكن است كار را به گناهان بزرگ تر بكشاند مخصوصا اين كه شما مي دانيد اين دوستي ها ، به نوعي خيانت احساسي به همسر آينده تان است،و اصلا ارزش ندارد انسان آينده اش را تحت الشعاع اين دوستي هاي حرام قرار بدهد، اين دوستي ها عوارض بسيار بدي دارد كه حتي ممكن است تا سال ها دامن گير افراد بشود.
عاشق شدن گناه نيست، ولي اين كه انسان به صورت غير شرعي با معشوقش رابطه برقرار كند، جايز نيست. تنها راه ارتباط شرعي ازدواج است، يعني اگر هر دو تمايل به ارتباط داريد، بهتر است از او بخواهيد به خواستگاري شما بيايد و با هم عقد كنيد و مدتي در عقد باشيد تا مسئله كار و درس تان حل شود.
البته با توجه به سن پايين تان اين ازدواج كمي بعيد است، اگر شرايط ازدواج را نداريد بهتر است رابطه را قطع كنيد، چرا كه ادامه ارتباط بدون ازدواج مساوي با گناه بيش از پيش است.
خود ازدواج هم مي تواند مشكل داشته باشد. اگر بخواهيد با همان پسري كه از طريق كوچه و خيابان با او آشنا شده ايد ازدواج كنيد، هيچ ضمانتي وجود ندارد كه او چند دوست دختر ديگر در آستين نداشته باشد و سر بزنگاه ازشما جدا و به آنها نپيوندد و به اين ترتيب دختران زيادي را دچار داغ فراق و افسردگي و نابساماني خانوادگي نكند. بسياري از خانم هايي كه مرتكب اين رابطه ها هستند، بعد از ازدواج يا دچار عذاب وجدان هستند يا اضطراب از فاش شدن ارتباط دارند و يا فاش شدن اين ارتباط باعث خراب شدن زندگي شان مي شود.
پي نوشت:
1. نساء(4)آيه 25.
موفق باشید.

نقل است که وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) از دنیا رفتند مردم سراسیمه به خانه زهرا (س) می‌آمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که علی (علیه السلام) به ابوذر گفتند: برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند چرا که تشییع جنازه دختر رسول‌ خدا امشب صورت نمی‌گیرد و به تأخیر افتاده است و... .

سوال: به نظر من و خیلی از کسانی که اهل دقت اند این پاسخ بعید است از جانب امیرالمونین صادر شده باشد، زیرا نعوذبالله احتمال دروغ می رود و امام نه دروغ می گوید نه احتمالا توریه نه دروغ مصلحتی، پس چه جوری امیرالمؤمنین (منافقان و کافران به ظاهر مسلمانان را به اصطلاح سر کار گذاشت و) جنازه مادر سادات را شبانه دفن کرد؟

پاسخ:
در اين خصوص بايد گفت:
الف) اين مطلب در منابع معتبر نيامده است.
ب) ثانيا -برفرض صحت چنين مطلبي- مقصود از عدم برگذاري تشييع جنازه -درشب مورد نظر- تشييع جنازه رسمي است، يعني حضرت اعلام نمود كه تشييع جنازه كه سران حكومت و همه مردم شركت كنند، برگذار نمي شود.
شما مي دانيد كه خلفاء با حضرت زهرا (س) بد برخورد كردند، زيرا فدك را غصب و به خانه حضرت زهرا (ع) هجوم بردند(1)، لذا حضرت شديدا از خلفاء ناراضي بود، از اين رو حضرت اجازه عيادت به ابابكر و عمر را نداد. (2) طبق برخي گزارش ها ايشان وصيت نمود كه خلفاء در تشييع جنازه فاطمه زهرا (س) شركت نكنند و بروي نماز نخوانند. (3)
ج) از همه مهم تر اينكه شايد حضرت به خاطر مصلحت اين كار را انجام داد. همان طور كه درموارد دیگر نيز امام طبق مصلحت عمل مي نمود، مثلا امام در ابتدا با جريان حكميت مخالف بود،(4) اما به خاطر برخي مصالح اين امر را قبول كرد. همچنين امام با انتخاب ابوموسي -به عنوان حكم- مخالف بود و گزينه امام، مالك اشتر وابن عباس بود،(5) اما به خاطر برخي مصالح، مجبوربه پذيرفتن آن گرديد. بنابراين، اين گونه نيست كه علي (ع) در هيج موردي بر اساس مصلحت عمل نكند.
د) با توجه به مطالب گذشته امام علي (ع) درباره تشييع جنازه حضرت زهرا (س) -نعوذبالله- نه دروغ گفته و نه مخالفان را فريب داده است. لذا كاري را كه با عصمت ايشان منافات داشته باشد، مر تكب نگرديده است.

پي نوشت ها:
1. ابن قتيبه، الامامه والسياسه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418، چاپ اول، ص 16؛ طبري، تاريخ طبري، مصر، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358، ج2، ص 443.
2. أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري، همان، ص16.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، بيروت، لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 ه.ق، ج 43، ص183.
4. جعفرسبحاني فروغ ولايت، انتشارات صحيفه، ص 591؛محمد جرير طبري، تاريخ طبري، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رك: ابو حنيفه دينورى‏، الأخبار الطوال‏، قم‏، ناشر رضى‏، 1368 ش‏، ص200.
5. جعفر شهيدي، علي از زبان علي (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، چاپ نهم، ص 124.
موفق باشید.

صفحه‌ها