پرسش وپاسخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام ..من با یکی از دوستانم که 14 سالش هست عقد اخوت بستم و الانم خیلی دوستش دارم ولی خدا می داند که هوس نیست می خواستم ببینم چه جوری این حس دو طرفه بشه /من چه کاری میتونم انجام بدم که اونم منو دوست داشته باشه و چه جوری بدونم که منو دوست داره ////ممنون میشم که منو راهنمایی کنید

عيد غدير خم، با نصب اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) به ولايت و امامت روز تكميل دين اسلام و بزرگ‌ترين عيد اسلامي است. اهميت غدير در روايات اهل‌بيت(ع) به اندازه‌اي است كه از آن به عيدالله الاكبر (عيد بزرگتر الهي) ياد شده است.(1)
اين روز پرعظمت و مبارك داراي احكام استحبابي ويژه و فراواني است كه يكي از اعمال اين روز پيمان برادري ميان مؤمنين است. مستحب است برادران ايماني در اين روز عقدي را بين خود برقرار سازند كه مفاد آن اخوّت و همدلي در دنيا و دستگيري از همديگر در آخرت است.
با توجه به نكات گفته شده مضمون اين عقد رعايت برخي امور معنوي نسبت به يكديگر در دنيا و پس از مرگ است. مثلاً متعهد مي‌شوند كه در دنيا همديگر را از دعا فراموش نكنند و در آخرت هم اگر از اهل نجات و شفاعت باشند، همديگر را شفاعت كنند. هدف از برقراري عقد اخوت اين مسأله بايد نه مسايل اقتصادي و يا منافع خاص ديگر...
- آسيب ها و مضرات دوستي جوانان با نوجوانان:
1- نوجوان هنوز در عالم زيباي خودش زندگي مي كند و دوستي با يك پسر جوان در زندگيش اختلالات زيادي ايجاد مي كند و مثل يك ويروس خطرناك كه وارد يك سيستم مي شود، برايش مشكل درست مي كند، چون پسر جوان از او انتظار دارد كه بيشتر وقت ها را با هم ديگر باشند و اين باعث مي شود كه پسر نوجوان از جمع هم سن و سال هايش خارج بشود و با دوست جوانش بگردد. خارج شدن پسر نوجوان از جمع هم سن و سال هايش تأثيرات رواني بدي روي شخصيت نوجوان خواهد گذاشت. اينگونه دوستي ها بعضي وقت ها باعث افت تحصيلي نوجوان مي شود، چون فكرش را موقع درس و كلاس مشغول مي كند!
2- پسري كه وارد سن جواني شده، خيلي از دغدغه ها و افكار متناسب با سن خودش را دارد و ادبيات صحبت كردنش خاص سن خودش مي باشد. وقتي با دوست نوجوان خودش صحبت مي كند، اين ادبيات و افكار پريشان را به نوجوان منتقل مي كند. اين در حالي است كه پسر نوجوان از خيلي از دغدغه ها و غصه هاي دنيا فارغ است و نياز دارد بخندد و با هم سن و سال هاي خودش تفريح و بازي داشته باشد. ولي وقتي افكار عجيب و غريب و پريشان و ادبيات خاص يك جوان به او منتقل مي شود، ممكن است از نظر روحي بهم بريزد و حتي لحن حرف زدنش هم تغيير كند تا جايي كه بين هم سن و سال هايش مورد تمسخر قرار بگيرد!
- مطالبي مهم كه نبايد از آن غافل باشيد:
1- اصراري بر دوست داشتن او در قبال دوست داشتن شما، نداشته باشيد! خيلي از علاقه ها يك طرفه شكل مي گيرد و البته شاخ و برگ نيز پيدا مي كند، در حالي كه طرف مقابل اصلاً چنين فكري نمي كند و از همه چيز بي خبر است. بايد با احساسات خود كنار بياييد و قدرت كنترل آن ها را داشته باشيد و شاخ و برگ به آن ندهيد و گرنه آسيب مي بينيد. اين كه مي گويند دل به دل راه دارد، جايي است كه هدف و مسير مشخص است و دو نفر در يك مسير حركت مي كنند، اما وقتي شما در مسيري هستيد و طرف مقابل شما بي خبر است و يا در اين مسير و هدف نيست هيچ گاه دل به دل راه پيدا نخواهد كرد.
2- از آنجايي كه نزديك سن بلوغ هستيد و بايد به فكر آيندۀ خود باشيد، صلاح نيست دوستي عميق با يك نوجوان برقرار كنيد، زيرا ممكن است داراي عوارضي باشد كه از كنترل شما خارج شود. سعي تان بر اين باشد كه با هم سن و سال خود ارتباط برقرار كنيد تا هم بتوانيد شرايط روحي يكديگر را درك كنيد و هم اينكه به مسألۀ ديگري برخورد نكنيد!
- نكته پاياني:
نكاتي كه بيان شد، صرفاً براي درك مسأله و آينده نگري بود تا بتوانيد به درستي در مسير صحيح قدم بگذاريد. پس اصراري بر رفاقت نداشته باشيد و در صورتي كه خودشان پا پيش گذاشتند و خواستند سوالي بپرسند يا در مسأله اي كمكش كنيد، همانند يك برادر دلسوز همراهش باشيد.
پي نوشت:
1. نك: تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، دار الاضواء، بيروت، ج 3، ص 143.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید، چرا با توجه به روایت زیر ما شیعیان می گوییم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در لحظه ی شهادتشان به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفتند که تو اولین کسی هستی که پس از من به من ملحق می شوی و حضرت فاطمه هم خوشحال می شوند؟ نکند این روایت از بیخ وجود نداشته؟ روایت از اهل سنت: روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نشسته بود، حسن بن علي بر او وارد شد، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد، اشك آلود شد، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي (عليهما السلام) بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند، فرمود: وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة . فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏ . فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 . زماني كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه‌اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد، گويا مي‌بينم ذلت وارد خانۀ او شده،‌ حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد، سقط شده؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي‌زند: وا محمداه ! ولي كسي به او پاسخ نمي‌دهد،‌ کمک مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نمي‌رسد. او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي‌شود؛ و در حالي بر من وارد مي‌شود كه محزون، گرفتار و غمگين و شهيد شده است. و من در اينجا مي‌گويم: خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند.

پاسخ:
نمي دانيم دليل ترديد شما در اين روايت كه شيعه و سني آن را نقل كرده اند، چيست.
اين روايت را شيخ صدوق با دو سند معتبر نقل كرده است:
شيخ صدوق، امالي، بيروت، اعلمي، 1400ق، ص112-113. (شيخ صدوق به دو سند اين روايت را از ابن عمر و ابن عباس نقل كرده است: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ يُوسُفَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ ...)؛ ص486 (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَان‏...)
علاوه بر اين روايت كه شيعه و سني نقل كرده اند، روايت هاي ديگري هم هست كه بر اين مطلب دلالت دارد مثلا سليم بن قيس نقل مي كند كه در مريضي وفات پيامبر دخترش فاطمه وقتي ضعف پدر را ديد، بغض گلويش را فشرد و اشكش جاري گشت. رسول خدا او را دلجويي دادو حضرت با بشارت هايي از جمله بشارت اين كه تو اولين كس از اهل بيت من هستي كه به من ملحق مي شوي؛ او را آرام كرد.(1)
فيروزآبادي در فضائل الخمسه از: هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص165(2) و از متقي هندي، كنز العمال، ج6، ص393 (3)اين حديث را نقل مي كند و در عالم واقع هم اين اتفاق افتاد و حضرت زهرا بعد از 75 يا 95 روز به پدر ملحق گرديد.
با توجه به كثرت نقل ها كه نمونه هاي آن در بالا ذكر شد و آنچه در خارج واقع گرديد كه حضرت زهرا اولين نفر از اهل بيت بود كه به پيامبر(ص) ملحق شد، دليلي براي ترديد در اين حديث به چشم نمي خورد. اگر شما براي ترديدتان دليلي داريد، به اطلاع ما هم برسانيد.
اما چرا پيامبر چنين سخني مي گويد؟ طبيعي است كه حضرت زهرا (س) به پدر علاقه فوق العاده دارد به حدي كه دنيا بدون پدر برايش زنداني بيش نيست بخصوص كه بعد از پدر شاهد انحراف از سنت و سيره پدر هم مي شود و همسرش را كه توسط پدر به عنوان مرجع دين و امام مسلمين معرفي گرديده و عموم با او بيعت كرده اند، از اين مناصب كنار مي زنند و كساني بر اين مناصب تكيه مي زنند كه هيچ صلاحيتي ندارند و هبه پدر را از او مي گيرند و او را در ادعاي فدك دروغگو مي خوانند و ... . طبيعي است كه براي چنين كسي در اين شرايط فراق فوق العاده سنگين است و از اين رو رسول خدا(ص) به او بشارت مي دهد كه فراق آن دو طولاني نخواهد بود و ايشان اولين كسي است كه به او ملحق مي شود.
در روايت امالي خود پيامبر دلايل بشارت بودن را اين گونه توضيح مي دهد:
تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزه
گاهي منقطع شدن وحي از خانه اش (كه غالبا مهبط وحي بر پيامبر بود) را به ياد مي آورد و گاهي فراق و دوري مرا از ذهن مي گذراند و شبها از اين صداي قرآن من در نماز شب را نمي شنود به وحشت مي افتد و خود را با اين كه در زمان پدر در جامعه عزيز و محترم بود، ذليل و خوار مي يابد... .
پس با اين وجود طبيعي است كه خبر دادن از وفات زود هنگام حضرت زهرا به او، زيباترين بشارتي است كه مي توان به او داد و پيامبر هم براي تسكين رنج فراق، اين بشارت را به او مي دهد.

پي نوشت ها:
1. سليم بن قيس، كتاب سليم، قم، هادي، 1405ق، ص566 و 907.
2. فيروزآبادي، فضائل الخمسه، تهران، اسلاميه، 1393ق، ج2، ص30.
3. همان، ج3، ص17.
موفق باشید.

سلام، همسرم در حین انجام مأموریت کشته شد، آیا واقعا شهید است یا تنها القاب اداری است؟ آیا ما دوباره می توانیم در دنیای دیگر باهم زندگی کنیم؟

پاسخ:
قبل از هر چيز از دست دادن همسر عزيزتان را به شما تسليت عرض مي نماييم و براي ايشان طلب اجر و براي شما و خانواده تان طلب صبر از خداوند متعال مي نماييم.
هر چند در برخي موارد بين تعابير و اصطلاحات رايج در جامعه يا قوانين اداري و حكومتي با تعاريف ديني تمايزاتي وجود دارد، اما به طور كلي بر اساس تعاريف ديني مرگى شهادت است كه انسان با توجه به خطراتى احتمالى يا يقينى فقط به خاطر هدف مقدس و انسانى يا به تعبير قرآن «فِي سَبِيلِ اللَّهِ» از آن استقبال كند. و شهادت دو ركن دارد: يكى اينكه در راه خدا باشد، دوم آنكه هدف مقدس باشد.(1)
بنابراين هر كس اين دو ملاك را در كشته شدنش داشته باشد شهيد محسوب خواهد شد. اما همه شهدا به لحاظ فقهي و حكم اخروي يكسان نيستند در اين رابطه گفت شهيد بر سه قسم است:
1- شهيد دنيا و آخرت و آن شهيدى است كه در راه خدا و در ميدان جنگ كشته شود.
2- شهيد در آخرت. و آن كسى است كه در ميدان زخمى شده ولى بعد از مدتى فوت شود چنين كسى ثواب شهيد را دارد؛ مانند آدم غرق شده،(2) و يا كسى كه در غربت بميرد. و چنانچه در روايات دارد«من مات غريبا كمن مات شهيدا»" (3) هر كس غريب بميرد مثل كسي است شهيد از دنيا رفته است" اينها در حكم شهيدند، يعنى در آخرت ثواب‏ شهيد را دارند.
3- منافقى كه در لشكر اسلام كشته شود احكام شهيد را دارد مانند (ساقط بودن غسل و كفن) اما اجر شهيد را ندارد(نه در دنيا و نه در آخرت). (4)
بنابراين آنچه كه در شهادت ملاك است كشته شدن در راه خدا با هدفي مقدس در مقابل دشمنان اسلام و دين خدا مي باشد و اين مساله در هر جا اتفاق بيفتد شخص شهيد خواهد بود و مجوز يا نامه بنياد شهيد يا هر ارگان ديگري در اين مساله دخالتي ندارد. بله براي نظم دادن به اين مساله و حمايت از خانواده افرادي كه به شهادت رسيده اند حكومت اسلامي ممكن است بنيادهائي تشكيل دهد و آنها هم قوانيني براي اثبات شهادت در نزد خودشان وضع كنند ولي اين به هيچ عنوان ملاك شهادت نيست.
در مورد زندگي مجدد شما با هم نيز بايد گفت:
بر اساس روايات اين امر ممكن و محتمل است. اما شروطي دارد و آن اينكه اولا هر دو اهل بهشت باشيد و به علاوه در آن عالم هر دو تمايل به همسري مجدد با هم را داشته باشيد.
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آيا زن و شوهر مؤمن كه وارد بهشت مي شوند، با هم ازدواج مي كنند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل است. اگر مرد از زنش افضل باشد، اختيار با مرد است كه زنش را بپذيرد يا نه. اگر پذيرفت، يكي از زنانش مي‌شود. اگر زن از شوهرش افضل باشد، اختيار با اوست. اگر همسرش پذيرفت، همان شوهرش مي شود.(5)

پي نوشت ها:
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا، تهران 1374 ش، ج 24، ص 449.
2. علي مشكيني، تحرير المواعظ العدديه، قم ، نشر الهادي ، 1424هـ.ق، ص 463.
3. حسن ديلمي، ارشاد القلوب الي الصواب، قم، انتشارات شريف رضي، 1412هـ.ق، ج 1، ص 190.
4. عباس مخبر دزفولي، ارمغان شهيد، قم، جامعه مدرسين، 1375 هـ.ق، ص 8.
5. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 8، ص 105.
موفق باشید.

سلام سپاس از این لطفی که به ما جوونا کردین من پسر معتقدی هستم و اگه خداقبول کنه اهل طاعتم . ی مدتیه که شدیدا و خیلی شدیدا تمایل دارم با یه دختر خانم رابطه ی دوستی داشته باشم البته قبلا داشتم اما به دلایلی از بین رفت . حجب و حیای درونی به من اجازه ی این امر رو نمیده و من بین دو راهی موندم من با این میل شدید که گاهی به تنهایی و گاهیی به دلتنگی تبدیل میشه چکنم ؟ جان مولا کمکم کنید

همان طور كه مي دانيد درصد قابل توجهي از انسان ها در طول عمر (هر چند به صورت موقت وگذرا) به برخي ناهنجاري هاي روحي مانند اضطراب و افسردگي دچار مي گردند. مثلاً شايد كمتر آدمي پيدا شود كه از رگه هايي از اضطراب در رنج نباشد يا اين كه دوره هاي از افسردگي و احساس تنهايي را تجربه نكرده باشد. افسردگي به قدري شايع است كه از آن به عنوان «سرماخوردگي روانپزشكي» ياد مي كنند اين اختلالات رواني در بيشتر موارد به مرز باليني (يعني در حدي كه نياز به مراجعه متخصص روان شناسي باليني يا روانپزشك داشته باشد) نمي رسند و مي توان با برخي اقدامات خوديارانه بر آن ها فائق آمد. آن چه در اين بين بسيار مهم است اين است كه همه اين ناراحتي هاي روحي بايد از مسير تخصصي درمان پذيرد و التيام يابد. نبايد به هيچ وجه از طرق صد درصد آسيب زا بر آنها فائق آمد. متاسفانه در كشور ما بسياري از جوانان براي غلبه بر اضطراب و افسردگي خود به اموري دست مي يازند كه زندگي آنان در سراشيبي سقوط مي افكند حال آن كه اگر همين جوان مضطرب و افسرده به جاي اقدامات خود تخريب گرانه به اقدامات تخصصي (يعني مراجعه به روان شناس و روانپزشك) روي مي آورد قطعا با كمترين آسيب به يك زندگي آرام رهنمون مي شد. كم نيستند دختران و پسران افسرده دلي كه براي برون رفت از روحيات افسرده وار خود به هم رقصي با شيطان مي پردازند و پا در وادي هاي سراسر آسيب همچون رابطه با جنس مخالف مي نهند. همان طور كه مي دانيد رابطه با جنس مخالف يكي از بزرگترين استرس زاها در جهان است و بديهي است كه يك امر استرس زا نمي تواند در عين حال كاهنده اضطراب باشد و سطح استرس و اضطراب فرد را كاهش دهد. اگر نيك در جوانان پيرامون خود بنگريد هيچ دختر و پسر مضطربي را نمي توانيد پيدا كند كه با رابطه برقرار كردن با جنس مخالف به يك جوان آرام مبدل شده باشد.
رابطه با جنس مخالف هم چون آب شور نه تنها از عطش فرد نمي كاهد، بلكه آن به آن و لحظه به لحظه بر شدت عطش وي مي افزايد. پس به خود بياييد و از اين تفكر احتمالي كه در رابطه با جنس مخالف خيري نهفته است صد درصد بيرون بياييد. اگر شما دوست عزيز صد سال با جنس مخالف (از طريق غيرخداپسندانه و غيرشرعي) رابطه برقرار كنيد ذره اي از دلتنگي شما به صورت واقعي كاسته نمي شود (و فقط به صورت موقت و گذرا دلتنگي شما كاهش مي يابد). بلافاصله بعد از مدت كوتاهي احساس نشاط كاذب، احساس دلتنگي بار ديگر به سراغ شما مي آيد و اين چرخه معيوب همين طور ادامه مي يابد. احساس دلتنگي شما مثل هر احساس ناخوشايند ديگر درمان تخصصي دارد و درمان آن همانا تجهيز شما به راه كارهاي روانشناختي درمان احساس تنهايي مي باشد. اين مهم را مي توان از طريق مطالعه كتبي همچون كتاب ارزشمند «از حال بد به حال خوب» نوشتۀ ديويد برنز و ترجمۀ مهدي قراچه داغي يا «وقتي اضطراب حمله مي كند» نوشتۀ ديويد برنز و ترجمۀ مهدي قراچه داغي يا ساير مقالات مفيد در اين زمينه محقق نماييد. اين احتمال وجود دارد كه احساس تنهايي شما به مرز باليني رسيده باشد كه در اين صورت توصيه اكيد مي گردد براي جلوگيري از پيشرفت آن در اسرع وقت به يك روان شناس باليني و روانپزشك مراجعه نماييد. در برخي موارد يك دارودرماني ساده و موقت سهم بسزايي در برون رفت ما از احساس تنهايي دارد. سعي كنيد در كنار اقدامات بالا احساس تنهايي تان فقط و فقط از طريق معاشرت سالم با دوستان همجنس خود بر طرف نماييد و فكر پر كردن تنهايي خود از طريق رابطه با جنس مخالف را از سر خود بيرون نماييد.

اگر فردی یکبار برای اولین بار استمنا کند و از ته دل توبه کند و به زبان آورد و دیگر این کار زشت را انام ندهد آیا گناه او صغیره است؟ آیا توبه پذیرفته است

پاسخ:
حال كه دفعه اول است كه اين اشتباه را انجام داده ايد، به راحتي مي توانيد آن را درمان كنيد و با عزم بالايي كه در خود ايجاد كرده ايد، اين مشكل را بكلي از بين ببريد. سعي كنيد با توسل به معصومين(ع) و توبيخ خود و يادآوري مضرات اين مسأله خود را از اين فضا دور سازيد.
اعتراف و اقرار به گناه، نشانه رقت قلب و توجه قلبي شما به خداي مهربان است. همين كه از خود نااميد شده و به خداي متعال روي آورده ايد، اجابت دعا برايتان ميسر است.
امام صادق(ع)مي فرمايد:«إِذَا رَقَ‏ أَحَدُكُمْ‏ فَلْيَدْعُ‏ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا يَرِقُّ حَتَّى يَخْلُصَ»(1) هر گاه رقت قلب براي كسي پديد آمد، وقتي است كه دعا كند، زيرا قلب وقتي رقيق مي شود كه به اخلاص نزديك شود.(2)
همين كه وقتي پي به اشتباه تان مي بريد، از خدا طلب مغفرت مي كنيد، نشان از صفاي باطن شما دارد، زيرا تا كسي «پشيمان» نشود، تصميم بر «ترك گناه» نمي گيرد. تا حالت «ندامت» براي گناهكار حاصل نشود، تصميم جدي براي اصلاح خويش و جبران گذشته نخواهد داشت. پس ندامت شما، يك عنصر اساسي در تحقق توبه است، پوزش خواهي و استغفار، مرحله اي از آن است و جبران گذشته، مرحله اي ديگر.(3)
توبه كننده، محبوب خداست. قرآن كريم فرموده: «"ان الله يحب التّوابين»(4) يقيناً خداوند توبه كنندگان را دوست دارد».
خداوند نسبت به هر عمل زشت و گناهي، وعدة پذيرش توبه داده است. اما بايد شرايط توبه واقعي تحقق يابد. توبه تنها به زبان نباشد. پشيماني دروني و قلبي و قصد جدي و قاطع در ترك آن گناه براي هميشه، از جمله شرايط آن است.
- حاصل سخن اينكه:
خود ارضايي، باعث دوري از خداي متعال بوده و جداي از ضررهاي روحي، معنوي اش، مشكلات جسمي زيادي به دنبال دارد كه نمي توان از آنها چشم پوشي كرد؛ ولي از اين نكته غافل نباشيد كه جلوي ضرر را از هر كجا كه بگيريد، سود و منفعت است.
در مورد گناه نيز پيشگيري بهتر و راحت تر از مداواست، يعني از اول گناه نكردن. حضرت علي(ع)مي فرمايد: «ترك الذنوب اهون من طلب التوبه»(5) ترك گناه، آسان تر از درخواست توبه است.
براي آن كه در عمل به لوازم توبه تا آخر ثابت قدم و موفق باشيد، هر روز صبح بعد از نماز و هر شب هنگام خوابيدن، پس از خواندن دو ركعت نماز از خدا بخواهيد كه شما را در پيمان توبه موفق بدارد. از توسل به چهارده معصوم(ع) به خصوص توسل به امام زمان(ع) غافل نشويد و از خواندن دعاهاي رسيده از ائمه معصوم(ع) به خصوص دعاي توبه در صحيفه سجاديه و دعاي «مناجات التائبين» در مفاتيح الجنان كه از دعاهاي خمس عشر امام سجاد(ع) است، غفلت نورزيد.
- نكته پاياني:
خيالتان راحت باشد كه اگر توبۀ واقعي كنيد، گناهان -حتي خودارضايي كه گناهي كبيره است- از بين خواهد رفت و توبه حتماً پذيرفته است. فكرتان را مشغول كبيره يا صغيره بودن گناه نكنيد، زيرا هر گناهي گرچه ناچيز باشد، در مقابل عظمت خداي متعال بزرگ است.
پي نوشت ها:
1. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج7، ص72، مؤسسه آل البيت، قم، 1409 ه.ق.
2. غلامرضا حاتمي، دعا، ص19، انتشارات كتاب شفا، چاپ اول، مشهد، 1388.
3. جواد محدثي، توبه، بازگشت به فطرت؛ درس هايي از نهج البلاغه، ص16، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، چاپ نهم، 1387.
4. بقره (2) آيه222.
5. نهج البلاغه، حكمت17. (بر اساس نهج البلاغه محمد عبده).
موفق باشید.

چرا افرادی که امام علی (علیه السلام) و آثار علمی او همچون نهج البلاغه را ستوده اند در نهایت به اسلام یا  تشیع نگرویده اند؟

پاسخ:
در اين باره بايد به دو نكته توجه شود:
الف: عقل به طور كلي به دو قسم عقل نظري و عقل عملي تقسيم مي‌شود. عمده دليل اين تقسيم آن است كه قلمرو درك عقل آدمي به طور كلي دو ساحت است، زيرا گاهي انسان چيزي را درك مي‌كند كه بيرون از حيطه عملي و كار است و فقط جنبه نظري دارد مانند خدا هست، فرشته هست، سه زاويه مثلث با دو زاويه قائمه متساوي است. همچنين ديگر گزاره‌ها كه از جهان بيرون از فكر و انديشه خبر مي‌دهند و پيوندي با عمل انسان ندارند.
گاهي چيزي را درك مي‌نمايد كه در قلمرو عمل و كار قرار مي‌گيرد، مانند: زيبايي عدل، نازيبايي ظلم، خوب بودن ايثار و فداكاري، زشتي احتكار و خودخواهي، اين گونه قضايا جنبه عملي دارد.
ساحت اول درك عقلي را عقل نظري عهده‌دار است. ساحت دوم را عقل عملي. در واقع تقسيم عقل به دو قسم نظري و عملي از دو نوع كاركرد عقل و يا معقولات عقل گرفته شده است.(1)
با توجه به اين مقدمه مي توان احتمال داد اين گونه افراد به لحاظ جنبه ي عقل نظري به اين نتايج مي رسند، ولي وقتي نوبت به عقل عملي مي رسيد به دلايل مختلف تربيتي، اجتماعي، فرهنگي، نفساني و مانند آن توفيق پيدا نمي كنند كه به نداي عقل عملي شان در اين خصوص جواب مثبت بدهند و به آن حضرت ايمان بياورند.
اين مسأله نظير مسأله خداپرستي و مانند آن است مثلا با اين كه خداپرستي يك خواست و نياز فطري است، افرادي برخلاف خواست و اقتضاي غرايز طبيعي خود عمل مي كنند. به عنوان مثال عاطفه و محبت يك پديده ذاتي و طبيعي براي آدمي است، ولي چه بسا افرادي سنگدل وجود دارند كه از عواطف انساني كاملاً بي‌بهره هستند و بدتر از يك درنده در كشتار افراد بي‌گناه و ضعيف عمل مي كنند.
بنابراين مي شود كه انسان حتي برخلاف فطرتش عمل كند چه رسد به خلاف درك معرفت پژوهشي خود.
ب: نكته دوم اين كه مسأله ستودن ربطي مستقيم به مسأله ايمان آوردن ندارد. مي تواند كسي از نظر معرفتي مورد تمجيد واقع شود، ولي به لحاظ عملي مورد قبول و پذيرش نباشد. بخصوص كه نگاه انسان گاهي مؤمنانه است وگاهي معرفت شناسانه كساني كه از حضرت به خاطر آثار علمي اش يا رفتارهاي عدالت محورش تمجيد كرده اند در حالي كه ايمان به امامت او نداشته در واقع نگاهي معرفت شناسانه به ايشان داشته اند و نه نگاهي مومنانه و براي ايمان آوردن.

پي نوشت ها:
1. آيت الله سبحاني، مدخل مسايل جديد در علم كلام، نشر مدرسه امام صادق، قم 1385 ش، ج 2، ص 149.
موفق باشید.

درباره سیره فردی امام علی (علیه السلام) توضیح دهید.

پاسخ:
موضوع بسيار گسترده است به اين 3 گفتار توجه نمائيد:
1- شخصيت‏ هاي بزرگ تاريخ، غالباً در يك يا چند بعد از ابعاد مثبت وجودي جلوه مي‏ كنند و شهرت مي‏ يابند؛ مثلاً برخي در جهات علمي، برخي اخلاقي، برخي حماسي و.....
در اين ميان به ندرت كساني يافت مي‏ شوند كه در همه ابعاد والاي انساني و امتيازات بشري، سرآمد ديگران بوده و صفات و ويژگي‏هاي مختلف و گوناگوني را كه به ظاهر با هم قابل جمع نيستند، يك جا دارا باشند. يكي از بارزترين نمونه‏ هاي اين گونه شخصيت‏ ها، شخصيت شگفت‏ انگيز و بي‏ همتاي مولاي متقيان، اميرالمؤمنين(علیه السلام) است. جامعيت علي(ع) در همه ابعاد انساني، هم از سيره آن حضرت كاملاً هويدا است و هم از سخنان گرانبار او به خوبي آشكار مي‏ گردد. سخن هر كسي نماينده دارايي روح اوست و به همان دنيايي تعلق دارد كه روح گوينده‏ اش به آنجا تعلق دارد. طبعاً سخني كه به چندين دنياي متفاوت تعلق دارد، نشان از روحيه‏ اي است كه در انحصار يك دنياي خاص نيست و از آنجا كه روح علي(ع) محدود به دنياي خاصي نبوده، در همه جهان‏ ها حضور دارد و به اصطلاح عرفا، «انسان كامل» و «كون جامع»{1} و دارنده همه مراتب است، سخنش نيز به دنياي خاصي محدود نيست.
از امتيازات سخن علي(ع) اين است كه به اصطلاح شايع عصر ما، چند بعدي است، نه يك بعدي. خاصيت همه جانبه بودن سخن و روح علي(ع)، مطلبي نيست كه تازه كشف شده باشد. بلكه موضوعي است كه از ديرباز اعجاب انديشمندان را برانگيخته است. سيدرضي(ره) كه هزار سال پيش مي‏ زيسته است، شيفته اين جامعيت بوده است. وي مي‏ گويد: «از نكات شگفت‏ انگيز علي(ع) كه ويژه اوست، اين است كه وقتي انسان سخناني كه حضرتش، درباره زهد و موعظه و تنبه فرموده است، تأمل مي‏ كند و موقتاً از ياد مي‏ برد كه اين سخن، از آن كسي بوده كه شخصيت اجتماعي بزرگي داشته، فرمانش همه جا نافذ بوده و مالك الرقاب عصر خويش محسوب مي‏ شده است، ترديد نمي‏ كند كه اين سخن، از آن كسي است كه جز زهد و كناره‏ گيري از دنيا، چيزي را نمي‏ شناسد و كاري جز عبادت و ذكر ندارد و گوشه خانه يا دامنه كوهي را براي انزوا و عبادت اختيار كرده است، به گونه‏ اي كه جز صداي خوش چيزي را نمي‏ شنود و از هياهوي اجتماع كاملاً بي‏ خبر است. كسي باور نمي‏ كند كه سخناني كه در زهد و موعظه تا اين حد موج و اوج گرفته است، از آن كسي است كه در ميدان جنگ، تا قلب لشكر دشمن فرو مي‏ رود، شمشيرش همواره در اهتزاز و آماده ربودن سر دشمن است، دليران را به خاك مي‏ افكند و از دم تيغش خون مي‏ چكد و در همين حال، زاهدترين زاهدان و عابدترين عابدان است.
سيد رضي آن گاه ادامه مي‏ دهد: «من اين مطلب را به طور مكرر با دوستان خود در ميان مي‏ گذارم و اعجاب آن‏ها را نيز برمي‏ انگيزم»
شيخ محمد عبده، شارح نهج‏ البلاغه، نيز تحت تأثير همين جنبه نهج‏ البلاغه قرار گرفته است. تغيير پرده‏ ها در نهج‏ البلاغه و سير دادن خواننده به سوي عوالم گوناگون، بيش از هر چيز ديگر مورد توجه و اعجاب او قرار گرفته، چنان كه خود در مقدمه شرح نهج‏ البلاغه، بدان اشاره كرده است.
افزون بر آن كه سخنان علي(ع) كه نماينده روح والاي اوست، شخصيت اميرمؤمنان علي(ع) يك شخصيت وسيع، همه جانبه و چند بعدي است و همواره در طول تاريخ نيز به اين خصلت ستوده شده است. او در عين اين كه زمامداري است عادل، عابدي است شب زنده‏ دار؛ در محراب عبادت گريان است و در ميدان نبرد خندان؛ سربازي شجاع و بي‏ پرواست و در عين حال سرپرستي مهربان و رقيق القلب؛ حكيمي است ژرف‏ انديش، در عين اين كه فرماندهي است لايق. او هم معلم است و هم خطيب؛ هم قاضي است و هم مفتي، هم كشاورز است و هم نويسنده. در يك كلام، او انسان كامل است.
صفي‏ الدين حلي، متوفاي قرن هشتم هجري، درباره حضرت علي(ع) مي‏ گويد:
جمعت في صفاتك الأضداد و لهذا عزت بك الأنداد
زاهدٌ حاكمٌ حليمٌ شجاعٌ ‏فاتك ناسك فقيرٌ جوادٌ
شيمٌ ما جمعن في بشرٌ قطُّ و لا حاز مثلهنِّ العباد
خلقٌ يخجل النسيم من اللّطف و بأسن يذوب عنه الجماد
جلّ معناك أن تحيط به ‏الشعر و يحصي صفاتك النقاد
در وجود تو صفات متضاد جمع شده‏ اند، و به همين جهت است كه نظيري براي تو نمي‏ توان يافت.
زاهدي حكيم و بردباري بي‏ باك، شجاعي عبادت‏گر و تهي دستي بخشنده/
اوصافي كه تاكنون در هيچ بشري جمع نشده است، و هيچ يك از بندگان خدا نتوانسته‏ اند آن را به دست آورند/
صاحب اخلاقي نيكو كه نسيم از لطافت آن شرمنده مي‏ شود، (و در جاي خود) چنان صلابتي داري كه جماد را آب مي‏ كند/
مقام تو والاتر از آن است كه شعر را ياراي احاطه بر آن باشد، و يا شخص نقاد بتواند صفات تو را برشمارد/
علي(ع) با اين كه از معنويات سخن رانده، فصاحت را به اوج كمال رسانيده است، هرگز از مي و معشوق يا مفاخرت و امثال آن كه ميدان‏ هاي باز و گسترده براي نكته‏ گويي و سخن‏ پردازي است، بحث نكرده است. افزون بر اين، سخن والاي او براي خود سخن و اظهار هنر سخنوري نبوده؛ بلكه سخن براي او وسيله بوده است، نه هدف/
او نمي‏ خواسته است با سخنوري خويش، يك اثر هنري و يا شاهكار ادبي از خود بر جاي بگذارد. از همه بالاتر اينكه، سخن او محدود به زمان و مكان و يا افراد معيني نيست، بلكه مخاطب او انسان است و به همين جهت نه مرز مي‏ شناسد و نه زمان. اين در حالي است كه اين ويژگي‏ ها، ميدان را از نظر سخنوري محدود و سخنور را مقيد مي‏ سازد.
نردبان آسمان است اين كلام هر كه از آن بر رود آيد به بام نى به بام چرخ كان اخضر بود بل به بامى كز فلك برتر بود.( 2 ) واين خصلت فقط در امام علي (ع) وجود داشت.

پي نوشت ها:
1. در شرح نصوص الحكم آمده است: «و الكون الجامع هو الاًّنسان الكامل المسمّي بآدم و غيره ليس له هذه القابليْ و الاًّستعداد»؛ كون جامع، همان انسان كامل است كه آدم ناميده شده است و غير او را چنين استعداد و قابليتي نيست». ، ص 329.
2 ..مجموعه آثار، استاد شهيدمطهري، ج 16، سيري در نهج‏ البلاغه، كتابي شگفت (شاهكارها) ص 374 - 372، انتشارات صدرا: چاپ اول، مرداد 1377، تهران، نقل با تصرف و تلخيص.
-----------------------------

2 -بزرگترين عامل خوشبختي و راز كاميابي خانواده، در گرم و با صفا نگه داشتن كانون خانواده اخلاق پسنديده و محبت و مهرباني و وفاداري در آن است؛ از اين رو امام علي (عليه السلام) فرمودند: «هيچ همنشيني مانند نيك خويي و هيچ ميراثي همسنگ ادب نيست»(1)
آن حضرت كه خود دست پرورده اخلاق خوب پيامبر است، از حضرت آموخته كه رمز پيروزي در زندگي، به ويژه در كانون گرم خانواده، داشتن خلق و خوي پسنديده است.
بر اين اساس، پيامبر تربيت شده الهي و علي (عليه السلام) تربيت شده پيامبر (صلي الله عليه و آله) است؛ يعني از همان چشمه زلال الهي، بهره گرفته است. به عبارت ديگر دو ركن اساسي خانواده علوي علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) هر دو از چشمه سار الهي وحي سيراب شده، به وسيله پيامبر تربيت و پرورش يافته اند؛ بنابراين با هم توافق كامل دارند. علي (عليه السلام)، فاطمه (سلام الله عليها) را به خوبي مي شناسد و براي او احترامي در خور، قائل است. فاطمه (سلام الله عليها) نيز منزلت علي (عليه السلام) مي دانست و او را محترم مي شمرد چنان كه زن مسلمان، به پيشواي خويش احترام مي نهد و به خاطر همين شناخت، و كانون پر از مهر و عاطفه خانوادگي بود كه علي (عليه السلام) مي فرمود:
به خدا سوگند هيچ گاه فاطمه را به اكراه به كاري وانداشتم و او را ناراحت نكردم و خشمگين نساختم، تا خداوند او را نزد خويش برد و او نيز هيچ زمان مرا ناراحت و خشمگين نكرد و از دستور من سرنپيچيد، هرگاه به او نگاه مي كردم همه ناراحتي ها و غم هايم را از ياد مي بردم.(2)
همكاري با همسر:
با اينكه پيامبر (صلي الله عليه و آله) كارها را ميان آنها تقسيم كرده بود به اين شكل كه علي (عليه السلام) موظف به كارهاي بيرون از خانه و فاطمه (سلام الله عليها) به امور داخل خانه مي رسيد با اين حال حضرت علي (عليه السلام) در خانه نيز به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) كمك مي كرد و از بار سنگين كارهاي داخل خانه كه بر دوش او بود، مي كاست. و به فاطمه (سلام الله عليها) ياري مي داد.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «اميرمؤمنان به خانه هيزم و آب مي آورد و جارو مي كرد و فاطمه سلام الله عليها آسياب و خمير مي كرد و نان مي پخت»(3)
اين ها نمونه هايي است از شيوه همسرداري علي (عليه السلام) بود كه نشان مي دهد چگونه به فاطمه (سلام الله عليها) كمك مي كرد و سيره او در خانه و با همسرش بر چه اساسي استوار بود. امام هيچ گاه از ياري و كمك به همسرش در خانه و بيرون از خانه، كوتاهي نكرد و مقررات اسلامي را در مورد وي ناديده نگرفت و در هر حال مدافعش بود.
توسعه در احسان به خانواده:
حضرت در مورد حقوق همسران فرمودند: «مبادا بر زنان خود ستم روا داريد و آنان را از حق خويش محروم سازيد. هر كس به اندازه يك درهم گوشت براي همسر و فرزندان خويش خريداري كند مانند كسي است كه برده اي از فرزندان اسماعيل را آزاد ساخته است.»(4)
پرستاري ووفاداري از همسر:
روزي حضرت زهرا (عليها سلام) بيمار و بستري شد. حضرت علي (عليه السلام) به بالين او آمد و گفت: چه ميل داري تا برايت فراهم كنم؟ فاطمه (عليها سلام) نمي خواست كه شوهرش را به زحمت اندازد در پاسخ گفت: من از شما چيزي نمي خواهم. حضرت علي (عليه السلام) اصرار كرد. فاطمه (عليها سلام) گفت: اي پسرعمو، پدرم به من سفارش كرده كه هرگز چيزي از شوهرت درخواست نكن. مبادا او نداشته باشد و در برابر درخواست تو شرمنده شود. علي (عليه السلام) فرمود: اي فاطمه (عليها سلام) به حق من، هر چه ميل داري بگو. فاطمه (عليها سلام) اكنون كه مرا سوگند دادي اگر اناري برايم فراهم كني خوب است. حضرت علي (عليه السلام) برخاست و براي فراهم نمودن انار از خانه بيرون رفت... (5)

پي نوشت ها:
1.نهج البلاغه ،حكمتها ،حكمت 54
2. بحار الأنوار، علامة المجلسي ،ج43 ص134، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
3.بحار الأنوار، علامة المجلسي ،43ص31 ، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
4. دانشنامه امام علي، ج10، ص 26-24. 28ناشر پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي ،چاپ اول سال 1380
5. رياحين الشريعه، ج 1، ص 142.ناشر دار الكتب الاسلامي، بي تا
-------------------------------

3 - يكي از ويژگي هاي مهم امام علي(ع) ساده زيستي و زهد حضرت مي باشد. امام علي(ع) در نامه اي به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره نوشت: "ألا و إنّ لكلّ مأموم إماماً يقتدي به،...(1) بدانيد كه هر پيروي را امامي است كه الگوي خويش را مي شناسند و از نور دانشش روشني مي گيرد. بدانيد كه امام شما از دنياي خود به دو پاره تن پوش و از خوردني هايش به دو قرص نان بسنده كرده است. بدانيد كه چنين رفتاري در توان شما نيست، اما دست كم با پارسايي، تلاش، عفت و استوار يتان مرا ياري دهيد".
امام علي(ع) يكي از علل ساده زيستي خويش را همدردي با محرومان بيان نمود.(2)
در نامه فوق به عثمان تصريح شده كه امام به دو قرص نان اكتفا مي كرده است از اين رو اكتفا نمودن امام به دو قرص نان واقعيت دارد.
اين جملات به آن معنا نيست كه امام غذاهای ديگر را تناول نمي نمودند بلكه با توجه به رواياتي كه در باب غذاي اميرالمومنين موجود است به موارد ديگر برخورد مي كنيم.
1- امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: او تا زنده بود، در دنيا حرام نخورد... در حالي كه خوراكش جز سركه و زيتون نبود و شيريني او، اگر به دستش مي‌رسيد، خرما بود. (3)
2- نيز امام صادق (عليه السلام) از پدرش نقل مي كند كه قنبر، خدمتگزار حضرت علي (عليه السلام)، هنگام افطار براي حضرت كيسه‌اي آورد كه بر آن مهر زده شده بود. مردي كه حاضر بود به حضرت گفت: يا اميرالمؤمنين، اين كار نشانه بخل است كه بر كيسه خوراكت مهر مي‌زني (اگر كسي در كيسه را باز كند معلوم مي شود، زيرا مهر تغيير مي كند.)
حضرت علي (عليه السلام) خنديد و فرمود:« دوست ندارم در شكمم چيزي داخل شود كه نمي‌دانم از كجا بدست آمده است.» آنگاه امام مهر كيسه را شكست و مقداري نان در ظرف آب ريخت و چون خواست بنوشد، فرمود:« به نام خدا، بار خدايا براي تو روزه گرفتيم و با روزي تو افطار كرديم. از ما بپذير كه تو شنواي دانا هستي.» (4)
3- عدي بن حاتم مي‌گويد:
مقابل حضرت علي (عليه السلام) مشك آب كهنه كوچكي ديدم و چند قطعه نان جو و مقداري نمك. به امام گفتم: «اي اميرالمومنين، به نظر من صلاح نيست شما روزها با دشمن جهاد كنيد و شب‌ها به عبادت بپردازيد؛ ولي چنين غذايي بخوريد.»
امام فرمود:« خودت را به قناعت عادت بده و مرض نفست را با قناعت درمان كن كه اگر اين كار را نكني، بيشتر از نياز و ضرورت، از تو درخواست مي‌كند.» (5)
4- عبدالله بن ابي رافع مي گويد: يكي از روزهاي عيد نزد امام علي رفتم، در حالي كه كيسه‌اي مهر خورده در برابرش بود. امام در كيسه را باز كرد و قدري نان جو خشك از داخلش بيرون آورد و ميل كرد. به امام گفتم:« اي اميرالمؤمنين، چگونه است كه كيسه نانت را مهر زده‌اي؟» حضرت فرمود:« از اين دو فرزندم (حسن و حسين) نگرانم كه مبادا نان‌ها را با روغن يا زيتون نرم كنند.» (6)
5- امام علي (عليه السلام) اگر مي‌خواست با نانش، چيزي بخورد، يا سركه مي‌خورد يا نمك، و اگر مي‌خواست قدري غذا را رنگين تر كند، كمي سبزيجات يا كمي شير شتر هم ميل مي‌كرد. گوشت نمي‌خورد، جز مقدار بسيار كم، و مي‌فرمود:« دل‌هاتان را گورستان حيوانات قرار ندهيد.» (7)
6- امامه دختر زينب دختر رسول خدا و خواهر حضرت فاطمه (سلام الله عليها) ـ-كه پس از ارتحال حضرت فاطمه، امام علي به توصيه همسرش با او ازدواج كرد- مي‌گويد:« يكي از شب‌هاي ماه رمضان، براي اميرالمؤمنين خرما و قارچ آوردم و مي‌دانستم آن حضرت، قارچ دوست دارد.» (8)
7- در روايت ديگري، امام صادق (عليه السلام) فرموده است:« غذاي امام علي (عليه السلام) بيشترين مشابهت را به غذاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) داشت؛ خودش نان و سركه و زيتون مي‌خورد، ولي به سايرين نان و گوشت مي‌داد.» (9)
براي آگاهي بيشتر به كتاب، دانشنامه امام علي، ناشر پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي، مراجعه نمائيد.

پي نوشت ها:
1. فرهنگ آفتاب، عبد المجيد معاديخواه ناشر ذره سال 1372چاپ اول ،ج 6، ص 3030 - 3031.
2. فرهنگ آفتاب، ج 6، ص 3024.
3. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ترجمه رسولى محلاتى، ج‏2، ص: 142،ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏،نوبت چاپ: دوم‏
4. وسائل الشيعة (آل البيت) ، نويسنده : الحر العاملي ، جلد : 10 ،ص160، سال چاپ : 1414 ، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، قم
5. ارشاد القلوب- ترجمه :على سلگى نهاوندى ،ج‏2، ص: 21‏‏،ناشر: ناصر،مكان چاپ: قم‏،سال چاپ: 1376،نوبت چاپ: اول‏
6. نهج الحق و كشف الصدق- ترجمه كهنسال‏، ص: 262،ناشر: عاشورا،مكان چاپ: مشهد،سال چاپ: 1379 ش‏،نوبت چاپ: اول‏،
7. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، 41ص130، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
8. كافي ، شيخ الكليني ،ج6،ص369، تحقيق : علي أكبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - تهران
9. بحارالانوار، ج 40، حديث 12 ص330.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

درمورد شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) ظاهرا حضرت علی (علیه السلام) در مقابل چنین حادثه ای واکنش نشان نداد که دلایلی داشت. اما امروز سندی به دستم رسید که داستانش و اصلش از این قرارست. می خواهم در مورد صحت و راستی آن از شما بپرسم: حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى دانستى كه تو نمى توانى به خانه من داخل شوى» مدرک وسند تاریخی: الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى ـ قم، الطبعة الأولي، 1405هـ.

ممنون

پاسخ:
چنين مطلبي در منابع معتبر نيامده است، و با ساير مطالبي كه در اين باره در كتاب هاي معتبر آمده، در تضاد است.
موفق باشید.

صفحه‌ها