پرسش وپاسخ

تلاوت قرآن، در همه حال مستحب و داراي ثواب است و اختصاصي به زمان و مكاني ندارد؛ مگر در مواردي كه استثنا شده است؛ از جمله اين كه نبايد در هنگام تلاوت بي وضو جايي از بدن خود را به خطوط قرآن برساند و يا زماني كه انسان جنب باشد و سوره هايي را كه سجده دارند، تلاوت نمايد. ديگر اين كه در هنگام تلاوت كاري انجام دهد كه منافي با تلاوت باشد؛ به طوري كه به لحاظ عرف مردم، بي حرمتي و بي ادبي به قرآن تلقي گردد؛ مثل كسلي، خواب آلودگي، دراز كشيدن و امثال آن. در اين صورت، به جهت بي احترامي به قرآن، قرائت جايز نيست و بهتر است تلاوت قرآن نشود؛ وگرنه در غير اين صورت، تلاوت قرآن نه تنها اشكال ندارد، بلكه ثواب هم دارد. (1)

 

پي نوشت:

1. امام خميني، توضيح المسائل، قم، ص 67، احكام جنابت، مكتبه امير المؤمنين، سال 1373 ش.

قرآن كتاب وحي خدا براي فهميدن ، باور كردن ، عمل نمودن و بدان آراسته شدن است . دعوت به تلاوت و شنيدن و حفظ كردن و تدبر نمودن و ... همه مقدمه براي عمل است، يعني باور به معارف ، تخلق به اخلاق و عمل به دستوراتش.

با توجه به اين توضيح ، خواندن ترجمه قرآن و ختم آن و تدبر در معنا و مفهوم قرآن و ... نيز ثواب دارد و ارزشمند است اما با توجه به اين كه ترجمه هر چقدر هم قوي باشد ، انعكاس همه قرآن نيست ، تلاوت آيات و سوره ها موضوعيت دارد . علاوه بر خواندن ترجمه و دقت در آن ، مناسب و لازم است كه خود آيات و سوره ها را تلاوت كنيم كه اثرات مثبت فراوان دارد كه از غير تلاوت آيات و سوره ها نمي توان به آن رسيد.

اينكه توصيه به قرائت الفاظ قرآن توصيه شده ، مي‌تواند دلائل مختلفي داشته باشد كه به برخي اشاره مي‌كنيم:

1. جهت ايجاد زباني مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازي وحدت و پيوند بين المللي ديني است.

2. روح و محتواي هر پيام و سخني در قالب زبان خاصي كه در آن ريخته شده، عميق تر درك مي‏ شود تا زماني كه به زبان‏هاي ديگر برگردانده شود. قرآن كه داراي مضامين بسيار بلند و عالي است، هرگز قابل ترجمه دقيق و كامل به زبان ديگري نيست. شايد بتوان گفت كه اكثر ترجمه‏ هاي قرآن نارسا و حتي در برخي موارد ، اشتباه مي‏ باشد. به عنوان مثال از سوره حمد نام مي‏ بريم كه هيچ ترجمه‏ اي كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند، نيست. حتي  كلمه الله، هيچ معادلي در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسي معادل معناي الله نمي‏ باشد.

3. زبان عربي، زباني است كه توان تحمل بار معاني قرآن را دارد.

 با توجه به موارد فوق ، خواندن ترجمه قرآن گر چه خوب و ارزشمند است و ثواب دارد ، ولي جاي تلاوت قرآن را نمي گيرد .

يكي از راه هايي كه شيطان براي دور كردن مؤمنان از قرآن به كار مي گيرد، وسوسه اي است كه در قلب آنان مي اندازد كه خواندن قرآن كه عربي است و ما مفهوم آيات را متوجه نمي شويم، چه فايده دارد. امام خميني در جواب اين تصور اشتباه مي گويد:

 ".فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن؛ و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصوّر نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس، و نامه محبوب ، محبوب است اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حبّ محبوب كه كمال مطلوب است، به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اين كه قرآن كتاب ما است، به سجده رويم، از عهده برنيامده ‏ايم."(1)

اين بدان معنا نيست كه فقط به تلاوت بدون فهم اكتفا كني ،بلكه به ترجمه آيات هم مراجعه كن. مفهوم را هم درياب . در مفهوم تامل و تفكر كن . سعي كن زبان عربي را به حدي ياد بگيري كه با تلاوت قرآن، مضمون آن را هم حداقل در حد ترجمه دريابي.

 در خواندن و روخواني قرآن هم سعي كن كه درست خواندن را فرا بگيري.

 خلاصه هم به خواندن قرآن بها دهيم و هم به خواندن ترجمه و هم به يادگيري ترجمه و... هيچ كدام ما را از ديگري باز ندارد.

اگر هم ساعتي بخواهيم فقط با خواندن ترجمه، پيام هاي بيش تري از قرآن در يابيم و استفاده بيش تر ببريم، هيچ منعي ندارد. خواندن متن قرآن، ترجمه اش ، نگاه كردن به سطرهايش ، يادگيري تلاوت و ترجمه و تفسيرش و... همه عبادت و ارزشمند هستند.

البته فراموش نكنيم كه عربي كلام خدا و فارسي ترجمه ماست .پس يقينا آثار معنوي عربي بيش تر از فارسي است اما براي اينكه جمع كرده باشيم بين كسب بركات و متوجه شدن مفاهيم آن سعي كنيم هم عربي را و هم ترجمه و تفسير آن را بخوانيم

دين ما دعوت به كيفيت مي كند تا به كميت .از اين رو به جاي قرائت چندين صفحه از عربي و يا فارسي به تنهايي سعي كنيم مقدار كم تري بخوانيم اما همراه با ترجمه و يا تفسير .

پي نوشت :

1. صحيفه امام،ج16،ص211. 

هنگام شروع به تلاوت قرآن، اگر از اول سوره شروع مي كند، بعد از گفتن "اعوذ بالله" مستحب است با "بسم الله..." شروع كند

هنگام شروع به تلاوت قرآن، اگر از اول سوره شروع مي كند، بعد از گفتن "اعوذ بالله" مستحب است با "بسم الله..." شروع  كند . تلاوت بسم الله جزء سوره است . اگر آن را تلاوت نكند، به اين معنا است كه از آيه دوم يا وسط آيه اول شروع كرده است. اما اگر از وسط سوره شروع كرد، گفتن "بسم الله ..." بعد از " اعوذ بالله..." به نيت اين كه ذكر خداست (نه اين كه در اين جا بسم الله ..وارد شده است )مستحب است. نگفتن و اكتفا به "اعوذ بالله ..." هم مانعي ندارد، چنان كه مي تواند فقط با "بسم الله..." شروع كند.

بنا بر روايات نگاه كردن به قرآن(با تلاوت يا بدون تلاوت) عبادت است ...

بنا بر روايات نگاه كردن به قرآن(با تلاوت يا بدون تلاوت) عبادت است (1) و در روايات و دعاها هم از خداوند مي خواهيم كه نور چشم ما را با قرآن زياد كند (2) و با توجه به اين دعاها برداشت مي شود كه نگاه به قرآن علاوه بر اين كه عبادت است، باعث زيادي ديد چشم هم مي گردد.

پي نوشت ها:

1. مجلسي، بحار الانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج1، ص204.

2. همان، ج89، ص209.

چيزي كه به نام استخاره با باز كردن قرآن مرسوم است، ممنوع نيست...

چيزي كه به نام استخاره با باز كردن قرآن مرسوم است، ممنوع نيست. اگر مراجعه كننده به قرآن، در حيرت بوده و با مشورت و تامل و تفكر نتواند به تصميم برسد و با خلوص نيت به خدا پناه ببرد و  از خدا هدايت بطلبد و قرآن را باز كند، خداوند اجابت كننده دعا، با بشارت و امر و وعده،خوب بودن آن و با تهديد عذاب و انذار و نهي بد بودن را به او مي فهماند، ولي  بدين معنا نيست كه هر كس به قرآن مراجعه كرد و خودش يا كسي قرآن را برايش باز كرد و از قرآن خوب يا بد بودن كاري را برداشت كرد ، حتما برداشت او سخن خدا و قرآن است و احتمال بدفهمي وجود ندارد و حتما همان گونه كه او برداشت كرده، مي باشد.

استخاره واقعي به اين است كه وقتي مي خواهيم كاري كه خلاف شرع نيست انجام بدهيم، ابتدا به درگاه خدا رو آوريم. دو ركعت نماز استخاره (مثل نماز صبح به نيت استخاره) بخوانيم. با خواندن دعاهاي وارده يا با نجواي با خدا به زبان خود به محضرش عرض حاجت كنيم. از خدا بخواهيم ما را بر كار خوب عازم و جازم كرده و از كار بد منصرف سازد. بعد با توكل، مشورت و بررسي، تصميم بگيريم و عمل كنيم.

اما مراجعه به قرآن براي فهميدن خوب و بد بودن كاري كه مي خواهيم انجام دهيم، چندان وجهي ندارد. اگر مراجعه كرديم، ممكن است خودمان يا مراجعه كننده از طرف ما از آياتي كه مي آيد، درست برداشت نكند. به اشتباه خوب و بد را برداشت كند. هيچ آيه و روايت و دليلي نداريم كه حتما  برداشت ها صحيح است. عمل به استخاره ها واجب نيست. اگر بر عكس استخاره عمل كرد، نه گناهي مرتكب شده و نه به خدا يا قرآن بي حرمتي نموده است.

پس بهتر است استخاره به معناي صحيح را به كار بنديم. از استخاره هاي مرسوم و معمول حتي الامكان خودداري ورزيم.  

البته اكثر استخاره هايي كه مردم مي گيرند، تفال است كه در روايات نهي شده است، نه استخاره .

 

در روايات داريم: اگر مي خواهيد خدا با شما سخن بگويد، قرآن بخوانيد . اگر مي خواهيد خود با خدا سخن بگوييد، دعا بخوانيد.(1)

در روايات داريم: اگر مي خواهيد خدا با شما سخن بگويد، قرآن بخوانيد . اگر مي خواهيد خود با خدا سخن بگوييد، دعا بخوانيد.(1)

اما اين كه بخواهيم به كمك قرآن نيات خود را بدانيم يا از آينده خبر دار شويم و ... ، همه غلط است. هيچ مبنايي ندارد. قرآن براي اين كارها نازل نشده و از تفال به قرآن نهي شده است.

در تفسير آسان آمده:

شيخ كليني از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت مي كند كه فرموده: (لا تفأل بالقرآن) يعني مبادا با قرآن فال بگيري.

 محقق كاشاني در كتاب وافي مي فرمايد: "بين اين حديث و اين نوع استخاره‏اي كه در اين زمان با قرآن مي كنند،  منافاتي نيست. چرا!  براي اين كه تفال غير از استخاره است. زيرا معناي تفأل اين مي باشد كه كسي بخواهد از آينده خبر بدهد و يك امر نامعلومي را واضح و روشن كند. مثلا: نظير اين كه فلان مريض شفا خواهد يافت، يا اين كه مي‏ميرد. يا اين كه فلان شيئي كه مفقود شده ، پيدا مي شود، يا نه؟ از تفأل زدن به قرآن و حكم قطعي از آن به دست آوردن ، نهي شده است.

برخلاف استخاره كه طلب رشد و صلاح در امري است كه مي خواهد آن را انجام دهد، يا ترك نمايد. (2)

پس استخاره آن هم بعد از تفكر و مشورت و توسل و دعا ، با قرآن جايز است كه گر چه در سيره پيامبر و امامان چنين رفتاري  وارد نشده، اما در بعض روايات استخاره و كسب تكليف با قران مجاز شمرده شده است . عالمان از باب طلب ياري از خدا ، آن را جايز مي دانند. پس ما در كارها جايز است اگر بعد از تامل و بررسي و مشورت نتوانستيم راهي را انتخاب كنيم ، به قرآن متوسل شده و از آن هدايت بخواهيم . با باز كردن قرآن و نظر در آيه اول صفحه (يا روش هاي ديگر كه در كتب مفصل آمده)، خوب و بد بودن كار مورد نظر را برداشت كنيم. اين هم قطعي نيست و فقط برداشت است . نمي توان آن را به خدا نسبت داد. اما اطلاع يافتن از آينده و پيش گويي با باز كردن كتاب خدا ممنوع مي باشد.

اما قرائت قرآن و آرامش يافتن با آن ، براي همه جايز است . خدا بدان دعوت كرده و بايد با اخلاص و استغفار و هدايت طلبي به محضر قرآن مشرف شد ، و از آن طلب هدايت و آرامش نمود. 

پي نوشت ها:

1. محمدي ري شهري ، ميزان الحكمه  ، دار الحديث  ، ج3 ، ص 2524 .

2. نجفي خميني  ، تفسير آسان ، اول ، تهران ، اسلاميه ، 1398 ق ، ج5 ، ص 318.

 

 

شخص مؤمن طبق معارف قرآن و اهل بيت (ع) همواره بايد بين خوف و رجا (ترس و اميد) باشد...

شخص مؤمن طبق معارف قرآن و اهل بيت (ع) همواره بايد بين خوف و رجا (ترس و اميد) باشد و چنين بينديشد كه ممكن است با اينكه عبادتهاى بسيارى انجام داده، در اثر يك لغزش به بزرگترين مكرهاى الهى دچار گردد و با عاقبت بد از دنيا برود و يا با اينكه بسيار گنهكار و پست است، خدا او را از اين حالت نجات دهد و از حسن عاقبت برخوردار گردد.

احساس امنيت نسبت به مكرالهى، خود از گناهان كبيره است. انسان اگر تمام عمر خود را به عبادت پرداخته باشد نبايد بدان خرسند باشد و به خود مغرور شود و از عاقبت كار خود مطمئن گردد. مغرورشدن و به خود باليدن در پيشگاه خداى متعال، گناه بسيار بزرگى است، بلكه بايد همواره خائف باشد كه اگر خدا يك لحظه او را به حال خود واگذارد به پايين ترين درجات سقوط مى‌كند.

از اين رو كسانى كه نزد خدا مقرّب ترند، مانند انبيا و اوليا، ترسشان از خدا بيشتر است؛ آنان عظمت خدا را بيش از ديگران درك مى‌كنند و با وجود مقامى كه خداوند به آنها عنايت كرده است از اينكه حتى يك لحظه در برابر او مغرور شوند در هراسند.

از سوى ديگر، خداوند يأس از رحمت خود را از گناهان بزرگ به حساب آورده است. انسان هر قدر گنهكار باشد نبايد از رحمت خدا مأيوس گردد. رحمت الهى آن قدر وسيع است كه اگر انسان واقعاً توبه نمايد و به سوى او باز گردد مورد بخشش خدا قرار مى‌گيرد. آنگاه كه بنده نهايتِ ذلت خود را در برابر خداوند ابراز دارد و حالت خوف و رجاى او به كمال رسد، در مسير تكامل قدم گذاشته است.

در روايتي مي خوانيم که:

« إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا »(1)

«هيچ بنده مومنى نيست مگر آنكه در قلبش دو نور وجود دارد: نور خوف و نور رجاء؛ اگر سنجيده شوند هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد.»

بنابراين طبيعي است که هر شخص مؤمني هر دو حالت خوف و رجاء را داشته باشد و نبايد در اينگونه امور ما به قرآن تفأل بزنيم تا موقعيت خودمان نزد خداوند متعال را بدانيم. بلکه براي شناخت موقعيت و جايگاه خود نزد خداوند متعال بايد أعمال و رفتارمان را بسنجيم و ببينيم که چقدر با معارف قرآن هماهنگي دارد. هر اندازه که أعمال ما در راستاي اجراي فرامين الهي باشد ما به قرب الهي نائل شده ايم.

در روايتي مي خوانيم که شخصي به ابوذر غفاري عرضه داشت که حال ما را نزد خدا چگونه مى‏بينى؟

فرمود: « اعْرِضُوا أَعْمَالَكُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ بِقَوْلِ اللَّهِ إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ  وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ»(2)

« اعمال و رفتارتان را بر قرآن عرضه كنيد، زيرا خداوند، مسأله را روشن كرده و فرموده:« نيکوکاران در ناز و نعمت خواهند بود و بدکاران در آتش دوزخ خواهند سوخت؟!»

ما به شما توصيه مي کنيم براي اطلاعات بيشتر و برطرف شدن ناراحتي تان با مرکز تلفني ما به شماره (09640) با بخش اخلاق صحبت کنيد.

پي نوشت ها:

1. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج‏2، ص: 67.

2. همان، ص: 458.

تدبر اين است كه قلب با توجه به عواقب در كارها مي انديشد .(1)

به خاطر اهميتي كه فكر و انديشه در شكوفايي كمالات انسان دارد، در قرآن 47 بار كلمه "عقل‌" 18 بار   "فكر"، 16 بار  "لُب‌ّ" چهار بار   "تدبر" و چند بار  "فقه‌" تكرار شده. برخي از آياتي كه در آن‌ها انسان به تفكر و تفقه فرا خوانده شده،(1) كه در زير به آن اشاره شده است .

 تدبر اين است كه قلب با توجه به عواقب در كارها مي انديشد   .(1)

 فكر و تفكر اين است كه قلب با توجه به دلائل و برهان در كار يا موضوعي مي انديشد . به گفته راغب اصفهاني فكر نيرويي است كه علم را به سوي معلوم برد. به گفته فلاسفه حقيقت تفكر مركب از دو حركت است، حركتي به سوي مقدمات هر مطلب، سپس حركتي از  مقدمات به سوي نتيجه كه مجموعه اين دو حركت سبب شناخت و معرفت اشيا مي شود . (2)

 تفقه تلاش براي فهميدن ژرف و عميق است . فقه عبارت است از آگاهي بر مطلب پنهان به كمك مطلب حاضر و موجود .(3)

اما معناي عقل و تعقل به نيرويي گويند كه انسان نفس خود را حبس كند.نگذارد كه هواها به او سرايت نمايد .در اصل از عقال به معني طنابي است كه بر پاي شتر مي بندند تا حركت نكند . از آن جا كه نيروي عقل انسان را از كارهاي ناهنجار باز مي دارد، عقل گفته مي شود .(4) به همين جهت ادراكي كه انسان دل به آن مي‏بندد و چيزي را با آن درك مي‏كند، عقل ناميده مي‏شود. هم چنين نيرويي كه به واسطه آن خير و شر و حق و باطل را از يكديگر تشخيص مي‏دهد. مقابل آن جنون، سفه و جهل است. (5)

 

براي آگاهي بيش تر در اين زمينه به كتاب پيام قرآن‌،آية الله مكارم جلد اول‌، مراجعه نماييد .

پي‏نوشت‏‌ها:

1. بقره‌، 219 ، سبأ، 46 و 266; انعام‌، 50; آل‌عمران ،191; اعراف‌، 176; رعد،3 .

 تفقّه‌: انعام‌، 65 و 98; توبه‌، 81 و 123

2.  مجمع البحرين، ج 2 ،ص 8. ماده دبر .

3. همان ،ج3 ،ص 42.

4. همان ،ص 222؛ مفردات راغب ،ماده عقل .

5. تفسير الميزان، ج 2، ص 250 و  ج 5 ،ص 267 به بعد . 

 

خواندن قرآن و حتي نگاه كردن به خط  وسطور آن ثواب دارد. اما تدبّر در قرآن و فهميدن معاني و به كار بردن آن در زندگي ارزش و اهميت بيش تري دارد. بنابر اين خواندن قرآن به زبان فارسي به اين معنا كه انسان ترجمه آن را بخواند، نه تنها اشكال ندارد، بلكه چه بسا در موادي ترجيح و فضيلت دارد. اين كه انسان معناي آيات قرآن را به خوبي درك كند تا بتواند هر چه بهتر و بيش تر از آن براي بهتر زيستن بهره گيرد، بسيار شايسته و ارزشمند است.

هدف اساسي نزول آيات براي همين است. اگر بر قرائت قرآن تاكيد شده، براي رسيدن به فهم آيات  و به كار گيري آن در زندگي است.

البته فراموش نكنيم كه عربي كلام خدا و فارسي ترجمه ماست. پس يقينا آثار معنوي عربي بيش تر از فارسي است. اما براي اين كه  بين كسب بركات و متوجه شدن مفاهيم آن جمع كرده باشيم، سعي كنيم هم عربي را و هم ترجمه و تفسير آن را بخوانيم.

 شريعت اسلام دستور به عربي خواندن نماز و قرآن را داده است، گرچه انسان مي‏تواند ترجمه قرآن مجيد را مطالعه نمايد و از ثواب آن بهره مند شود، اما به جاي تلاوت عربي قرار نمي‌گيرد؛ زيرا قرآن الفاظي است كه از جانب خدا و به وسيله جبرئيل و به زبان عربي بر پيامبر (ص) نازل شده است.

 

يكي از اصول تعليمات قرآن كريم دعوت به تفكر و تدبر است. انسان متفكر از راه مشخصي مجهول خود را معلوم مي‌كند. يعني در گام نخست، مطلوب خود را بررسي مي‌كند و مي‌بيند براي او مجهول است. سپس سراغ مقدماتش مي‌رود و آن ها را از نظر ماده و صورت تنظيم مي‌كند. از راه مقدمات تنظيم شده به مقصد مي‌رسد. پس تفكر عبارت است از: سير دروني يا حركت از مقدمات به نتيجه و از معلوم به مجهول و اساس تفكر علم است. به همين جهت مي‌گويند امر به

چيزي امر به مقدمه آن نيز هست. پس با دعوت به تفكر به سرمايه تفكر، يعني كسب معلومات صحيح نيز امر شده است.

 تفكر از ديدگاه قرآن :

قرآن كريم موضوعات تفكر را مبهم نگذاشته، بلكه انسان ها را از دو راه به تفكر و انديشيدن فرا مي‌خواند :

با ذكر تفكر و تعقل :"إنّ في خَلقِ السَّمواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافِ اللَّيلِِ و النَّهارِ و الفُلكِ الَّتي تَجري فِي البَحرِ."(1)

 در ادامه مي‌فرمايد : در همه اين ها آيات و نشانه‌هايي از حكمت وجود دارد؛ البته براي كساني كه تعقل كنند :"لَاياتٍ لقومٍ يَعقِلون"

 اگر انسان أندكي در عالم طبيعت تدبر نمايد، خواهد فهميد كه اجزاي عالم مجموعا يك واحدي را به وجود

آورده‌اند. بين اجزاي هر مجموعه‌اي ممكن است ارتباط و وحدت و هماهنگي باشد. ممكن هم است نباشد. به عنوان

مثال گله گوسفند مجموعه‌اي است كه بين اجزايش هماهنگي وجود ندارد، در حالي كه ساختمان هر كدام از آن ها كه از ميلياردها سلول زنده تشكيل شده، مجموعه‌اي است كه روح و حيات ابدي دارد.

بدون ذكر تعقل و تفكر : گاهي در يك آيه از عنوان تفكر و تعقل سخني به ميان نمي‌آيد، ولي در آن برهان عقلي و فكري مطرح مي‌شود و خود استدلال تشويق به تفكر است. بنابراين لازم نيست از عبارت :"اِنَّ في ذلِكَ لَاياتٍ لِقَومٍ يَتفَكَّرون"(2) استفاده شود.( قطعاً در اين [امر] براي مردمي كه مي‏انديشند، نشانه‏هايي است.)

تفكر در روايات :

روايات هم مانند قرآن از دو راه جامعه بشري را دعوت به تفكر مي‌كنند :

هم در خود روايات عنوان تفكر و تعقل مطرح مي‌شود :" تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ‏ عِبَادَةِ سَنَة"(3)

گاهي نيز معارف برهاني در روايات ارائه مي‌شود كه ادراك آن بدون تفكر و تعقل ممكن نيست.

ضرورت تفكر از ديدگاه قرآن :

قرآن انسان ها را از پيروي چيزي كه دانشي نسبت به آن ندارند، منع نموده است :"وَ لا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ ؛ از چيزي

كه دانشي درباره آن نداري پيروي مكن"(4). اين آيه به تنهايي نشان مي‌دهد كه اسلام تا چه اندازه به زندگي آگاهانه اهميت مي‌دهد.

تاكيدي كه قرآن به پرورش نيروي عقل كرده، نشان مي‌دهد كه از نظر قرآن، يك انسان رشد يافته كسي است

كه اهل فكر و تشخيص باشد. از نظر قرآن اگر كسي فكر و انديشه خود را به طرز صحيحي به كار گيرد و هدف او تنها

درك حقيقت باشد، مي‌تواند رستگاري را از گمراهي تشخيص دهد. هيچ گونه اجباري در پذيرفتن اصول دين نيست: "لا اِكراهَ في الدّينِ قَد تَبيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ ؛ در دين هيچ اجباري نيست. هدايت از گمراهي مشخص شده است."(5)

 از اين آيه بر مي‌آيد كه عامل اصلي انحراف و گمراهي انسان ها به كار نگرفتن فكر و انديشه است.

تفكر در تاريخ اسلام :

در تاريخ اسلام بنا به عللي اكثر مسلمانان درست بر خلاف جهتي كه قرآن كريم مشخص كرده بود، عمل كردند. اگر كسي كتب متكلمان و موضوعات آن ها را با موضوعاتي كه قرآن مردم را به مطالعه آن تشويق كرده، مقايسه نمايد، خواهد دانست كه آن ها تا چه اندازه از تعليمات قرآن دور شده‌اند. البته تعداد اندكي كه با روح تعاليم قرآن آشنا بودند و در موضوعات شايسته به تفكر پرداختند، همان كساني هستند كه از مفاخر مسلمانان و بلكه از مفاخر بشر به شمار مي‌روند.

معرفي منابع براي مطالعه بيش تر:

1.هنر فكر كردن، ارنست ديمنه، ترجمه : محمد رفيعي مهرآبادي.

2. جادوي فكر بزرگ، ديويد جوزف شوارتز، ناشر: فيروزه، ترجمه: ژنا بخت آور.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه164.

2. جاثيه(45)آيه13.

3. نوري، مستدرك الوسائل و مستنبط المسايل، ج11، ص183، مؤسسه آل البيت، قم، 1408ه ق.

4. طبرسي،  مكارم الاخلاق، ص455، شريف رضي، چاپ چهارم، قم 1370ش.

5. بقره(2)آيه256.

صفحه‌ها