پرسش وپاسخ

نزول وحي به صورت دفعي و يكباره در ماه رمضان و شب قدر انجام شد.

نزول تدريجي آن در طي بيست و سه سال بوده است. آياتي كه مي‌گويد «قرآن در شب قدر نازل شده» با واژه «انزال» آمده است، نه تنزيل، و تعبير «انزال»  بر نزول يكباره دلالت دارد...(1)

 

در آغاز نزول قرآن ميان دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد ،چنان كه در تاريخ بعثت رسول اكرم (ص) در ميان مورخان و محققان اختلاف عقيده موجود است . اكثر محدثان و مفسران،  عقيده دارند كه آغاز نزول قرآن در ماه رمضان است.(2)

آغاز  رسالت و بعثت رسول خدا(ص) در روز  27 ماه رجب 13سال پيش از هجرت (609ميلادي)بود(3) ولي نزول قرآن به عنوان كتاب آسماني سه سال تاخير داشت . سه سال را به نام فترت مي خوانند، پيامبر(ص) در اين سه سال دعوت خود را سرّي انجام مي داد. در واقع مدت نزول تدريجي قرآن از سال چهارم بعثت به مدت 20سال طول كشيد و تا آخرين سال حيات ايشان ادامه داشت.

جهت مطالعه به منابع ذيل مراجعه نماييد:

 پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر محمد باقر حجتي، ص38؛

علوم قرآني، محمد هادي معرفت، ص52

پي نوشت ها:

1. تسنيم ، جوادي آملي ، ج 9 ،ص 342و بعد.

2. بقره(2 )، آيه 185؛قدر(97) آيه 1.

3. امالي، شيخ صدوق، ص28.

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است...

پيامبر ادعا كرده كه مانند پيامبران پيشين از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است. قرآن، وحي خدا به او براي ابلاغ به مردم است. اين كتاب را به عنوان معجزه و دليل بر خدايي بودن و نبوت خود ارائه كرده است. 

قرآن مجيد از جهات گوناگون خدايي بودن خود را فرياد مي زند:

- قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو، عرب جاهلي كه  در فصاحت و بلاغت و  شعر و ادب تخصص، بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد، اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن، عده‌اي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند. بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند. عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند. اين، خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است. ثابت مي‌كند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. بنا بر اين، قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.

- همه قبول دارند كه رسول خدا (ص) امي، يعني درس نخوانده بود؛ ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي؛ به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود، بهترين دليل بر اين است كه قران محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است. از هيچ كس تعليم نگرفته است. قبل از بعثت نيز هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

"و ما كنت تتلوا من قبله من  كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون؛ (1) پيش از نزول قرآن، هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي آوردند".

"و كذلك اوحينا اليك روحا  من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان؛ (2) قرآن را كه روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي كرديم. پيش از اين، نمي دانستي نوشته و ايمان چيست".

اين آيات صراحت دارد كه پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده، اين ها نه تراوش ذهن او، بلكه نازل شده از جانب خداوند حكيم است.

- دليل محكم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن و اين كه حتي آيه اي از آن از جانب شخص پيامبر نمي باشد، اين است كه پيامبر مؤمن و خداترس و راستگو بود. در اين ايمان و خداترسي و راستگويي حضرت، هيچ شكي نيست. چنين كسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد؛ زيرا يقين دارد كه نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند.

 اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممكن بود به خود اين جرأت را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد؛ ولي از مؤمن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين كاري محال است.

 قرآن، افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد:

"و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا؛ (3) چه كي ستمكارتر از كسي است كه به دروغ چيزي به خدا ببندد؟"

از زبان پيامبر اعلام مي كند كه  از خدا چنان ترسي دارد كه هيچ گاه چيزي به خدا نسبت نمي دهد؛ زيرا مي داند كسي نمي تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

"قل ان افتريته فلا تملكون لي من الله شيئا؛ (4) بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمي توانيد در قبال خدا مالك و نگهدار من باشيد".

با توجه به دلايلي كه گذشت، هر فرد منصفي يقين مي يابد كه قرآن نازل شده از غيب و از نزد عالم مطلق است.

پيش بيني قرآن هم با پيش بيني هاي ديگران، تفاوت دارد. ايرانيان كه مجوس بودند، با روميان كه مسيحي بودند، جنگ و نزاع داشتند. در زمان بعثت پيامبر در مكه، روميان در جنگ با ايرانيان شكست خوردند. در همان ساعت شكست خوردن، پيامبر كه در مكه بود و هيچ ارتباطي با ميدان جنگ روم و ايران كه صدها فرسنگ دور تر بود، نداشت، به اراده خدا، از پيروزي ايرانيان خبر داد. در ضمن، قاطعانه خبر داد كه ظرف سال هاي آينده (كم تر از 10 سال آينده) روميان پيروز مي شوند.

چنين دقيق و روشن از غيب خبر دادن، جز از جانب خدا و متصل به غيب محال است. چنين پبشگويي روشن و صريحي، از غير مؤمنان متصل به غيب محال مي باشد.

البته پيشگويي، مختص به پيامبران نيست؛ بلكه انسان هاي مؤمن هم مي توانند از غيب به اراده خدا خبر دهند يا انسان هاي غير مؤمن با ارتباط به اجنه يا طرق ديگر، از بعضي اخبار غيبي خبردار مي شوند؛ ولي هيچ گاه  خبر دادن خود را نشانه و دليل نبوت نمي شمرند و دليل نبوت هم نيست. خبر دادن از غيب، زماني دليل نبوت است كه با ادعاي نبوت همراه باشد و خبر دهنده، اخبار خود را نشانه نبوت خود قلمداد كند و ديگران به چنان خبر دادني فرابخواند.

 

پي نوشت ها:

1. عنكبوت (29)، آيه 48.

2. شوري (42)، آيه52.

3. انعام (6)، آيه 93.

4. احقاف (48)، آيه 8.

از سوي خدا بودن آيات نازل شده بر پيامبر (ص)، به واسطه إثبات معجزه بودن آن کشف مي شود 

إعجاز قرآن وجوه مختلفي دارد که مردم با درک وجوه إعجاز قرآن به خدايي و فرا بشري بودن آن پي مي برند.

يکي از وجوه اعجاز قرآن كه در آيات قرآن نيز برآن تاكيد شده، درس ناخوانده (نه بي سواد ) و به مكتب نرفته بودن پيامبر اكرم (ص) است. اين موضوع در چند آيه مطرح شده است.

يکي از آياتي که اعجاز قرآن را با تكيه بر اين مطلب مورد اشاره قرار مى‏دهد چنين است:

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ»(1) « و تو هرگز پيش از اين كتابى نمى‏خواندى، و با دست خود چيزى نمى‏نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند».

اين آيه دلالت دارد كه اعجاز قرآن، باتوجه به امّي بودن پيامبر(ص) به گونه‏اى به كرسى ‏مى‏نشيند كه حتى براى ياوه ‏گويان نيز زمينه ترديد باقى نمى‏گذارد و اين بيان اشاره به آن دارد كه قرآن صرفنظر از امّى بودن پيامبر نيز معجزه است و انسان‏هاى با انصاف به اعجاز آن پى برده،تسليم مى‏شوند.

قرآن مجيد، در دو آيه (2) نيز پيامبر (ص) را امّى ناميده است:

امّى به معناى منسوب به مادر (امّ) است و مقصود از آن اين است كه فرد جز معلوماتى كه طبق فطرت و استعدادهاى مادرزادى خود بدست مى‏آورد معلومات ديگرى ندارد و فاقد معلومات اكتسابى بدست آمده در پرتو قدرت بر خواندن و نوشتن است.

موضوع درس ناخوانده و خط نانوشته بودن پيامبر (ص) از نظر تاريخى نيز مسلّم است و حتى شرق شناسان و مورّخان غير مسلمان نيز بر آن صحه گذارده‏اند. از سوى ديگر با نگاهى گذرا به قرآن مجيد در مى‏يابيم كه قرآن مجيد با وجود حجم و كميت نسبتا اندك آن در بردارنده انواعى از معارف و علوم و احكام و قوانين فردى و اجتماعى است كه با ديگر كتاب‏هاى موجود در ميان بشر قابل مقايسه نيست. اين مجموعه ژرف‏ترين و بلندترين معارف‏ و والاترين و ارزشمندترين دستورهاى اخلاقى و عادلانه‏ترين مواعظ و نكات تاريخى و سازنده‏ترين شيوه‏هاى تعليم و تربيت را در خود جاى داده است.

اكنون با توجه به دو نكته ياد شده روشن مى‏شود كه فراهم آوردن اين همه معارف و حقايق در چنين مجموعه‏اى، فراتر از توان انسان‏هاى عادى است؛ ولى آن چه بر شگفتى آن مى‏افزايد و جاى هيچ گونه ترديد را براى هيچ كس باقى نمى‏گذارد، اين است كه اين كتاب بزرگ، به وسيله فردى درس ناخوانده و آموزش نديده كه هرگز قلمى بر كاغذ نياورده و خطى ننوشته و نخوانده و در محيطى دور از تمدن و فرهنگ ارائه شده است و شگفت‏انگيزتر آن‏كه در طول دوران چهل ساله پيش از بعثت، حتى جمله‏اى از اين سخنان بر زبان جارى نساخته و اين معارف ارائه شده به عنوان وحى قرآنى، داراى اسلوبى ويژه و هماهنگى خاصى است كه آن را از ديگر سخنانش كاملا متمايز مى‏سازد.

يکي ديگر از وجوه إعجاز قرآن کريم فصاحت و بلاغت آيات قرآن کريم است. «فصاحت» به معناى شيوايى كلمات و روانى تلفظ آن‏ها و گوش نواز بودن سخن، و «بلاغت» به معناى رسايى و گويايى و دقت تعابير در فهماندن مقصود است‏.

پرداختن دانشمندان علوم قرآن و مفسران سخن‏سنج و اديب به بيان جنبه‏هاى مختلف فصاحت و بلاغت قرآن، ما را از ورود در اين وادى و توضيح اين بُعد از اعجاز قرآن بى‏نياز مى‏سازد؛ چنانكه شهادت اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترين دليل خدايى بودن قرآن از اين جهت است. (3)

پي نوشت ها:

1. عنکبوت (29) آيه 48.

2. أعراف (7) آيه 157 و 158.

3. براي مطالعه تفصيلي دلايل از سوي خدا بودن قرآن، ر.ك: آيت الله مصباح يزدي، قرآن ‏شناسى، قم، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى‏، 1380 ش، ج‏1، ص 107 تا ص 188.

 

قرأن کريم در مدت بيست و سه يا بيست سال به صورت تدريجي ...

قرأن کريم در مدت بيست و سه يا بيست سال به صورت تدريجي و در مناسبت هاي مختلف بر پيامبر اسلام نازل شده است و اين نزول تدريجي باعث شده آياتي که مربوط به موضوع هاي واحد هستند، در جاهاي مختلف و سوره هاي مختلف قرآن بيايند و به صورت موضوعي در يکجا نيامده اند.

يکي از جنبه هاي اعجاز قرآن، همين مسئله است که قرآن يک کتاب تاريخي، علمي يا فلسفي نيست که تنها در يک موضوع سخن گفته باشد.

بلکه در تمام علوم و دانش هايي که در جهت سعادت و کمال انسان است‌، سخن گفته است. اگر غير از اين بود، کتاب کاملي نبود. در قرآن از انسان شناسي سخن گفته، از اخلاق، از تاريخ گذشتگان و حتي در حقايقي علمي و...؛ زيرا همه آن ها در راستاي سعادت و کمال بشري نياز هستند.

اگر چه قرآن در يک رشته و موضوع علمي خاصي سخن نگفته‌، اما مي تواند در آن يک موضوع ويژه را مورد توجه قرار داد و آن موضوع هدايت انسان است؛ همان گونه که خود را در ابتداي سوره بقره به عنوان کتاب هدايت پرهيزگاران معرفي مي کند.

بنابراين، از يک طرف موضوع خاص علمي مانند موضوع: شيمي، فيزيک، فلسفه‌، اخلاق، روان شناسي، جامعه شناسي، احکام ديني و... را موضوع خود قرار نداده است. از طرف ديگر، در يک موضوع که مشترک همه مسائل آن باشد، سخن گفته و آن موضوع انسان و هدايت انسان براي رسيدن به خدا است.

در قرآن يک حقيقت به طور کامل مورد توجه قرار گرفته و آن حقيقت توحيد خداوندگار است که همه آيات به نوعي با اين حقيقت پيوند دارند. اين از جنبه هاي اعجاز قرآن است که با وجود پراکندگي و داشتن مسائل مختلف در علوم بشري، همه ‌آن ها در راستاي يک موضوع مشترک و يک هدف مشترک کنار هم قرار گرفته اند.

بنابراين، قرآن کتاب آموزش علمي نيست که مطالبش را باب باب کرده و هر موضوعي را در بابي مطرح کرده باشد. همچنين کتاب صرفاً اخلاقي نيست تا فقط به اندرز و نصيحت و توصيه اکتفا کند. کتاب فقهي و اصولي هم نيست تا به ذکر احکام اصلي و فرعي و مباني و ادله آن ها بپردازد؛ بلکه کتاب هدايت و نور است که روش آن آميزه اي منحصر به فرد از همه اين ها است.

قرآن، آميزه اي از "معارف و احکام" با "موعظه و اخلاق" و "تعليم کتاب و حکمت" با "تربيت و تزکيه نفوس"و پيوند زدن مسائل نظري با عملي و مسائل اجرايي با ضامن اجراي آن است. اين آميزه بديع، در کتب مرسوم يافت نمي شود.

اگر قرآن فقط کتاب تعليمي بود، بايد نظم و ترتيب کتاب هاي آموزشي در آن ديده مي شد. اگر کتاب تاريخ بود، بايد به بيان نام ها و مکان ها و اشخاص  و زمان ها و ...همت مي گمارد و ترتيب تاريخي وقايع را حفظ مي کرد و... .

اگر کتاب قصه بود، بايد آداب و روش قصه نگاري در آن رعايت مي گرديد؛ ولي قرآن نه کتاب تعليم و آموزش است و نه کتاب موعظه صرف و نه کتاب تاريخ و نه رمان و قصه؛ بلکه کتاب هدايت است. از همه موارد نامبرده در آن استفاده شده؛ ولي روشي خاص و بديع در پيش گرفته است.

قرآن، کتاب هدايت و يادآوري و تکرار غير مخل و هشدار و نور و برهان و عقل و فطرت است. براي به راه بردن انسان ها از همه اين زبان ها بهره گرفته است. اين کتاب در ضمن برهان، موعظه هم مي کند و مثال هم مي زند و هشدار هم مي دهد و از عبرت ها هم ياد مي کند. اين آميزه است که آن را اثرگذار کرده و همه را جذب آن نموده است.

قرآن، چون کتاب نور و هدايت است، لازم ديده مطلب واحدي را در مناسبت هاي مختلف از زاويه هاي متفاوت و به بيان هاي متمايز مطرح کند تا اثرگذاري بيش تري داشته و خسته کننده نباشد.

حتي در قرآن سياق و خطاب را يکسان نمي گذارد که شنونده گرفتار يکساني و خستگي شود؛ بلکه به ناگاه از خطاب به غيبت يا  از غيبت به خطاب متوجه مي شود. ضماير را يا حتي اعراب و لحن کلام را تغيير مي دهد تا خواننده متوقف شده و به تأمل بگرايد و نتيجه بگيرد و هدايت بپذيرد. (1)

پس خاصيت نزول تدريجي قرآن در طول مدت رسالت پيامبر اسلام اين است که آيات آن به مناسبت هايي که نازل مي شود، حفظ و جمع آوري شود و موضوعي نباشد. در پايان، فوايد نزول تدريجي قرآن را که باعث شده قرآن به صورت موضوعي نباشد، مي آوريم:

آثار عميق نزول تدريجى قرآن:

1. بدون شك هم از نظر" تلقى وحى" و هم از نظر" ابلاغ به مردم"، اگر مطالب به طور تدريجى و طبق نيازها پياده شود و براى هر مطلبى شاهد و مصداق عينى وجود داشته باشد، بسيار مؤثرتر خواهد بود.

اصول تربيتى ايجاب مى‏كند كه شخص يا اشخاص تربيت شونده قدم به قدم اين راه را بپيمايند و براى هر روز آن ها برنامه‏اى تنظيم شود تا از مرحله پايين شروع كرده، به مراحل عالى برسند. برنامه‏هايى كه اين گونه پياده مى‏شود، هم براى گوينده و هم براى شنونده دلچسب تر و عميق تر است.

2. اصولاً آن ها كه چنين ايرادهايى را به قرآن مى‏كردند، به اين حقيقت توجه نداشتند كه قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه درباره موضوع يا علم معينى صحبت كند؛ بلكه يك برنامه زندگى است براى ملتى كه انقلاب كرده و در تمام ابعاد زندگى از آن الهام مى‏گيرد.

بسيارى از آيات قرآن به مناسبت هاى تاريخى مانند جنگ: "بدر"، "احد"، "احزاب" و "حنين" نازل شده و دستور عمل‏ها يا نتيجه‏گيري هايى از اين حوادث بوده است. آيا معنا دارد كه اين ها يك جا نوشته شود و به مردم عرضه گردد.

به تعبير ديگر، قرآن مجموعه‏اى است از اوامر و نواهى، احكام و قوانين، تاريخ و موعظه، و مجموعه‏اى از استراتژى و تاكتيك هاى مختلف در برخورد با حوادثى كه در مسير امت اسلامى به سوى جلو پيش مى‏آمده است.

چنين كتابى كه همه برنامه‏هاى خود را، حتى قوانين كلي اش را از طريق حضور در صحنه‏هاى زندگى مردم تبيين و اجرا مى‏كند، امكان ندارد موضوعي باشد. اين بدان مي ماند كه رهبر بزرگى براى پياده كردن انقلاب تمام اعلاميه‏ها و بيانيه‏ها و امر و نهى‏هايش را كه به مناسبت هاى مختلف ايراد مى‏شود، يك جا بنويسد و نشر دهد. آيا هيچ كس مى‏تواند چنين سخنى را عاقلانه بداند؟!                    

3. نزول تدريجى قرآن، سبب ارتباط دائم و مستمر پيامبر ص به مبدأ وحى بود. اين ارتباط دائمى، قلب او را قوي تر و اراده او را نيرومندتر مى‏ساخت و تأثيرش در برنامه‏هاى تربيتى او انكارناپذير بود.

4. از سويى ديگر، ادامه وحى بيانگر ادامه رسالت و سفارت پيامبر (ص) است و جايى براى وسوسه دشمنان نخواهد گذاشت كه بگويند اين يك روز از سوى خدا مبعوث شد. سپس خدايش او را ترك گفت! همان گونه كه در تاريخ اسلام مى‏خوانيم كه به هنگام تأخير وحى، در آغاز نبوت پيامبر اين زمزمه پيدا شد و سوره "و الضحى" براى نفى آن نازل گرديد.

5. يكى ديگر از آثار اين نزول تدريجى، روشن شدن عظمت و اعجاز قرآن است؛ چرا كه در هر واقعه آياتى نازل مى‏گردد که به تنهايى خود دليل بر عظمت و اعجاز است و هر قدر تكرار مى‏شود، اين عظمت و اعجاز روشن تر مى‏گردد و در اعماق قلوب مردم نفوذ مى‏كند. (2)

پي نوشت ها:

1. آيت الله جوادي آملي، مقدمه تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج 1، ص 31-52.

2. آيت الله مکارم، تفسير نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلاميه، ج 15، ص 83.

مفسران و دانشمندان علوم قرآني در باب جمع بين اين دو مسئله، آراء و نظرات متعددي ارائه نموده اند

مفسران و دانشمندان علوم قرآني در باب جمع بين اين دو مسئله، آراء و نظرات متعددي ارائه نموده اند (1) و ما در اينجا به سه ديدگاه مهم اشاره مي كنيم:

 ديدگاه اول:

اين ديدگاه كه با الهام از روايات، به ويژه از سوي مفسران صدر اسلام و محدثان مطرح شده، اين است كه قرآن دو نزول داشته است: نزول دفعي كه از ناحيه ذات مقدس الهي يا لوح محفوظ، به وسيله جبرئيل بر سفيران گرامي و نيكوكار خدا به بيت المعمور در آسمان دنيا بوده و در ماه رمضان و شب قدر اتفاق افتاده است، و نزول تدريجي از بيت المعمور و سفيران گرامي خدا، بر پيامبر گرامي(ص) در طول مدت نبوت به صورت تدريجي نازل شده است.(2)

ديدگاه دوم:

علامه طباطبايي(ره) به دو نزول دفعي و تدريجي به شرح ذيل قائل شده است.

قرآن مجيد، داراي دو وجود است: يك وجود بسيط كه در آن تكثر، بخش‏ها و اجزا (آيات و سور و كلمات) نيست و در لوح محفوظ است و به صورت دفعي بر قلب مقدس پيامبر(ص) نازل شده، و يك وجود تفصيل يافته و داراي اجزا كه به صورت تدريجي، در ظرف بيست و سه سال بر پيامبر(ص) فرود آمده است. آنچه در ماه رمضان نازل شده همان وجود بسيط قرآن است و آنچه در ظرف بيست و سه سال و به صورت تدريجي نازل شده همان وجود تفصيلي قرآن است.(3)

ديدگاه سوم:

آيت الله معرفت در التمهيد مي نويسد (4) كه براساس روايات اهل بيت بعثت در ماه رجب اتفاق افتاده، ولي نزول قرآن به عنوان كتاب آسماني و قانون جاودانه الهي پس از سه سال فاصله بر پيامبر نازل گشته است. در اين سال‏ها پيامبر دعوت مخفيانه داشته كه روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد. پس از گذشت سه سال از بعثت، آيات 94 و 95 سوره حجر، نازل گرديد و از اين زمان به بعد، نزول پيوسته قرآن آغاز گرديد.

از طرف ديگر رواياتي وجود دارد كه مدّت نزول قرآن را بيست سال ذكر نموده است. نتيجه مي‏گيريم كه آغاز نزول قرآن از آغاز بعثت، سه سال فاصله داشته و در شب قدر ماه رمضان بوده است.  طبق اين ديدگاه بايد گفت:

 1. هيچ ارتباطي ميان مسأله بعثت و نزول قرآن وجود ندارد.

2. آيات اوليه سوره علق در آغاز بعثت، جنبه بشارت داشته به عنوان نزول به حساب نمي‏آيد.

3. آغاز نزول پيوسته قرآن به عنوان كتاب آسماني از ماه رمضان و پس از سه سال از بعثت پيامبر بوده است.

4. مدت نزول قرآن بيست سال بوده است و روايات آن را تأييد مي‏كند.

5. مراد از نزول قرآن در ماه رمضان، آغاز نزول است؛ چرا كه مبدأ تاريخ در وقايع مهمي كه امتداد زماني دارند از همان آغاز، ثبت مي‏شود.(5)

پي نوشت ها:

1. ر.ك: طاهري، حبيب الله، درسهايي از علوم قرآني، قم، اسوه، 1377ش،  ج‏1، ص 274  و آيت الله مصباح يزدي، قرآن‏شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)‏، 1380 ش، ج‏1، ص 90.

2. حفص بن غياث مي‏گويد: از امام صادق پرسيدم: قرآن چگونه مي‏فرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» در حالي كه در طول بيست سال از اول تا آخر آن نازل شده است؟

امام فرمود: نزل القرآن جملة واحدة إلي البيت المعمور ثم نزل في طول عشرين سنة؛  قرآن يك مرتبه به بيت المعمور نازل شده، سپس نزولش در طول بيست سال بوده است.(ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج‏2، ص 628).

3. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج‏2، ص 15.

4. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏، 1415ق، ج‏1، ص 108.

5. جوان آراسته،حسين، درسنامه علوم قرآني، قم، بوستان كتاب، 1380ش، ص 82.

نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است.

هر سخنور و دانشمندي مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي‏كند يا مي‏نويسد، مگر آن كه پيمودن چنين مسير طبيعي به دلايلي، غير ممكن باشد يا در پيش گرفتن رويه ‏اي ديگر ضروري به نظر برسد.

خداوند در ارسال پيامبران و ابلاغ پيام‏هاي خويش همين رويه را تأييد كرده و به كار گرفته:

و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه ليبين لهم فيضلّ اللَّه مَن يشاء و يهدي مَن يشاء و هو العزيز الحكيم (1)

ما هر فرستاده اي را با زبان مردمش فرستاديم تا بتواند حقايق را براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مي‏كند و او شكست‏ ناپذير و حكيم است".

رسولان الهي هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي‏ آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگي و علمي آنان بيان مي‏كنند. بنابراين اگر قرآن به زباني غير از زبان عربي بود، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود كه چرا با اين كه مخاطبان عرب بودند، قرآن به زبان ديگري كه مردم آن زمان نمي‏فهميدند، نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربي در درجه اوّل امري طبيعي است.

اما نازل شدن قرآن به زبان عربي به معناي اختصاص آن به ملت عرب زبان نيست، بلكه، چون روح و محتوا و پيام قرآن همگاني و جهاني است، اين كتاب آسماني براي همه انسان‌ها است و در آيات قرآن نيز اين معنا تأكيد شده است.

از طرف ديگر براي جهاني بودن قرآن، لازم نيست حتما قرآن به زبان ما باشد، بلكه همين كه قرآن و مفاهيم و پيام هاي آن به زبان ما ترجمه شود، حجت بر ما تمام مي گردد و بهانه اي براي ايمان نياوردن نخواهيم داشت.

براي اطلاع بيشتر به تفاسير مراجعه كنيد.

پي‏نوشت :

1. ابراهيم (14) آيه 4.

 

در مورد ترتيب فعلي قرآن، اتفاق نظر وجود ندارد، بلكه تقريبا سه نظر در اين زمينه وجود دارد:

1- گروهي همان طور كه ترتيب آيات در سوره ها را توقيفي مي دانند، ترتيب فعلي سوره هاي قران را هم توقيفي مي دانند(يعني پيامبر اكرم به اذن خدواند اين كار را كرده است )(1) و مي گويند جبرئيل قرآن را مطابق ترتيبي كه در لوح محفوظ داشت، بر پيامبر تلاوت مي فرمود. اين تلاوت در سال آخر عمر رسول خدا دو بار تكرار شد و به دستور پيامبر كاتبان وحي آيات و سوره ها را به همان ترتيب تنظيم كردند.

آنان بر اين باورند كه كاتبان وحي به خود اجازه نمي دادند بدون سوال از پيامبر آيه يا سوره اي را در جايي قرار دهند. تنظيمات مطابق دستور پيامبر انجام مي شد. قرآن در زمان رسول خدا به همين گونه ترتيب داده شد ولي بين دو جلد واقع نشد.( چون نزول تا آخر عمر پيامبر ادامه داشت).

آنان به روايتي هم استناد مي كنند كه مطابق آن رسول خدا درود جبرئيل را به ابي بن كعب رسانده و خود را مأمور شمرده قرآن را بر او بخواند. به تقاضاي ابي بن كعب فضيلت قرائت سوره هاي قرآن را به ترتيبي كه در مصحف فعلي موجود است، يادآوري مي كند.

2- گروه دوم ترتيب فعلي را محصول اجتهاد صحابه مي شمرند، به دليل اين كه صحابه قرآن هاي خود را به نظم و ترتيب ديگر نگاشته بودند، از جمله ترتيب مصحف امام علي كه بنا بر روايات و مشهور مطابق ترتيب نزول بوده است.

3- گروه سوم بر اين نظرند كه مقداري از نظم موجود از رسول خدا رسيده و بقيه اش را اصحاب ترتيب داده اند.

اما رأي اول به نظر ما قابل قبول تر است(2) و با توجه به توقيفي دانستن حتما در اين نظم مصالحي است كه ما از آن آگاهي كافي نداريم و حتما اين نظم مناسب تر است.

پي نوشت ها:

1. حسن زاده آملي، حسن، قرآن هرگز تحريف نشده است.

2. حجتي، سيد محمد باقر، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص85-92.

در كتب روايي اهل سنت نقل شده:

 «قال سمعت عمر بن الخطاب رضي الله عنه يقول سمعت هشام بن حكيم بن حزام يقرأ سورة الفرقان علي غير ما أقرؤها وكان رسول الله صلي الله عليه وسلم أقرأنيها وكدت ان أعجل عليه ثم أمهلته حتي انصرف ثم لببته بردائه فجئت به رسول الله صلي الله عليه وسلم فقلت اني سمعت هذا يقرأ علي غير ما أقرأتنيها فقال لي أرسله ثم قال له اقرأ فقرأ قال هكذا أنزلت ثم قال لي اقرأ فقرأت فقال هكذا أنزلت ان القرآن انزل علي سبعة أحرف فاقرؤا منه ما تيسر؛(1) راوي گويد از عمر شنيدم كه مي گفت هشام بن حكيم بن حزام سوره فرقان را به نحوي غير آنچه ما از رسول خدا شنيده بوديم ، قرائت مي كرد . او را به نزد رسول خدا بردم و از وي شكايت كردم . رسول الله امر به آزادي او كرد و از وي خواست سوره را بخواند و او خواند و پيامبر تاكيد كرد كه اين چنين بر وي نازل شده است و دوباره از او خواست سوره را بخواند و اين بار به قرائت ديگر خواند و حضرت تاكيد كرد كه اين گونه هم بر او نازل شده است و فرمود: قرآن بر هفت حرف بر من نازل شده است و هر چه مي توانيد از آن بخوانيد».

روايات ديگري هم به اين مضمون نقل مي كنند كه دلالت دارد قرآن بر قرائت هاي مختلف نازل شده است. (2)

با توجه به اين روايات اهل سنت معتقد به نزول قرآن بر هفت قرائت مشهور مي باشند . آيت الله خويي ضمن اشاره به تناقض هاي موجود در اين روايات به دلالت آنها پرداخته و مي گويد اختلاف قرائات كه در زمان عثمان ظاهر شد ، نقمتي براي امت اسلام بود كه عثمان براي حل آن اقدام كرد  در حالي كه اين روايات اين اختلاف را به زمان رسول خدا مي رساند و مورد تاييد ايشان و رحمت و توسعه بر امت مي شمارد و ... ؛ بنا بر اين به اين روايات نمي توان اعتماد كرد. (3)

قرآن قطعا بر يك قرائت نازل شده و اختلاف قرائت ها عوامل مختلفي دارد از جمله نوشتن كلمات تفسيري پيامبر توسط اصحاب و اجتهاد قاريان و ...

در روايات شيعه نزول قرآن بر هفت قرائت و حرف ( به معناي قرائت ) به شدت رد شده است. راوي گويد:

«قلت لأبي عبد الله ( عليه السلام ) : إن الناس يقولون : إن القرآن نزل علي سبعة أحرف ، فقال : كذبوا أعداء الله ولكنه نزل علي حرف واحد من عند الواحد؛ (4) به امام صادق عرض كردم ك مردم مي گويند قرآن بر هفت حرف نازل شده است؟ دشمنان خدا دروغ مي گويند ؛ قرآن از جانب خداي يگانه به يك حرف (و قرائت) نازل شده است».

اما مشابه اين عبارت در روايات شيعه هم وارد شده از جمله: 

«أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام . أنزل القرآن علي سبعة أحرف كلها شاف كاف، أمر ، و زجر ، و ترغيب ، و ترهيب ، و جدل ، و قصص ، و مثل؛ (5) امام صادق (ع) فرمود: امام علي فرمودند قرآن بر هفت حرف ( و فن و روش) نازل شده است: امر ، نهي ، ترغيب و تشويق ، تحذير و ترساندن ، جدل ، قصه و مثل.

پس اگر اين روايت از معصوم رسيده باشد به معناي نزول قرآن بر هفت قرائت نيست بلكه به معناي نزول قران بر هفت روش تربيتي است ( در تربيت اين امور نياز است  در برخي موارد بايد امر كرد در برخي موارد بايد نهي نمود گاهي تشويق گاهي تحذير و ...)

براي اطلاع بيشتر به : خويي ، البيان ، ص 159 - 163 مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. بخاري، صحيح، دار الفكر، 1401 ق، ج 3، ص 90.

2. ر. ك: خويي، البيان،  ص 171.

3. همان، ص 177- 183.

4. كليني، كافي، تهران ، اسلاميه، 1367 ش، ج 2، ص 630.

5. محدث نوري، مستدرك الوسائل، قم، آل البيت، 1415، ج 1، ص 347.

 

دانشمندان حكمت هاي متعددي براي نزول تدريجي قرآن ذكر كرده اند:

1- برخي از حوادث و رويدادها كه در زمان پيامبر اتفاق مي افتاد، زمينه نزول بسياري از آيات و سور قرآني بوده است، كه از آن(اسباب النزول ) يا(شأن نزول ) تعبير مي­كنند. اين گونه نازل شدن قرآن هم ياري پيامبر از آسمان در آن واقعه بود كه او را از حيرت و سردرگمي در مي آورد و هم آيه در ذهن و روح مسلمانان نفوذ مي كرد.

2- يكي از فايده هاي نزول تدريجي ايجاد روحيه و تازه شدن ارتباط با عالم غيب و باعث آرامش خاطر و دلگرمي پيامبر بوده است: "كذلك لنثّبت به فؤادك و رتلناه ترتيلاً؛ به صورت تدريجي قرآن را نازل مي كنيم تا دل وقلب تو محكم شود".(1)

3- نزول تدريجي اين امكان را به اصحاب مي دهد كه بتوانند قرآن را حفظ كنند. اگر قرآن يك دفعه برمردم آورده مي شد، توان حفظ كردن آن نبود: "و قرآناً فرقناه لتقرأه علي الناس علي مكث و نزلّناه تنزيلاً؛ قرآن را به صورت پراكنده و به تدريج نازل كرديم تا پيامبر باتأمل و درنگ آن را همگام با نزول آن بر مردم بخواند".

4- اگر قرآن و تمامي احكام آن يك باره نازل مي شد، مردم زير بار وظائف آن نمي رفتند، چون مردم با آداب و رسوم كهن و ريشه داري سر و كار داشتند كه ترك آنها به صورت يك باره و سخت و ناهموار بود. مثلاً در مورد شراب، روزه و اجراي حدود الهي، كم كم و به تدريجي و مرحله مرحله اين احكام براي مردم آورده شد.(2)

پي نوشت ها:

1. فرقان، آيه 33.

2. حجتي، سيدمحمدباقر، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 22به بعد، با تلخيص و اضافات.

درروایات چنین آمده:

"قيل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب؟ قال: شيبتني سورة هود و الواقعة و المرسلات و عم يتساءلون و إذا الشمس كورت(1)

به رسول خدا عرض شد: چه زود پير شدي؟

حضرت فرمود: سوره هود، واقعه، مرسلات، عم يتسائلون و اذا الشمس كورت مرا پير كردند".

"شيبتني سورة هود و أخواتها: الواقعة، والقارعة، والحاقة، إذا الشمس كورت و سأل سائل(2)

سوره هاي هود، واقعه، قارعه، الحاقه، اذا الشمس كورت و سئل سائل مرا پير كردند".

"شيبتني هود و أخواتها و ما فعل بالأمم قبلي(3)

سوره هود و اخواتش و رفتاري كه با امت هاي(سركش و طاغي) قبل شد، مرا پير كرد".

"شيبتني هود وأخواتها: ذكر يوم القيامة، وقصص الأمم(4)

سوره هود و اخواتش و ياد قيامت و قصه(تلخ) امت هاي قبل مرا پير كرد".

"شيبتني هود و أخواتها الحاقة والواقعة وعم يتساءلون و هل أتاك حديث الغاشية(5) سوره هود، الحاقه، الواقعه، عمّ و "هل اتاك حديث الغاشيه" مرا پير كرد".

بسياري از مفسران گفته اند رسول خدا اين كلام را فرمود زيرا در سوره هود آمده:

"فاستقم كما امرت و من تاب معك(6) و به بعضي از علما نسبت داده شده كه در خواب رسول خدا را ديد و از ايشان پرسيد: منظور شما از "مرا سوره هود پير كرد"، چه بوده است؟ آيا به خاطر اين بوده كه در اين سوره قصص انبياي قبل و هلاك امت ها آمده است؟

حضرت فرمود: نه، بلكه به خاطر اين آيه: "فاستقم كما امرت" است".(6)

علامه طباطبايي مي نويسد:

اين كه در اين آيه خطاب متوجه شخص پيامبر شده، علاوه بر اين كه تشريف و رعايت احترام او هست، شدت و سنگيني بار او را هم مي رساند و او را با هول خطاب و ترس مكالمه با مقام متعالي حق هم روبرو مي كند و سنگيني اين خطاب براي آن حضرت با سنگيني اي كه به بقيه امت متوجه مي شود، برابري مي نمايد و به همين جهت مفسران كلام پيامبر را كه فرمود اين سوره مرا پير كرد، به خاطر وجود اين آيه گرفته اند.(7)

ايشان در بحث روايتي، روايتي را از درالمنثور نقل مي كند كه وقتي اين آيه نازل شد، رسول خدا خطاب به مسلمانان فرمود:

شمّروا شمّروا = آستين ها را بالا بزنيد، آستين ها را بالا بزنيد

و بعد از آن، خندان ديده نشد.(8)

صاحب رياض السالكين هم گويد كه اين آيه با امر به استقامت، جميع انواع تكليف را در بر مي گيرد.(9)

امام به نقل از استادش(هم چنين بعض ديگر از عرفا) مطرح مي كند كه صرف امر به استقامت سبب پيري زودرس پيامبر نشده، زيرا امر به استقامت در سوره شوري هم آمده(10) ولي آنچه سبب اين پيري گشت، اين بود كه ايشان به استقامت امت هم مأمور شد(و من تاب معك) و وظيفه استقامت امت وقتي به دوش ايشان واقع شد، او را پير كرد.

البته همان گونه كه ملاحظه شد اين كه آيه "فاستقم. . . " يا ذيل آن(و من تاب معك) سبب پيري زودرس ايشان شده باشد، استنباط است و روايتي مبني بر آن نداريم. اما در روايات سوره هود و سوره هاي ديگري كه "اخوات آن" خوانده شده اند، سبب پيري زودرس معرفي گشته اند و در آن سوره ها آيه "فاستقم. . " و يا شبيه به آن نيست. بلكه قدر مشترك آنها انعكاس حالات قيامت و هول هاي آن مي باشد و بنا بر آن روايات، اين تهديدهاي كمر شكن در روح مبارك آن حضرت تاثير شديد گذارده و ايشان را پير كرده است.(11)

با توجه به توضيحات احتمال قوي است كه منظور از سخت ترين و پرمشقت ترين آيه، آيه 112 سوره هود باشد.

پي نوشت ها:

1. متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 ق، ج 2، ص 313.

2. سيوطي، الجامع الصغير، بيروت، دار الفكر، 1401 ق، ج 2، ص 82.

3. همان.

4. همان.

5. متقي هندي، همان.

6. اردبيلي، احمد بن محمد، زبده البيان، تهران، مرتضويه، ص 168.

7. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج 11، ص 50.

8. همان، ص 66.

9. مدني، سيد علي خان، رياض السالكين، قم، انتشارات اسلامي، 1415 ق، ج 3، ص 310.

10 شوري(42) آيه 15.

11. مكارم شيرازي، ناصر، الامثل، قم، مدرسه امام علي، 1421ق، ج 19، ص 286؛ طباطبايي، همان، ج 11، ص 66.

صفحه‌ها