امام شناسي

علت اينکه شیعه12 امام دارد چیست و نه بيشتر چيست؟
در رابطه بااينکه چرا ما شيعيان قائليم که امامان معصوم (عليهم‌السلام) دوازده نفر بيشتر نيستند گفتني است که تنها راهي که در اين زمينه وجود دارد، روايات متواتری...

سلام می‌خواستم بپرسم علت اينکه شیعه12 امام دارد چیست و نه بيشتر چيست؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

در رابطه بااينکه چرا ما شيعيان قائليم که امامان معصوم (عليهم‌السلام) دوازده نفر بيشتر نيستند گفتني است که تنها راهي که در اين زمينه وجود دارد، روايات متواتري است که از طرف پيامبر (صجوا) به دست ما رسيده است همچنين رواياتي که در آن هر امامي امام بعد از خود را معرفي نموده است. (1)

در رواياتي که حتي از طرف اهل سنت نقل‌شده، عدد خلفا پيامبر (ص) دوازده نفر معين‌شده است به‌عنوان نمونه:

1-قال رسول‌الله (ص): «ان هذالامر لا ينقضي حتي يمضي فيهم اثنا عشر خليفه؛ اين امر (دين اسلام) به سر نيايد تا دوازده خليفه و جانشين را پشت سر گذارد.»(2) در روايات اهل سنت اين نکته نيز قيدشده که تمام اين خلفا از قريش هستند. اين احاديث قابل انطباق بر خلفاء چهارگانه- معتبر نزد اهل سنت- نيستند زيرا کمتر از دوازده نفر هستند، همچنين قابل تطبيق بر پادشاهان اموي نيستند زيرا عدد آن‌ها بيش از دوازده نفر است، همچنين بسياري از آن‌ها از قريش نيستند.

2- هنگامي‌که آيه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْکُمْ»(3) نازل شد و اطاعت کساني که به‌عنوان «اولو الامر» به‌طور مطلق، واجب کرد و اطاعت ايشان را همسنگ اطاعت پيغمبر اکرم (ص) قرارداد. جابربن عبدالله انصاري از آن حضرت پرسيد: اين «اولوالامر» که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کساني هستند؟ پيامبر (ص) فرمودند: «هم خلفائي يا جابر و ائمه المسلمين من‌بعدی. اولهم علي بن ابي طالب، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمدبن علي المعروف في التوراه بالباقر- ستدرکه يا جابر، فأذا لقيته فاقراه مني السلام- ثم الصادق (ع) جعفر بن محمد، ثم موسي بن جعفر، ثم علي بن موسي، ثم محمد بنعلي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم سميي و کنيمي حجه الله في ارضه و بقيته في عباده ابن الحسن بن علي ... .»(4)

3-قال رسول الله (ص): «لا يزال أمر الناس ماضيا ما وليهم اثنا عشر رجلاً... کلّهم من قريش؛ تا آنکه دوازده مرد بر آن‌ها فرمان برانند کار مردم پيوسته بگذرد... که همگى آنان از قريش هستند»؛ و نيز قال رسول‌الله (ص): «ان عدة الخلفاء بعدى عدة نقباء موسى؛ شمار جانشينان من به تعداد نقباى موسى است»؛ و نيز «لا يزال هذا الدين قائما حتى يکون عليکم اثنا عشر خليفه؛ تا وقتی‌که دوازده خليفه و جانشين بر شما حکومت کنند دين پيوسته برپاست». (5)

رواياتي كه حاكي از آن است كه جانشينان پيامبر پس از او دوازده نفرند، توسط راويان فراواني واردشده است. گذشت زمان و آشنايي انسان با جهان روشن ساخته است كه مقصود پيامبر از اين دوازده خليفه همان امامان دوازده‌گانه از اهل‌بيت اوست. زيرا نمي‌توان اين احاديث را بر خلفاي راشدين تطبيق كرد چون تعداد آنان از دوازده‌تا كمتر است. همچنين نمي‌توان آن‌ها را به پادشاهان اموي منطبق نمود زيرا تعداد آنان از دوازده‌تا بيشتر بوده و همگي جز عمربن عبدالعزيز عناصري ظالم و ستمگر بوده‌اند. گذشته از اين در برخي از روايات، پيامبر فرموده است: اين دوازده نفر از دودمان هاشم‌اند درحالی‌که خلفاي بنی‌امیه از تيره امیه بوده‌اند. در برخي از روايات آمده است كه پيامبر اسلام وقتي خواست بگويد: جانشينان من همگي از بنی‌هاشم‌اند از صداي خود کاست زيرا گروهي از حضار خلافت بني‌هاشم را دوست نداشتند. همچنين نمي‌توان اين دوازده خليفه را به خلفاي بني‌عباسي تفسير کرد زيرا تعداد آنان از دوازده نفر بيشتر بوده و آنان پيوسته با نزديكان پيامبر در جنگ و ستيز بودند و فرمان خدا را درباره‌ي نزديكان او رعايت نمي‌کردند. بنابراين راهي جز اين نيست كه بگوييم مقصود پيامبر در روايات مزبور دوازده خليفه از عترت و اهل‌بيت اوست كه همگي داناترين مردم عصر خود و پارساترين و بافضيلت ترين آن‌ها بوده‌اند و دانش‌هاي خود را جز از طريق پدران خود، كه سينه‌به‌سينه به پيامبرمي رسيد، نگرفته بودند. (6)

4-در منتخب کنز العمال از جابر بن سمره چنين نقل‌شده که «بر اين امت دوازده خليفه حکومت خواهند کرد به عدد نقباء بني‌اسرائيل»، (7)

5-پيامبر اسلام (ص) در مورد ائمه دوازده‌گانه بيان صريح دارند الائمه بعدى اثنى عشر، تسعة من صلب الحسين و التاسع مهديّهم؛ امامان بعد از من دوازده نفرند که نه نفر از ايشان از صلب امام حسين ع بوده و نهمين ايشان مهدي (عج) است. (8).

البته اگر امامان مثلاً چهارده نفر بودند و يا ۲۰ نفر و بيشتر و کمتر بودند بازهم اين پرسش مطرح بود. هرچند بايد گفت عددها رازهاي مهم دارند که ممکن است هنوز براي ما کشف نشده باشد.

بنابراين نصوصى که از پيامبر اکرم (ص) در مورد تعداد ائمه (ع) واردشده است و اهل سنت و شيعه آن را نقل کرده است، حقانيت شيعه اثبات مي‌شود؛ و اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازده‌گانه (ع) چه به‌صورت دسته‌جمعي و چه به‌صورت فردا به فرد، نصوص و متون زيادي واردشده است و هر يک از امامان امام بعد از خود را معرفى کرده است و امام بدون نصّ و تعيين امام قبلي نيست.

پي‌نوشت‌ها:

1. براي آگاهي بيشتر از اين روايات به «اصول کافي، ج ۱ کتاب الحجه» مراجعه کنيد.

2. صحيح مسلم، ج ۶، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقريش ص ۳.

3. نساء، آيه ۵۹.

4. غايه المرام ص ۲۶۷، «اثبات الهداه» ج ۳ ص ۱۲۳ و ينابيع الموده ص ۴۹۴.

5. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ک: صحيح مسلم، ج ۳، کتاب الامارة.

6. ينابيع الموده شيخ سليمان قندوزي چاپ استانبول سال 1301 و ص 446.

7. منتخب کنز العمال.

8. کفاية الاثر ۲۳، نقل ازموسوعه الامام على بن ابيطالب، ج ۲، ص ۴۸.

چرا خدا بايد امام را به‌عنوان حاکم مردم مشخص کند؟
اين امر کاملاً صحيح است، اما منافاتي با انتخاب حاکم و امام از سوي خداوند ندارد، چراکه در حقيقت انتخاب امام براي مردم مصداق هدايت تشريعي خداوند بوده و همچون ...

سرنوشت هرملتي به دست خود آن ملت مشخص می‌شود، چرا خدا بايد امام را به‌عنوان حاکم مردم مشخص کند؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

 

 ظاهراً اصلي که در ابتداي سؤال خود بدان اشاره فرموديد، برگرفته از اين آيه شريفه است که:

إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (1)

[ترجمه]: در حقيقت، خدا حال قومى را تغيير نمى‌دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.

اين آيه و آيات مشابه آن به ما می‌فهماند که مقدرات هر قوم دست خود او نوشته‌شده و هرگونه تغيير و دگرگوني در خوشبختي و بدبختي اقوام در درجه اول به خود آن‌ها بازگشت مي‌کند، لذا آنچه اساس و پايه است اين است که ملتي خود بخواهد سربلند و سرفراز و پيروز و پيشرو باشد و يا به‌عکس خودش تن به ذلت و زبوني و شکست دردهد، حتي لطف خداوند، يا مجازات او، بي‌مقدمه، دامان هيچ ملتي را نخواهد گرفت، بلکه اين اراده و خواست ملت‌ها و تغييرات دروني آن‌هاست که آن‌ها را مستحق لطف يا مستوجب عذاب خدا مي‌سازد.

اين امر کاملاً صحيح است، اما منافاتي با انتخاب حاکم و امام از سوي خداوند ندارد، چراکه در حقيقت انتخاب امام براي مردم مصداق هدايت تشريعي خداوند بوده و همچون ديگر مصاديق هدايت تشريعي، هيچ اجبار و اکراهي در پذيرش آن نيست. قرآن کريم در اين خصوص مي‌فرمايد:

 إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (2)

[ترجمه:] ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!

به‌عبارت‌ديگر، هرچند تعيين امام از سوي خداوند به معناي ارائه طريق سعادت و رستگاري است اما قبول آن و يا عدم قبول آن به دست امت‌ها بوده و ايشان خود سرنوشت خود را در اين خصوص رقم مي‌زنند. چنان‌كه پس از حادثه غدير نيز گروهي، امام علي (ع) را انكار و حق امامت ايشان را غصب كردند و گروهي بر ولايت و رهبري آن حضرت وفادار ماندند. ازآنجاکه امام بايد در ميان مردم زندگي وامرو نهي كند، مردم بايد او را قبول داشته باشند و با او بيعت كنند تا امرونهي امام پشتوانه اجرايي داشته باشد

درنتيجه خداوند راهنمايي مي‌كند و خوبي‌ها و بدي‌ها را معرفي مي‌كند و راه سعادت و شقاوت را مي‌نماياند، ولي انسان‌ها در اطاعت از رهبر آزادند؛ مي‌توانند از امام حق پيروي كنند و به سعادت برسند يا مخالفت كنند و گمراه شوند.

اما اگر پرسيده شود: چه اشکالي دارد که ملت‌ها، امامشان را خودشان انتخاب کنند؟ در پاسخ‌خواهيم گفت:

امامت در حقيقت، مقام انسان كامل است که با صفاتي چون عصمت و علم غيب همراه است و شناخت چنين انساني تنها از طرف خداوند ممكن است. ازاين‌رو در آيه‌اي از قرآن آمده است:

اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ (3)

[ترجمه]: خدا آگاه‌تر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.

توضيح مطلب آن است که به‌طور حتم، انسان‌هاي عادي مرتکب خطا و اشتباه و گاهي مرتکب معصيت مي‌شوند; اگر براي تفسير قرآن و بيان احکام و مسائل جديد، فرد معصومي نباشد، لازم مي‌آيد که انسان‌ها به‌حق و سعادت نرسند و ازآنجاکه غير از خدا کسي نمي‌تواند پي به عصمت افراد ببرد، پس خداوند براي تأمين غرض (= رسيدن به کمال و سعادت) امام را از جانب خود برمي‌گزيند چراکه شناخت معصوم به عهده‌ي معصوم است، بايد امام از جانب خدا و پيامبر معرفي شود و خداوند امامت را به کسي عطا مي‌کند که او را شايسته ببيند; نه اين‌که مردم او را تعيين کنند.

پي‌نوشت‌ها:

1.       سوره رعد، آيه 11.

2.       سوره انسان، آيه 3.

3.       سوره انعام، آيه 124.

آیا صحيح است رهبر را با لفظ امام خطاب كنيم؟
امام، واژه‌اي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مي‌نويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا مي‌شود، چه شي‌مورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار ...

امام شناسي؛ما معتقديم امام زمان(عج) وجود دارد، از طرفي هم دوازده امامي هستيم و لفظ امام را براي ايشان بكار مي بريم. آيا صحيح است به رهبر كبير انقلاب؛حضرت آيةالله سيد علي خامنه اي؛را با لفظ امام خطاب كنيم؟ مگر ما تنها يك امام زنده نداريم؟ مگر امام به معصوم نمي گويند؟

امام، واژهاي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مينويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا ميشود، چه شيمورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار و كردارش اقتدا شود يا كتابي باشد يا شيديگري، چه اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».(2) بنابراين معناي لغوي واژه امامت آن است كه مورد تبعيّت و پيروي قرار گيرد؛ يعني رئيس باشد. از آن جهت كه در مفهوم امامت تبعيّت و اقتدا نهفته است، به كسي كه نماز جماعت را برگزار ميكند، امام گويند؛ زيرا مردم در قيام و ركوع و سجده و تشهّد به وي اقتدا كرده و از او تبعيت ميكنند، بنابراين كلمه امام به معناي رهبر و پيشوا است،(3) كه در موارد گوناگون استعمال مي شود- از جمله –به برخي عالمان ديني هم امام اطلاق مي شود. چون پيش قراول آن علم يا رهبر سياسي جامعه هستند، مانند: امام محمد غزالي ... بدينسان اطلاق آن بر غير ائمه(ع) با توجه به همين معنا مانعي ندارد؛ گرچه بديهي است امام به مفهوم خاص كلامي اختصاص به دوازده امام دارد.(4)

ازآنجا كه مقام معظم رهبري عالم ورهبر سياسي جامعه است، واژه امام بر ايشان نيز اطلاق مي گردد.

پينوشتها:

1. لسان العرب، ابن منظور ،ج 12، ص24 ، 1405، ناشر: نشر أدب الحوزة - قم - ايران.

2. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، تحقيق نديم مرعشي، ص 20.

3. سيد مصطفي دشتي، معاريف و معاريف نشر دانش قم 1376ش، ج 2، ص 328.

4. همان، ص390.

با اين عمل وجود حضرت صاحب (عج)نفي نمي شود؟
در دوران عسكريين(ع) ( امام هادي و امام عسكري ع) در ميان حاكمان بني عباس نگراني عميقي به وجود آمده بود. اين نگراني مربوط به اخبار و احاديث فراواني بود كه توسط...

چرا وجود مقدس امام يازدهم در حين وفات و در وصيت خود مادر گرامي خود را وصي و تنها وارث خود معرفي نمودند؟ مگر نه اينكه هر امام وصي امام قبل خود است؟ با اين عمل وجود حضرت صاحب (عج)نفي نمي شود؟

در دوران عسكريين(ع) ( امام هادي و امام عسكري ع) در ميان حاكمان بني عباس نگراني عميقي به وجود آمده بود. اين نگراني مربوط به اخبار و احاديث فراواني بود كه توسط پيامبر(ص) و ائمه(ع) بشارت به تولد فرزندي از امام حسن عسكري(ع) مي داد كه بر هم زننده اساس حكومت هاي باطل و واژگون كننده تاج و تخت ها است و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد. از اين رو، آن دو بزرگوار به ويژه امام حسن عسگري (ع) سخت تحت نظر بوده و دستگاه خلافت تلاش مي كرد از تولد چنين فرزندي جلوگيري كند.

به همين علت تمام غرض امام حسن عسكری (ع) آن بود كه ولادت امام مخفی مانده و مردم خصوصاً خلفاء عباسی از این موضوع مطلع نشوند و طبیعی است در چنین شرائطی اظهار نام فرزند و وصیت مستقیم به ایشان، با هدف مذكور منافات داشته و به نوعی نقض غرض محسوب می شد

بنابراين با توجه به اين امر، امام ولادت حضرت را مخفی نگه داشت كه البته این شیوه  در زمان برخی ائمه قبلی نیز رائج بوده است. آن چنانكه در برخي از روايات امام حسن عسكري (ع) به امام حسين(ع) تشبيه شده است كه در آن زمان امام براي حفظ جان حضرت سجاد (ع)، خواهرش زینب(س)را به عنوان «وصیّ» انتخاب كردند(1) و يا امام صادق (ع) براي حفظ جان امام موسي (ع) كاظم ، پنج نفر  از جمله امام موسي كاظم (ع) و خليفه وقت و...را وصي خود قرار داده و براي آنها وصيت نوشت و برای مصلحت مهمتر از وصیت انحصاری به امام كاظم (ع) كه به نوعی حاكی از امامت بعد از ایشان باشد، خودداری كردند (2)

به علاوه آنكه فارغ از آنچه بیان شد احادیث فراوانی در مورد اصل یا كیفیت ولادت آن حضرت بیان شده است مثلاً از ابی هاشم جعفری نقل شده است كه گفت من به امام حسن عسكری (ع) عرض كردم: جلالت شما مانع سؤال من می شود پس اجازه بفرمایید از شما سؤال بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض كردم: آقای من آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: بلی...(3) كه البته احادیث فراوانی در این زمینه وجود دارد (3) يا در روايات بسياري از اصحاب ائمه نقل شده است كه ولادت امام را گزارش داده اند از محمد بن حسن كرخي نقل شده كه از ابو هارون كه مردي از ياران ما بود شنيدم ميگفت من صاحب الزمان را ديدم روز ولادتش جمعه بود در سال دويست و پنجاه و شش.‏ (4)

كه البته روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد كه برای رعایت اختصار از ذكر آنها خودداری می كنیم.

بر اين اساس ولادت امام از مواردي است كه در بسياري از كتب روائي و تاريخي نقل شده است و وصيت امام عسكري (ع) به مادر خويش، به دليل حفظ امام زمان و مصلحت مهم تري صورت گرفت و توجه به اين نكته ضروري است كه در همه اين موارد وصي واقعي و اصلي ائمه همان امام معصوم بعدي است كه به جهت مصالح بيان شده، اين امر مخفي مانده به ظاهر، امام شخص ديگري را براي وصيت انتخاب كردند.(5)

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق‏،كمال الدين،ترجمه كمره اي،محمد باقر، چ داراكتب الاسلاميه، تهران 1377 ه ش، ج 2، ص 178.

2. ر.ك شيخ طوسي‏،كتاب الغيبة، چ مؤسسة المعارف الإسلامية، بي جا، بي تا، ص 108.

3. مرحوم كليني، الكافي، چ داراكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 1، ص 328، باب الاشاره و النص الی صاحب الدار(ع) .

4. شيخ صدوق‏،كمال الدين و تمام النعمة،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران 1395 ه ق، ج 2، ص 432.

5. ر.ك شفيعي مازندراني، سيد محمد،عاشورا، حماسه‏ی جاوید،چ مشعر،بي تا،ص 291.  

آیا خداوند به نماز و به اين شكل كه دررساله ها آمده دستور داده است؟
خداوند در قرآن تاكيد كرده كه:« فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ ...

از كجا بدانم كه خداوند به نماز و به اين شكل كه در كتب ورساله ها آمده دستور داده است؟ _از كجا بدانم كه حضرت محمد پيامبر خداست؟ _امامان كه هستند؟

پيش از هر چيز بايد عرض كنيم بر ما روشن است كه ماهيت اين گونه پرسش ها چيزي جز حقيقت جويي و رسيدن به ايماني عميق تر و اطمينان بخش تر نيست به همين جهت با كمال ميل از اين گونه پرسش ها استقبال مي كنيم.

در عين حال بايد بدانيد كه اين گونه سوالات يكي از بديهي ترين و مهمترين سوالاتي است كه ممكن است به ذهن هر فرد جوياي حقيقت كه مي خواهد دين و باور خود را با انديشه و تعقل خود حاصل كند، برسد و طرح اين گونه سوالات و ابهامات نبايد به دغدغه و نگراني ما بيانجامد. بلكه بايد از اين سوالات و ترديدها پلي ساخت براي رسيدن به سر منزل ايمان و يقين و باور عميق قلبي كه اميدواريم براي شما به زودي حاصل گردد.

اما اين كه از كجا بدانيم كه آنچه امروزه به عنوان باورهاي ديني پذيرفته ايم و خود را ملزم به عمل به ان مي دانيم واقعا همان چيزي باشد كه خداوند از ما خواسته و براي ما قرار داده است؟ پاسخ اين پرسش روشن است و آن اين كه رسيدن به اين دانش راهي جز تعقل و مدد گرفتن از انديشه بشري كه بالاترين موهبت الهي ندارد.

در واقع اگر خداوند در قرآن تاكيد كرده كه:«  فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ  وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب(1) پس بندگان مرا بشارت ده! / همان كساني كه سخنان را مي‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروي مي‏كنند آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

به اين جهت است كه به ما بفهماند آنچه از بندگان توقع مي رود كمك گرفتن از عقل و انديشه براي يافتن حقيقت است و تقليد و تبعيت كوركورانه در اين امر معقول نيست، بلكه بايد از راه صحيح پيش رفت و سخنان گوناگون و ديدگاه هاي مختلف را مورد بررسي قرار داد و بهرتين راه و سخن را برگزيد و از آن تبعيت نمود.

البته به حكم عقل راه كار درك حقيقت در هر مساله اي مي تواند متفاوت از ساير امور باشد و مثلا راه كشف حقيقت تكاليف ديني و دستورات عبادي با راه شناخت پيامبران يا امامان تفاوت هايي دارد.

مثلا شناخت صحت و سقم ادعاي يك پيامبر نيازمند تاملات عقلي و استدلال هاي كاملا برون ديني است مگر آن كه پيامبري يك پيامبر ديگر در قبل ثابت شده باشد و او به پيامبر پيامبر بعدي گواهي و بشارت بدهد و الا در حالت عادي اثبات نبوت يك مدعي نبوت تنها از راه تلاش هاي عقلي و شكل گيري برهان معجزه و مانند آن قابل درك است.

به همين صورت اثبات امامت يك فرد نيز يا از راه ادله قطعي و مستند كه به نقل از پيامبر به ما رسيده باشد و يا از طريق راه كارهاي عقلي مانند معجزات صادر شده از فرد مدعي امامت قابل ادراك و اثبات است. اما راه درك تكاليف ديني مراجعه به منابع معتبر و ثابت شده ديني است كه آن هم از طريق رسيدن به تخصص در زمينه كشف دستورات الهي از منابع معتبر ديني و يا مراجعه به متخصصان اين رشته حاصل مي شود.

در نتيجه گام نخست شما در مسير يافتن پاسخ پرسشتان مراجعه به ادله اثبات نبوت حضرت محمد(ص) از راه صحيح و با رويكرد مناسب و بررسي ادله مطرح شده در اين زمينه است؛ بعد از اين امر و با اثبات پيامبري آن حضرت بايد به دنبال ادله معتبري گشت كه امامان بعد از ايشان را معرفي مي كند و بعد از اين دو مساله و با استناد كارشناسانه به منابع مورد قبول و معتبر كه از اين دو مجرا يعني از مجراي وحي نبوي و كلمات امامان به ما رسيده مي توان به دستورات ديني كه خداوند از ما توقع انجام آن ها را دارد رسيد.

البته ممكن است در اين فرايند اشتباه و عدم دسترسي به برخي حايق ايجاد شود، اما اگر كسي مسير كشف حقيقت را به شكل صحيح بپيمايد و مثلا در راه كشف دستورات ديني به متخصص مربوطه مراجعه كند. اما در يافتن يك حكم خاص به حقيقت رهنمون نشود، در نزد خداوند معذور است و خيالش از بابت انجام وظيفه راحت خواهد بود.

اگر در مورد اين موضوعات خاص پرسشي داريد با كمال ميل آماده پاسخگويي خاص و جزئي در اين باره هستيم.

پي نوشت ها:

1. زمر (39) آيات 17-18.

در صورت وجود با ذكر منبع اعلام فرماييد؟
اميرمؤمنان(ع) در اين باره مي‏فرمايد: وقتي رسول خدا(ص) در مريضي آخر خود در بستر بيماري افتاده بود ...

آيا پيامبر در زمان بيماري خود در اواخر عمر پربركتشان از حضرت علي بعنوان جانشين نام برد يا خير؟ پيامبر اكرم ص در زمانهاي مختلف اعلام كرده است، ولي مدنظر اينجانب فقط در اين دوره است و جریان قلم و دوات هم منظورم نیست. در صورت وجود با ذكر منبع اعلام فرماييد؟

در اين باره  مطلب فراوان نقل شده كه به چند نمونه از آن اشاره مي شود: اميرمؤمنان(ع) در اين باره مي‏فرمايد: وقتي رسول خدا(ص) در مريضي آخر خود در بستر بيماري افتاده بود، من سر مبارك وي را بر روي سينه خود نهاده بودم و سراي حضرت(ص) انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموي پيامبر(ص) روبروي او نشسته بود و رسول خدا(ص) زماني به هوش مي‏آمد و زماني از هوش مي‏رفت. اندكي كه حال آن جناب بهتر شد، خطاب به عباس فرمود:« اي عباس، اي عموي پيامبر(ص)! وصيت مرا در مورد فرزندانم و همسرانم قبول كن و قرض هاي مرا ادا نما و وعده‏هايي كه به مردم داده‏ام به جاي آور و چنان كن كه بر ذمه من چيزي نماند.»

عباس عرض كرد:«اي رسول خدا(ص) من پيرمردي هستم كه فرزندان و عيال بسيار دارم و دارايي و اموال من اندك است [چگونه وصيت تو را بپذيرم و به وعده‏هايت عمل كنم] در حالي كه تو از ابر پر باران و نسيم رها شده بخشنده ‏تر بودي [و وعده‏هاي بسيار داده‏اي] خوب است از من درگذري و اين وظيفه بر دوش كسي نهي كه توانايي بيشتري دارد!» رسول خدا(ص) فرمود:« آگاه باش كه اينك وصيت‏ خود را به كسي خواهم گفت كه آن را مي‏پذيرد و حق آن را ادا مي‏نمايد و او كسي است كه اين سخنان را كه تو گفتي نخواهد گفت! يا علي(ع) بدان كه اين حق توست و احدي نبايد در اين امر با تو ستيزه كند، اكنون وصيت مرا بپذير و آنچه به مردمان وعده داده‏ام به جاي ‏آر و قرض مرا ادا كن. يا علي(ع) پس از من امر خاندانم به دست توست و پيام مرا به كساني كه پس از من مي‏آيند برسان.»

اميرمؤمنان(ع) گويد:« من وقتي ديدم كه رسول خدا(ص) از مرگ خود سخن مي‏گويد، قلبم لرزيد و به خاطر آن به گريه درآمدم و نتوانستم كه درخواست پيامبر(ص) را با سخني پاسخ گويم.»

پيامبر اكرم(ص) دوباره فرمود:« يا علي آيا وصيت من را قبول مي‏كني!؟» و من در حالتي كه گريه گلويم را مي‏فشرد و كلمات را نمي‏توانستم به درستي ادا نمايم، گفتم:

آري اي رسول خدا(ص)! آن گاه رو به بلال كرد و گفت: اي بلال! كلاهخُود و زره و پرچم مرا كه «عقاب‏» نام دارد و شمشيرم ذوالفقار و عمامه‏ام را كه «سحاب‏» نام دارد برايم بياور...[ سپس رسول خدا(ص) آنچه كه مختص خود وي بود از جمله لباسي كه در شب معراج پوشيده بود و لباسي كه در جنگ احد بر تن داشت و كلاه هايي كه مربوط به سفر، روزهاي عيد و مجالس دوستانه بود و حيواناتي كه در خدمت آن حضرت بود را طلب كرد] و بلال همه را آورد مگر زره پيامبر(ص) كه در گرو بود. آن گاه رو به من كرد و فرمود: « يا علي(ع) برخيز و اينها را در حالي كه من زنده‏ام، در حضور اين جمع بگير تا كسي پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجويد.»

من برخواستم و با اين كه توانايي راه رفتن نداشتم، آنها را گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روي پيامبر(ص) ايستادم، به من نگريست و بعد انگشتري خود را از دست ‏بيرون آورد و به من داد و گفت:«بگير يا علي اين مال توست در دنيا و آخرت!» بعد رسول خدا(ص) فرمود:« يا علي(ع) مرا بنشان.» من او را نشاندم و بر سينه من تكيه داد و هر آينه مي‏ديدم كه رسول خدا(ص) از بسياري ضعف سر مبارك را به سختي نگاه مي‏دارد و با وجود اين، با صداي بلند كه همه اهل خانه مي‏شنيدند فرمود:« همانا برادر و وصي من و جانشينم در خاندانم علي بن ابي‏طالب است. اوست كه قرض مرا ادا مي‏كند و وعده‏هايم را وفا مي‏نمايد. اي بني‏هاشم، اي بني‏عبدالمطلب، كينه علي(ع) را به دل نداشته باشيد و از فرمان هايش سرپيچي نكنيد كه گمراه مي‏شويد و با او حسد نورزيد و از وي برائت نجوييد كه كافر خواهيد شد.» (۱)

در روايتي  ديگر آمده  كه امير مومنان(ع) فرمود در هنگام مرگ رسول خدا مرا خواست و به من فرمود:(يا علي  انت وصيتي و خلفتي علي اهلي و امتي  في حياتي و بعد  موتي وليك وليي و وليي ولي الله.) (2) اي علي، تو وصي و خليفه من بر اهل و بر امت من در زمان حيات و بعد از مرگ من هستي تو  دوست من  و دوست من دوست خدا است.

پي نوشت ها:

۱. شيخ طوسي، الامالي، نشر دارالثقافه قم 1414 ق،  ص‏۶۰۰. 

2. علامه مجلسي، بحار  الانوار، نشر دار الاحياء التراث العربي، بيروت 1403 ق، ج 22، ص463.

در نهج البلاغه نامه71 امام علی(ع) می فرمایند كه من دچار اشتباه شدم.
براي رسيدن به پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد: 1- عصمت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام دارای دلیل و برهان عقلی است 2- هر عبارتی كه ظاهر آن موهم این باشد كه ...

 آیا پیامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) ممكن است دچار خطا یا اشتباه شوند؟ در نهج البلاغه نامه71 امام علی(ع) می فرمایند كه من دچار اشتباه شدم.

براي رسيدن به پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد:

1- عصمت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام دارای دلیل و برهان عقلی است كه طبق آن برهان هر پیامبری ( اعم از رسول و غیر رسول ) و هر وصی پیامبری باید معصوم از گناه و خطا و اشتباه و سهو و نسیان باشد.

مبنای این مساله اعتمادی است كه باید وجود داشته باشد تا مردم بر اساس آن اعتماد بتوانند هدایت الهی را از آنان دریافت كنند. اگر خللی در  اعتماد به واسطه گناه یا خطا یا اشتباه یا سهو و نسیان، وارد شود، مردم از آنان تبعیت نمی كنند. اگر هم تبعیت كنند، با شك و تردید خواهد بود. بنابراین در عمل به راهنمائی ها  و هدایت های آن ها دچار سستی می شوند، و این به معنی از بین رفتن هدف برانگیخته شدن انبیا و تعیین ائمه علیهم السلام می باشد. در باره مصونیت  وعصمت پیامبر وائمه ع از هر گونه خطا و اشتباه وتفصیل دلایل مربوطه به منبع ذیل مراجعه شود  (1)

2- هر عبارتی كه ظاهر آن موهم این باشد كه گناه یا خطا یا اشتباهی متوجه یكی از انبیا و اوصیا گردیده است، توان مقابله با آن دلیل عقلی كه در نكته اول بیان شد ندارد و باید به معنای صحیحی تاویل شود.

 بنابر آن دلیل عقلی یقین پیدا می كنیم كه پیامبران و اوصیای آن ها معصوم می باشند. پس هر آیه یا روایتی كه معنای ظاهرش خلاف این مطلب را برساند ، در مقابل دلیل عقلی و یقینی تاب مقاومت ندارد و باید به معنای غیر ظاهری خود تاویل و تفسیر شود.

این مطلب در موارد دیگر نیز جریان دارد.

با دلیل و برهان عقلی و یقینی ثابت می كنیم كه خدای متعال جسم نیست و دست و چشم و پا ندارد ، اما در آیه ای  از دست خدا سخن گفته است: « ید الله فوق ایدیهم » .(2)

 نمی توانیم « یدالله» را به معنای دست ظاهری همان گونه كه انسان ها دارند معنا كنیم چرا كه معنای ظاهری خلاف  دلیل و برهان عقلی و یقینی است كه خدا مجرد است و جسم ندارد؛ بنابراین به معنای غیر ظاهری آن تاویل و تفسیر می كنیم و می گوئیم كه منظور و مراد از دست، قدرت و سیطره خدای متعال است. همان گونه كه در موارد دیگر هم ما دست را به این معنا به كار می بریم، مثل اینكه می گوئیم « كشور در دست فلانی است » و ما یقین داریم كه این جا دست به معنای ظاهری آن نیست، چرا كه هیچ دستی به آن بزرگی نیست تا بتواند كشوری را در خود جای دهد. این جا دست به معنای قدرت است و معنای صحیح چنین است كه كشور تحت قدرت و سیطره فلانی است و او كشور را اداره می كند.

3- پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام در زمان حیات خود، اعم از زندگی شخصی و اجتماعی، مامور به ظاهر بوده اند.

یعنی ایشان در رفتار  و حكومت بر مردم مامور بودند كه به ظاهر حال افراد توجه كنند.

 اگر كسی را پیش پیامبر و یا امامی می آورند و  اتهام خلافی را می دهند، پیامبر یا امام وظیفه دارد كه برای اثبات یا نفی  اتهام از شخص از امور ظاهری كه در شرع مقدس اعلام شده، استفاده نماید، نه از علم غیب خود.

 باید از اتهام زننده برای ادعای خود دلیل و مدرك بخواهد. از او بخواهد برای ادعای خود شاهد بیاورد. اگر توانست شاهد بیاورد ،به نفع او حكم می كند و اگر نه، به نفع متهم حكم خواهد كرد.

در این جا امام اگر چه بداند كه در واقع حق با كیست، ولی تا ضرورت اقتضا نكند، به علم خود استناد نمی كند و به  ظاهر عمل می كند.

در این مورد امام علیه السلام به ظاهر حال منذر و نیز پیشینه خوب خانوادگی او نگاه كرده ، طبق ظاهر شایسته گرفتن این مقام دیده است، ولی وقتی خلافی از او سر زد، بلافاصله عكس العمل نشان داد و او را بازخواست نمود.

اگر امام به خود اشتباهی نسبت می دهد، به خاطر همین ظاهر است كه ممكن است با واقع مطابق باشد و ممكن است نباشد. ائمه هم مامورند به ظاهر عمل كنند، نه علم خود به واقع. برای همین در ادامه این ماجرا در تاریخ نقل شده است كه وقتی امام او را بازخواست كرد و صعصعه یكی از یاران خاص امام خواست شفاعت او را بكند، امام فرمود: اگر سوگند بخورد كه من این كار را نكرده ام ، او را آزاد خواهم كرد.

این همان عمل به ظاهر است كه باید پیامبران و ائمه علیهم السلام از آن تبعیت می كردند.(3)

 

پی نوشت ها:

1. صادقی، پاسخ به پرسشهای در باره عصمت، نشر مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم 1388 ش، ص83.

2.  فتح (48) ، آیه 10.

3.  ناصر مكارم شیرازی، پیام امیرالمومنین علیه السلام، نشرتهران: دارالكتبالاسلامیه، -۱۳۷۵، ج 11، نامه 71.

یكی از فلسفه های امامان تبیین احكامی است كه در زمان رسول خدا ممکن نبود
امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیق دارد:محمد همانند ستارگان آسمانند كه هر گاه یكی از آن ها غروب كند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌كند...

گفته می شود كه یكی از فلسفه های وجود امامان شیعه تبیین احكامی است كه در زمان رسول خدا ممكن نبود و از طرفی تعداد امامان در 12 متوقف شد!و از طرف دیگر  می بینیم كه فقها حتی در آن مسائلی كه روایات در مورد آن وجود دارد اختلاف دارند(مانند مسئله حج) حال اگر دین از طرف خداوند باشد خداوند نمی توانست راه حل طبیعی برای این مشكلات بیابد كه این همه اختلاف را شاهد نباشیم(مثلا تعداد امامان این قدر محدود نشود)

گرچه ائمه (ع)  تعداد شان اندك اند، ولی وجودشان مستمر  است كه از آغاز تا كنون عالم در پرتو نور وجود آنان  به سر می برند و هم اكنون  عالم خلقت در پرتوی نور وجود آخرین سلسله و حلقات نور او  به سر می برد. امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیق دارد:

«ألاَ أنّ آل محمّد(ص) كمثل النجوم السماء إذا هَوي نجمٌ طلعَ نجمٌ، فكأنّكم قد تكاملت مِن الله فیكم الصنائع وآتاكم ما كنتم تأملون؛ (1) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند كه هر گاه یكی از آن ها غروب كند، ستارهای دیگر طلوع میكند. گویا میبینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمتهای خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیدهاید».

این كلام حضرت گویای اسراری فراوان است كه  حقایق بسیاری را روشن میسازد پس  اگر به دلیل طولانی نبودن عمر مباركشان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه كه شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را به مردم بیان كنند، ولی همین كه هر كدام به نوبة خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشتهاند، به تناوب مسئولیت را به عهده میگرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است.

 ثانیا: تعدد و كثرت ائمه راه حل این معضل نبود اگر به فرض هم  بر تعداد آن ها افزوده می شد، باز هم  همان عوامل كه سبب غیبت حضرت مهدی شده در آنها نیز  وجود داشت  وامام غایب می شد  ومردم به همین سر نوشت كنونی دچار می گردید.

ثالثا: مردم از دین شان بی اطلاع نماند اند  وبه اندازه كافی از طریق آموزه های دینی موجود احكام دین بدست بشر می رسد  وبه اصطلاح حجت بر مردم تمام است و بیشتر از آنچه از طریق معرفت فقیهانه بدست می آورند تكلیفی متوجه آنان نیست.

رابعا: بسیار از اسرار بر ما پوشیده است كسی چه می داند كه چرا فرایند موجود برای بشر رقم خورده است. در مجموع می توان به این كلام پر مغز دانـشـمـنـد بزرگ و فیلسوف عالیقدر اسلام مرحوم خواجه نصیر الدین طوسي در كتاب تجرید العقائد رسید كه:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا؛ (2) وجود امام زمان لطف الهی است. حضور و تصرفات ظاهری لطفی دیگر (كه فعلا از آن محرومیم). نبودن و غیبتش هم ناشی از ( اعمال و رفتار) خود ماست».

پس طبق این  نگاه گرچه خداوند لطف خور را نموده  و ما را  هدایت نموده و هادی برای ما قرار داده و به انداز نیاز و ضرورت نصاب تام هدایت در اختیار ماست؛ ولی عمل خود ما سبب محرومیت از فیض تشریعی  امامت شده است گرچه  فیض تكوینی او همواره بر سر ماست. پس اگر بر تعداد  ائمه به مراتب از این افزوده می شد باز هم كار بشر بود و مسئله  ضرورت غیبت امام معصوم.

 خامسا: بدین نكته نیز باید اشاره شود كه فقها در اكثر مسائل اتفاق نظر دارند.  چه این كه  اختلاف آن ها در استنباط  احكام شرعی  باعث رشد و بالندگي فقه شيعه شده است. و همچنین  اختلاف ناشي از عدم بيان نيست؛ بلكه ناشي از اختلاف برداشت ها از بيان ائمه وادله است.

پینوشتها:

1.  نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین،  قم،  1380 ش ، خطبه 100.

2.  علامه حلی، كشف المراد، نشر  جامعه مدرسین  قم،  بی تا، ص363.

چطور می توان رازدار حضرت مهدی (عج) بود و ياريش نمود؟
برای شناخت امام در هر عصر و زمانی را ه های متعددی بیان شده است كه به بعضی اشاره می­شود : ...

چگونه مي توان حضرت مهدي را به يقين شناخت و رازدار حضرت بود و ياريش آنطور كه ايشان مي خواهند نمود؟

برای شناخت امام در هر عصر و زمانی را ه های متعددی بیان شده است كه به بعضی اشاره می­شود :

1. مطالعه تاریخ زندگی یكی از راه های شناخت امامان از جمله امام زمان مطالعه تاریخ زندگانی؛ سرگذشت و سیره آنان؛ خصوصاً در باره فضایل، مناقب و خصوصیات - از قبیل: شجاعت، مردانگی، ایثار، تواضع، صبر، فرزانگی و. . . است.

این امر انسان را متوجه مقام والای آن بزرگواران می‏كند و جذبه و كشش خاصی بر روح انسان، حاكم می‏شود. در باره امام زمان صدها كتاب و آثار پژوهشی سامان یافته است كه خواندن آن ها موجب شناخت امام خواهند شد.

2. تأمل در آثار و تفكر در سخنان ایشان؛

اسلام تفكر را موجب آگاهی می داند. (1) امامان در زمینه های مختلف مطالب ارزشمند بیان كرده اند كه خواندن آن ها انسان را با جایگاه ومقام آنان آشنا می نمایند. مطالعه و تفكر در آثار فكری امامان، از جمله امام زمان هر چند كار مشكلی به نظر می‏رسد؛ ولی بسیار سودمند است. این امر علاوه بر آن كه باعث شناخت شخصیت آن بزرگواران و ایجاد محبت آنان در دل می‏شود؛ سرمایه معنوی بزرگی برای روح بشر به شمار می‏رود.

 3. ژرف اندیشی در خداشناسی.

 اگر خداوند و صفات و اسمای او را به طور حقیقی بشناسیم، می‏توانیم انسان‏های كامل راستین (امامان) را نیز بشناسیم؛ زیرا آنان آینه تمام‏نمای صفات جمال و جلال حضرت حق‏اند و در نامگذاری به اسمای الهی، از تمامی موجودات عالم امكان برترند.

بر این اساس، با شناخت خدا و صفات او، می‏توانیم به اوصاف و ویژگی‏های امامان نیز آگاه گردیم. شاید دعایی كه سفارش شده در زمان غیبت خوانده شود، ناظر به همین حقیقت باشد:

«اللهم عرفنی نفسك فانك ان لم تعرفنی نفسك لم اعرف رسولك. اللهم عرفنی رسولك فانك ان لم تعرفنی رسولك لم اعرف حجتك. اللهم عرفنی حجتك فانك ان لم تعرفنی حجتك ضللت عن دینی؛

خداوندا! خود را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانی، پیامبر را نمی‏شناسم؛

خدایا! پیامبرت را به من بشناسان كه اگر به پیامبرت معرفت پیدا نكنم، نمی‏توانم امامم را بشناسم؛

خدایا! حجت و امامت را به من بشناسان كه اگر امام را نشناسم، در دین خود گمراهم». (2)

 4. مطالعه آیات قرآن.

در باره امام زمان آیات متعدد تاویل و تفسیر شده است كه با خواندن و مطالعه آن ها نیز می توان امام را شناخت. تعداد آیات و روایات در باره امام زمان زیاد می باشد كه می توان به كتاب های مربوطه مراجعه كرد.

لازم است وظایفی را در عصر غیبت انجا م دهیم كه با انجام آن هم امام را یاری نمو ده ایم و هم زمینه ظهور امام را فراهم كرده ایم  كه بخشی از آن عبا رتند از:

1- اطاعت از دستورهاي دیني و پرهیز از گناهان،و تقوا را سرلوحة زندگي قرار دادن، و پرهیز از اعمالی كه خلاف رضای آنان است.

حضرت در این زمینه مي فرماید: « هر یك از شما باید به آن چه كه به وسیله آن به دوستي ما نزدیك مي شود عمل كند، و از آن چه موجب ناخشنودي و غضب ما مي شود، پرهیز نماید».(3)

2- انتظار فرج. پیامبر اكرم(ص) فرمود: «با فضیلت ترین اعمال امتم انتظار فرج است».(4)

3- دعا براي سلامتي و فرج حضرت ولي عصر(ع)، مانند خواندن دعاي فرج و دعاي عهد و ندبه.

4- صدقه براي حفظ وجودحضرت.

5- غمگین شدن به خاطر غیبت آن جناب.

6- انجام حج و عمره به نیابت حضرت.

7- برخاستن به جهت تعظیم هنگام شنیدن اسم مبارك «قائم»(ع).

8- دعا براي خود كه از شرّ فتنه ها در امان باشیم، نیز خواندن دعاي «اللهم عرّفني نفسك...».

9- استغاثه به آن جناب و استمداد از وجودش به هنگام گرفتاري ها.

 10- تأسیس حكومت اسلامي و حفظ آن، چرا كه اجراي دستور و احكام نوراني اسلام در زمان غیبت از مسلمانان خواسته شده است و پیاده نمودن برنامه هاي اجتماعي اسلام بدون تشكیل حكومت اسلامي ممكن نمي باشد.(5)

11- عمل به فریضه مهم امر به معروف و نهي از منكر، كه با رعایت آن ریشه هاي فساد قطع شده ، و زمینه حكومت جهاني دادگستر جهان فراهم مي گردد.

برای اگاهی بیشتر به كتاب، دادگستر جهان  ،ابراهیم امینی، مراجعه نمائید .

 

پی نوشت ها:

1.حكيمي، الحیات،ناشر فرهنگ اسلامي، ج 1، ص 8، ح‏3.

2. كافي ، شيخ كليني ، تحقيق : علي أكبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - تهران، ج اول، ص 337،

3. علامة مجلسي ، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر : دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م ، ج 53، ص 176.

4. صافی گلپایگانی،منتخب الاثر،قم، موسسه السیده المعصومه ، ص 629، حدیث 5.

5. ابراهیم امینی، دادگستر جهان، قم، 1378، انتشارات شفق، چاپ هیجدهم، ص 264.

گفته میشود برخی مثل آیت الله مرعشی نجفی با امام زمان(عج)در ارتباط بوده
در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است...

گفته می شود برخی من جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی با امام زمان (عج) در ارتباط بوده و ایشان در زندگینامه خودشان این موضوع را ذكر فرموده اند. از طرفی گفته می شود در زمان غیبت و بعد از نواب اربعه هر گونه ادعای ارتباط با امام زمان كذب گویی می باشد. لطفا تناقض حاصل شده را توضیح فرمایید

در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است. برخی عقیده دارند كه ملاقات حضوری، امكان دارد و انسان با رعایت تقوا و ایجاد شایستگی، میتواند به حضور امام زمان(ع) برسد. چنان كه شخصیتهایی مانند مقدس اردبیلی، علامه حلی و علامه بحرالعلوم به حضور حضرت رسیدند. عالمانی چند همانند سید مرتضی و شیخ طوسی، از طرفداران این نگرش هستند. (1)

برخی دیگر عقیده دارند كه ملاقات حضوری با امام زمان(ع)، امكان ندارد. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی، فیض كاشانی، و كاشف الغطا، از طرفداران این نگرش هستند. (2) اینان به برخی از روایات تمسك نمودهاند كه هر گونه ارتباط حضوری با امام زمان(ع) را در این دوره (غیبت كبری) منع میكند. (3) مهم ترین دلیل و تمسك این ها این است كه امام زمان(ع) در آخرین توقیع شریف خطاب به آخرین نایب خاص خود، یعنی علی بن محمد سمری فرمود: «به زودی، از شیعیان من كسانی خواهند آمد كه ادعای دیدن مرا میكنند. آگاه باشید، هر كس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده، دروغگوی افترا زننده است».

به نظر میرسد كه سخن درست این است كه بگوییم: با تقوا و معنویت و قابلیت میتوان به حضور آن امام همام رسید؛ چنان كه برخی از بزرگان به حضورش رسیدهاند. روایاتی كه دلالت بر منع ملاقات دارند، ناظر بر این است كه جلوی هر گونه سوء استفاده از ادعای دیدن امام زمان گرفته شود و هر كس ادعای رؤیت امام زمان (ع) را نكند. با توجه به این كه این توقیع شریف هنگام فوت آخرین نایب امام زمان صادر شده و قرینهای كه در خود توقیع است، مراد از دروغ‏گو بودن مدعی مشاهده بعد از صدور توقیع، ادعای ارتباط و نیابت از جانب حضرت است؛ به عبارت دیگر، امام در این توقیع می‏فرماید با ازدنیا رفتن تو ای علی بن محمد سمری، نیابت خاصه تمام شد و غیبت كبری آغاز شد و دیگر بعد از این، اگر كسی بگوید من حضرت را می‏بینم و با او مرتبط هستم و نیابت خاصه از جانب حضرت را دارم، دروغ‏گو است.

به متن توقیع و قرائن آن دقت كنید: «بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری! خداوند به برادران دینی تو در مصیبت به تو اجر دهد. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. به كارهایت رسیدگی كن و به كسی بعد از خودت [جهت نیابت] وصیت نكن؛ چرا كه غیبت طولانی آغاز شد و ظهور نخواهد بود، مگر بعد از اذن خداوند... و به زودی خواهد آمد كسی كه مدعی مشاهده من باشد؛ ولی آگاه باش كسی كه مدعی مشاهده باشد، قبل از خروج سفیانی و صیحه، دروغ‏گو خواهد بود». (4)

گویا حضرت با دادن این توقیع، راه را بر مدعیان دروغین ادعای نیابت بسته‏اند. این جمله كه مدعی مشاهده دروغ‏گو است، به این معنا نیست كه در غیبت كبری دیگر كسی حضرت را نخواهد دید. بسیاری از صالحان و بزرگان شیعه در طول تاریخ غیبت، حضرت را دیده‏اند و قطعا بیش تر آن ها اهل دروغ نبوده‏اند و حداقل یك مورد آن هم كه راست باشد، باید حدیث به گونه‏ای دقیق معنا شود. امام(ع) در این حدیث به دو نكته اشاره می‏كنند؛ یكی، خبر دادن از آینده كه پس از من عده‏ای پیدا می‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا می‏كنند و دوم، مسئله دروغ‏گو بودن مدعی است. امام(ع) در حدیث دو تعبیر دارد: یكی "ادعا" و دیگری "مشاهده"؛ یعنی كسی را كه ادعای مشاهده نماید، كاذب معرفی كرده است.

مشاهده، به معنای دیدن امام(ع) و ارتباط با او است و ادعا، به معنای اعلان و انتشار آن و با خبر كردن مردم از مسئله است. ممكن است كسی با امام(ع) ملاقات داشته باشد، همان‏گونه كه برای برخی علما و غیرآنان نقل می‏كنند، ولی آن را میان مردم بازگو نكرده و در سینه خود پنهان كرده باشد و اطرافیان از قراین و یا در زمان‏های بعد متوجه ارتباط او با امام زمان(عج) شوند. چنین كسانی مشمول حدیث نخواهند بود؛ چون او مدعی نیست. بنابراین، بین مضمون حدیث با داستان ملاقات برخی صالحان با امام زمان(عج) هیچ تعارض و ناسازگاری وجود ندارد.

توجه به دو نكته لازم است:

1. دیدن حضرت بدون شناخت:

شكی نیست كه حضرت در مجامع مختلف حضور پیدا میكند و بین مردم احیاناً رفت و آمد دارد و در مشاهد مشرفه مخصوصاً در ایام حج در مكه و عرفات حضور دارد. او مردم را مشاهده میكند و مردم نیز ایشان را میبینند؛ امّا او را نمیشناسند. در كتابهای روایی و در شرح حال برخی از اولیای خدا نقل شده كه بسیار اتفاق افتاده كه حضرت را دیدهاند، ولی نشناختهاند؛ اما بعداً حدس زده اند كه حضرت مهدی(عج) بود.

2. دیدن حضرت با شناخت:

دیدار حضرت همراه با توجه و با شناخت از این كه ایشان حضرت مهدی(عج) هستند، گرچه امكان دارد و شاید برای برخی از اولیای خدا اتفاق افتاده باشد، ولی به نظر میرسد كه این نوع دیدار، كم اتفاق افتاده است.

ـ دیدار حضرت بدون ادعای دیدار:

در دو فرض یك و دو، مخصوصاً در فرض دوم كسی كه موفق به دیدار حضرت شده، هیچ گونه ادعایی ندارد و خود را به عنوان این كه من كسی هستم كه با حضرت مهدی(عج) ملاقات كردهام، مطرح نمیكند. اگر مدعی باشد و خود را ملاقات كننده معرفی كند، باید تكذیب شود.

در روایت یاد شده از ادعای رؤیت و مشاهده و ارتباط با حضرت مهدی(ع) به شدت جلوگیری شده و مدعی دیدار و ارتباط را كذّاب و دروغگو انگاشته است.

- ارتباط معنوی:

بی تردید، میتوان با امام زمان(ع) ارتباط معنوی برقرار كرد. البته این ارتباط با بهره گیری از تقوا، دعا و توسل به ائمه(ع)، به ویژه به ساحت مقدس امام زمان(ع) امكانپذیر است. شاید بر همین اساس باشد كه یكی از وظایف شیعیان در زمان غیبت، دعا برای امام زمان(ع) و توسلات بیان شده است. (5) ارتباط معنوی بدان معنا نیست كه انسان امام زمان(ع) را ملاقات حضوری كند؛ بلكه باید با آن امام ارتباط برقرار كند و همیشه به یاد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند. هرگاه چنین لیاقت و شایستگیای حاصل شد، حضرت به انسان عنایت نموده و به رفع مشكلات انسان میپردازد. از این رو، امام زمان(ع) در توقیعی كه برای شیخ مفید صادر نمود، فرمود: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمیماند». (6)

باز حضرت درهمان توقیع فرمود: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما كوتاهی نكرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم. اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشهكن میكردند». (7)

ارتباط معنوی انسان با امام زمان(ع) سبب میشود كه حضرت میان مردم حضور پیدا كند؛ هر چند مردم او را نشناسند. امام علی(ع) فرمود: «سوگند به خدا، حجت خدا میان آنان هست و در كوچه و بازار گام بر میدارد و بر خانههای آنان وارد میشود و در شرق و غرب جهان به سیاحت میپردازد و گفتار مردمان را میشنود و بر اجتماعات آنان وارد شده، سلام میدهد. او مردمان را میبیند». (8)

 

پینوشتها:

1. مجله حوزه، شماره 71-70، ص 97.

2. همان، ص 75.

3. بحار الانوار، ج 51، ص360.

4. همان.

5. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 863، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1378ش؛ مهدی موعود، ص 934.

6. سید محمد كاظم قزوینی، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 441، ترجمه:علی كرمی و ...، قم، انتشارات الهادی، چاپ ششم، 1384 ش.

7. همان.

8. مجله حوزه، همان، ص 88؛ جباری، عاشوری و حكیم، تاریخ عصر غیبت، ص 426، به نقل از الغیبه نعمانی، ص 72.

صفحه‌ها