از ديدگاه قرآن و روايات گزينش امام، انتخابي است يا انتصابي؟
به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.
طبق نظريه انتصاب، امام يا نبي بايد از جانب خداوند نصب و تعيين شود نه از جانب مردم و شورا. در ادامه، با عنايت به اين مطلب، به پرسش موردنظر پاسخ میدهیم:
1. نظريه انتصاب:
امامت به معناى رياست عامّه در امور دنيوى و اخروى است. بنابر معتقدات شيعه، امامت، استمرار نبوّت است در همه جزئيّات و كلّيّات؛ و تنها تفاوت آن با نبوّت اين است كه بر شخص امام وحى فرود نمىآيد و نزول وحى پس از پيامبر (ص) پايان يافته است. امامت از گذر علم لدنّى و الهام الهى و مصونيّت از خطا و اشتباه و گناه، از آيين پيامبر اسلام (ص) پاسدارى مىكند و مصالح دينى و دنيوى مردم را محفوظ مىدارد. شيعيان معتقدند كه مقام امامت تنها به معصومين مىرسد. متكلّمان اماميّه بر اين اعتقاد دلايلى آوردهاند؛ ازجمله اينكه مردم ازآنرو به امام محتاجاند، كه معصوم نيستند و بدون او به خطا و اشتباه و گناه مىلغزند. حال، اگر امام، معصوم نباشد، خود به امامى ديگر نيازمند است و اين باطل است؛ زيرا مستلزم دور است. چون متكلّمان اماميّه اين مدّعا را ثابت مىكنند، از آن نتيجه مىگيرند كه مردم را در انتخاب شخص امام، حقّ و سهمى نيست؛ زيرا او بايد معصوم باشد و عصمت حالتى است باطنى و جز خداوند كسى از باطن انسان خبر ندارد و مردم توانِ آن ندارند كه معصوم را از غير معصوم بازشناسند. ازاینرو، شيعيان اماميه قائل به لزوم نصب امام از سوي خداوند و ابلاغ آن از طريق نص و متون ديني هستند. ازاینرو، امامت هم بايد منصوب باشد و هم منصوص.(1) توجه به آيات قرآني نيز گواه بر اين امر است که امامت مقامي زميني و دنيوي محض نيست که مردم آن را انتخاب کنند، بلکه امامت عهد الهي است که خداوند آن را نصب و جعل مینماید و آن را به ظالمان نمیدهد: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(2). بنابراين، روشن میشود که امام بايد معصوم باشد و به همين جهت نيز منصوب و منصوص است و به همين جهت است که اطاعت از امام همراستا با اطاعت از خداوند بهصورت مطلق واجب شده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»(3). ازاینرو، پيامبر (ص) و اولي الامر نيز بايد معصوم باشند چرا که اگر معصوم نباشد در اين صورت، ممکن است در موردي اطاعت از خداوند در تقابل با اطاعت از پيامبر ص و اولوالامر باشد.
به همين جهت است که با مراجعه به نصوص ديني، درمییابیم که چرا پيامبر (ص) امام را منصوب نمود و آن را به مردم واگذار نکرد. با توجه به روايات وارد شده از پيامبر اسلام (ص) که از طريق اهل سنت و شيعيان نقل شده است، روشن میشود که مصداق اين آيه، علي(ع) و اوصياي او هستند.(4)
2. نظريه انتخاب:
اما درباره نظريه انتخاب و بيعت گفتني است که اين نظريه غالباً ازاینجهت معتبر دانسته شده است که راهي جز آن نبوده است؛ يعني چون نص بر وجود امام نبوده است، پس سراغ انتخاب و بيعت رفتند که امري عقلايي بوده است و سابقه تاريخي در اسلام نيز داشته است. به همين جهت، چون ابوبکر عمر را منصوب نمود، هیچکسی سراغ انتخاب امام نرفت چراکه اجمالاً همگان قبول داشتند که وجود نص، بر انتخاب از سوي اکثريت، ترجيح دارد. اما در دو بند پيشين نشان داديم که اولا امام، معصوم است و بايد منصوب و منصوص باشد؛ در اين صورت، بايد سراغ نصوص رفت و نبايد به انتخاب تکيه نمود. و ثانیاً چنين نصب و نصي را نيز در اختيار داريم. در اين صورت، نظريه انتخاب خودبهخود، از مشروعيت ساقط میشود. ثالثاً اگر هم بپذيريم که نظريه انتخاب لازمالاجرا است، آنگاه میتوان اين ايراد را مطرح نمود که ميزان رأی لازم براي انتخاب چه چيزي است: اجماع يا اکثريت؛ اکثريت صحابه يا اکثريت مسلمانان؟ تعيين هر يک از فروض، محتاج دليل موجه است ولي نظريه انتخاب فاقد آن است. رابعاً اگر هم خلافت ابوبکر از طريق انتخاب را بپذيريم، خلافت عمر را نمیتوان پذيرفت چراکه خلافت عمر دليلي جز نصب ابوبکر ندارد يعني نه از سوي پيامبر منصوب و منصوص است و نه از سوي مردم يا خواص سياسي انتخاب شده است. و خامساً اين که اساساً امامت محدود به خلافت و رياست سياسي و اجتماعي نيست بلکه شامل هدايت ديني و معنوي جامعه اسلامي نيز میشود و اين امر مقبول همگان ازجمله خلفاء بوده است که در اين زمينه علي(ع) اعلم از ساير خلفاء بوده است؛ درنتیجه، بايد ايشان را بهعنوان امام برمیگزیدند. برخي از بيانات امیرالمؤمنین(ع) نيز ناظر به همين امر بود که ايشان خود را بهترين گزينه میدانست يعني اعتراض ايشان بهصورت جدلي بود مبني بر اینکه اگر هم قرار است نص را ناديده بگيريم و از طريق انتخاب پيش برويم، انتخاب ايشان بهتر از انتخاب ساير خلفا بود و بايد ايشان برگزيده میشدند. مثلاً در نامه 28 نهجالبلاغه آمده است که «لَمَّا احتَجَّ المُهاجِرونَ عَلَى الأنصارِ يَومَ السَّقيفَةِ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَجوا عَلَيهِم ، فَإِن يَكُنِ الفَلجُ بِهِ فَالحَقُّ لَنا دونَكُم؛ يعني: «در سقيفه ، مهاجران بر انصار به «قرابت با پيامبر خدا» احتجاج كردند و بهواسطه آن بر آنان چيره گشتند. پس اگر چيرگى به آن است، حقّ [خلافت] براى ماست نه شما».
3. نتيجه:
با عنايت به آنچه گذشت روشن شد که اولاً نظريه انتصاب نظريه مشروع است؛ و نظريه انتخاب مشروعيت ندارد و ثانیاً براي انتصاب علي (ع) و اوصياي او نص داريم و دليلي ندارد که انتخاب گروه يا فردي از مردم را بر نص نبي و نصب الهي مقدم کنيم؛ و ثالثاً اگر هم نظريه انتخاب، مشروعيت داشته باشد، شامل خلافت برخي از خلفا نمیشود.
پینوشتها:
1. براي مطالعه بيشتر، رک: خرازي، محسن، بدايه المعارف في شرح عقائد الاماميه، موسسه النشر الاسلامي، ج2، صص3-124؛ جمعي از نويسندگان، امامت پژوهي، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1381، صص153-163.
2. بقره، آيه124.
3. نساء، آيه 54.
4. براي مطالعه بيشتر، رک: بحراني، هاشم، غايه المرام و حجه الخصام في تعيين الامام من طريق الخاص و العام، موسسه التاريخ العربي، ج2، صص15-23.