كلام

هنگامی که خداوند انسان را آفرید به خود تبریک گفت و انسان را اشرف مخلوقات دانست این برتری از چه نظری است؟ پیچیدگی نظام جسمی انسان؟یاروح و قدرت های روحی او؟ ویا به خاطر قوه ی عقل؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
برتري انسان بر ساير موجودات مربوط به ساحت جسماني او نخواهد بود، چون ممکن است موجودات ديگر در عالم باشد که از نظر جسمي پيچيده‌تر از بدن انسان باشند، پس برتري و شرافت انسان بر ساير موجودات به لحاظ ساحت روحي و قواني نفس ناطقه ،نظير عقل و معرفت قلبي
خواهد بود. انسان به اعتبار ساحت روحاني خود مي‌تواند خليفه خدا در زمين باشد، و خلافت که به معناي مظهريت اسما، و صفات الهي است، ملاک برتري و شرافت انسان است، نه جنبه جسماني او . چه بسا ويروس که ريزترين موجود است و حتي با چشم ديده نمي‌شود، جسم انسان را از پاي در ‌آورد. در اين باره مطالعه کتاب «انسان کامل در نگاه امام خميني» مفيد است. (1)
روشن‌ترين دليل بر اين که برتري و شرافت انسان مربوط به جنبه روحي اوست، اين است که چه بسا انسان‌ها به دليل ضعف و پستي جنبه روحي‌شان از حيوانات نيز پست‌تر شمرده شده ، قرآن کريم به صراحت فرمود: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبيلا؛ (2) اينان فقط مانند چهار پايان‌اند بلکه گمراه‌ترند». بر اساس اين گونه آموز‌ه‌ها به روشني معلوم مي‌شود که برتري انسان بر ساير موجودات مربوط به جنبه روحي است، چه اين که فروتري آن نيز از همين ساحت برمي خيزيد.

پي‌نوشت‌ها:
1.نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، قم، 1388 ش .
2.فرقان (25) آيه 44.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
انسان معجوني از جسم و روح است. جسم مرکَب روح است اما به تدريج به سوي فرسايش فرو مي‌رود . تنها روح است که مرکز آمال و اميدها، خوشي و ناخوشي‌ها، عشق يا احساس پوچي و نااميدي است اما هم فعاليت‌هاي بدني و هم رواني انسان به وسيلة «ايمان، شور و شوق، عشق و اميد» تعالي مي‌پذيرد.
براي اميدواري به زندگي و داشتن آينده‌اي خوش بايد به «احيا و تقويت روح و اراده» پرداخت . کليد و رمز موفقيت انسان‌هاي «موفق» را به دست آورد. اما حيات و زندگي روح و نفس آدمي به چند چيز است که عبارتند از:
1- معرفت و شناخت،
2- ايمان و داشتن هدف،
3- عمل صالح.
در هر کاري انسان به آگاهي و اطلاعاتي کافي نياز دارد تا هدف را بشناسد و درستي آن را باور کند و انگيزه و علاقه براي رسيدن به آن هدف در او ايجاد شود.
هدف، هر چه عالي‌تر و از قداست بيش تري برخوردار باشد، علاوه بر ايجاد شوق و علاقه بيش تر، بر همت و تلاش فرد مي‌افزايد و درجه اعتماد به نفس و خودباوري را در شخص افزايش مي‌دهد.
پس در مقياس کلي زندگي، نخست بايد از آفريننده هستي، هدف «آفرينش خود و جهان، و هدف زندگي» معرفتي کسب کرد.
از نظر قرآن روح انسان با «معرفت و ايمان و عمل صالح» زنده است(1) . با آن سرور و نشاط، اميدواري به آينده و حرکتي رو به جلو دارد. علي(ع) مي‌فرمايد: کسي که خدا را بشناسد، هرگز در مشقت و بدبختي نمي‌افتد؛(2) زيرا کسي که خدا را بشناسد، اهل تقوا مي‌گردد و گناه نمي‌کند.(3) در نتيجه، قلبي نوراني و اميدوار به لطف و رحمت خدا دارد.(4) به آن چه در پيشگاه او است،‌ميل و رغبت نشان مي‌دهد.(5)
کسي که خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت(6) و با او انس مي‌گيرد، درد دل و مناجات مي‌کند و مي‌گويد: اي خداي من! چه کسي است شيريني دوستي و محبت و نزديکي تو را بچشد و لحظه‌اي نخواهد از تو دل بکند، و روي برگرداند يا کسي و چيزي غير تو را جستجو کند؟!(7)
از اين رو خداشناس هيچ گاه احساس تنهايي، پوچي و بي‌هدفي نمي‌کند. دلگيري و ناراحتي عمقي ندارد، چون معشوق و محبوبش (خدا) پيوسته با او است و شخص خود را پيوسته در طاعت و تسليم معشوقش قرار مي‌دهد.(8)
خدا نيز دوستش مي‌دارد. به قلبش نور و اميد، به روحش آرامش و اطمينان مي‌بخشد.محبت او را در دل دوستان خالص و برگزيدة اهل زمين و فرشتگان و ساکنان عرش خود قرار مي‌دهد تا او را دوست بدارند.(9)
کدام آينده و زندگي زيباتر و دل‌انگيزتر و اميدبخش‌تر از چنين زندگي‌اي است؟
بنابراين با تقويت «معرفت و تحکيم ارتباط قلبي، گفتاري و عملي» با خدا، ثبات قدم، استواري اراده و اميدواري به آينده زندگي دنيا و آخرت حاصل مي‌شود .روح حيات و زندگاني جاويد خواهد داشت .پيوسته در مسير رشد و کمال و مسرور سرزنده بودن به پيش مي‌رود.
برخي از راهكارها كه در زمينه تسلط بر افكار و نااميدي مفيد است عبارتند از:
1. انديشه درباره مسايل خوب و سعادت آفرين‌،
براي اين منظور هدف‌هايي را كه در نظر داريد، بايد ارزشمند و عاقلانه باشد. مطمئن باشيد اگر در ذهن تان به افكار مثبت و سازنده بپردازيد و افكار منفي‌، پريشان و نااميد كننده را از آن بيرون كنيد، ديگر احساساتي كه تلقين ناهماهنگي‌، بيماري‌، ضعف و شكست را مي‌كنند ،به سراغ تان نخواهد آمد. حضرت علي‌ مي‌فرمايند: "فكر كردن در كارهاي نيك‌، انسان را به سوي انجام آن‌ها مي‌راند"(10)
2. تصويري كه از خود در ذهن داريد ارزشمند و الهي باشد.
3. ارزش خويشتن را بشناسيد . بدانيد براي چه منظوري زندگي مي‌كنيد. از ديدگاه انسان مكتبي‌، دنيا مزرعه آخرت است . هر عمل خوب و بدي عكس‌العملي را در پي دارد. اين اعتقاد و باور به قيامت‌، سبب مي‌شود فكر پوچي و فنأ در فرد راه نيابد . اميدوار به زندگي شود . از لحظه لحظه زندگي به بهترين وجه استفاده كند، چرا كه مي‌خواهد در آخرت‌، عكس‌العمل اعمال خود را خوب ببيند.
4. ايمان و تقوا را در خودتان تقويت كنيد;
اميدواري و آرامش روح در سايه تقويت آن و رسيدن به درجه اولياي الهي‌، امكان‌پذير است‌. قرآن‌كريم در اين زمينه مي‌فرمايد: "آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين مي‌شوند، هم آنان كه ايمان آورده و پرهيزگاري ورزيده‌اند، در زندگي دنيا و آخرت مژده براي آنان است‌، وعده‌هاي خدا را تبديلي نيست‌، اين همان كاميابي بزرگي است‌" (11)
5. افسوس گذشته را نخوريد و براي آينده برنامه‌ريزي كنيد.
6. با مطالعه‌، عبادت و ورزش‌، نشاط روحي پيدا كنيد.

پي‌نوشت‌ها:
1. نحل(16) آيه97.
2. غررالحکم، ج2، ص699.
3. تحف‌العقول، ص337؛ بحارالانوار، ج57، ص 174.
4. غررالحکم،‌ج1، ص144.
5. همان، ج2، ص 860.
6. «من عرف الله احبه» مجموعة‌ورام،‌ص 39.
7. مفاتيح الجنان، مناجات المحبين، مناجات نهم از مناجات خمس عشره.
8. بحارالانوار، ج23، ص 93.
9. همان،‌ج67، ص 24.
10. ميزان الحكمة‌، ري‌شهري‌، حديث شماره 15880.
11. يونس(10)آيه62.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام آیا کسی که در شرایط روحی و جسمی بسیار بدی قرار دارد. مثلا زنی که به دست دشمن اسیر شده (مانند زنان زندانی در زندان ابوغریب) و میداند آینده سیاهی در انتظارش است و یا مثلا جلوی خانواده اش هتک حرکت خواهد شد، اگر خود کشی کند برای همیشه به جهنم میرود و هیچ گاه وارد بهشت نمیشود؟ حتی اگر انسان بسیار خوبی باشد و این کار را در اوج ناراحتی و آشفنگی ذهن کرده باشد؟ آیا هیچ کسی هم نمیتواند شفاعتش را کند و دیگر هیچ راه نجاتی برایش باقی نمیماند؟ با تشکر

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خود کشي حرام و گناه کبيره است .کسي که در شرايط روحي و جسمي بسيار بدي قرار دارد شرعا حق ندارد خود کشي کند .اگر خودکشي کند عذاب سختي در انتظارش خواهد بود.ولي اگر در حال ايمان به خدا دست به خودکشي زده باشد ،معلوم نيست که براي هميشه در جهنم بماند ،بلکه ممکن است رحمت خدا شاملش مي شود و از جهنم آزاد و وارد بهشت گردد.
قرآن مجيد مى‏فرمايد: انَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرِكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛خداوند تنها گناه شرك را نمى‏بخشد اما غير آن را براى هر كس بخواهد و صلاح ببيند خواهد بخشيد.(1)

پي نوشت:
1. نساء(4) آيه 48.

سوالی که من دارم نمیدانم جزئ کدام مشکلات محسوب می شود واقعا مشکلی جدی دارم من چند روزی است که آقای شیرازی را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کردم امیدوارم زودتر به سوال من جواب بدهند چون حس می کنم دینم در خطر است من کاملا با استفاده از عقل و تفکر به حقانیت دین اسلام پی بردم البته اینکه پدر و مادر و همین زندگی در جامعه اسلامی دلیل اصلی اش میباشد ولی کسی که در کشور دیگری زندگی میکنداز پدر و مادری نامسلمان به دنیا می اید و اصلا نام اسلام به گوشش نمی خورد ودر اوج ابتذال زندگی میکند و سرانجام در اوج گناه میمیرد در صورتی که اگر آن فرد جای من میشد شاید ایمانش خیلی از من بهتر میشد ویا بلعکس . آیا در حق او اجهاف نشده و یا در حق ما پارتی بازی این با عدالت خدایی فاصله دارد واقعا نمی توانم با این مسئله کنار بیایم استدعاویا تقاضای واقعا عاجزانه دارم که اگر جوابی دارد به من بگویید چون در شک وحشتناکی فرو رفتم التماس دعا

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
سوال شما به مركز ملي پاسخگويي به سواات ديني ارسال شد ، در صورتي كه مايل به دريافت پاسخ از دفتر آيت الله مكارم شيرازي هستيد ،مي توانيد با سايت ايشان تماس بگيريد .
آنچه پرسيده ايد سوال مهمي است كه براي بسياري ازافراد به گونه هاي مختلف پيش مي آيد . محور آن تشخيص عدالت خداوند در نحوه برخورد با افراد گوناگوني است كه در شرايط مختلف و ويژگي هاي گوناگون به دنيا مي آيند . زمينه هدايت و يافتن دين حق و همچنين عمل به فرامين و دستورات خداوند براي آن ها كاملا متفاوت است .
معيار و ميزان خداوند براي تعيين تكاليف و مسئوليت ها و كيفيت عمل به دستورات او و چگونگي محاسبه خداوند در برابر اعمال بندگان داراي وضعيتي كاملا متفاوت و گوناگون است به شكلي كه كمترين تفاوت و اختلاف وضعيت و شرايط در آن به نحوي دقيق و حساب شده مورد محاسبه قرار مي گيرد .
به عبارت ديگر مي توان گفت از نگاه معارف ديني اسلام نحوه اجراي عدالت خداوند در برابر بندگانش لااقل در سه محور
تشريع و مسئوليت ها ،
تكوين و توانايي ها ،
محاسبه و بررسي عملكردها تجلي مي يابد . با حساب همه اين موارد نوعي عدالت شگفت انگيز و غير قابل تصور براي ما رقم خواهد خورد .
يعني خداوند بسته به موقعيت هاي فردي و اجتماعي وتوانمندي هايي كه به هر فردي داده ،توقعات و مطالباتي را نيز از او داشته، انجام وظايف و مسئوليت هايي را نيز از او مي طلبد . به علاوه نمره قبولي اين افراد كاملا متفاوت بوده ،در نحوه محاسبه و بررسي نتايج افراد همه عوامل و موانع موفقيت يا عدم موفقيت كامل يا نسبي فرد به طرز دقيقي محاسبه مي شود تا معين گردد يك فرد در چه موقعيت و جايگاهي در قيامت برخوردار است.
خداوند هرگز نگفته موقعيت هايي كه براي شماست، نسبت هاي مساوي با هم دارند؛ بلكه اين نسبت ها با توجه به نتايج و پيامدهاي شان شرايطي كاملا عادلانه مي يابند . اين امر اختصاص به افرادي كه در قاره هاي گوناگون به دنيا مي آيند نداشته ، در بين افراد يك كشور و يك شهر هم به وضوح وجود دارد ؛ مثلا اگر در ظهر تابستان و در كنار تنور، يك نانوا روزه بگيرد؛ روزه اش با روزه فردي كه از اذان صبح تا اذان مغرب خوابيده؛ يكسان نيست.
فردي كه براي شركت در نماز جماعت، به مسجد كنار منزل مي رود؛ با فردي كه براي شركت در نماز جماعت بايد نصف شهر را بپيمايد؛ هرگز مزد و پاداش مساوي نخواهد داشت.دست درازي به اموال ديگران و دزدي نكردن سرمايه داري كه هيچ نيازي به امكانات مادي و رفاهي ندارد، با خويشتن داري مالي و دست پاكي فردي كه در فقر شديد و نياز مالي بسيار به سر مي برد ، بسيار متفاوت است .
وضعيت مسئوليت و تكاليفي كه خداوند از من و شما و ديگر افرادي كه در كشورهاي اسلامي و در متن دين حق و شريعت واقعي رشد يافته اند ،مي طلبد ، با انسان هايي كه در مناطق مختلف ديگر همچون كشورهاي غير اسلامي يا اقوام بدوي و قبايل ابتدايي مناطقي چون صحراهاي آفريقا يا جنگل هاي آمريكاي جنوبي زندگي مي كنند ،كاملا متفاوت است . هيچ گاه همساني و همانندي وجود ندارد .
اصولا معيار و ميزان سنجش اعمال انسان ها و رقم خوردن سرنوشت آن ها در عالم ديگر بر اساس داده ها و زمينه هاي فكري و معرفتي است كه براي آن ها فراهم شده است ؛ در واقع معيار توقع از هر فرد در رشد فكري و رفتارهاي عملي بر اساس حجم آگاهي و دانشي است كه از راه هاي گوناگون در اختيار وي قرار گرفته است .توقع تساوي عملكرد دو فرد كه در دو موقعيت كاملا متفاوت رشد يافته اند، بيهوده و غير عادلانه است .
به اين دليل است كه خداوند در قرآن مجيد مي‌فرمايد: «و ما كنّا معذبين حتي نبعث رسولاً؛ هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم مگر اينكه فرستاده اي را برايشان مبعوث كرده(و حجت را بر آن ها تمام كرده) باشيم».(1)يعني ميزان و معيار در مطالبه عقيده و عمل صحيح از افراد و در نتيجه عذاب و ثواب در محاسبه اين اعمال ، وجود ارشاد و هدايت و تبيين مسير صحيح توسط پيامبران الهي و مانند آنان است .
از نگاه اسلام همه انسان ها چه مسلمان زادگان و چه كفار و پيروان ساير اديان الهى وظيفه دارند درباره دين حق و شريعت حقيقي زمان كنوني تحقيق كنند .دستورهاى اديان را با هم مقايسه كرده، به حقيقت دست يابند . زندگي خود را بر اساس آن تنظيم نمايند ، در نتيجه چه بسا ايمان بي تحقيق و تقليدي بسياري از مسلمانان هم در آخرت ثمر چنداني براي آن ها نداشته ،آن ها را با چالش و مشكلات بسياري مواجه نمايد .
در خصوص غير مسلمانان هم همين ضرورت وجود دارد . آنان موظف به تحقيق و بررسي در خصوص عقايد آبا و اجدادي خود و ديگر اديان موجود در جهان هستند ، اما يقينا شرايط افراد در اين تحقيق برابر نخواهد بود و تفاوت موقعيت افراد در اين رابطه به روشني مورد ملاحظه قرار مي گيرد .
درنتيجه مي توان گفت اگر شرايط تحقيق و رسيدن به اسلام براي آن ها فراهم نبوده ،يا نتوانستند به منابع واقعي اسلام مراجعه نمايند، يا اصلا مسئله ضرورت تحقيق از دين براي شان مطرح نبوده ، يا پس از تحقيق (بدون هيچ غرض ، عناد و انگيزه شخصي ) به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفى به محتواى دين خود عمل كردند و بر كسى ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمى‏كند و چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند .
به علاوه اگر يك فرد مسلمان دين اسلام را از روي تحقيق و بررسي بشناسد و به همين نسبت فردي مسيحي هم به حقانيت اسلام پي برده به اين كيش بگرود ، يقينا شرايط مساوي و برابري را نخواهند داشت . جايگاه ارزشي آن فرد مسيحي كه دين سنتي خود را تغيير داده ،با مسلمان زاده اي كه كار آسان تري را پيش رو داشته، مساوي نخواهد بود .
هرچند يك فرد به اسلام و حقيقت شرعت آخرالزمان راه نيابد ، باز تكليف از گردن او ساقط نبوده ، بر اساس حكم عقل و فطرت انساني خود و همچنين براساس آموزه هاي دين و شريعتي كه آن را بر حق مي داند ،ملزم به كنترل اعمال و رفتارهاي خود است . اگر چنين فردي منطبق بر اين اصول به اعمالي كه از منظر دين ما گناه محسوب مي شود نباشد ، نمي توان او را آلوده در گناه و ابتذال قلمداد نمود . چه بسا وضعيت چنين فردي در قيامت به مراتب بهتر از يك مسلمان بي عيده و گنهكار باشد .
اين حقيقتي كاملا عقلاني و بر اساس منطق است كه با عدالت خداوند نيز به درستي تفسير و تحليل مي شود ؛ شهيد مطهرى(ره)در اين باره مى‏گويد :
« اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه (ع) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏بايست تحقيق و جستجو كند ، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مي دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مي رود » .(2)
در نتيجه تكليف ما مسلمان زادگان به مراتب سخت تر و محاسبه اعمال ما دشوار تر خواهد بود . در حق ما پارتي بازي نشده ، همان طور كه در حق غير مسلمانان با وجود نحوه تكليف و محاسبه اعمال شان اجحاف و ظلمي روا داشته نشده است .

پي نوشت ها:
1.مائده (5) آيه 73.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.

آیا مشکلاتی که بر سر مردم عراق می آید از قبیل کشتار مردم عراق در طول تاریخیشانو یافقر و گرسنگیشان و.... ناشی از نفرین ائمه اطهار است که بر سر مردم عراق میاید.؟آیا عراق سرزمین نفرین شده ای است؟ایا صحت این امر مهربانی.بزرگواری.فرو بردن غضب در راه خدا .عدالت الهی را زیر سوال نمیبرد؟

اجازه دهيد مطلب را از اين جا آغاز نماييم که قرآن کريم درباره عکس العمل و پيامد کارهاي انسان‌ها نکته‌هاي درس آموزي دارد از جمله فرمود: «و ليخش الذين لو ترکوا من خلفهم ضعافاً خافوا عليهم فليت... الله و ليقولوا قولا سديدا» (1)

کساني که مي‌ترسند کودکان ناتوان از آنها باقي ماند و زير دست مردم شوند، پس بايد از خدا بترسند و سخن به اصلاح و درستي گويند و راه عدالت را پويند. مفسر حکيم علامه طباطبايي در ذيل اين آيه نکته‌اي درس آموزي بيان کرده و فرمود:

از آيات کريمه قرآن به دست مي‌آيد که بين اعمال نيک و بد انسان و بين حوادث خارجيه ارتباط هست و پيامد اعمال آدمي گاهي به شخص خود او و گاهي در يک مقياس وسيع‌تر به نسل‌هاي آينده او باز مي‌‌گردد و از همين باب است که در جريان خضر و موسي در قرآن آمده که آن دو ديواري را که در حال خراب شدن بود دوباره تعمير کردند و ثروتي زير آن ديوار پنهان بود که مال دو فرزند يتيم بوده است که پدر آنها فرد صالحي بوده است، و خداوند خواست اين ثروت مصون بماند تا وقتي آن يتيم بزرگ شدند آن را بردار ند. (2) از اين گونه آموزه به روشني معلوم مي‌شود که اعمال آدمي اعم از نيک يا بد گاهي نتيجه و پيامدش حتي به نسل‌هاي بعد او مي‌رسد (3) گفتني است که اين مسئله که به صراحت در قرآن کريم آمده منافاتي با عدالت خدا و مهرباني ائمه (ع) ندارد، زيرا اين نتيجه و پيامد وضعي و تکويني اعمال خود آدمي است که گاهي اثر دراز مدتي از خود بر جاي مي‌گذارد و چه بسا ممکن است کارهاي بد افراد به دلايل نهفته و نامعلوم و يا صالح بودن خود ذريه و نسل‌هاي بعدي آن افراد دامنگير آنان نشود، ولي به طور کلي اصل ماجرا حقيقتي انکارناپذير است و در قرآن کريم تصريح شده است. (4)

حال با توجه به اين اصل قرآني در خصوص آنچه در پرسش آمده دقيق‌تر مي‌توان سخن گفت و آن اين که: بر اساس اصل ياد شده وحياني عمل کرد بسيار نادرست کوفيان با برخي ائمه (ع) ممکن است دامنگير برخي از نسل‌هاي آنان شده و يا در آينده بشود، ولي آنچه امروزه در عراق مي‌گذرد علل و عوامل آن را بايد در جاي ديگر جستجو کرد، زيرا اولا دليل روشني بر اين که مشکلات ياد شده در پرسش در عراق، معلول عملکرد پدران آنها باشد در دست نيست بخصوص اين که اين مشکلات عمومي است و در همه جاه هاي آن سرزمين به وجود آمده و از همه مهمتر در زمان صدام بيشترين آسيب را مردمان صالح و خوب نظير خاندان حکيم و يا شهيد محمد باقر صدر و خاندان او از صدام ديدند در حالي که آنها از سادات و خوبان جامعه عراق بودند و پدران‌شان نيز گرفتار رنج و مشکلات بودند و آنها در طول تاريخ از زمان ائمه تا امروز دچار مشکل بوده‌اند.

ثانيا: آنچه در عراق گذشته و مي‌گذرد مشابه آن و يا بدتر از آن در مناطق ديگر جهان نيز وجود دارد مثلا مصائبي که بر مردم فلسطين مي‌گذرد و يا آنچه در افغانستان جريان دارد و يا ناآمني‌هايي که در پاکستان و مانند آن وجود دارد چيزهايي است که علل و عوامل سياسي و بر اثر عملکرد استکبار جهاني است و نمي‌توان عملکرد نادرست پيشينيان مردم عراق را عامل اين مشکلات دانست. چه اين که در اول پيروزي انقلاب اسلامي عوامل استکبار جهاني ناامني و ترورهاي بسياري در ايران به وجود آوردند، در حالي که ائمه (ع) مردم اين سرزمين و مانند آن را نفرين نکرده است. بنابراين اين گونه مسائل را بايد با عوامل سياسي و اجتماعي و مانند آن تحليل کرد و ريشه مصائب را در جاي ديگر جستجو نمود. گر چه عمل انسان در جاي خود و نسبت به محدود مربوط به خود بي‌تاثير نخواهد بود.

با عرض خسته نباشید سوالی که من داشتم در مورد جسد مطهر امامان معصوم است اینکه شنیدم که اجساد مطهرشان بیشتر از سه شب داخل قبر نمی ماند این مطلب درسته؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آنچه شنيده ايد ،خاستگاه روايي دارد . در برخي روايات بدين نكته اشاره گرديده، از آن ميان در بحارالانوار نقل شده كه رسول اكرم فرمود :
انا اكرم عندالله من ان يدعني في الارض اكثر من ثلاث (1) ؛نزد خداوند گرامي تر از آن هستم كه مرا بيش تر از سه روز در زمين بگذارد .
مرحوم مجلسي با اشاره بدين حديث گفته : ترديدي در مرگ انبيا نيست ، ولي در روايات آمده است كه خداوند آن ها را بعد از مرگ شان به سوي آسمان مي برد ، آن ها در آن جا تا روز قيامت متنعم به نعمت هاي الهي هستند . در آن جا داراي حيات و زندگي اند ، اين كار در قدرت و توان خداوند است و محال تلقي نمي شود ، چنان كه در حديث ياد شده در باره پيامبر نقل شده است ،
از نظر ما همين مسئله درباره ائمه (ع) نيز مطرح است ، چه اينكه رسول خدا فرمود :لو مات نبي بالمشرق و مات وصيه بالمغرب لجمع الله بينهما؛(2)
اگر پيامبري در مشرق زمين از دنيا برود و وصي او در مغرب زمين از دنيا برود ، خداوند بين آن دو جمع مي كند .
طبق اين روايت معلوم مي شود كه ابدان مطهره معصومين ممكن است پس از چند روز به آسمان ها منتقل گردند . اگر قبور مطهر آن ها را زيارت مي نماييم ،از اين باب نيست كه بدن آن ها در ان جا قرار دارد ، بلكه به دليل شرافت آن قبور است كه چند مدتي بدن آن ها در آن جا مدفون بود. بعد از آن غايب و به آسمان منتقل گرديده است . (3)
پي نوشت:
1.بحار ، ج26،ص303.
2و 3. همان ،ص304.

سلام.. من مطالبی درباره ی تقسیم بندی حقوق و وظایف مردان و زنان بر اساس توانایی های جسمی آنها خواندم و قبولشان هم دارم... مگر در قرآن نیامده که برتری به تقوا است؟؟ با وجود این چرا هنگام نماز خواندن مرد باید جلوی زن بایستد؟؟؟؟ زیرا امکان دارد زن با تقواتر از مرد باشد.... ویک سؤال دیگر.. آیا دلیل به سن تکلیف رسیدن دختران در 9 سالگی مدت زمانی است که زن به دلیل عذر شرعی نمی تواند نماز بخواند ولی مرد می تواند نماز بخواند تا با این وسیله (زودتر به سن تکلیف رسیدن) جبران شوداست یا خیر؟؟؟ و اگر دلیل این است خوب آیا قوای جسمانی یک دختر 9 ساله با یک پسر 15 ساله برابری می کند برای روزه گرفتن؟؟ زیرا بسیاری از دختران را دیده ام که به این دلیل روزه نمی گیرند. آیا عقل یک پسر 15 ساله با یک دختر 9 ساله از نظر اسلام برابر است؟؟ زیرا می دانیم که هر دو باید پس به تکلیف رسیدن نماز بخوانند و به دستورات دینی پایبند باشند. و مسلّماً یک انسان عاقل در انجام دادن تکالیف و وظایف خود دقیق تر و کوشاتر است. و در سوره ی زخرف آمده است که نبوت یک نعمت است. اگر نعمت است پس چرا زنان از این نعمت بهره مند نبودند؟؟ و من سوالات زیادی در این باره دارم آیا پرسیدن این سوالات گناه است؟؟؟؟ یا علی...

سؤال 1- من مطالبی درباره ی تقسیم بندی حقوق و وظایف مردان و زنان بر اساس توانایی های جسمی آنها خواندم و قبولشان هم دارم... مگر در قرآن نیامده که برتری به تقوا است؟؟با وجود این چرا هنگام نماز خواندن مرد باید جلوی زن بایستد؟؟؟؟ زیرا امکان دارد زن با تقواتر از مرد باشد؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
يكى از مسلّمات اسلامى اين است كه احكام شرعى تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعى است، يعنى هر امر شرعى به علت مصلحت ضرورى است و هر نهى شرعى ناشى از مفسده‏اى است كه بايد ترك شود. خدا براى اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعى كه سعادت او در آن است برساند، امورى را واجب يا مستحب كرده است . براى اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره‏اى كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امرى بود و نه نهيى.
مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت‏ها به گونه‏اى است كه اگر عقل انسان به آن‏ها آگاه گردد، عقل نيز همان حكم را مى‏كند كه شرع بيان كرده است.
جلو بودن مرد از زن در هنگام نماز برتري حساب نمي شود تا آن را با تقواي زن و مرد ارتباط بدهيم. بلکه جلو بودن مرد از زن در هنگام نماز اصلا ربطي به تقوا ي بيش تر و کمتر ندارد. ممکن است يک زن در مقام تقوي به مراتب از مرد بالاتر باشد، ولي در عين حال حکم مسأله از نظر مراجع همين است.
ممکن است فلسفه اصلي آن باشد که جاذبه جنس مخالف روي فکر و روح ديگري اثر گذار باشد . اگر زن با فاصله کم جلو تر از مرد يا محاذي و مساوي باشد و پرده و مانع در بين نباشد، جاذبه جنس مخالف روح و فکر مرد ها را در هنگام نماز گرفتار مي کند، حالت خضوع وخشوع را از بين مي برد. نيز ممکن است حکمت هاي ديگري درکار باشد. در هرصورت اين مسأله براساس تقوي حساب نشده است، بلکه مصلحت هاي ديگري در کار مي باشد.(1)

پي نوشت:
1.آيت الله سيستاني، توضيح المسائل مسأله 874 و8751.
--------------------------------

پرسش 2- دليل به سن تکليف رسيدن دختران در 9 سالگي مدت زماني است که زن به دليل عذر شرعي نمي تواند نماز بخواند ،ولي مرد مي تواند نماز بخواند تا با اين وسيله (زودتر به سن تکليف رسيدن)جبران شود است ؟ اگر دليل اين است، آيا قواي جسماني يک دختر 9 ساله با يک پسر 15 ساله برابري مي کند، براي روزه گرفتن ،زيرا بسياري از دختران را ديده ام که به اين دليل روزه نمي گيرند؟

پاسخ:
دليل اين مسأله که دختران در 9 سالگي به سن بلوغ مي رسند، رشد عقلي و فکري دختران است که زود تر از پسران به رشد فکري مي رسند . اين يک امتياز براي دختران حساب مي شود که زود تر از پسران به رشد عقلي مي رسند و شايستگي انجام تکليف را پيدا مي کنند، اين که آيا زودرس بودن بلوغ دختران، وسيله جبران دوران عادت ماهيانه خانم ها هم است،ممکن است زود رس بودن بلوغ دختران اين مسأله را هم جبران کند، لکن زودرس بودن بلوغ جنسي در دختران مربوط به خلقت و آفرينش آنان است. بلوغ جنسي دختران از نظر تکويني در سني کم تر از سن پسران محقق مي شود.
انديشه و عقل دختران نيز زودتر از پسران شکفته مي‏شود .دليلش آن است که دختران قبل از پسران زبان مي‏ گشايند. زودتر از آنان آغاز به سخن مي‏کنند. با توجه به رابطه غير قابل انکاري که بين انديشه و سخن گفتن وجود دارد، اين نتيجه به دست مي‏ آيد که دستگاه فکري دختران زودتر از پسران به کار مي‏ افتد.(1)
اما نسبت به ضعف جسماني دختران در انجام تکاليف شرعي:
دختري که به سن بلوغ رسيده باشد، در صورت امکان واجب است روزه را بگيرد و تکاليف شرعي را انجام دهد،ولي اگر در اثر ضعف جسمي توان روزه گرفتن را نداشته باشد، در صورتي که روزه گرفتن براي او حرجي باشد، يعني روزه گرفتن براو به طوري سخت باشد که عادتا قابل تحمل نباشد و يا خوف ضرر داشته باشد،در اين صورت روزه گرفتن براي او واجب نيست، و هر زمان قدرت بر روزه گرفتن پيدا نمود، قضاي آن را بگيرد(2)
1- آيت الله بهجت: بايد قضاي روزه ها را بعدا بگيرد ولي کفاره ندارد
پي نوشت ها:
1. محمد تقي فلسفي، بزرگسال و جوان، ج 2، ص 135.
2. سؤال تلفني (7741415-0251) از دفتر آيت الله سيستاني
-----------------------------

پرسش 3- آيا عقل يک پسر 15ساله با يک دختر 9 ساله از نظر اسلام برابر است؟؟زيرا مي دانيم که هر دو بايد پس به تکليف رسيدن نماز بخوانند و به دستورات ديني پايبند باشند..و مسلما يک انسان عاقل در انجام دادن تکاليف و وظايف خود دقيق تر و کوشاتر است..

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
همان طور که در پاسخ سؤال ديگري شما بيان شد، دستگاه فکري دختران زودتر از پسران به کار مي ‏افتد و معمولا دختران در 9 سالگي همان بلوغ فکري را پيدا مي کنند که پسران در 15 سالگي به دست مي آورند.
-----------------------------

پرسش 4- در سوره زخرف آمده است که نبوت يک نعمت است..اگر نعمت است پس چرا زنان از اين نعمت بهره مند نبودند؟

پاسخ:
در اين که نبوت، نعمت و رحمتي است که نصيب بندگان برگزيده مي شود، شکي نيست. کسي که به مراتب بالاي عبوديت و بندگي برسد، از جانب خدا برگزيده مي شود. نعمت وحي نصيب او مي گردد و به علم الهي آموخته مي شود و باب الهامات غيبي بر وي گشوده مي گردد و...
اما اين نعمت و خبر شدن از غيب و خبر دادن از غيب و...، فرع بر عبوديت و بندگي است . اول بايد فرد عبد الله و ولي الله شود تا بعد برگزيده گشته و قلبش به نور خدا نوراني شده و از علم لدني مملو گردد . تا اين جا به هيچ وجه مختص مردان نيست.
اين مريم سلام الله عليها است که به بيان قرآن به مراتب بالاي بندگي مي رسد. خدا او را مانند آدم و ابراهيم و نوح و...، بر مي گزيند. ملائکه خدا بر او نازل مي شوند و از غيب او را خبر مي دهند که تو را برگزيديم و به تو فرزندي خواهيم داد که بر بني اسرائيل رسول خواهد بود:
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمينَ يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي‏ مَعَ الرَّاكِعينَ ... إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحينَ (1)
اى مريم، از پروردگارت اطاعت كن و سجده كن و با نمازگزاران نماز بخوان. اين ها از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى‏ كنيم. و گر نه آن گاه كه قرعه زدند تا چه كسى از ميان شان عهده‏دار نگهدارى مريم شود، آن گاه كه كارشان به نزاع كشيد، تو در نزدشان نبودى. فرشتگان گفتند: اى مريم، خدا تو را به كلمه خود بشارت مى ‏دهد. نام او مسيح، عيسى پسر مريم است، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است. با مردم هم چنان كه در بزرگى، در گهواره سخن مى‏گويد، و از شايستگان است.
ساره همسر ايراهيم خليل است که ملائکه را مي بيند و از آنان مي شنود که فرزند دار خواهد شد و...:
وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ قالَتْ يا وَيْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلي‏ شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عَجيبٌ قالُوا أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيد؛(2)
به تحقيق رسولان ما براى ابراهيم مژده آوردند. گفتند: سلام. گفت: سلام. و لحظه‏اى بعد گوساله‏اى بريان حاضر آورد. و چون ديد كه بدان دست نمى‏يازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آن ها بيمناك شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شده‏ايم. زنش كه ايستاده بود، خنديد. او را به اسحاق بشارت داديم و پس از اسحاق به يعقوب.
زن گفت: واى بر من، آيا در اين پيرزالى مى‏زايم و اين شوهر من نيز پير است؟ اين چيز عجيبى است. گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مى‏كنى؟ رحمت و بركات خدا بر شما اهل اين خانه ارزانى باد. او ستودنى و بزرگوار است.
به گواهي روايات فراوان، بعد از وفات رسول خدا جبرئيل بر حضرت زهرا فرود مي آمد . حوادث آينده را به اطلاع ايشان مي رساند . ايشان فرموده هاي جبرئيل را املا مي کرد. حضرت علي مي نوشت که مجموعه آن "مصحف فاطمه" (ع) شد.
اما نبوت تشريعي و رسالت ، تکليف و شاني اجرايي است که خداوند حکيم فقط مردان را براي اداي رسالت برگزيده ،زيرا اين شان هم اختلاط و مواجهه با مردم را نياز دارد که خداوند آن را براي زنان جز در موارد لازم نپسنديده ، رسول بايد داراي شرايطي باشد که کلام و امرش را نافذ گرداند. بشر معمولا نخوت دارد به خصوص مردان و بزرگان بشر که بيش تر مردان بوده اند ،پذيرش نبوت و هدايت و رهبري و پيشوايي يک زن را براي خود کسر شان مي دانند . اگر پيامبران از جنس زن بودند ، در ماموريت کم تر قرين موفقيت مي شدند. بدين جهت و به جهاتي ديگر که نمي دانيم و شايد اصل آن جهات باشد، خداوند مصلحت ديده اين شان را به مردان واگذارد . ما را که به مصالح آگاه نيستيم، سزاوار نيست مشرکان قريش را همرنگ شده و در تقسيم رحمت و نعمت، به خدا رهنمود دهيم:
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ؛ (3)
گفتند: چرا اين قرآن بر مردى از بزرگمردان آن دو قريه نازل نشده است؟ آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مى‏كنند
در حالي که خدا خود داناتر است که رسالتش را به دوش چه کسي بگذارد:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏(4)
خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.

پي نوشت ها:
1. آل عمران(3)آيه43-46.
2.هود(11)آيه70-73.
3. زخرف(43)آيه31-32.
4. انعام(6)آيه124.

ازدواج امام زمان

 

امام صادق عليه السلام : همه چيز پاك است تا اينكه بدانى نجس است. وسائل الشيعه، ج 3، ص 467.

 

پرسش 1:
امام زمان ازدواج کرده اند؟ آيا فرزندي دارند؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛پاسخ را با ذكر چند نكته بيان مى داريم:
اوّل: چون امام زمان(عج) از ديده‏ها پنهان است و در پشت پرده غيبت قرار دارد، نمى‏توان از راه حس و مشاهده و به صورت عادى به پاسخ سؤال نايل شد؛ نيز چون سؤال از مباحث عقلى و انتزاعى نيست، از راه برهان عقلى نيز نمى‏توان پاسخ را دريافت نمود. تنها راه پاسخ گويى، روايات پيشوايان معصوم(ع) است كه چون آنان از علم برترى بهره‏مند مى باشند، مي‌توانند از آينده خبر دهند كه از آن جمله حوادث و مسائل مربوط به مهدى منتظر(ع) است.
دوم: حال كه پاسخ را مى بايست از اخبار پيشوايان معصوم(ع) جستجو نمود، به سراغ روايات مى رويم. در روايات صحيح و معتبر، پاسخ روشنى به پرسش وجود ندارد؛ بلكه در برخى روايات با ايهام و اشاره در اين زمينه سخن به ميان آمده است، از جمله:
1- مفضل بن عمر گويد: از امام باقر(ع) شنيدم كه در مورد امام مهدى(عج) فرمود: «صاحب الزمان را دوغيبت است. يكى از آن دو به اندازه‏اى طولانى شود كه برخى گويند: حضرت از دنيا رفته و برخى گويند كشته شده است اما كسى جز آنانى كه امور حضرت را پى‏گيرى مى كنند، از مكان و فرزندان وى آگاه نيستند».(1)
2- از امام صادق(ع) آمده است:«گويا مى بينم حضرت مهدى(عج) با اهل و عيالش در مسجد سهله است».(2)
3- از امام هشتم(ع) در دعايى نقل شده است: «اللّهم اعطه فى نفسه و أهله و ولده و ذريته و جميع رعيته ما تقرّ به عينه و تسرّ به نفسه؛(3) خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عج) را در او و خانواده و فرزندان و ذريه و تمام پيروانش فراهم فرما!».
4- نيز از آن حضرت در مورد امام زمان(عج) اين دعا نقل شده است: «اللهم صل على ولاة عهده و الائمة من ولده؛(4) خدايا، بر واليان و فرزندان وى كه امامند، درود فرست!».
ظاهر اين اين روايات دلالت بر زن و فرزند داشتن است.
اين روايات به فرض پذيرش و درستى سند و صحت انتساب آن به امام معصوم، از نظر دلالت به روشنى گويا نيست كه فرزند داشتن حضرت مهدي (ع) در دوره غيبت باشد.
در برخى احاديث مشكل سندى و در برخى ديگر مشكل دلالت وجود دارد.
افزون بر اين رواياتى وجود دارد كه با صراحت وجود فرزند را براى حضرت نفى مى كند.(5)
سوم: با توجه به روايات مذكور مى گوييم:
در مورد زن و فرزند امام مهدى(ع) سه احتمال وجود دارد:
أ) حضرت ازدواج نكرده است. لازمه اين احتمال آن است كه امام(ع) يكى از سنت‏هاى مهم اسلامى را ترك كرده باشد، كه با شأن امام سازگار نيست. امّا از سوى ديگر چون غيبت از اهميت بيشترى برخوردار است؛ به ناچار امام از سنت چشم پوشى مى كند، كه اشكالى ندارد. براى حفظ مصلحت بالاتر، از مصلحت پايين‏تر چشم پوشى مى‌گردد.
ب) حضرت ازدواج نموده امّا فرزندى ندارد. نداشتن فرزند به سبب غيبت است. پذيرش اين فرض، سؤالى را با خود مى آورد كه آيا همسرش هم از عمر طولانى بهره‏مند است يا اين كه مدّتى با حضرت زندگى كرده و بعد از دنيا رفته است؟ در اين صورت حضرت به سنت ازدواج عمل كرده و بعد بدون زن و فرزند زندگيش را ادامه مى‌دهد.
پ) حضرت زن و فرزند دارد. با پذيرش اين فرض، اين سؤالات مطرح است: آيا آنان نيز عمرى طولانى دارند؟ فرزندان حضرت نيز فرزندانى دارند؟ اگر دارند، اين همه اولاد، در پى اصل خويش مى افتند و همين كنجكاوى، مسئله را به جايى مى رساند كه با فلسفه غيبت منافات دارد.
با توجه به مطالب مذكور، نمى‏توان يكى از اين سه احتمال را قاطعانه پذيرفت و اين به مقتضاى خرد ورزى است كه در جايى كه دليل كافى براى اثبات يا انكار چيزى وجود ندارد، از ابراز حكم قطعى خوددارى گردد.
بنابراين از راه هايى كه پيش روى ما است، نمى‏توان وجود زن و فرزندى را براى حضرت مهدى(عج) ثابت نمود. نيز به ديگر پرسش هايى كه در مورد زن و فرزند حضرت مهدى(عج) هست، نمى‏توان پاسخ قطعى داد.(6)
پى‌نوشت‏ها:
1. شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 162.
2. مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 317.
3. سيد ابن طاووس، جمال الاسبوع، ص 510.
4. همان، ص 510.
5. مسعودى، اثبات الوصيه، ص 221.
6. براى اطلاع بيشتر رجوع شود به چشم به راه مهدى، جمعى از نويسندگان.

چرا حرف زدن در موقع نزدیکی مذمت شده است.لطفا توضیح قانع کننده بدهید. با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
فقهاي ما يكي از كارهايي را كه در هنگام نزديكي، مكروه شمرده‌اند، صحبت كردن و تكلم در غير ذكر خداوند است . مستند اين فتوا رواياتي است كه از رسول خدا (ص) و اهل‌بيت (عليهم السلام) رسيده است.
پيامبر (ص) در ضمن سفارش خود به حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: «يا عليّ، لا تتكلّم عند الجماع كثيرا فإنّه إن قضي بينكما ولد لا يؤمن أن يكون أخرس‏(1) ؛
هنگام نزديكي زياد صحبت نكن؛ چرا كه اگر از اين آميزش فرزندي شكل بگيرد ؛ممكن است لال باشد.» حضرت علي(ع) مي‌فرمايد:« إِذَا أَتَى أَحَدُكُمْ زَوْجَتَهُ فَلْيُقِلَّ الْكَلَامَ فَإِنَّ الْكَلَامَ عِنْدَ ذَلِكَ يُورِثُ الْخَرَس(2)‏ ؛
زماني‌ كه يكي از شما با همسر خود نزديكي مي‌كند؛ بايد كم حرف بزند ،چرا كه تكلم در اين زمان، موجب لال شدن فرزند مي‌شود.»

در ارتباط هاي بعدي نام مرجع خود را ذکر کنيد.
پي‌نوشت‌ها:
1. علل الشرائع، ج‏2، ص515.
2. وسائل الشيعه، ج‏20، ص124.

صفحه‌ها