عصمت

با سلام، از اصول قطعی مذهب شیعه این است که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) همانطور که از نام مبارکشان پیداست معصوم هستند، حال این که ایشان خود در ادعیه مختلف از جمله ابوحمزه ثمالی و ... اعتراف به گناه کرده و در بعضی اوقات فرموده اند «فارحم عبدک الجاهل» این تناقض چگونه قابل رفع است؟ نعوذ باالله این طور سخن گویی دروغ شمرده نمی شود؟ یا علی

پاسخ:
اعتقاد ما به عصمت ائمه بر اساس ادله متقن عقلي و نقلي است و با اين وجود برخي نقل هاي ديگر مانند توبه و استغفار ائمه نمي تواند اصل دليل متقن عقلي و نقلي را مخدوش كند، بخصوص كه اين نقل هاي دسته دوم داراي توجيهات روشن و قابل قبولي است ؛ به طور كلي براي توبه و استغفار حضرات معصومين(ع) كه در منابع روايي بيان مي شود حكمت هاي متعددي قابل طرح است كه به جلوه‌اي از آن ها اشاره مي‌شود:
1ـ توبه و استغفار هميشه و براي همگان به معناي طلب آمرزش از گناه نيست، بلكه استغفار گاهي نشانه مقام معنوي است، چنان كه در كلامي از اميرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّيين؛(1) استغفار درجه بلندپايگان است».
چه بسا استغفار نمودار ميزان خشيت فرد از مقام ربوبي و بيان كننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصير در پيشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بيت(ع) نشانه عمق و ژرفاي معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زيرا عظمت خداوند را به خوبي درك كرده‌اند. در خلوت و در نجواهاي دوستانه با اشك و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن مي‌گويند، بنابراين يكي از دلايل استغفار آن ها ژرفاي معرفت آنان به صفات متعالي و كمالات نامتناهي حق و شناخت كامل‌شان نسبت به فقر وجودي و كاستي هاي عالم امكان در پيشگاه غني مطلق و كمال نامتناهي حضرت حق است. اين حقيقتي است كه در دعاي عرفه سالار شهيدان بازگو مي‌شود:
الهي مَن كانت محاسنه مساوي فكيف لا تكون مساويه مساوي؛(2) خدايا ! موجودي كه زيبايي‌ها و خوبي‌هايش نسبت به كمالات حق تعالى كاستي و نقص و بدي محسوب شود، پس چگونه نقايص و بدي‌هاي او كاستي نباشد؟ »
3ـ انسان كامل چنان تحت تأثير كبريا و عظمت حق تعالى قرار مي‌گيرد كه همچون گناهكاران، خاشعانه با خداوند سخن مي‌گويد . از اين روست كه در دعاي عرفه سالار شهيدان آمده:
«يا مَنْ ألبسَ أولياءهُ‌ ملابس هيبته، فقاموا بين يديه مستغفرين؛(3) اي كسي كه اوليا بر اثر تجلي هيبت و جلال تو در پيشگاهت استغفارگويان مي‌ايستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقيقي خداوند و همچنين نسبت به عبوديت و بندگي حقيقي خداوند كه به دليل انجام مسئوليت هاي فردي و اجتماعي از اولياء ترك مي شود؛ از اين رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهي قصرت عن بلوغ ثنائك كما يليق بجلالك و عجزت العقول عن إدراك جمالك و لم تجعل للخلق طريقاً إلى معرفتك إلاّ بالعجز عن معرفتك؛(4) پروردگارا، زبان‌ها از اداي حق ستايش، آن گونه كه شايسته تو است ،قاصر و عقل‌ها از درك حقيقت ذات تو عاجزند، زيرا براي بندگانت راهي جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بيت(ع) نوعي اظهار عجز در مقابل عظمت الهي و عذرخواهي از خداوند است، چرا كه نتوانستد آن گونه كه شايستة ساحت قدس او است حق او را ادا كنند.
5ـ انسان كامل به دليل برخورداري از نور عصمت، نه تنها مرتكب گناه و معصيت نمي‌شود، بلكه از هر گونه لغزش ناشي از سهو و نسيان نيز مصون است. با اين وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهي گناه و نافرماني خود است. اين امر بالاترين عامل تربيتي براي توده مردم است كه از اين خطر بترسند و بدانند كه معصيت پديده‌اي است كه حتى افراد معصوم نيز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار مي‌كنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سيّئات المقرّبين» چه بسا چيزهايي كه براي ساير مردم حسنه محسوب مي‌شود يا دست كم گناه تلقي نمي‌گردد، براي انسان كامل نوعي گناه به حساب مي‌آيد، مثلاً از آن جا كه انسان كامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشاي جمال حضرت دوست است، اگر لحظه‌اي از آن وحدت خالص به كثرت توجه كند، يا به غير ياد حق مشغول شود، يا آسايش و لذتي از طريق خوردن، نويشدن، خوابيدن و... براي او حاصل شود،اين گونه امور را سزاوار خود نمي‌داند و در پيشگاه حق استغفار مي‌كند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهي استغفرك من كلّ لذّةٍ بغير ذكرك ومِن كلّ راحةٍ بغير اُنسك ومِن كلّ سرورٍ بغير قربك و مِن كلّ شغلٍ بغير طاعتك؛(5) معبودا !از هر لذتي كه از غير ياد تو برايم حاصل شده و هر آسايشي كه به غير از اُنس با تو نصيب من شده و از هر سرور و شادماني كه بر غير از قرب تو براي من پديد آمده و از هر كاري جز طاعت تو آمرزش مي‌خواهم و استغفار مي‌كنم».
از امام صادق(ع) آمده:
«توبه افراد عادي مربوط به گناهاني است كه در شرع به صراحت از آن ها نهي شده است، امّا خواص مؤمنان به دليل دارا بودن ملكه عدالت مرتكب معاصي مردم عادي نمي‌شوند، اما اگر به جهت جنبه بشري، دچار غفلتي شوند و گرايش غير الهي و سرگرمي پيدا كنند، آن حالت را براي خود گناه مي‌دانند و توبه مي‌كنند.
در مرتبه بالاتر، كساني كه به مرحله معرفت كامل رسيده‌اند و در اسما و صفات الهي سير مي‌كنند. (اصفياي الهي) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غير الهي نمي‌شوند، اما اين مرحله آزمون‌هايي در پيش دارد كه گذر از آن ها دشوار است. كسي كه در اين جايگاه قرار مي‌گيرد دچار تنگناهاي گوناگون مي‌شود كه اگر صبر و شكيبايي خود را از دست بدهد و به نوعي از قضاي الهي راضي نباشد، نارضايتي براي او نوعي گناه است. بايد از حالتي كه آن را تنفس كرب مي‌گويند ،توبه نمايند، اما كسي كه از عهده آزمون‌هاي گوناگون به خوبي برآمده و به مقام ولي الله رسيده، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر مي‌برد و ذهن و قلب او متوجه او است. در آينه دل او جز جمال زيبايي حضرت دوست خطور نمي‌كند، چنين شخصي ممكن است به لحاظ جنبه بشري، گاهي در صفحه تفكر و تذكر او خاطره‌اي خطور كند. او را از آن حالت حضور كامل، اندكي دور نمايد، چنين حالتي را ولي الله براي خود گناه مي‌داند. مي‌كوشد آن را با توبه و استغفار جبران كند، بالاخره كسي كه به مقام بلند نبوت و رسالت بار يافته است، بايد چون اقيانوس بي‌كران در برابر حوادث و سختي‌ها و پيشآمدهاي گوناگون، آرام و بي‌اضطراب و چون كوه استوار باشد، اما اگر به دليل جنبه بشري حادثه‌اي در درياي دل او موجي پديد آورد و گرفتار اضطراب و تشويش شد، چنين حالتي را گناه تلقي مي‌كند و توبه و استغفار مي‌نمايد.(6)

پي‌نوشت‌ها:
1. سيد رضي، نهج البلاغه، نشر هجرت‏، قم‏، 1414 ق، حكمت 417.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، اعمال ايام سال، ماه ذي الحجه، دعاي عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفين.
5. همان، مناجات ذاكرين.
6. صادقي، سيماي اهل بيت در عرفان امام خميني، نشر مؤسسه آثار امام خميني 1386ش، ص 294 ـ 303.

موفق و موید باشید

باسلام، يکي ازدوستانم گفت اگرعصمت وجود دارد، چرا خدا حضرت يونس (ع) رابه علت گناهش (ترک قوم) مجازات کرد و به دهان کوسه انداخت و بعدهم او توبه کرد (ازگناه) و خدا او را بخشيد؟ چرا حضرت يوسف (ع) که دچارغرور شد (با ديدن پدرش ازاسب پايين نيامد) و خدا او را مجازات کرد؟

پاسخ:
در ابتدا بايد اشاره شود: انبيا داراي مقام عصمت هستند و لغزشي علمي و عملي از آن ها سر نمي‌زند. اما آنچه درباره حضرت يونس و يوسف كه در پرسش اشاره شده، بايد گفت:
اين كه جناب يونس كه در دريا گرفتار ماهي شد و بعد نجات پيدا كرد، به دليل گناه نبود، بلكه ترك اولى از او سر زد، چون در پي تمرّد قوم او حضرت يونس منطقه را ترك كرد، ترك منطقه به آن صورت شايسته مقام او نبود، چون او مظهر رحمت خدا بود و بايد بيش تر از آن جهالت قومش را تحمل مي‌كرد و براي هدايت آنان تلاش مي‌نمود. به دليل همين اشتباه اندك خداوند او را با مشكلي مواجه ساخت تا متوجه كارش بشود و بيش تر از اين لغزشي از او سر نزده است.(1)
اما درباره جناب يوسف بايد گفت: اگر چه در حديثي نقل شده: كه وقتي پدرش به مصر نزد او رفت، ديرتر از پدر از اسب پايين آمد، خداوند به خاطر اين ترك اولي از نسل او پيامبري قرار نداد. (2) اما در صحت اين حديث و انتسابش به امام معصوم جاي ترديد است‌.
سراسر آيه‌هاي سورة يوسف‌ بر دانش‌، بردباري و شكيبايي و پاكي و عصمت شگفت آور حضرت يوسف صدّيق شهادت و گواهي مي‌دهد. قرآن‌، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاكي و مظهر عفت و عصمت بيان مي‌كند. او را از بندگان "مخلَص‌"(3) مي‌شمارد. به فرمودة قرآن كريم "مخلَصين‌" از گزند شيطان در امانند:
"اِلاّ عبادك منهم المخلصين‌" (4) بنابراين‌، چگونه مي‌توان به او نسبت داد كه "غرور سلطنت او را گرفت و به احترام پدر از اسب پياده نشد ؟! به همين جهت‌، برخي از مفسران اين قبيل احاديث را مخالف با آيات و ضروريات دين و از خرافات و اسرائيلياتي دانسته‌اند كه از آن طريق وارد احاديث ما شده و قابل قبول و اعتماد نمي‌باشد.(5)
آيات و روايات معتبر نشانگر آن است كه حضرت يوسف‌ طبق فرمان الهي عمل مي‌كرد و كمال احترام را نسبت به پدر انجام مي‌داد، چنان كه قرآن كريم مي‌فرمايد:
"فَلَمَّا دَخَلُوا يُوسُف‌َ ءَاوَي‌ََّ إِلَيْه‌ِ أَبَوَيْه‌ِ وَقَال‌َ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّه‌ُ ءَامِنِين‌َ;(6) هنگامي كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت‌: همگي داخل مصر شويد كه ان شاء الله در امن و امان خواهيد بود!"
از جمله "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي‌َ يُوسُف‌َ" و "قَال‌َ ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول‌) استفاده مي‌شود كه حضرت يوسف‌ در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود. در ساختمان و يا چادرهايي منزل گرفته‌، در انتظار قدوم آنان به سر مي‌برد. هنگامي كه پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت يوسف نسبت به آنان اظهار محبت ويژه‌اي كرد: "ءاوَي‌ََّ إِلَيْه‌ِ أَبَوَيْه‌ِ" و پس از مراسم استقبال‌، از پدر و همراهانش خواست به مصر وارد شوند و در آن ديار سكني گزينند، در غير اين صورت واژة ورود و دخول جايگاهي نداشت‌، بلكه كلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود(7).

پي‌نوشت‌ها:
1. آيه الله جعفر سبحاني، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج 5، ص 150.
2. كليني، كافي‌، نشر دار الكتب الاسلاميه تهران، 1380 ق ج 2، ص 311.
3. يوسف‌(12)آيه24.
4. حجر(15)آيه 40.
5. محمد الصادقي‌،الفرقان في تفسير القرآن‌، نشر در الكتب الاسلاميه تهران، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208.
6. يوسف‌، آيه99.
7. علامه طباطبايي، الميزان‌، نشر جامعه مدرسين قم، ج 11، ص 248.
موفق و موید باشید.

عصمت پیامبر اسلام به این معنا نیست که او مرتکب خطا و گناهی نشده، عصمت وی به این معنی است که تو باید باور کنی هر چه او گفته و انجام داده درست بوده!

این تعریف از عصمت صحیح و به علاوه منطقی نیست. زیرا رسیدن به این باور که پیامبر هر چه گفته و انجام داده درست بوده، نیازمند اعتقاد به آن است که او اهل گناه یا خطا نبوده است و این دو مطلب با هم ملازمه دارند. در صورت تمایل می توانیم به طور دقیق تر در موضوع عصمت به گفتگو بنشینیم.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام ما همگی باور داریم که انسان مختار است و در بین آنها کسانی هستند که معصوم هستند و خداوند با علم به آن آنها را به پیامبری برگزیده است اما در روایات هست که فرشتگان نیز با اینکه مختار هستند معصوم هم می باشند حال این سوال پیش می اید که چطور ممکن است که یک مجموعه مختار باشند و در عین حال معصوم هم باشند یعنی باید تو ذات افراد این مجموعه چیزی باشد که به تور ذاتی آنها را از خلاف باز دارد که در این صورت متناقض با مختار بودن است.

تعارضی بین مختار بودن و معصوم نبودن نیست. چه این امر منحصر در تعداد معینی از افراد یک نوع از موجودات باشد و چه شامل همه افراد آن مجموعه بشود. در واقع در مقام تعارض و تضاد مبنایی دو مساله با هم حتی یک مورد نمی تواند جامع این دو وجه تعارض باشد و اگر پذیرفتیم که انسان های معصومی وجود دارند، پس عصمت با اختیار قابل جمع است و در نتیجه همه فرشتگان نیز می توانند معصوم باشند چنان که در قرآن به این امر تصریح شده است. (1)
توضیح بیشتر آن که ما معتقدیم که مصونیت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم آن‌ها به حقیقت اعمال و محبتی که نسبت به خداوند متعال دارند، سرچشمه می‌گیرد، (2) درست همانند پرهیز از پاره ای از گناهان برای ما که به خاطر علم و آگاهی و معرفت مان به قبح و زشتی شان آن ها را ترک می‌کنیم، مثلاً هرگز با بدن لخت و عریان، قدم در کوچه و خیابان نمی‌گذاریم یا به قرآن بی حرمتی نمی کنیم.
اگر دقت کنید گروه زیادی از مردم نسبت به گناهانی مانند سرقت مسلحانه در شب یا قتل انسان‌های بیگناه و مانند آن عصمت دارند؛ یعنی دارای حالت درونی خاصی می‌باشند که عوامل پیدایش این نوع گناهان در محیط ذهن آن ها، چنان محکوم و مورد تنفر می‌باشد که حتی به فکر آن نمی افتند؛ بنابراین بیش تر انسان‌ها از حد و درجه ضعیفی از عصمت برخوردارند.
عصمت معصومان نیز همین گونه است، یعنی ناشی از علم آنان به حقیقت و ‌آثار و عواقب گناه و محبتی که نسبت به خداوند و نفرتی که نسبت به معصیت خداوند دارند می شود، با این تفاوت که آن ها به تمام گناهان آگاهی دارند و از محبت و عشقی نسبت به خداوند برخوردارند که پشتوانه محکمی برای این علم می‌باشد؛ موجب می‌شود که‌ گناه و خطایی انجام ندهند. پس این بزرگواران بی آن که اختیار آن ها برای انجام یا ترک گناه سلب شده باشد، به خاطر علم و محبت درونی، در رفتارهای خود گزینه ای را که موجب خشم و ناراحتی پروردگار گردد، انتخاب نمی نمایند.
نکته دقیق در این مساله آن است که ترک گناه به خاطر این علم و معرفت درونی عملی جبری و غیر ارادی نیست؛ مثلا اگر ما به سمت گناه زشتی مانند زنا نمی رویم، بدان معنا نیست که در عدم ارتکاب این گناه در طول زندگی هیچ سختی و زحمتی متحمل نمی شویم؛ آیا ممکن نیست فردی میل جنسی داشته باشد و شرایط انجام گناه برای او فراهم شود و بداند که انجام این عمل به طور طبیعی لذت بخش نیز خواهد بود، ولی به خاطر خدا و علمی که به زشتی این عمل دارد، آن را ترک نماید ؟ پس در این موقعیت به طور روشن بین اختیار و عصمت جمع شده است .
به یقین در مورد ملائکه نیز همین معرفت و محبت به گونه ای وجود دارد که در عین اختیار هیچ گاه برخلاف فرامین الهی رفتار نمی نمایند با این تفاوت که در ملائکه شهوت و انگیزه درونی و تمایل نفسانی برای گناه هم وجود ندارد و در نتیجه هیچ گاه از آن ها گناه و خطا سر نمی زند.

پی‌نوشت‌ها:
1. تحریم (66) آیه 6.
2. الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏، 1417 ق، ج 5، ص 79‏.

آيا عصمت امام معصوم مانع از فراموشي (به طور مطلق) مي شود؟

پاسخ:
در ابتدا باید اشاره شود که گرچه انسان به طور کلی موجودی است که از نسیان و فراموشی منزّه نیست، ولی این وصف لازمه وجود انسان نمی باشد و نمی‌توان آن را جزو جدا نشدنی وجود همه انسان ها تلقی کرد، چون برخی انسان‌ها نظیر پیامبران و اولیا(ع) به دلیل موهبت عصمت از این گونه امور مصون و منزه‌اند، بنابراین، هر انسانی گرفتار نسیان و فراموشی نمی شود، گرچه اکثریت مردم به استثنای انبیا و اولیا از این وصف بی‌نصیب نیستند.
اگر بر فرض این گونه وصف ها را جدا ناشدنی از انسان بدانیم، نمی توانیم قدرت خدا را برای رفع آن نادیده بگیریم. بسیاری از عالمان شیعی معتقدند که برخی از درجات عصمت ( مانند عصمت از خطا و نسیان) موهبتی است. یعنی اگر شخصی با قدرت انتخاب و اختیار و قدرت نفس به مقام عصمت مطلق نائل شد، به جهت مقام نبوت و امامتی که دارار می شود، خداوند او را از سهو و نسیان باز می دارد.(1)
و در مجموع اعتقاد درست و موافق با مشهور شيعه و محققان از علماي اعلام، آن است که امامان معصوم و شخص پیامبر (ص) از كليه اموری چون سهو و نسيان معصوم بودند و بر اين مطلب دلايل بسیاری وجود دارد از جمله به چند مورد آن اشاره می شود:
وجه اول: اگر عروض اين نحوه عوارض بر آن ها ممكن باشد قطع به سخنان آن ها پيدا نمي شود و حجت بر خلق تمام نمي گردد و اين موجب نقض غرض مي شود و بر خدا محال است.
وجه دوم: مسلّما اگر پیامبر از اين گونه عوارض محفوظ باشند به صلاح امت و خالى از مفسده است و فعلى كه عين صلاح باشد و هيچ گونه مفسده‏اى در او نباشد بر خداوند لازم است و تركش قبيح و به مقتضاى عدل، فعل قبيح از خدا صادر نخواهد شد. چون کسی که الگوی مردم قرار داده شده، و تمام دستوراتش باید توسط مردم پذیرفته شود، نباید دچار فراموشی شود. و الا مردم نمی توانند به او اعتماد نموده و تمام دستوراتش را انجام دهند. و این نقض غرض در ارسال پیامبران معصوم و رهبر قرار دادن آن هاست.
و بعضی نیز از طریق قاعده اصلح بر این مرحله از عصمت نیز استدلال کرده اند. که عصمت اصلح است و خدا در جایی که مانعی نباشد کار اصلح را ترک نمی کند. زیرا در آن صورت ترجیح دادن یک امر بدون اولویت( عدم معصوم بودن ) بر کار با اولویت(معصوم بودن) است و این امر از خداوند نقص است.(2)
وجه سوم: اين گونه عوارض از تصرفات شيطان است و منشأ آن، اخلاق رذيله و ملكات سيّئه و صفات قبيحه است كه راه هاى شيطاني است و كسانى كه متخلق به جميع اخلاق حميده و منزّه از جميع صفات رذيله هستند، شيطان راهى به دل های پاک آن ها ندارد و درهای آن بسته است و از اين عوارض مصون و محفوظ هستند.
وجه چهارم: نصّ آيات متعدد این بر این است که شیطان توان وسوسه افراد صاح و خالص را ندارد (3) و می دانیم که فرد اعلای بندگان خدا و مؤمنان و متوكّلان، پیامبران هستند.
خدای متعال در این آیات به شیطان خطاب می کند که هیچ سلطه ای روی بندگان (خاص) من نداری و او را از این کار منع کرده و می دانیم هر گونه خطای بزرگ و کوچک و حتی هر گونه سهو و فراموشی که از انسان سر می زند،کار شیطان است. (4)
مرحله دیگر عصمت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين است كه آن حضرت هر چه را كه فهميده و از خداوند دريافت داشت، به درستي حفظ و نگهداري مي‌كند و سهو و نسيان در قلمرو حفظ او راه ندارد، بنا بر این عصمت ائمه(ع) به طور یقین آنها را از هر گونه نسیان و فراموشی حفظ می کند. چنانكه خداي سبحان درباره‌ي اين شأن ايشان مي‌فرمايد « سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي»(5) ما قرآن را بر تو قرائت مي‌كنيم و تو اهل نسيان و فراموشي نيستي.
پیام آیه این است که آن حضرت هر چه را كه فهميده و از خداوند دريافت داشت، به درستي حفظ و نگهداري مي‌كند و سهو و نسيان در قلمرو حفظ او راه ندارد، و در مجموع باید گفت که بر اساس دیدگاه محقیقن از علمای شیعه، عصمت موجب مصونیت کامل از هر گونه نسیان و فراموشی می شود.
ولی در این میان برخی با اشاره به برخی آیات مانند سخن جناب یوشع که گفت: «به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم- و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- (6)
و یا جناب موسى گفت: «مرا بخاطر اين فراموشكاريم مؤاخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير!» (7)
معتقدند که صدور چنین نسیانى از پیامبران بعید نیست چرا که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است، آنچه مسلم است هیچ پیامبرى در دعوت نبوت و شاخ و برگ آن مطلقا گرفتار خطا و اشتباه نمى شود و مقام عصمت او را از چنین چیزى مصون مى دارد.
اما چه مانعى دارد که عظمت حوادثى همچون شکستن کشتى، و کشتن یک نوجوان، و تعمیر بى دلیل یک دیوار در شهر بخیلان، حضرت موسی را چنان هیجان زده کند که تعهد شخصى خود را با دوست عالمش بدست فراموشى سپرده باشد؟ این نه از یک پیامبر بعید است، و نه با مقام عصمت منافات دارد.(8)
طبق این رویکرد ممکن است تصور شود که برخی نسیان ها برای برخی معصومین امکان دارد پیش آید ، ولی مقام پیامبر ختمی مرتبت واهلبیت ع بدلیل بر خور داری از عصمت مطلقه حتی از این گونه نسیان ها نیز مصون اند . تفصیل بحث را در منبع ذیل جویا شوید (9)

پی‌نوشت‌ها:
1. صادقی، عصمت، نشر مرکز مطالعات حوزه قم 1388 ش، ص9 .
2. حسن زاده املی، هزار و یك كلمه، نشر بوستان کتاب، قم 1382 ش، ج‏4، ص 485.
3. حجر آيه 43، نحل(16) آيه 102، اسراء(17) آيه 67
4. طیب عبد الحسین، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام، ج‏5، ص 107.
5. سوره‌ي اعلي، آيه‌ي 6.
6. کهف (18) آیه 63.
7. کهف (18) 73.
8. ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجنان، نشر درا الکتب الاسلامیه تهران، بی تا، ج5، ص235. ونیز: علامه طباطبایی، المیزان، نشر جامعه مدرسین قم بی تا ج‏13، ص 478.
9. صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثارامام خمینی 1384 ش، ص48.

عصمت را به طور كامل توضيح دهيد و بگوييد عصمت پيامبران و افراد بسيار وارسته (چون شايد افرادي پيدا شوند كه در طول عمر خود گناه نكرده باشند) با عصمت اهل بيت و ائمه ي بزگوار ما چه فرقي دارد؟

پاسخ:
پاسخ دقیق به این پرسش نیازمند تبیین دقیق اصل عصمت است:
عصمت نیرویى است که انسان را از وقوع در خطا و از ارتکاب گناه باز مى‏دارد، این نیرو درونى است، نه بیرونى و باعث مى‏شود که انسان خطا و اشتباه و گناه نکند. عصمت ملکه‏اى است نفسانى که انسان را از اینکه در خطا واقع شود و مرتکب گناه گردد، باز مى‏دارد.(1)
اصل عصمت نوعی درک و معرفت درونی به همراه محبت نسبت به خداوند است که فرد را از انجام امور نادرست و مخالف خواست خداوند باز می دارد (2) و از این جهت همه افراد بر حسب فطرت، به نوعي از درجات نازله عصمت برخوردارند. هيچ گاه دست به انجام برخي اشتباهات و گناهان نمي زنند. بخش دیگري از اين علم و محبت در طول زندگي مي تواند كسب شود و فرد را به درجات بالاتري از عصمت برساند.
روح انسان به لحاظ سیر تکاملی خود می‌تواند از مرتبه آغازین تجرد به عالی‌ترین درجه تجرد راه یابد. درجه تجرد و خلوص هر روحی، به اندازه سیر و حرکتش در جهت تحصیل مراتب کمال بستگی دارد. هر مقدار روح کامل‌تر شود، درجه متعالی‌‌تری پیدا می‌کند و کمالات و ملکات نورانی کامل‌تری نصیب او می‌شود. یکی از کمالات، ملکه عصمت است، هر گاه ملکه نورانی عصمت به حد نصاب لازم برسد از هر گونه گرایش ناپسند دوری می‌کند و پیوسته جهت تحصیل ارزشی‌های انسانی و الهی می‌کوشد. (3)
در نتیجه هر انسان صاحب اراده‏ای، می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است و عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم(ع) نیست (4) و برخی مراحل و مقامات عصمت نیز مانند مراتب دیگر کمال انسانی دست یافتنی است.
بنا بر آنچه بیان شد روشن می شود که :
اولا حقیقت عصمت نوعی معرفت و شناخت و محبت است که شکل مختصر آن تا حدودی در اکثر افراد وجود دارد و بعلاوه می توان در طول زندگی بر این عامل بازدارنده افزود و آن را به درجه ای کامل رساند .
ثانیا راهکار رسیدن به ملکه عصمت که نوعی معرفت و محبت کامل و تمام عیار است که انسان را از هر نوع گناه و معصیت و لغزش بازدارد برای هر فرد قابل دستیابی است که می تواند با افزایش معرفت دینی خود و تلاش در مسیر بندگی و عبودیت خداوند و تقرب بیش از پیش به خداوند به حدی از معرفت و محبت الهی برسد که دیگر مجالی برای گناه و معصیت در او باقی نماند.
اما در خصوص عصمت انبیاء و امامان و تفاوت آن با عصمت ساير افراد عادي باید دانست که در عصمت این بزرگواران مساله تا حدودی متفاوت است و علاوه بر آن مراتب فطری و اکتسابی معرفت و محبت نسبت به خداوند متعال ، بعد از احراز مسئوليت های الهی که بر عهده دارند این ملکه تقویت شده و بالاترین نصاب های عصمت برای آن ها رقم می خورد که این درجه از معرفت و محبت و ملکه عصمت عطیه ای الهی است که علاوه بر عصمت از گناه و معصیت حتی مانع از خطا و سهو و فراموشی لااقل در موارد خاص مانند امور مرتبط با تبلیغ دین می شود.
به عبارت روشن تر هرچند در افراد عادی امکان رسیدن به مرحله عصمت از گناه و معصیت وجود دارد ، اما در همین مرحله ممکن است به اقتضای ویژگی های بشری مواردی از سهو و فراموشی و خطا در تشخیص تکلیف رخ دهد که هیچ قبح و زشتی در آن نیست ؛ اما در خصوص انبیاء و امامان این گونه امور هم قابل قبول نبوده و منافی با مسئولیت خطیر نبوت و رسالت ایشان است در نتیجه با احراز مقام نبوت و رسالت عصمتی که پوشش دهنده این گونه اشتباهات هم باشد به آن ها اعطا می گردد.
اتفاقا همین درجه از عصمت که به منزله ابزار انجام وظایف آنان محسوب می شود لازمه الگو بودن آنان در امور مختلف برای ما است زیرا بدون فرض چنین عصمتی در رفتار و گفتار و عمل در همه اعمال آنان جای سوال و تردید بود و نمی توانستیم به عنوان یک الگوی عملی شناخت ابعاد گوناگون دینی به ایشان نظر بیفکنیم .
امّا در عین حال باید توجه داشت که همین درجه از عصمت هم بدون دلیل و حکمت الهی تحقق نیافته است و لیاقت فردی این بزرگواران برای احراز مقام رسالت و امامت، می طلبید که خداوند مقام عصمت از هر نوع خطا و گناه را به ایشان اعطا فرماید. وقتی فردی لیاقت و توان و قابلیت برخورداری از مقام نبوت و امامت را از خود نشان داد ،برای موفقیت در این مقام و مسئولیت نیازمند برخی ابزار و لوازم است که بدون آن ها امکان موفقیت ندارد . عصمت در راس ابزارها و نعماتی است که در درجات کامل از طرف خداوند به فردی که لیاقت داشتن چنین مقامی را از خود نشان داده اعطا می شود.
در واقع خداوند می‏دانسته که آنان منهای عصمت هم با دیگران در مراتب اخلاص و فداکاری فرق داشته یا خواهند داشت، از این رو، این موهبت را به آن ها - حتی در مواردی در کودکی - بخشیده است؛ بنابراین معصومین شایستگی و ویژگی‏های ذاتی برای قبول مقام عصمت داشته‏اند لذا افاضه و موهبت الهی در حق آنان بی‏حساب و بدون جهت نبوده است.

- پي نوشت ها:
1. الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏ ، 1417 ق‏، ج 2، ص 138.
2. همان ، ج 5 ،ص 79 .
3. صادقی،پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش. ص 48،
4. جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، نشر مرکز اسرا ، قم 1378ش، ج 9، ص 20-22.

با سلام، عصمت امامان (علیهم السلام) با توجه به وظایف ایشان توجیه می شود ولی چه دلیلی برای عصمت حضرت فاطمه زهرا (س) وجود دارد؟ با تشکر

پاسخ:
1- خدای متعال فیاض مطلق است و هر موجودی قابلیت دریافت هر نعمتی را داشته باشد خدای متعال بدون بخل ورزی آن را به او اعطا خواهد کرد.
2- عصمت نعمتی است که خدای متعال به معصومین به خاطر آماده کردن مقدمات آن به اختیار خود آنها ، عطا می کند.
3- در مورد امامان و پیامبران (ع)، وجود مسوولیت رهبری و هدایت مردم علت دیگری می شود در دریافت مقام عصمت. یعنی طبق نکته اول و دوم ، امامان و پیامبران با عملکرد مختارانه خودشان مستحق دریافت نعمت عصمت شده اند و آن را از فیاض علی الاطلاق دریافت کرده اند، و چون این مقام را به دست آورده اند با توجه به نیازی که در جامعه برای هدایت وجود دارد خدای متعال آنها را از میان مردم برای گرفتن مسوولیت هدایت و رهبری مردم برگزیده است چون آنها با توجه به داشتن عصمت، شایسته ترین مردم برای دریافت چنین مسوولیتی هستند.
حال ممکن است در این میان فردی مقام عصمت را با توجه به شایستگی هایش از خدا دریافت کرده باشد. ولی مانعی وجود داشته باشد که نگذارد او مسوولیت امامت یا پیامبری را نیز دریافت کند.
چنانکه زنان معصوم که مقام عصمت را دریافت کرده اند به خاطر اینکه مسوولیت مدیریت و امامت و رهبری جامعه با روحیات زنان سازگار نیست و خدای متعال امام و پیامبر را از میان مردان انتخاب می کند، عهده دار امامت مردم نمی شوند و این دلیل نمی شود که مقام عصمت را هم نداشته باشند یا از آن ها دریغ شود.
حضرت زهرا (س) با شایستگی هائی که نشان داد از خدای متعال این مقام را دریافت کرد. ولی با توجه به موانعی که وجود داشت مقام امامت و رهبری را دریافت نکرد، آیا نباید نعمت عصمت را هم داشته باشد ؟!!!
بنابراین دلیل بر عصمت حضرت زهرا (س) و دیگر زنان معصوم مانند حضرت مریم (س)، به دست آوردن استحقاق دریافت این نعمت عظیمه است و پیامبر نبودن و امام نبودن آنها خدشه ای در این صلاحیت و شایستگی وارد نمی سازد.
بنابراین ما دلیل عقلی بر ضرورت عصمت حضرت زهرا (س) در دسترس نخواهیم داشت. ولی از ادله نقلی می توان برای اثبات این مطلب استفاده کرد که به ذکر یک نمونه بسنده می شود:
4- بهترین راه برای شناخت عصمت حضرت زهرا (س)، تحلیل آموزه‌های قرآن و سنت است . هیچ راهی بهتر و مطمئن‌تر و قناعت‌بخش‌تر در این مسئله غیر از تحلیل آموزه‌های وحیانی وجود ندارد. اگر برادران اهل سنت اهل عناد و لجاجت نباشند، از این رهگذر به عصمت حضرت زهرا اعتراف خواهند نمود، قرآن کریم فرمود:
«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا؛(1) خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد».
به گفته علمای شیعه و سنی این آیة مبارکه در شأن پیامبر، امیرمؤمنان فاطمه زهرا و حسنین نازل شده است.(2)
مراد از ارادة الهی در این آیه ارادة تکوینی است و نه ارادة تشریعی، از این آیه معلوم می‌شود که خداوند متعال با ارادة تکوینی تخلف ناپذیر خود موهبت طهارت از هر گونه رجس و ناپاکی را ـ‌ خواه در اندیشه‌های عقل نظری و خواه در نیت و جنبة عقلی عملی ـ به اهل بیت از جمله حضرت زهرا عنایت فرموده است. پس بر اساس آیة تطهیر حضرت زهرا(س) دارای عصمت مطلقه است. چون تطهیر در آیه مطلق است.(3)

پی نوشت :
1. احزاب (33) آیه 33.
2. ر،ک: سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، ص 360، نشر مؤسسة آثار امام خمینی 1387ش.
3. ر،ک: جوادی آملی، پیران وحی و رهبری، ص 217 تا 219، نشر الزهراء، تهران بی‌تا.

آیا مقام عصمت فقط متعلق به 14 معصوم است یا سایر پیامبران نیز از عصمت برخوردارند؟

پاسخ:
از نظر عالمان شیعی همه انبیاء دارای عصمت بودند. بلکه به حکم عقل بر هر پیامبری لازم است که دارای ملکه عصمت باشد، هرچند ممکن ایت در حدود و ثغور و درجات این عصمت اختلافاتی وجود داشته باشد، اما در اصل ان هیچ تردیدی وجود ندارد.
علامه طباطبایی در این خصوص می نویسد:
« پيغمبران خدا مردانى بودند كه دعوى وحى و نبوت نمودند و براى دعوى خود حجت قاطع اقامه كردند و مواد دين خدا را كه همان قانون سعادتبخش خدايى است، به مردم تبليغ نموده در دسترس عموم گذاشتند و چون پيغمبران كه با وحى و نبوت مجهز بودند، در هر زمان كه ظاهر شدند بيش از يك فرد يا چند فرد نبودند، خداى متعال هدايت بقيه مردم را با مأموريت دعوت و تبليغ كه به پيغمبران خود داده، تتميم و تكميل فرمود.
و از اينجاست كه پيغمبر خدا بايد با صفت عصمت متصف باشد؛ يعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانيدن آن به مردم از خطا مصون باشد و معصيت (تخلف از قانون خود) نكند؛ زيرا- چنانكه گذشت- تلقى وحى و حفظ و تبليغ آن سه ركن هدايت تكوينى مى باشند و خطا در تكوين معنا ندارد.
گذشته از اينكه معصيت و تخلف از مؤداى دعوت و تبليغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم است از راستى و درستى دعوت و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه مى كند.» (1)
لازم به ذکر است که اصل موهبت عصمت و قدرت ترک گناه در معنای عام آن حتی فراتر از انبیاء و امامان بوده و انسان های عادی نیز می توانند به این مرتبه دست یابند.

پی نوشت:
1. علامه طباطبايى‏، شيعه در اسلام‏، دفتر نشر اسلامى‏، قم‏، 1378 ش‏، ص 141. ‏

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها