قرآن

بعد از مطرح شدن بحث پوشش زنان در مدینه، پیامبر اسلام چه اقدامات اجرایی برای پیاده سازی آن به کار گرفت؟ برخی دوستان مطرح می کنند که ایشان پذیرش حجاب رو بعهده افراد گذاشته بود و برخورد اجباری نداشتند؟ ِیا شنیده شده است که یکی از خلفا در کوچه های مدینه با شمشیر می ایستاده است و مانع از حجاب کنیزان می شده است تا فرق بین کنیزان و زنان آزاده مشخص شود. بسیارممنون میشوم اگر مرجع مطالب ذکر شود.

مطالب مذكور فاقد منابع معتبر مي باشد.
حجاب دستوري از جانب دين مبين اسلام و مذهب تشيع است، و ازمباني ديني و آيات و روايات استفاده مي شود، در زمان رسول خدا و حاكمان اسلامي رعايت حجاب براي همه حتي اقليت هاي مذهبي هم لازم بوده است، زيرا حجاب از ضروريات اسلام مي باشد. بر حاكم است به اين مسايل اهميت دهد:" علي (ع) مي فرمايد: بر امام نيست جز آن چه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده است... و زنده كردن سنت‌ها ."(1)
در جاي ديگر، يكي از وظايف مهم حاكم امر به معروف و نهي از منكر و اقامه حدود الهي بيان شده است: «لابدّ للأمّة من إمام... فيأمرهم وينهاهم ويقيم فيهم الحدود».(2) جامعه نيازبه حاكم دارد ....تا آنان را امر به معروف ونهي از منكر كند وحدود الهي را اجرا نمايد. روشن است كه بي حجابي، از منكرات اسلام است كه بايد از آن نهي شود. حضرت رسول (ص) اين وظيفه را بهتر انجام مي داد. افزون بر اينكه در عصر حضرت رعايت پوشش و حجاب مورد توجه توده مَردم(اعم از مسلمان و غير مسلمان) بود. مانند اين عصر بي حجابي و بدحجابي رايج نبود حتي اقليت هاي ديني نيز موظف بودند كه حجاب را رعايت نمايند. در سوره احزاب دستور كلي در باره حجاب آمده است: «اي پيامبر! به همسران و دختران خويش و بانوان با ايمان بگو كه روپوش خود را برگيرند تا به عفاف و حريت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوسرانان قرار نگيرند. خداوند، آمرزنده و مهربان است.» (3)
تذكر نكته اي را لازم مي دانيم:
قطعا منشا بسياري از اين پرسش ها اجباري بودن حجاب در اين است كه بايد بدانيم الزام حجاب در كشور ايران، به خاطر قانون كشور است،‌ نه اين كه فرد بايد مسلمان باشد يا احكام اسلام را عمل كند، بلكه از اين جهت كه حجاب پديده‌اي اجتماعي است. ربطي به دين دار بودن يا نبودن ندارد. اگر حجاب تنها يك مسئله فردي بود، مسيحي يا يهودي ويا اقليت هاي مذهبي ديگر هيچ الزامي براي انجام آن نداشتند، همان گونه كه هيچ كس مسيحي يا يهودي را اجبار به روزه گرفتن يا نماز خواندن نمي‌كند، زيرا فقط يك مسئله فردي است، اما چون حجاب مسأله اجتماعي است، رعايت آن بر غير مسلمان نيز لازم است، همان طور كه تأسيس مراكز مشروب‌ فروشي براي غير مسلمان نيز جايز نيست، اگر چه در دين آنان اشكال نداشته باشد. اصولاً كارهاي خلاف و منكري كه آشكارا و در منظر مردم، رخ مي‌دهد، در حكومت اسلامي از انجام آن ها جلوگيري مي‌شود، ولي كارهايي كه جنبه علني ندارد و در جامعه تأثير منفي ايجاد نمي‌كند، حالت اجباري ندارد مثلا، در جامعه اسلامي مسيحي يا يهودي مي‌توانند در خانه خود روزه نگيرند، نماز نخوانند و... اما به صورت علني و در خيابان و در منظر عام، حق ندارند در ماه رمضان روزه بخورند. حجاب نيز چنين است. اگر درون خانه در ارتباط با نامحرم، حجاب را رعايت نكنند، آنان را مجبور به حجاب نمي‌كنند، ولي در مجامع عمومي و كوچه و خيابان كه در منظر ديگران است، بايد حجاب را رعايت كنند.
براي آگاهي بيش تر به كتاب مسأله حجاب از آيت الله شهيد مطهري مراجعه نماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، خطبه 105.
2. مجلسي،بحار الانوار، ج 93، ص 41.
3. احزاب(33) آيه 59.
موفق باشید.

سلام خسته نباشید میخواستم بدونم رابطه جنسی در اون دنیا(بهشت) هست؟ مرسی از سایت خوبتون

اصولا در قرآن از دو نوع نعمت‏هاي بهشتي ياد شده: يكي نعمت‏ها و لذت‏هاي معنوي و روحاني است، مانند خشنودي خدا، احترام ويژه، محيط صلح و صفا، امنيت و زوال خوف، دوستان همراه و رفيقان با وفا، نشاط فوق العاده دروني و نعمت هايي كه در تصور نمي‏گنجد. همه اين نعمت‏ها بين زنان و مردان مشترك است.
ديگري نعمت‏هاي جسماني مانند باغ‏هاي بهشتي، سايه‏هاي بهشتي، خادمان بهشتي، غذاها و نوشيدني‏هاي بهشتي، قصرها، فرش‏ها، ظرف‏ها، لباس‏ها و زينت‏هاي بهشتي، كه همه شامل مردان و زنان مي‏گردد.
در اين نوع نعمت‏ها از حورالعين و همسران بهشتي ياد شده است كه اين هم شامل مردان مي‏شود و هم شامل زنان. حورالعين- بر اساس توضيحي كه خواهيم داد - وصف مختص زنان و تنها لذتي براي مردان نيست. البته در خصوص نعمت هاي جنسي بايد توجه داشت:
اولا:
شرايط و نحوة زناشويي در بهشت طبق شرايط خاص همان جاست. جزئيات مسئله براي كسي به طور كامل روشن نيست. هرگز نمي‌توان لذايذ و شرايط زندگي آن جا را با اوضاع و احوال اين دنيا ‌مقايسه و يكسان تلقي كرد.
ثانياً: طبق آموزه‌هاي وحياني در بهشت هر كدام از مرد و زن از نعمت و لذات مناسب خود با همسران پاكيزه برخوردارند. اين موهبت اختصاص به مردان ندارد، مثلاً قرآن كريم فرمود: « وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ ؛(1) براي بهشتيان در آن جا همسراني پاك و پاكيزه است». ضمير «هم» در آيه به همه بهشتيان اعم از زن و مرد برمي‌گردد، نه فقط به مردان بهشتي. ازواج هم جمع زوج به معناي همسر است، نه زوجه به معناي زن. در آيه ديگر هم مي‌فرمايد:
« وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عين؛(2) آن ها را با همسراني درشت و زيبا چشم تزويج گردانيم». در اين آيه هم ضمير "هم"به همه بهشتيان برمي‌گردد.
«حورعين» وصف زيبايي همسران بهشتي اعم از زن و مرد است، زيرا واژه «حور » هم جمع احور (مرد سياه چشم) و هم جمع حوراء (زن سياه چشم) است. واژه «عين» جمع اعين (مرد درشت چشم) و جمع عيناء (زن درشت چشم) است.(3)
پس داشتن همسر در بهشت براي مرد و زن مطرح است. گرچه قرآن كريم به دليل حفظ ادب از همسران زنان و چگونگي كيفيت لذت بردن آن ها از مردان به تفصيل و روشني سخن نگفته، ولي در اين نكته جاي ترديد نيست كه زنان مثل مردان از لذات بهشتي مناسب مورد علاقه‌شان برخوردار هستند.
اين حقيقتي است كه به صراحت در چند جاي قرآن بيان شده است . تاكيد شده كه در بهشت هر چه دل‌ها بخواهد و چشم‌ها لذت برد، وجود دارد(وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُن).(4) طبق اين آيه كه مطلق آمده، معلوم مي‌شود كه لذت‌هاي گوناگون بهشتي عمومي است و هيچ كدام از زن و مرد از لذت‌هاي مورد علاقه‌شان از جمله لذت جنسي بي نصيب نخواهند بود.
پي‌نوشت‌ها:
1. بقره(2) آيه 25.
2. دخان(44) آيه 54.
3. ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج6، ص261.
4. زخرف (43) آيه 71.
موفق باشید.

آیا در قرآن کریم ایه ای مختص حجاب زن( منظورم حجاب موی زن است )امده است ؟ می دانم ایه ای هست که می گوید به زنان بگویید گردن و سینه های خود را با مقنعه بپوشانند ولی راجع به مو چیزی ننوشته اند ؟

قرآن در مورد عفت و پاكدامني به زنان دستور داده:
«قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن او...» (1)
در اين آيه با صراحت مي فرمايد: اي رسول به زنان مؤمن بگو: چشم هاي خود از چشم چراني و نگاه ناپاك به مردان بيگانه بپوشند( با بيگانه در حد مخاطبه و لزوم آن نگاه كنند، نه اين كه به مردان نامحرم خيره شوند و چشم بدوزند). عفت و پاكدامني خود را حفظ كنند. زينت هاي (طبيعي و عاريتي) خود را آشكار نكنند (و بپوشانند)مگر زينت هايي كه به طور طبيعي آشكار است. روسري هاي خود را بر گردن و سينه اندازند. زينت هاي خود را جز براي شوهران و...(مردان محرم و زنان مسلمان و كودكان نابالغ و غير مميز و مردان طفيلي كه چيزي از اين مفاهيم نمي فهمند و...)آشكار نكنند.
در اين آيه با صراحت كامل زنان به پوشاندن زينت هاي خود از مردان نامحرم امر شده اند. فقط دو استثنا وجود دارد:
يك. پوشاندن زينت ها از مردان محرم و بعض افراد ديگر كه در آيه آمده، لازم نيست.
دو. پوشاندن زينت هايي كه به طور طبيعي يا قهري ظاهرند، لازم نيست.
حالا از هر كسي كه به قرآن اعتقاد دارد، مي پرسيم: آيا در زينت بودن موي سر وزينت بودن گردن و سينه زن شك داريد؟
بعيد است كسي پيدا شود كه مو و سينه و گريبان زن را از برترين مظاهر زينت نشمارد. همين كه زنان براي موهاي خود و رنگ و آرايش و نماياندن آن، اين همه سعي و تلاش دارند، برترين و محكم ترين دليل بر اين است كه آنها برترين زينت هاي طبيعي و عاريتي براي زن مي باشند. اگر پوشاندن زينت ها به صريح اين آيه لازم و واجب است، شك نيست كه پوشاندن موها از قطعي ترين مصداق هاي اين دستور است. در همين آيه به صراحت دستور داده شده كه با روسري هاي خود گردن و زير چانه و گريبان(سينه) خود را بپوشانند. اين ها از معناهاي كاملا ظاهر اين آيه است. هيچ كس نمي تواند اين معنا ها را انكار كند.
ممكن است افراد بسياري به اين دستور ها پايبند نباشند اما نمي توانند آنها را به عنوان دستور دين انكار كنند.
گفته شده گردي صورت و دو دست تا مچ استثنا هستند، چون پوشاندن آنها سبب به سختي افتادن و ناممكن شدن حضور اجتماعي زن است و لباس هاي رو هم كه به طور قهري پيدا هستند، آيا مو و سر و گردن و سينه هم اين گونه است تا آن ها هم از حكم پوشش استثنا باشند؟
آيا كسي مي تواند بگويد مو و گردن و گريبان مانند گردي صورت و دو دست تا مچ و لباس هاي رو يا به طور قهري آشكار هستند. نمي توان آنها را پوشاند ويا با پوشاندن آنها امور اجتماعي و حضور اجتماعي زن مختل مي گردد؟
لزوم پوشاندن موها و گردن و گريبان آن قدر روشن است كه هيچ كس نمي تواند در آن شك كند. احتياج به اثبات ندارد، ولي بسياري از انسان ها مي خواهند آزاد باشند و به دنبال بهانه مي گردند و بالاخره بهانه را مي تراشند:
«بل يريد الانسان ليفجر امامه؛(2)
بلكه انسان مي خواهد آزاد باشد و هيچ قيد و بندي جلوي او نباشد.»
آن كس كه به خدا و قيامت باور داشته باشد، با كمي دقت در اين آيه به يقين و بدون شك و ترديد مي يابد كه پوشيدن مو و گردن و گريبان لازم، بلكه لازم تر از پوشاندن بسياري ديگر از مواضع بدن است. آن كه ادعا مي كند به حجاب باور دارم، ولي در وجوب پوشيدن موي سر يقين ندارم، دنبال توجيه اقدام غلط خود است. خودش هم مي داند كه راست نمي گويد. ما هم نمي توانيم همه انسان ها را به پايبندي به احكام دين سوق دهيم.
اثبات لزوم پوشاندن موها احتياج به استدلال و تتبع فراوان ندارد. به صراحت از آيه فهميده مي شود. در جامعه اسلامي زمان پيامبر و امامان محل سوال نبود، بلكه سوال ها از استثناها است، يعني سوال از اين است كه به موي چه زناني مي توان نگاه كرد؟ چه زناني و در كجا لازم نيست موي خود را بپوشانند؟ به بعضي روايات توجه كنيد:
راوي مي دانسته كه نگاه كردن به موي زنان جايز نيست ،ولي چون ازدواج با خواهر زن مانند ازدواج با ديگر محارم ممنوع است، گمان كرده كه پس بايد نگاه به موي خواهر زن ( البته بدون قصد لذت) مانند نگاه كردن به موي مادر و خواهر و...، جايز باشد. از اين رو از امام پرسيده:
ايا جايز است مرد به موي خواهر همسرش نگاه كند؟
امام فرمود: نه، مگر اين كه خواهر همسرش از زنان بازنشسته(يعني زنان كه پا به سن گذاشته و ديگر خواهش جنس مخالف ندارند)باشد.
راوي با تعجب مي پرسد: خواهر زن و زن غريبه يكسان هستند؟
امام فرمود:آري.(3)
در روايت ديگر به صراحت آمده:
لازم نيست زن از پسر بچه هفت ساله(كه هنوز به سن تميز نرسيده) موي خود را بپوشاند.(4)
در روايت ديگر به صراحت مي فرمايد: لازم نيست زنان از مردان خواجه(كه بيضه آنان كشيده شده و شهوت مردانگي ندارند)موي خود را بپوشانند.(5)
بنا بر اين وجوب پوشيدن موها از نامحرم، واضح و قطعي و مسلم بوده، نسبت به استثناها و موارد مجاز سوال هايي در ذهن بوده كه نسبت به آنها روشنگري شده است.
پي نوشت ها:
1. نور(24)، آيه31.
2. قيامت(75)،آيه5.
3. وسايل الشيعه، ج3، ص25.
4. همان، ص29.
5. همان.
موفق باشید.

آیه هایی مربوط به ولایت امام علی (علیه السلام) است، کدامند؟

پاسخ:
آياتي كه بر ولايت و جانشيني امام علي دلالت دارند، فراوان مي باشند از جمله آيه "ولايت":
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (1)
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همان ها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.
اين آيه به صراحت وليّ، سرپرست و اداره كنندگان مؤمنان را كه حق امر و نهي دارند و بايد مؤمنان ولايت آنان را پذيرفته و مطيعشان باشند را معرفي كرده كه عبارتند از خدا و رسول و مؤمناني كه نماز را بر پا داشته و در ركوع زكات مي دهند و بنا بر روايات فراوان و صحيح تنها كسي كه اين صفات را داشت و قبل از نزول آيه در ركوع نماز زكات داده بود، علي بن ابي طالب بود.
آيه "اولي الامر":
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم (2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را.
اين آيه هم ما را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و صاحبان امر دعوت و امر مي كند و همچنان كه خدا و رسول حق محض مي باشند، صاحبان امر هم بايد حق محض باشند و شناسايي افرادي كه حق محض هستند جز به وحي و معرفي پيامبر ممكن نيست و پيامبر امام علي و فرزندانش را به عنوان مصداق هاي اولي الامر معرفي كرده است.
آيه "تطهير":
ُإِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (3)
خداوند فقط مى‏ خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
اين آيه صراحت دارد كه اهل بيت رسول خدا كه طهارت جو هستند، مورد عنايت خاص خدا قرار گرفته و خدا مدافع طهارت و پاكي آنها شده و رجس و پليدي را از آنان كه فراري از رجس و پليدي هستند، دور كرده و به بالاترين درجه طهارت رسانده است و معلوم است كه با وجود آنان كه در بالاترين درجه توحيد و علم و عمل و طهارت هستند، ديگري حق تصدي رهبري جامعه اسلامي را ندارد و مصداق هاي اين اهل بيت را فقط بايد پيامبر معرفي كند كه به اراده و معرفي خدا آنان را مي شناسد و پيامبر امام علي و فرزندانش را مصداق هاي اين اهل بيت شمرده كه جانشينان او بعد از وي مي باشند.
آياتي كه بر جانشيني امام علي دلالت دارند فراوانند كه بايد به آيات ولايت و امامت در قرآن مراجعه كنيد و اين چند مورد، از باب نمونه بود.
حتما با سايت ولي عصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني مراجعه بفرماييد. سايتي است بسيار جالب و جامع كه به تمام شبهات اهل تسنن جواب داده است.

پي نوشت ها:
1. مائده (5) آيه 55.
2. نساء (4) آيه 59.
3. احزاب (33) آيه 33.
موفق باشید.

آیا حدیثی که در مورد آیات سوره اسراء پیرامون فسادهای یهود است و مضمون آن شهادت حضرت علی (ع) و زخمی شدن امام حسن (ع) و بروز واقعه کربلا است، سندیت دارد؟ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ قَالَ قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَ طَعْنُ الْحَسَنِ علیه السلام- وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً قَالَ قَتْلُ الْحُسَيْنِ علیه السلام- الكافي، ج‏8، ص: 207 عبد اللَّه بن قاسم بطل در باره آيه شريفه: وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ ... «3» از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏ كند كه فرمود: اين آيه به كشتن على بن ابى طالب عليه السّلام و نيزه زدن به حسن عليه السّلام نظر دارد، و ... وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً «4» حاكى از كشته شدن امام حسين عليه السّلام است.

پاسخ:
علاوه بر اينكه مرحوم كليني روايت مذكور را در كتاب شريف «كافي»(1) نقل نموده مفسران نيز در تفاسيري همچون تفسير عياشي، (2) البرهان(3)، نورالثقلين (4) و ...نقل كرده اند.
البته چنانكه علامه طباطبايي در تفسير الميزان متذكر شده بايد بدانيم كه «روايت مذكور و روايات مشابه در مقام تطبيق حوادثى است كه در اين امت واقع مى‏شود و در ميان بنى اسرائيل اتفاق افتاده است، و در حقيقت در مقام تصديق مطلبى است كه رسول خدا پيش ‏بينى كرده و فرموده بود: اين امت به زودى همان كارهايي كه بنى اسرائيل مرتكب شدند را دقيقا و طابق النعل بالنعل مرتكب خواهند شد، حتى اگر بنى اسرائيل داخل سوراخى رفته باشد اين امت نيز خواهد رفت، پس اين روايات را نبايد جزو رواياتى شمرد كه آيه مورد بحث (5) را تفسير مى‏ كند بلكه تنها در مقام تطبيق است. چرا كه مى‏ بينيم هر كدام از اين روايت ها آيه را به گونه‏ اى تطبيق كرده‏ اند.»(6)

پي نوشت ها:
1. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج 8، ص 206.
2. عياشى، محمد بن مسعود، كتاب التفسير، تهران، چاپخانه علميه، 1380ق، ج‏2، ص 281.
3. بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج‏3، ص 502.
4. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج‏3، ص 138.
5. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا» (إسراء(17) آيه 4) «ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم كه دو بار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى‏جويى بزرگى خواهيد نمود.»
6. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج‏13، ص 43.
موفق و موید باشید

با سلام 1- آن آیه ای از قرآن که خداوند به پیامبرش (ص) می فرماید ما گناهان گذشته و حال تو را بخشیدیم کدام آیه و کدام سوره است؟ وضمنا این آیه عصمت پیامبر را زیر سوال نمی برد؟ 2- آیا پیامبر در دوران نوجوانی و قبل از بعثت گناهی مرتکب نشدند؟ آیا قصد انجام گناهی هم نکردند؟

3- آن داستانی هم که در مورد حضرت موسی (ع) نقل می کنند که با مشتی محکم به یکی از مزدوران فرعون می زند واو را می کشد و بعدا از بابت این گناه توبه می کند نیز عصمت ایشان را خدشه دار نمی کند؟ 4- حضرت ابراهیم(ع) نیز زمانی که بت بزرگ را شکستند تبر را بر روی آن گذاشتند و به دروغ گفتند بت بزرگ بقیه بت ها را شکسته. این جا چطور؟ عصمت ایشان خدشه دار نمی شود؟

پرسش:
1- آن آيه اي از قرآن كه خداوند به پيامبرش (ص) مي فرمايد ما گناهان گذشته و حال تو را بخشيديم كدام آيه و كدام سوره است؟ و ضمنا اين آيه عصمت پيامبر را زير سوال نمي برد؟
2- آيا پيامبر در دوران نوجواني و قبل از بعثت گناهي مرتكب نشدند؟ آيا قصد انجام گناهي هم نكردند؟

پاسخ:
اين آيه در سوره فتح قرار دارد: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيما؛ تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏ اى را كه به تو نسبت مى‏ دادند ببخشد (و حقّانيت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد.»(1)
اما در مورد منافات يا عدم منافات داشتن اين آيه با عصمت پيامبر، پاسخهاي متنوعي از سوي دانشمندان علوم اسلامي ارائه شده است ولي دقيق‌ترين تفسير از سوي مفسر حكيم علامه طباطبايي ارائه شده، ايشان پس از اشاره به نظرات ساير مفسرين و نقد آن ها گفته است:
مراد از كلمه ذنب در آيه، گناه به معناي معروف كلمه يعني مخالفت تكليف مولوي الهي نيست، نيز مراد از كلمه مغفرت معناي معروف آن كه عبارت است از ترك عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نيست. چون كلمه «ذنب» در لغت آن طور كه از موارد استعمال آن استفاده مي‌شود، عبارت است از عملي كه آثار و تبعات سختي و ناگواري دارد. مغفرت نيز در لغت عبارت است از پرده افكندن روي چيزي.
با توجه به معناي لغوي واژه‌گان ذنب و مغفرت بايد گفت: قيام رسول خدا به دعوت مردم و نهضت او بر ضد كفر و بت‌پرستي، از قبل از هجرت و ادامه‌اش تا بعد از آن، و جنگ‌هايي كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، كاري بود كه پيامد و آثار سخت و ناخوشايند براي او داشت، چون آن كارها حادثه آفرين و مساله‌ساز بود. معلوم است كفار تا زماني كه داراي قدرت و شوكت بودند، هرگز از او نمي‌گذشتند. از كارهاي پيامبر بر ضد‌شان چشم‌پوشي نمي‌كردند. از هر گونه اذيت و آزار او كوتاهي نمي‌نمودند. پيوسته در صدد انتقام و نابودي پيامبر (ص) بودند، اما خداي متعال با فتح مكه يا صلح حديبيه كه منجر به فتح مكه شد، نيرو و شوكت كفار مشرك قريش را از آنان گرفت. در نتيجه گناهاني كه پيامبر (ص) در نظر مشركان داشت، پوشانده شد. حضرت از شر آن ها امين گرديد، بنابراين مراد از ذنب پيامدهاي سخت و خطرناكي است كه دعوت پيامبر از ناحيه كفار و مشركان به وجود آورده بود. مشركان به دليل كارهاي پيامبر او را مستحق كيفر و عقوبت مي ديدند، ولي با فتح مكه همه تصورات كفار و مشركان نسبت به پيامبر از بين رفت. پندارهاي آنان نسبت به پيامبر عملي نشد. اما گناهان آينده‌اش عبارت است از خون‌هايي كه بعد از هجرت از سران قريش ريخت. مغفرت نسبت به آن گناهان عبارت است از پوشانيدن آن ها و ابطال عقوبت‌هايي كه به دنبال داشت و آن به اين بود كه شوكت و قدرت قريش را از آنان گرفت. (2)
حاجي هنگام طواف دور كعبه خدا را سپاس مي‌گذارد كه تمام خطرها و رنج‌ها و تهديدهايي را كه از سوي كفار و مشركان بر ضد پيامبر (ص) بود، از ميان برداشت. نقشه‌هايي كه كفار براي كيفر پيامبر كشيده بودند، نقش بر آب نمود. آن ها نتوانستند آنچه را به عنوان گناه براي پيامبر مي‌پنداشتند و كيفر و عقوبت براي او در نظر گرفته بودند، عملي سازند.
پس مراد از گناه، گناه در برابر خدا نيست، بلكه گناهي است كه كفار درباره حضرت مي‌پنداشته‌اند. در نتيجه آن دعا هرگز با عصمت پيامبر تعارض ندارد. او از هر گونه خطا و اشتباه و گناه معصوم و منزه بوده است.
اما در مورد سوال دوم؛ مى دانيم كه هدف عمومى بعثت پيامبران، تربيت مردم است؛ چنان كه قرآن كريم درباره رسول خدا(ص) مى فرمايد:
«هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الامّيّينَ رَسولا مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم ءايـتِهِ ويُزَكّيهِم ويُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ (3)؛ او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آن ها مى خواند و آن ها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد.» يكى از شرايط تعليم و تربيت افراد اين است كه شخص مورد تربيت، به درستى گفتار مربى خود ايمان داشته باشد. اين زمانى خواهد بود كه گفتار و رفتار مربى با هم هماهنگ باشد و او بر خلاف آن چه مى گويد، عمل نكند.
از اين رو لازم است كه پيامبران ـ اين مربيان جامعه انسانى ـ از عصمت برخوردار باشند و هيچ گاه رفتار ناشايستى انجام ندهند. البتّه آنان پيش از دوران پيامبرى نيز بايد معصوم باشند؛ زيرا اگر پيامبرى سوابق خوبى نداشته باشد، گر چه الان انسان كاملى باشد؛ گفتارش در مردم تأثير نخواهد داشت. پس لازم است كه پيامبران از هر گونه گناهى ـ حتّى پيش از دوران پيامبر خود ـ مبّرا و معصوم باشند تا بتوانند با ارائه شخصيتى خالى از هر گونه سوء سابقه و ارائه الگويى تمام عيار، به تربيت مردم بپردازند. اگر مقام عصمت در همه حال براي ايشان ثابت شد، بايد گفت كه مقام عصمت به گونه اي تعريف شده كه معصوم حتي فكر و قصد انجام گناه را هم نمي كند و از اين مقوله نيز فارغ است.

پي‌نوشت‌ها:
1. فتح (47) آيه2.
2. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، با ترجمه موسوي همداني، نشر جامعه مدرسين، قم، بي‌تا، ج 18، ص 381 و 382.
3. جمعه(62) آيه2.
---------------------------

پرسش:
3- آن داستاني هم كه در مورد حضرت موسي (ع) نقل مي كنند كه با مشتي محكم به يكي از مزدوران فرعون مي زند و او را مي كشد و بعدا از بابت اين گناه توبه مي كند نيز عصمت ايشان را خدشه دار نمي كند؟
4- حضرت ابراهيم(ع) نيز زماني كه بت بزرگ را شكستند تبر را بر روي آن گذاشتند و به دروغ گفتند بت بزرگ بقيه بت ها را شكسته. اين جا چطور؟ عصمت ايشان خدشه دار نمي شود؟
پاسخ:
در خصوص داستان كشتن مرد قِبطي و منافات آن با عصمت انبيا بايد ديد كه كدام بخش از داستان ممكن است با عصمت حضرت موسي(ع) منافات داشته باشد؛ اگر مشكل از ناحيه كشتن مرد قبطي باشد كه به نظر نمي رسد عمل حضرت موسي شيطاني و گناه باشد، زيرا قتل يك انسان تنها در صورتي كه خون او محترم باشد، ناشايست است. كافري كه در مقام جنگ و مخاصمه با مومنان درآمده باشد، خونش محترم نيست و كشتن او گناه محسوب نمي شود.
به علاوه در قرآن از پيشينه آن مرد و وضعيتش سخني به ميان نيامده؛ چه بسا از قبطيان جاني بوده كه خون بسياري از مومنان بر گردنش بوده، كشتن او جزا و تقاص جنايات گذشته اش محسوب مي شده؛ چنان كه بسياري از قبطيان چنين وضعيتي داشتند، يعني كودكان بسياري از سبطيان و بني اسرائيل را ظالمانه مي كشتند. پس كشتن او گناه نيست. مگر آن كه محترم الدم بودن آن مرد ثابت شود و اصل در كفار حربي اين نيست.
به علاوه وقتي فردي ظالم منازعه اي را ايجاد مي نمايد، همه تبعات منفي نزاع متوجه اوست. چه بسا اگر در اين ميان از نظر جسمي و مالي و حتي جاني صدمه ببيند، خود او محكوم است، نه ديگري. به علاوه كه حضرت موسي نه به خاطر كشتن او كه براي كمك به يك مظلوم اقدام به دخالت نمود كه وظيفه طبيعي هر انساني در اين موقعيت است و در نتيجه قتل او عمدي نبود.(1)
در مورد حضرت ابراهيم هم بايد گفت؛ ايشان با اين پاسخى كه به آن ها داد، هم تأييدى براى گفته هاى قبلى خود آورد و كه مى خواست به آن ها بفهماند مگر من به شما نگفتم كه اين بت ها قادر به دفع زيان از خود نبوده و حتى سخن گفتن هم نمى توانند، و هم شالوده اى براى استدلال بعدى خود ريخت كه آن ها را به باد ملامت گرفته و فرمود: آيا جز خدا چيزهايى ار مى پرستيد كه به هيچ وجه سود و زيانى براى شما ندارند... و هم اين كه برخلاف آن چه بسيارى از اهل سنت پنداشته اند، مرتكب خلاف و دروغ گويى هم نشد.
امام صادق (ع ) در حديثى كه على بن ابراهيم و ديگران نقل كرده اند، فرمود: به خدا سوگند نه بت ها اين كار را كرده بودند و نه ابراهيم دروغ گفت. وقتى از آن حضرت پرسيدند كه پس چگونه بود؟ در جواب فرمود: ابراهيم گفت كه بزرگشان كرده، اگر سخن مى گويند و اگر سخن نمى گويند بزرگشان اين كار را نكرده است. به هرحال ابراهيم با اين جواب مى خواست آن ها را به اشتباه چندين ساله و بدبختى هايى كه قرن ها از راه بت پرستى گريبان گيرشان شده بود واقف سازد. همين كار را هم كرد، زيرا خداى تعالى نقل مى كند كه پس از اين پاسخ به فكر فرو رفته و به درون خويش مراجعه كردند و گفتند: به راستى كه شما (در مورد پرستش بتان) ستم گردانيد، سپس سر به زير (به ابراهيم گفتند) تو خود مى دانى كه اينان سخن نمى گويند. ابراهيم كه گويا منتظر اين حرف بود و آن سخن را به آن صورت گفته بود تا چنين اقرارى از آن ها بگيرد، بالحنى كوبنده و سرزنش آميز به ايشان گفت: پس چرا غير از خدا چيزى را پرستش مى كنيد كه به هيچ وجه سود وزيانى براى شما ندارد، اف بر شما و اين بتانى كه بجز خدا مى پرستيد آيا تعقل نمى كنيد!(2)منطق ابراهيم به قدرى قوى و كوبنده بود كه مجال پاسخ را از مردم گرفت و ديگر جاى سخنى براى آن ها باقى نگذاشت و همه را در حيرت فرو برده و مجبور به سكوت و عجز كرد.(3)

پي نوشت ها:
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، ترجمه تفسير الميزان‏، ترجمه موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين، قم‏، 1374 ش، ج 16، ص23.
2. انبياء(21)آيات 66 و 67.
3. مكارم شيرا زي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش، ج13، ص438.

موفق و موید باشید

به نام خدا با سلام، همانطور که مستحضرید بر اساس اعتقاد ما شیعیان پیامبر اکرم و ائمه معصومین صلوات الله علیهم از مقام عصمت برخوردار می باشند، بدین معنی که ایشان از گناه و حتی اشتباه مصون هستند و به همین دلیل است که قول و فعل و تقریرشان حتی در امور عادی زندگی روزمره برای ما حجت است. به عبارت دیگر به اعتقاد ما شیعیان، هیچگاه اشتباه و به طریق اولی گناهی نیز از پیامبراکرم و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم سر نزده است و هرچه آنها انجام داده اند کاملاً درست بوده و عاری از هرگونه خطا و اشتباهی می باشد. از دیگر سو خداوند متعال در آیه اول سوره تحریم خطاب به پیامبر اکرم می فرماید:ای پیامبر چرا برای کسب خشنودی همسرانت چیزی را که خدا برای تو حلال کرده حرام می کنی؟ و خداوند آمرزنده مهربان است. صرف نظر از شان نزول این آیه شریفه، آنچه بطور کلی از این آیه برداشت می شود، اینست که پیامبر اکرم عملی را انجام دادند که نباید. و حلالی را بر خود حرام نمودند که نمی باست اینکار را می کردند. بعد از آن خداوند متعال با نزول آیه ای اعلام فرمود که نباید این کا را انجام می دادی! و در ادامه می فرماید خداوند آمرزنده و مهربان است!!! حال سؤال بنده این است که عصمت پیامبر اکرم صلوات الله علیه چطور با آیه شریفه که ذکر آن رفت جمع می شود؟ با تشکر و آرزوی توفیق.

پاسخ:
تشريع و قانونگذاري كار خداست و غير خدا حق ندارد در اين حوزه دخالت كند.
خداوند مي فرمايد:
قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُه‏(1)
با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمرند، پيكار كنيد.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين‏(2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد! و از حدّ، تجاوز ننماييد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد.
در دو آيه فوق سخن از حرام نشمردن حرام خدا(يعني حلال شمردن آن) و حرام شمردن حلال خداست كه هر دو ظلم بزرگ و تجاوز به حدود خداست كه اولي(حرام نشمردن حرام خدا) ويژگي كافراني است كه بايد با آنان جنگيد و دومي(تحريم حلال ها) اقدام مؤمناني است كه جاهلانه كاسه داغ تر از آش شده اند و هر دو زشت و ناپسند است و حاشا كه رسول خدا از اين زمره باشد.
اما آنچه پيامبر انجام داد، قسم بر ترك حلال براي جلب رضاي همسرانش بود. ايشان عملا حلالي را بر خود حرام كرد نه به عنوان عبادت و بندگي و براي جلب رضاي خدا( آن گونه كه بعضي مؤمنان داغ انجام دادند و آيه 87 مائده نازل شد و كارشان را محكوم كرد و تجاوزگري ناميد). بلكه حرام را با قسم بر خود حلال كرد تا همسران را راضي كند و خداوند اين مشقت و محروميت را بر ايشان روا ندانست و پايبندي به اين قسم را لازم نشمرد و راه نجات از اين قسم را با دادن كفاره قسم به ايشان نماياند و وعده داد كه پيامدهاي ناگواري كه براي اين شكستن قسم ممكن است تصور شود. را جبران خواهد كرد و تدارك خواهد نمود.
بنا بر اين نهي در اينجا نهي ارشادي است نه نهي مولوي و كاري كه انجام شده بود گناه نبود. بلكه اقدامي بود كه پيآمدهاي سخت براي پيامبر داشت و او را از حلالي محروم مي نمود.
به آيه مربوط به كار رسول خدا توجه كنيد:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ(3)
اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.
اين كه از رسول خدا هم با عنوان "النبي" ياد مي كند براي اين است كه ايشان را اكرام كرده باشد و خطاب نسبت به ايشان، خطاب از سر دلسوزي و براي رعايت جانب ايشان و در حقيقت براي توبيخ همسراني است كه با ايشان به نحوي سختگيرانه برخورد مي كردند كه ايشان براي جلب رضايت آنان بر خود سخت مي گرفت و با قسم حلال خدا را بر خود عملا حرام مي كرد تا آنان را راضي سازد. (4)
آيات بعد نيز شاهد آن است كه زنان آن حضرت در حق ايشان ظالم و سخت گير بوده و ايشان مي خواسته با محروم كردن خود از بعض حقوقش رضايت آنان را كسب كند و خدا در صدد دفاع از ايشان در مقابل آنان برآمده و با نهي از اين اقدام، آنان را توبيخ كرده است.
اين خطاب شبيه خطاب در آيه زير است:
عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ(5)
خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مى‏كردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)
در اينجا گر چه به ظاهر توبيخ پيامبر است. ولي در واقع توبيخ منافقان است كه براي توجيه فرار خود از جبهه مي خواستند ظاهر اجازه گرفتن به آن بدهند.
بنا بر اين آن تحريمي كه گناه عظيم است، تحريم عملي حلال خدا به عنوان عبادت و براي كسب رضاي خداست و اقدام پيامبر اصلا اين گونه نبود و در اينجا گر چه ظاهر آيه نهي و توبيخ پيامبر است. ولي در واقع براي دفاع از پيامبر و رعايت جانب او و توبيخ همسران ظالم اوست و از پيامبر اقدام خلاف شرعي سر نزده تا با عصمت ايشان منافات داشته باشد.
پي نوشت ها:
1. توبه(9)آيه29.
2. مائده(5)آيه87.
3. تحريم(66)آيه1.
4. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط، بيروت، دار الفكر، 1420 ق، ج10، ص207.
5. توبه(9)آيه43.

موفق و موید باشید

سلام علیکم، اساسا" سئوال من این است که چرا بعضی آیات قرآن مثل همین آیه 3 سوره مائده در موضوعات مختلف و به صورت مخلوط شده قرار گرفته است؟ ابتدای آیه در مورد گوشت مردار و خون و گوشت خوک و .... در وسط آیه موضوع اکمال دین در واقعه غدیرخم و در پایان آیه حکم اضطرار در حال گرسنگی شدید و جواز خوردن آن محرمات را بیان کرده است ؟؟!!

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد نظم قرآن و جايگاه آيات و سوره ها نظر اكثريت عالمان و اسلام شناسان اين است كه نظم فعلي قرآن مطابق دستور رسول خدا است كه به مصالحي كه خودش و خدايش مي داند، دستور داده اين آيات را در اينجا قرار دهند.
ما به مصالح اين نظم آگاه نيستيم و تابع امر خدا و رسولش مي باشيم.
يك نكته كه شايد تذكرش بد نباشد اين كه آيات مورد نظر در باره امامت است و اصولا مسأله امامت در قرآن با احتياط بيان شده است. اولا نام امامان را نبرده است. بلكه با اشاره و با وصف آنان را معرفي كرده و آياتش هم در بين آيات ديگر گنجانده شده تا كمتر به چشم بيايد و توجيه پذير باشند.
مثلا آيه تطهير در بين آياتي قرار گرفته كه مربوط به همسران رسول خداست و به ناگاه خطاب آيه و بيان آيه عوض مي شود و مطلبي گفته مي شود و دوباره به همان بحث و روال سابق بر مي گردد.
يا آيه اكمال كه در بين آياتي است كه احكام حلال و حرام و خوردني ها را بيان مي كند و به ناگاه مطلبي گفته مي شود و دوباره به بحث سابق باز مي گردد.
شايد يكي از وجوه آن، تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستكاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند كه از سر ترس و يا به اميد منفعت و... اظهار ايمان كرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در كتاب خدا ذكر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و كتمان كتاب خدا اقدام كنند؛ اما اگر اين مسائل در كتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف كتاب نمي شوند.
يك نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تاييد مي كند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود: "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گير ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند كه رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود كه در منا و در غدير خم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم كه تا بدان دو متمسك باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود كه سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود، ولي كساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت كلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد كه اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود يا آيات مربوط به امامت و جانشيني واضح و برجسته بودند، به يقين چاره اي جز تحريف و كتمان آيات يا انكار وحيانيت آن نداشتند.
اين يك احتمال است. اما دليل واقعي را فقط خدا مي داند.

موفق و موید باشید

با سلام در قرآن آمده از هر چیز زوج آفریدیم ولی با این حساب تکلیف موجودات تک جنسی چه می شود؟ با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان بلكه همه اشيا اشاراتي كرده است. اين آيات عبارتند از :
« و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين»[1]
« و از هر گونه ميوه‌اي در آن [زمين] جفت جفت قرار داد. » و همين مضمون در آيه 52 سوره رحمن و 53 طه آمده است.
« اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ‌»[2]
«مگر در زمين ننگريسته‌اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت‌هاي زيبا رويانيده‌ايم،.» و همين مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53 نيز آمده است.
« سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون»[3]
«پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي‌روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي‌دانند ، همه را نر و ماده گردانيده است.»
« و من كل شيء خلقنا الزوجين لعلكم تذكرون»[4]
« و از هر چيزي دو گونه [يعني نر و ماده ] آفريديم ، ‌اميد كه شما عبرت گيريد.»
برخي نيز به اين آيه براي اثبات زوجيت اتم (الكترون و پرتون) استناد كرده‌اند[5].
آيات فوق را مي‌توان بدين صورت دسته‌بندي كرد كه :‌
گاهي قرآن سخن از زوجيت ميوه‌ها مي‌گويد.
در مرتبه بعدي از زوجيت گياهان مي‌گويد .
در مرتبه بعدي از زوجيت چيزهايي مي‌گويد كه انسان‌ها نمي‌دانند.
در مرتبه بعدي از زوجيت همه اشياي جهان مي‌گويد.
كلمه زوج در لغت به معاني زير مي‌آيد:
الف ـ در حيوانات به هر كدام از نر و ماده‌اي كه قرينه يكديگرند زوج مي‌گويند.
ب ـ در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش) زوج گويند .
ج ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و مشابه آن باشد زوج گويند.
د ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و متضاد آن باشد زوج گويند.[6]
انسان تا قرن‌ها گمان مي‌كرد كه مسأله ي زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخي روييدني ها مثل خرما صادق است، اما كارل لينه (1707 ـ 1787م) گياه‌شناس معروف سوئدي نظريه خود را مبني بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت.[7]
سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژي به صورت ذرات بي‌نهايت ريزي كه اتم ناميده مي‌شود، تشكيل يافته است . پس از گذشت مدتي مسأله ي زوجيت به همه اشيا سرايت داده شد؛ چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختماني موجودات يعني اتم از الكترون ها (با بار منفي) و پروتون‌ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.
ماكس پلانك فيزيكدان نامي قرن بيستم گفت:« هر جسم مادي مركب است از الكترون‌ها و پروتون‌ها.» [8]
هر الكترون با سرعت سرسام‌آوري(000/50) دور در ثانيه) به دور مركز اتم يعني پروتون‌ها مي‌چرخد، البته در اتم ذرات سومي نيز يافت مي‌شود كه بنام نوترون خوانده مي‌شود و از لحاظ بار الكتريكي خنثي است.[9]
فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادي ديگري به نام « كوارك» (Quark) كشف كرده‌اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الكتريكي مثبت ،‌منفي و خنثي در آنها مي‌شود.
تاكنون شش نوع كوارك شناسائي شده است كه دو نوع (D - U) در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند. كوارك U داراي بار الكتريكي مثبت و كوارك D داراي بار الكتريكي منفي است پروتون كه داراي بار مثبت است از دو كوارك U و يك كوارك D تشكيل شده است و از اين طريق حاصل بار آن مثبت مي‌شود.
و بر عكس نوترون داراي دو كوارك D و يك كوارك U بوده و بار آن خنثي است [10]
البته زوجيت عمومي همه اشياء از آيه 49 سوره ذاريات به خوبي استفاده مي‌شود، ولي تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعي نيست، زيرا همان طور كه گذشت امروزه ذرات بنيادين ديگري به نام كوراك‌ها شناخته شده كه داراي بار مثبت و منفي هستند. باز هم نمي‌توان به طور قطعي ادعا كرد كه «زوجين» مذكور در آيه همان كوارك U و D باشد بلكه احتمالاً مي‌توانند اين مطالب (الكترون ـ پروتون ـ‌كوارك‌ها و ....) از مصاديق « زوجين» محسوب شود. همان گونه كه ممكن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نيز از مصاديق آن محسوب شود.
هر چند كه مصداق دقيق « زوجين » در آيه 49سوره ذاريات مشخص نيست، ولي بيان زوجيت عمومي در همه اشياء يكي از اشارات علمي قرآن و راز‌گويي‌ها و اعجاز علمي آن است كه در صدر اسلام كسي از آن اطلاعي نداشته است.
ممكن است كسي ادعا كند كه زوجيت عمومي موجودات با مسأله ي بكرزدايي (توليد مثل برخي تك سلولي‌ها بدون نياز به جنس مخالف) منافات دارد.
اما :
1- همان‌طور كه گذشت كلمه «زوج» در لغت به هر يك از دو چيزي گفته مي‌شود كه قرينه همديگر باشند و يا مقارن، مشابه و يا متضاد باشند.
پس نمي‌توان گفت كه معناي لغت زوج منحصر در « نر و ماده » است.
2ـ مسأله ي زوجيت عمومي همه اشياء،‌همزمان بودن يا هم مكان بودن هر دو زوج ملاك نيست. ممكن است دو زوج در دو مكان (مثل الكترون و پروتون كه در هسته اتم و مدار اطراف آن هستند ) و يا در دو زمان باشند.
3ـ اشكال اساسي كه باعث پيدايش پندار تعارض بين قانون زوجيت عمومي موجودات قرآن با مسأله ي بكرزائي شد، اين است كه گمان كرده‌اند هميشه لغت زوج به معناي نر و ماده اصطلاحي است ،در حالي كه معناي كلمه زوج اعم است و هر دو چيز مقارن مشابه يا متضاد را شامل مي‌شود. پس تعارضي بين آيات قرآن در مورد قانون عمومي زوجيت و مسأله ي بكرزائي نيست.
اين مختصري در مورد زوجيت عمومي موجودات بود ولي مهم است كه هنوز علم به بسياري از زواياي خلقت پي نبرده و ما هم علم كافي نداريم . مهم آن است كه علم تا آن حد كه كشف كرده ، پرده از زوايايي از اين حقيقت علمي كه قرآن بدان اشاره كرده ،برداشته است .
هنوز زوايايي كشف ناشده و به همين دليل ممكن است زوايايي براي ما مبهم يا در تعارض با بيان قرآن باشد ، اما به خواست خدا در آينده با كشف بيشتر اين زوايا هم روشن شده ؛بشر به اين حقيقت علمي ديگري كه قرآن در عصر جاهليت بدان اشاره كرده ،پي خواهد برد.
كتابي با عنوان "قانون زوجيت عام در قرآن"توسط آقاي سيد عبدالمجيد حسيني زاده نوشته شده كه مطالعه آن مناسب است.
پي نوشت:
1. رعد،آيه3.
2. شعراء، آيه7.
3.يس،آيه36.
4. ذاريات؛آيه49.
5. عبدالرزاق نوفل،‌القرآن و العلم الحديث، ص 156 ـ 157 استدلال ايشان در ادامه مي‌آيد.
6. مفردات راغب اصفهاني، ماده زوج.
7. پي‌يرروسو، تاريخ علوم، ص 354 و 408 به بعد، ترجمه حسن صفاري، و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص 57 و نيز تفسير نمونه، ج 18، ص 377 ـ 378.
8. ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ص 95، ترجمه مرتضي صابر.
9. مهندس محمد علي سادات،‌زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 40/42.
10. دكتر اوبلاكر، فيزيك نوين،‌ص 34 ـ 35، ترجمه بهروز بيضاوي.
موفق و موید باشید

چرا در آیه ولایت (انما ولیکم الله و.....) الذین (کسانی که) آمده است؟ در حالی که به اعتقاد شیعیان این آیه در شأن حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است. چرا از الذی (کسی که ) استفاده نشده است؟

پاسخ:
در آيه فوق اوصاف كساني كه بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ولايت دارند به صورت كلي بيان شده است و به اين جهت چون اين مفهوم كلي است از لفظ جمع براي آن استفاده شده است. گرچه ممكن است در خارج فقط يك مصداق داشته باشد.
در زمان رسول خدا (ص) اين سؤال در ذهن جامعه بوده و بارها و به صورت هاي مختلف اين سؤال را از محضر آن حضرت مطرح كرده اند، از جمله در ذيل همين آيه وارد شده كه جمعي از يهود ايمان آورده و به محضر رسول خدا مشرف شده و اعلام كردند كه حضرت موسي وصي و جانشين خود را معرفي كرد و يوشع بن نون را به عنوان جانشين شناساند و شما هم حتما وصي و جانشيناني داريد كه بعد از شما حق تصدي ولايت را دارد، آنان كيانند؟
آيه فوق در جواب آنان نازل شد و جانشين رسول خدا به وصف معرفي گرديد. مخاطبان هنوز نمي دانستند مصداق اين آيه كيانند. رسول خدا برخاست و با آنان به سوي مسجد روانه شد و وقت رسيدن به مسجد، سائلي را در حال خارج شدن ديدند. حضرت از او در حضور جمع يهود تازه مسلمان شده و ديگران پرسيد كه كسي به تو كمك كرده؟ گفت آري: پرسيد: چه كسي؟ او علي را نشان داد. حضرت پرسيد چه چيز به تو بخشيده است؟ او گفت انگشترش را در حالي كه در ركوع بود به من داد. رسول خدا وقتي اين سخنان را شنيد، تكبير گفت و آيه را تلاوت كرد و ولايت امام را به يهود مسلمان شده و ديگر مسلمانان اعلام كرد. (1)
پس در اين آيه مومناني كه شايستگي و حق تصدي ولايت دارند به وصف معين شده اند و بيان اين مفهوم كه مي تواند مصداق هاي متعدد داشته باشد، با لفظ جمع هيچ منعي ندارد و در قران هم سابقه دارد كه مفهومي كه مي تواند مصداق هاي متعدد داشته باشد با لفظ جمع بيان شده در حالي كه در خارج بيش از يك مصداق نداشته است. مثلا قرآن مي گويد:
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم (2)
بنا بر روايات فراوان گوينده فقط نعيم بن مسعود اشجعي بود.
موارد اين گونه در قرآن و ادبيات عرب فراوان است و علماي عرب وجوهي براي آن ذكر كرده اند. (3)

پي نوشت:
1. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق، ج2، ص318.
2. آل عمران(3)، آيه 173.
3. سيد عبد الحسين شرف الدين، رهبري امام علي در قرآن و سنت، ترجمه محمد جعفر امامي، قم، انتشارات اسلامي، ص283-287.
موفق و موید باشید.

صفحه‌ها