قرآن

منشأ بروز اين تناقض در ذهن شما برداشت نا صحيح از معناي آيه 36 سوره فاطر است.

در اين آيه مي خوانيم:«وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضي‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا ...» «و كساني كه كافر شدند، آتش دوزخ براي آنهاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمي‏شود تا بميرند»

عبارت«هرگز فرمان مرگشان صادر نمي‏شود تا بميرند» دو برداشت مي  تواند داشته باشد:

برداشت اول اين است فرمان مرگ آنها صادر نمي شود تا اينكه بالاخره آنها مي ميرند. طبق اين برداشت در آخرت مردن وجود دارد.

برداشت دوم اين است كه مرگ آنها مشروط به فرمان مرگ است و  فرمان مرگ كه علت و سبب مرگ آنهاست صادر نمي شود (لا يقضي عليهم) و لذا معلول و اثر آن يعني مرگ نيز حاصل نمي شود. پس معناي عبارت اين مي شود كه فرمان مرگشان صادر نمي شود تا به سبب اين فرمان بميرند( و از عذاب الهي خلاص و راحت شوند).

طبق برداشت دوم، قرآن كريم در صدد بيان و تاكيد همان چيزي است كه در ساير آيات فرموده و آن هم عدم مرگ در آخرت است.

نكته اي كه بايد توجه داشت اين است كه اين دو نوع برداشت با توجه به نارسايي هاي ترجمه فارسي پديد مي آيد. اما عبارت عربي آن قابليت اين دو برداشت را ندارد و تعبير «فيموتوا» تصريح دارد كه معناي دوم مراد خداوند متعال است و معناي اولي كه از ترجمه فارسي قابل برداشت است از عبارت عربي آن قابل برداشت نيست. زيرا طبق قواعد ادبيات عرب آمدن حرف فاء بر سر فعل مضارع منصوب «يموتوا» صراحت دارد كه اين فاء، فاء سبييه است. (1) و لذا معناي دوم مراد است و اگر قرار بود كه برداشت اول مراد خداوند متعال باشد بايد فعل مضارع به صورت ساده «يموتون» بيان مي شد.

علاوه بر اين اگر خود عبارت نيز صراحت در اين معنا نداشته باشد و قابليت هر دو معنا را داشته باشد باز هم معناي دوم صحيح است زيرا ساير آيات قرآن كه دلالت بر عدم وجود مرگ در آخرت دارد قراين و شواهدي هستند كه مراد  خداوند متعال را روشن مي كنند.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: عباس حسن، النحو الوافي، مصر، دار المعارف ، بي تا، چاپ پانزدهم، ج4، ص 352.

درقرآن خداوند متعال مي فرمايد:« يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقي‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(1)

بار ديگر خداوند متعال در اين آيه فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مي‏فرمايد:« اي فرزندان آدم اگر رسولاني از خودتان (از طرف من) به سويتان آمدند كه آيات مرا به شما عرضه مي‏دارند از آنها پيروي كنيد، زيرا آنها كه پرهيزگاري پيشه كنند و در اصلاح خويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتي از مجازات الهي خواهند داشت و نه اندوه و غمي».

چنانكه در تفسير نمونه آمده جمعي از دين‏سازان قرون اخير براي صاف كردن جاده ادعاهاي خود، پاره‏اي از آيات قرآن را مستمسك قرار داده و مدعي هستند كه اين آيات دلالت بر  نفي خاتميت دارند، در حالي كه ارتباطي با آن ندارند.

يكي از آنها آيه فوق است، آنها بدون اينكه قبل و بعد اين آيات را در نظر بگيرند، مي‏گويند: اين آيه با توجه به جمله «ياتينكم» كه فعل مضارع است دليل بر اين است كه امكان دارد در آينده پيامبران ديگري مبعوث شوند.

ولي اگر كمي به عقب برگرديم و آيات گذشته را كه از آفرينش آدم و سكونت او در بهشت و سپس رانده شدن او و همسرش از بهشت سخن مي‏گويد در نظر بگيريم و ملاحظه كنيم كه مخاطب در اين آيات مسلمانان نيستند، بلكه مجموع جامعه انساني و تمامي فرزندان آدمند پاسخ اين سخن روشن مي‏شود. زيرا ترديدي  نيست كه براي مجموعه فرزندان آدم رسولان زيادي آمدند كه نام تعدادي از آنها در قرآن آمده و نام عده ديگري نيز در كتب تواريخ ثبت است.

منتها اين عده از دين‏سازان براي اغفال مردم، آيات گذشته را به دست فراموشي مي‏سپارند و مخاطب در اين آيه را خصوص مسلمانان مي‏گيرند و از آن نتيجه‏ گيري مي‏كنند كه امكان رسولان ديگري در كار است.

اينگونه سفسطه‏ ها سابقه بسيار دارد مخصوصا اين سفسطه كه آيه يا جمله ‏اي از يك آيه را از بقيه جدا مي‏كنند و قبل و بعد آن را ناديده مي‏گيرند و بر مفهومي كه تمايل دارند تطبيق مي‏دهند هر چند ضد مفهوم واقعي آن باشد.(2)

اما در مورد بحث خاتم النبيين و خاتم الرسل بودن پيامبر اسلام بايد بگوييم كه «نبي» از نظر مصداق اعم از رسول است. يعني همه پيامبران، داراي مقام نبوت بوده‌اند ولي مقام رسالت اختصاص به گروهي از ايشان داشته است.(3) بنابراين اينكه پيامبري رسول باشد ولي نبي نباشد تحقق نيافته و  لذا اگر رسولي بعد از پيامبر اسلام (ص) بيايد وي نبي نيز خواهد بود و از آنجا كه پيامبر اسلام (ص) خاتم النبيين است و لذا يقينا خاتم الرسل نيز مي باشد.

در تفسير نمونه نيز مي خوانيم:« اين نكته نيز قابل توجه است كه خاتم انبياء بودن، به معني" خاتم المرسلين" بودن نيز هست، و اينكه بعضي از دين‏سازان عصر ما براي مخدوش كردن مساله خاتميت به اين معني چسبيده ‏اند كه قرآن پيامبر اسلام (ص) را خاتم انبياء شمرده، نه" خاتم رسولان" اين يك اشتباه بزرگ است، چرا كه اگر كسي خاتم انبياء شد به طريق اولي خاتم رسولان نيز هست، زيرا مرحله" رسالت" مرحله‏اي است فراتر از مرحله" نبوت"»(4)

پي نوشت ها:

1. أعراف(7) آيه 35.

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏6، ص 161.

3. آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1384ش، ص 238.

4. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏17، ص 338.

قرآن‌، كلام خدا و كتاب هدايت و سعادت براي انسان‌ها است كه خواندن آن در هر زمان ارزشمند و مفيد است‌، لكن از قرآن و روايات استفاده مي‌شود كه خواندن آن در بعضي اوقات اهميّت فراواني دارد. مثل تلاوت آن در شب، چون درسوره مزمل آمده است‌:

 قُم‌ِ الَّيْل‌َ إِلآ  قَلِيلاً وَ رَتِّل‌ِ الْقُرْءَان‌َ تَرْتِيلاً؛ شب را جز كمي به پا خيز.

سپس پس از تعيين مقدار قيام در شب مي‌فرمايد:

 قرآن را با دقت و تأمّل بخوان‌.(1)

گرچه مخاطب در اين آيات‌، پيامبر (ص) است‌، ولي ذيل آخرين آيه نشان مي‌دهد كه مؤمنان هم در اين حكم با پيامبر هم گام بودند: پروردگار تو مي‌داند كه تو و گروهي از كساني كه با تو هستند، نزديك دو سوم از شب يا نصف يا ثلث آن را به پا مي‌خيزند.

سپس پس از بيان چند مطلب مي‌فرمايد:

 "فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِن‌َ الْقُرْءَان؛

اكنون آن مقدار از قرآن كه براي شما ميسر است تلاوت كنيد .

از آيات استفاده مي‌شود كه خواندن قرآن در شب ،به ويژه در نيمه دوم آن از اهميت فراواني برخوردار است‌.  نيز در روايتي از حضرت رضا (ع) آمده است كه شب وقتي كه مي‌خواست استراحت كند، زياد قرآن تلاوت مي‌كرد.(2)

 آن چه درقرآن و روايات نسبت به تلاوت قرآن بيش تر توجه شده،اين است كه بهتر است قرائت قرآن با تدبّر و تفكّر باشد،البته اگر تلاوت با تدبر و تفسير آن هم در ماه مبارك رمضان همراه باشد ،بسيار شايسته است، زيرا در ذيل آية سورة مزمّل مي‌فرمايد:

 آن مقدار كه براي شما امكان دارد، قرآن بخوانيد:"فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِن‌َ الْقُرْءَان .(3)

در روايتي از امام رضا (ع) ‌به نقل از جدّ بزرگوارشان آمده است‌: آن مقدار قرآن بخوانيد كه در آن خشوع قلب و صفاي باطن و نشاط روحاني و معنوي باشد.(4)

امام صادق(ع)‌ مي‌فرمايد:

 "قرآن را سريع و تند نخوانيد، بلكه آن را با ترتيل بخوانيد.هر گاه از آيه‌اي مي‌گذريد كه در آن سخن از دوزخ است‌، از آتش دوزخ به خدا پناه ببريد. هنگامي كه به آيه‌اي رسيديد كه درباره بهشت است‌، تدبّر كن . از خدا مسئلت نما، كه تو را از اهل بهشت قرار دهد.(5)

 تلاوت قرآن در ماه رمضان با تفسير بهتر است ،چون  دانستن تفاسير و پيام آيات ،زمينه بيش تري را براي تدبر و تفكر و عمل به وجود مي آورد.

پي نوشت ها:

1- مزمّل‌،(73)آيه 20.

2-مجمع البيان‌، علامه طبرسي‌، ج 10، ص 151، نشر دار الفكر.

3-الحويزي، نور الثقلين‌، ‌قم ،مطبعه العلميه ،ج 5، ص 447 ؛

مجلسي ،بحارالانوار، بيروت‌ ،نشر دار الوفأ، ج 92، ص 216.

4- مزمل ، آيه 20.

5 - بحارالانوار،ج 92، ص 216.

 

 

 

پرسشگر محترم! اين مسئله، طبيعي است؛ زيرا شما اطلاع و آگاهي محدودي داري و وقتي با آياتي كه به موضوعات جديد و ناشناخته اشاره مي كند، بر مي خوري، از روي حس كنجكاوي سؤال ها و ابهام هايي در ذهن شما نقش مي بندد.

اين سؤال ها و ابهام ها نه نشانه شيطاني بودن نفس شما، بلكه نشانه سلامت و آگاهي طلبي شما است. بايد با مطالعه ترجمه آيات و تفاسير فارسي روان، به جواب اين سؤال ها دست پيدا كني تا روح و روانت آرامش پيدا كند. البته اگر به تلاوت آيات ادامه دهي و سعي در خواندن و فهميدن ترجمه آيات به كمك ترجمه هاي مناسب موجود مثل ترجمه آيت الله مكارم شيرازي و... ، داشته باشي و به تفاسيري مثل تفسير نمونه هم مراجعه كني، نور فهم و علم به قلب شما تابيده و همه زواياي آن را روشن مي كند و از دلهره و ترس و ترديد و... نجات مي يابي.

اما توضيحاتي مختصر در مورد موضوعاتي كه بدان ها اشاره كرده اي:

عذاب بي پايان خدا براي كافران و ظالمان مستكبري است كه آگاهانه راه ظلم و كفر را برگزيده و به ستيز با خدا و بندگان خدا پرداخته و حق و عدل و احسان را يكسره رها كرده و سراسر گناه و ظلم شده اند. به بعضي آيات در اين زمينه توجه كنيد:

- «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ (1) «و كساني كه كافر شدند و آيات ما را دروغ پنداشتند، اهل دوزخ اند و هميشه در آن خواهند بود».

- «بَلي‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ (2) «آري، كساني كه كسب گناه كنند و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آن ها اهل آتش اند و جاودانه در آن خواهند بود».

- «وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون»؛ (3) «و آن ها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبّر ورزند، اهل دوزخ اند، جاودانه در آن خواهند ماند».

طبيعي است چنين افرادي كه رجس و پليدي و سياهي و تباهي تمام وجودشان را فرگرفته، تا ابد صلاحيت و شايستگي اي براي ورود به بهشت پيدا نمي كنند و بايد جاودانه در جهنم بمانند.

اما آسمان ها: خلقت خداوند، نامتناهي است و مراتب مادي و غير مادي دارد كه ما از آن مراتب آگاهي نداريم. آسمان هاي هفتگانه اشاره به مراتب خلقت خدا است كه آسمان اول، همين جهان مادي است كه ما در آن ساكن مي باشيم و پايين ترين مرتبه خلقت است. آسمان هاي بعدي، مراتب بالاتر خلقت اند و ممكن است مادي و محتاج فضا و جا و مكان نباشند تا در فضايي غير از اين فضا قرار گيرند، و يا ممكن است كه آن ها خلقت غير مادي داشته باشند و با اين عالم تزاحم نداشته و در باطن اين عالم قرار گيرند.

خداوند به وجود آن ها كه به اجمال حكايت از عظمت خلقت و خالق دارد، اشار ه كرده است تا ما را به اين عظمت توجه دهد.

عالم خلقت، مخلوق و آيت خدا است و خداي بي نهايت و نامحدود، مخلوق بي نهايت و نامحدود دارد و عظمت و گستره خلقت را جز خدا نمي داند. ما هر چه غور كنيم، فقط به گوشه هايي از خلقت خدا به صورت اجمالي آگاهي مي يابيم.

اما ديدن خدا:

خداوند جسماني نيست كه در اين دنيا يا آن دنيا با چشم سر ديده شود؛ ولي آيات و نشانه هايش در همه جا گسترده است و بندگان خدا در اين آيات و نشانه ها خدا را مي بينند و مرتبه اي از علم و يقين است كه "لقاي خدا" گفته مي شود و بعض بندگان خاص خدا در اين دنيا به اين مرحله مي رسند و بسياري نيز در آخرت و در بهشت به اين مرتبه نايل مي گردند.

بنابراين، ديدار خدا با چشم سر هيچ وقت ممكن نيست؛ بلكه مراد، ديدن خداوند با چشم دل است.

اگر به تلاوت آيات ادامه دهي و با ترجمه و تفسير آيات مأنوس گردي، به خواست خدا نور معرفت به قلبت مي تابد و همه شك و شبهه هايت رخت بر مي بندد.

 

پي نوشت ها:

1. بقره (2)، آيه 39.

2. بقره (2)، آيه 81.

3. اعراف (7)، آيه 36. 

«لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(1)؛ در حقيقت،ما كتابي به سوي شما نازل كرديم كه يادِ شما در آن است. آيا نمي‏ انديشيد؟

اين آيه شريفه كه مسلمانان را توبيخ مي كند كه چرا در قرآن تفكر و تعقل نمي كنيد، بعد از آياتي نازل شده است كه در آن مي فرمايد مشركان و دشمنان پيامبر(ص) و قرآن به ايشان و به آيات قرآني كه مي خواندند، تهمت و افترا مي زدند و آن را سحر و شعر و خوابهاي دروغين مي خواندند: «هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ»(2)؛ آيا اين شخص جز آن است كه بشري مانند شماست؟ چرا شما كه مردمي بصير و دانا هستيد سحر او را مي‏پذيريد؟

و نيز «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)؛ بلكه اين مردم (غافل نادان) گفتند كه سخنان قرآن خواب و خيالي بي‏ اساس است، بلكه اين كلمات را خود فرا بافته، بلكه شاعر بزرگي است و گر نه بايد مانند پيغمبران گذشته آيت و معجزه‏اي براي ما بياورد.

خداوند بعد از بيان اينكه مشركان چه تهمت ها و سخناني به پيامبر(ص) و قرآن مي زدند، بر مسلمانان منت گذاشته و در آيه مورد بحث به آنها مي فرمايد اگر در اين كتابي كه براي شما نازل كرديم تفكر و تعقل كنيد، مي بينيد كه سحر و شعر و خواب و... نيست. بلكه معجزه اي جاويد از طرف خداست كه آن را براي هدايت و سعادت شما نازل كرده است. علامه طباطبايي درباره اين آيه مي نويسد: اين آيه امتناني است از خداي تعالي بر اين امت به منت انزال قرآن، پس مراد از" ذكر ايشان" ذكري است كه مختص به اين امت است، و ذكري است كه لايق حال اين امت است، ذكري است كه آخرين و بلندترين معارف را كه حوصله بشر توانايي تحمل آن را دارد متضمن است، و عالي‏ترين برنامه را كه ممكن است در جامعه بشري اجرا شود در بر دارد، و آن عبارت است از شريعت حنيفيت، پس خطاب در آيه خطاب به همه امت است.(4)

بنابراين منظور از تفكر و تعقل در قرآن، به كار انداختن قوه فكر و انديشه در آيات قرآن و معارف بلند آن است كه هر كس آيات اين كتاب را كه مايه تذكر و بيداري دل و حركت انديشه و پاكي جامعه‏ ها است، بررسي كند و در آنها تفكر و تدبر نمايد، به خوبي مي‏داند كه قرآن يك معجزه روشن و جاويدان است و آيات آن سخن و دستورات خداست. با فكر كردن در آيات قرآن به خوبي مي فهمد كه از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمايان است، از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوي، فصاحت و بلاغت، احكام و قوانين، عقائد و معارف و ...

در ضمن كلمه «ذكركم» در آيه نيز به اين معنا است كه آيات قرآن، مايه تذكر و بيداري انديشه ‏هاي شما است.(5)

پي نوشت ها:

1. انبياء(21)آيه10.

2. همان، آيه3.

3. همان، آيه5.

4. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)، انتشارات جامعه مدرسين، ج‏14، ص 357.

5. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏13، ص 364.

از ميان حروف الفباي عربي، 18 حرف، تقريباً به همان شكل فارسي تلفّظ مي شوند و نيازي به آموزش ندارند

10 حرف ديگر از حيث تلفظ، با حروف فارسي تفاوت هايي دارند كه اين 10 حرف عبارتند از: «ث، ذ، ظ، و، ح، ع،غ، ص، ض، ط.»

سه حرف (ث – ذ – ظ) از برخورد نوك زبان به پشت سر دندان هاي پيشين بالا به تلفظ در مي آيند با اين تفاوت كه دو حرف (ث – ذ) نازك و رقيق، و حرف (ظ) درشت و پرحجم خوانده مي شوند. و صداي حرف (ظ) مقداري نيز به طرف عقب دهان كشانده مي شود.

حرف (و) از بين دو لب تلفظ مي شود و دندان ها در تلفظ آن دخالتي ندارند و بايد نازك و رقيق نيز تلفظ شود.

دو حرف (ح – ع) از وسط حلق و حرف (غ) از قسمتي كه حلق به دهان متصل مي شود به تلفظ در مي آيند.

بايد توجه داشته باشيد كه در هنگام تلفظ حرف (ح) صدا كمي در وسط با گرفتگي همراه باشد.

و در هنگام تلفظ حرف (غ) جريان نفس قطع نگردد. زيرا اگر در حين تلفظ حرف (غ) مجراي هوا مسدود شود و صداي آن قطع گردد حرف (غ) به حرف (ق) شبيه مي شود.

دو حرف (ح – ع) از حروفي هستند كه بايد نازك و رقيق تلفظ شوند و حرف (غ) از حروفي است كه بايد درشت و پرحجم تلفظ شود.

حرف (ص): اين حرف همانند حرف سين فارسي است با اين تفاوت كه صداي حرف (صاد) كمي به طرف عقب دهان كشانده مي شود و درشت‎تر از سين فارسي نيز به تلفظ در مي آيد.

حرف (ض): اين حرف از برخود كناره زبان از سمت چپ و يا راست، به پهلوي دندان‎هاي آسياي بالا تلفظ مي شود و به دليل آن كه سمت مخالف زبان به محل خروج حرف دال برخورد مي كند هنگامي كه با يكي از حركات خوانده شود صدايي شبيه به صداي حرف دال نيز از آن شنيده مي شود.

اين حرف درشت و پرحجم تلفظ مي شود و صداي آن نيز كمي به طرف عقب دهان كشانده مي شود.

حرف (ط): تلفظ اين حرف كم و بيش نزديك به تلفظ دو حرف (ت) و (د) فارسي است با اين تفاوت كه حرف (طا) درشت و پرحجم تلفظ مي شود و صداي آن نيز مقداري به طرف عقب دهان كشانده مي شود.(1)

پي نوشت ها:

1. براي آموزش تفصيلي: ر.ك: علي حبيبي- محمد رضا شهيدي ، روان خواني و تجويد قرآن كريم، قم، انتشارات روحاني، 1378، بخش تجويد، درس دوم و سوم. 

مراعات قواعد در قرائت قرآن، بر زيبايي آن مي­افزايد. در روايات آمده است پيامبر (ص) فرمود: قرآن را با لحن زيبا بخوانيد. (1)

باز فرمود: «زيّنوا القرآن باصواتكم ؛ (2) قرآن را با صداي خوب زينت ببخشيد».

مسلّم است تا قواعد تجويد در قرائت قرآن مراعات نشود، نمي­توان آن را زيبا خواند؛ لذا مستحب است قواعد تجويد را به هنگام قرائت قرآن مراعات كنيم.

در مورد دعا ها هم كه به زبان عربي است همينطور است و بهتر است قواعد را رعايت كرد تا معناي قرآن و دعا عوض نشود.

نمونه­ هايي از نظرات فقهاي عظام :

آية الله مكارم:

لازم نيست آن چه را علماي تجويد براي بهتر خواني قرآن ذكر كرده ‏اند، رعايت كند بلكه لازم است طوري بخواند كه بگويند عربي صحيح است هر چند رعايت دستورات تجويد بهتر است.

امام خميني:

آنچه كه در قرائت معتبر است صحيح بودن قرائت است و مراعات قواعد تجويد (محسنات قرائت) چه در نماز و غير نماز لازم نيست. (3)

آية الله تبريزي:

در صورتي كه قرآن و قرائت به عربي صدق كند دليلي بر لزوم رعايت گفته علماي تجويد نيست. (4)

اما اين كه اعراب در صحبت روزمره اين قواعد را رعايت مي كنند يا نه بايد بگوييم كه معمولا عرب زبان ها به صورت كتابي و عربي مرسوم صحبت نمي كنند و نمي توان در اين مورد قاطعانه صحبت كرد كه آن ها رعايت مي كنند يا نه؛ همانطور كه  ما فارسي زبان ها در صحبت هايمان همه قواعد زبان فارسي را مراعات نمي كنيم.

 

پي­نوشت­ها:

1. بحارالانوار، ج 92، ص190(چاپ بيروت).

2. همان.

3. توضيح المسائل (المحشي للإمام الخميني) ج‏1، 554، مسأله 1003، ص553.

4. صراط النجاة (للتبريزي)، ج‏6، ص 404.

 

 

 

در قرائت عبارت"كفوا احد" چهار وجه جايز شمرده شده است:

1. با واو بخواند و فاي قبل از آن را ضمه بدهد: (بخواند: كُفُوَن)

2. با واو بخواند و فاي قبل را سكون بدهد: (كُفوَن)

3. با همزه بخواند و فاي قبل را ضمه بدهد (بخواند: كُفُأَن)

4. با همزه بخواند و فاي قبل را سكون بدهد (بخواند: كُفأَن)(1)

پي نوشت ها:

1. گلپايگاني، هدايه العباد، قم، دار القرآن، 1413ق، ج1، ص153. 

لازم است به كسي كه آشناي به علم تجويد است، مراجعه كنيد، مانند استاد آموزش تجويد. معمولا چنين جلسات قرآني در بسياري از مساجد و پايگاه ها هست.

در عين حال توضيحي بيان مي شود:مخرج «عين» و «حاء» يكي است. يعني «عين» هم از وسط حلق و با همان شرايط تلفّظ مي‏شود، با اين فرق كه در هنگام تلفّظ «عين»، تارهاي صوتي مرتعش و صدا آشكار مي‏گردد.

مخرج «صاد» همانند «سين» و «زاي» است، يعني از برخورد سر زبان با بن دندانهاي پيشين پايين يا بالا (كه در افراد مختلف به صورت متفاوت ديده مي‏شود) ادا مي‏شود. تفاوت «صاد» با «سين» در انطباق زبان در هنگام تلفّظ «صاد»، با كام است، كه موجب درشت ادا شدن آن مي‏شود.(1)

 

پي نوشت:

 سيد جواد سادات فاطمي‏، تجويد عمومي، ص: 10 و17.

طبق جستجويي كه در كتاب هاي تجويدي همچون «قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن‏»، «حليه القرآن»، «معالم الاهتداء إلي معرفة الوقف و الابتداء» ،«سر البيان في علم القرآن‏» داشتيم، به موردي كه علامت «م » داشته باشد و وقف روي آن لازم نباشد، دست نيافتيم.

البته ممكن است مواردي وجود داشته باشد كه برخي به دليل برگزيدن يك تعريف خاص از وقف لازم يا تفسير خاصي از آيه مورد نظر، وقف بر آن آيه را لازم بدانند. برخي ديگر به دليل عدم پذيرش آن، وقف در آن جا را لازم ندانند، چنان كه سجاوندي وقف در آيه 275 سوره بقره را لازم دانسته ، ولي دانشمندان معاصر علامت «قلي» بر روي آن نهاده اند.

در اين آيه خداوند متعال مي فرمايد:«...ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ ...؛... و اين به كيفر آن است كه گفتند: ربا نيز چون معامله است. در حالي كه خدا معامله را حلال و ...»

در اين آيه سجاوندي وقف بر الرِّبا را لازم دانسته، ولي در علامت گذاري جديد، علامت «قلي» كه دلالت بر جواز و اولويت وقف دارد ، روي آن قرار داده‏اند.(1)

پي نوشت :

1.سادات فاطمي، پژوهشي در وقف و ابتدا، مشهد، به نشر، 1382ش، ص 106.

صفحه‌ها