قرآن

در مورد جن آيات و روايات مختلفي وارد شده است كه به برخي اشاره مي كنيم:

 جن موجودي است كه از حس، پنهان است . عقل و قدرت دارد. مكلّف به تكاليف الهي است.(1)

درباره جن، افسانه‏ها و داستان‏هاي خرافي بسياري ساخته‏اند، ولي اصل وجود آن و صفات ويژه‏اي كه در قرآن براي جن آمده، مطلبي است كه هرگز با علم و عقل مخالف نيست.

جن‏ها مانند انسان‏ها داراي دو گروهند: مؤمنان صالح و كافران سركش.

بر خلاف تصور مردم كه آن‏ها را «از ما بهتران» مي‌دانند، انسان برتر از آن‏ها است، به دليل اين كه تمام پيامبران الهي از ميان انسان‏ها برگزيده شدند. جنّيان به پيامبر(ص) كه بشر بود، ايمان آوردند و از او پيروي كردند. اصولاً واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان (كه بنا به تصريح قرآن از بزرگان طايفه جن بود)(2) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي‌باشد.

جهات خرافي و غير منطقي به اين موجود داده شده كه وقتي جن گفته مي‏شود، بعضي از خرافات با آن تداعي مي‏شود، از جمله اين كه آن‏ها را با اَشكال غريب و وحشتناك موجوداتي دُم دار و سم دار مي­كشند . اينان را موذي و پر آزار، كينه توز و بدرفتار مي­دانند كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالي، خانه‏هاي بسياري را به آتش كشند!

هيچ دليلي بر انحصار موجودات زنده به آن چه مي­بينيم نداريم، بلكه دانشمندان علوم طبيعي مي­گويند موجوداتي را كه انسان با حواس خود مي­تواند درك كند، در برابر موجوداتي كه با حواس قابل درك نيستند، ناچيز است. بنابراين موجودات و حقايقي وجود دارند كه اگر چه به حس انسان داخل نمي‌شوند، اما حقيقتاً وجود دارند.

رسم عرب چنين بود كه هرگاه به بيابان هولناكي مي­رسيدند، به جن آن وادي پناه مي­بردند. در اسلام از اين كار نهي شده و بايد به خدا پناه برد كه آفريننده جن و غير جن است. در بعضي روايات توصيه شده كه در چنين مواقعي خوب است اذان بگوييد تا از شر جنيان سركش در امان بمانيد.

 انسان و جن داراي دو ماهيت متفاوت و دو بعد مختلف در زندگي هستند. وضعيت حيات اين دو موجود، تفاوت هاي زيادي دارد كه به نظر مي رسد به همين جهت خداوند ميان انسان ها و اجنه حايلي ايجاد كرده تا آن ها نتوانند همديگر را ببينند. بالاخره آنچه كه از اجنه، هيبت آن ها و وضع خوراك و زندگي شان نقل شده، نشان مي دهد كه برخورد با آن ها مي توانست با ترس و وحشتي هميشگي همراه باشد، به گونه اي كه نظام زندگي انسان ها بدان جهت مختل گردد.

البته اين طور نيست كه همه انسان ها نتوانند آن ها را ببينند. آن ها براي همه كس قابل رؤيت با چشم نيستند، ولي برخي از افراد ممكن است آن ها  را ببينند. اشخاصي وجود دارند كه در اين مسايل (مربوط به جن) كار كرده‌ و ادعا مي‌كنند كه آن ها پديده‌هاي بسيار لطيفي هستند كه توان انبساط و انقباض خويش را دارند. در حالت عادي در حال انبساطند. از اين رو قابل بساوايي و ديدن نيستند. ولي اگر منقبض گردند، مي‌توان آنان را ديد و لمس كرد.

از اين كلام معلوم مي‌شود كه برخي ممكن است جنيان را ببينند، چه اين كه شيطان گاهي به صورت هايي نمودار مي‌شود و برخي افراد او را مي‌بينند. در اين باره گفته شده: ابليس در عالم خارج گاهي به صورت انسان ظاهر مي‌شود و با اشخاص سخني مي‌گويد. زماني هم به شكل جانوراني چون سگ،‌ خوك، و يا همچون موجوداتي غريب و هول‌انگيزي  نمودار مي‌شود و برخي او را مي‌بينند. (3) البته غالباً اين امكان و ارتباط از طرف انسان ها ايجاد مي شود. يعني سعي و تلاش عده اي و استفاده از راه هاي خاصي و يا حالت هاي ويژه اي موجب مي شود كه شخصي با جن ارتباط يابد. آن ها اجازه ورود به عالم انساني را ندارند، مگر آن كه كسي در خود شرايطي ايجاد كند، يا شرايطي را فراهم كند كه با جنيان ارتباط يابد.

اما اين كه گفتيد آن ها هميشه مي توانند ما را ببينند؛ چنين حرفي معلوم نيست صحيح باشد. زيرا تاثير گذاري آن ها در زندگي انسان ها محدود بوده ؛ اين طور نيست كه هر زمان خواستند، بتوانند كاري چنين انجام دهند. چرا كه اگر به اختيار خودشان باشد، شايد خيلي كارها بخواهند انجام دهند. منتهي از طرف خداوند متعال و ائمه (ع) يكسري حدود براي شان مشخص شده است و گرنه امكان اختلال در زندگي انسان ها مي رفت.

از اين مطلب مي توان نتيجه گرفت كه:

 آن ها در ديدن انسان ها  با محدوديت هايي مواجه بوده و معلوم نيست در اين زمينه كاملا آزاد باشند.اين ما هستيم كه نبايد آن ها را در زندگي خويش داخل نماييم . البته صرف خواب ديدن چيزي يا كسي در خواب دليل بر ديدن جن و آثار آن نيست . ربطي به تغيير مكان و فرار از او  ندارد .

 بهترين راهكار براي در امان ماندن از شر اجنه و اموري مانند آن ، انجام برخي توصيه هايي است كه در برخي روايات شده است:

1. يكي از بهترين راهكارها براي در امان ماندن از شر اين موجودات ،قرائت مداوم سوره ناس و فلق است ؛ از امام صادق (ع) نقل شده كه درباره آثار و بركات سوره  ناس فرمود:

«مَن قرأها في منزله كلّ ليلة، أمن من الجنّ والوسواس، ومَن كتبها و علّقها علي الأطفال الصغار حُفظوا مِن الجانّ بإذن الله تعالي؛ (4) كسي كه سوره ناس را در منزلش قرائت كند، از جن و وسوسه‌ها محفوظ مي‌ماند . كسي كه آن سوره را بنويسد و بر اطفال كوچك همراه كند ، آن اطفال به اذن خداوند از شرّ جنيان محفوظ مي‌مانند».

2. همچنين از امام صادق ‌روايت شده است ‌: "هر كه سوره جن را بسيار بخواند، در دنيا از چشم جنيان و دميدن‌ها و سحر و مكر ايشان محفوظ باشد " . (5 )

3. همچنين اين دعا : « اللهمّ انّك لا يكفي منك احد‍ و انت تكفي من كل احد من خلقك ،فاكفني شرّ الجنّ و الانس ».

4. به علاوه خواندن سوره ها و آيات قرآني مانند : سوره «ياأيّهاالكافرون»، «قل هو الله أحد» و «آية الكرسي» و آيه «انّي توكّلت علي الله ربّي و ربّكم ما من دابّة الاّ هو آخذ بناصيتها إنّ ربّي علي صراط مستقيم» (6) هم توصيه مي شود .

5. وضو داشتن و ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم و لاحول ولا قوه الابالله العلي العظيم » تكرار شود.

6. دادن صدقه و كمك به همنوعان.

7. اصلي ترين توصيه در اين باره، دوري از تنهايي و فكر نكردن به اين گونه مسايل است. زيرا فكر كردن بيش از حد به جن ممكن است باعث ايجاد توهم و مشكلات رواني ديگر شود.

8. خواندن سوره صافات هم براي دفع اجنه و هم بر برطرف شدن موانع ازدواج مفيد است

پي‌نوشت ها‏:

1. الرحمن (55) 15؛جن(72) 6-11 -15؛نمل (27) 39؛سباء (34) 12 - 13؛حجر (15) 27؛كهف (18) 50.

2.كهف،آيه50.

3.جن،آيه 6.

؛ موسوي بجنوردي،  دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي، مركز دائره‌المعارف، تهران 1374ش، ج 2، ص 599 .

4. بحراني ، البرهان في تفسير القرآن، بنياد بعثت، 1416ه.ق، ج 10 ، ص 550.

5. طبرسي‌،  مجمع البيان‌، ناصرخسرو، تهران، 1372ه.ش، ج 10 ، ص 365.

6. هود (11) آيه 55.

 

 

برجهای آسمانی معانی زیادی دارد...

در قرآن آمده " و جعل في السماء بروجا"(1)

در تفسير برج هاي آسماني گفته اند:

" بروج" جمع" برج" در اصل به معني" ظهور" است، و لذا آن قسمت از ديوار اطراف شهر يا محل اجتماع لشگر را كه بلندتر و آشكارتر است" برج" مي‏نامند، و نيز به همين دليل هنگامي كه زن زينت خود را آشكار سازد" تبرجت المرأة" مي‏گويند. اين كلمه به قصرهاي بلند نيز اطلاق مي‏شود.

به هر حال برجهاي آسماني اشاره به صورتهاي مخصوص فلكي است كه خورشيد و ماه در هر فصل و هر موقعي از سال در برابر يكي از آنان قرار مي‏گيرند مثلا مي‏گويند خورشيد در برج" حمل" قرار گرفته، يعني محاذي" صورت فلكي حمل" مي‏باشد، و يا" قمر در عقرب" است، يعني كره ماه برابر صورت فلكي"عقرب" واقع شده (صور فلكي به مجموعه‏اي از ستارگان گفته مي‏شود كه شكل خاصي در نظر ما دارند).

وجود اين برج ها، بيانگر نظم دقيق سير منظومه شمسي و اجزاي آن و نظام فوق العاده دقيقي است كه ميليونها سال بي كم و كاست بر آنها حكم فرما است به گونه‏اي كه منجمان آگاه مي‏توانند از صدها سال قبل وضع حركت خورشيد و ماه را در روز و ساعت معين نسبت به صدها سال بعد پيش بيني كنند، اين نظامي كه حاكم بر اين كرات عظيم آسماني است شاهد گويايي بر وجود پروردگاري است كه مدبر و اداره كننده عالم بزرگ هستي مي‏باشد.(2)

بروج ربطي به انزال وحي ندارد.

پي نوشت ها:

1-فرقان(25)،آيه 61.

2-  تفسير نمونه، ج‏15، ص: 143.

اين كه "شهاب ثاقب" چيست و چگونه به سوي شيطان ها پرتاب مي شود ، از معاني...

آيه 5 سوره ملك به اين شرح است:

وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعير

آيات ديگري از قرآن هم بدين مضمون است از جمله:

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ‏ (1)

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي‏ وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (2)

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (3).

مضمون آيات به شرح زير است:

ما آسمان دنيا يعني نزديك‏ترين آسمانها به شما- و يا پايين‏ترين آسمانها- را با زينتي بياراستيم، و آن همان ستارگان بود كه در آسمان قرار داديم، و آن آسمان را از هر شيطاني خبيث و عاري از خير حفظ كرديم، و حتي از اينكه سخنان ساكنين آسمان را بشنوند منعشان نموديم، تا از اخبار غيبي كه ساكنان ملأ أعلي بين خود گفتگو مي‏كنند اطلاع نيابند، و به همين منظور از هر طرف تيرباران مي‏شوند در حالي كه مطرود و رانده هستند و عذابي واجب دارند كه هرگز از ايشان جدا شدني نيست.

پس كسي از جن نمي‏تواند به اخبار غيبي كه در آسمان دنيا بين ملائكه رد و بدل مي‏شود، اطلاع يابد مگر آنكه از راه اختلاس و قاچاق چيزي از آن اخبار را به دست بياورد كه در اين صورت مورد تعقيب "شهاب ثاقب" واقع مي‏شود، تير شهابي كه هرگز از هدف خطا نمي‏رود.

اما اين كه "شهاب ثاقب" چيست و چگونه به سوي شيطان ها پرتاب مي شود ، از معاني مشكل قرآن است كه حقيقت آن را جز خدا و تربيت شدگان و تعليم يافتگان خدايي نمي دانند. علامه طباطبايي در شرح آن مي نويسد:

"مفسرين براي اينكه مساله" استراق سمع" شيطانها در آسمان را تصوير كنند، و نيز تصوير كنند كه چگونه در اين هنگام به سوي شيطانها با شهاب‏ها تيراندازي مي‏شود بر اساس ظواهر آيات و روايات كه به ذهن مي‏رسد، توجيهاتي ذكر كرده‏اند كه همه بر اين اساس استوار است كه آسمان عبارت است از افلاكي كه محيط به زمين هستند، و جماعت‏هايي از ملائكه در آن افلاك منزل دارند، و آن افلاك در و ديواري دارند كه هيچ چيز نمي‏تواند وارد آن شود، مگر چيزهايي كه از خود آسمان باشد، و اينكه در آسمان اول، جماعتي از فرشتگان هستند كه شهابها به دست گرفته و در كمين شيطانها نشسته‏اند كه هر وقت نزديك بيايند تا اخبار غيبي آسمان را استراق سمع كنند، با آن شهابها به سوي آنها تيراندازي كنند و دورشان سازند و...

اين معاني همه از ظاهر آيات و اخبار ابتداء به ذهن مي‏رسد و ليكن امروز بطلان اين حرفها به خوبي روشن شده و عيان گشته است در نتيجه بطلان همه آن وجوهي هم كه در تفسير" شهب" ذكر كرده‏اند،- كه وجوه بسيار زيادي هم هستند- و در تفاسير مفصل و طولاني از قبيل تفسير كبير فخر رازي و روح المعاني آلوسي و غير آن دو نقل شده، باطل مي‏شود.

ناگزير بايد توجيه ديگري كرد كه مخالف با علوم امروزي و مشاهداتي كه بشر از وضع آسمانها دارد نبوده باشد. و آن توجيه به احتمال ما- و خدا داناتر است- اين است كه: اين بياناتي كه در كلام خداي تعالي ديده مي‏شود، از باب مثالهايي است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده، تا آنچه خارج از حس است به صورت محسوسات در افهام بگنجد، هم چنان كه خود خداي تعالي در كلام مجيدش فرموده:" وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ" (4) و اينگونه مثلها در كلام خداي تعالي بسيار است، از قبيل عرش، كرسي، لوح و كتاب، كه هم در گذشته به آنها اشاره شد، و هم در آينده به بعضي از آنها اشاره خواهد رفت.

بنا بر اين اساس، مراد از آسماني كه ملائكه در آن منزل دارند، عالمي ملكوتي خواهد بود كه افقي عالي‏تر از افق عالم ملك و محسوس دارد، همان طور كه آسمان محسوس ما با اجرامي كه در آن هست عالي‏تر و بلندتر از زمين ماست.

و مراد از نزديك شدن شيطانها به آسمان و استراق سمع و به دنبالش هدف شهابها قرار گرفتن، اين است كه شيطانها مي‏خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند و از اسرار خلقت و حوادث آينده سر درآورند.  ملائكه هم ايشان را با نوري از ملكوت كه شيطانها تاب تحمل آن را ندارند، دور مي‏سازند.  يا مراد اين است كه شيطانها خود را به حق نزديك مي‏كنند تا آن را با تلبيس‏ها و نيرنگهاي خود به صورت باطل جلوه دهند، و يا باطل را با تلبيس و نيرنگ به صورت حق درآورند و ملائكه رشته‏هاي ايشان را پنبه مي‏كنند و حق صريح را هويدا مي‏سازند تا همه به تلبيس آنها پي برده، حق را حق ببينند و باطل را باطل." (5)

پي نوشت ها:

1. حجر(15)آيه 16 - 18.

2. صافات(37)آيه6-10.

3. جن(72) آيه 8 - 9.

4. عنكبوت(29)آيه 43.

5.ترجمه الميزان،ج17،ص186-188.

در قرآن كريم، هفت مورد به صراحت و دو مورد به كنايه (1) سخن از آسمان هاي هفت گانه آمده است.

قبل از آنكه مقصود از هفت آسمان روشن شود: لازم است به چند نكته اساسي اشاره شود:

1. مقصود از سماء (آسمان):

كلمه «سماء» و مشتقات آن كه سيصد و ده بار در قرآن كريم به كار رفته، داراي مفهوم جامعي است كه مصاديق و معاني متعددي از آن اراده مي شود از جمله:

الف. «سماء» در لغت از ريشه «سمو» به معناي بلندي است، (2) حتي برخي لغويون ادعا كردند هر بالايي نسبت به پايين آن، آسمان و هر پاييني نسبت به بالاي آن ،زمين است. (3)

ب. آسمان در قرآن در دو مفهوم به كار رفته است:

آسمان مادي

- آسمان به معناي جهت بالا :

اصلها ثابت و فرعها في السماء

مانند درخت پربركت و پاكيزه كه ريشه آن در زمين ثابت و محكم است و شاخه هاي آن به آسمان كشيده شده است. (4)

-آسمان به معناي جوّ اطراف زمين :

و نزلنا من السماء ماءً مباركاً (5)

و از آسمان آب مباركي را فرو فرستاديم.

- آسمان به معناي مكان سيارات و ستارگان:

تبارك الذي جعل في السماء بروجاً و جعل فيها سراجاً و قمرا منيراً (6)

بزرگوار آن خدايي كه در آسمان برجها مقرر داشته و در آن چراغ روشن خورشيد و ماه تابان را روشن ساخت.

آسمان به معناي معنوي:

- آسمان به معناي مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبير امور عالم است:

يدبّر الامر من السماء الي الارض (7)

اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمين تدبير مي كند.

- آسمان به معناي موجود عالي و حقيقي (8)

و في السماء رزقكم و ما توعدون (9)

روزي تان و آن چه به شما وعده داده مي شود (كه ظاهراً بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد.

2. مقصود از سبع (هفت) چيست؟

كلمه سبع (هفت) در عربي به دو صورت به كار مي رود.

الف. هفت به معناي عدد مشخص و معين كه در رياضيات به كار مي رود.

ب. هفت به معناي نماد كثرت؛ چرا كه گاهي در عرب كلمه «هفت» به كار مي رود و معناي كنائي آن (تعداد زياد و كثير) مراد است. (10).

3. مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان»

مفسرين درباره واژه «هفت آسمان» چندين احتمال داده اند.

الف: هفت به معناي عدد حقيقي باشد كه در اين صورت اين احتمالات متصور است.

1. هفت آسمان پر از ستاره و سياره (11) چون احتمال وجود هفت جهان مشابه كه هنوز كشف نشده است، وجود دارد.

2. هفت مقام قرب و حضور و موجود عالي معنوي (هفت آسمان) (12)

3. ممكن است منظور از آسمان، جهان باشد و هفت آسمان به هفت جهان مخلوق خدا اشاره كند. اين نظر صحيح تر به نظر مي رسد زيرا از آيات قرآن استفاده مي­شود كه تمام كرات و ثوابت و سيّاراتي را كه ما مي بينيم، همه جزء آسمان اوّل است ‌و شش عالَم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاي علمي امروز بيرون است و مجموعاً‌هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مي دهند. شاهد اين سخن آن است كه قرآن مي گويد:

وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيح‏ (13)

ما آسمان پايين را با چراغ هاي ستارگان زينت داديم.

وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيح ‏(14)

ما آسمان پايين (نزديك) را با چراغهاي فروزاني زينت بخشيديم‏.

از اين آيات به خوبي استفاده مي شود كه همه ‌آن چه مي بينيم و جهان ستارگان را تشكيل مي دهد، جزء آسمان اوّل است و در ماوراي آن، شش آسمان ديگر وجود دارد كه در حال حاضر اطلاع دقيقي از جزئيات آن نداريم.

اين كه گفتيم شش آسمان ديگر امروز براي ما مجهول است و ‌ممكن است علوم بشري  روزي  از روي آن پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر به هر نسبت كه پيش مي رود، از عجايب آفرينش، تازه هايي را به دست مي آورد.

ب. اگر هفت، به معناي كثرت باشد در اين صورت احتمالات زير متصور است:

1. آسمان هاي زيادي (مجموعه كرات و سيارات و...) خلق كرد.

2. تعداد زيادي از طبقات جوّ آسمان را خلق كرد .

3. مراتب معنوي و مقامات قرب و حضور و موجودات عالي بسياري خلق كرد .

با توجه به ابهامي كه در معناي هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتي كه در مورد آسمان و كهكشان ها از نظر علمي وجود دارد؛ نمي توان درباره آن نظر قطعي داد و همه نظريات به صورت احتمال و گمان مطرح مي شود (15) امّا نبايد از اين نكته غافل شويم كه هدف قرآن هدايت معنوي و تربيتي بشر است . اشاره قرآن به مواردي از قبيل هفت آسمان و زمين، حركت خورشيد و زمين و... علاوه بر حقانيت آنها، نشان از قدرت لايزال او و هموار نمودن راه خداشناسي و آماده كردن زمينه تفكر و تدبر در آفرينش است. همچنين بعضي از مطالب علمي قرآن نيازمند به زمان و اثبات علم تجربي مي‌باشد. اگر علوم تجربي تا كنون در بعضي مسائل علمي قرآني نظريه تاييدي نداده اند، دليل بر باطل بودن نظريه قرآن نيست بلكه هنوز علم به كشف اين راز و رمز ها نرسيده است.

پي نوشت:

1 . بقره(2) آيه29 ـ اسراء(17)آيه 44 ـ مؤمنون(23)آيه 86 ـ فصلت(41)آيه 12 ـ ملك(67)آيه 3 ـ نوح(71) آيه15 ـ طلاق(65)آيه 12.

2. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، (انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چ 1، تهران، 1371ش) ج 5، ص 254.

3 . مفردات، راغب اصفهاني، المكتبه الرضويه، تهران، 1332 ش، ماده سماء.

4. ابراهيم(14) آيه 24.

5.ق(50)آيه9.

6. فرقان(25) آيه 61.

7. سجده(32) آيه 5.

8. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، (انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش)، ص 234؛ پژوهش در اعجاز علمي قرآن، دكتر محمد علي رضايي اصفهاني، انتشارات مبين، رشت، چ 1، 1380، ج 1، ص 134.

9. ذاريات(51) آيه 22.

10. لقمان(32)آيه27.

11 . التحقيق في كلمات القرآن الكريم، همان، ج 1، ص 165.

12.الميزان، علامه طباطبايي، نشر اسراء، قم، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327.

13.فصلت(41)آيه12.

14. ملك(67)آيه5.

15.: تفسير الجواهر، طنطاوي جوهري، دار الفكر، بي تا، ج 1، ص 46؛  پژوهش در اعجاز قرآن، ، ج 1، ص 126 ـ 146.

در دو آيه اين عبارت آمده است كه به شرح زير مي باشند.....

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذير(1)

آيا از آن كه در آسمان است ايمن نشسته‏ ايد كه ناگاه زمين را به لرزش درآورد و زمين شما را در خود فرو برد؟ يا از آن كه در آسمان است ايمن نشسته‏ ايد كه ناگاه بادى همراه با سنگريزه بر سر شما فرستد؟ به زودى خواهيد دانست كه بيم‏دادن من چگونه است.

اين آيات خطاب به انسان ها و تهديد و ترساندن آنها از قهر حاكم جهان آفرينش است كه مقام فرماندهي اش در آسمان است.

در مورد منظور از "من في السماء" دو نظر داده شده است:

1. منظور خداوند و حاكم آفرينش است. (2)

2. منظور ملائكه مقرب او هستند كه به امر و اراده او تدبير آفرينش را در دست دارند. (3)

اين دو نظر هم در يك راستا هستند. زيرا اگر ملائكه هم منظور باشد، از اين جهت است كه آنان مجري اراده خدا هستند و اگر خدا منظور باشد، از آن جهت است كه خداوند حاكم و مصدر امر و نهي است.

 در اين آيه "من" اشاره به موجود داراي عقل و شعور است و اين لفظ بر خداوند و ملائكه هم اطلاق مي شود و لازم نيست منظور حتما موجود مادي باشد تا بگوئيم خدا و ملائكه نمي تواند باشد.

علامه طباطبايي مراد از "من في السماء" را ملائكه موكل از جانب خدا شمرده است و گفته: 

معناى آيه اين است كه چگونه با خاطر جمع و دل آسوده به ربوبيت خداى تعالى كفر ورزيده‏ايد؟ و چه ايمنى از ملائكه ساكن آسمان و موكل بر امور عالم داريد از اينكه زمين را زير پايتان بشكافند و به امر خدا شما را در شكم زمين پنهان سازند، در حالى كه زمين هم چنان متزلزل و مضطرب باشد و چون گهواره آمد و شد داشته باشد؟

بعد نظر كساني را ذكر مي كند كه منظور از "من في السماء" را خدا شمرده اند؛ و اضافه مي كند اين نظر با اين كه اشكالي ندارد و لكن خلاف ظاهر آيه است. (4)

پي نوشت ها:

1. ملك(67) آيه16-17.

2. سبزاواري نجفي، ارشادالاذهان، بيروت، دار التعارف، 1419ق، ص567.

3. فيض كاشاني، الاصفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418ق، ج2، ص1330.

4. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ق.

بنابرآیات قرآن هفت آسمان وجود دارد

بنابر آيات قرآن، آسمان ها هفت تا هستند (السموات السبع؛ سبع سماوات)(1) نه اين كه آسمان هفت طبقه است. البته بعضي منظور از هفت آسمان را لايه هاي هفت گانه آسمان دانسته اند. ولي اين نظر از جانب غالب مفسران رد شده، زيرا به بيان قرآن آسمان دنيا كه پايين ترين و پست مرتبه ترين آسمان ها است، با ستارگان زينت داده شده است. از اين رو گفته اند: آنچه ما شناخته ايم، آسمان دنيا است و آسمان هاي ديگر نا شناخته اند.(2) اما زمين در قرآن مفرد آمده و منظور كره اي است كه بر آن زندگي مي كنيم. البته در روايات به زمين هاي هفت گانه اشاره شده(3) كه نمي دانيم منظور چيست.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)،آيه 29؛ اسراء(17)،آيه 44.

2. تفسير نمونه،ج1،ص117،168.

3. مصباح المتهجد،ص346.

 

از ريشه "دحو" فقط يك بار در قرآن استفاده شده است

از ريشه "دحو"  فقط يك بار در قرآن استفاده شده كه آن هم آيه زير است:

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها(1)

اين آيه بعد از آياتي است كه به خلقت آسمان ها و زمين اشاره دارد تا به بشر گويد كه خلقت آسمان و زمين از آفريدن دوباره شما بعد از مرگ سخت تر نيست و خدايي كه آسمان ها و زمين را خلق كرده، بر خلق دوباره شما توانايي دارد. در آيات قبل مي فرمايد:

آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت، و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود! و زمين را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد، و كوه‏ها را ثابت و محكم نمود! همه اينها براي بهره‏گيري شما و چهارپايانتان است!(2)

منظور از "دحو" يعني گستردن و آماده نمودن براي زندگي(3) با استوار ساختن كوه ها در آن، سيار ساختن آن در مدار منظمي به دور خورشيد كه باعث به وجود آمدن فصل ها مي گردد، هموار كردن درياها به گونه اي كه انسان ها بتوانند با جاري ساختن كشتي ها در آن بارهاي سنگين خود را به ديگر نقاط منتقل كنند(4)، قرار دادن زمين  به گونه اي كه گياهان از آن برويد و نهر ها بر آن جاري شود تا شرايط براي زندگي انسان ها فراهم گردد. (5)

پي نوشت ها:

1. نازعات(79) آيه 30.

2. همان، آيه 27-33.

3. فيض كاشاني، الاصفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418ق، ج2، ص 1403.

4. صادقي، الفرقان، قم، انتشارات فرهنگ اسلامي، 1365ش، ج3، ص92.

5. سيد عبد الحسين طيب، اطيب البيان، تهران، اسلام، 1378ش، ج1، ص493. 

منظور از آسمان و زميني كه خدا در قرآن بيان داشته، آسمان و زمين دنيايي نيست

قرآن در آيه اي مي فرمايد:

خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريد (1)

جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست. مگر آنچه پروردگارت بخواهد در مورد اين ‌آيه تفسيرهاي متعددي آمده است، اما آنچه صحيح به نظر مي رسد، چنين است:

منظور از آسمان و زميني كه خدا در آيه فوق بيان داشته، آسمان و زمين دنيايي نيست. خدا در كلام خود آسمان و زميني براي قيامت معرفي كرده كه غيرآسمان و زمين دنيا است:

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار (2)

در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر، و آسمانها (به آسمانهاي ديگري) مبدل مي‏شود.

در آخرت آسمان و زمين، نظام دنيايي اش را ازدست مي دهد. بنا بر اين معناي آيه اين است كه گناهكاران عذاب اخروي خود را در همان آخرت و قيامت مي بينند و هميشه در آن جا هستند تا زماني كه آسمان و زمين قيامت برپا باشد. نيز كساني كه وارد بهشت مي شوند، هميشه در آن جا هستند تا زماني كه آسمان و زمين درآخرت برپاست.(3)

پي نوشت ها :

1. هود (11)، آيه 107.

2. ابراهيم (14)، آيه 48.

3. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج11، ص27 . 

كساني كه بر اثر لجاجت و اصرار در باطل،حاضر نبودند به هيچ قيمتي در برابر بيان مستدل و منطقي قرآن تسليم شوند...

كساني كه بر اثر لجاجت و اصرار در باطل،حاضر نبودند به هيچ قيمتي در برابر بيان مستدل و منطقي قرآن تسليم شوند، و آوردن كتابي همچون قرآن به وسيله فرد درس نخوانده‏اي همچون پيامبر(ص) كه دليل روشني بر حقانيت وي بود بپذيرند، دست به بهانه جويي تازه‏اي زدند، چنان كه قرآن در نخستين آيات مورد بحث مي‏گويد: آنها از روي سخريه و استهزاء گفتند چرا معجزاتي(همچون معجزات موسي و عيسي) از سوي پروردگارش بر او نازل نشده است"؟ چرا او عصاي موسي و يد بيضاء و دم مسيحا ندارد؟چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمي‏كند؟ آن گونه كه موسي و شعيب و هود و نوح و ثمود كردند؟

و يا همان گونه كه در سوره اسراء از زبان اين گروه آمده است"چرا پيامبر اسلام، نهرها و چشمه‏هاي آب جاري از بيابان خشك مكه ظاهر نمي‏كند"؟"چرا قصري از طلا ندارد"؟"چرا به آسمان صعود نمي‏كند"؟و"چرا نامه‏اي از سوي خدا از آسمان براي آنها نمي‏آورد".

بدون شك پيامبر اسلام (ص) معجزات ديگري غير از قرآن مجيد داشته، و تاريخ نيز با صراحت از آن سخن مي‏گويد، ولي آنها با اين سخنانشان، دنبال تحصيل معجزه نبودند، بلكه از يك سو مي‏خواستند اعجاز قرآن را ناديده بگيرند و از سوي ديگر تقاضاي معجزات اقتراحي داشتند(منظور از معجزات اقتراحي اين است كه پيامبر (ص) طبق تمايلات اين و آن، هر امر خارق العاده‏اي را كه پيشنهاد كنند انجام دهد، مثلا اين يكي پيشنهاد خارج ساختن چشمه‏هاي آب كند ديگري بگويد من قبول ندارم بايد كوه‏هاي مكه را طلا كني، سومي هم بهانه بگيرد كه اين كافي نيست بايد به آسمان صعود كني، و به اين ترتيب معجزه را به صورت بازيچه بي‏ارزشي در آورند، و تازه آخر كار بعد از ديدن همه اينها ساحرش بخوانند).

لذا در سوره انعام آمده است: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتي‏ وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا:(1) اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل كنيم و مردگان زنده شوند و با آنها سخن بگويند و همه چيز را در برابر آنها محشور نمائيم باز هم ايمان نمي‏آورند"! به هر حال قرآن براي پاسخگويي به اين بهانه‏جويان لجوج، مي گويد:

به آنها" بگو معجزه كار من نيست كه با تمايلات شما انجام گيرد، معجزات همه نزد خدا است" (قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ).

او مي‏داند چه معجزه‏اي با چه زماني و براي چه اقوامي متناسب است، او مي‏داند چه افرادي در صدد تحقيق و پي جويي حقند و بايد خارق عادات به آنها نشان دهد، و چه افرادي بهانه گيرند و دنبال هواي نفس؟ و بگو" من فقط انذار كننده و بيم دهنده آشكارم" (وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ).

تنها وظيفه من انذار و تبليغ است و بيان كلام خدا، اما ارائه معجزات و خارق عادات تنها به اختيار ذات پاك او است.(2)

پي نوشت:

1. انعام ( 6) آيه 111.

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374ش، چاپ اول، ج‏16، ص 314.

در سوره اعلي خداوند خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي‏ إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفي‏»(1)

در سوره اعلي خداوند خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي‏ إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفي‏»(1)؛ و ما به زودي قرآن را بر تو قرائت مي كنيم و هرگز فراموش نخواهي كرد، مگر آنچه را خدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مي داند.

اين آيه شريفه در مورد نزول قرآن و وحي است و به پيامبر اكرم(ص) دلداري مي دهد كه نگران فراموش كردن آيات الهي مباش و هنگام نزول وحي عجله نكن آنكس كه اين آيات را براي هدايت انسان ها بر تو فرستاده هم او حافظ و نگهبان آنها است. او نقش اين آيات را در سينه تو ثابت مي دارد به طوري كه هرگز آنها را فراموش نكني.(2)

بنابراين اين آيه شريفه عصمت پيامبر اكرم(ص) در زمينه دريافت و تبليغ وحي را اثبات مي كند و تمام علماي شيعه و بيشتر اهل سنت پيامبر اكرم(ص) را در اين زمينه معصوم مي دانند. زيرا اگر در زمينه دريافت و تبليغ وحي ايشان معصوم نباشند، اصل نزول قرآن و وحي الهي خدشه دار مي شود و اين مطلب با حكمت و غرض الهي از نزول قرآن نمي سازد.

اما درباره اينكه قلمرو عصمت پيامبران الهي و به خصوص پيامبر اسلام(ص) تا چه اندازه است بين طوايف مسلمين اختلاف است، شيعه اثناعشري معتقدند كه پيامبران از آغاز تولد تا پايان عمر از همه گناهان اعم از كبيره و صغيره معصومند و حتي از روي سهو و نسيان هم گناهي از ايشان سر نمي زند، ولي بعضي طوايف ديگر عصمت انبيا را تنها از كبائر مي دانند و بعضي ديگر از هنگام بلوغ و برخي از هنگام نبوت و از بعضي طوايف اهل سنت نقل شده كه اساسا منكر عصمت انبيا شده اند و صدور هر گناهي را از ايشان حتي در زمان نبوت هم ممكن پنداشته اند.(3)

بنابراين متاسفانه برخي از اهل سنت سهو و نسيان رسول خدا(ص) را قبول دارند، چه در زمينه وحي و چه در زمينه هاي ديگر غير از دريافت و حي و تبليغ  وحي همانطور كه بعضي ديگر قائلند كه حتي گناه هم از ايشان سر مي زند.

پي نوشت ها:

1. اعلي(84) آيات6و7.

2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج26، ص393.

3. مصباح، محمد تقي، آموزش عقائد، چاپ و نشر بين الملل، ص197.

صفحه‌ها