پرسش وپاسخ

به نام خدا با ارز سلام خدمت شما سوال بنده حقیر خدا این است که وضعیت زکات طفلی که قبل و بعد از طلوع آفتاب عید فطر چشم به جهان گشوده چگونه است ؟ لطفا در دو حالت پاسخ دهید اگر سوال اشکال دارد خودتان تصحیح بفرمایید ممنون از زحمات شما بزرگواران

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر نوزاد پيش از طلوع آفتاب يا بعد از طلوع آفتاب روز عيد فطر به دنيا بيايد زکا ت فطريه او واجب نيست ولي مستحب است که براي او زکات فطريه داده شود.
نوزاد در صورتي که پيش از غروب آفتاب شب عيد فطر به دنيا بيايد زکات او بر کسي که نانخور او حساب مي شود واجب است ولي اگر بعد از غروب شب عيد فطر به دنيا بيايد واجب نيست فطره او را بدهد اگر چه مستحب است که فطريه نوزادي که بعد از غروب شب عيد فطر تا پيش از ظهر عيد فطر به دنيا بيايد زکات او را کسي که نوزاد نان خور او حساب مي شود بدهد ولي واجب نيست (1)
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج2، مسأله 2003.

با عرض سلام و خدا قوت بنده به شدت عادت به تماشای عکسها و فیلمهای زنان جذاب دارم(البته غیر مستحجن) و عدم انجام این کار خیلی از لحاظ عصبی ناراحتم میکند،متاسفانه اغلب این فعل با عمل استمنا همراه است.من چکار کنم تا هم گناه نکنم و هم ار لحاظ عصبی بهم نریزم.لطفا کاربردب راهنمایی کنید.التماس دعا از شما عزیزان

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
نگاه کردن به عکس ها و فيلم هاي مستهجن حرام است هم چنين استمناء نيز حرام و ازگناهان کبيره مي باشد وکسي که مرتکب عمل استمناء گردد مستحق عذاب جهنم مي باشد،.
امام صادق(ع) فرمود: "خداوند با نظر رحمت به استمنا کننده نمي‌نگرد (1)
استمناء ضرر و پيامدهاي منفي روحي و اجتماعي زيادي دارد از جمله:
الف) پيامدهاي جسماني: ضعف چشم و بينايي، تحليل رفتن قواي جسماني، ناتواني در توليد مثل، پيري زودرس، ضعف مفاصل، لرزش دست، زشتي چهره و از بين رفتن طراوت صورت.
ب) پيامدهاي روحي و رواني: ضعف حافظه و حواس‏پرتي، اضطراب، منزوي شدن و گوشه‏گيري، افسردگي، بي‏نشاطي و لذت نبردن از زندگي، پرخاشگري و بداخلاقي و تندخويي، كسالت دائمي، ضعف اعصاب و در نهايت ضعف اراده.
ج) عوارض اجتماعي: ناسازگاري خانوادگي، بي‏ميل شدن به همسر و ازدواج، ناتواني در ارتباط با جنس مخالف و همسر، بي‏غيرت شدن نسبت به حفظ ناموس، احساس طرد شدن، از بين رفتن عزت، پاكي، شرافت و جايگاه اجتماعي، دير ازدواج كردن و لذت نبردن از زندگي مشترك و عدم اقناع همسر بعد از ازدواج(2)
بنابر اين براي اينکه بتوانيد از استمناء خود داري کنيد به موارد زير به صورت جدي عمل کنيد:
1.از ديدن هر نوع فيلم وعکس مستهجن خود داري کنيد و ديدن اين نوع فيلم هم روح شما را گرفتار مي کند و هم جسم شما را به نابودي مي کشاند و شرعا هم حرام و مستحق عذاب الهي مي باشد.
2- از تنها ماندن خودداري کنيد و هميشه سعي کنيد درجمع باشيد.
3- از دست ورزي با بدن خود دوري کنيد.
4- ارتباط غير ضروري با نامحرم برقرار نکنيد.
5- از خوردن غذاهايي که تقويت کننده امور جنسي مي باشد خودداري کنيد.
6- سعي کنيد زمينه ازدواج خود را فراهم کنيد.
7- اراده و ايمان خود را تقويت کند و هميشه به ياد مرگ و عالم قيامت باشيد.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت:
1. وسايل الشيعه، ج 14، ص 268.
2. آيت الله دستغيب، گناهان کبيره، ج2، بحث استمناء ص 332.

سلام علیکم در جایی شنیدم که گنهکاران به سبب شدت عذاب در آخرت میگویند:"ای کاش بدن ما را با قیچی تکه تکه میکردند ولی به این عذاب دچار نمی شدیم" آیا در قرآن کریم آیه ای و یا در روایات حدیثی در این خصوص وجود دارد؟ ( با تشکر )

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آيه اي به اين مضمون نيافتيم. در مورد آروزهاي کافران و گناهکاران آيات زير هست:
يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ؛(1)
اى كاش ما را باز گردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم.
يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ ؛(2)
اى كاش خدا را اطاعت كرده بوديم و رسول را اطاعت كرده بوديم.
يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلا يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً؛ (3)
اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم . واى بر من، كاش فلان را دوست نمى‏گرفتم‏.
يا لَيْتَني‏ لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ؛ (4)
اى كاش نامه مرا به دست من نداده بودند و ندانسته بودم كه حساب من چيست، اى كاش همان مرگ مى‏بود و بس.
يا لَيْتَني‏ كُنْتُ تُراباً؛(5)
اى كاش من خاك ‏بودم.
يا لَيْتَني‏ قَدَّمْتُ لِحَياتي؛‏(6)
«اى كاش براى (اين) زندگيم چيزى از پيش فرستاده بودم‏.
در روايات داريم مؤمني که در دنيا با مصيبت روبرو مي شود ، اگر بداند براي تحمل مصيبت چه پاداشي در انتظار اوست، آرزو مي کند کاش با قيچي او را تکه تکه مي کردند( تا به پاداش تحمل مصيبت فوق العاده سنگين برسد.)
عبد الله بن ابي يعفور گويد: از مريضي ها و دردهايم به امام صادق شکايت بردم ، فرمود:
اگر بنده مؤمن بداند چه پاداشي در برابر تحمل مصيبت ها براي اوست، آرزو مي کند کاش با قيچي تکه تکه مي شد.(7)
پي نوشت ها:
1. انعام(6)آيه27.
2. احزاب( 33)آيه66.
3. فرقان(25)آيه27-28.
4. الحاقه(69)آيه25-27.
5. نباء(78)آيه40.
6. فجر(89)آيه24.
7.شرح اصول کافي، مولي صالح مازندراني،ج9،ص212.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام و آرزوی قبولی طاعات بنده سوالی اعتقادی دارم که امیدوارم لطف فرموده در اسرع وقت پاسخش را برای بنده بفرمائید چرا که مر کلافه کرده است؟ 1- چرا وجود واجب الوجود واحد در جهان هستی واجب است؟مگر نمی شود این دنیا را به قسمتهای مختلفی تقسیم کرد که اداره هریک از دیگری مجزا و توسط یک موجود انجام گیرد؟که آن موجود هم ممکن الوجود باشد؟مرزبندی بقدری دقیق باشد که دخالتی در قسمت دیگر رخ ندهد و آن ممکن الوجود هم اداره قسمت خود را بعد از خود به ممکن الوجود دیگری بسپارد ولی این ممکن الوجود ها سطحشان از ممکن الوجود های دیگر زیر دستشان بالاتر باشد؟ 2- به نظر بنده دلیل اینکه جهان را یک مجموعه بدانیم و بگوییم چون ممکن الوجودها با هم در ارتباطند و مستقل نیستند در نتیجه باید یک مدبر کلی روی کل جهان نظارت کند دلیل قابل قبولی نیست چرا که ما نسبت به جهان کاملا بی اطلاعیم شاید اداره هر کهکشان در اختیار یک مدبر باشد...

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
نبايد از اين گونه شبهات به قول شما «کلافه» شد، خداوند جواب آن را به صراحت در قرآن بيان فرمود: «لو کان فيهما الهه الا الله لفسدتا؛ (1) اگر در جهان غير از ذات خداوند، خدايان ديگر بود، جهان تباه و نابود مي گرديد». تحليل عميق اين کلام نوراني جواب پرسشگر را به آساني و روشن بيان مي‌کند و آن اين که:
اگر دو واجب الوجود يا بيش تر وجود داشته باشد، با توجه اين که هر موجودي که امکان وجود پيدا مي‌کند و شرايط وجودش تحقق مي‌يابد، از طرف واجب افاضه وجود به او مي شود، بايد به اين موجود افاضه وجود بشود . البته همه واجب‌ها در اين نسبت مساوي دارند با آن موجود، اراده همه آن ها به طور مساوي به وجود او تعلق مي‌گيرد، پس از طرف همه واجب ها بايد به آن افاضه وجود بشود.
از طرف ديگر با توجه به اين که وجود هر معلول و انتساب آن معلول به علتش يکي است، پس دو ايجاد مستلزم دو وجود است و چون معلول مورد نظر، امکان بيش از يک وجود ندارد، پس امکان انتساب به يک وجود دهنده ندارد، در اين صورت انتساب معلول به يکي از واجب ها،نه واجب ديگر، با اين که هيچ امتيازي و رجحاني به فرض ميان آن ها نيست، ترجيح بدون مرجح است. انتساب او به همه آن ها مساوي است با تعدد وجود آن معلول به عدد واجب الوجودها .اين نيز محال است، زيرا فرض اين است آن چيزي که امکان وجود يافته و شرايط وجودش محقق شده، يکي بيش نيست.
اگر فرض کنيم امکان وجودهاي متعدد در کار است، درباره هر يک اين اشکال وجود دارد ،يعني هر يکي از آن متعددها بايد متعدد شود . هر يک از اين متعددها نيز بايد متعدد شود . هم چنين تا بي‌نهايت و هرگز به واحدهايي که متعدد شوند منتهي نگردد، پس نتيجه اين که هيچ چيز وجود پيدا نکند، پس به فرض تعدد وجود واجب الوجود لازم مي‌آيد که هيچ چيزي وجود پيدا نکند، زيرا وجود آن موجود محال مي شود. صحيح است که اگر واجب الوجود متعدد بود، جهان نيست و نابود بود. (2)
با توجه به تحليل ياد شده، اگر شرايط در صورت تعدد دو يا چند واجب الوجود چنين است، پس اگر مديريت عالم را به چند ممکن الوجود که سراپا نقص و عيب، نياز، خودخواهي و صدها مشکل ديگر است، داده مي‌شد، معلوم بود که چه مي شود!!
پاسخ قسمت دوم سؤالتان:
اين ادعا صحيح است كه نظم و نظام موجود در عالمي كه ما ادارك مي كنيم ، بيانگر وحدت و يگانگي واجب الوجود نيست ، زيرا چه بسا عالم ديگري كه اصلا در وسعت فكري ما نمي گنجد ، وجود داشته باشد كه آن خود خالق مدبر و حكيم خود را دارد و... .
اما مساله اصلي آن است كه بر اساس اصول عقلي نمي توان براي عالم دو واجب الوجود تصور نمود . چنين تصوري داراي مشكلات عديده اي است ؛ در حقيقت واجب الوجود يعني موجودي كه در نهايت كمالات وجودي باشد . هيچ نقص و محدوديتي در حريم او راه نداشته باشد ، بر اين اساس تصور هر موجود واجب دومي به معناي محدود شدن واجب اول خواهد بود .هريك از اين دو موجود ديگري را محدود مي نمايند . محدوديت هم عين امكان و عدم وجوب است .
البته بحث مدبر اصولا از بحث ما جداست زيرا در اعتقاد اسلامي هم تدبير عالم در اختيار مخلوقات الهي خوانده مي شود و خداوند مدبر حقيقي و رب الارباب محسوب مي گردد ؛ اما در مورد رابطه خلق و اداره حقيقي عالم و رابطه علّي و معلولي حق همان است كه بيان شد .

پي‌نوشت‌ها:
1. انبياء (21) آيه 22.
2. شهيد مطهري، مجموعه آثار 6، ص 1021 و 1022.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام ممنون از لطفتون نماز روزتون ان شا الله مورد قبول درگاه حق قرار بگیره سوالم این بود: دلیل تکرار بعضی آیات قرآن در سوره های مختلف چیست؟ آیا دلالت بر توجه بیشتر نسبت به آن آیه است یا بدلیل خیلی مهم بودن آن آیات لطفا توضیح کاملی دهید 

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
قرآن کتاب تربيت است و تربيت بر ذکر و يادآوري و تکرار است.
اما در قرآن تکرار به معنايي که در ذهن ما است، وجود ندارد زيرا در هر موردي که مثلا داستان موسي بيان شده، گوشه اي از آن براي بيان پيامي خاص بيان شده و در جاهاي ديگر از زاويه هاي ديگر براي رساندن پيام هاي ديگر؛ و چون تکرار معهود و متعارف، در قرآن نيست و هر موردي پيام و نکته خاص خود را دارد و در هر بار با تامل خواندن هم ، تلاوت کننده به نکته هاي جديدي دست مي يابد، به همين جهت تلاوت کننده از تلاوت هاي پي در پي خسته نمي شود بلکه قرآن هميشه براي او جديد و داراي پيام هاي جديد است.
اگر در داستان حضرت موسي در مواضع مختلف دقت کنيد، مي بينيد در هر موردي يک زاويه روشن و بيان شده و از آن درس هايي ارائه شده که در موارد ديگر، آن زاويه مدنظر نبوده و زاويه ديگري مورد نظر واقع شده است.
اگر با تامل به اين نکته به قرآن مراجعه کنيد ، تکرار نمي يابيد و اگر تکرار يافتيد، با ما هم در ميان بگذاريد.
البته جمله هاي تکراري در قرآن هست ، ولي همين جمله ها، مفهوم ها و مفاد مختلف دارند . در مواردي هم تاکيد است که تکرار را لازم مي سازد.
بعضى از مفسران بر اين اعتقادند كه يك آيه در هر بار تكرار ، معناى ويژه اى را القا مى كند .(1)
در پايان به برخي از حكمت هاي تكرار توجه شما را جلب مي كنيم
1.آياتى كه تكرار شده اند ، هر كدام اهداف خاصى را تعقيب مى كنند . اين گونه نيست كه آيات تكرارى ، همه يك مسأله را مورد بررسى قرار دهند ; بلكه آيات قرآن كريم به مناسبت هاى مختلف مكرر شده است .
2 . تكرار در ارائه انديشه ها و آراى مشخص به مردم ، به استقرار و تثبيت آن ها در ذهن ها مى انجامد .
3 . «تكرار» ، يادگيرى را ـ اعم از اين كه آموخته انسان يك عادت نيك باشد يا زشت ـ آسان تر مى كند . گاهى متكلم ناچار مى شود كه عين لفظ يا جمله را به خاطر اهميت يادگيرى تكرار كند .
4 . در تكرار يك جمله در طول سخن ، نوعى تأثير خطابى وجود دارد كه عرب ها بيش تر با آن آشنا هستند و اين كار ، در جريان ايراد خطبه و سرودن شعر در ميان عرب ها مرسوم بوده است و اين مسأله در آيات قرآن ، به فصاحت و بلاغت قرآن كريم ـ كه در محل خود ثابت شده ـ بازگشت مى كند .
5 . ارائه برخى حوادث يا انديشه ها به شكل هاى گوناگون و عبارت هاى مختلف ، باعث جلب توجه و تنوع مى شود و از خسته شدن شنونده و يكنواختى كلام جلوگيرى مى كند .
6 . قرآن كريم ، مسايل مورد ابتلاى مردم و جريان هاى عبرت انگيز را زياد تكرار كرده ; به طور مثال : داستان حضرت موسى(عليه السلام) و قومش را در آيات زيادى يادآور شده است . خداوند مى فرمايد: «و لقد صرّفنا فى هذا القرءَان ليذّكّروا و ما يزيدُهُم إلاّ نُفُورا ; به راستى ، ما در اين قرآن حقايق را گوناگون بيان كرديم تا پند گيرند ; ولى ، آنان جز نفرت نمى افزايد .»
7 . با توجه به اين كه در بعضى موارد ، بين آيات و سوره ها فاصله وجود دارد ، تكرار ، نقش مهمى در ايجاد ارتباط با طرح مسايل به وسيله قرآن داشته و براى ناقص نماندن مفهوم بحث ، تكرار لازم و ضرورى مى شود .(2)
پي نوشت ها:
1 . تفسير نمونه،آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ، ج 25 ، ص 431
2 . قرآن و تبليغ ، محسن قرائتى ، ص 192 و 194 ، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن.

در شهرستان ها با مسائلی همچون غیرت ملی واصل ونصب و...درباره پادشاه ایران به اسم کوروش کبیر قصد جدایی جوانان از دین مبین اسلام را دارند ودراین زمینه به اهداف مهمی می رسند خواهشمنداست چندین مقاله کامل در مورد زندگی کوروش -برخورد وی با یهودیان-هدف احتمالی اسرائیل در صورت دخالت دراین قضیه- وضعیت آیین زرتشت و مجوسی ها ومقایسه با دین اسلام -ارتباط کوروش با قرآن - برخی اهداف مرتبط را ارسال تا بتوانیم از طریق توزیع در بین نمازگزاران مساجد وجوانان متدین در مواقع لزوم از اهداف اسلام در مقابل توطئه های بیگانگان دفاع کنیم.

پرسش 1:
اهداف دشمن از مطرح کردن کوروش در ايران وبه نوعي ملي گرايي شرح : در شهرستان ها با مسائلي همچون غيرت ملي واصل ونصب و...درباره پادشاه ايران به اسم کوروش کبير قصد جدايي جوانان از دين مبين اسلام را دارند ودراين زمينه به اهداف مهمي مي رسند .چندين مقاله کامل در مورد زندگي کوروش را ارسال كنيد تا بتوانيم از طريق توزيع در بين نمازگزاران مساجد وجوانان متدين در مواقع لزوم از اهداف اسلام در مقابل توطئه هاي بيگانگان دفاع کنيم.

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آناني که به بيان شخصيت کوروش مي پردازند دو دسته‌اند:
برخي به اين جهت به اين امر مي پردازند که يکي از شخصيت هاي ملي خود را معرفي نمايند. اين امر پسنديده است، زيرا اين مساله خود نوع بازخواني و بازشناسي هويت ملي و فرهنگي است.
دسته دوم کساني هستند که جهت تقابل اسلام و ايران به معرفي شخصيت کوروش مي پردازند. اينان سعي مي‌کنند چنين وا نمود نمايند : اسلام به اهميت دادن به مليت وعرق ملي مخالف است، غافل از اين که بين آموزه‌هاي اسلام واهتمام به عرق‌ ملي تنافي نيست. آنچه که اسلام با آن مخالف است ،تبعيض نژادي و قومي است. از سوي ديگر اينان با طرح شخصيت کوروش در صدد اثبات برخورد تمدن اسلام و ايران هستند. تصور مي‌کنند که اسلام تمدن اين کشور را از بين برده است، مثلا اسلام تمدن‌هايي را که کوروش در ايران ايجاد کرد، با آن مقابله نمود ، وحال اينکه اسلام نه تنها با تمدن ايران برخورد نکرد، بلکه موجب شکوفايي تمدن اين کشور شد . به تمدن ايران سمت و سو داد. امروزه در جهان تمدن ايران را به عنوان تمدن اسلامي مي‌شناسند که نشان از ميزان تاثيرگذاري تمدن اسلامي بر تمدن ايران دارد. البته تمدن ايران نيز به تمدن اسلام خدمت کرد . در حقيقت تمدن ايران پل ارتباط گسترش تمدن اسلام در جهان گرديد. بر اين اساس هم اسلام براي ايران خدمت کرد و هم ايران براي اسلام، از اين رو استاد شهيد مطهري کتاب گرانسنگ خدمات متقابل اسلام و ايران را سامان داد تا اثبات کند بين ايرانيت و اسلاميت نه تنها تضاد نيست، بلکه اين دو به يکديگر خدمت کرده‌اند.
در باره زندگينامه کورش به سايت زير مراجعه نماييد. درضمن در باره زندگي کورش مقالات وسايت هاي زيادي وجود دارد، که مي توانيد به آن ها مراجعه فر ماييد .
http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/geograohy_history/c12c1194...

پرسش 2:
چندين مقاله کامل در موردبرخورد کوروش با يهوديان ارسال نماييد.
پاسخ:
در اين باره برخوردكورش با يهودين به سايت زير مراجعه فر ماييد. <http://www.yadeyar.ir/wwwroot4/order3.asp?o2=795>

پرسش 3:
مقاله کامل در مورد -هدف احتمالي اسرائيل در صورت دخالت در برخورد کروش با يهوديان ارسال نماييد.
پاسخ:
درباره عكس العمل احتمالي اسراييل درباره برخورد كورش با يهوديان مطلبي نيافتيم . ما هم نمي دانيم كه اسراييل دراين خصوص چه سياست وعكس العمل داشته وخواهد داشت .

پرسش 4:
مقاله کامل در مورد وضعيت آيين زرتشت و مجوسي ها و مقايسه با دين اسلام بفرستيد.
پاسخ:
در باره مقايسه دين زرتشت واسلام به اين سايت مراجعه نماييد . در ضمن توجه داشته باشيد، اين سايت در چند قسمت به اين موضوع پر داخته است:
<http://www.tahoordanesh.com/docs/80e12a013514.pnvhp>

پرسش 5:
مقاله کامل در مورد ارتباط کوروش با قرآن بفرستيد.
پاسخ:
درباره رابطه کورش با قرآن مي طلبد که بحث ذوالقرنين را مطرح نماييم، زيرا برخي بر اين باورند که ذوالقرنين که در قرآن آمده است ، کورش مي باشد. جهت توضيح بيش تربيان مي داريم:
در اينكه ذو القرنين كه در قرآن مجيد آمده از نظر تاريخى چه كسى بوده است، و بر كدام يك از مردان معروف تاريخ منطبق مى‏شود؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است، نظرات مختلفى در اين زمينه ابراز شده كه مهم ترين آن ها سه نظريه زير است.
اول: بعضى معتقدند او كسى جز" اسكندر مقدونى" نيست، بعضى او را به نام اسكندر ذو القرنين مى‏خوانند، و معتقدند كه او بعد از مرگ پدرش بر كشورهاى روم و مغرب و مصر تسلط يافت، و شهر اسكندريه را بنا نمود، سپس شام و بيت المقدس را در زير سيطره خود گرفت، از آن جا به ارمنستان رفت، عراق و ايران را فتح كرد، سپس قصد" هند" و" چين" نمود و از آن جا به خراسان بازگشت. شهرهاى فراوانى بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر" زور" بيمار شد و از دنيا رفت، به گفته بعضى بيش از 36 سال عمر نكرد، جسد او را به اسكندريه بردند و در آن جا دفن نمودند. (1)
دوم: جمعى از مورخين معتقدند ذو القرنين يكى از پادشاهان" يمن" بوده (پادشاهان يمن بنام" تبع" خوانده مى‏شدند كه جمع آن" تبابعه" است.
از جمله" اصمعى" در تاريخ عرب قبل از اسلام، و" ابن هشام" در تاريخ معروف خود به نام" سيره" و" ابو ريحان بيرونى" در" الآثار الباقيه" را مى‏توان نام برد كه از اين نظريه دفاع كرده‏اند.
حتى در اشعار" حميرى‏ها" (كه از اقوام يمن بودند) و بعضى از شعراى جاهليت اشعارى ديده مى‏شود كه در آن ها افتخار به وجود" ذو القرنين" كرده‏اند (2).
طبق اين نظريه ، سدى را كه ذو القرنين ساخته همان سد معروف" مارب" است.
سومين نظريه كه ضمنا جديدترين آن ها محسوب مى‏شود همانست كه دانشمند معروف اسلامى" ابو الكلام آزاد" كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بود، در كتاب محققانه‏اى كه در اين زمينه نگاشته است آمده (3)طبق اين نظريه ذو القرنين همان" كورش كبير" پادشاه هخامنشى است.
از آن جا كه نظريه اول و دوم تقريبا هيچ مدرك قابل ملاحظه تاريخى ندارد و از آن گذشته، نه اسكندر مقدونى داراى صفاتى است كه قرآن براى ذو القرنين شمرده و نه هيچ يك از پادشاهان يمن.به علاوه" اسكندر مقدونى" سد معروفى نساخته، اما" سد مارب" در" يمن" سدى است كه با هيچ يك از صفاتى كه قرآن براى سد ذو القرنين ذكر كرده است تطبيق نمى‏كند، زيرا سد ذو القرنين طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى بوده، در حالى كه سد مارب از مصالح معمولى، و به منظور جمع‏آورى آب و جلوگيرى از طغيان سيلاب ها ساخته شده بود، كه شرح آن را قرآن در سوره" سبا" بيان كرده است.
به همين دليل بحث را بيش تر روى نظريه سوم متمركز مى‏كنيم، در اين جالازم مى‏دانيم به چند امر دقيقا توجه شود:
ا: نخستين مطلبى كه در اين جا جلب توجه مى‏كند اين است كه" ذو القرنين" (صاحب دو قرن) چرا به اين نام ناميده شده است؟
بعضى معتقدند اين نامگذارى به خاطر آن است كه او به شرق و غرب عالم رسيد كه عرب از آن تعبير به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب) مى‏كند.
بعضى ديگر معتقدند كه اين نام به خاطر اين بود كه دو قرن زندگى يا حكومت كرد، در اينكه مقدار قرن چه اندازه است، نيز نظرات متفاوتى دارند.
بعضى مى‏گويند در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود و به خاطر آن به ذو القرنين معروف شد.
بعضى بر اين عقيده‏اند كه تاج مخصوص او داراى دو شاخك بود.و عقائد ديگرى كه نقل همه آن ها به طول مى‏انجامد، چنان كه خواهيم ديد مبتكر نظريه سوم يعنى" ابو الكلام آزاد" از اين لقب، استفاده فراوانى براى اثبات نظريه خود كرده است.
ب: از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى‏شود كه ذو القرنين داراى صفات ممتازى بود:
- خداوند اسباب پيروزي ها را در اختيار او قرار داد.
- او سه لشگركشى مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه‏اى كه در آن جا يك تنگه كوهستانى وجود داشته، در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد كه شرح صفات آن ها در تفسير آيات گذشت.
- او مرد مؤمن و موحد و مهربانى بود، از طريق عدل و داد منحرف نمى‏شد، به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او يار نيكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، به مال و ثروت دنيا علاقه‏اى نداشت.او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز. او سازنده يكى از مهم ترين و نيرومندترين سدها است، سدى كه در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد ،تحت الشعاع اين فلزات بود) . هدف او از ساختن اين سد كمك به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است.او كسى بوده كه قبل از نزول قرآن نامش در ميان جمعى از مردم شهرت داشت، قريش يا يهود از پيغمبر در باره او سؤال كردند، چنان كه قرآن مى‏گويد يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ:" از تو در باره ذو القرنين سؤال مى‏كنند.
اما از قرآن چيزى كه صريحا دلالت كند او پيامبر بوده استفاده نمى‏شود، هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه اشعار به اين معنى دارد.
در بسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر و ائمه اهل بيت نقل شده مى‏خوانيم:" پيامبر نبود بلكه بنده صالحى بود" (4)
ج: اساس قول سوم (ذو القرنين كورش كبير بوده ) به طور بسيار فشرده بر دو اصل استوار است:
نخست اينكه: سؤال كنندگان در باره اين مطلب از پيامبر اسلام طبق رواياتى كه در شان نزول آيات نازل شده است يهود بوده‏اند، و يا قريش به تحريك يهود، بنا بر اين بايد ريشه اين مطلب را در كتب يهود پيدا كرد.
از ميان كتب معروف يهود به كتاب دانيال فصل هشتم بازمى‏گرديم، در آن جا مى‏خوانيم:
در سال سلطنت" بل شصر" به من كه دانيالم رؤيايى مرئى شد، بعد از رؤيايى كه اولا به من مرئى شده بود، و در رؤيا ديدم، و هنگام ديدنم چنين‏شد كه من در قصر" شوشان" كه در كشور" عيلام" است بودم و در خواب ديدم كه در نزد نهر" اولاى" هستم و چشمان خود را برداشته نگريستم و اينكه قوچى در برابر نهر بايستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخ هايش بلند ... و آن قوچ را به سمت" مغربى" و" شمالى" و" جنوبى" شاخ زنان ديدم، و هيچ حيوانى در مقابلش مقاومت نتوانست كرد، و از اينكه احدى نبود كه از دستش رهايى بدهد. موافق رأى خود عمل مى‏نمود و بزرگ مى‏شد ..." (5)
پس از آن در همين كتاب از" دانيال" چنين نقل شده:" جبرئيل بر او آشكار گشت و خوابش را چنين تعبير نمود:قوچ صاحب دو شاخ كه ديدى ملوك مدائن و فارس است (يا ملوك ماد و فارس است.
يهود از بشارت رؤياى دانيال چنين دريافتند كه دوران اسارت آن ها با قيام يكى از پادشاهان ماد و فارس، و پيروز شدنش بر شاهان بابل، پايان مى‏گيرد، و از چنگال بابليان آزاد خواهند شد.
چيزى نگذشت كه" كورش" در صحنه حكومت ايران ظاهر شد . كشور ماد و فارس را يكى ساخت، سلطنتى بزرگ از آن دو پديد آورد، همان گونه كه رؤياى دانيال گفته بود كه آن قوچ شاخ هايش را به غرب و شرق و جنوب مى‏زند، كورش نيز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد.
يهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطين به آن ها داد.
جالب اينكه در تورات در كتاب" اشعيا" فصل 44 شماره: 28 چنين مى‏خوانيم:" آن گاه در خصوص كورش مى‏فرمايد كه شبان من اوست، و تمامى مشيتم را به اتمام رسانده به" اورشليم خواهد گفت كه بنا كرده خواهى شد
اين جمله نيز قابل توجه است كه در بعضى از تعبيرات تورات، از كورش‏تعبير به عقاب مشرق، و مرد تدبير كه از مكان دور خوانده خواهد شد آمده است (كتاب اشعيا فصل 46 شماره: 11).
دوم: اينكه در قرن نوزدهم ميلادى در نزديكى استخر در كنار نهر" مرغاب" مجسمه‏اى از كورش كشف شد كه تقريبا به قامت يك انسان است، كورش را در صورتى نشان مى‏دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ‏هاى قوچ در آن ديده مى‏شود.
اين مجسمه كه نمونه بسيار پر ارزشى از فن حجارى قديم است ، چنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ايران سفر كردند.
از تطبيق مندرجات تورات با مشخصات اين مجسمه اين احتمال در نظر اين دانشمند كاملا قوت گرفت كه ناميدن" كورش" به" ذو القرنين" (صاحب دو شاخ) از چه ريشه‏اى مايه مى‏گرفت، و همچنين چرا مجسمه سنگى كورش داراى بال هايى همچون بال عقاب است، و به اين ترتيب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصيت تاريخى ذو القرنين از اين طريق كاملا آشكار شده است.
آنچه اين نظريه را تاييد مى‏كند اوصاف اخلاقى است كه در تاريخ براى كورش نوشته‏اند.
هردوت مورخ يونانى مى‏نويسد:" كورش" فرمان داد تا سپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند او را نكشند، لشگر كورش فرمان او را اطاعت كردند ،طورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نكردند.
" هردوت" در باره او مى‏نويسد: كورش پادشاهى كريم و سخى و بسيار ملايم و مهربان بود، مانند ديگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلكه نسبت به كرم و عطا حريص بود، ستم‏زدگان را از عدل و داد برخوردار مى‏ساخت و هر چه را متضمن خير بيش تر بود دوست مى‏داشت.
مورخ ديگر" ذى‏نوفن" مى‏نويسد: كورش پادشاه عاقل و مهربان بود.بزرگى ملوك با فضائل حكما در او جمع بود، همتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانيت و خوى او بذل عدالت بود، تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.
جالب اينكه اين مورخان كه كورش را چنين توصيف كرده‏اند از تاريخ‏نويسان بيگانه بودند نه از قوم يا ابناي وطن او، بلكه اهل يونان بودند . مى‏دانيم مردم يونان به نظر دوستى به كورش نگاه نمى‏كردند، زيرا با فتح" ليديا" به دست كورش شكست بزرگى براى ملت يونان فراهم گشت.
طرفداران اين عقيده مى‏گويند اوصاف مذكور در قرآن مجيد در باره ذو القرنين با اوصاف كورش تطبيق مى‏كند.
از همه گذشته كورش سفرهايى به شرق غرب و شمال انجام داد كه در تاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است، با سفرهاى سه‏گانه‏اى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مى‏باشد:
نخستين لشگر كشى كورش به كشور" ليديا" كه در قسمت شمال آسياى صغير قرار داشت صورت گرفت، اين كشور نسبت به مركز حكومت كورش جنبه غربى داشت.
هر گاه نقشه ساحل غربى آسياى صغير را جلو روى خود بگذاريم خواهيم ديد كه قسمت اعظم ساحل در خليجك‏هاى كوچك غرق مى‏شود، مخصوصا در نزديكى" ازمير" كه خليج صورت چشمه‏اى به خود مى‏گيرد.
قرآن مى‏گويد ذو القرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گلالودى فرو مى‏رود.
اين صحنه همان صحنه‏اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب در نظر بيننده) در خليجك‏هاى ساحلى مشاهده كرد.
لشگركشى دوم كورش به جانب شرق بود، چنان كه" هردوت" مى‏گويد:اين هجوم شرقى كوروشى بعد از فتح" ليديا" صورت گرفت، مخصوصا طغيان بعضى از قبائل وحشى بيابانى كورش را به اين حمله واداشت.
تعبير قرآن" حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً" اشاره به سفر كورش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشيد بر قومى طلوع مى‏كند كه در برابر تابش آن سايبانى ندارند اشاره به اينكه آن قوم بيابان‏گرد و صحرانورد بودند.
كورش لشگر كشى سومى داشت كه به سوى شمال، به طرف كوه‏هاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد، و براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آن جا بودند، در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد.
اين تنگه در عصر حاضر تنگه" داريال" ناميده مى‏شود كه در نقشه‏هاى موجود ميان" ولادى كيوكز" و" تفليس" نشان داده مى‏شود، در همان جا كه تا كنون ديوار آهنى موجود است، اين ديوار همان سدى است كه كورش بنا نموده زيرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذو القرنين بيان كرده كاملا بر آن تطبيق مي كند.(6)

درست است كه در اين نظريه نيز نقطه‏هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلا مى‏توان از آن به عنوان بهترين نظريه در باره تطبيق ذو القرنين بر رجال معروف تاريخى نام برد.(7)
پي نوشت ها:
1.تفسير فخر رازى، ذيل آيات مورد بحث و كامل ابن اثير ،ج 1 ،ص 287، بعضى معتقدند نخستين كسى كه اين نظريه را ابراز كرده ،شيخ ابو على سينا در كتاب الشفاء بوده است.
2 .الميزان ،ج 13 ،ص 414.
3.اين كتاب به فارسى ترجمه شده و به نام" ذو القرنين يا كورش كبير" انتشار يافته، بسيارى از مفسران و مورخان معاصر، اين نظريه را با لحن موافق در كتاب هاى خود مشروحا آورده‏اند.
4. به تفسير نور الثقلين ،جلد سوم ،صفحات 294 و 295 مراجعه شود.
5.كتاب دانيال ،فصل هشتم ،جمله‏هاى 1- 4.
6.براى توضيح بيش تر به كتاب" ذو القرنين يا كورش كبير" و همچنين" فرهنگ قصص قرآن" مراجعه شود.
7.بر گفته از تفسير نمونه، ج‏12، ص: 543 و 550.

با سلام وخسته نباشيد اگه كسي يادش بره كه قبل از اذان صبح غسل بكنه و نيم ساعت بعد از اذان يادش بياد و غسل بكنه روزه داره يا روزش باطله؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك يا چند روز يادش بيايد، بايد روزه ها را قضا نمايد. (1)
پي نوشت:
1 . آيت الله مکارم رساله توضيح المسائل، م 1373 .

1-لطفا معانی تمام قسمت های نماز را صحیح بنویسید؟ 2-دوست دارم از نمازهایم لذت ببرم.لطفا مرا راهنمایی کنید؟

پرسش: لطفا معاني تمام قسمت هاي نماز را صحيح بنويسيد.
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
ترجمه نماز
1 ترجمه سوره حمد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»، يعنى به نام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن و كافر رحم مى‏كند و در آخرت بر مؤمن رحم مى‏نمايد ابتدا مى‏كنم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» يعنى ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده همه موجودات است. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» يعنى در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مى‏كند. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» يعنى پادشاه و صاحب اختيار روز قيامت است. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» يعنى فقط تو را عبادت مى‏كنيم و فقط از تو كمك مى‏خواهيم. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» يعنى هدايت كن ما را به راه راست كه آن دين اسلام است. «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» يعنى به راه كسانى كه به آنان نعمت دادى كه آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند .«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ» يعنى نه به راه كسانى كه بر ايشان غضب كرده‏اى و نه آن كسانى كه گمراهند.
2 ترجمه سوره قل هو اللَّه احد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، يعنى بگو اى محمد كه خداوند خدايى است يگانه. «اللَّهُ الصَّمَدُ» يعنى خدايى كه از تمام موجودات بى‏نياز است. «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»، فرزند ندارد و فرزند كسى نيست. «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» يعنى هيچ كس از مخلوقات، مثل او نيست.
3 ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهايى كه بعد از آن ها مستحب است‏.
«سبحان ربي العظيم و بحمده»، يعنى پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك و منزّه است. مشغول ستايش او هستم، «سبحان ربي الاعلى و بحمده» يعنى پروردگار من كه از همه كس بالاتر مى‏باشد ،از هر عيب و نقصى پاك و منزّه است و من مشغول ستايش او هستم، «سمع اللَّه لمن حمده» يعنى خدا بشنود و بپذيرد ثناى كسى كه او را ستايش مى‏كند، «استغفر اللَّه ربي و اتوب اليه» يعنى طلب آمرزش و مغفرت مى‏كنم از خداوندى كه پرورش دهنده من است و به طرف او بازگشت مى‏نمايم، «بحول اللَّه و قوته اقوم و اقعد» يعنى به يارى خداى متعال و قوه او برمى‏خيزم و مى‏نشينم.
4 ترجمه قنوت‏
«لا إله إلا اللَّه الحليم الكريم»، يعنى نيست معبودى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى‏همتايى كه صاحب حلم و كرم است، «لا إله إلا اللَّه العلى العظيم» يعنى نيست خدايى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى‏همتايى كه بلند مرتبه و بزرگ است. «سبحان اللَّه رب السماوات السبع و رب الارضين السبع»، يعنى پاك و منزه است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است. «و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم»، يعنى پروردگار هر چيزى است كه در آسمان ها و زمين ها و بين آن هاست و پروردگار عرش‏
بزرگ است. «و الحمد للَّه رب العالمين»؛ يعنى حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده تمام موجودات است.
5 ترجمه تسبيحات اربعه‏
«سبحان اللَّه و الحمد للَّهِ و لا إله إلا اللَّه و اللَّه اكبر»، يعنى پاك و منزه است خداوند تعالى و ثنا مخصوص او است . نيست خدايى سزاوار پرستش مگر خداى بى‏همتا . بزرگ تر است از اين كه او را وصف كنند.
6 ترجمه تشهد و سلام‏
«الحمد للَّه أشهد ان لا اله إلا اللَّه وحده لا شريك له» يعنى ستايش مخصوص پروردگار است و شهادت مى‏دهم كه خدايى سزاوار پرستش نيست مگر خدايى كه يگانه است و شريك ندارد «و اشهد ان محمداً عبده و رسوله»، يعنى شهادت مى‏دهم كه محمد
بنده خدا و فرستاده اوست. «اللهم صل على محمد و آل محمد» يعنى خدايا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد «و تقبّل شفاعته و ارفع درجته» يعنى شفاعت پيغمبر را قبول كن و درجه حضرت را نزد خود بلند كن. «السلام عليك أيها النبي و رحمة اللَّه و بركاته»، يعنى سلام بر تو اى پيغمبر و رحمت و بركات خدا بر تو باد. «السلام علينا و على عباد اللَّه الصالحين» يعنى سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او، «السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته» يعنى سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنان باد. (1)
پي نوشت:
1. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏1، ص 606.

پرسش: دوست دارم از نمازهايم لذت ببرم.لطفا مرا راهنمايي کنيد.
پاسخ: عبادت و راز و نياز با خدا، همراه با لذات معنوي غير قابل توصيف است. اما نه براي همه، بلكه براي عابدي كه رابطه اش با معبود، رابطه محبّ (دوستدار) با محبوب و عاشق با معشوق باشد، تا جايي كه عاشق خدا، خود محبوب و معشوق خدا شود كه در آن صورت گوش و چشم و زبان و اعضا و جوارح او، جلوه و صبغه الهي پيدا مي كند.
در حديث قدسي آمده است: «هيچ بنده اي به سوي من تقرّب نمي جويد كه نزد من محبوب تر باشد از كسي كه آن چه بر وي واجب نموده ام، انجام مي دهد. بنده ام به سوي من تقرّب پيدا مي كند با به جا آوردن كارهاي مستحب، تا جايي كه او را دوست خواهم داشت، پس چون او را دوست داشتم، گوش او هستم كه با آن مي شنود. چشم او هستم كه با آن مي بيند. زبان او هستم كه با آن سخن مي گويد. دست او هستم كه با آن مي دهد و مي گيرد. پاي او هستم كه با آن راه مي رود. وقتي مرا بخواند، اجابت مي كنم. وقتي از من درخواست كند، به او مي دهم». (1)
حضرت مسيح(ع) در مواعظ حكيمانه اش مي گويد: «به حق(سوگند كه راست) مي‌گويم! ‌همان طور كه بيمار به غذاي مطبوع و گوارا نظر مي كند و بر اثر شدت درد از خوردن آن لذت نمي برد، دنيا پرستان بر اثر حبّ مال، از عبادت الهي لذت نمي برند و شيريني آن را درك نمي كنند». (2)
بنابراين لذت معنوي عبادت را تنها كساني درك مي كنند كه «حبّ»‌خداوند در نهادشان بيدار شده و بر پروردگار جهان ايمان واقعي دارند.
اصولاً اسرار الهي حقايقي است كه «لا يمسّه الاّ المطهرون». (3) اگر حقيقت قرآن را جز افراد پاك درك نمي كنند، ‌حقيقت عبادت را هم جز افراد پاك و مطهر نمي يابند. هرگاه انسان از گناهان پاك گشت، عبادت دركامش لذت بخش مي شود.
اين كه مي بينيم نماز مي خوانيم اما چيزي از نورانيت آن را احساس نمي كنيم، براي آن است كه نماز را با آداب و اسرار آن نخوانده ايم. (4)
گناه مانع درك لذت عبادت:
عابد تا ادب عبادت را نياموزد و عمل نكند و در زمره عشاق معبود در نيايد، ‌اسرارآموز احكام و عبادات نخواهد گشت و لذت عبادت را نخواهد چشيد. چگونه مي تواند لذت عبادت را درك كند كسي كه به گناه آلوده مي­گردد و از آن توبه نمي كند؟! خداوند به حضرت داوود(ع) وحي كرد: «كم ترين عقوبتي كه از ميان هفتاد كيفر دروني نسبت به بنده اي كه به علم خود عمل نمي كند، قرار داده ام، ‌اين است كه شيريني ذكر خود را از دلش بر مي­گيرم». (5)
فردي به اميرالمؤمنين عرض كرد: از خواندن نماز شب محرومم. حضرت فرمود: «گناهانت اين توفيق را از تو گرفته و تو را گرفتار و در قيد قرار داده است». (6)
امام سجاد(ع) عواملي را كه مانع رؤيت ملكوت و درك باطن عبادت مي شود، سه عامل معرفي كرده است. حضرت در مناجات خويش مي گويد: «خداوندا! آن هنگام كه به سوي تو سر بر مي‌دارم و دست نياز دراز مي كنم و به راز و نياز مي پردازم، سه چيز حجاب و مانع مي‌شود كه نتوانم ملكوت اعلاي تو را مشاهده كنم و اين سه پرده را خود با دست خويشتن بر آويخته ام. نخستين پرده اي كه نگذارد ديده به ديدار تو بگشايم، عصيان من از فرمان توست.
پردة دوم، پرده اي است كه از ارتكاب منهيات و معاصي به روي خويش كشيده ام و خود را از عنايت و مرحمت توبه دور داشته ام.
پرده سوم: غفلت من است؛ غفلتي كه در اداي شكر و سپاس تو ورزيده ام. نعمت ها به من داده اي، ولي شكر (قولي و عملي) نعمت به جاي نياورده ام». (7)
در دعاي سحر ابوحمزه ثمالي قدري از آن پرده هاي سه گانه باز مي شود:‌اللّهم انّي كلّما قلت قد تهيأت و تعبأت و قمت للصلوه بين يدك. . .
«خدايا! چه شده مرا هر وقت خواستم براي نماز و عبادت آماده و مهيا شوم، حال دعا و لذت مناجات از من گرفته مي شود، بي حال و تنبل و كسل مي گردم و حالت خواب آلودگي به من دست مي دهد؟! هر گاه تصميم مي گيرم كه ديگر گناه نكنم و در صف توبه كنندگان قرار گيرم و محبوب خدا شوم، لغزش ديگري دست مي دهد. در نتيجه بين من و تو جدايي مي اندازد و توفيق توبه و راز و نياز از من سلب مي‌گردد؟!
خدايا! نمي دانم چرا؟ شايد ديده اي كه حق الله (مثلاً نماز) را سبك مي شمارم (و مقيد به انجام آن در اوّل وقت نيستم)، در نتيجه مرا از خود دور كرده اي؟! يا شايد ديده اي كه در هنگام گفتار و عمل از تو ذكر تو روي گردانده ام، پس از من خوشت نمي آيد، يا اين كه مرا در مقام دروغ گويان يافتي و از اين جهت پرتم كردي؟
يا چون ديدي در شكر گزاري نعمت هايت كوتاهي مي كنم، مرا از لذت مناجات با خودت محروم ساختي و يا ديدي كه در مجالس سخنراني و موعظه علماي ديني شركت نمي كنم، يا كم شركت مي كنم. پس مرا نزد خودت خوار و ذليل كردي و از شيريني و حلاوت عبادت و راز و نياز بي نصيب ساختي؟!
خدايا! ‌شايد هم براي اين باشد كه ديدي در زمره غافلان و غفلت زدگانم و به مجالس باطل و بيهوده مجالس گناه علاقه دارم، پس مرا به حال خود رها كردي. شايد هم ديگر دوست نداري صدايم و دعايم را بشنوي؟! ‌
خداي من! شايد اين بي حالي و كسالت و خواب آلودگي من، مجازات اين جرم ها و گناهان و ساير گناهان و كيفر بي حيايي و بي شرمي ام در كوتاهي انجام دستورها و فرمان هايت باشد. (8)
پس بايد همانند امام سجاد(ع) از ذات حق تعالي بخواهيم كه ما را در كشتي نجات خود وارد كند، سپس لذت و حلاوت دعا و نماز و عبادات خويش را به ما بچشاند. (اللّهم احملنا في سنن نجتك و متّعينا بلذيذ مناجاتك، و أوردنا حياض حبّك، و اذقنا حلاوة ودّك و قربك) (9)
براي لذت بردن از نماز و انس با آن راهکارهاي زيرا را دقيق عمل کنيد:
1. باور کردن اهميت نماز:
بايد يک مطالعة مستمري را دربارة اهميت نماز پيش بگيريد. کتاب‏‌هاي مختلفي را که در اين باره نگاشته شده، پيوسته مطالعه کنيد تا با تکرار اين مطالعه به اهميت نماز برسيد و از اعتقاد صرف به باور و ايمان دست يابيد؛ کتب زير سفارش مي‌‏شود:
أ) «اسرار الصلوة» اثر ميرزا جواد ملکي تبريزي؛
ب) «پرواز در ملکوت يا اسرار الصلوة» اثر امام خميني(ره). البته اگر شروع مطالعات با کتاب‏‌هاي آقاي محسن قرائتي در باب نماز باشد، بهتر است.
2. باور کردن عذاب تارک نماز:
وعيد و عذاب‏‌هاي الهي دربارة تارک نماز هميشه بايد مدّ نظر باشد تا انسان به خود بباوراند که چنين عذاب‏‌هايي واقعاً وجود دارد. کتاب‏‌هايي مثل «گناهان کبيره» اثر شهيد دستغيب در اين باره مفيد است.
3. تفکر در مرگ، در زود گذشتن دوران زندگي خود، خاطرات تلخ و شيرين و خلاصه انتهاي عمر و ورود به عالم قبر و قيامت و رسيدن عذاب‏‌هاي الهي و سرافکندگي و روسياهي و. . . اين فکر بايد در مکاني خلوت باشد تا دل شما متأثر گردد و تا تحريک براي نماز و هر توشه اخروي گردد.
4. گزيدن دوستانِ نماز دوست و گريز از دشمنان بي‏نماز به ظاهر دوست: اثر همنشين بر کسي پوشيده نيست.
5. پرهيز از گناه: گناه دل انسان را سياه مي‌‏کند . او را نسبت به اعمال عبادي کم رغبت و گاهي بي رغبت مي‌‏کند.
6. انس با محيط‏‌هاي معنوي: مساجد و محافل نشاط بخش معنوي، دل را به سمت عبادت و نماز مي‌‏کشاند. حتي شنيدن و ديدن دعاهايي مانند ندبه و کميل از صدا و سيما مفيد و روح‌بخش هستند.
7. استقامت و پافشاري عملي بر نماز در محيط ‏‌هاي ملامت‏گر نماز: نماز را به هيچ قيمتي ترک نکنيد، هر چند در محيط و موقعيتي قرار گيريد که ديگران شما را سرزنش کنند.
8. پرهيز از نمازهاي طولاني تحميلي: نماز واجب را خلاصه بخوانيد. فقط هر وقت قلب شما به طولاني کردن نماز اقبال و تمايل نشان داد، به همان اندازه نماز را طولاني کنيد.
9. انجام مستحبات نشاط‏ آور: در بين مستحبات چه نماز، چه ذکر چه دعا آن را که بيش از همه به شما حال خوش و لذّت روحي مي‌‏بخشد، انتخاب کرده و بيش تر انجام دهيد.
10. دعا و توسل: رغبت به نماز را هم با دعا و توسل به ائمه معصومين(ع) از خداوند بخواهيد.
11. عزم و جزم: تصميم جدي بگيريد که هيچ گاه نماز را ترک نکنيد. اگر به خاطر عذر شرعي مثل فراموشي ترک شد، حتماً قضاي آن را به جا آوريد.
12. مطالعه شرح حال علما و بزرگان بسيار مفيد است.
براي آگاهي بيش تر ر. ک: گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم؛ مفاخر اسلام، آقاي علي دواني.
پي نوشت ها:
1. ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، رسالة لقاء الله ، ص 38.
2. بحارالانوار، ج 17، ص 256، به نقل از در مكتب اهل بيت، محمد تقلي فلسفي، ج 2، ص 264.
3. واقعه (96) آية 79.
4. آيت الله جوادي آملي، اسرار عبادت، ص 21 تا 156.
5. دارالسلام، ج 3، ص 200، به نقل از كتاب «كيفر گناه» سيد هاشم رسولي محلاتي، ص 116.
6. اصول كافي، ج 3، ص 374.
7. صحيفه سجاديه، دعاي شمارة 12.
8. مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
9. همان، مناجات خمس عشره، السابعه، مناجات المطيعين للّه.

صفحه‌ها