پرسش وپاسخ

سلام. من جایی خوندم که نزدیکی به قصد بچه دار شدن نباید در اول وسط و آخ ماه اتفاق بیوفته. آیا این گفته صحت دینی داره؟اگر کسی روز تخمک گذاریش این روزها باشه چی کار باید بکنه؟

خواهر گرامی ، برای روشن شدن پاسخ به چند نکته توجه نمایید:
1- ایام تخمک گذاری در رحم زن به فاصله 3 تا 10 روز پس از ایام عادت ماهانه است . منحصر در یک روز نیست تا به جهت تلاقی آن روز با ایام مذکور نتوانید با همسر خود همبستر شوید
2- ایام ماه قمری و نیز ماه شمسی در چرخش است . کم تر اتفاق می افتد در تمام ماه ها ، ایام عادت با اول ماه و آخر ماه و یا شب چهار شنبه تلاقی و برخورد داشته باشد.
3- بر فرض آن که راهی به جز نزدیکی در این ایام نباشد ،نزدیکی درشب اول و وسط و آخر ماه مکروه است ،نه حرام (غیر از شب اول ماه رمضان). بنابراین اگر نطفه در این ایام منعقد شود ،می توانید با صدقه و خواندن قرآن در ایام بارداری از ضررهای آن جلوگیری نمود.
مطالعه کتاب ریحانه بهشتی اثر خانم سیما مخبر را پیشنهاد می کنیم.
این کتب هم مفید می باشند:
- حلیه‏المتقین (ص 70 75) علامه مجلسی
- بهشت خانواده ،دکتر مصطفوی
- بهداشت ازدواج از نظر اسلام ،دکتر صفدر صانعی
-ازدواج و مسائل جنسی، گروهی از نویسندگان
- مشاوره جنسی و زناشویی، علی اسلامی نسب

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چند فرشته برای حضرت مریم فرستاده شده بودند؟ وقتی قرآن درمورد باردار شدن حضرت مریم و میلاد مسیح در (سوره3-آیه 42 و 45) راجع به چند فرشته صحبت می کند اما در سوره 19-آیه 17 و 21 تنها از یک فرشته صحبت می کند.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
در جواب از این اشکال گفته شده: حرف یک نفر را می‌توان به جمعی همفکر و همرأی او نسبت داد، مثل آیه:
«إذ قالوا اللهمّ إن کان هذا هو الحقّ من عندک فامطر علینا حجارةً من السماء؛(1) خدایا اگر این مطلب حق و از جانب توست، پس سنگی از آسمان بر ما فرست».
این کلام را فقط یک نفر بر زبان آورد،‌ ولی بقیه نیز این مطلب را در ذهن داشتند و به زبان حال آن را می‌گفتند و بسیاری هنوز این سخن را می‌گویند، از این رو، قرآن آن را به جمع آورده و صحیح است.
گر چه توجیه بالا در جای خود صحیح است. اما به مورد بحث نمی خورد. زیرا در مورد بحث سخن از خبر دادن و بشارت است، نه اعتقاد قلبی و عملی و زبان حال و قال؛ بنابر این، به نظر چندان درست نمی‌آید که سخن یک نفر را (که وحدت و یکی بودن او کاملاً آشکار بوده) به جمع نسبت دهیم، حتى با وجود این که جبرئیل رئیس و بقیه مرئوس هستند، ولی چون در اینجا تمثّل (نموداری) فقط از جانب جبرئیل صورت گرفته و گوینده فرد متمثل بوده ولی بقیه متمثل و آشکار نبوده اند، چندان زیبا و جالب و پذیرفتنی نیست که سخن را به او و همراهان نامریی‌اش نسبت دهیم. آری اگر همة آنان پیدا و آشکار و متمثل بودند و سخن را فقط جبرئیل (که بزرگ آنان است) گفته بود ، اسناد آن به همه منعی نداشت، ولی در اینجا متمثّل فقط جبرئیل است و همراهی ندارد یا اگر دارد، ناپیدا هستند. اسناد کلام یک فرد به جمعی که وجود ندارند یا ناپیدایند و برای ما در حکم غیر موجود می‌باشند، بلیغ و پسندیده نمی‌باشد.
دقت در آیات بالا نشان می‌دهد که دو مقام وجود داشته است:
در مقام اوّل ملائکه به حضرت مریم اخبار برگزیده شدن و بشارت فرزنددار شدن داده، برای پیدا شدن زمینه‌های تحقق این بشارت، او را به قنوت و سجود و رکوع با عابدان تشویق و ترغیب کرده‌اند. آیات آل عمران بیانگر این بشارت و حکایت از این مقام و مرحله است:
«وإذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله اصطفاک وطهّرک واصطفاک على نساء العالمین یا مریم اقنتی لربّک واسجدی وارکعی مع الراکعین... إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله یبشّرک بکلمةٍ منه اسمه المسیح عیسى بن مریم وجیهاً فی الدنیا والآخرة ویکلّم الناس فی المهد وکهلاً ومن الصالحین...».(2)
در این مقام ملائکه بدون این که متمثل (نمودار) شوند، با مریم علیها السلام سخن گفته و اوامر خداوند را به او ابلاغ کرده و بشارت خداوند را به او رسانده‌اند.
امام مقام دوم، مقام ملاقات مریم با حضرت جبرئیل است .در این مقام که بعد از مقام اول اتفاق افتاد، حضرت مریم در خلوت بوده که ناگاه جبرئیل علیه السلام به صورت جوانی رعنا بر او ظاهر شد تا بشارت داده شده به مریم را محقق گرداند. در اینجا دیگر سخن صرفا از بشارت نیست، بلکه سخن از اهدای فرزند و تحقق وعده داده شده است.
در مقام اوّل بشارت از فرزند پسری است که مصداق کلمة‌الله است، ‌یعنی به ایجاد خداوندی بدون علل و اسباب ظاهری ایجاد می‌گردد و چون از پدری متولد نمی‌شود، به مادر منسوب است: «بکلمة منه اسمه المسیح عیسى بن مریم» ولی حضرت مریم که تا آن زمان ازدواج نکرده و با هیچ مردی خلوت نکرده، به صورت طبیعی متوجه اسباب ظاهری است و سؤال می‌کند: «ربّ أنّی یکون لی ولد ولم یمسسنی بشر؛(3) پروردگارا، چگونه مرا پسری باشد در حالی که با هیچ انسانی خلوت و آمیزش نکرده‌ام؟!»
ممکن هم هست سؤال از پدر آیندة طفل باشد، یعنی: خدایا! من که تا به حال با مردی آمیزش نداشته‌ام که پدر طفل موعود باشد، پس چه کسی پدر اوست و از چه کسی فرزنددار می‌شوم؟
اگر حضرت مریم به جزئیات بشارت دقت می‌کرد، متوجه مطلب می‌شد و دیگر نمی‌پرسید، چون در بشارت فهمانده شده بود که ایجاد فرزند با ایجاد سایر فرزندها فرق دارد. آن ظهور تام کلمة ایجاد است، بدون وساطت هیچ سببی؛ علاوه او چون به به پدر منسوب نیست، منسوب به مادر است.
احتمال هم دارد که این فرزند به صورت عادی و بعد از ازدواج ایشان متولد شود، که سؤال را پی‌گیری نکرد و به اصل بشارت قناعت نمود.
اما در مقام دوم وقتی حضرت جبرئیل به صورت یک انسان کامل الخلقة رعنا بر مریم در خلوتش وارد شد، ابتدا حضرت به گمان این که این فرد قصد بدی دارد، ترسید و او را نیز نهی از منکر کرد و هشدار داد:
«إنّی أعوذ بالرحمن منک إن کنت تقیّاً».(4)
اما وقتی سخن حضرت جبرئیل را شنید که فرستادة خداست تا به وی غلام و پسری پاک ببخشد، سؤال سابق برایش زنده شد و گفت: من که تا به حال با کسی به حلال یا حرام نزدیکی نکرده‌ام، چگونه فرزند پسری به من الآن داده می‌شود؟ در اینجا سخن از تحقق بالفعل فرزند است و او هیچ علت سابقی برای تحقق زایش سراغ ندارد. قبل از این نه به حلال و نه به حرام با کسی خلوت نداشته و آمیزش نکرده، پس چگونه فرزند حاصل می‌گردد، که حضرت جبرئیل همان جواب سابق را تکرار می‌کند.
سؤال کردن مکرّر به معنای انکار قدرت خداوند نیست، بلکه از آن جهت است که حضرت در مرحله قبل به جواب توجه دقیق نداشت و بیشتر در محتوای بشارت غرق شده بود. در این مرحله نیز وقتی از تولد فرزند خبر شنید، به طور عادی ذهنش متوجه اسباب ظاهری گشت.
بنا بر این گفتگوی ملائکه و جبرئیل با مریم در دو مقام بوده است: ابتدا ملائکه به آن حضرت بشارت فرزنددار شدن داده‌اند و ... در مرحله دوم حضرت جبرئیل بر او نمودار شده تا بشارت داده شده را محقق گرداند.
اگر در بار دوم نیز مریم مانند یک فرد بی‌خبر از چگونگی فرزنددار شدن ، می‌پرسد، بدان جهت است که در بار اوّل بیشتر به اصل بشارت توجه داشت و در جزئیات آن زیاد دقیق نشده بود و سخن از فرزنددار شدن در آینده بود و اما بار دوم وقتی از سخن از فرزند دار شدن در همان زمان را شنید، چنان این کلام و سخن و وعده عجیب و غیر عادی بود، که همه گذشته‌ها را از ذهن او پاک کرد و مانند یک فرد بی‌خبر پرسید: چگونه من که نه به حلال و نه به حرام با کسی همبستر نشده‌ام، فرزنددار می‌شوم؟ بنابر این حضرت در دو مقام بشارت شنیده ، در مقام اول از ملائکه بشارت فرزنددار شدن در آینده را شنیده و در بار دوم از جبرئیل که به صورت جوانی رعنا متمثل شده بشارت فرزنددار شدن در همان لحظه را شنیده است و سؤال حضرت در بار دوم منافاتی با اطلاع اجمالی او ندارد و تناقض نیست.

پی‌نوشت‌ها:
1. انقال (8) آیه 32.
2. آل عمران (3) آیه 42 ـ 50.
3. همان، آیه 47.
4. مریم (19) آیه18.

سلام من یک زن هستم آیا در خانه هنگام نماز وقتی با همسرم با هم نماز میخوانیم باید پشت سر همسرم یا در کل مردها بایستم و اگر جلوتر از آنها صف ببندم ایراد دارد ؟ و اینکه اگر در هنگام رابطۀ زناشویی لباسی بر تن داشته باشیم صرف پوشیدن آن هنگام این رابطه باعث نجس شدن آن می شود؟

پرسشگر گرامی با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز.
1- در نماز زن باید عقب تر از مرد بايستد . جاى سجده او از جاى سجده مرد كمى عقب تر باشد. اگر زن جلوتر از مرد یا برابر با او بایستد، نماز باطل است. در اين حكم محرم و غير محرم تفاوتى ندارند، ولى اگر ميان مرد و زن ديوار يا پرده و مانند آن باشد، يا به اندازه ده‏ ذراع (تقريباً 5 متر) فاصله باشد ،اشكال ندارد.
اگر زن در كنار مرد يا جلوتر بايستد و با هم نماز را شروع کنند، نماز هر دو باطل است، امّا اگر يكى قبلًا وارد نماز شده، نماز او صحيح و نماز دومى باطل است.(1)
2- رابطه زناشوئی سبب نجس شدن بدن یا لباس نمی شود. تا زمانی که بدن یا لباس با منی آلوده نشود، پاک است.
پی نوشت:
1. آیت الله مکارم، توضیح المسائل، مسأله 811 و 812.

پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) و امام علی (علیه السلام) شیعه بودند یا سنی؟

پاسخ:
قبل از بیان پیدایش شیعه، لازم است در نخستین قدم به مفهوم شیعه توجه کنیم. شیعه به معناى پیرو و در اصطلاح کسى که از امام على(علیه السلام) پیروى کرده و او را خلیفه بلافصل مى‏ داند است.
در مورد آغاز پیدایش شیعه مى‏ توان از دو زاویه وارد بحث شد؛ یکى از زاویه شیعه به معناى پیرو على و دیگرى شیعه علاوه بر پیرو علی (ع) به معناى جمعیت سیاسى - مذهبى.
1.شیعه به معناى پیرو على (ع): از زمان پیامبر مطرح بود. پیامبر فرمود:«انّ علیّا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة؛ (1) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
از آیه 7 سورة بیّنه: «اولئک هم خیر البریّه» و روایات مربوط به آن استفاده می‌شود که پیدایش شیعه از عصر رسول خدا(صلی الله علی و آله) به وسیلة حضرت میان مسلمین نشر داده شد، زیرا در روایات فراوانی از طریق اهل سنت و منابع معروف آنها و همچنین در منابع شیعه نقل شده است که آیه «اولئک هم خیر البریه» به علی(ع) و پیروانش تفسیر شده است که به دو حدیث اشاره می‌‌کنیم.
در تفسیر درّ منثور از ابن عباس آمده است که وقتی آیه «إنّ الذین آمنوا وعملوا الصالحات» نازل شد، پیامبر(ص) به علی فرمود: «هو انت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیّین؛ (2) آن فرد، تو و شیعیانت در قیامت می‌باشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود».
در حدیث دیگری از ابن مردویه از علی(ع) نقل می‌کند که پیامبر(ص) به من فرمود: «آیا این سخن خدا نشنیده‌ای که می‌فرماید: «کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داد‌ه‌اند بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیانت هستند. وعده‌گاه من و شما کنار حوض کوثر است. هنگامی که برای حساب امت ها می‌آیم و شما دعوت می‌شوید، در حالی که پیشانی سفید و شناخته شده‌اید».(3)
بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز همین مضمون را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند، از جمله آلوسی در تفسیر «روح المعانی» قندوزی در «ینابیع الموده».(4)
مفسران هر دو گروه هم شیعه و بسیاری از اهل سنت از آیه فوق و روایات مربوط به آن استفاده کرده‌اند که منظور از خیر البریه،‌علی و شیعیانش هستند.
در زمان پیامبر تعدادى به عنوان شیعه و پیرو على(ع) شناخته مى‏ شدند که چهار نفر به نام‏هاى «مقداد بن اسود»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «عمار یاسر» در این امر از دیگران سرآمد بودند. (5)
2.شیعه به معناى یک جمعیت سیاسى-مذهبى که به خلافت بلافصل على (ع) عقیده داشته باشند، در جریان سقیفه بنى ساعده و بعد از رحلت پیامبر شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخى صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على (ع)شدند.
افزون بر تمامى بنى هاشم و زبیر بن عوام، عده‏ اى از مهاجران از جمله خالد بن سعید، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمى، و همچنین عده‏ اى از انصار از جمله ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابى بن کعب و ابى ایوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسى جامعه اسلامى به دست امام قرار گیرد.(6)
این افراد هسته اولیه شیعه به عنوان یک جمعیت سیاسى-مذهبى را تشکیل دادند. سپس افراد دیگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مى‏ برد که این عده به عنوان شیعه على(شیعه به همین معناى مذکور) شناخته مى‏ شدند.(7)
سپس در بین تابعین و نسل‏هاى بعدى شیعه گسترش چشمگیرى یافت.(8)
شیعه به معنای پیرو علی (ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نیز به پیروان علی (ع) واژه شیعه را اطلاق نمود. اما شیعه به معنای سیاسی که معتقد به خلافت بلا فصل امام علی بعد از رسول خدا بود، بعد از جریان سقیفه به وجود آمد.
نكته پاياني شيعه به معناي پيرو علي در باره پيامبر كار برد ندارد زيرا معنا ندارد پيامبر پيرو علي باشد بلكه به عكس علي است كه پيرو پيامبر مي باشد اما از نظر اصطلاحي كه شيعه به كساني اطلاق شود كه معتقد به خلافت بلا فصل علي مي باشند. بايد گفت پيامبر خود پايه گذار اين تشيع بوده چگونه خود شيعه نباشد؟ بنا بر اين وجه پيامبر را شيعه مي دانيم و علی نیز شیعه بود.
برای اطلاع بیشتر می‌توانید به ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 578، بحث روایی، و تفسیر نمونه، ج 27، ص 214 و تاریخ تشیع در ایران، اثر رسول جعفریان مراجعه کنید.

پی نوشت ها:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج 27، ص 143.
2. درّ المنثور، ج 6، ص 379.بي جا.
3. همان.
4. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج 20، ص 578؛ تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش ،ج 27، ص 215.
5. محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج 2، ص 27.
6. همان، ص 27.
7. همان، ص 27.
8. همان، ص 30.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام علیکم،

یکی از براهین معروف برای اثبات وجود خدا، که بین عوام نیز بسیار مطرح است، برهان نظم است. برهان نظم از نظم هدفمند جهان، استدلال به وجود ناظم می کند و این ناظم را خدا می خواند. حالا پرسش من:

اثبات ناظم برای نظم جهان، چگونه می تواند دلیل بر وجود خدا باشد و یا در واقع چگونه می توان ثابت کرد که این ناظم، خالق جهان است؟

توضیح اینکه، ما وجود کسی را در برهان نظم ثابت می کنیم که به جهان نظم می دهد، ولی ثابت نمی کنیم که این ناظم کسی است که مواد اوّلیه این جهان را خلق کرده است. در واقع این برهان، وجود خدا را قطعی نمی کند، چون این «احتمال» را می دهد که این ناظم فقط بین مواد اوّلیه جهان نظم ایجاد کرده است. لطفاً در این مورد توضیح بفرمایید.

به امید ظهور

پرسشگرگرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
رسالت برهان نظم در معنای رایج آن بیش از این نیست که ثابت کند جهان طبیعت، معلول و مخلوق است. بر اساس طرح و تدبیر آگاهانه و حکیمانه پدید آمده است. اما این که صفات آفریدگار و ناظم جهان چیست، از نظر کمالات وجودی متناهی است یا غیر متناهی، بسیط است یا مرکب، ماهیت دارد یا ندارد، صفاتش عین ذاتش می باشد یا زائد بر ذاتش، از برهان نظم به دست نمی آید. باید از استدلال های دیگر بهره گرفت.
ارزش برهان نظم در این حد است که ما را تا مرز ماوراء الطبیعه سوق می دهد. این برهان همین قدر ثابت می کند که طبیعت، ماورایی دارد. اما این که آن ماورا واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، واحد است یا کثیر، محدود است یا نامحدود، علم و قدرتش متناهی است یا نامتناهی، از حدود این برهان خارج است. این ها مسائلی است که بر عهده فلسفه الهی است که با براهین دیگری اثبات می کند». (1)
راه دیگری برای اثبات نظم جهان آفرینش وجود دارد که آن بعد از اثبات وجود بسیط الحقیقه و این که آن ذات عین علم نامحدود و قدرت نامحدود و حیات سرمدی و مانند آن می باشد چنین ثابت می شود که اثر او جز نظام احسن چیز دیگری نخواهد بود. (2)
البته با یک بیان دقیق می توان از برهان نظم به علت هستی بخش نیز رسید.
توضیح مطلب:
نظم را می توان به لحاظ های گوناگون در نظر گرفت: گاه نظم و هماهنگی در پیوند و ربط بین فعل و فاعل است به این معنا که سلسله حوادث به گونه ای یکنواخت تکرار می شود. مانند آتش که همواره آب را گرم می کند و این نوع از نظم را " نظم علی" گویند. گاه غایت و هدف واحدی است که اعضای مختلف در جهت آن سازمان می یابند که از این به " نظم غایی" یاد می کنند .
حال یکنواختی افعالی که از هر فاعلی سر می زند اگر به مسانخت و همگون بودن فعل با فاعل باز گشت کند از جمله احکام علیت خواهد بود و اگر در تحلیلی عمیق تر ناظر به غایتی مشخص باشد که هر فعل ناگزیر از آن است حکایت از علت غایی برای هر فعل دارد و همانگونه که سلسله علل فاعلی با کمک از امکان ماهوی (موجود ممکن الوجود در وجود نیازمند به علت است و وجود مستقلی از خود ندارد) و یا با کمک استحاله تسلسل در علل ( محال است سلسله علت های موجود امکانی، به علتی که خود نیاز مند به علت است ختم شود؛ بلکه به ناچار باید به علتی که بی نیاز از علت است منتهی شود که همان واجب الوجود است) به علت العلل ختم می شود و علت العلل که همان علت حقیقی و بالذات است به عنوان موجودی که از ضرورت ازلی بهره مند بوده و بی نیازی او عین ذات اوست که همان واجب است سلسله علل غایی نیز در نهایت به غایت بالذات ختم خواهد شد و آن عین واجب است.
برهان نظم اگر به غایتی بازگشت نماید که در هر فعل بالضروره آن غایت یافت شود در سلسله غایات ناگزیر به غایتی ختم خواهد شد که به ذات خود غایت بوده و عین ذات فاعل است و در این حال برهان نظم، واجبی را اثبات خواهد کرد که هم اول و هم آخر است و در واقع همه وابسته به اویند و او علت العلل و خالق دیگر موجودات خواهد بود. (3)
در برهان نظم بر مدار علت غایی اینگونه بحث پی گیری می شود که:
درصورتی که مقدمه اول حسی نباشد به این صورت خواهد بود که هر فعل علاوه بر آن که نیازمند به علت فاعلی است محتاج غایت هم می باشد به عبارت دیگر "هر فعل را غایتی است"مقدمه دوم عبارت است از اینکه "غایت هر فعل، بالفعل موجود است " حال غایتی که بدین ترتیب برای یک فعل اثبات می شود اگر غایت بالذات نباشد و خود فعلی باشد که دارای غایتی دیگر است حتما سلسله غایات به غایت بالذات منتهی خواهد شد. زیرا تا غایت بالذات بالفعل موجود نباشد دیگر غایات که در ربط با او هستند فعلیت نخواهند یافت و حال اینکه طبق فرض، دیگر غایات از جمله غایت فعل مورد نظر، بالفعل موجود است(4)

پی نوشتها:
1. مرتضی مطهری. مجموعه آثار. صدرا. تهران .1370. ص550.
2. عبد الله جوادی آملی. تبیین براهین اثبات خدا. نشراسراء. قم . چاپ اول. ص41 .
3. همان.ص228-229.
4. همان.ص240-242.

سلام بهترین زمان برای باردار شدن زن چه موقع میباشد؟(ایا هر وقت منی مرد به رحم زن برسد حاملگی صئرت میگیرد یا زمان خاصی دارد)

پرسشگر گرامی ، این گونه نیست که هر وقت منی به رحم زن برسد، حامله شود ،بلکه ممکن است که حامله نشود.
برای مشخص شدن حاملگی باید از وسائل پزشکی استفاده کنند.
طبق روایاتی که از اهل بیت (علیهم السلام ) به ما رسیده است ، در برخی از ایام نزدیکی و باردار شدن بهتر می باشد.
آمیزش در شب‏هاى دوشنبه، سه شنبه، پنج شنبه ، جمعه و ظهر روز پنجشنبه و عصر روز جمعه مستحب است.(1)
پی‌نوشت‌:
1. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، قم، 1409 ه.ق ، ج 14،

باسلام وتشکر فراوان از برنامه خوب شما پدر من اعتقادی به انجام فرائض دینی نداشت وهیچ کدام را انجام نمیداد وبه ما هم سفارش می کرد که بعد از مرگم برای من نماز وروزه نخرید و خودتان هم انجام ندهید زیرا اگر من خودم اعتقاد داشتم انجام می دادم پس شما هم بعد از من برایم انجام ندهید بااین حال اکنون که پدرم مرحوم شده است من بسیار نگرانم ودلم می خواهد کاری انجام دهم که روحش در آرامش با شد وخدایی نکرده در رنج وعذاب نباشد ولی نمی دانم با توجه به اعتقاداتش و هم چنین سفارش ایشان آیا خیرات قرائت قرآن ونمازو...به روحش خواهد رسید؟ لطفا مرا راهنمایی کنید باتشکر فراوان

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
مركز ملي پاسخگویي به سؤالات ديني كه در شهر مقدس قم مستقر است، از نهادهاي حوزوي مي باشد كه با برنامه سمت خدا كه در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش مي شود و در آن اساتيد بزرگوار حوزه علميه، مانند حجت الاسلام و المسلمين عالي و ديگر اساتيد بزرگوار حضور دارند، ارتباطی ‌ندارد. بنابراين، اگر سؤالي در خصوص آن برنامه و از اساتيد آن داريد، لطفاً با خود آن برنامه مكاتبه نمایيد.
اما چون سؤال شما به اين مركز ارسال شده و وظيفه اين مركز هم پاسخ به سؤالات ديني است، پاسخي اجمالي به آن داده مي شود و تفصيل آن را از طريق اساتيد برنامه سمت خدا پيگيري كنيد.
1. در شريعت مقدس اسلام از طلب غفران و فرستادن خيرات و دعا براي كساني كه ايمان به دين اسلام ندارند، نهي شده است. همان طور كه در قرآن كريم مي فرمايد: «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُون؛ (1) هرگز بر مرده هيچ يك از آنان، نماز نخوان و بر كنار قبرش (براى دعا و طلب آمرزش) نايست! چرا كه آن ها به خدا و رسولش كافر شدند و در حالى كه فاسق بودند، از دنيا رفتند».
اين آيه رسول خدا (ص) را از اين كه بر كسى كه منافق بوده، نماز میت بخواند و نیز از اين كه كنار قبر منافقى بايستد، نهی می کند و می گوید چون كفر ورزيدند و فاسق شدند و بر همين فسق خود مردند، مستحق دعا و رحمت نیستند. اين تعليل، تنها در اين آيه نيامده است؛ بلكه در هر جا كه گفتگو از لغويت استغفار به ميان آمده، همين تعليل ذكر شده است، مانند آيه 80 از همين سوره كه مي فرمايد: «اسْتَغْفِرْ لهَُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لهَُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لهَُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ ذَالِكَ بِأَنهَُّمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِين؛ چه براى آن ها استغفار كنى و چه نكنى، (حتّى) اگر هفتاد بار براى آن ها استغفار كنى، هرگز خدا آن ها را نمى‏آمرزد؛ چرا كه خدا و پيامبرش را انكار كردند و خداوند جمعيّت فاسقان را هدايت نمى‏كند».
از همه اين موارد كه ذكر شد، برمى‏آيد كسى كه به دلیل احاطه و استيلاى كفر در دلش، فاقد ايمان به خدا گشته، ديگر راهى به سوى نجات ندارد و نيز برمى‏آيد كه استغفار جهت منافقان و همچنين نماز خواندن بر جنازه‏هاى ايشان و ايستادن كنار قبور ايشان و طلب مغفرت كردن، لغو و بى نتيجه است. (2)
2. اگر ما به عدم ايمان يك فرد به اعتقادات لازم ديني و اصول دين اسلام علم و يقين قطعي داشته باشيم، طبق بند اول پاسخ،‌مجاز به طلب استغفار و فرستادن خيرات و صدقات براي او نيستيم؛ چرا كه اين كار،‌ امري است لغو و بي نتيجه است و چیزی به او نخواهد رسيد. همچنين از مصاديق دوستي با كفار است كه مورد نهي خداي متعال مي باشد؛ اما اگر علم و قطعي و يقين صد در صد نسبت به اين امر نداريم و نمي دانيم كه تنها در عمل، ترك كننده واجبات ديني بوده است و يا حتي در اعتقاد هم منكر دين و واجبات و ضروريات دين بوده است، بايد به ظاهر آن ها كه اهل اسلام و از گروه مسلمانان بوده اند، اكتفا كنيم و اعتقاد آن ها را بر صحت حمل نمایيم. در اين صورت، مجاز به طلب مغفرت و رحمت براي آن ها بوده و خيرات و صدقات را مي توانيم نثار آنان كنيم. در اين گونه امور، مجاز به موشكافي و جستجوي از اعتقاد فرد هم نيستيم و نبايد به تحقيق از اعتقاد افراد بپردازيم. شما رحمت و مغفرت براي ايشان از خدا طلب كنيد و از فرستادن صدقات و خيرات در حق ايشان دريغ نكنيد و در صورت توان، سعي كنيد قبل از اين ها حقوق الهي را كه بر گردن ايشان مانده است، مانند نماز و روزه، ادا كنيد. ‌ان شاء الله از اهل ايمان بوده و كارهاي شما باعث آمرزش او از گناهانش خواهد بود.

پي نوشت ها:
1. توبه (9)، ‌آيه 84.
2. محمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374ش، ج 9،‌ صص 486-487.

صفحه‌ها