پرسش وپاسخ

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است

درباره وظايف و ويژگي هاي خادمين حرم هاي امامان در قرآن و روايات مطلبي نيامده است و آنچه كه در باب زيارت ائمه معصومين(ع) در روايات ذكر شده مربوط به آداب و شرايطي است كه زائر هنگام زيارت بهتر است رعايت كند و ادعيه و زيارتنامه هايي كه براي هر امامي رسيده است و زائرين بهتر است آنها را بخوانند. خادمي مكان هاي مقدس مثل مسجد و حرم ها از گذشته وجود داشته و حتي در اديان ديگر مثل مسيحيت خادم كليسا وجود داشته و دارد و در قرآن كريم در مورد مادر حضرت مريم آمده كه وقتي كه به او حامله بود نذر كرد فرزندش را در خدمت خدا قرار دهد و به اصطلاح خادم كليسا و محل عبادت شود:
« اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا فتقبل مني انك انت السميع العليم»(1)؛ آنگاه كه زن عمران گفت پروردگارا من عهد كردم فرزندي كه در رحم دارم در راه خدمت تو آزاد گردانم اين عهد من بپذير كه تويي شنوا و آگاه.
و وقتي حضرت مريم به دنيا آمد به نذر خود وفا كرد و او را در خدمت خدا و بندگان خدا قرار داد و حضرت زكريا هم كفالت و نگهباني از او را به عهده داشت.
پيامبر اكرم و ائمه در زمان حياتشان نيز افرادي به عنوان خادم در محضرشان بودند اما آنجه كه در زمان ما معروف و مشهور است در باب خادم، همين خادمين حرمهاي مطهر اهل بيت(ع) است كه افرادي با عنوان خادم حرم خدمت مي كنند و كار و وظيفه آنها رسيدگي به امور زائران و آماده كردن فضاي بهتر و آسوده تر و با معنويت تر براي ايشان و برخي هم نظافت و پاكيزگي اين مكان هاي مقدس را به عهده دارند.
پي نوشت:
1. آل عمران(3)، آيه35.

وآيا رواياتي كه ازائمه(ع)درباب احترام به ذريه شان آمده است شامل اين دسته افرادهم ميشود؟

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

اگر مراد از سيادت، انتساب به خاندان نبوت باشد، تفاوتي ندارد كه از جهت پدر انتساب صورت گرفته باشد، يا از جهت مادر.

بنابراين حتي اگر يكي از اجداد مادري از سادات باشند، شرافت سيادت براي همه فرزندان و نوادگان آن سيده محفوظ است. همان گونه كه امام حسن و امام حسين(ع) و ديگر امامان(ع) از طريق مادري به پيامبر(ص) منتسب هستند. ديگران نيز اگر از طريق مادر به پيامبر منتسب باشند، مشمول شرافت اين انتساب مي‏باشند و رواياتي كه در باب احترام به سادات آمده، آنان را نيز شامل مي شود زيرا مانند ديگر سادات از نوادگان هاشم مي باشند، نواده اي كه واسطه اش با هاشم نواده دختري او است و نواده دختري و پسري هر دو به يك سان نواده فرد شناخته مي شوند و احكام محرميت و شرافت و احترام به يك سان بر هر دو صادق است. نواده دختري حضرت زهرا(س) با هر تعداد واسطه كه باشد به حضرت محرم است همچون نواده پسري او به هر تعداد واسطه كه باشد.

امّا اگر مراد از سيادت، احكام فقهي آن باشد، بنا به نظر مشهور فقيهان هر كسي كه از طريق پدري به هاشم، جدّ دوم پيامبر منتسب باشند، احكام ويژه سيادت شامل او مي‏شود. (1) يعني اگر فقير باشد، مي توان به او خمس داد و گرفتن زكات بر او حرام است ولي كسي كه از طريق مادر منتسب به هاشم است، نمي تواند خمس دريافت نمايد بلكه مي توان زكات به او داد.

يكي از احكام ديگر هم انتساب است كه فرد فقط به پدر منسوب مي شود و فاميل پدر را مي گيرد و الآن قانون جمهوري اسلامي هم بر اين منوال مي باشد.

آيت الله مكارم شيرازي به اين پرسش: "كساني كه تنها از طرف مادر سيّد هستند، چه امتيازاتي دارند؟" جواب مي دهد:

از جهاتي حكم سيّد دارند، و از جهاتي ندارند. خمس نمي‏توانند بگيرند، از لباس مخصوص سادات نمي‏توانند استفاده كنند؛ امّا از جهاتي [حرمت و احترام] شرافت سيادت دارند. (2)

پي نوشت‏ ها:

1. عروة الوثقي، كتاب خمس، اصناف مستحقين.

آيت الله بهجت: كساني كه مادرشان سيد است،در آثار اخروي از ذريه هستند. ر.ك:استفتا آت، ج3، سوال 3783.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، استفتائات جديد، ج‏3، ص 113، س 341.

فرزند پيامبر بودن به خودي خود فضيلت نيست و باعث نجات اخروي نمي گردد

 فرزند پيامبر بودن به خودي خود فضيلت نيست و باعث نجات اخروي نمي گردد. فردي حتي اگر فرزند بلاواسطه پيامبر باشد و در اعتقاد و عمل و اخلاق تابع و همرنگ پدرش نباشد، در عالم معنا و در آخرت فرزند او به حساب نمي آيد و اهليت فرزندي را از دست داده است همچنان كه فرزند نوح اين اهليت را از دست داد و خداوند در مورد وي فرمود:

يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح(1)

اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته‏ اي است‏].

اما گرامي داشتن فرزندان و نسل يك فرد (خوب باشند يا بد، بدون اين كه اين گرامي داشت ظلم در حق ديگري باشد) نوعي احترام گذاشتن به آن فرد است و ما چون به پيامبر علاقه داريم و به حكم خداوند بايد او را گرامي بداريم، مناسب است فرزند و نسل او را به خاطر او گرامي بداريم حتي اگر او فرزند خلفي هم نباشد.

اين تكليف ما است و اما اين حرمت گذاري براي سادات نه يك مزيت بلكه يك تكليف مضاعف ايجاد مي كند. زيرا در مقابل هر نعمتي شكر و در مقابل هر تكليفي وظيفه اي است و وقتي مردم فردي را به عنوان انتساب به پيامبر حرمت مي گذارند او بايد همرنگي بيشتري با پيامبر داشته باشد و شكر اين نعمت به همرنگي بيشتر است.

اگر بعضي سادات به اين جهت خود را برتر بشمارند و تكبر كنند، ناشكري كرده و گناهكار شده اند، ولي تكليف ما سر جاي خودش باقي است.

اما مقدس بودن قبر سادات كلي و عمومي نيست، بلكه در همه جا مردم فقط به سادات مؤمن و صالح متوجه مي شوند و به حرمت آنان از خدا حاجت مي طلبند و قبر هر سيدي را مقدس نمي شمارند.

تقدس مخصوص خدا است و پيامبر خدا و امامان كه بندگان خاص خدا هستند و هر انسان مؤمني كه با آنان همرنگ شده باشد، خواه سيد باشد يا غير سيد. تقدس حاصل ايمان و عمل صالح است و در هر كس كه ايمان و عمل صالح داشته باشد، به تناسب درجه ايماني اش حاصل مي گردد.

در قرآن در مورد زنان پيامبر به خاطر انتسابي كه با پيامبر(ص) داشتند آمده:

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيراً وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً (2)

 اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است و هر كس از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم.

فردي خطاب به امام سجاد فرمود: شما از خانواده اي هستيد كه گناهانتان آمرزيده شده است( و بهشت براي شما مهيا شده )؛ امام خطاب به او فرمود:

اين گونه كه تو مي گويي، نيست. ما از زنان پيامبر سزاوار تريم كه خدا به نيكوكارمان دو پاداش و به بدكارمان دو كيفر دهد.(3)

پس سيد بودن گر چه آنان را در جامعه عزيز كرده، ولي به همان نسبت هم تكليف آنان را سنگين تر كرده و اگر آنان همرنگي با رسول خدا را كسب نكنند و قدر اين نعمت را ندانند، كيفر سنگين تري در انتظارشان است.

اما اين كه بدن فرزندان پيامبر بر درندگان حرام شده است،  در مورد فرزندان زهراي مرضيه وارد شده است كه خون و گوشتشان بر آتش حرام شده است و امام رضا خطاب به برادرش "زيد النار" كه متاسفانه از همرنگي با پيامبر فاصله گرفته بود، فرمود: گويا تو را پست هاي كوفه با اين حديث كه خداوند گوشت و خون فرزندان فاطمه را بر آتش حرام كرده، غره كرده اند در حالي كه اين سخن ناظر به فرزندان بلافصل ايشان يعني امام حسن و امام حسين است. (4)

معلوم مي شود حرام بودن گوشت و خون فرزندان حضرت زهرا هم بر درندگان ناظر به فرزندان بلافصل اوست(و فرزنداني كه همرنگي كامل با آنان داشته باشند) از همين رو وقتي در دوران متوكل زني ادعا كرد كه زينب دختر فاطمه زهرا (س) است امام هادي (ع) فرمود براي اين كه دروغش را معلوم كنيد، او را نزد درنگان وحشي بيندازيد زيرا درندگان به فرزندان فاطمه زهرا تعرض نمي كنند و همين راهكار امام آن زن را وادار كرد به دروغگويي خود اعتراف كند و متوكل فرصت را مناسب ديد و خواست امام را از بين ببرد و او را در معرض درندگان قرار داد و ديد كه آنها به امام ادب كردند و پابوسي امام نمودند.(5)

بنا بر اين نظر شما در مورد سادات درست است اما  سادات خوب و مؤمن و صالح به خاطر ايمان و صالح بودنشان شايسته احترامند و تو اگر از آنان نفرت داشته باشي، بايد در سلامت روحي خود شك كني، ولي حرمت گذاري به ساداتي كه در ايمان و صالح بودن زبده نشده اند و به ذات خودشان شايستگي احترام ندارند، حرمت گذاري به پيامبر است و شما بايد به اين نكته توجه كني تا نفرتت از بين برود و به خاطر جدشان آنان را دوست بداري.

البته اين دوست داشتن نبايد حقي را ناحق كند يا ما را به ظلم سوق دهد كه خدا با آن راضي نيست.

پي نوشت ها:

1. هود(11) آيه 46.

2. احزاب(33) آيه30-31.

3. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج4، ص441.

4. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج43، ص231.

5. همان، ج50، ص205.

پس روايات اصول كافي مبني بر اينكه ائمه اذا شاءو ان يعلمو علموا چگونه باآنها قابل جمع است هچنين روايات باب عرض اعمال به امام زمان (عج)در روز دوشنبه وپنجشنبه

در زمينه علم امامان معصوم (ع) چند پاسخ وجود دارد:

پاسخ اول:

هر چند ائمه (ع) از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهي دارند. اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر بر اساس علم عادي است. علم غيب براي آنان تكليفي به دنبال نمي‏ آورد. به همين دليل علم غيب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود براي آنان تكليف آور نيست. امام بر اساس علم عادي خود ميوه ه‏ایي را پيش روي خود مي‏بيند كه مانعي از خوردن آن نيست. بر همين اساس تناول آن ميوه جايز است. اگر چه بر اساس علم غيب از مسموم بودن آن آگاهي دارد.

براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست.به همين جهت به سمت مسجد حركت مي‏كند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد،براي ايشان تكليفي ايجاد نمي‏كند. او مأمور است كه بر اساس علم عادي عمل نمايد.

برخي از كساني كه اين پاسخ را ذكر كرده‏ اند، در تأييد اين مطلب كه ائمه (ع) بر اساس علم عادي خود مكلف هستند، دو دليل ذكر مي‏كنند:

1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد.

2- عمل براساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي‏كردند. شايد يكي از حكمت‏هاي ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخير جن،  براي غيب گويي و كشف غير عادي حوادث آينده،  اختلال در نظام عالم هستي باشد.(1)

پاسخ دوم:

هر چند طبق روايات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه كه در گذشته واقع شده و در آينده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است ،علم و آگاهي دارند.(2) اما به موجب روايات متعدد ديگر كه در زمينه علم غيب امام (ع) آمده است، استفاده مي‏شود كه اين علم به صورت بالفعل نيست، بلكه شأني است؛ يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند ؛خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد:

 «اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ؛هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد»(3)

در اين موضوع روايات بسياري در كافي وارد شده و باب مستقلي نيز براي آن وجود دارد كه بيشتر روايات بيانگر همين مسئله اند.

 علم غيب امام (ع) شأني است ،نه فعلي.(هر وقت خودشان بخواهند مي دانند ) بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته‏اند ،چون اراده نكرده‏اند كه بدانند.(4) در واقع آنان مطيع خواست الهي هستند و خواست الهي آن است كه اينان در چنين اموري علم غيب را اراده نكنند.

پاسخ سوم:

اساساً پيامبر اكرم و ائمه (ع) تكاليف و وظايف مخصوص به خود دارند .به همين جهت آنان در عين اين كه مي‏دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد كرد، وظيفه داشته‏اند اقدام كنند يا مي‏دانستند كاري كه انجام مي‏دهند، منجر به شهادتشان خواهد شد، مثل خوردن ميوه مسموم يا رفتن علي (ع) به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان، با اين حال وظيفه داشته‏اند اين كارها را انجام دهند. اين اعمال هر چند براي ما به هلاكت انداختن نفس و حرام است. اما براي آنان وظيفه‏اي مخصوص است مثل نماز شب كه براي رسول اكرم (ص) واجب بوده  اما براي ساير مسلمانها مستحب است.(5)

بنابراين از اين پاسخ ها به اين جمع بندي مي رسيم كه امامان معصوم نسبت به اعمال بندگان علم غيب دارند و همه اعمال ما به حضور آنها مي رسد. اما نسبت به برخي امور ديگر مثل دانستن نحوه شهادتشان اراده مي كنند كه به نحو عادي باشد و از علم غيب در اين زمينه استفاده نمي كنند.

 

پي‏نوشت‏‌ها:

1. صافي گلپايگاني،لطف الله، معارف دين، ج 1، ص 121.

2. كليني،محمد بن يعقوب، اصول كافي،انتشارات آل البيت، ج 1، ص 260، باب ان الائمه(ع) يعلمون علم ما كان و ما يكون.

3. همان،ج1، ص 258، باب ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا، علموا؛

4. محمدرضا مظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علي شيرواني، ص 73 

5. طباطبايي،محمد حسين، الميزان، انتشارات جامعه مدرسين ،ج 18، ص 194

 

 

 

با توجه به اين مطلب چرا حضرت اميرالمؤمنين سلام الله عليه براي ازدواج با ام‌البنين (س) به سراغ عقيل آمد كه علم انساب مي‌دانست؟

در مورد علم پيامبر و امام زياد بحث شده و آيات و روايات هم در اين زمينه فراوان است. شك نيست كه پيامبر و امام علم استقلالي به غيب ندارند .از پس پرده و منايا و بلايا و نسب و طهارت مولد افراد و ... كه جلوه هاي مختلف علم غيب است ، به خودي خود آگاهي ندارند.
رسول خداست كه به بيان قرآن مي فرمايد:
ُوَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ؛ (1)
اگر از غيب (بالاستقلال ) با خبر بودم ، سود فراواني براي خود فراهم مي‏كردم ، و هيچ بدي (و زياني) به من نمي‏رسيد.
از طرف ديگر شكي نيست كه خداوند عالم مطلق به جهان ملك و ملكوت است . همه اجزاي جهان در حضور اوست . هيچ ذره اي از محضر علمي خدا غايب نيست:
وَ ما تَكُونُ في‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفيضُونَ فيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبين؛ (2)
در هيچ حال (و انديشه‏اي) نيستي، و هيچ قسمتي از قرآن را تلاوت نمي‏كني، و هيچ عملي را انجام نمي‏دهيد، مگر اينكه ما گواه بر شما هستيم ،در آن هنگام كه وارد آن مي شويد! هيچ چيز در زمين و آسمان، از پروردگار تو مخفي نمي‏ماند حتّي به اندازه سنگيني ذرّه‏اي، و نه كوچك تر از آن و نه بزرگ تر، مگر اين كه (همه آن ها) در كتاب آشكار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است!
خداوندي كه قاهر و مسلط بر جهان است و همه جهان محضر اوست ، مي تواند بندگاني را برگزيند. بر همه ملك و ملكوت يا بر حوزه هايي از ملك و ملكوت (كه خودش مصلحت مي داند) آگاه گرداند . بنا به آيات قرآن چنين برگزيدگي صورت گرفته و برگزيدگان خدا به اذن و اراده او بر همه جهان غيب يا بر حوزه هايي از آن مطابق اراده خدا آگاهي دارند:
ِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاء؛ (3)
چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند (تا مؤمنان و منافقان را از اين راه بشناسيد. اين بر خلاف سنت الهي است) ولي خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمي گزيند (و قسمتي از اسرار نهان را كه براي مقام رهبري او لازم است، در اختيار او مي‏گذارد.)
پس هيچ منعي ندارد كه امامان به اذن خدا بر اين علوم آگاهي داشته باشند . بنا بر روايات دارند ؛ اما اين علم كه به امامان داده شده ، بايد در راستاي رسالت هدايتي كه بر دوش آنان گذارده شده ، مورد استفاده قرار گيرد . اجازه ندارند جز در مواقع خاص كه خدا اجازه داده ، اين علم را به كار گيرند .
امام علي علاوه بر اين كه به افاضه خدايي از اين علوم بهره مند است ، مجاز نيست در امور شخصي از آن بهره بگيرد . بنا به بهره گيري در امور شخصي از اين علم هم ندارد . برادرش در اين زمينه تبحر خاصي دارد . امام كه مجاز نيست و ضرورتي ندارد در اين زمينه به علم امامت مراجعه كند ، از برادر كمك مي گيرد تا با توجه به آگاهي وسيعي كه به انساب عرب و ويژگي هاي هر قبله دارد ، فردي مناسب كه ويژگي هاي شجاعت و سخاوت و ... را در خود جمع دارد ، براي همسري او بر گزيند . اين گونه كمك گرفتن در زندگي پيامبران و معصومين بي شمار است . با علم غيب افاضي آنان هيچ منافاتي ندارد.
شبي كه حضرت علي (ع) در بستر پيامبر(ع) خوابيد، اگر مي دانست كه كشته نمي شود، فضيلتي براي حضرت نبود، در حالي كه هم در قرآن (4) و هم در روايت ذيل همين آيه ،اين كار را يكي از فضايل حضرت شمرده است، پس در اين جا هم حضرت به اذن الهي از آينده اين كار آگاه نبود.
خداوند متعال در برخي موارد به خاطر مصلحت هايي معصومان را به علم غيب آشنا نمي كند .
پي نوشت ها :
1. اعراف (7) ايه 188.
2. يونس (10) آيه 61.
3. آل عمران (3) آيه 179.
4.بقره (2) آيه 207

خداوند متعال به تمام جهان هستي احاطه دارد. غيب و شهود نسبت به او يكسان است.

خداوند متعال به تمام جهان هستي احاطه دارد. غيب و شهود نسبت به او يكسان است. اين زمان و آن زمان، اين مكان و آن مكان ندارد، چون وجودش غير محدود و برتر از زمان و مكان است و چيزي از او غايب نيست. همان طور كه به جهان مشهود احاطه دارد، به جهان غيب نيز احاطه دارد. امّا بايد ديد آيا غير از خدا كسي مي تواند علم به غيب پيدا كند؟ آيا تنها خدا است كه به جهان غيب احاطه دارد يا بشر هم مي تواند با آن جهان ناديدني تماس بگيرد؟
بعضي گفته‏اند: علم به غيب مخصوص خدا است . از ديگري حتي پيامبران ساخته نيست . دليل آنان آيه "و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الاّ هو".(1) و نظائر آن است.
اين مطلب را قبول مي كنيم كه غيب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است كه وجودش غير محدود است . چيزي از او غايب نيست . بالذات بر جهان غيب و شهود احاطه دارد . در علومش احتياجي به غير ندارد. پيامبران گرچه از ديگران كامل ترند، ليكن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مكان است.
بنابراين پيامبران به غيب مطلق دسترسي ندارند، ليكن چنان نيست كه ارتباط با جهان غيب به طور كلّي براي بشر محال باشد، بلكه خدايي كه مالك غيب و شهود است، مي تواند بعض افراد لايق را با آن جهان ارتباط دهد . دري از غيب را براي شان بگشايد . حقايقي را بر آينه صاف وجودشان افاضه و اشراق كند.
قرآن كريم نه تنها اين گونه علم غيب را از پيغمبران نفي نكرده، بلكه اثبات كرده است:
"عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً إلاّ من ارتضي من رسول فانّه يسلك من بين يديه و من خلفه رصداً؛(2)
داناي غيب خدا است. پس هيچ كس را از غيب خويش مطلع نخواهد كرد مگر فرد برگزيده را مانند پيامير در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها مي آورد".
در آيه مذكور مي فرمايد خدا عالم به غيب است. هيچ كس را بر غيبش مطلع نمي‏كند مگر افراد برگزيده مانند رسول را، معلوم مي شود رسول استثنا شده است. او مي تواند با تأييدات الهي با جهان غيب مرتبط گردد.
در بعضي از آيات مي فرمايد: اخبار غيب را در اختيار پيغمبر قرار مي دهيم:
"ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك؛(3) اين اخبار غيبي است كه به تو وحي مي‏كنيم".
در مورد حضرت عيسي :
أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُم؛‏(4)
من نشانه‏اي از طرف پروردگار شما، براي تان آورده‏ام . از گِل، چيزي به شكل پرنده مي‏سازم .سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد. به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي‏] را بهبودي مي‏بخشم . مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم . از آنچه مي‏خوريد، و در خانه‏هاي خود ذخيره مي‏كنيد، به شما خبر مي‏دهم .
در اين آيه حضرت عيسي هم مدعي خلق است و هم مدعي شفا دادن و زنده كردن و خبر دادن از غيب . همه اين ها اختصاص به خدا دارد . ايشان به اذن و اراده خدا اين كارها را مي كند.
از اين قبيل آيات استفاده مي شود خداوند متعال پاره‏اي از حقايق و مطالب غيبي را به وسيله وحي بر پيغمبران نازل مي كند.
ترديد نيست كه بر پيغمبران وحي مي شود. وحي عبارت است از يك نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده به واسطه افاضات پروردگار حكيم. دري از غيب به روي پيغمبر باز مي شود . پرتوي از عالم نوراني بر گوهر تابناك قلب او مي تابد . به وسيله چشم باطن گوشه‏اي از جهان را مشاهده مي كند. گرچه پيغمبران مي توانند با جهان غيب تماس بگيرند، ولي به غيب مطلق و نامحدود دسترسي ندارند . بيش از ظرفيت محدود وجودشان نمي‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده كنند. به علاوه در اين مقدار از علم غيب هم استقلال ندارند . علوم شان بالذات نيست، بلكه به تأييدات و افاضات پروردگار جهان نيازمندند.
امام هادي (ع) فرمود:
إن الله تبارك و تعالي جعل قلوب الأئمة (عليهم السلام) موارد لإرادته، و إذا شاء شيئا شاءوه، و هو قوله تعالي: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ(5)؛
خداوند دل هاي ما را ظرف مشيت و اراده خود قرار داده است .هر گاه خدا چيزي را بخواهد، ما هم آن را مي خواهيم . اين است معناي كلام خدا كه فرمود: "و جز آنچه خدا بخواهد، نمي خواهيد".

پي‌نوشت‌ها:
1. انعام (6) آيه 59.
2. جن (72) آيه26-27.
3. آل عمران (3) آيه 44.
4.همان،آيه49.
5. انسان (76) آيه 30؛ البرهان، ج5،ص556؛
كافي، ج1، ص258، باب " ان الائمه اذا شاءوا ان يعلموا علّموا".

دقت كنيد كه آيه فرموده است: خداوند مي‏خواهد پليدي را از شما دور گرداند و نفرموده خداوند مي‏خواهد شما را از پليدي دور گرداند. مطابق بيان قرآن ساحت آن ها آن قدر مقدس و متعالي است كه خداوند خود مدافع آن تقدس گشته و نمي‏گذارد رجس و پليدي بدان نزديك گردد. كسي كه طالب و خواستار رجس و پليدي بوده و دنبال آن برود ، ارزش اين كه برگزيده شود و تحت حمايت خاص قرار گيرد ، ندارد؛ ولي اگر كسي پاكي طلب بود و از رجس و پليدي گريزان و منزه بود ، ارزش دارد كه برگزيده شده و تحت حمايت قرار گيرد . مشابه اين تعبير و عنايت خاص در سوره يوسف نسبت به آن جناب نيز مطرح شده و علت آن عنايت نيز بيان گرديده است: «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ؛(1) اين چنين (با يوسف عمل كرديم) تا سوء و فحشا را از او بگردانيم زيرا او از بندگان مخلَص ما بود». از مقايسه اين دو آيه معلوم مي‏گردد در اينجا نيز خداوند اهل بيت (ع) را به خاطر مخلص بودنشان مورد عنايت قرار داده و هر نوع پليدي را از ساحت آنان دور ساخته است. "مخلص" اسم مفعول يعني خالص شده ، كسي كه خدا او را براي خود خالص كرده و متولي وي شده و براي غير خودش در او نصيبي قرار نداده است. (2) مخلَصين آنانند كه پس از آن كه ايشان خود را براي خدا خالص كردند ( و مخلِص شدند)، خدا آنان را براي خود خاص گردانيده است. كساني كه به بندگي محض رسيده و نور و محبت و عشق به خدا تمام وجودشان را فرا گرفته و خدا هم دوستدار آنان شده و آنان را براي قرب خود بر گزيده است . برگزيدگان خدا از بين بندگان، كساني كه به مقام اصطفاء و اجتباء رسيده و خدا آنان را از بين بندگان دست چين كرده و بر گزيده ، مخلص و خالص شده و به خدا اختصاص يافته اند. كسي كه به بندگي محض رسيد و خدا او را بر گزيد و به خود اختصاص داد ، چنين كسي از "مخلَصين " مي شود .(3) در آيه تطهير هم سخن از اين نيست كه خدا مي خواهد شما را از ارتكاب پليدي و گناه و زشتي بازدارد؛ زيرا آنان از پليدي دور بودند. بلكه مي فرمايد: خدا مي خواهد پليدي را از ساحت شما دور سازد . ("ليذهب عنكم الرجس" نه ليذهبكم عن الرجس) البته پيامبران مانند ملائكه نيستند كه ذاتا اقتضاي گناه نداشته باشند. ملك ذاتا از نور است و اقتضا و اسباب و دعوت كننده به گناه ندارد؛ ولي امامان و معصومان بشر هستند و خلقتشان از خاك و ماده است كه از روح خدا در او دميده شده و به اين جهت مانند بقيه انسان ها خشم و شهوت و نياز جنسي و ... دارند. ولي آن ها نفس و گرايش هاي مادي را مهار كرده و در خدمت عقل و نورانيت خدايي خود گرفته اند. شيطان نفس و شيطان جن براي دعوت آنان به گناه و زشتي اقدام مي كنند ولي نورانيت آنان چنان قوي است كه شيطان ها راهي به اغواي آنان نمي يابند و به تسليم وا داشته و منصرف مي شوند. خلاصه آن كه مساله دفع نيست؛ رفع است . به عبارت ديگر درمان نيست پيشگيري است. پي نوشت ها: 1. يوسف (12) آيه 24. 2. طباطبايي، الميزان ، قم ، انتشارات اسلامي ، ج11، ص 79. 3. ر. ك. آيات:بقره،130؛آل عمران ،33 و 42 و 87؛ نمل، 59؛ يوسف، 6؛ نحل، 121؛ مريم، 58؛ طه، 122؛ حج، 75؛ نمل،59؛ ص، 47؛ قلم،50.

در اين كه احاديث بسياري از زبان پيامبر، امامان و اصحابشان جعل شده و در كتب روايي وارد شده، شك نيست به همين جهت پيامبر و امامان اعلام كرده اند رواياتي كه به ما منسوب است را به قرآن عرضه كنيد و در صورت منافات با قرآن، بدانيد آنها را ما نگفته ايم.
روايت مورد اشاره در كتاب استبصار شيخ طوسي آمده، ولي شيخ در همانجا به صحيح نبودن اين روايت تصريح دارد.
در باب مواردي كه اعاده نماز لازم است، سخن به نماز جماعتي مي رسد كه امام جماعت به سهو غسل يا وضو ندارد، در اين صورت اعاده لازم است يا نه؟
ابتدا روايتي از امام باقر نقل مي كند كه راوي مي پرسد اگر امام سهوا طهارت و وضو نداشته باشد، آيا اعاده نماز لازم است؟ امام مي فرمايد: خود امام كه بر طهارت نبوده بايد نمازش را اعاده كند و اعلام نداشتن طهارت به مأمومين لازم نيست و اعاده نماز هم بر آنها لازم نمي باشد :
عن زرارة عن أبي جعفر (ع) قال: سألته عن قوم صلي بهم امامهم وهو علي غير طهور يجوز صلاتهم أم يعيدونها فقال: لا إعادة عليهم تمت صلاتهم وعليه هو الإعادة وليس عليه ان يعلمهم، هذا عنه موضوع .
بعد شيخ به روايت بالا اشاره مي كند كه دلالت دارد بر امام لازم است اعلام نمايد و مأمومين هم بايد اعاده كنند و اين روايت را شاذ و مخالف احاديث معتبر شمرده و پذيرفتني نمي داند:
فأما ما رواه علي بن الحكم عن عبد الرحمن العرزمي عن أبي عبد الله (ع) قال : "صلي علي (ع) بالناس علي غير طهر وكانت الظهر فخرج مناديه ان أمير المؤمنين (ع) صلي علي غير طهر فأعيدوا وليبلغ الشاهد الغائب" . فهذا خبر شاذ مخالف للأحاديث، وما هذا حكمه لا يعمل عليه (1)
در رد اين روايت چند اشكال كرده اند:
1. روايت شاذ و مخالف روايات معتبر است و با توجه به ادله ترجيح ، روايات مخالفش پذيرفته شده و اين روايت را به كنار مي نهيم.
2. سند روايت مجهول است زيرا پدر عبدالرحمن عزرمي در كتب رجال توثيق نشده و معرفي نگرديده است. (2)
3. با ادله روايي و قرآني دلالت كننده بر عصمت و تطهير اهل بيت منافات دارد.
4. اگر چنين اتفاقي در دوران امامت حضرت افتاده بود و نماز امام بدون وضو اعلام شده بود، مخالفين كه چنين نقصي را در امامان خود فراوان نقل كرده اند و براي تطهير آنها و تنقيص امام، دنبال هر بهانه اي بودند، فراوان اين را نقل مي كردند و بدان احتجاج مي نمودند در حالي كه چنين اتفاقي نيفتاده و اين نشان مي دهد روايت بعد ها ساخته شده است. (3)
بنا بر اين روايت بالا را گر چه در كتب خود آورده اند ولي همگي به قبول نبودن آن تصريح كرده و علت آن را بيان كرده اند.
عصمت هم دو وجه دارد:
عصمت از گناه كه مهم است و خداوند كساني را براي نبوت و امامت برمي گزيند كه به اختيار و مجاهده به اين مرحله رسيده باشند.
عصمت از خطا و اشتباه كه اين مرحله به عنايت خداست و كساني كه به اختيار و مجاهده خود به مرحله اول رسيده باشند، مورد عنايت خدا قرار گرفته و از جانب خدا برگزيده شده و به عنايت او از خطا و اشتباه در امان شده و علم ناب به آنان افاضه مي گردد و بر چنين كساني كه مخلَصين و برگزيدگان خدايند ، شيطان هيچ تسلطي ندارد:
رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين (4)
پروردگارا! چون مرا گمراه ساختي، من (نعمتهاي مادّي را) در زمين در نظر آنها زينت مي‏دهم، و همگي را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را.
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ (5)
به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها!
بنا بر اين امامان كه با مجاهده و اختيار از گناه و لغزش خوداري ورزيده و عبوديت پيشه كرده بودند ، از جانب خدا برگزيده شده و در كنف حمايت او از تصرف شيطان و از خطا و اشتباه در امان بودند.
پي نوشت ها:
1. شيخ طوسي، استبصار، تهران، اسلاميه، 1363 ش، ج 1، ص 432-433.
2. خويي، كتاب الصلاه، قم، علميه، 1412 ق ، ج 5، قسمت 2، ص 362.
3. همان.
4. حجر (15) آيه 39-40.
5. ص (38) آيه 82-83.

پاسخ پرسش اول : پيامبر اسلام (ص) و امامان، نه تنها از گناه معصوم هستند، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولي نام دارد نيز معصوم مي باشند؛ در حالي كه برخي انبياء ترك اولي داشتند. يعني چهارده معصوم به هيچ عنوان حتي در امور عادي نيز خطا و اشتباه نمي كنند و به تعبيري اگر واقعاً قصد كشتن مگسي داشته باشند، به هيچ عنوان خطا نمي كنند و ادله بر عصمت مطلق آنها دلالت دارد كه البته برخي از اين دلائل عقلي و برخي مانند آيه تطهير و...نقلي است و چه بسا دليلي صرفاً ناظر به بخشي از درجه عصمت باشد كه بخش ديگر آن بواسطه دليل ديگر اثبات شود. (1) اما پاسخ پرسش دوم : فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ: (2) پس (اي پيامبر!) صبر و شكيبايي پيشه كن كه وعده خدا حقّ است، و براي گناهت استغفار كن، و هر صبح و شام تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور! با توجّه به ادلّه قطعي و محكمي كه بر عصمت پيامبر ( و حتي عدم قبول پذيرش ترك اولي ) داريم ، گناهي كه در اين آيه به پيامبر (ص) نسبت داده شده ، ظاهرش قطعاً مراد نيست . بدين خاطر چاره نداريم كه از ظاهر آيه صرف نظر كرده و يكي از احتمالات زير را درباره آن قبول كنيم : 1 ـ پيامبر (ص) كارهايي را در ارتباط با خلق خدا انجام مي داد و به امور آنان رسيدگي مي كرد ، حتي گاهي دعوت كودكان را رد نمي كرد و به تقاضاهاي كودكانه آنان پاسخ مثبت مي داد، اين ها همه، گرچه عبادت عظيم و طاقت فرسايي براي حضرتش بود، امّا او آن ها را يك نوع فاصله و جدايي ، بين خود و خدايِ خويش مي ديد و از اين باب كه « حَسَناتُ الأَبْرارِ سَيِّئاتُ الْمُقَرَّبينَ (3) كارهاي خوب نيكان ، گناهان بار يافتگان حريم قدس است. آن توجّهات و رسيدگي ها را نوعي گناه و كوتاهي براي خود به حساب مي آورد . بدين جهت مقيّد بود روزي صد بار استغفار كند مي فرمودند: إِنَّهُ لَيُغانُ عَلي قَلْبي حَتَّي أَسْتَغْفِرَ فِي اليَوْمِ مِأَةَ مَرَّة : (4) تا روزي صد بار استغفار نگويم دلم آرام نمي گيرد و خاطرم آسوده نمي گردد . و تا استغفار نمي كرد آرام نمي گرفت و خدا هم با توجّه به اين حالت پيامبر (ص) به او دستور استغفار براي آنچه او براي خود گناه مي داند، مي دهد .گرچه از نظر خدا گناهي به شمار نمي آمد. مي فرمودند: إِنَّهُ لَيُغانُ عَلي قَلْبي حَتَّي أَسْتَغْفِرَ فِي اليَوْمِ مِأَةَ مَرَّة : (4) تا روزي صد بار استغفار نگويم دلم آرام نمي گيرد و خاطرم آسوده نمي گردد . 2 ـ اين دستور به پيامبر (ص) از اين جهت بود كه امّت پيامبر(ص)، به اهميّت استغفار و نقش والاي آن در توفيقات مادّي و معنويِ خويش پي ببرند و با تأسّي به حضرتش براي گناهان و لغزش هاي خود استغفار كنند تا از عذاب خداوند در دنيا و آخرت نجات يابند و به سعادت ابدي دست پيدا كنند. مخصوصاً كه اكثر مردم مقيّد بودند كه هر كاري پيامبر (ص) مي كند آن ها هم همان را انجام دهند. لذا خدا به پيامبرش چنين خطاب مي كند تا ديگران از او درس بگيرند.(5) آن بزرگوار از برترين مصداق عباد صالح خدايند كه به اوج نهايي تقوا، دست يافته اند و تمام اوصافِ ممتاز بندگانِ مخلص و با تقوا در وجود پاكشان شكل گرفته است كه يكي از آن ها استغفارِ در سحرگاهان و مناجاتِ با خداي عالميان است. 3 ـ گناه يك جمعيتي كه معتقد به مكتب خاصّي هستند خواه ناخواه به نام صاحب آن مكتب تمام مي شود هر چند او آنان را از آن برحذر داشته باشد. خدا هم در اين آيه ، گناه امّت پيغمبرش را به او نسبت داده و مي فرمايد: « براي گناهت استغفار كن » يعني اي پيامبر اگر نجات امّتت را مي طلبي ، براي گناهان آنان طلب آمرزش نما تا به اين واسطه شفاعت تو را در حق ايشان بپذيريم. پي نوشت ها: 1. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60. 2. غافر(40 ) آيه 55. 3. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏ ، سال چاپ: مختلف‏، نوبت چاپ: مكرر، ج‏25، ص 205. 4. همان، ص 204. 5. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران ، 1374 ش ، نوبت اول ، ج‏21، ص 453

دو آیه درقرآن است که یکی شفاعت را رد می کند یکی تایید لطفا توضیح دهید.

سوره مباركه بقره : أيه 48 وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ و بترسيد از روزي كه هيچ جزا داده نشود شخصي بجاي شخصي ديگر و هيچ پذيرفته نشود شفاعت كسي ( در باره ديگري) و فدائي عوض شخص نخواهند گرفت و هيچ ياري كننده و فرياد رسي در آن روز نخواهد بود. سوره مباركه نساء : آيه 64 وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً اي پيامبر!آنان كه به خويشتن ستم كردند، اگر نزد تو آيند و از خداوند آمرزش بخواهند و پيامبر هم براي آنان از خداوند مغفرت بطلبد، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت پاسخ: آيه 48 بقره خطاب به بي اعتقاد هاي به خدا است كه اميد هاي واهي دارند و خداوند اين اميد هاي واهي را نااميد مي كند و اعلام مي كند كه تنها با ايمان و عمل صالح مي توانيد به نجات برسيد: در آيه 39 به عنوان قانون كلي مي فرمايد: وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ كساني كه كافر شوند، و آيات خدا را تكذيب كنند خود اهل جهنّمند و جاودانه در آنجا خواهند بود. بعد خطاب را متوجه يهوديان كه نبوت پيامبر اسلام را با وجود يقين به آن انكار كرده و از گردن نهادن به اطاعت ايشان خودداري مي ورزيدند، كرده و آنان را به يادآوري نعمت هاي خدا و وفاي به عهدي كه سپرده اند (كه تابع حق بوده و پيامبران بعد را ياري دهند ) دعوت كرده و به ترس از خدا و تصديق قرآني كه مصدق تورات است فرا مي خواند و به اقامه نماز و دادن زكات دعوت كرده و ... و بالاخره مي فرمايد: وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُون (1) و بترسيد از روزي كه هيچ كس ديگري را به كار نيايد و هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نگردد و از كسي عوضي نستانند و كسي را ياري نكنند. بنا بر اين پيام اين آيه نفي شفاعت در قيامت از كافران و انكار كنندگان حق و ستيز كنندگان با پيامبران و ... مي باشد. ما هم قبول داريم كه كسي كه كافر و مشرك از دنيا برود، شفاعت شامل او نمي شود. اما بودن شفاعت براي مؤمنان در قيامت با توجه به آيات قرآن قطعي است و آيات زير نمونه اي از آياتي است كه اين شفاعت را براي مؤمنان ثابت مي كند: فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعين (2) پس شفاعت شفاعت‏ كنندگان سودشان نبخشيد. اين آيه صراحت دارد كه شافعاني در قيامت هستند كه وجود آنان و شفاعتشان به تكذيب كنندگان حق، سودي نمي رساند . وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُون(3) كساني سواي او را كه به خدايي مي‏خوانند قادر به شفاعت كسي نيستند. مگر كساني كه از روي علم، به حق شهادت داده باشند. اين آيه اثبات شهادت براي كساني مي دهد كه به يگانگي خدا به حق و و در كمال خلوص شهادت داده باشند. يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (4) در آن روز شفاعت سود ندهد، مگر آن را كه خداي رحمان اجازت دهد و سخنش را بپسندد . اين آيه نيز صراحت دارد در قيامت كساني هستند كه خدا به آنان اجازه شفاعت داده و به سخن آنها راضي است. پس شفاعت شامل حال كساني مي شود كه در اين دنيا ايمان آورده و به اولياي خدا اظهار ارادت كرده و از آنان شفاعت طلب نموده اند و آنان در قيامت به اجازه خدا از اين گونه افراد شفاعت مي كنند. اما كسي كه ايمان نياورده و بر انكار و كفر اصرار ورزيده و تابع و محب اولياي خدا نشده و از آنان شفاعت در آخرت نطلبيده اند، در آخرت از شفاعت بهره اي نمي برد. شايد منظور شما هم اين باشد كه اگر اين گونه باشد، درست متوجه شده ايد. شفاعت هم مثل توبه است كه فقط به كساني كه قبل از مرگ بدان متوسل شده باشند، سود مي رساند و اگر كسي بر كفر و ظلم آگاهانه اصرار بورزد و قبل از تمام شدن فرصت توبه نكند و آمرزش نطلبد، توبه اين فرد در زمان احتضار و مشاهده طليعه آخرت و بعد از مرگ پذيرفته نخواهد شد: َ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً (5) توبه كساني كه كارهاي زشت مي‏كنند و چون مرگشان فرا مي‏رسد مي‏گويند كه اكنون توبه كرديم، و نيز آنان كه كافر بميرند، پذيرفته نخواهد شد. براي اينان عذابي درد آور مهيا كرده‏ايم. خلاصه آنكه بت پرستان شفاعت مورد قبول قرآن را كه قائل نبودند، شفاعتها بتها را اميد داشتند و قرآن هم آن را رد مي كند. در مورد شفاعت كتاب هاي زيادي هست كه مي توانيد مراجعه كنيد از جمله به: جعفر سبحاني، منشور جاويد، قم، دار القرآن الكريم، 1369 ش، ج 8، ص 1-210 مراجعه كنيد. پي نوشت ها: 1. بقره (2) آيه 48. 2. مدثر (74) آيه 48. 3. زخرف (43) آيه 86. 3. طه (20) آيه 109. 5. نساء (4) آيه 18.

صفحه‌ها