پرسش وپاسخ

در قرآن سخن از آفرينش اولين انسان و همسرش و نسل آن دو است كه اولين انسان و همسرش را از خاك آفريده

در قرآن سخن از آفرينش اولين انسان و همسرش و نسل آن دو است كه اولين انسان و همسرش را از خاك آفريده و نسل آن دو را از آبي گنديده و متعفن (مني) خلق كرده است:

بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ (1)

آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد سپس نسل او را از عصاره‏اي از آب ناچيز و بي‏قدر آفريد.

منظور از "طين" و خاك همان ماده اوليه خلقت آدم و حوا است كه در جاي ديگر "الارض= زمين" (2) ، "حمأ مسنون =لجن متعفن" (3)، "صلصال كالفخار= گل خشكيده سفال مانند"(4) گفته شده است و منظور از "ماء مهين = آب متعفن" همان مني مرد است كه در رحم زن با تخمك او تركيب شده و نطفه حاصل مي گردد.

پي نوشت ها:

1. سجده (32) آيه 7-8.

2. هود (11) آيه 61.

3. حجر (15) آيه 26.

4. الرحمن (55) آيه 14.

اين پرسش شما مبهم است اما توجه بفرماييد كه خداوند در قرآن مجيد بيان كرده است كه حضرت آدم(ع)و همسرش از خاك خلق و آفريده شده است كه آيات زيادي به اين مساله اشاره دارد كه به دو مورد اشاره مي كنيم :

1. قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ ؛ (1) شيطان گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفريده‏اي و او را از گل!»       

2. إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ  ؛ (2) و به خاطر بياور هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشري را از گل مي‏آفرينم!

اما تمام انسان ها و پيامبران الهي را از نسل او به نام(( ماءٍ مَهين )) به وجود آورده است كه در اين مورد هم آيات زيادي وارد شده است كه به دو مورد اشاره مي كينم :

1- ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهين؛ (3) سپس نسل او را از عصاره‏اي از آب ناچيز و بي‏قدر آفريد.    

2-أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهينٍ؛ (4) آيا شما را از آبي پست و ناچيز نيافريديم،      

و آن مطلبي كه شما راجع به آفرينش پيامبر خدا حضرت محمد (ص ) گفتيد، منظور آفرينش ظاهري و معمولي نيست زيرا ترتيب آفرينش همان طوري كه از آدم شروع و به خاتم و سپس اهل بيت و تا اين جا رسيده است ولي راجع به شخصيت پيامبر اسلام و اهل بيت علاوه بر آن، آفرينش نوري و آسماني دارند يعني قبل از اين كه جسمشان به زمين وارد شوند نور وجوديشان در آسمان به وجود آمده است.و اين به خاطر فضيلت و مقامي است  كه پيامبر اسلام و اهل بيت نزد خدا دارند:

َّقَالَ‏ حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِيُ‏ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه‏ :...أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْوَاحُنَا فَأَنْطَقَهَا بِتَوْحِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ‏  ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا  أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اسْتَعْظَمَتْ أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا؛ ( 5)... پس از آن ارواح ما را به توحيد و تمجيد خود گويا فرمود و به نطق در آورد پس از آن ملائكه را آفريد چون ملائكه مشاهده كردند كه ارواح ما يك نور است امر ما را بزرگ شمردند.

پس اين گونه روايات اشاره به خلقت مادي نيست.

پي نوشت:

1.ص(38 ) آيه 76.

2. همان آيه 71.

3.سجده (32 ) آيه8.

4.مرسلات (77 ) آيه 20.

5. ابن بابويه، محمد بن علي‏ ،عيون أخبار الرضا عليه السلام‏ ناشر: نشر جهان‏، چاپ: تهران‏ سال 1378نوبت اول‏ج‏1، ص262.

خداي متعال در قرآن فرمود:"الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"(1)

خداي متعال در قرآن فرمود:"الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"(1) آن ها(صابران و استقامت كنندگان) كه هر گاه مصيبتي به ايشان مي‏رسد، مي‏گويند: ما از آنِ خداييم و به سوي او بازمي‏گرديم.

 معناي درست آيه اين است كه انسان از آن خدا است. بازگشت او به سوي خدا است. اين جمله در پايان آية اي آمده كه در باره امتحان و آزمون‌هاي گوناگون الهي سخن گفته  كه از آن جمله ضرر مالي و مرگ است.

خداوند به بندگان خود توصيه مي كند كه در پي اين گونه ضررها  بايد به ياد خالق و آفريدگار خود باشيد و بگوييد كه انسان با تمام ثروت و دارايي و امكانات مال و اولاد و فرزند و همه چيز او از خداوند است. خداوند به او داده و بالاخره برگشت همه چيز به سوي خداوند است.

 آيه اشاره بدين حقيقت دارد كه انسان هر اندازه و از هر نظر قوي بشود، نبايد خدا را فراموش كند. بلكه بايد به خود اين حقيقت را تلقين كند كه او هر چه دارد، از خداوند است. از خود هيچ چيزي ندارد. كساني كه از دنيا رفتند، نيست و نابود نمي شوند، بلكه به سوي پروردگار باز مي گردند. حضرت اميرمؤمنان شنيد كه شخصي مي‌گويد: «إنّا لله وإنّا إليه راجعون» فرمود:

إنّ قولنا: «إنّا لله» إقرارٌ علي أنفسنا بالمُلك وقولنا: «إنّا إليه راجعون» إقرارٌ علي أنفسنا بالهُلك؛(2)

وقتي ما انسان‌ها مي‌گوييم: از خداييم، به بندگي خود اقرار كرده‌ايم و او مالك حقيقي ماست  آن گاه كه مي‌گوييم: به سوي او بازمي‌گرديم، به هلاكت و مرگ اعتراف نموده‌ايم.

چه اين كه بر اساس اين آيه انسان با مردن ، نابود نمي شود، همان گونه كه در دنيا به خود رها شده نيست، بلكه از خدا است و به سوي خدا مي رود.

پس آنچه در آيه ذكر شده، رجوع به سوي خداوند است كه اشاره به حقيقت مرگ يعني انتقال انسان از دنيا به عالم آخرت است.

همه انسان‌ها پس از مردن و نيز در عالم آخرت به خدا و در حقيقت به جلوه خدايي مي رسند، يا با مظهر اسم رحمت او ملاقات مي‌كنند كه بهشت جاودان است و يا با مظهر اسم غضب الهي كه دوزخ است. هر يك از اين دو توسط  انسان در دنيا فراهم آمده است.

اگر فردي صالح باشد، به بهشت رفته و به نعمت و رحمت خدا مي‌رسد. اما اگر ناصالح باشد، به جهنم رفته و گرفتار عذاب مي‌شود، (3) بنابر اين  نقش حركت در صراط مستقيم و عمل به وظايف با رجوع همگان به سوي خدا منافات ندارد. زيرا آن كه در صراط مستقيم حركت مي كند  به لقاء اسمائي جمال نظير رحمت و لطف مانند آن مي رسند كه مظهر آن  بهشت پر نعمت است. ولي كساني كه در مسير غير مستقيم مي روند به لقاء اسماء  جلال نظير قهر و غضب و مانند آن مي رسند كه مظهر آن جهنم پر رنج و عذاب است.

 علامه طباطبايي مي فرمايد:

وجود انسان و قوا و افعالش همه قائم به ذات خداوند متعال است. انسان در حدوث و بقا، مستقل از خدا نيست و مالك حقيقي ما و توانايي هاي ما خدا است. خداوند در دنيا به انسان اذن و اجازه را داده كه مالك خود و توانايي هاي خود باشد. اذن الهي است كه باعث مالكيت ظاهري انسان نسبت به خود و اشياي متعلق به وي مي شود. اذن و اجازه ادامه دارد تا اينكه انسان وارد سراي آخرت شود . در روز آخرت است كه مالكيت حقيقي خداوند به طور كامل، ظهور مي يابد:

« يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفي‏ عَلَي اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار؛ (4) روزي كه همه آنان آشكار مي‏شوند و چيزي از آن ها بر خدا پنهان نخواهد ماند (و گفته مي‏شود:) حكومت امروز براي كيست؟ براي خداوند يكتاي قهّار است.»

بنابراين آيه استرجاع در مقام بيان اين مطلب است كه در هنگام نزول بلا و مصيبت، انسان بايد متذكر اين مطلب بشود كه مالك حقيقي ما و دارايي هاي ما خداوند متعال است. نبايد دلبسته مالكيت ظاهري و مجازي شويم چرا كه  دلبستگي و پندار نادرست، باعث به جزع و فزع افتادن انسان در هنگام فقدان يك نعمت مي شود. بر عكس اگر كسي دلبسته  مالكيت مجازي و ظاهري نشود و بداند كه مالك حقيقي خداوند متعال است، صبورتر مي شود.

وجود ما و قوا و افعالش به اذن خدا در دنيا به صورت ظاهري و مجازي از خدا جداست. بعد از مرگ اين مالكيت مجازي به مالك حقيقي خود يعني خداوند متعال بر مي گردد.(5)

پي‌نوشت‌ها:

1. بقره(2)، آيه 156.

2. سيد رضي، نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين ،قم ، 1385 ش، حكمت 99.

3. ناصر مكارم، تفسير نمونه، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران ـ 1379ش، ج 1، ص 531.

4. غافر (40 ) آيه 16.

5. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، چاپ پنجم، ج‏1، ص353.

وقتي خداوند به ملائكه فرمود: من مي خواهم خليفه ام را در زمين قرار دهم؛ ملائكه......

وقتي خداوند به ملائكه فرمود:

من مي خواهم خليفه ام را در زمين قرار دهم؛ ملائكه با توجه به خلقت زميني و مادي انسان عرض كردند:

آيا مي خواهي موجودي را خليفه قرار دهي كه فساد و خونريزي خواهد كرد در حالي كه خليفه بايد مظهر تقدس و تنزه تو باشد و ما مظهر اين تقدس و تنزه هستيم. خداوند ضمن تاييد اين حرف ملائكه فرمود: من از انسان چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد و آن ظرفيت علمي و كمالي انسان بود از اين رو براي نشان دادن اين ظرفيت علمي و كمالي تعليم اسماء را پيش آورد .

بنا بر اين ظرفيت علمي و كمالي انسان مطلبي بود كه ملائكه نمي دانستند و خداوند كه عالم به اين ظرفيت بود، انسان را براي خلافت برگزيد.

ر. ك: سيد عبد الحسين طيب، أطيب البيان ، تهران، اسلام، 1378ش، ج‏1، ص503؛ بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق، جأنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج‏1، ص 69.

 

 

 

از ديدگاه قرآن و حديث،بلا وگرفتاري‌ها،‌ دلايل مختلفي دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:

از ديدگاه قرآن و حديث،بلا وگرفتاري‌ها،‌ دلايل مختلفي دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:

1. تأديب:

براي انسان‌هاي غفلت زده كه چشم و گوش و دل و عقل حقيقت‌پذير آنان از كار افتاده، گرفتاري‌ها واقعاً بلا و عذاب است،‌ چنان كه نعمت‌ها نيز بلا و مصيبت براي آنان است. خداوند در آياتي از قوم‌هاي مختلف نام مي‌برد كه به خاطر گناه،‌ بر آن‌ها عذاب فرستاد يا به بيماري‌هاي سخت مبتلا كرد. اين موضوع بيش‌تر در مورد كافران و ستمگران است.

«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ ؛(1)  اگر روي گرداندند، بگو: من شما را از صاعقه‏اي [مرگبار] چون صاعقه عاد و ثمود بيم مي‏دهم».

2. آزمون الهي:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين؛ (2 ) قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهشي در مال ها و جان ها و ميوه‏ها، آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان.     

وسيله‌اي است جهت آزمايش و امتحان انسان‌ها تا ماهيت و جوهر حقيقي خويش را آشكار سازند، نيز براي پرورش و تكامل جان‌ها است.

3. كفارة گناهان:

پاداش و كيفر، بيش‌تر بازتاب طبيعي و تكويني اعمال انسان‌ها است كه دامن آن ها را مي‌گيرد. قرآن مجيد بين عمل و جزا رابطه تكويني قائل است :

«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ ؛ (3) هر مصيبتي كه به شما مي‌رسد ،‌ به خاطر كارهايي است كه  انجام داده‌ايد».

گاهي مصائب و بلاء جنبة دسته جمعي دارد، چون محصول گناهان جمعي است:

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ (4) فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد تا نتيجه بعضي از اعمالي را كه انجام داده‌اند، ‌به آنان بچشاند، شايد بازگردند».

 البته هر چند ظاهر آيه عام است و همه گرفتاري‌ها را در بر مي‌گيرد، ولي مثل ديگر آيات استثنا دارد، مانند مشكلات پيامبران و اوليا و مؤمنان واقعي، زيرا با اين كه گناه نكرده‌اند، ولي به خاطر آزمايش يا ترفيع درجه به گرفتاري مبتلا مي‌شوند، ‌ولي مي‌توان گفت بيش تر مصيبت‌ها و ناراحتي‌ها معلول گناه است.

 امير المومنين (ع) مي‌فرمايد:

« فما من بلية و لا نقص رزق إلا بذنب حتي الخدش و الكبوة و المصيبة؛ (5) هيچ بلايي و كم شدن روزي نيست مگر به واسطه گناه،‌حتي خراش‌ها و زخم‌هاي بدن و افتادن روي زمين و هر مصيبتي ديگر».

در يك روايت جامع امام علي (ع) در مورد فلسفه بلاها مي‌فرمايد:

«إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَةٌ ؛ (6) بلاها براي ظالم تـأديب و براي مؤمنان امتحان و براي پيامبران درجه و براي اوليا كرامت و مقام است».

 بعضي از مشكلات مانند برخي از بيماري‌ها بر اثر ندانم‌ كاري يا سهل‌انگاري در امور حاصل مي‌شود كه اثر تكويني اعمال انسان به شمار مي‌رود،‌مثلاً كسي كه اصول بهداشتي را رعايت نكرده و يا در انتخاب همسر دقت ننموده، چه بسا فرزندانش را با مشكل رو به رو مي‌سازد كه ربطي به خدا ندارد.برخي از مصيبت ها يا سختي ها مي تواند از دو جهت باشد.هم كفّاره  گناهي از انسان باشد و هم آزمون الهي. برخي نيز كفاره گناه است و در عين حال مجازات الهي مي شود.  اين دو گاهي مانند هم هستند، چون چيزي كه مجازات است،  مجازات به نوعي كفاره  براي گناه مي شود و گاهي علاوه بر مجازات دنيوي، مجازات اخروي آن باقي مي ماند كه در اين صورت نمي تواند كفاره باشد.

پي نوشت :

 1.فصلت(41 ) آيه 13.

 2. بقره(2) آيه155.

3. شوري (42) ، آيه 30.

4. روم (30) ، آيه 41.

5. شيخ صدوق، الخصال، انتشارات جامعه مدرسين قم، دو جلد در يك مجلد، 1403 ه.ق ، ج 2، ص 616.

6. علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت ، لبنان، 1404 ه.ق ،‌ج 78، ص 198 .

 

 

زندگي بر محور چهار چرخ( ايمان و اعتقاد – عمل صالح – قدرت اراده و انتخاب – و شوق و اميد ) مي گردد.

زندگي بر محور چهار چرخ( ايمان و اعتقاد – عمل صالح – قدرت اراده و انتخاب – و شوق و اميد ) مي گردد. (1) اگر يكي از چرخ ها خراب يا پنچر شود ماشين زندگي متوقف مي شود. و زندگي مفهوم حقيقي خود را از دست مي دهد. پس  هر گز اجازه ندهيد و نگذاريد حتي سنگين ترين و سهمگين ترين سختي ها و مشكلات  به  هيچكدام از چرخ هاي چهارگانه زندگي لطمه اي وارد كند.

قلب تان مركز ايمان به خدا و عشق به اوليا و ائمه اطهار(ع) است. كسي كه چنين قلبي دارد شأن و شخصيتش فراتر از آن است كه سختي ها بتواند بذر تلخ نا اميدي را در سر زمين زيباي دِلش بروياند.

عزيز گرامي!  اين تنها شما نيستيد كه در زندگي و در دوران جواني با رنج و مشكلات دست و پنجه نرم مي كنيد، همه خوبان و پاكان دنيا كم و بيش، هر يك به گونه اي با سختي ها و مشكلات و گرفتاري هاي جسمي ، مالي، خانوادگي ، و... به صورت فردي و يا جمعي مواجه مي شوند.  

طلايي قيمتش بيشتر است  كه عيار خالص آن بيشتر باشد، و عيار خالصي طلا هنگامي بيشتر مي شود كه در كوره آتش، بيشتر حرارت را تحمل كرده باشد. كساني كه در كوره  دنيا، آتش و حرارت رنج و مشكلات بيشتري را تحمل كرده اند، ارزش و بهاي بيشتري پيدا كرده اند. راز اين كه چرا انسان هاي فاسد و مفسد، و هرزه و لابالي كمتر با سختي و مشكلات مواجه مي شوند، اين است كه خداوند آنان را به خاطر كثرت طغيان گري و معصيت دوست شان ندارد ، از اين رو نظر لطف و رحمت خويش را از آنان برداشته و آنان را در دامان شيطان رها كرده است، اما مؤمنان پاك را چون دوست دارد، آنان را با انواع وسايل امتحان مي كند، و با رنج و مشكلات مواجه مي سازد، تا گوهرهاي وجودشان شكوفا شود.  

نگاهي به زندگي انبيا و اولياي الهي نشان مي دهد كه زندگي اين گل‏هاي سر سبد آفرينش نيز با انواع ناملايمات، درد ها و بيماري ها، رنج‏ها و مشكلات، تهمت ها و نسبت هاي نا روا  قرين بود. شيرين ترين دوران جواني حضرت موسي (ع) به در بدري و كوچ از اين شهر و آبادي به آن آبادي و سرانجام نوكري و چوپاني گذشت. داستان بيماري طاقت فرساي حضرت ايوب پيامبر (ع) را شنيده اي؟! آيا مي داني كه سر يحياي پيامبر (ع) را چگونه از  تنش جدا كردند ؟ و ارّه اي بر فرق پدرش حضرت زكريا گذاشتند، و با اره بدن مباركش را از فرق سر دو نيمه كردند؟ آيا از بي خانماني و خانه به دوشي و گرفتاري ها و رنج هاي حضرت عيسي (ع) و سر انجام مي خواستند او به دار (صليب) بكشند، با خبر هستي؟ مگر از ظلم و ستم ها، و رنج و مشكلاتي كه اميرالمؤمنين (ع) و فاطمه دختر پيامبر(س) تحمل كردند، اطلاع نداري؟ مگر از مصيبت ها و رنج هاي امام حسن(ع) و امام حسين (ع) و اهل بيت او ، و از زندان ها و مشكلاتي كه ساير ائمه اطهار (ع) تحمل كردند، اطلاع نداري؟ و آيا مي داني رنج و مصيبت هاي  گُل سر سبد خلقت خدا يعني پيامبر اسلام(ص) به تنهايي از همه  انبيا بيشتر بود؟ چنان كه خود فرمود: ما أوذي نبي مثل ما أوذيت‏(1) هيچ پيغمبري همانند من اذيت نشد.       آن اذيتها كه شد وارد بمن             كس نداند جز خداي ذو المنن‏

 مي دانيد چرا ؟

هر كه در اين درگه مقرب تر است            جام بلا بيشترش مي دهند.

چون همان گونه كه يك دانه وقتي در دل خاك قرار مي گيرد، براي اين كه به درخت تنومند و با ثمر تبديل شود،بايد مدت ها رنج و سختي ،گرما و سرما را تحمل نمايد،  حيات طيبه انسان نيز در مزرعه دنيا  از يك سو با ايمان و عمل صالح به دست مي آيد چنان كه آيه 97 سوره نحل اين حقيقت را باگو مي كند، و از سويي ديگر با تحمل سختي ها و رنج ها و بلاها است كه بستر براي به دست آوردن حيات طيبه، و نيل به مقام قرب الهي، و زمينه براي ملاقات معنوي خدا، فراهم مي شود. چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ(2) اي انسان! تو با تلاش و تحمل  رنج و مشقت به سوي پروردگارت مي روي، و او را ملاقات مي كني.  خوشا به حال كساني كه تا پايان آزمون هاي رنج و مشقت هاي دنيا، نه تنها بر ايمان و اعتقادات خود ثابت قدم، استوار و صبور باقي ماندند، بلكه رنج و مشقت ها هر چي بيشتر شد، آنان آبديده تر، مقاوم تر، و اميدوارتر گشتند. داستان رنج هاي پيوسته حضرت ابراهيم (ع) را خوانده اي؟ كه از هنگام تولد نه تنها از داشتن پدر محروم بود، بلكه مادرش نيز از ترس اهريمنان نمرودي بچه شيخوارش را در دامان كوه و در غاري گذاشته بود، گاهي جهت شير دادن مخفيانه نزد او مي رفت، او هر چي بزرگتر مي شد، رنج و مشقت هايش نيز همراهش بزرگتر مي شدند، تا جايي كه خداوند از امتحانات سختي كه ابراهيم پشت سر گذاشت، به بلا و ابتلا تعبير مي كند.(3)

و آيا مي داني كه تا زماني كه ابراهيم (ع) از آن آزمون هاي بلا خيز موفق بيرون نيامده بود، حيات طيبه امامت را خداوند به او عرضه نكرد؟ (4)  

به هر حال مشكلات و سختي ها يي كه متوجه مؤمنان مي شود، مي تواند معلول عوامل مختلفي باشد كه در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي كنيم.

1- گاهي لطف و رحمت هاي الهي به بندگان خوب و شايسته با لباس سختي و مشكلات، ظاهر مي شود. همان گونه كه بچه با همه عشق و علاقه اي كه به بازي دارد والدين دلسوزش صلاح و خير بچه را در مدرسه رفتن و تحمل برخي سختي ها و مشكلات مي بيند و او را به مدرسه مي فرستد.

2- گاهي سختي و مشكلات عرصه آزمون الهي است تا انسان در كوره آزمايشات ماهيت و ميزان ايمان و صبر و استقامت خويش را را ارزيابي كند و از اين راه ضعف و عيب هاي خويش را متوجه شود و در صدد رفع آن بر آيد. چنان كه مي فرمايد: شما را به ترس و گرسنگي و بينوايي و بيماري و نقصان در مال و جان و ثمرات مي‌‌ آزماييم و صابران را بشارت ده". (5)

3- گاهي ميدان مشكلات و سختي ها، باشگاه سازندگي روح انسان و ميدان تقويت اراده و قدرت تصميم گيري و انتخابگري است. همانگونه كه طلاي خالص نياز به درجه حرارت بيشتر دارد. هر چه آتش داغ تر و درجه حرارت بيشتر باشد عيار خالصي آن بالاتر مي رود هر چه انسان در پيشگاه خدا محبوب تر و مقرب تر باشد سختي و مشكلاتش نيز زياد تر است.

4- گاهي سختي ها مقدمه براي جلو گيري از  خطرات بزرگتري است كه انسان از آن آگاهي ندارد.

5- گاهي نيز مشكلات عامل ترفيع مقام و منزلت در نزد خدا است.

 مهم چگونگي برخورد و رويارويي ما با مشكلات است.

از دعا و پي گيري درماني نا اميد نشويد، ان شاءالله خداوند شفاي عاجل عنايتتان كند. 

پي نوشت ها:

1. محدث اربلي، كشف الغمه، ناشر: بني هاشمي، ص 537.

2. انفطار (82)، آيه 6.

3. بقره (2)، آيه 124.

4. همان.

5. همان، آيه 155.

آنچه از قرآن كريم استفاده مي شود، اين است كه نسل موجود از انسان، به حضرت آدم و همسرش منتهي مي شود

آنچه از قرآن كريم استفاده مي شود، اين است كه نسل موجود از انسان، به حضرت آدم و همسرش منتهي مي شود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگري در انتشار اين نسل دخالت نداشته است؛ ولي اين مسئله منافاتي با آن ندارد كه نسل ديگري از انسان ها قبل از حضرت آدم وجود داشته باشند؛ زيرا قرآن كريم نسبت به نفي يا اثبات نسل هاي قبلي اظهار نظر نكرده و عدم اظهار نظر درباره يك مسئله، به معناي نفي آن نيست. بنابراين، نمي توان نسبت تناقض به قرآن كريم داد.

البته در بعضي از روايات وارده از ائمه (ع)، مطالبي آمده كه وجود ادواري براي بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مي كند.

شيخ صدوق در كتاب خصال از امام باقر (ع) روايت كرده كه حضرت فرمود: «خداي بلندمرتبه از روزي كه زمين را آفريده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض كرده است) كه هيچ يك از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده اند و خداي تعالي همه آن ها را از پوسته روي زمين آفريد و نسلي را بعد از نسل ديگر ايجاد كرد و براي هر يك، عالمي بعد از عالم ديگر پديد آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بيافريد و ذريه اش را از او منشعب ساخت». (1)

بر اين اساس، اگر از آثار به جاي مانده از انسان هاي پيشين پي برده شود كه تاريخ آن به ميليون ها سال پيش برمي گردد، بايد گفت كه اين آثار به جاي مانده، مربوط به انسان هاي نسل كنوني نيست. انسان هايي كه قرآن از آن ها سخن به ميان آورده، مربوط به نسل حضرت آدم هستند كه در قرآن از آن ها به «بني آدم» تعبير شده است. از اين رو، تناقضي بين قرآن و يافته هاي تجربي وجود ندارد.

 

پي نوشت:

1. شيخ صدوق، خصال، ج ‏2، ص 359، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1362ش.

 

جهان هستي نظامي هدفمند و هدف‌گرا است،‌ چون آفريننده آن خداوند حكيم است

جهان هستي نظامي هدفمند و هدف‌گرا است،‌ چون آفريننده آن خداوند حكيم است. حكيم كسي است كه كار و قول و عملش بدون حكمت نيست. از سويي مي‌دانيم بر اساس «توحيد افعالي» فاعل و علت همه فعل و انفعالات جهان،‌خداوند حكيم است.
بنا بر اين لباس هستي يا نيستي،‌ وجود يا عدم به تن چيزي پوشانده نمي‌شود مگر به اراده حق تعالي. هيچ حادثه و اتفاقي نمي‌افتد،‌ و هيچ سالمي بيمار نمي‌شود و بيماري شفا نمي‌يابد مگر آن كه مقرون به حكمت و علتي باشد. البته حكمت و علت پيدايش پديده‌ها و حوادث مادي است و برخي غير مادي.
حق تعالي به مقتضاي حكمت خويش براي پيدايش هر پديده‌اي، علتي مادي يا معنوي و يا هر دو قرار داده است.
پيش از بيان حكمت‌ها در بلاها و مصيبت‌ها، ذكر اين نكته لازم است كه نعمت‌ها، خوشي‌ها و لذت‌هاي دنيا از يك سو و سختي‌ها و بلاها و مصيبت‌ها از ديگر سو امور نسبي هستند و به نوع واكنش انسان در برابر آن ها بستگي دارد.
بلاها براي كساني كه در برابر آن، راه بي‌خبري پيش مي‌گيرند و ناله و شكوه سر مي‌دهند و اظهار عجز و ناتواني مي‌كنند، واقعاً بلاست، ولي آدم‌هايي كه از آن بهره‌برداري مثبت مي‌كنند و با صبر و استقامت در رويارويي با مشقت‌ها روح خود را كمال مي‌بخشند،‌ نردبان ترقي و كمال و نعمت بزرگي است . آدمي بايد با مشقت‌ها و سختي‌ها رو به رو گردد و آن را تحمل كند تا هستي و كمال لايق مقام انساني را بيابد و به آسايش و رفاه حقيقي برسد.
قرآن كريم براي بيان پيوستگي سختي‌ها و آسايش‌ها مي‌فرمايد: «فإنّ مع ‌العسر يسراً إنّ مع ‌العسر يسراً؛ پس حتماً با سختي، آسايشي است و حتماً با سختي آسايشي است.» نه آن كه بعد از سختي آساني است،‌ بلكه آساني همراه و در متن سختي است. از اين رو وقتي خدا نسبت به بنده‌اي لطف مخصوصي دارد،‌ او را گرفتار سختي‌ها مي‌كند.
امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: «خدا زماني كه بنده‌اي را دوست بدارد، او را در درياي شدائد غوطه‌ور مي‌سازد».
بنا بر اين سختي‌ها و بلاها را از نگاه‌هاي متفاوتي مي‌توان بررسي كرد.
از ديدگاه قرآن و حديث بايد گفت كه: در گرفتاري‌ها حكمت‌ها و فلسفه هاي مختلفي وجود دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1. آزمون الهي:
وسيله‌اي است جهت آزمايش و امتحان انسان‌ها،تا ماهيت و جوهر حقيقي خويش را آشكار سازند، نيز براي پرورش و تكامل جان‌ها است.
2. بالا بردن درجه:
بلاها و مشقت‌ها و مصيبت‌ها براي بندگان خاص (انبيا و اولياي الهي و پيروان صادق آنان) هديه حق تعالي و نردبان رحمت است تا از اين طريق صعود و عروج كنند و به او نزديك تر شوند. همچنين در جوار قرب الهي به آسايش و آرامش مطلق نايل گردند.
3. كفارة گناهان: (البته براي غير معصومين )
پاداش و كيفر بيش‌تر بازتاب طبيعي و تكويني اعمال انسان‌ها است كه دامن آنها را مي‌گيرد. قرآن مجيد بين عمل و جزا رابطه تكويني قائل است و مي‌فرمايد: «هر مصيبتي كه به شما مي‌رسد،‌ به خاطر كارهايي است كه انجام داده‌ايد». (1)
گاهي مصائب جنبة دسته جمعي دارد، چون محصول گناهان جمعي است. از اين رو مي‌فرمايد: «فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد تا نتيجه بعضي از اعمالي را كه انجام داده‌اند، ‌به آنان بچشاند، شايد بازگردند». (2)
البته هر چند ظاهر آيه عام است و همه گرفتاري‌ها را در بر مي‌گيرد، ولي مثل ديگر آيات استثنا دارد، مانند مشكلات پيامبران و اوليا و مؤمنان واقعي، زيرا با اين كه گناه نكرده‌اند، ولي به خاطر آزمايش يا ترفيع درجه به گرفتاري مبتلا مي‌شوند،‌ ولي مي‌توان گفت بيشتر مصيبت‌ها و ناراحتي‌ها معلول گناه است. امير المومنين (ع) مي‌فرمايد:
«هيچ بلايي و كم شدن روزي نيست مگر به واسطه گناه،‌حتي خراش‌ها و زخم‌هاي بدن و افتادن روي زمين و هر مصيبتي ديگر». (3)
در يك روايت جامع امام علي (ع) در مورد فلسفه بلاها مي‌فرمايد: «بلاها براي ظالم تـأديب و براي مؤمنان امتحان و براي پيامبران درجه و براي اوليا كرامت و مقام است». (4)
پي‌نوشت:
1. شوري (42) آيه 30.
2. روم (30) آيه 41.
3. شيخ صدوق ، خصال، ترجمه كمره‏اي،‏ انتشارات كتابچي، چاپ تهران،‏‏ سال 1377 ش،‏ نوبت چاپ اول،‏ ج 2، ص 616.
4. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏،‌ ج 78، ص 198.

اين بيان كلي براي همه انسان ها است كه بدانيم اين نوع در عالم خلقت تربيت پذير است

اين بيان كلي براي همه انسان ها است كه بدانيم اين نوع در عالم خلقت تربيت پذير است و در مكتبي خاص به اشاره و رمز همه آن چيزي كه محتاج به آن است را خواهد يافت.اين نوع، تحمل آن را دارد كه به او الهام شود كه خوبي يا بدي چيست، زيرا آيه قبل محمل استشهاد اين آيه و معرف آن است"وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها"(2) قسم به جان آدمي و آن كس كه آن را (آفريد و) و منظّم كرد،اين يك نظم معمولي نيست! اين يك نظم در بهترين شكل و قواره است كه بدون هيچ سابقه و مقدمه اي، فطرتا تعليم پذير است.
خداي متعال وقتي از روح خود در اين پيكره دميد،"فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدين(3) هنگامي كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگي براي او سجده كنيد! از همان ابتدا؛ هر آن چه لازم داشت (از فهم خير و شرّ) به دست آورد.
مفسرين در تفسير اين آيه نوشته اند:
1.و اما(خداي متعال) در خصوص هدايت انسان فرمود" وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها،فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" كه به حكم اين آيه فجور و تقواي انسان ها براي آن ها معلوم و به الهامي فطري و خدايي مشخص شده است، هر كسي مي‏داند چه كارهايي سزاوار است انجام دهد،تا رعايتش كند، و چه كارهايي سزاوار انجام نيست، ... و شايد به همين جهت فجور و تقوا را به نفس نسبت داد.(4)
2.اين آيه به يكي از مهم ترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته مي‏افزايد:" پس از تنظيم قوي و جسم و جان آدمي،" فجور" و" تقوي" را به او الهام كرد" "فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها".
آري هنگامي كه خلقتش تكميل شد، و" هستي" او تحقق يافت، خداوند" بايدها و نبايدها" را به او تعليم داد، و به اين ترتيب وجودي شد از نظر آفرينش مجموعه‏اي از" گل بد بو" و" روح الهي" و از نظر تعليمات" آگاه بر فجور و تقوي" و در نتيجه وجودي است كه مي‏تواند در قوس صعودي(وقتي كه خدا شناس مي شود) برتر از فرشتگان گردد ... و در قوس نزولي(وقتي كه دنيا آرزو و آمالش مي شود) از حيوانات درنده نيز پست مي گردد گردد و به مرحله" بَلْ هُمْ أَضَلُّ" برسد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخاب گري خويش، كدام مسير را برگزيند.(5)
3.لازم به يادآوري است كه معني اين آيه "فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" اين نيست كه خداي متعال عوامل فجور و تقوي را در درون جان آدمي ايجاد كرد، عواملي كه او را به فجور و آلودگي و دريدن پرده‏هاي حيا دعوت مي‏كند، و عواملي كه او را به خيرات و نيكي ها مي ‏كشاند، آن چنان كه بعضي پنداشته، و آيه را دليلي بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته ‏اند، بلكه مي ‏گويد اين دو حقيقت را به او الهام و تعليم كرد، يا به تعبير ساده- تر راه و چاه را به او نشان داد، همان گونه كه در آيه 10 سوره بلد آمده است.
... به تعبير ديگر: خداوند آن چنان قدرت تشخيص و عقل و و جدان بيدار، به او داده كه" فجور" و" تقوي" را از طريق" عقل" و" فطرت" در مي‏يابد.
بنا بر اين، بعضي از مفسران گفته‏اند اين آيه در حقيقت اشاره به مساله" حسن و قبح عقلي" است كه خداوند توانايي درك آن را به انسانها داده است.(6)
قابل توجه اينكه خداوند نعمت هاي فراواني در اختيار بشر گذارده، ولي از ميان تمام اين نعمت ها در اينجا روي مساله الهام" فجور" و" تقوي" و درك حسن و قبح تكيه كرده، چرا كه اين مساله سرنوشت ‏سازترين مسائل زندگي بشر است.(7)
تفسير آيه شريفه در روايات:
في تفسير علي بن إبراهيم قال: أخبرني ابي عن سليمان الديلمي عن أبي بصير عن ابي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن قول الله عز و جل: ... "فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" قال: بين لها ما تأتي و ما تترك.(8)
نتيجه:
خداي متعال هرگز گناه را به انسان الهام نمي كند،او راه خوب و بد و تشخيص آن را به انسان مي آموزد. اين آموزش فطري همراه با اراده در اختيار انسان قرار مي گيرد، پس در مسيري گام بر مي دارد كه خوب و بدش به او الهام شده با اختيار تن به قبيح (فجور) يا حسن(تقوا) مي دهد.
پي نوشت ها:
1.سوره مومنون،آيه 24.
2.سوره شمس، آيه 7.
3. سوره حجر،آيه 29.
4.طباطبايي محمد حسين،تفسير الميزان،ترجمه موسوي همداني محمد باقر،قم،انتشارات اسلامي،سال 1374 ه ش،چاپ پنجم، ج‏2، ص 175.
5.مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات دار الكتب الاسلاميه،سال 1374 ه ش،چاپ اول، ج‏27، ص 46.
6.همان.
7.همان،صفحه 47.
8.عروسي حويزي عبد علي بن جمعه،تفسير نور الثقلين،قم،انتشارات اسماعيليان،سال 1415ه ق،چاپ چهارم، ج‏5، ص 586.

قرآن كريم براي پاسخ گويي به اساسي ترين سؤالات و نيازهاي إنسان نازل شده

قرآن كريم براي پاسخ گويي به اساسي ترين سؤالات و نيازهاي إنسان نازل شده و هر آنچه براي سعادت ابدي وي لازم است به صورت تفصيلي يا إجمالي در آن بيان شده است چنانكه خداوند متعال فرموده:«... وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء...»(1) « ...و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است...»

از جمله اين سؤالات، خودشناسي است يعني إنسان براي شناخت حقيقت خود نيازمند راهنما است و بهترين راهنمايي كه مي تواند به طور كامل حقيقت إنسان را به وي بشناساند خداوند متعال است زيرا مبدأ و خالق إنسان خداوند است و هر صانعي، صنع و فعل خود را بهتر از ديگران مي شناسد.

آيات و روايات متعددي بر لزوم خودشناسي إنسان ها تأكيد دارد و در قرآن كريم يكي از مهمترين أثرات فسق و فجور  همين گمراهي إنسان ها از خود  و خود فراموشي دانسته شده چنانكه مي فرمايد:« وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (2) « و همچون كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشي» گرفتار كرد، آنها فاسقانند. »

إنساني كه حقيقت خود را نمي شناسد و از آغاز و أنجام خود بي خبر است در حقيقت خود را در حد يك حيوان تنزل داده و همّ و غم خود را إرضاء تمايلات حيواني قرار مي دهد و از آنجا إنسان از قوه عقل نيز بهره مند است عقل خود را در مسير إرضاء تمايلات و شهوات حيواني پيش مي برد تا آنجا كه از حيوانات نيز درنده تر و شهوت ران تر مي شود چنانكه خداوند متعال فرموده:« وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون» (3) «به يقين، گروه بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم آنها دلها [عقلها] يي دارند كه با آن (انديشه نمي‏كنند، و) نمي‏فهمند و چشماني كه با آن نمي‏بينند و گوشهايي كه با آن نمي‏شنوند آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه‏گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند)»

إنساني كه قرآن ترسيم مي كند تركيبي از روح و جسم است نه اينكه إنسانيت إنسان در جسم وي خلاصه شده باشد حتي طبق آيات الهي حقيقت إنسان همين روح وي مي باشد و هنگام مرگ، روح إنسان از بدن دنيوي وي جدا و در عالم ديگري به حيات خود إدامه مي دهد و لذا در قرآن كريم درباره مرگ تعبيراتي همچون نابود شدن و معدوم شدن و... بكار برده نشده، بلكه تعبير «توفي» بكار برده شده است.

توفّي يعني دريافت كردن و پس گرفتن. كسي كه طلبكار است وقتي طلبش را پس گرفت، مي‌گويند توفي كرده است. در مورد مرگ هم يعني جاني را كه خدا به بنده داده است از او پس مي‌گيرد.

با توجه به مطالب مذكور اهميت خودشناسي آشكار مي گردد و لازم است هر فرد مسلماني در آيات قرآن تدبر نموده و آياتي كه إشاره به حقيقت إنسان دارد را به طور كامل بررسي نمايد و ما براي اين كار مطالعه تفاسير موضوعي را پيشنهاد مي كنيم. زيرا در تفاسير موضوعي همه آيات مربوط به يك موضوع به صورت يك جا و كامل بيان شده است.

يكي از اين تفاسير، تفسير موضوعي «معارف قرآن» تأليف آيت الله مصباح يزدي است كه بخش سوم آن مربوط به إنسان شناسي است.

همچنين كتاب «تفسير إنسان به إنسان»، هدايت در قرآن ، فطرت در قرآن  و.. تأليف آيت الله جوادي آملي نيز مي تواند مفيد باشد.

 پي نوشت ها:

1. نحل(16) آيه 89.

2. حشر(59) آيه 19.

3. أعراف(7) آيه 179.

 

صفحه‌ها