پرسش وپاسخ

از یك سال پیش عاشق دختری شدم. تكلیف چیست ؟
بروز عشق یا علاقه افراطی، نه یك امر ماورایی و مقدس، بلكه یك فرایند ساده یا پیچیده (بسته به میزان شدت و ضعف آن) روان‌شناختی است.

پسری 16 ساله هستم. از یك سال پیش عاشق دختری شدم. تكلیف چیست ؟

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مركز.

متأسفانه ما به عنوان روانشناس نمی توانیم تكلیفی برای شما برادر گرامی روشن كنیم ، ولی همه ما می دانیم كه با عدم خویشتنداری ساده و عدم حفظ حریم نگاه می­توان عاشق جنس مخالف شد

 بروز عشق یا علاقه افراطی، نه یك امر ماورایی و مقدس، بلكه یك فرایند ساده یا پیچیده (بسته به میزان شدت و ضعف آن) روانشناختی است.

تصور كنید پسری 16 ساله در اوج بحران بلوغ و نیازهای غریزی با جنس مخالف خود (با مطلوبیت ظاهری) مواجه شود. طبیعی است پسر به دلایل ذیل عاشق دختر گردد:

1ـ علاقه باعث كاهش اضطرابات ناشی از دوران بلوغ و بحران هویت ناشی از آن میگردد.

2ـ به زندگی او رنگ و بوی تازه میبخشد. معنای زندگی جدیدی برای او به ارمغان میآورد.

3ـ با ارضای ناقص جنسی از طریق تماس چشمی یا كلامی یا. . . مرهمی بر نیاز جنسی خود مینهد.

4ـ به فشار همسالان مبنی بر ضرورت رابطه با جنس مخالف و داشتن حرفی برای گفتن پاسخ میدهد.

5ـ از پراكندگی نگاه به دختران مختلف به تمركز نگاه به یك دختر خاص رهنمون میگردد.

6ـ خیال او را تا حد زیادی برای انتخاب همسر آینده آسوده میسازد.

7ـ همدم و غمخواری روحافزا برای او مهیا می سازد و. . .

در این بین پسر به دلایل گوناگون فقط به یك چیز فكر میكند و آن هم وصال دختر. علاقه افراطی او را از دیدن همه مسایل پیرامونی باز میدارد و اشتغال ذهنی همیشگی او را رها نمی سازد.

دیگر كسی را یارای بازداری ایشان نیست و گناه یا غیر گناه بودن این رابطه برای او بیمعنا میگردد.

راستی مگر عاشق شدن گناه است؟!

پسر 16 ساله روز به روز در این گرداب عاطفی غوطهورتر میگردد. خواب و خوراكش را از یاد می برد. این همه در صورتی است كه عشق دو طرفه باشد.

پسر عاشق كم كم از عملكرد سابق خود در زمینه تحصیل، روابط خانوادگی، روابط با همسالان و تمركز بر امور اساسی زندگی فاصله میگیرد. به كاهش عملكرد در زندگی روزمره دچار می‌‌گردد. در این بین به بهانه وصال دختر به صورت انفجاری به انجام فعالیتهای ویژه میپردازد، دیگر خدایش میشود آن دختر و از خدای آسمانی درخواستی جز وصال و رسیدن به او ندارد.

 پسران و دختران در این ارتباط گناهآلود به خطوط قرمز الهی یكی پس از دیگری وارد میشوند. هر كدام را به بهانهای توجیه مینمایند. این گونه ارتباطها هرچند در ابتدا بسیار دلانگیز است، ولی در ادامه به جنگی فرسایشی مبدل میگردند، اضطراب طرد و جدایی طرفین را فرا میگیرد و ترس لو رفتن رابطه لحظهای آنان را رها نمیكند.

دو طرف به ماسكهایی زیبا برای خوب نشان دادن خود مجهز میگردند. در هالهای از شیدایی به وعدههای سر خرمن میپردازند. پسر 16 ساله داستان ما برای وصال مشروع دختر حد اقل 5 و 6 سال باید انتظار كشد. در این 5 و 6 سال (از سرنوشتسازترین سالهای عمر) چه فرصتهایی سوخت میشود و چه وقتكشیهای بیموردی صورت میپذیرد.

بسیاری از پسران به دلایل متعددی پس از مدتی از ازدواج با دختر معشوق طفره میروند. طبق آمارهای موجود 95/0 این گونه روابط خارج از چارچوب به ازدواج ختم نمیگردد.

پسر به دلیل افت معنوی و تحصیلی به اجبار به كارهایی روی می آورد كه به هیچ وجه تصور آن را از ابتدا نمیكرد.

 آری داستان عشق آغازی دلانگیز و پایانی بس غمانگیز دارد. شكی نیست در این میان استثناهایی وجود دارد، ولی نمیتوان فرصت یك بار زندگی كردن در دنیا را به استثناها واگذار كرد.

 ماهیت عشق بسیار پیچیده است. اگر باعث كاهش عملكرد قابل توجهی در فرد گردد، رنگ و بوی اختلال نیز به خود میگیرد. در برخی علاقههای افراطی كه فرد را برای مدت طولانی از روند زندگی روزمرهاش جدا میگردد، رگههایی از افسردگی، اضطراب بالا و همچنین رفتار وسواسی و. . . مشاهده میشود.

 چون فرد معنا خاصی در زندگیاش احساس نمیكند و به نوعی دلمردگی دچار گشته است، به معنای جدیدی در زندگیاش به نام معشوق روی میآورد . برای رهایی از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهی (كه در اكثر موارد در جنس مخالف جستجو میكند) میگردد یا مانند یك فرد وسواسی برای كاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به دیدار معشوقی كه به صورت كاذب و موقتی اضطرابش را پایین میآورد بشتابد،

 این گونه عشقها از حالت سلامت كه حاصل معرفت است، جدا گشته و به صورت مرضی (افسردگی، اضطراب، وسواس و. . . ) درمیآید.

مطالب بالا تصویری هر چند ناقص از ماهیت عشق بود.

حال اگر به مطالب بالا اعتقاد دارید ،می توانیم در مكاتبه بعدی به راهكارهایی برای رهایی از عشق بپردازیم . در صورتی كه به آن ها اعتقادی ندارید یا فعلاً در صدد رهایی آن نیستید، تكلیف با خود شماست.

در صورت تمایل می توانید با مشاوران این مركز با شماره 09640 بدون كد و هزینه تماس حاصل نمایید

فرزند من زود رنج است ...
پرخاشگري فرزندتان نيز تحت تأثير شديد گفتار و رفتار شما و همسرتان مي باشد ...

فرزند من زود رنج است, پرخاشگر است , با صدای بلند داد می زند و به بزرگتر از خودش احترام نمی گذارد؟

برخي رفتارهاي استقلال طلبانه و پرخاشگرانه طبيعي مي باشد . اين گونه نيست كه هر رفتار استقلال طلبانه و پرخاشگرانه منشا اختلالي داشته باشد. بي شك برخي رفتارهاي شما و شوهرتان در خود مختاري نسبي بي تأثير نبوده است.

چه بسا اگر كم تر در امور درسي ايشان دخالت مي گرديد ، خودمختاري تا حد زيادي تعديل مي يافت. پرخاشگري فرزندتان نيز تحت تأثير شديد گفتار و رفتار شما و همسرتان مي باشد. بايد با مراقبت دقيق ببينيد چه گفتار و رفتار شما و در چه وضعي پرخاشگري را سبب مي شود . با كنترل گفتارها و رفتارها تحريك زا به حذف پاسخ پرخاشگري بپردازيد.

بديهي است براي تعديل رفتارهاي غير سازگارانه فرزندتان بايد براي مدتي او را به حال خود واگذار نماييد تا از هر گونه تنش زايي بر حذر باشید.

در برخي موارد پرخاشگري خود مختاري و كنجكاوي تحت تاثير يك عامل واحد است . براي حل آن ها بايد به حل مشكل ريشه اي فرزند پرداخت. به عنوان مثال يك بچه بيش فعال شاید پرخاشگري و كنجكاوي كند و اعلام خودمختاري نمايد .

البته اين در حد يك گمانه زنی است.

همچنين يكي از شيوه هاي كارآمد تربيت فرزند استفاده از تشويق و محروميت مي باشد. والدين مي توانند بدون برخورد مستقيم با فرزند به تشويق رفتارهاي مثبت او بپردازند. اگر جمله اي به ايشان گفتيد و  به هر دليلي پرخاشگري نكرد، سريع  رفتار او را مورد تشويق قرار دهيد و يا اين هر گونه عدم كنجكاوي وي را با تشويق همراه سازيد.

همچنين محروميت هایي مانند محروميت از ديدن تلويزيون ، محروميت از خوردن تنقلات و .. را مي توان دستمايه اي براي حذف برخي رفتارهاي ناپسند ايشان قرار داد. 

باز تاكيد مي گردد بسته به شدت مشكل بايد به تشخيص دقيق و تخصصي مشكلي پرداخت . با مراجعه به روانپزشك كودك يا روان شناس بالینی كودك و نوجوان به علل اصلي مشكلات كودك پي برد.

روانشناسان چگون می توانند با استفاده از دین به بیمار کمک کنند؟
وجود خداوند در همه جا قابل لمس است، به دليل آنكه اسلام مكتب هدايت است ...

روانشناسان چگون می توانند با استفاده دین و تعالیم دینی به بهبود بیمار روانی كمك كنند لطفا هركدام را به طور كامل و مفصل شرح دهید. اگر می شود پرسشنامه و آماری در مورد سلامت روان كسانی كه اهل دین و غیره برایم ارسال كنید؟

در پاسخ به سؤال شما مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم:

1. زماني كه روان‏شناسي به عنوان يك علم در غرب مطرح شد، نزاع با دین و مذهب به اوج خود رسيده بود؛ مكتب‏هاي مادي‏نگر دین و مذهب را نفي و از آن به عنوان «افيون ملت‏ها» ياد مي‏كردند. فرويد به عنوان مهم‏ترين نظريه‏پرداز و روان‏شناس دهه‏هاي اول قرن حاضر، دین و مذهب را داراي مؤلّفه‏هاي بيماري‏زا مي‏دانست. در خلال دهه‏هاي بعد هم روان‏شناسي راهي جدا از مذهب پيمود و تلاش در جهت انكار و نفي مذهب، به ويژه نفي نقش آن در سلامت روان و اصلاح فكر و رفتار، همچنان ادامه يافت.

اما اين حقيقت هيچ‏گاه قابل انكار نبوده كه وجود خداوند در همه جا قابل لمس است، به دليل آنكه اسلام مكتب هدايت است و هدايت محور اصلي كار مشاوره، بايد گفت: براي آن نظامي وجود دارد كه بايد كشف شود، چرا كه دين براي حل مشكلات و رفع موانع و شكوفايي استعدادهاي آدمي، راه‏هايي پيشنهاد مي‏كند كه مشاوره هم غير از اين نيست.

2. روانشناسان اسلامی برخي اصول و روش‏هاي مشاوره و درمانگري شناختي و رفتاری را بر اساس آموزه های دینی كه از منابع اسلامي استخراج شده بیان كرده اند كه ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1- معادانديشي و شناخت درماني

معادانديشي ضامن سعادت و رفاه و امنيت جوامع بشري است. هرگاه انسان‏ها معتقد باشند داراي حقيقتي هستند كه با مرگ از بين نمي‏رود، بلكه آغاز زندگي جديدي را تجربه خواهند كرد و بين زندگي اين دنياي آن‏ها و حيات پس از مرگ رابطه‏اي وجود دارد و اين رابطه از نوع عليّت و عينيت است، نه قرارداد صرف، احساس مسئوليت و بيم از سرنوشت آن‏ها را از هر نوع احساس پوچي و تنهايي باز مي‏دارد و اميد به آينده درخشان موجبات آرامش خاطر و فكر آن‏ها را فراهم نموده، به يأس و نوميدي و فشارهاي رواني پايان مي‏دهد.

2- اميد و شناخت‏درماني

اميد در سلامت‏رواني انسان نقش مهمي بر عهده دارد. اميد، به زندگي انسان معنا مي‏بخشد و هنگام هجوم مشكلات، ناملايمات، رنج‏ها و اندوه‏ها و مصايب و ناگواري‏ها، از فروپاشي رواني انسان جلوگيري مي‏كند و مانع استيلاي يأس و دل‏سردي بر انسان مي‏گردد. بدون اميد، زندگي، بي‏معنا، تلاش ناموجّه، و اضطراب و افسردگي حضور موجّه پيدا مي‏كنند و سياهي و تاريكي و ابهام افق آينده را مي‏پوشاند.

3- ذكر درماني

زندگي ماشيني قرن حاضر مشكلات فراواني را به ارمغان آورده است: جنگ‏هاي مخرّب، كه با از دست دادن عزيزان همراه بوده، قطع و محدود شدن روابط خويشاوندي كه باعث از دست دادن حمايت‏هاي اجتماعي و سبب ايجاد افسردگي‏هاي فراواني گرديده، نبود احساس امنيت كه اضطراب بشر را افزايش داده، وجود سلاح‏هاي كشتار جمعي كه بشر را بسوي نابودي سوق داده و از نظر رواني درمانده و مستأصل كرده. در اين‏گونه موارد، علاوه بر راه حل‏هاي دراز مدت، بشر نيازمند تسكين و آرامش فوري است تا بتواند در كوتاه مدت، با اين مشكلات كنار آيد و با مسائل سازگاري پيدا كند تا در دراز مدت، به راه حل‏هاي اساسي براي ريشه‏كن كردن اين مشكلات بپردازد. يكي از اموري كه در اين شرايط به انسان آرامش مي‏بخشد، «ياد خداوند» است: (اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمئنُّ القُلوُب) (رعد: 28): همانا با ياد خدا، دل‏ها آرامش مي‏يابد.

تبيين روان‏شناختي اين مسئله اين است كه فرد در حالي كه به ياد خداست، خود را به منبع و قدرت لايتناهي متصل مي‏بيند و از تنهايي و استيصال رها مي‏شود. تأثير اين ياد پيدايش آرامش زودرس در روان و جسم فرد است.

4- توبه درماني

توبه داراي دو جنبه شناختي و رفتاري است، بسياري از علماي اخلاق نخستين گام براي اصلاح و هدايت و راهنمايي را «توبه» شمرده‏اند؛ توبه‏اي كه صفحه قلب را از آلودگي‏ها پاك كند و تيرگي‏ها را مبدّل به روشنايي سازد. توبه در واقع اساس دين را تشكيل مي‏دهد؛ چرا كه دين و مذهب انسان را به جدا شدن از بدي‏ها و آنچه در روان انسان آثار منفي ايجاد مي‏كند و بازگشت به خيرات دعوت مي‏كند.

3. اگرچه همه آموزه‏ها و تعاليم حيات‏بخش اسلام براي سلامت و سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع شده‏اند، اما به طور خاص، در دستورات ديني در بحث پيش‏گيري از ابتلا به آسيب‏هاي روحي و رواني و در نتیجه آن سلامت روانی انسان، آموزه‏هايي وجود دارند كه بررسی تفصیلی آنها مقاله مستقلی را می طلبد. در اینجا به صورت فهرست وار به برخی از آموزهای دینی كه در این میان نقش بارزی دارند، اشاره می كنیم: آموزه‏هايي چون: صبر، كار و تلاش مفید و سازنده، ورزش و تفريحات سالم، تقوا، توبه، اميدواري، اعتقاد به معاد و جاودانگي انسان، ياد مرگ، صله رحم، اعتقاد به قضا و قدر، استغفار زياد، ترك حسادت، زندگي پاكيزه ناشي از عمل صالح، هم نشيني با مؤمن، گفتن ذكرهاي مخصوص، دعا، نماز و اعمال دینی.

همه این آموزه های دینی به نوعی در سلامت روانی افراد نقش دارند و روانشناسان می توانند با توجه دادن بیماران و مراجعان به این امور، آنها را از لحاظ شناختی و رفتاری كمك كرده و در بهبود بیماری روانی و اختلالات روانی آنها مؤثر گردند.

4. برای دریافت اطلاعات تفصیلی در خصوص جایگاه و تاثیر دین در روانشناسی و سلامتی روان و روان درمانی و نقش تعالیم و آموزهای دینی به سلامت روانی و بهبود اختلالات روانی و تأثیر دین و مذهب بر سلامت روان می توانید به كتابهایی كه در مكاتبه قبلی خدمتتان معرفی گردید و نیز به پژوهش هایی كه اخیراً درباره جهت گیری مذهبی و سلامت روان انجام گرفته مراجعه كنید و برای آشنایی با آزمون ها و مقیاس های دینی و دریافت پرسشنامه های آنها كتابهای زیر را مطالعه فرمایید:

1- مبانی نظری مقیاسهای دینی: گزیده مقالات همایش مبانی نظری و روان سنجی مقیاسهای دینی. پدیدآورنده: مسعود آذربایجانی (به اهتمام)، محمدرضا سالاری فر (به اهتمام)، عباس رحیمی نژاد (به اهتمام) ناشر: پژوهشكده حوزه و دانشگاه 1384

2- تهیه و ساخت آزمون جهت گیری مذهبی با تكیه بر اسلام. پدیدآورنده: مسعود آذربایجانی. ناشر: پژوهشكده حوزه و دانشگاه 1387

3- معرفی مقیاسهای دینی: 121 مقیاس خارجی به ضمیمه 16 مقیاس داخلی. پدیدآورنده: پیتر هیل، رالف هود، سیدمهدی موسوی (مترجم)، مسعود آذربایجانی (مترجم) ناشر: پژوهشكده حوزه و دانشگاه 1384

چگونه باید اخلاص را حفظ كرد و از نیت بد، رها شد؟
به جای درگیری درونی با آنها یا درگیری با خود باید ریشه های آنها را یافت و به علاج آنها پرداخت.

بعد از اینكه یك فكر و نیت خوب به ذهنم می آید ، بلافاصله نیت پلیدی در ذهنم شكل میگیرد ، مثلا اینكه اگر این كار خوب را انجام دهی ، در ذهن مردم شخصیت خوب پیدا می كنی. در این صورت چگونه باید اخلاص را حفظ كرد و از نیت بد، رها شد؟ آن كار را انجام بدهیم یا انجام ندهیم؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم، نیتمان شیشه خورده پیدا كرده. چه كنیم كه اخلاص حفظ شود؟

توجه شما را به نكات ذیل جلب می نماییم:

1.عبارت شما كه گفته اید:"بعد از اینكه یك فكر و نیت خوب به ذهنم می آید، بلافاصله نیت پلیدی در ذهنم شكل می گیرد " باید نرم و ملایم شود و لازم نیست هر فكر نادرستی كه به ذهنمان می رسد را عنوان "پلید" بدهیم. زیرا درون ما را دچار التهاب و تعارضات ممكن است بكند.

2. خطور افكار و نیات دنیاگرایانه و نفسانی، اگر چه امری نامطلوب و ناصحیح است. اما به صورت معمول رخ می دهد و به جای درگیری درونی با آنها یا درگیری با خود باید ریشه های آنها را یافت و به علاج آنها پرداخت. مهم ترین كار در كاهش این افكار و نیات آن است كه سطح شناخت خود را نسبت به خود (خود شناسی) و خداوند(خدا شناسی) ارتقاء دهیم. مثلا وقتی كه فهمیدیم تمام امور جهان با خواست و اراده و اجازهء خدا قابل تحقق و اجراست و هیچ قدرت و اراده دیگری در مقابل قدرت و اراده خداوند وجود ندارد و هر نیازمندی ما فقط با خواست و تقدیر الهی (والبته با تلاش و عقلانیت ما) برآورده می شود و اموری كه آنها را دوست نداریم یا از آنها می ترسیم فقط خداوند است كه می تواند آنها را از ما دور كند؛ و اگر دانستیم كه خداوند بسیار بنده نواز و مهربان است و از ما غافل نیست و ... در پی این شناخت، انسان دیگر توجه زیادی به دیگران نمی كند و از آنها نمی ترسد و برای آنها ریاكاری و چاپلوسی نمی كند و ... .

3.راه تقویت اخلاص در درجه اول همین بالابردن سطح شناخت است و در درجه دوم، تمرین تدریجی و آرام برای تحقق اخلاص؛ و به هیچ وجه نباید برای این امر عجله كرد؛ زیرا این مساله بسیار بلند و عالی است و رسیدن به آن نیازمند زمان و فراهم شدن آمادگی های شناختی و عملی است. اگر یكی از دوستان شما به شما بگوید كه قصد دارد به كوه اورست صعود كند شما به او چه می گوئید؟ می گوئید عجله نكن و از كوهنوردی های ساده شروع كن تا آماده صعود های بزرگتر بشوی. همین سخن را در باره اخلاص به خودتان بگویید.

4. یكی از دام های شیطان این است كه با طرح این كه نكند ریا بشود یا ...، ما را از انجام اعمال خیر و عبادات محروم می كند كه هشیاری ما را می طلبد.

در صورتی كه در این مساله حساسیت پیدا كرده باشید و زیاد در نیت خود شك می كنید، به این حساسیت توجه نكنید و علاوه بر اعمال واجب كه انجام می دهید، اعمال خیر مستحبی و عبادات را به حدی كه دوست دارید و برای شما تحمیل و فشار ندارد انجام دهید.

در صورتی كه حساسیت خاصی ندارید، اعمال و عبادات واجب خود را در هر صورت باید انجام بدهید و به دلیل این كه افكار یا نیاتی دارید نباید آنها را ترك كرد. ولی باید نیت خود را اصلاح كرد و گاهی با تغییر زمان انجام واجب یا مكان و كیفیت انجام آنها می توان عبادت یا عمل را با نیت خالص تری انجام داد (كه به حسب مورد باید بررسی نمود و راهكار لازم را ارائه نمود).

اما اعمال غیر واجب كه مستحب و ممدوح هستند، به نحوه ذیل می توان عمل نمود.

وقتی كه به درون خود مراجعه می كنیم، اعمال خود را در پنج دسته می یابیم(حداقل):

دسته اول: متوجه هستم كه نیتم مشكلی ندارد و به حسب ظاهر و آنچه در خود می یابم عملم برای خداست و قصد و نیت بدی در آن نیست.

دسته دوم: نیتم خوب است ولی احتمال ضعیفی هم می دهم كه شاید نفسانیت و شیطان دخالت داشته باشد و ناخالصی در كارم باشد یا بعدا بیاید.

دسته سوم:نیتم خوب است ولی احتمال قوی می دهم كه ناخالصی در كار است و احساس می كنم كه هوای نفس و شیطان در این امر دخالت دارد.

دسته چهارم: هم نیت خوب دارم و هم نیت غیر الهی؛ و در كنار قصد خیر ، به دنبال اهدافی نفسانی هستم.

دسته پنجم: قصدم از انجام این كار، فقط نفسانی و غیر الهی است.

دسته اول را انجام می دهیم. ولی در حین انجام آنها مراقبت می كنیم كه عواملی غیر الهی وارد نشود.

دسته دوم را هم انجام می دهیم ولی از خداوند می خواهیم كه كمك كند تا این عمل خیر از دخالت شیطان و اغراض نفسانی محفوظ باشد.

دسته سوم را احتیاط كرده و انجام نمی دهیم تا گرفتار نشویم و تبعات یك عمل غیر الهی دامنگیرمان نشود و از این طریق نیز محافظت از خلوص خود كرده ایم مگر آنكه بتوانیم تاثیر نفسانیت را در آن مورد بر طرف نماییم.

دسته چهارم را اگر بتوانیم فقط با قصد الهی انجام بدهیم، می دهیم و الا تركش می كنیم.

دسته پنجم را ترك می كنیم مگر آنكه توجه و قصدی الهی به جای آن برایمان ایجاد شود.

در پایان تاكید مجدد بر دو نكته را لازم می دانیم كه یكی، اقدام تدریجی و آرامش و عدم شتاب وحساسیت بی مورد است و دیگری، بالا بردن سطح شناخت نسبت به خداوند متعال(معرفه الرب) و نسبت به خود(معرفه النفس). موفق باشید و التماس دعا

چگونه می توان از سردرگمی معنوی رها شد؟
امام صادق(ع) كه می فرمایند: "نیّت برتر از عمل است و آگاه باشید كه نیّت، حقیقت عمل است".

 چگونه می توان از سردرگمی معنوی رها شد؟چطور باید احساس پاكی و خلوص نیت پیدا كرد؟ با تشكر

از اینكه سعی و تلاش دارید كارهای خویش را خالصانه انجام دهید، جای تبریك دارد؛ زیرا اخلاص، اساس عبادت و حقیقت آن می باشد. اخلاص روح عبودیّت و بندگی است و عبادت جز با اخلاص مفهومی ندارد. به تعبیر امام صادق(ع) كه می فرمایند: "نیّت برتر از عمل است و آگاه باشید كه نیّت، حقیقت عمل است".(1)

انسان باید همیشه از خدا بخواهد كه به او توفیق دهد تا پایان كار خلوص خود را حفظ كند، چرا كه گاهی در میان راه به موانعی برخورد می كند كه ادامه راه بسیار دشوار است. اما نكته مهم در راه بودن است، حتی اگر به آخرین مراحل و بالاترین مراتب دست نیابیم.

پیامبراكرم(ص) می فرماید: "إنّ الله تبارك و تعالی لا ینظر إلی صوركم و لا إلی أموالكم و لكن ینظر إلی قلوبكم و أعمالكم؛ خداوند متعال به اموال و صورت های شما نگاه نمی كند، بلكه به قلوب و اعمال شما نگاه می كند".(2)

در خصوص سوال اول باید عرض كنیم: هنگامی كه انسان زندگی اش را با أهداف عالیه برنامه ریزی كند و در ذهن داشته باشد كه هدف از خلقتش چه بوده؛ و آگاه به این باشد كه از كجا آمده و آمدنش بهر چه بود؛ و از طرفی خود را مقید به ترك محرمات و انجام واجبات قرار دهد، به معیار كلی اسلام و رسیدن به معنویات دست می یابد.

در منابع روایی ما، نشانه ها و اسبابی برای به دست آوردن اخلاص ذكر شده است كه به بعضی اشاره می نماییم:

1-پاك بودن دل: پیامبر گرامی (ص) فرمود: "علامت انسان مخلص چهار چیز است: دل پاك، اعضا و جوارح سالم،خیر مبذول و شرّ مأمون( یعنی مردم از خیرش بهره مند و از شرّش در امانند )".(3)

2- دوری از گناه: امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: "كمال اخلاص اجتناب از گناهان است".(4)

3- از غیر خدا توقع نداشتن: امام صادق(ع) فرمود: "عمل خالص آن است كه نخواهی كسی جز خدا تو را برای انجام آن ستایش كند".(5)

 نیز فرمودند: "هیچ بنده ای به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر آن كه دوست نداشته باشد. مردم او را برای كارهایی كه برای خدا انجام دهد،ستایش كنند".(6)

4- فقط به خدا امید داشتن: سرآغاز اخلاص نا امیدی از غیر الله است.

اعمال انسان  در سایه اخلاص،عنوان عبادت پیدا می كند و كامل می شود. به علاوه اسلام به كیفت عمل بیش تر اهمیّت می دهد تا به كمیّت آن، زیاد بودن عمل موجب تقرّب نمی شود، بلكه خلوص نیّت مهم است. اگر می خواهی به مرحله ای برسی كه بدانی كارهای شما با اخلاص بوده، باید مدّتی در رفتار و حركات و سكنات خود دقّت كنی. خفایای قلب خود را تفتیش نموده و از آن حساب شدیدی بكشی،همانند این كه انسان از شریك خود حساب

می كشد. حتی اگر دیدی عملی را در ظاهر و علن نمی توانید خالصانه انجام دهید، آن را در خفا انجام دهید.

 باید با جدیّت كامل قلب خویش را از لوث شرك و ریا پاك كنید تا ان شاءالله كارهای شما با اخلاص انجام شود. البته مراقب باشید كه در این زمینه عجله نكنید و به خود فشار نیاورید.

 اگر نیّتی جز رضای خدا نداشتید،و كار شما از ریا و خودنمایی خالص بود و طمعی از حیث دنیا و یا ترس از كسی جز خدا در كار شما دخیل نبود، بدانید كه عمل شما مخلصانه انجام گرفته، گرچه ممكن است گاهی انسان،كاری را به قصد ثواب، یا كسب بهشت الهی و حتی بر آورده شدن حاجتی،انجام دهد،كه این منافاتی با اخلاص ندارد.

سخن را با این روایت شریف به پایان می بریم كه: "آرزوهایت را كم كن تا اعمالت خالص شود".

توصیۀ پایانی:

نكتۀ خیلی مهمی كه نباید از آن غفلت ورزید، این است كه: دغدغه اخلاص نباید به گونه ای شود كه در شما وسواس بیافریند و موجب شود كه از راه و هدف خود باز بمانی. گاهی شیطان برای سردرگم كردن و بازداشتن انسان از هدف، با وسوسه ریا و ناخالص بودن عمل، انسان را از هدف باز می دارد.

لازم نیست كه اهداف را آن قدر بلند در نظر گیری كه رسیدن به آن در مراحل ابتدایی ناممكن جلوه كند تا همه چیز را به یك باره كنار گذاری.

چنین نیست كه باید عمل 100% خالص  باشد، اگر سعی نمایی كه حتی اخلاص نسبی در كارت داشته باشی و آن را به تدریج افزایش دهی، به نوبه خود مهم و ارزشمند است.

در صورتی هم كه با انجام برخی كارهای خوب و شایسته، مورد تشویق مردم قرار گرفتید، به اخلاصتان خدشه ای وارد نمی شود؛ البته باید توجه داشت كه كارهای نیك را به خاطر تشویق و ستایش دیگران نباید انجام دهید.

پی نوشت ها:

1. شیخ كلینی، اصول كافی،ج 2،ص 16، حدیث 4، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

2. محمد محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج 3، ص 2601، حدیث 16917، دارالحدیث، قم، 1375ش.

3. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 16. جامعه مدرسین، قم، 1404ق.

4. علامه مجلسی،بحارالانوار، ج 74، ص 213، موسسه الوفاء، بیروت، 1404ق.

5. اصول كافی، ج 2، ص 16، حدیث 4، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

6. مشكوه الانوار، ص 11،به نقل از اخلاق عملی، آیت الله مهدوی كنی،ص 421.

چرا گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود؟
در تعارض‏هايي كه طرفين آن از درجه اهميت و الزام بيشتري برخوردارند ...

گاهي انسان در عمل دچار تعارضات اخلاقي مي شود، چرا؟ لطفا پاسخ جامع و كامل دهيد؟

در تعارض‏هايي كه طرفين آن از درجه اهميت و الزام بيشتري برخوردارند، با زير پا گذاشتن هر طرف، هزينه زيادي پرداخته مي‏شود و فرد در هر صورت احساس عذاب وجدان شديدي مي‏كند.

هر يك از ما همه روزه با اين‏گونه تعارض‏ها مواجه مي‏شويم، ولي به دليل كم‏اهميت انگاشتن آنها، به آساني يك طرف آنها را انتخاب مي‏كنيم و چندان احساس ناراحتي و ندامت هم نداريم و از كنارشان مي‏گذريم.

- تعارض اخلاقي، چرا؟

تعارضات اخلاقي يا به تعبير بهتر دو راهي هاي اخلاق، زماني پيش مي آيد كه تنها  دو راه -به لحاظ اخلاقي- خلاف وجود داشته باشد. اگر اين دو راه به لحاظ اخلاقي ارزش مثبت داشته باشند، مي توان با تبديل كردن اين گزاره ها به نقيض، آن ها را به گزاره هاي خلاف تبديل كرد و از اين راه توصيه شده براي حل اين تعارضات بهره جست.

نمونه اي از تعارض اخلاقي: گفتن راز كسي(كار اخلاقاً خلاف و زشت) يا راز داري پيشه كردن كه متضمن خيانت به دوست يا سازماني است، چرا كه آگاهي از اين راز، فايده هايي براي آن دوست يا سازماني كه در قبالش تعهد داريم خواهد داشت.

- اهميت تعارضات اخلاقي:

اما مسئله تعارض اخلاقي به اندازه‏اي مهم است كه عده‏اي، تعارض‏هاي اخلاقي را محل تجلّي عقلانيت انسان و آشكار شدن جوهره انساني او مي‏دانند.

دليل محكم ديگري كه نشان مي‏دهد انسان‏ها موجودات استدلال‏گري‏اند، آن است كه مفاهيم اخلاقي‏شان را در موقعيت‏ها و زمينه‏هاي خاص به صورت انعطاف‏پذيري به كار مي‏برند. افراد نوعاً در وقت اتخاذ تصميم و در نتيجه‏گيري‏ها، با در نظر گرفتن ويژگي‏هاي هر موقعيت، ملاحظات مختلفي را مي‏سنجند و (درجه اهميت و اولويت آن را) مقايسه مي‏كنند.

- حال چه بايد كرد؟

دو راه حل براي اين گونه تعارضات شنيده ايم:

۱- مي گويند يكي از دلايل نياز به رسالت پيامبران همين تعارضات اخلاقي است، يعني بايد براي پيدا كردن راه حل اينگونه تعارضات به دين و تعليمات ديني مراجعه كرد.

۲- راه دوم كه علم اخلاق حرفه اي مي آموزد، در اين گونه موارد پيدا كردن راه سوم است.

اما اگر پيدا كردن راه سوم محال بود، براي حل اين بلا تكليفي، راه حل ارسطو استفاده مي شود كه معتقد است بايد بين بد و بدتر دست به انتخاب زد. يعني از قاعدۀ دفع افسد به فاسد بهره برد. قاعده هايي كه ارزشش در بين علماي طراز اول همچون علامه مجلسي همچون ارزش حديث و سخن معصوم تعبير مي شود.

- توجه به اين نكته ضروري است:

اگر راه سوم وجود داشت، نبايد به سراغ دفع افسد به فاسد رفت! زيرا استفاده از اين قاعده باعث رواج همۀ بي اخلاقي هاي موجود در جامعه مي شود. همۀ آن ها كه براي اولين دفعه مي خواستند دستشان را به كار خلاف آلوده سازند، رشوه بگيرند، دزدي كنند و ... از اين قاعده استفاده كردند و بعد هم كه ديگر قبح آن گناه در نظرشان از بين رفته و تكرارش برايشان كاملا رايج شده، گناه و فسق وفجور در سطح جامعه رواج مي يابد.

بنابراين استفاده از قاعده دفع افسد به فاسد مشروط به دو شرط است.

1- محال بودن راه سوم.

2- اينكه افسد و فاسد به علم يقيني و عيني، افسد و فاسد باشد. يعني آنچه را كه بد و  بدتر مي دانيم واقعاً بد و بدتر باشند.

- براي اطلاعات بيشتر به اين كتاب مراجعه فرماييد:

«دين در ترازوي اخلاق»، نويسنده: دكتر ابوالقاسم فنايي

نفس لوامه چیست؟
از ملامتگر درونی انسان به نفس لوامّه تعبیر گردیده است. قرآن مجید به آن قسم می‏خورد: «لا اقسم بیوم القیمْ و لااقسم بالنفس اللوامه

  نفس لوامه چیست؟

انسان بر اثر طغیان غرائز گاهی دچار اشتباه می‏شود. اما با اندك تاملی پشیمان گشته و از درون خویش با ملامت و سرزنش روبرو می‏گردد. از ملامتگر درونی انسان به نفس لوامّه تعبیر گردیده است. قرآن مجید به آن قسم می‏خورد: «لا اقسم بیوم القیمْ و لااقسم بالنفس اللوامه؛ سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر»(1)

 گر چه در قرآن كریم خداوند به نفس لوامّه قسم یاد نموده اما الف و لامی كه بر نفس در آمده، الف و لام قسم نمی‏باشد، بلكه برای تعظیم است. نشانگر بزرگی و عظمت نفس می‏باشد زیرا این نفس یكی از نعمت­های الهی و الطاف خداوند می‏باشد. قسم خداوند به نفس لوامّه با كلمه لااقسم است. (2) بنابراین نفس لّوّامه نفسی است كه انسان را در دنیا بر معصیت ملامت می‏كند. قسم خداوند به این نفس از كلمه لااقسم به دست می‏آید، و جهت بزرگی این نعمت الهی است.

نفس لوامه وجدان اخلاقی است. كار نفس لوامه، قبل از عمل خیر و نیك، تشویق و در حین عمل، ترغیبب و بعد از آن تحسین است. كار آن در قبل از عمل بد، تهدید و در حین عمل، خویشتن داری و جلوگیری و بعد از عمل ملامت وسرزنش است.

پی نوشت ها :

1. مجمع البیان ج10 ص 193.

2. روح البیان، ج 10، ص 243؛المیزان، ج20، ص 113

چرا با توجه به وجود فطرت در انسان، انسان ها باز هم گناه مي كنند؟
درست است كه فطرت خدا شناسي و توحيد در همه انسان ها هست ولي نيرو هاي ديگري نيز در انسان هست كه او را به گناه دعوت مي كند

چرا با توجه به وجود فطرت در انسان، انسان ها باز هم گناه مي كنند؟

پرسش گر گرامي درست است كه فطرت خدا شناسي و توحيد در همه انسان ها هست ولي نيرو هاي ديگري نيز در انسان هست كه او را به گناه دعوت مي كند منشأ و انگيزه دروني گناهان، سه نيروي نفس مي باشد:

1. شهوت، 2. غضب و 3.وهم.

نيروي شهوت، انسان را به افراط در لذت خواهي نفساني مي كشاند و سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتي هاست.

نيروي غضب، انسان را به ظلم، طغيان، آزار رساني و تجاوز، وادار مي كند.

نيروي وهم، روح برتري طلبي، انحصارجويي، تكبر و خودخواهي را در انسان زنده مي كند و او را به گناهان بزرگي وارد مي كند.

به اين مثال توجه كنيد: آب، در عين حال كه مايه حيات تمامي جانداران مي باشد، اگر مهار نشود، به صورت سيلابي جريان مي يابد و باعث نابودي حيات بشر مي شود. بنابراين، اين پديده حيات بخش نيز نياز به سد سازي و مهار دارد و در صورتي براي بشر مفيد خواهد بود كه به هنگام نياز، در كانال كنترل شده خاصي قرار گيرد و از دريچه مخصوصي، به مقدار نياز، جريان يابد و در غير اين صورت، طغيان مي كند و به باغ ها، كشتزارها و خانه ها سرازير شده، همه را ويران خواهد ساخت.

در مورد انسان نيز نيروي غضب، براي دفاع و شهوت، براي بقاي نسل، لازم است؛ ولي اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگي طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويران گر و انحرافات جنسي و بي عفتي خواهند شد.

در نتيجه اگر بخواهيم  وجود خويش را از آلودگي گناه حفظ كنيم،فطرت كافي نيست، بلكه كنترل و تعديل غرايز و تمايلات نفساني نيز لازم است.

در ضمن از خارج هم موجودي به نام شيطان وجود دارد كه انسان را وسوسه مي كند و به گناه و ظلم و فحشا امر مي كند:«ِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر(1)هر كس پيرو شيطان شود (گمراهش مى‏سازد، زيرا) او به فحشا و منكر فرمان مى‏دهد.

در ضمن نقش ذكر و ياد خدا بسيار مهم است ،ذكر خدا، آثار مثبت فراواني دارد. ذكر، از آن جهت كه با ذاكر اتحاد وجودي مي يابد و باعث حضور خداوند در دل و جان مؤمن است، موجب مي شود كه ذاكر، خود را در محضر خدا حاضر ببيند و از كمال قرب او بهره مند شود و در نتيجه، بر محور حيا، از بسياري از افكار پليد، اخلاق زشت و اعمال نكوهيده، پرهيز كند.

در ضمن اعمال و كارهايي ديگري نيز وجود دارد كه انسان را به گناه متمايل مي كند.

1. زمينه گناه مانند نگاه هاي چشم، بنابراين، انسان بايد تا حد امكان، از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز كند.

كنترل گوش؛ بايد از شنيدني هايي كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينه ساز حرام هستند، پرهيز شود؛ مانند موسيقي حرام، صداي شهوت انگيز نامحرم و... .

ترك هم نشيني با دوستان ناباب؛ دوستاني كه باعث مي شوند انسان گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز كرد.

2-فكر گناه يكي از اسباب تحريك انسان به گناه و فراموشي فطرت و خداوند است ، بايد سعي شود كه فكر گناه را به ياد خدا تبديل كرد.

مي بينيد با اين همه محرك و ابزار و اسباب گناه، انسان ها گناه مي كنند ،البته در اين گناه كردن عذري ندارند، چون خداوند و فطرت نيز كمك هايي دارند و آن قدر در زندگي راه براي دوري از گناهان وجود دارد، كه براي گناه كار عذري باقي نمي گذارد.

پي نوشت:

1. سوره نور (24) آيه 21

چگونه مي توانم به خود شناسي و خدا شناسي برسم؟
قرآن كريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز كرده اند.

چگونه مي توانم به خود شناسي و خدا شناسي برسم؟

در ابتدا بايد گفت: قرآن كريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز كرده اند. در سورة مائده آمده است: " اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زياني نمي‏رساند.(1)

 پيامبر گرامي(ص) خودشناسي را راه خداشناسي معرّفي فرموده اند:"من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر كس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت".(2)

تا انسان از شناخت صفات و ملكات خود غافل باشد،نمي تواند به اصلاح خويش بپردازد، تا با اين شناخت بتواند خدا را بشناسد. خويشتن شناسي مراتب مختلفي دارد: يك مرتبه آن خويشتن شناسي نوعي است كه در آن مباحث مربوط مي شود به شناخت خويش از نظر استعداد ها و سرمايه هاي خاصّي كه در هر يك از زن و مرد وجود دارد. نوع ديگر خويشتن شناسي اخلاقي است، كه شناخت خويشتن در اين مرتبه مربوط مي شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملكات اخلاقي.

از ديدگاه ديني خودسازي منوط به خدا شناسي است و خداشناسي در پرتو خودشناسي قابل تبيين است: خودشناسي، خداشناسي، خودسازي.

شناخت انسان از ابعاد شخصيتي اش، منجر به كسب اطلاع از اموري مي شود كه به نحوي خارج ازوجود او در عين حال مرتبط با او است. براي انسان (در خودشناسي)، سه وضعيّت متصوّر است:

1ـ سرآغاز و اين كه از كجا آمده است.

2ـ وضعيت كنوني و اين كه چه بايد بكند.

3ـ سرانجام و اين كه به كجا خواهد رفت.(3)

منظور از اين كه انسان بايد خود را بشناسد،اين است كه: بايد وضعيّت هاي حاكم بر وجودش را بررسي كند. البته وضعيت هاي مذكور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نيست، بلكه در واقع سير رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد و موضع وجودي خويش را در اين عالم مشخّص كند، ناچار است ابتدا تا انتهاي سير وجود خويش را بشناسد. شناخت مراحل سه گانة حاكم بر سير و جودي انسان دو فايده دارد:

1ـ شناخت كلّوجود خويش.

2- تأثير هريك از مراحل در شناخت مراحل ديگر.

در ديدگاه و آموزه هاي ديني،شناخت مراحل تكويني بُعد مادي انسان، ديدگاه او را نسبت به خود متحوّل مي كند. تعابيري كه قرآن مجيد براي بيان جنبة مادّي انسان به كار برده است، عبارتند از: خاك،(4) گل،(5) گل چسبنده،(6) لجن متعفّن،(7) نطفه،(8) آب جهنده(9) و لخته خون.(10)

آگاهي انسان از وضعيت ابتدايي اش او را واقع بين و ديدگاه او را معقول مي كند و وي را از غرور و تكبّر و خود بزرگ بيني باز مي دارد. از نظر قرآن يكي از عوامل كفر، شرك و انحراف، بي اطّلاعي از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرينش موجودات است.(11)

به اين جهت قرآن ما را به تفكر در وضعيت آفرينش انسان ترغيب مي كند.(12) تا خود را بشناسيم و براي انجام تكاليف محوّل در دنيا آماده شويم.

با توجه به اين كه بعضي آيات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزيده و خليفه خداوند و مسجود فرشتگان بر مي شمرد، اما آياتي ديگر آدمي را ضعيف، عجول و حريص توصيف مي كند، آگاهي و شناخت انسان از چگونگي خلقت و جايگاه خويش كه هم استعداد ترقي و رشد در او وجود دارد و هم امكان انحراف و طغيان، باعث مي شود دست به انتخاب صحيح بزند. اين خودشناسي، شناخت استعداد و توانايي يا خودشناسي خلقتي است. خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خودسازي است.

پس از آگاهي از سرآغاز و مرحله اوليه سير وجودي خود مي توانيم به معرفت آفرينندة خود دست يابيم، زيرا انسان وقتي خود را موجودي ضعيف و حقير دانست و وابستگي خويش را به قدرتي لايزال احساس كرد، راهي به سوي معرفت خدا فراروي او باز مي شود. بنابراين خودشناسي از اين جهت (از جنبة ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه و زمينه اي براي خداشناسي است. اين دو پشتوانه اطلاعاتي (شناخت خود و خدا)، توشة راه انسان در وضعيّت كنوني است و او را براي خودسازي آماده مي كند. بنابراين خودسازي به طور مستقيم بر شناخت وضعيّت موجود و اطلاع از انگيزه ها، حالات و رفتار انسان در اين وضعيّت موقوف است. اما زماني خودشناسي ضامن خودسازي خواهد بود كه با شناخت مرحلة سوم سير وجودي يعني معاد و سرانجام زندگي، كامل شود.

در اين صورت، هيچ نقطه ابهام و ضعفي در فراهم كردن زمينه براي خودسازي و بناي شخصيت معنوي وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفي وجود داشته باشد، از ناحيه گرايش ها و دل بستگي ها است، نه از ناحية شناخت ها.

پی­نوشت­ها:

1. مائده (5) آيةو سوره هاي فضلت (41) آية 53 و ذاريات (51) آيةو حشر (59) آية 19.

2. مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الاحياء التراث العربي بيروت، 1403 ق، ج 2،ص 32، حديث 22.

3. ر.ك: دكتر رضا زارعي. درآمدي بر تعليم و تربيت، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه،چاپ تهران. 1390 ش .  ص 110،

4. حج (22) آية 5.

5. انعام(6) آية 2.

6. صافات (37) آية 11.

7. حجر (15) آية 26.

8. فاطر(35) آية 11.

9. طارق (86) آية5 و 6.

10. علقه (96) آية 1 و 2.

11. انفطار (82) آية 6 و 7.

12. يس (36) آية 77

چرا بايد ازدواج كرد؟ چه آثار خوب و چه آثار بدي دارد؟ ...
می بایست به اهداف ازدواج و ثمراتی كه ازدواج به دنبال دارد نظری بیفكنیم و آثار خوب و بد آن را از لابه لای آن جستجو كنیم.

چرا بايد ازدواج كرد؟ چه آثار خوب و چه آثار بدي دارد؟ سن ازدواج در آقايان و دختران بايد چقدر باشد؟

برای پاسخ به این پرسش كه چرا باید ازدواج كرد می بایست به اهداف ازدواج و ثمراتی كه ازدواج به دنبال دارد نظری بیفكنیم و آثار خوب و بد آن را از لابه لای آن جستجو كنیم. از نظر اسلام اهداف اساسي ازدواج عبارتند از:

1 - رسيدن به آرامش:

در نظام الهي و فرهنگ قرآني، هدف اصلي از ازدواج رسيدن به آرامش روان و آسايش خاطر، پيمودن طريق رشد، دستيابي به كمال انساني و نزديكي به ذات اقدس احدیت است. ترديدي نيست كه از تنهايي به درآمدن، همسر و همراه شدن، خانواده مستقل تشكيل دادن، ارضاي كششهاي نفساني و غرايز طبيعي و فرزند آوري از نتايج قهري ازدواج، همه این ها از مهمترين عوامل مؤثر در آرامش روان، آسايش فكر و جان و احساس رضامندي دروني انسان است. خداوند در قرآن كريم سوره روم، آيه 21 در معرفي فلسفه ازدواج ميفرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة؛ و يكي (ديگر) از نشانه هاي خدا اين است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنار آنها آرامش پيدا كنيد». خداوند در اين آيه و آيه 189 سوره اعراف، ضمن آن كه حقيقت زن و مرد را يك گوهر دانسته و هيچ امتيازي از لحاظ مبدأ آفرينش بين آنها قايل نشده، آرامش خاطر و روان را هدف ازدواج و زن را محور آرامش معرفي كرده است.

2 - بقاي نسل:

يكي از اهداف جانبي ازدواج، فرزند آوري و بقاي نسل است كه حس پدری و مادری و فرزندپروری انسان را ارضا می كند و به آن پاسخی درخور می دهد. ازدواج باعث تداوم و بقای نسل انسانی می شود و در غیر این صورت نسل انسانی منقرض و نابود می گردد.

3 - پاسخ به نداي فطرت:

ازدواج پاسخي خداپسندانه به نداي فطرت است. زيرا يكي از نيازهاي طبيعي انسان در هنگام بلوغ، رابطه با جنس مخالف و ازدواج است. اصل وجود اين نياز و احساس طبيعي، در همه انسان ها نهاده شده تا دختر و پسر انگيزه لازم را براي تشكيل زندگي مشترك داشته باشند. از طرف دیگر خداوند غريزه جنسي را براي برآوردن هدف خاصي در وجود انسان نهاده و او را براي برآوردن اين غريزه از راه درست (كه ازدواج است) راهنمايي كرد، تا نسل انسان گسترش يافته و نوع بشر حفظ شود، نيز در سايه ازدواج به آرامش دست يابد و عنصر آزمايش انسان قرار گيرد.

4 - حفظ عفت جامعه:

از هدف مهم ازدواج، حفظ پاكدامني زنان و مردان و جلوگيري از لغزشهاي گوناگون و انحرافات اخلاقی است، زيرا ازدواج تنها راه مطمئن ارضاي طبيعي تمايلات جنسي است كه در حفظ عفت زن و مرد نقش اساسی دارد.

5- ارضای صحیح غریزه جنسی:

تنها در بستر ازدواج می توان نیاز جنسی و تمایلات جنسی را به بهترین شیوه و بدون دغدغه و اضطراب ارضا نمود. راه های دیگر انحرافی بوده و نه تنها انسان را به آرامش نمی رساند، بلكه اضطراب فزاینده و مشكلات پیچیده ای را تولید می كند.

با بررسی هر یك از این اهداف می توان به آثار مثبت و خوبی های ازدواج دست یافت. اما شاید آثار منفی و بدی برای خود ازدواج نتوان از این حیث پیدا نمود و اگر جایی آثار منفی و بدی برای ازدواج بیان می كنند، بیشتر به خاطر ازدواج نكردن و یا ازدواج دیر هنگام و زودهنگام و ازدواج نامناسب می باشد، البته ازدواج به خودی خود، ایجاد مسئولیت می كند و وظایفی كه به گردن فرد می گذارد و ممكن است برخی از آزادی های ظاهری انسان را سلب كند ولی آثار و نتایج مثبت و بی شمار ازدواج چنان آسایش و لذتی به انسان عطا می كند كه این گونه مسئولیت ها و محدودیت ها در مقابل آن هیچ است. در مقابل انسان هایی كه ازدواج نمی كنند و زیر بار مسئولیت نمی روند و در ظاهر آزادی بیشتری دارند، چنان گرفتار آثار و تبعات ناخوشایند بی همسری می گردند كه آزادی مختصر آنها كلاً تحت الشعاع قرار می گیرد. بنابراین می توان نتیجه گرفت كه ازدواج به هنگام و به موقع دارای آثار مثبت فراوانی است كه ثمرات مثبت آن هم بر خود فرد و هم بر جامعه سایه می گستراند.

مطرح نمودن مسأله «سن مناسب برای ازدواج» از این جهت ضرورت مییابد كه ازدواج زودهنگام فاقد پختگی لازم بوده و موجب بروز مشكلاتی در زندگی می گردد؛ از سویی دیگر، ازدواج دیرهنگام نیز فاقد نشاط  و شادابی خواهد بود. اصولاً نمی توان یك سن مشخصی را برای ازدواج همه افراد معین كرد چرا كه افراد باهم تفاوت دارند و این تفاوت ها باعث می شود كه زمینه های ازدواج در افراد، متفاوت و مختلف گردد به نحویی كه در یك سنی برخی افراد زمینه ها و شرایط ازدواج را دارند و برخی دیگر ندارند به همین خاطر نمی توان برای همه افراد یك نسخه واحد پیچید و بر فرض مثال گفت كه همه باید در فلان سن مشخص ازدواج كنند البته اگرچه نمی توان سن مشخصی را برای ازدواج مشخص كرد ولی از آنجا كه هر چیزی فصلی دارد برای ازدواج هم فصلی معین نموده اند و آن را دهه سوم زندگی تعیین كرده اند یعنی فصل ازدواج بین 20 تا 30 سالگی است و بهتر است ازدواج در این فصل واقع شود چون اولاً شور و حال جوانی در این فصل بیشتر است و ثانیاً از لحاظ پزشكی ثابت شده است كه باوری و تولید مثل در این سنین بهترین نتیجه را دارد و همسران و فرزندان از سلامت بیشتری برخوردارند.

بر اساس یك معیار عمومی و تحقیقات انجام شده در ایران، می‌توان سنّ مناسب برای ازدواج دختران را به طور متوسط 20 تا 24 سال و برای پسران 24 تا 28 سال دانست. این استاندارد با معیارهای نظام‌های تحولی شناختی همخوانی بیشتری دارد و با توجه به بلوغ جنسي، بلوغ روانی، بلوغ اجتماعي و بلوغ عقلي و اقتصادی آنان اتخاذ شده است.

صفحه‌ها