پرسش وپاسخ

امام باقر ویژگی خردمند را چه می دانند؟
خداى بلندمربته به چيزى كه نيكوتر از عقل باشد، پرستش نشده است و مؤمن خردمند نگردد تا آن گاه كه ده خصلت در او گرد آيد: 1- ...

امام باقر ویژگی خردمند را چه می دانند؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز

امام باقر - علیه السلام - از پیامبر - صلی الله علیه و آله - نقل می کنند:

«لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَا يَتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِيَ الَّذِي هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى خَيْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَى أَنْ يُخْتَمَ لَهُ بِخَيْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِه‏؛ (1)

خداى بلندمربته به چيزى كه نيكوتر از عقل باشد، پرستش نشده است و مؤمن خردمند نگردد تا آن گاه كه ده خصلت در او گرد آيد: به نيكى او اميدوارى باشد و از شرّ او ايمنى، كم ترين خوبى ديگران را بسيار شمارد و خوبى فراوان خود را اندك بيند، در همه عمر خود از دانش‏جویى خسته نگردد و از مراجعه نيازمندان به نزد او سنگين دل نشود، خوارى را از سربلندى و تنگدستى را از ثروتمندى دوست‏تر دارد و بهره‏اش از دنيا همان خوراك روزانه باشد و كسى را نه بيند، مگر آن كه با خود گويد: كه از من بهتر و پرهيزگارتر است كه مردم دو قسم بيش تر نيستند: مردمى كه واقعاً از او بهتر و پرهيزگارترند و قسم ديگرى كه از او بدتر و پست‏ترند. پس چون كسى را بيند كه از او بهتر است و پرهيزگارتر، براى او فروتنى كند تا مگر به مقام او برسد و چون كسى را كه بدتر و پست‏تر از او است ملاقات كند، گويد: نيكى اين شخص در نهان است و بدى‏اش در عيان و شايد فرجام كارش خير باشد. پس چون چنين كرد، بزرگوارى‏اش والاتر شود و بر اهل زمان خود سرور گردد.

 

پی نوشت:

1. شيخ صدوق، خصال، ترجمه فهرى، ج ‏2، ص 506، جامعه مدرسين‏، قم‏، 1362 ش‏.

مفهوم "نفس"، "فطرت" و "وجدان"، "روح" و "قلب" از منظر دینی چیست؟
به اختصار در مورد هر یك از واژه ها توضیحی ارائه می شود و در پایان جهت مطالعه منابعی معرفی می گردد.

با عرض سلام ،لطفا به سوالات زیر به زبان ساده  پاسخ دهید.

1-     مفهوم دقیق كلمات  "نفس"،  "فطرت" و "وجدان"، "روح" و "قلب" از منظر دینی چیست؟

پاسخ به پرسش شما مقاله ای تحقیقی و مفصل می طلبد كه از  وظایف تعریف شده برای این مركز بیرون است. لیكن به  اختصار در مورد هر یك از واژه ها توضیحی ارائه می شود و در پایان جهت مطالعه منابعی معرفی می گردد

1-نفس:

در لغت نفس به معنای  روح است. ولي براي آن، معاني ديگری هم گفته اند. از جمله :

نفس به معناي چشم زخم، خون، جسم(بدن)، شخص انسان،عظمت و مردانگي آمده است.(1)

از انسان يا حيوان، به نفس تعبير مي شود، چون داراي حساسيّت و درك است. احتمال دارد چون انسان و حيوان تنفّس مي كنند، از آن ها به نفس تعبير شود.(2)

نفس در قرآن به اعتبار صفات مختلفي كه در آن است،به پنج مرتبه تقسيم شده است:

1- نفس امّاره و آن نفسي است كه به خوي ملكوتي تهذيب نگشته، به هواي خود به پيش مي رود.

2- نفس لوامه كه مدام خود را به كوتاهي در انجام وظائف ملامت و سرزنش كند،هر "چند به نيكي كوشا باشد.

3- نفس مطمئنّه نفسي است كه از اضطراب شك به آرامش يقين گراييده و از هر بيم و هراسي ايمن است.

4- نفس راضيه بدانچه بر او بگذرد خشنود است.

5- نفس مرضيه كه خدا از او راضي باشد.

كميل بن زياد  می گوید به علي(ع) عرض كردم: يا اميرالمؤمنين! نفسم را برايم تعريف كن! فرمود:كدام نفست را؟ گفتم مگر چند نفس داريم؟ فرمود:اي كميل! چهار نفس است:1-  نفس ناميه نباتيه 2-حسيّة حيوانيه، 3- ناطقه قدسيه كه ويژه انسان است و مدار تكاليف الهي است 4- نفس كليهالهيه ،كه خاص انبيا و اولياي الهي است.(3)

 

جهت آگاهی بیشتر به كتاب 1- نفس مطمئنه شهید دستغیب 2-  اخلاق در قرآن استاد محمد تقی مصباح یزدی و3- مجموعه آثار شهید مطهری ج 22 رجوع شود.

 

2-فطرت : فطرت از ماده «فطر» در لغت به معناي شكافتن(4) گشودن شي ء و ابراز آن(5) ابتدا و اختراع(6) شكافتن از طول، ايجاد وابداع(7) آمده است و از آنجا كه آفرينش و خلقت الهي به منزله شكافتن پرده تاريك عدم، و اظهار هستي امكاني است يكي از معاني اين كلمه، آفرينش وخلقت است، البته آفرينشي كه ابداعي و ابتدايي باشد.

لذا از ابن عباس نقل شده كه مي گفت: من معناي «فاطر السموات و الارض» را نمي دانستم تا اين كه دو تن از باديه نشينان كه درمورد مالكيت يك چاه مخاصمه داشتند به نزد من آمدند، يكي ازآن دو گفت: «أنا فطرتها» يعني ابتدا من آن را حفر كردم(8)

كلمه «فطرت» بر وزن «فِعْلَة» است كه دلالت بر نوع ويژه مي كند و در لغت به معناي سرشت و نحوه خاصي از آفرينش و خلقت است. یكی از محققان می نویسد : واژه «فطرت» كه در فارسی به «سرشت » ترجمه می شود ... دلالت بر نوع خلقت و آفرینش می كند . ..یعنی چیزی را فطری می گویند كه نوع خلقت انسان ، اقتضای آن را داشته باشد  و خدادادی و غیر اكتسابی و كما بیش مشترك بین همه ی افراد انسان باشد و از این رو شامل همه بینش ها و گرایش های خدادادی انسان می شود . (9)

بنابراين، فطرت به معني سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان است و امور فطري، يعني آنچه كه نوع خلقت و آفرينش انسان اقتضاي آن را داشته ومشترك بين همه انسان ها باشد.

خاصيت امور فطري آن است كه اولا مقتضاي آفرينش انسان است و اكتسابي نيست، ثانيا در عموم افراد وجود دارد و همه انسان ها از آن برخوردارند، ثالثا تبديل يا تحويل پذير نيست.

جهت آگاهی بیشتر به كتاب « فطرت » شهید مطهری و معارف قرآن ، استاد مصباح یزدی

 

3- وجدان:

درباره اصل وجود وجدان، ديرزماني است كه بحث‏ها و مناقشات دامنه‏داري ميان انديشمندان جهان وجود داشته است.

گروهي اصل وجود وجدان را به طور كلّي نفي كرده و آن را وَهْم و خيالي بيش نمي‏دانند. بعضي آن را وجه تمايز انسان و حيوان دانسته‏اند. نه ماديون در مورد وجدان ديدگاه مشتركي دارند و نه الهيون، حتي دانشمندان اسلامي ديدگاه يكساني در اين موضوع ندارند.

«فرويد» براي وجدان اخلاقي اصالت طبيعي قائل نيست و آن را امري اكتسابي مي داند و مي گويد:قضاوت‏هاي وجدان هم نمي‏تواند صد در صد صحيح و اطمينان بخش باشد، زيرا منشأ آن، تربيت‏هاي خانواده و اجتماع است و محتواي وجدان اخلاقي مردم را، مجموعه‏اي از واردات (= درك‏هاي) صحيح و ناصحيح تشكيل مي دهد.

بر خلاف نظريه فرويد، عده زيادي از دانشمندان غربي، وجدان اخلاقي فطري را قبول دارند و معتقدند: آدمي علاوه بر وجدان اكتسابي (كه ناشي از تربيت خانواده و اجتماع است) داراي وجدان اخلاقي فطري مي‏باشد. بر اين نكته تأكيد كرده‏

ويكتور هوگو، ژان ژاك روسو، كانت و حتي راسل اند. ويكتورهوگو وجدان را به قطب نماي كشتي انساني در اقيانوس هستي تشبيه كرده است.(10) به عقيده «ژان ژاك روسو» متفكر فرانسوي، هر يك از انسان‏ها در درون خود صاحب نيرويي به نام وجدان است كه فهم خوب و بد، حكم به انجام كارهاي خوب و اجتناب از كارهاي بد، نيز سرزنش و ملامت انسان به سبب انجام بدي‏ها و ترك خوبي‏ها، از شؤون و كارهاي آن است. وي با ستايش وجدان آن را غريزه ملكوتي و ملاك برتري انسان بر چارپايان مي داند.(11) «كانت»فيلسوف آلماني، اخلاق را دستورهاي صريح و قاطعي مي داند كه وجدان انسان، به وي الهام مي كند. او وجدان را ماهيت اعجاب انگيزي دانسته است.

«برترراند راسل»با آن كه پديده اخلاق را تقريباً انكار كرده، ولي در مورد وجدان با صراحت مي گويد: »در تاريخ جهان هرگز در هيچ زماني همكاري انديشه و وجدان فردي براي جهان مانند امروز مهم نبوده است«.(12)

الهيون و پيروان مكتب پيامبران، وجدان اخلاقي فطري را ثابت دانسته و آن را مانند ساير موجودات جهان، آفريده حضرت حق مي دانند. اينان عقيده دارند خداوند اين راهنماي واقع بين را به اراده حكيمانه خود آفريده و در نهاد مردم مستقر نموده است تا با فروغش خوب و بد را بشناسند. اصول فضايل و رذايل را درك كنند و راه رستگاري و سعادت را از گمراهي و بدبختي تميز دهند.(13)

استاد مطهري، وجدان را يكي از ويژگي‏هاي روح انسان و منشأ امر و نهي‏هاي اجتماعي مي داند كه بر اساس آيه «و نَفْسٍ و ما سوّيها فألهمها فجورها و تقويها» خداوند كارهاي زشت و تقوا و پاكي را به آدمي الهام كرده و در ذات و سرشتش اين نكته را نهاده كه چه كاري زشت است و نبايد انجام داد، يا چه كاري خوب است و بايد انجام گيرد. از اين رو وقتي انسان كار قبيحي مي كند و به جرم و خيانتي دست مي زند، نفس لوّامه يا وجدان اخلاقي اش او را مورد ملامت و سرزنش قرار مي دهد.(14)

علامه محمد تقي جعفري نيز وجدان را غير از عقل و غريزه مي داند و معتقد است اين كه انسان‏ها بايد از احكام و دستورهاي عقل پيروي كنند، سندي جز وجدان ندارد.

در معناي عمومي وجدان، تمام حيوانات اشتراك دارند، ولي در انسان‏ها وجدان در معناي عمومي غريزي منحصر نمي گردد، بلكه دريافت‏هاي عالي‏تري وجود دارد كه حيوانات از آن محروم مي باشند.(15)

استاد مصباح يزدي، شناختن خوب و بد و تعيين مصاديق هر يك را بخشي از كار عقل ميداند و نسبت دادن فهم آن‏ها را به نيروي جداگانه به نام وجدان موجه نمي‏شناسد. وي درباره حكم وجدان مي گويد: وجدان غير از تحسين و تقبيح، امر و نهي حقيقي ندارد. او ندامت را نتيجه فهم و درك زيان وارد آمده و از كف رفتن منفعت و سرمايه مادي يا معنوي مي داند. به عقيده وي عذاب وجدان، فرع بر آن است كه شخصي ارزش هايي را پذيرفته باشد و صفات و ملكاتي را به دست آورده و آن‏ها را سرمايه و كمال معنوي خود بداند و كاري انجام داده باشد كه به اعتقاد خودش مستلزم زيان و نقص او است.(16)

بنابراين دانشمندان علوم اسلامي، همه اصل وجود وجدان را به عنوان امر فطري پذيرفته‏اند، ولي در حوزه كاري وجدان اختلاف نظر دارند.

قرآن مجيد به نفس سرزنش‏گر سوگند ياد كرده و مي فرمايد: »و لا أقسم بالنفس اللوامة«.(17) در ايه ديگر نفس انسان را چنين توصيف مي كند كه خوبي و بدي‏ها را خداوند به او الهام كرده است. در احاديث اسلامي از آن به عنوان واعظ دروني ياد شده است. حافظ با توجه به اين نكته مي گويد:

در اندرون من خسته دل ندانم كيست

كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

البته بايد به اين نكته توجه داشت كه قدرت دعوت وجدان و پايه مقاومت او در مقابل طوفان‏هاي نفساني و منافع شخصي بسيار محدود است و تكرار عمل زشت، ديد وجدان را كور مي كند و تشخيص او را دگرگون مي سازد. گاهي كارهاي خلاف و زشت، موجّه جلوه مي كند و كار به جايي مي رسد كه انسان از كار خلاف، كوچك‏ترين احساس ناراحتي نمي‏كند و چه بسا انسان از كشتن جگر گوشه خود لذت مي برد، چنان كه قرآن مجيد مي فرمايد: »بر بسياري از افراد مشرك كشتن فرزندان، زيبا جلوه مي نمود«.(18) جهت آگاهی بیشتر به كتاب های : جبر و اختیار محمد تقی جعفری و فلسفه اخلاق آقای مجتبی مصباح و اخلاق آقای محمد تقی فلسفی و فلسفه اخلاق شهید مطهری رجوع شود .

 

4- روح

روح به معناي؛عامل حيات و زنده ماندن، ، لطيف، وحي، ملاك، حكم الله و روح القدس آمده است.(19)

ابوعلي سينا میگويد: خداوند مردم را از گرد آمدن سه چيز آفريد: يكي تن كه او را به تازي بدن يا جسد خوانند و ديگري جان كه آن را روح خوانند و سوم روان كه آن را نفس خوانند.

غزالي می گويد:روح همان «خود تو» و« حقيقت تو» مي باشد. همان چيزي كه از هر چيز بر تو پنهان تر و تو به آن ناآگاه تري. روح تو همان بُعد ويژه انساني است كه منسوب به خدا است، چنان كه فرموده است: "قل الروح من امر ربّي؛ بگو روح از امر پروردگارم است"، "و نفختُ فيه من روحي؛ از روح خود در آدم دميدم". این روح  حامل بار امانت و معرفت و ويژه انسان است.

وي مي گويد: روح فناپذير و مردني نيست، بلكه به مرگ بدن حال او به حال ديگر تبديل مي شود.(20)

امام صادق(ع) فرمود: "روح را نتوان به سنگيني و سبكي توصيف كرد. روح جسمي رقيق است كه قالبي تيره بر آن پوشانيده شده است". از او پرسيدند: آيا بعد از مردن، روح از بين مي رود؟ فرمود: "خير، باقي مي ماند".(21)

 

5- قلب :

قلب در  فیزیولوژی یكی از اندام‌‌های بدن انسان و عضوی است كه معمولاً در طرف چپ سینه قرار دارد. اما قرآن مجید امور مختلفی را به قلب نسبت داده است. از نظر قرآن هم ادراك حصولی (كه به وسیله تعقل و تدبر انجام میشود) و هم ادراك حضوری و هم تلقی وحی به قلب مرتبط است.

علاوه بر آن حالات انفعالی یا احساسات باطنی مانند ترس، اضطراب، حسرت، غیظ، قساوت،  خشوع، رأفت، رحمت، غفلت، اطمینان، آرامش، نفاق، پاكی، سلامت و مرض به قلب نسبت داده شده است. بنابر این قلب در اصطلاح قرآن، موجودی است كه  درك میكند، میاندیشد، مركز عواطف است،  تصمیم میگیرد، دوستی و دشمنی میكند و غیره.

شاید بتوان ادعا كرد منظور از قلب،  روح و نفس انسانی است كه میتواند خاستگاه همه صفات عالی و ویژگیهای انسانی باشد، چنان كه میتواند منشأ سقوط انسان در رذایل انسانی باشد.(22) از كلام علامه طباطبایی استفاده میشود به كار بردن واژه قلب در روح و صفات روحی به این مناسبت است كه قلب به معنای اندامیاز بدن تجلیگاه روح است و نخستین عضوی است كه روح به آن تعلق میگیرد و به یك معنی واسطه ارتباط روح با بدن است.(23) همچنین میتوان گفت: حالات روحی و منسوب به قلب و روح نظیر شادی، اضطراب،تشویش و غیره بیشتر و پیشتر از هر عضو دیگر در قلب و ناحیه قلب احساس میشوند و انسان در بدن خویش قلب را به عنوان عضو مرتبط با این حالات میشناسد. در حالت غم و اندوه، این سینه است كه تنگ میشود و قلب است كه میتپد و نبض است كه به سختی میزند و منشأ حركات نبض، قلب است(24).

 

پي نوشت ها:

1.المنجد.

2.سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 713،

3.همان، ج 10، ص 178

4. تاج العروس ، واژه فطرت

5. معجم مقائيس اللغه ، واژه فطرت

6. صحاح جوهري، واژه فطرت

7.مفردات راغب، واژه فطرت

8. نهايه ابن اثير ، واژه فطرت

9. معارف قرآن ، استاد مصباح یزدی ، ص 27،مؤسسه در راه حق ، قم، چاپ دوم ،تاریخ نشر ، بهار 1368 ه ش

10. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 196.

11. مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، ص 86 - 85.

12. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 192.

13. محمد تقي فلسفي، اخلاق، ج 1، ص 161.

14. استاد مطهري، فلسفه اخلاق، ص 34 و 33، با تلخيص.

15. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 196

16. مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، ص 89 - 88، با تلخيص.

17. قيامت (75) آيه 12.

18. انعام (6) آيه 137.

19. المنجد

20. سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 712.

21.سيد مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 5، ص 713

22ـ محمدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 265 ـ، با تلخیص.

23ـ همان، ص 246.

24ـ همان، ص 247.

چگونه در كسب و كار خود موفق و درآمد خوبي كسب كنيم؟
مهم ترين چيزي كه باعث جلب روزي مي شود، تلاش و كوشش انسان در كنار توكل به خدا است.

چگونه در كسب و كار خود موفق و درآمد خوبي كسب كنيم؟

پرسش گر گرامي مهم ترين چيزي كه باعث جلب روزي مي شود، تلاش و كوشش انسان در كنار توكل به خدا است. بايد بدانيد هر فردي رزق و روزي تقسيم شده اي دارد كه مي تواند با كسب و كار  و تلاش به آن دست پيدا كند و در مورد روزي تقسيم شده اش به او ظلم نمي شود  شما نيز تلاش تان بيشتر كنيد و بدانيد روزي هر كس از طرف خدا اندازه گيري شده است و هيچ كسي نمي ميرد مگر اين كه روزي مقسوم او به او برسد. پيامبر اعظم (ص) فرمود: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ لَنْ يَعْدُوَ امْرُؤٌ مَا قُسِّمَ لَهُ (1) اي مردم روزي تقسيم شده است و نسبت به روزي تقسيم شده، به هيچ كس ظلم نمي شود(يعني كم تر از روزي خود نمي گيرد).

پس نبايد براي روزي حرص زياد زد و نبايد از روزي كم، نا اميد شد، و نبايد توقع داشت كه با كار كم، يا در مدتي كوتاه صاحب سرمايه اي بزرگ شد.

اما نكاتي كه در موفقيت در كسب و كار بسيار موثر مي باشد عبارتند از:

1- انتخاب كار متناسب با روحيات و علاقه :چرا كه انسان براي كاري كه دوست دارد بيشتر مايه مي گذارد.

2- استقامت و پايداري: شرط موفقيت در هر كاري اين است كه در آن كار پايداري كنيم تا در آن موفق شويم.

3-مشورت با انسان هاي كاردان درآن رشته  براي انتخاب درست نحوه كار و كسب و هزينه و خرج كردن درآمد.

4- داشتن ايده هاي جديد و ابتكارات متناسب با آن كار ،چرا كه بسياري از پيشرفت ها در گرو داشتن ابتكار است.

5- تقيد به كسب در آمد از راه حلال و دوري از كارهاي حرام مانند كم فروشي خيانت غش دروغ ربا و .... كه منوط به دانستن اين احكام حلال و حرام است.

6-داشتن هدف هاي بزرگ و برنامه ريزي براي رسيدن به آن هدف ها .

7- سخاوت و اهل بذل و بخشش بودن  و دادن صدقات واجب و مستحب بودن كه سبب افزايش روزي است.

اميدواريم با تلاش و كوشش بتوانيد درآمد خوبي داشته باشيد.

پي نوشت ها:

1. محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 ه.ق، ج 13، ص 29.

شهید محمد مفتح چه كسی بود تفسیری از كارهای وی را شرح دهید ؟
شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ ه.ش در خانواده اي روحاني در همدان به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ محمود مفتح از وعاظ بزرگ همدان بود.

شهید محمد مفتح چه كسی بود تفسیری از كارهای وی را شرح دهید ؟

شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ ه.ش در خانواده اي روحاني در همدان به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ محمود مفتح از وعاظ بزرگ همدان بود.

استعداد فراوان و عشق زياد شهيد به تحصيل باعث شد كه بزودي مراحل مختلف تحصيل را بگذراند، به نحوي كه ديگر حوزه همدان براي او قابل استفاده نبود و لذا در سال ۱۳۲۲ در حالي كه تنها ۱۵ سال داشت براي ادامه تحصيل به حوزه علميه قم مهاجرت كرد.

تحصيلات تكميلي

پس از ورود به قم در حجره اي در مدرسه دارالشفاء اقامت كرد و شبانه روز به تحصيل علم پرداخت. از محضر اساتيد بزرگي همچون حضرت آيت الله العظمي امام خميني، مرحوم آيت الله علامه طباطبائي، مرحوم آيت الله داماد، مرحوم آيت الله حجت و ... استفاده كرد و بزودي دوره كامل خارج علوم مختلف حوزه را گذارند و جامع منقول و معقول گرديد تا اينكه به درجه اجتهاد نائل آمد و به عنوان مدرسي در حوزه به تدريس پرداخت، به نحوي كه حوزه هاي درسي ايشان در زمينه هاي مختلف به خصوص فلسفه از رونق خاصي برخوردار بود و از پر استفاده ترين حوزه هاي درسي براي فضلاي قم محسوب مي شد.

شهيد مفتح در كنار تحصيل در حوزه به تحصيل علوم جديده پرداخت و مدارج مختلف تحصيلات جديده را نيز گذراند وي  پس از مدت نسبتاً كوتاهي موفق به اخذ درجه دكتري (P.H.D) در رشته فلسفه گرديد.

فعاليتهاي ايشان در مسائل اجتماعي و سياسي و آشنايي كه از نزديك با حوزه و دانشگاه و كليه مسائل آن پيدا كرده بود سبب شد كه استاد شهيد از سالهاي بسيارقبل، به اهميت وحدت فيضيه و دانشگاه پي برد.

مقاله ايشان تحت عنوان وحدت مسجد و دانشگاه كه در سالهاي حدود ۱۳۴۰ در نشريه مكتب اسلام قم چاپ شد خود به خوبي نشانگر نوع تفكر و تلاش عملي استاد مفتح در زمينه ايجاد اين وحدت از آن سالهاست.

با شروع قيام حضرت امام خميني(ره) شهيد مفتح كه يكي از شاگردان نزديك ايشان بود، از روز اول قيام پشت سر امام مبارزات خود را اوج بيشتر داد.

منبرهايي كه ايشان در شهرهاي آبادان، خرمشهر، اهواز و... مي رفتند بارها منجر به دستگيري و تبعيد ايشان گرديد ولي شهيد مفتح مجدداً در مناسبت بعدي براي منبر به آن شهرها مي رفتند تا بالاخره در آخرين بار ايشان دستگير، تبعيد و به استان خوزستان ممنوع الورود شد.

در دانشكده الهيات

غناي علمي استاد، تبحر و تسلط ايشان به علوم جديده و قديم، بيان شيوا و قلم قدرتمند ايشان، دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران را بر آن داشت تا به طور رسمي از ايشان دعوت به عمل آورد تا به تدريس در آن محل بپردازد. شهيد مفتح به شوق همكاري با استاد شهيد آيت الله مطهري تدريس در دانشكده الهيات را پذيرفت و از سال ۱۳۴۹ در تهران اقامت گزيد.

مسجد جاويد؛ سنگر مبارزه با ظلم و الحاد

شهيد آيت الله دكتر مفتح با قبول امامت مسجد جاويد در سال ۱۳۵۲ هسته اي ديگر را در جهت تجمع نيروهاي مسلمان مبارز و سنگري براي ارائه اسلام راستين و جبهه اي براي مبارزه با رژيم پهلوي ايجاد كرد. وي ابتدا اقدام به تشكيل كتابخانه اي در مسجد كرد و سپس با تشكيل كلاسهاي مختلف از جمله اصول عقايد، فلسفه، اقتصاد، تفسير قرآن، نهج البلاغه، عربي، تاريخ اديان، جامعه شناسي و... براي دانشجويان و نيز كلاسهاي ديگري در سطح دانش آموزان اقدامي مؤثر براي بالابردن سطح آگاهي هاي مذهبي به صورتي منظم و سيستماتيك و همچنين ايجاد زمينه براي آشنايي در جهت پيشبرد انقلاب اسلامي نمود تا اين كه در سوم آذر ماه ۱۳۵۳ با دستگيري شهيد آيت الله مفتح و آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي مسجد جاويد تعطيل شد . شهيد مفتح حدود ۲ ماه در زندان رژيم زير شديدترين شكنجه ها به سر برد .

مسجد قبا ؛ قلب تپنده انقلاب

حدود ۲ سال پس از آزادي از زندان شهيد آيت الله دكتر مفتح امامت مسجدي در نزديكي حسينيه ارشاد را پذيرفت و آن مسجد را قبا ناميد و بدين صورت مسجد قباي ديگري در راستاي مسجد قبا در صدر اسلام بنياد نهاده شد تا سنتهاي اصيل رسول خدا و خاندان پاكش را احيا كند.

وي اين مسجد را به عنوان بزرگترين سنگر در جريان مبارزات انقلاب اسلامي درآورد. جمعيتهاي چندين صدهزار نفري كه در سالهاي ۵۶ و ۵۷ در سخنراني هاي ماه مبارك رمضان در مسجد گرد مي آمدند، تا آن زمان بي سابقه بود و رعب و وحشت زيادي در دل رژيم منفور پهلوي ايجاد مي كرد.

فعاليت در لبنان؛ اقدامي عملي در تعميق و گسترش انقلاب اسلامي

در جريان جنگهاي داخلي لبنان كه رژيم صهيونيستي اشغالگر با همكاري رژيمهاي مرتجع منطقه براي سركوبي شيعيان و فلسطيني هاي مسلمان به پا خاسته مقيم لبنان برپا كرده بود، شهيد آيت الله دكتر مفتح اقدام به جمع آوري اعانه به مقدار زياد كرد و آنها را به لبنان فرستاد. او معتقد بود اساسي ترين كار براي پيشرفت هرچه بيشتر شيعيان لبنان، بالاتر بودن سطح آموزش و فرهنگ آنان است، عليهذا براي جنگ زدگان لبنان دو برنامه كوتاه مدت و دراز مدت داشت. در برنامه كوتاه مدت سعي بر آن داشت تا مخارج تحصيلي كودكان شهداي لبنان را تأمين كند و در اين راه موفق شد عده زيادي از بازماندگان شيعيان جنگ زده را با تأمين مخارج تحصيل و پوشاك و غذا راهي مدارس بكند. هدف وي از اجراي برنامه درازمدت اين بود كه يك مركز و مجتمع آموزشي شيعي در لبنان ايجاد كند و با اين اقدام دست به اساسي ترين كار در جهت از بين بردن عقب افتادگي شيعيان لبنان زد.

نماز عيد فطر؛ نقطه عطفي در حركت انقلاب:

شهيد مفتح در رمضان سال ۱۳۵۶ اقدام به تشكيل جلسات سخنراني در مسجد قبا نمود و از كساني كه رژيم، آنها را از انجام سخنراني منع كرده بود دعوت كرد و با اين عمل قدم مؤثري را در جهت رسوا كردن رژيم برداشت.

پس از روزهاي سازندگي ماه رمضان ۵۶ شهيد آيت الله دكتر مفتح اعلام كرد كه نماز عيد فطر را در زمينهاي قيطريه خواهد خواند.

ساعت ۸ صبح پنجشنبه ۱۶ شهريور دكتر مفتح به زمينهاي قيطريه آمد و مشاهده كرد كه سر تا سر زمين توسط نيروهاي مسلح ارتش شاهنشاهي اشغال شده است.

در اوائل راه، ارتش شروع به شليك تير هوايي و گاز اشك آور به سوي جمعيت مؤمن و مبارز كرد اما مردم با روشن كردن آتش و سوزانيدن مقوا در اطراف شهيد مفتح مانع از آسيب رساني گاز به ايشان شدند.

نظاميان شاه به كمي پائين تر (خيابان دكتر شريعتي، سر راه شهيد كلاهدوز) حمله كردند و دكتر مفتح را با سرنيزه و قنداق تفنگ به سختي مجروح و مضروب كردند به طوري كه امكان حركت از وي سلب شد.

شهيد مفتح كه صبح جمعه ۱۷ شهريور براي مداوا و پانسمان زخمهاي ناشي از تظاهرات ديروز به بيمارستان رفته بود، موقع بازگشت به منزل به وسيله ساواك دستگير شد.

بدين ترتيب در اولين ساعات حكومت نظامي وي با تن و بدني مجروح دستگير و روانه زندان كميته ضد خرابكاري شاه گرديد.

بعد از ۲ ماه كه رژيم سابق در اثر اوجگيري انقلاب ناچار به گشودن در زندانها شد شهيد آيت الله دكتر مفتح از زندان آزاد شد.

پس از انقلاب:

كوشش هاي شبانه روزي استاد مفتح، پس از انقلاب با شدتي بيشتر دنبال شد، لياقت و جديت و كارداني ايشان ناشي از ايمان و اعتقاد عميقشان به انقلاب اسلامي بود.

وي علاوه بر عضويت در شوراي انقلاب با درخواست دانشجويان دانشكده الهيات و بعد از مشورت با استاد مطهري سرپرست دانشكده الهيات شدند و علاوه بر اين سرپرستي كميته منطقه ۴ تهران نيز برعهده وي بود.

دكتر مفتح در ادامه ساليان دراز كوشش و تلاش براي وحدت فيضيه و دانشگاه كه اسلام بر جامعه حاكم و كشور تحت رهبريهاي حضرت امام به پيش مي رفت به كوشش خود در اين زمينه افزود. در سالگرد شهادت آيت الله حاج سيدمصطفي خميني اقدام به تشكيل سمينار وحدت حوزه و دانشگاه در دانشكده الهيات نمود كه اين اولين سميناري بود كه تحت اين عنوان برگزار مي شد.

شهادت:

دكتر مفتح در ساعت ۹ صبح روز سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ در حياط خلوت دانشكده الهيات دانشگاه تهران با شليك چند گلوله از سوي ضاربين بشدت زخمي شد و معالجات در بيمارستان اثري نبخشيد. ايشان حدود ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز به شهادت رسيد. (1)

پي نوشت ها :

http://www2.irna.ir/occasion/27azar84/index.htm.1

اگر كسی هنری را به اصطلاح برای دل خودش انجام دهد نزد خداوند اجر دارد؟
اگر باعث رفتن به سمت أعمال صالح و خدایی شود، أمری مطلوب و پسندیده است و حتی دارای أجر و ثواب است.

 اگر كسی هنری را به اصطلاح برای دل خودش انجام دهد مثلا تابلو بكشد برای اینكه علاقه دارد و از این كار لذت می برد قصد فروش و اینها هم ندارد آیا این كار نزد خداوند عمل صالح به حساب می آید و اجر دارد؟ و اگر پاسخ این است كه باید نیت برای خدا باشد كاری مثل تابلو كشیدن را كه ظاهرا دردی از كسی دوا نمی كند چگونه می توان به نیت خدا انجام داد؟

 نقاشی و كشیدن تابلو از روی علاقه، اگر مقدمه ای است تا روحیه تان قوی و شاداب شود و همین شادابی باعث رفتن به سمت أعمال صالح و خدایی شود، أمری مطلوب و پسندیده است و حتی دارای أجر و ثواب است.

در ضمن برای ارزشی شدن كارها، نگاه ظاهری، نگاه نادرستی است. زیرا هركسی عملی را می تواند با نیت های گوناگون انجام دهد. همین نیت هاست كه معنا و مفهوم عمل را تغییر می دهد. أنجام دادن كارهای مباح، همانند نقاشی كشیدن، خوردن غذا، راه رفتن و هرچیز دیگری كه ممكن است به فكرتان خطور كند، در صورتی كه با نیت الهی باشد، مورد پسند خدای متعال است. مثلا شما نیت می كنید غذا بخورید تا قوت پیدا كنید و خدمت به والدین كنید. یا مثلا شما می خوابید تا با روحیۀ خوب وارد نماز شوید و ... .

در فرهنگ اسلامی آنچه اهمیت دارد دو عنوان اساسی عمل صالح و نیت خیر است. این گونه است كه مبحث حسن فعلی و حسن فاعلی در ادبیات و اصطلاحات اسلامی وارد می شود. این مبحث یكی از مهم ترین مباحثی است كه سرنوشت رفتار آدمی را تعیین می كند.

در اسلام آنچه مهم است حسن فعلی یعنی عملی است كه خود به خود دارای ارزش و مصلحت باشد. اما حسن فعلی و كار نیك به تنهایی نمی تواند سرنوشت عمل كننده اش را تعیین كند، بلكه زمانی این كار نیك و خوب، ارزش واقعی می یابد و تاثیرات مثبتی در دنیا و آخرت و شخص و شخصیت انجام دهنده آن، به جا می گذارد كه از حسن فاعلی نیز برخوردار باشد. حسن فاعلی بدین معناست كه شخص می بایست به قصد خوب، كار خوب و نیكی را انجام دهد.

از نظر اسلام، نقش نیت خیر و خوب، بسیار برجسته است. از این رو هر عمل خیر و مباحی كه با نیت انجام گیرد(در امور مباح، جهت دهی شما، خیلی مهم است.)، دارای أجر و ثواب است. در روایات بارها به اشكال مختلف بر این نقش مهم توجه شده است، از جمله اینكه رسول الله(ص) فرمود: انماالاعمال بالنیات؛(1) ارزش اعمال به نیت آن است. همچنین فرمود: لاعمل الا بالنیه... الا ان النیه هوالعمل؛(2) هیچ عملی جز به نیت نیست... آگاه باشید كه نیت همان عمل است. زیرا این نیت است كه عمل را معنا و مفهوم واقعی و جدیدی می بخشد و از كارهای عادی جدا می سازد. انسانها برای اینكه كاری را انجام دهند كه مقبول درگاه الهی باشد و آثار آن در دنیا و آخرت خود را نشان دهد، می بایست نیت نیك و خیر داشته باشند. و نكته آخر اینكه این عمل نباید به حدی باشد كه از وظایف اصلی و كلیدی در به دست آوردن اهداف بلند اخروی ما، تاثیر منفی بگذارد و تمام زوایای زندگی ما را پر كند و به طور كلی با توجه به عمر محدود انسان باید در میان كار های انتخابی خود بهترین كارها كه موجبات سعادت در دنیا و آخرتش را فراهم می كند انجام دهد و این قبیل كارها در كنار انجام وظایف اصلی و برای به دست آوردن نشاط در آنجام آن وظایف اصلی خوب است. برای توضیحات بیشتر می توانید با شماره(09640)تماس بگیرید.

پی نوشت ها:

1. حر عاملی، وسائل الشیعه، قم ، آل البیت، 1409ه ق، ج1، ص48.

2. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج1، طبع آل البیت، حدیث1، ص46.

 

چه كار كنم كه امام زمان (عج) مرا نيز بخرد و مانند زهيرعاقبت بخیر کند؟
بايد علاوه بر محبت به حضرت تقوا داشته باشيد يعني واجبات را انجام و محرمات را ترك كنيد و سعي كنيد صفات زشت و پست اخلاقي را از خود دور كنيد

اينجانب كارشناس برق بعد از شنيدن داستان عنايت امام حسين (ع) به زهير بن قين و حر بن يزيد رياحي و با توجه به اينكه مي دانم اعمال و عباداتم بسيار ناقص است و مرا در نهايت به جايي نخواهد رساند، دوست دارم بدانم چه كار بايد بكنم كه امام زمان (عج)  مرا نيز بخرد و مانند زهير و حر عاقبت به خير كند؟

اين كه دوست داريد از ياران امام زمان عجل الله تعالي فرجه باشيد و مورد تاييد و عنايت حضرت باشيد بسيار ارزشمند است. ولي بدانيد امام زمان از ما تقوا و عمل به وظيفه ديني اجتماعي خودمان را مي خواهد، يعني اگر مي خواهيد مورد تاييد و عنايات امام زمان(عج) قرار بگيريد بايد علاوه بر محبت به حضرت تقوا داشته باشيد يعني واجبات را انجام و محرمات را ترك كنيد و سعي كنيد صفات زشت و پست اخلاقي را از خود دور كنيد و وابستگي خود را به دنيا قطع كنيد، اين گونه محبوب امام زمان خواهيد شد.

در آيات و روايات به عوامل تقوا اشاره شده است:

1- انجام واجبات:«وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (1)

 اين راه مستقيم من است. آن را پيروي كنيد و از راه هاي ديگر تبعيت ننمايد كه شما را از راه تان متفرق مي سازد. اين چيزي است كه خداوند به آن سفارش مي كند تا به تقوا برسيد.

در آية ديگر در مورد فسلفة روزه مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»(2)؛ اي مؤمنان ! روزه بر شما واجب شده، همان طوري كه بر پيشينيان شما واجب گرديد. اميداست كه به تقوا برسيد».

2- ترك محرمات و شبهات؛ رسول اكرم (ص ) مي فرمايد: انسان به رتبة تقوا نمي رسد، مگر آن كه از حلال پرهيز كند تا به دام حرام نيفتد. (3)

3- محاسبه نفس؛ پيامبر به ابوذر مي فرمايد: «هرگز انسان از پارسايان محسوب نمي شود مگر آن كه خودش را محاسبه كند، شديدتر از محاسبة شريك از شريك خود، تا بداند از كجا طعام و آب و لباسش را به دست آمده؛ آيا از حلال است يا از حرام». (4)

4- حفظ زبان؛ امام علي (ع ) مي فرمايد: به خدا قسم ! نمي بينم بنده اي به تقوا برسد، مگر آن كه زبانش را حفظ نمايد. (5)

5- ترك دنياطلبي؛ امام علي: بر دل دنيا طلب حرام است كه تقوا را در خود جا دهد. (6)

6- حيا از مردم: امام عسكري (ع): كسي كه از مردم حيا نكند و پروا نداشته باشد، از خدا نخواهد ترسيد. (7)

7- ترك پرگويي؛ امام علي: «كسي كه زياد حرف بزند، لغزشش فزون مي گردد. كسي كه لغزشش زياد شود، شرمش اندك مي شود. آن كه شرمش كم شود، پارسايي و ورعش كم مي گردد. كسي كه ورعش كم شود، قلبش  مي ميرد . قلب مرده به آتش در مي افتد. (8)

8- توفيق الهي؛ امام علي: خدايا! هييچ دستاوردي نتوانم داشت، جز آن چه ارزاني ام داري و از بدي نمي توانم بپرهيزم، جز آن چه از آن مصونم داري.(9)

پس راه رسيدن به تقوا، دوري از زمينه تمام گناهان و انجام تمام واجبات و رعايت مستحبات و مكروهات تا حد توان و ارتباط با خدا  و به ياد خدا بودن است، لازمه تقوا  اين است كه انسان شناخت خود را از گناهان و آثار و عواقب و عذاب هاي آن و واجبات و آثار و عواقب آن بالا ببريم،  و بايد و نبايد هاي احكام و اخلاق را بدانيم، براي اين منظور  علاوه بر رساله توضيح المسائل مرجع تقليدتان، كتاب گناهان كبيره اثر آيت الله دستغيب و كتاب هاي اخلاقي مانند اخلاق مرحوم شبر و كتاب بهشت اخلاق اقاي نيلي پور پيشنهاد مي گردد.

بدانيد كسي كه بتواند تقوا را به تمام معنا در خود به وجود بياورد، حتما شيعه واقعي اهل بيت عليهم السلام مي باشد، چرا كه بالاترين مطالبه اهل بيت از ما تقوا است. اين گونه مي توانيد خود را محبوب امام زمان تان كنيد.

پي نوشت ها:

1. انعام (6 آيه 153.

2. بقره (2) آيه 183.

3. محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، انتشارات دارالحديث، ج 4، ص 3636 .

4. همان،

5. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 175.

6. عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم و درر الكلم،  انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1366 ه. ش، ص 142.

7. علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 75 ، ص 377.

8. نهج البلاغه، قصار 341.

9. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 206.

آیا عذاب قبر جسمانی است یا روحانی ؟
عذاب‌ها هم می‌تواند روحی باشد و هم جسمی، همان گونه كه در دنیا بعضی از سختی‌ها و عذاب‌ها روحی و برخی دیگر جسمی و بدنی‌اند

آیا عذاب قبر جسمانی است یا روحانی ؟

ابتدا باید بدانید كه منظور از قبر در تعابیر دینی همان عالم برزخ است و مراد از عذاب قبر هم فشارهای اولیه است كه بر فرد در هنگام ورود به آن عالم وارد می آید نه فشار و عذابی كه در نزد عوام گمان می شود بر جسم فرد در مقبره و یا گور او وارد می شود .

روح انسان پس از فرا رسیدن مرگ و پایان زندگی دنیا وارد عالم برزخ میشود،  در آن جا در جسم لطیفی قرار میگیرد كه از بسیاری از عوارض جسم مادی بركنار است، ولی از آن نظر كه شبیه جسم مادی عنصری دنیایی است، به آن بدن مثالی یا قالب مثالی گویند كه نه كاملاً مجرد است و نه مادی محض، بلكه دارای یك نوع تجرد برزخی است.(1)

عذابها هم میتواند روحی باشد و هم جسمی، همان گونه كه در دنیا بعضی از سختیها و عذابها روحی و برخی دیگر جسمی و بدنیاند اما در هر حال احساس درد و عذاب جسمی (خواه مادی، یا مثالی و یا اخروی ) با وجود روح و همراه بودن با روح، معنا دارد. اگر جسمی خواه مادی، یا مثالی، روح با آن نباشد، احساس درد و عذاب نمیكند. اما این كه بدن انسان در آخرت چگونه است، آیا عیناً  بدن دنیایی است و هم چنین عذاب آن به چه گونه است، محل اختلاف است.

 از آیات استفاده میشود كه انسان در آخرت، معاد جسمانی و لذت و عذاب جسمی دارد.

از جمله :  برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش كرد و گفت : چه كسی استخوانها را زنده میكند، در حالی كه پوسیده، بگو: همان كسی آن را زنده میكند كه نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است.(2)

برای اطلاع بیش تر میتوانید به كتاب نفیس پیام قرآن، ج 5 و 6 اثر آیت اللّه ناصر مكارم شیرازی مراجعه فرمایید.

 

 پینوشتها:

1. ناصر مكارم شیرازی، پیام قرآن، نشر مدرسه امیر المومنین قم ، ج 5 ص 463و 464.

2. یس (36) آیه 78و 79.

چرا حضرت زهرا سلام الله عليها به مقام نبوت يا امامت نرسيدند؟
آن چه مسلم است اين است كه زن و مرد از لحاظ خصوصيات جسمي و رواني تفاوت دارند و اين تفاوت ها موجب شده است تا هر يك از زن و مرد، براي مأموريت هاي خاصي در زندگي ...

چرا حضرت زهرا سلام الله عليها به مقام نبوت يا امامت نرسيدند؟

آن چه مسلم است اين است كه زن و مرد از لحاظ خصوصيات جسمي و رواني تفاوت دارند و اين تفاوت ها موجب شده است تا هر يك از زن و مرد، براي مأموريت هاي خاصي در زندگي و جامعه صلاحيت داشته باشند. پيامبر، بايد رهبري جامعه را به دست گيرد. ممكن است نياز باشد كه در جنگ ها شركت كند و رو در رو با دشمنان بجنگد و همچون پيامبراسلام(صلي الله عليه وآله) در يك نبرد [احد] دهها زخم كاري را به جان بخرد؛ در مذاكرات سياسي بسيار مهم، با سياست بازان حرفه اي دست و پنجه نرم كند و گول آن ها را نخورد و... در حالي كه طبيعت زن با امور مزبور سازگار نيست. معلوم است كه مقام نبوت از امور مشكل است كه مسئوليت خاص رهبري و راهبري با حضور در ميادين مختلف از لوازم آن است. البته آن چه امتياز و مقام است، "ولايت " و مقام "قرب الهي " است كه در اين جهت، بين مرد و زن فرقي نيست. براي رسيدن به مقام "خليفة اللهي " و انسان كامل شدن، بين مردان و زنان فرقي نيست؛ خداوند، راه را براي هر دو صنف باز كرده است و هيچ كمالي را به مذكر يا مؤنث بودن مشروط نكرده است و اين دو خصوصيت فقط به كارهاي اجرايي مربوط است. راه هاي ترقي و تعالي انسان متفاوت است؛ يكي راه فكر و ديگري راه دل، عاطفه، شور، علاقه و محبت است؛ اگر زنان در اين راه [راه دل و مناجات] موفق تر از مردها نباشند، يقينا همتاي مردها هستند و اين راه، راه اساسي است؛ امّا راه فكر راه فرعي است. در فرهنگ وحي، با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آن ها را دريافت كردن، سخن خويش را با آن ها در ميان گذاشتن و سخن آنان را شنيدن و به مقام عصمت رسيدن و در زمره اصفيا قرار گرفتن، همه مواردي است كه زن نيز همانند مرد در همه اين صحنه ها سهيم بوده، يعني زنان نيز مانند انبيا و اولياي خاص (عليهم السلام)، جزو اصفياي الهي است.(1)

در بحث امامت هم بايد به ماهيت و اقسام آن توجه نمود. امامت تام مشتمل بر دو مقام است:

الف) مقام ملكوتي و معنوي كه همان ولايت تكويني ائمه بر امت است كه به واسطه آن صاحب اين ولايت، امامت معنوي امت را بر عهده دارد به عبارت ديگر سلوك معنوي امت به رهبر و صراط مستقيم نياز دارد كه اين صراط مستقيم همان عقائد، اخلاق، گفتار و رفتار معصوم است كه بارزترين آنها اهل بيت از جمله حضرت زهرا(س) مي باشد كه البته با اين نوع ولايت شخص نيز قادر است به هنگام لزوم و ضرورت تصرفاتي را در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهد.(2)

ب) مقام ملكي و مادي كه همان مقام رهبري امور اجرايي در بين مردم است و آنچه مسلم است آن است كه ائمه دوازده گانه داراي هر دو مقام بوده و با وجود مقام ملكوتي عهده دار اوامر اجرايي از قبيل تماس با مردم، شركت در جنگها و... جامعه نيز بوده اند.

حال آنچه حضرت زهرا س آن را دارا بوده و به آن مقام رسيده اند همان مقام معنوي و ولايت تكويني امامت است زيرا مقام مادي و رياست عمومي، نيازمند برخورد مستقيم با مردم و يا شركت در جنگها و رهبري همه جانبه، نيازمند نيرويي قوي و مرد است بر اين اساس تحمل اين وظيفه به عهده مرد گذاشته شده است(3) همانگونه كه خداوند در قرآن نيز به مسئله نبوت اشاره كرده و خطاب به پيامبر اسلام (ص)مي فرمايد"وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِم..."(4) ما پيش از تو، جز مرداني كه به آنان وحي مي‏كرديم، نفرستاديم" لذا حداقل آن است كه با وجود نيروي مردي مانند اميرالمومنين و... هيچ ضرورتي مقتضي آن نيست كه حضرت به عنوان زن مستقيماً وارد ميدان شده و كارها را بر عهده گيرد آنچنانكه قرآن حضرت مريم را سرور تمام زنان عصر خود معرفي كرده و فرمود" اي مريم: بدان كه خدا تو را براي اهدافي كه دارد انتخاب و از ميان همه زنان عالم برگزيد"(5) و حال آنكه وي هيچگاه به مقام امامت ظاهري نرسيده است.

اما در خصوص فضيلت حضرت زهرا(س) اين حديث بسيار زيبا و گويا است كه امام حسن عسكري(ع) فرمود:

نحن حجج الله وجدتنا فاطمه حجة الله علينا؛ (6) ما حجت هاي الهي هستيم و جده ما فاطمه، حجت الهي بر ما است.

از اين حديث فضيلت حضرت فاطمه زهرا بر امامان از فرزندانش به آساني قابل اثبات است. گرچه امام اول بر همه آنان برتري دارد.

شهيد مطهري سخن شنيدني در اين باره دارد: هيچ مردي جز پيامبر و علي(ع) به پاية حضرت زهرا نميرسد. حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امام هستند و پيامبران غير از خاتم الانبياء برتري دارد. (7)

پينوشتها:

1. زن در آينه جلال و جمال، آية الله جوادي آملي، ص 168ـ182، 190ـ201.

2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، چ دارالكتب الاسلاميه، تهران: 1374ش، ج 2، ص558.

3. جوادي آملي، عبدالله، نسيم انديشه، اسراء، قم: 1388ش، ج1، 93.

4. انبياء(21) آيه 7.

5. آل عمران(3) آيه 42.

6. سيد عبدالحسين طيب، أطيب البيان في تفسير القرآن، ج 13، ص 225، نشر فرهنگ اسلامي، بيتا، بيجا.

7. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 133، نشر صدرا، 1378ش.

معجزه پیامبر اسلام (ص) و معجزه دیگر انبیای الهی
قرآن به مراتب از معجزات پيامبران پيشين بالاتر و برتر مي باشد.

چرا معجزه ي ساير پيامبران ظاهرا بزرگتر از معجزه رسول الله صل الله عليه و آله و سلم به نظر مي رسد؟

بر خلاف نظر شما عقيده داريم كه قرآن به مراتب از معجزات پيامبران پيشين بالاتر و برتر مي باشد. به طور كلي معجزاتي كه به دست انبیای الهی ارائه شده ،دو نوع بودهاند:

برخی  زمانمند بوده كه در زمان خاصی انجام میگرفته است، نظیر عصای موسي، شقالقمر، زنده كردن مردگان ، چنين معجزاتي محدود به همان زمان بوده اند و اكنون جز نقل هاي تاريخي چيزي از آن ها باقي نمانده است و اگر كسي بخواهد آن ها را انكار كند، با زير سئوال بردن اصالت اين منابع تاريخي و يا حتي ديني مي تواند به انكار اين معجزات بپردازد كما اينكه هم اكنون بسياري وقوع اين معجزات را زير سئوال برده و آن ها را افسانه خوانده اند.

برخی از معجزات نظیر قرآن كریم فرا زمانی و همواره زنده و گویا است و برای اثبات حقایق الهی كاملاً یقین آور است. ذرهای تفاوت بین این زمان و زمان نزولش در این باب وجود ندارد. برای كسانی كه در جستو جوی حقیقتند، همواره مفید و یقینآور است و به جهت حضور و وجود آن در اين زمان كسي نمي تواند آن را انكار و رد نمايد. پیامبر اسلام با معجزه قرآن ادعای نبوت كرد. مردم را به هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی كه حاضر شد كافران تنها یك سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن سوره كمك بگیرند. (1) چهارده قرن است كه این ندا در گوش جهانیان طنین انداز است، ولی كسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود.

اعجاز قرآن منحصر در اعجاز لفظی نیست، بلكه جنبه های متعددی را شامل می شود.

وجوه اعجاز قرآن

1- اعجاز طریقی:

 یعنی قرآن كه معارف والا و معانی بلند و سخنان حكیمانه و دانش های مختلف در آن جمع شده، توسط شخصی آورده شده كه حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست.

بر این اساس قرآن مجید روی كلمه «امّی» در مورد پیامبر (ص) تكیه كرده و خطاب به پیامبر می فرماید: "پیش از این كتابی نمی خواندی و چیزی با دست خود نمی نوشتی تا مایه تردید و شك گمراهان گردد". (2)

2- اعجاز بیانی:

شیوه سخن گفتن قرآن طوری است كه با آن چه بشر تاكنون شنیده و گفته، تفاوت زیاد دارد. هیچ كلامی در زیبایی ظاهر و شیرینی بیان به پای قرآن نمیرسد. آنچه علمای ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر می كنند، در بالاترین مقیاس در قرآن وجود دارد. قرآن دارای سبك خاصی است كه نظیر آن یافت نمی شود. از این رو "ولید بن مغیره" كه از بزرگترین ادیبان زمان جاهلیت بود، در مورد قرآن گفت: "از محمد سخنی شنیدم كه نه شباهت به گفتار انسان‏ها دارد و نه پریان. گفتار او شیرینی خاصی دارد". اما او برای خنثی كردن تأثیر قرآن گفت: بگویید پیامبر ساحر است". (3)

نظم آهنگ الفاظ و صراحت و قاطعیت، متانت و عفّت بیان معانی، همه نشان دهنده زیبایی و هنر قرآن مجید است.

3- اعجاز معنایی:

قرآن از نظر محتوا و معنا نیز معجزه است، چون به شكل بسیار زیبایی مسائل اعتقادی را مطرح كرده و خداوند را به زیباترین وجه توصیف كرده است. همچنین آیاتی از قرآن همخوان با قواعد علمی امروز است، مانند جاذبه عمومی، آفرینش جهان، حركت زمین، حركت منظومه شمسی، زندگی در كرات دیگر، زوجیت گیاهان، زوجیت عمومی و علل نزول باران. (4) این حقایق در گذشته برای بشر ناشناخته بوده و برخی از موارد همچنان مجهول است.

در آخر اشاره به اين نكته خالي از لطف نيست كه: حضرت رسول اكرم به غير از قرآن معجزات ديگري از جنس معجزات پيامبران قبلي نيز داشتند كه آن ها نيز مانند معجزه پيامبران قبلي بزرگ و با عظمت بودند؛ مانند شق القمر و رفتن به معراج، سخن گفتن سنگ ريزه در دستان پيامبر و ... .

ذكر تمام اين معجزات كه فراوان هم بوده، در اين پاسخ نمي گنجد. براي اطلاع دقيق از آن ها به كتاب هايي كه در مورد زندگي حضرت رسول (ص) نوشته شده است مراجعه فرماييد. مثل كتاب تاريخ اسلام: زندگاني پيامبر خاتم (ص)، نوشته آيه الله جعفر سبحاني، انتشارات امام عصر(عج)، قم، 1389ش.

پي نوشت ها:

1.  بقره (2) آیه 23.

2.  عنكبوت (29) آیه 48.

3. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1372ش، ج 9، ص 387.

4.  مكارم شيرازي، پیام قرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388ش، ج 8، ص 190 - 180.

اينكه و جود سلسله مراتب دارد با اختيار چگونه جمع ميشود؟
اولا مراتب داشتن هستي مربوط به نظام تكوين و مراتب عيني وجود و آن هم در سلسله علت و معلول مطرح است و نه در همه جا ...

 اينكه و جود سلسله مراتب دارد با اختيار چگونه جمع ميشود؟چون يزيد بايد يزيد باشد و نمي تواند از جايگاهش تخطي كند و بقیه نیز به همین ترتیب...آيا ما عروسك خيمه شب بازي نيستيم؟! هدايت و ضلالت ديگر چه معني ميتواند داشته باشد ؛ اينكه كدام مرتبه وجود به چه كسي تعلق بگيرد از طرف خدا تحميل مي شود؟

در ابتدا بايد گفت: اولا مراتب داشتن هستي مربوط به نظام تكوين و مراتب عيني وجود و آن هم در سلسله علت و معلول مطرح است و نه در همه جا مثلا در موجودات كه در عرض هم اند مثل افراد از يك نوع كه رابط علي با هم ندارند.

ثانيا اين كه يزيدبودن ويزيد شدن فلان فرد برآثر سوء رفتار و سوء انتخاب خود او ست و نه اين كه خداوند او را انسان آفريده باشد و نه يزيد. او در آغاز خلقت برسرسه راهي قرارداشته كه راه يزيد شدن را انتخاب نموده و در آن مسير كامل گرديده است در تبيين اين مسله بايد گفت:

 انسان تا زنده است، جاده‏اي دو طرفه در برابرش قرار دارد؛ پس روشن شد كه بين تقدير الهي و اختيار آدمي هيچ منافاتي وجود ندارد؛ زيرا در سلسله علل و شرايط به ثمر رسيدن كار و ايجاد حادثه، اراده آدمي يكي از علل و اسباب است و قدر جانشين اراده و اختيار آدمي نمي‏شود تا همچون عروسك خيمه شب بازي جلوه كند. در كردار اختياري، بين كردار و تقدير رابطه مستقيم از نوع رابطه شرايط  با معلول وجود دارد و در افعال اختياري ما، يكي از عوامل و اسباب و علل، فعل اختياري انسان است.

 دليل اين امر را بايد در اين نكته جست‏وجو كرد كه جهان بر اساس نظم رياضي برپا شده است و هر پديده‏اي علت و سبب خاص دارد. تأثير آتش گرما و سوختن است و تأثير آب سرما و خاموش كردن. ما به دليل اينكه در بند زندگاني مادي محصوريم، از گذشته و حال و آينده بي خبريم و جريان حوادث و پديده‏ها برايمان نامعلوم است و گرنه تقدير الهي بي‏حساب و كتاب نيست و بر اساس نظمي خاص قرار دارد.

آن‏كه با حسن اختيار خود كردار نيك انجام دهد يا مخلصانه دعايي بخواند، نتيجه آن را در اين جهان مي‏بيند و آن‏كه بر اثر سوء اختيار گناهي مرتكب شود، نتيجه تلخ آن را مي‏چشد.

 حال بايد گفت: ترديدي نيست كه خداوند براي هر چيزي علتها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد ميآيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ...  عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نميپذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نميزند، بلكه نخست چيزي را تصور ميكند، سپس به آن ميانديشد و پس از آن كه فايدة واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، به انجام آن ميكوشد. پس انجام هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز اين چنين مقرّر كرده است.

بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد، زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به ارادة خود انجام دهد و سرنوشت خويش را رقم زند.(1)

در قرآن آيات زيادي وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: «؛ براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست».(2)

و مانند آيه: «خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر خودشان آن را تغيير دهند».(3)

با يك مثالاين مسله روشن ميشود: «اگر كسي بالاي بام ايواني خود را روي زمين بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم ميميرم و اگر مقدر است بمانم ميمانم.اين گفته درست نيست، زيرا قضا و قدر الهي اين است كه بشر داراي اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. و هر كدام را كه انتخاب نمايد، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.

بنابراين تعيين سرنوشت و مقدرات، به معناي تعيين علتها و اسبابي است كه زندگي انسانها را رقم ميزند و بخشي از اين اسباب و علتها به وسيله خود انسان تحقق مييابد.

در نتيجه نمي توان گفت خداوند موجوداتي را پست و خيانكار خلق كرد زيرا اين نتايج  وسرنوشتها از اعمال و انتخابهاي خود افراد حاصل شده نه تقدير وتعيين الهي.

اما اينكه چرا خداوند با اينكه مي دانست اين افراد جهنمي خواهند شد آنها را خلق كرد؛ بايد توجه داشت كه اين سوال از نظر مبنايي تفاوتي با اين سوال كه «چرا آنهايي را كه مي دانست بهشتي خواهد شد خلق كرد» ندارد  ؛ در واقع بايد دانست هدف خداوند از اصل خلقت چيست؟ آنچه در اين مورد مي توان گفت اين است كه خداوند از روي فياضيت و لطف مطلق خويش به هر موجودي كه امكان ايجاد و خلق را داشته باشد، اين سعادت را ارزاني خواهد داشت.

دراين مساله تفاوتي در خصوص سرنوشتي كه آنها با اختيار خويش انتخاب خواهند نمود وجود ندارد .البته زمينه هاي انحراف و شقاوت همانند زمينه هاي سعادت در عالم موجود است زيرا دنيا محل تكامل وانتخاب آگاهانه است .اگر قرار باشد كه همه انسان‏ها خوب باشند يا تنها انسان‏هايي كه انتخاب هاي خوب و درست خواهند داشت آفريده شوند، اختيار و تفاوت و ارزشي براي انتخاب خوب از بد معنا نداشت. تا راه كج وجود نداشته باشد كه عده‏اي دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد.

نيك و خوب بودن در كنار بدي‏ها معنا مي يابد. اگر امكان نداشته باشد كه انسان راه بد و زشت برود و كسي چون يزيد شود، ديگر انتخاب كردن راه خوب و حسيني شدن، امر شايسته و ستودني نبود؛ بنابراين خداوند اراده فرمود كه انسان، موجودي داراي اختيار آفريده شود و انسان با اين ماهيّت آفريده شد. اختيار و حق انتخاب داشتن اقتضا دارد كه عدّه‏اي راه درست و صحيح را (به رغم  وجود راه كج و خطر افتادن در نادرستي) انتخاب كنند، و عده‏اي راه زشتي و جنايت را (به رغم وجود راه دست و حق انتخاب راه صحيح) انتخاب نمايند.

بنابراين خداوند انسان و جهان را نيافريد تا آگاه شود كه چه كسي عاقبت نيك و چه كسي عاقبت بد پيدا مي كند تا بپرسيم خدا كه از عاقبت آگاه است، پس چرا آفريد ؟

 در نتيجه يزيد شدن ويزيد ماندن او با اراده وخواست خودش بوده . چه اين كه  انسان هاي صالح نيز با انتخاب واراده ي خود صالح شده وصالح مانده اند . پس مسله خيمه شب بازي در كار نيست وآدمي در انتخاب راه شان مختار اند.

پينوشت‏ها:

1. مظهري، مجموعةآثار، نشر صدرا، 1373 ش، ج1، ص 384.

2. نجم (53) آيه 39.

3. رعد (13) آيه 11.

صفحه‌ها