پرسش وپاسخ

نمازها در ابتدا پنجاه نوبت بوده و نمازها به 5 نوبت كاهش مي‌يابد...
آری چنین حدیثی در كتب معتبر شیعه و سنی وارد شده است.

بسم الله الرحمن الرحيم سلام عليكم آيا اين حديث كه در معراج حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نمازها در ابتدا پنجاه نوبت بوده و حضرت در برگشت به زمين با حضرت موسي (سلام الله عليه) مواجه مي‌شود و ايشان حضرت را چند بار به سوي خداوند برمي‌گردانند تا نمازها به 5 نوبت كاهش مي‌يابد صحيح است؟

پرسشگر گرامی باسلام و تشكر از ارتباط با این مركز.

آری چنین حدیثی در كتب معتبر شیعه و سنی وارد شده است. (1)

بعضی ایراد كرده اند كه لازمه این حدیث این است كه حكم قبل از رسیدن وقت عمل ، نسخ شده باشد و این را صحیح ندانسته اند.

در جواب گفته شده كه:

اشكال ندارد كه ابتدا عمل سنگینی واجب شود و قبل از عمل ، تخفیف داده شود تا مسلمانان خود را رهین منت  و تخفیف خدا دانسته و شكر آن را به جا آورند و از طرف دیگر بدانند كه این واجب محبوب خداست و هر چه بتوانند از آن به جا آورند. (2)

جالب است كه خداوند اعلام می فرماید همان ثواب پنجاه نماز را به این پنج نماز خواهد داد و ثوابی را كه برای مسلمانان نماز گزار مقرر فرموده ، كم نمی كند. (3)

ممكن است كه این سؤال به ذهن آید كه چرا رسول خدا خودش از خدا تخفیف نخواست؟

امام سجاد در جواب این پرسش فرمود: رسول خدا به درجه ای از اطاعت رسیده بود كه به هیچ وقت به خدا پیشنهاد نمی كرد و هر امری به او می شد و هر دستوری كه می رسید ، بدون چون و چرا قبول می كرد. از این رو وقتی خدا برای امتش پنجاه نماز تعیین كرد ، ایشان بدون چون و چرا پذیرفت. ولی وقتی حضرت موسی از ایشان خواست كه از خدا تخفیف بطلبد، جایز نبود كه ایشان شفاعت و عنایت حضرت موسی را رد كند و برای اجابت تقاضای حضرت موسی، از خداوند تخفیف طلبید. (4)

پی نوشت ها :

1. شیخ صدوق ، من لا یحضره الفقیه ، دوم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، - ، ج 1 ، ص 197 - 198 و كتب روایی دیگر.

2. همان ، پاورقی ص  198.

3. همان ، پاورقی ص 199.

4. همان ،ص 205.

متن و آدرس حديث يا احاديث در اين رابطه را مي خواستم
طبق جستجويي كه در منابع روايي داشتيم روايتي كه در آن از خود سوال به عنوان عذاب روز قيامت تعبير شده باشد ما نيافتيم اما در روايات آمده كه در روز قيامت انسان ...

باسلام. ظاهرا در احاديث يكي از عذاب هاي قيامت را سوال معرفي نموده اند.كه از آن به عنوان سوال هاي عذاب آور تعبير مي شود.متن و آدرس حديث يا احاديث در اين رابطه را مي خواستم

طبق جستجويي كه در منابع روايي داشتيم روايتي كه در آن از خود سوال به عنوان عذاب روز قيامت تعبير شده باشد ما نيافتيم اما در روايات آمده كه در روز قيامت انسان قدم از قدم بر نمي دارد مگر اينكه از 4 چيز وي سوال مي شود.

مرحوم شيخ صدوق اين روايت را از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه :«لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّي يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ وَ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ كَسَبَهُ وَ فِيمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.» (1) « روز قيامت بندگان قدم بر نمي دارند تا اينكه از 4 چيز آنها سوال شود. از عمرش كه در چه راهي صرف كرده، از جوانيش كه در چه چيزي به سر برده، از مال و اموالش كه از چه راهي كسب و در چه راهي خرج نموده و از محبت ما اهل بيت»

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، أمالي الصدوق، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1362ش، ص 39.

لطفا منابع را هم از شيعيان و اهل سنت ذكر نماييد؟
در مورد كيفيت نماز و وضو و ديگر اعمال و رفتار پيامبر راهي جز مراجعه به روايات نداريم و با توجه به اختلافي كه در روايات بوده و پيش مي آمده، پيامبر براي بعد از...

با سلام مي توانيد به بنده بگوييد كه آيا نماز حضرت رسول ماننده شيعيان بوده يا اهل سنت دستها را روی هم میگذاشتند

لطفا منابع را هم از شيعيان و اهل سنت ذكر نماييد؟

پرسشگر محترم در مورد كيفيت نماز و وضو و ديگر اعمال و رفتار پيامبر راهي جز مراجعه به روايات نداريم و با توجه به اختلافي كه در روايات بوده و پيش مي آمده، پيامبر براي بعد از خودش بايد مرجعي براي دريافت قرآن و سنت معين كرده باشد.

اهل سنت به يك كيفيت نماز مي خوانند مثلا تكتف دارند و دست ها را هنگام تلاوت روي هم مي گذارند و شيعه تكتف را قبول ندارد و آن را باطل كننده نماز مي شمارد يا در وضو با هم اختلاف هايي دارند و هر كدام هم در بيشتر اوقات به روايت هايي از رسول خدا متوسل مي شوند و خود را تابع سنت و راه و روش ايشان مي شمارند.

حالا از شما مي پرسيم كه آيا خداوند كه عالم بر گذشته و آينده جهان است نمي دانست كه در بين امت پيامبر خاتم چنين اختلاف هايي رخ خواهد داد؟ آيا رسول خدا كه در فراست و زيركي از همه برتر بود و علاوه بر آن مؤيد به علم غيب از طرف خدا هم بود، پيش بيني نمي كرد كه در آينده در بين امتش چنين اختلاف هايي رخ دهد؟ آنها براي حل اين اختلاف ها چه پيش بيني اي كرده اند؟

قرآن كتاب هدايت است و پيامبر مبين و مفسر قرآن است و مردم بايد دين خود را از كتاب خدا و سنت رسول بگيرند و رسول خدا تا خودش زنده بود، مرجع حل اختلاف امت بود و مردم و مسلمان ها اگر در فهم آيه اي از قرآن يا در درك سنت پيامبر دچار اختلاف مي شدند، به محضر پيامبر مي رسيدند و با سؤال از ايشان به حاق دين دست يافته و اختلافشان حل مي شد. اما حالا كه پيامبر از دنيا رفته است آيا راهي براي حل اختلاف هست؟

يك مثال:

بعد از رسول خدا خليفه ايشان مدعي مي شود كه رسول خدا فرموده: ما پيامبران ارثي به جا نمي گذاريم و آنچه از ما به جا بماند، صدقه است و به همه امت تعلق دارد.

او كه قبول ندارد پيامبر در زمان خودش فدك را به دخترش بخشيده و اين بخشش را منكر است، فدك را از ارث پيامبر شمرده و به حكم اين روايت آن را به همه امت متعلق مي داند و از دختر پيامبر دريغ مي دارد و وقتي دختر پيامبر با استناد به قرآن خود را وارث پدر مي شمارد، خليفه با استناد به اين روايت مدعي مي شود كه فاطمه از پدرش ارث نمي برد.

فاطمه هم اين حديث را به اين شكل قبول ندارد و هم به اين معنا نمي داند، بلكه معتقد است كه اين كه پيامبر فرموده ما پيامبران ارث به جا نمي گذاريم، به معناي اين است كه كار ما جمع اموال و ... نيست.

حالا بايد پرسيد راه حل چيست؟ آيا بايد گفت برداشت خليفه اول كه اهل سنت خود را تابع او مي دانند درست است يا بايد گفت فاطمه و شوهرش بعد از پيامبر مبين و مفسر دين هستند و قرآن و سنت پيامبر را بايد از آنان گرفت و خليفه بايد از آنان بپرسد اين روايتي كه او شنيده است، آيا درست شنيده است؟ اگر درست شنيده است، معنايش چيست؟

به حكم حديث متواتر ثقلين(1) كه پيامبر بارها در طول عمر خود آن را تكرار كرد، عترت رسول خدا يعني فاطمه و علي و فرزندان معصومشان جانشينان پيامبر در بيان دين و قرآن و سنت پيامبر هستند و ما براي درك سنت پيامبر و براي فهم تفسير صحيح قرآن و براي حل اختلاف فهم مان بايد به آنها مراجعه كنيم.

اين حديث به وفور در منابع اهل سنت آمده كه رسول خدا خطاب به امام علي فرمودند:

تبين لهم ما اختلفوا فيه من بعدي(2)

يفرق بين الحق و الباطل(3)

مبين لامتي ما ارسلت به (4)

انت تبين لامتي ما اختلفوا فيه من بعدي(5)

لايؤدي عني الا انا او عليّ (6)

من سرّه ان يحيي بحياتي و ... فليتولّ عليا و ليقتد باهل بيتي من بعدي (7)

انت تعيش علي ملّتي و تقتل علي سنّتي(8)

بنا بر اين ما براي فهم چگونگي نماز رسول خدا بايد از اهل بيت سؤال كنيم و اهل بيت كيفيت نماز رسول خدا را در قول و عمل بيان كرده اند و نقل ديگران هر گاه معارض با نقل اهل بيت باشد، ارزشي ندارد.

نماز ما با نماز سني ها تفاوت هايي دارد از جمله آنها دست ها را هنگام قرائت روي هم مي گذارند و ما دستها را مي اندازيم. ببينيم نماز رسول خدا چگونه بوده است. بنا بر روايات ما شيعيان از امامان گذاشتن دست ها بر هم بعد از رسول خدا بدعت شده است.

حماد بن عيسي گويد امام صادق(ع) فرمود: چقدر زشت است كه 60 - 70 سال از عمر انسان بگذرد و يك نماز به حدود واجبش به جا نياورده باشد. بعد امام براي تعليم نماز صحيح رو به قبله ايستاد و دست ها بر ران نهاد و انگشت ها به هم چسباند و پاها را به هم نزديك كرد به حدي كه به اندازه سه انگشت باز از هم فاصله داشتند و انگشتهاي پاهايش رو به قبله بودند و در كمال خشوع و زاري الله اكبر گفت و حمد و توحيد(قل هو الله احد) را شمرده خواند بعد به اندازه يك نفس صبر كرد و در حال قيام تكبير گفت و به ركوع رفت و با تمامي كف دستش در حالي كه انگشتانش باز بود، كشكك زانو را گرفت و آن را به عقب راند تا پشت او كاملا مسطح شد به گونه اي كه اگر قطره اي آب بر آن مي ريخت، به طرف جلو يا عقب نمي رفتو گردنش را هم در راستاي پشتش راست نگه داشت و چشمتنمش را غمض كرد و بر هم گذاشت و سه بار با شمردگي تسبيح گفت و فرمود: "سبحان ربي العظيم و بحمده" بعد كاملا ايستاد و وقتي آرام گرفت، فرمود: سمع الله لمن حمده و بعد در حال قيام تكبير گفت و در اين حال دست ها را تا مقابل صورتش بالا آورد و به سجده رفت و دستها را قبل از سر زانو بر زمين نهاد و سه بار فرمود"سبحان ربي الاعلي و بحمده" و در سجده هيچ جايي از بدن را بر جاي ديگر ننهادو بر هشت موضع سجده كرد: پيشاني، دو كف دست ها، دو سر زانوها، دو انگشت ابهام پاها و بيني اش. هفت موضع اول واجب و موضع آخري مستحب بود و به خاك ماليدن جبروت نفس؛ بعد از سر از سجده برداشت و نشست و وقتي آرام گرفت، فرمود: الله اكبر، بعد بر ران چپ نشست و روي قدم راست را بر باطن قدم چپ نهاد و فرمود: استغفر الله ربي و اتوب اليه، بعد در همان حالت نشسته تكبير گفت و به سجده دوم رفت و مانند سجده اول عمل كرد و در سجده و ركوع قسمتي از بدن را بر قسمت ديگر ننهاد و كاملا بال داشت (يعني آرنجها از پهلو به مانند بال جدا بود)و ساعد دستش را بر زمين نگذارد و بدين صورت دو ركعت نماز به جا آورد و فرمود اين گونه نماز بگذار.(9)

و بيهقي از اهل سنت نقل مي كند كه ابو حميد ساعدي گفت: آيا به شما نماز رسول خدا را ياد دهم؟ گفتند: چرا؟ مگر بيشتر ما تابع او نيستيم و با او مصاحبت نداشته ايم؟ گفت: آري بعد نماز پيامبر را اين گونه توصيف كرد:

رسول خدا هر گاه براي نماز برمي خواست، دست هايش را تا مقابل شانه هايش بالا مي برد و تكبير مي گفت بعد اعضاي بدنش در جاي خود آرام مي گرفتند آن گاه حمد و سوره را قرائت مي كرد بعد در حالي كه دستهايش را تا راستاي شانه هايش بالا آورده بود، تكبير مي گفت و ركوع به جا مي آورد و كف دستها بر سر زانوها مي نهاد و معتدل مي شد و سرش را نه بالا مي آورد و نه پايين مي انداخت، بعد سر از ركوع بر مي داشت و مي گفت: سمع الله لمن حمده بعد دستها را تا راستاي شانه ها بالا مي آورد و الله اكبر مي گفت بعد به زمين مي افتاد در حالي كه دستها از پهلوها فاصله داشتبعد از سجده بر مي خواست و پاي چپش را تا مي كرد و بر آن مي نشست و در هنگام سجده انگشت هاي پايش باز بود  و ركعت دوم هم بدين گونه بود.

همه اصحاب بعد از شنيدن وصف او گفتند: راست گفت، نماز پيامبر اين گونه بود. (10)

اين دو حديث كه در كتب معتبر شيعه و سني ثبت شده نشان مي دهد كه همه اهل علم بر نماز رسول خدا يكسان نظر داشته اند و دستها را بر هم نهادن از سنت پيامبر نبوده و بعدها بدعت شده است.

براي اطلاع بيشتر ر. ك: آيت الله سبحاني، الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف‏، قم، مؤسسه الامام الصادق، ص167 به بعد(القبض بين البدعه و السنه)

پي نوشت ها:

1. سيد علي ميلاني، حديث الثقلين، قمف مركز الابحاث العقائديه، 1421ق.

2. المراجعات، شرف الدين، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1426ق، ص261 . (نامه 48 حديث 5 به نقل از منابع اهل سنت)

3. همان، حديث 7.

4. همان، ص 263، حديث11.

5. همان، حديث 12.

6. همان، ص264، حديث 15.

7. همان، ص269، حديث 24.

8. همان، ص274، حديث 38.

9. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363ش، ج3، ص311.

10. بيهقي، سنن، بيروت، دار الكتب العلميه، ج2، ص72، 73، 101، 102؛  أبي داود، سنن، بيروت، دار الفكر، 1410ق، ج1، ص 194؛ و ...

آیا این جمله مستند دینی و روایی دارد؟
در روایتی از امام باقر آمده: كان فيما أوحي الله تعالي إلي موسي بن عمران (ع) : يا موسي بن عمران من زني زني به ولو في العقب من بعده، يا موسي بن عمران عف تعف ...

آیا این جمله مستند دینی و روایی دارد(هر كس بدنبال ناموس مردم باشد مردم بدنبال ناموسش خواهند آمد)؟

در روایتی از امام باقر آمده:

كان فيما أوحي الله تعالي إلي موسي بن عمران (ع) : يا موسي بن عمران من زني زني به ولو في العقب من بعده ، يا موسي بن عمران عف تعف أهلك، يا موسي بن عمران إن أردت أن يكثر خير أهل بيتك فإياك والزنا، يا موسي بن عمران كما تدين تدان (1)

خداوند به موسای پیامبر وحی كرد: ای موسی هر كس با ناموس دیگری زنا كند، با ناموسش زنا شود اگر چه ناموس با واسطه اش باشد (همسرش، دخترش، دختر دخترش یا ...) ای موسی پاكدامن باش تا اهل تو هم پاكدامن گردد. ای موسی اگر می خواهی خیر خانواده ات زیاد باشد، از زنا دوری كن. ای موسی آن گونه كه عمل كنی، جزا یابی.

پی نوشت ها:

1. شیخ صدوق، فقیه، قم ، انتشارات اسلامی ، 1404 ق ، ج4 ، ص 21.

آيه اي در قرآن كه خداوند در آن فرموده اند به موسی که:
آيه اي به اين مضمون در قرآن نداريم. روايتي داريم به اين مضمون كه خداوند به حضرت موسي فرمود بار ديگر كه خواستي به ميقات بيايي موجودي پست تر از خودت را به همراه..

آيه اي در قرآن كه خداوند در آن فرموده اند به موسي برو بدترين بنده من را بياور كدام است؟

آيه اي به اين مضمون در قرآن نداريم. روايتي داريم به اين مضمون كه خداوند به حضرت موسي فرمود بار ديگر كه خواستي به ميقات بيايي موجودي پست تر از خودت را به همراه بياور و حضرت موسي نتوانست فردي يا موجودي را پست تر از خود شمرده و با خود همراه ببرد و وقتي تنها رفت و نيافتن پست تر از خودش را عذر آورد، خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند اگر موجودي را با خود آورده ( و خود را از او برتر مي دانستي) تو را از ديوان نبوت حذف مي كردم:

حَدَّثَنِي بِهِ بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَوْحَي إِلَي مُوسَي ع‏إِذَا جِئْتَ لِلْمُنَاجَاةِ فَاصْحَبْ مَعَكَ مَنْ تَكُونُ خَيْراً مِنْهُ فَجَعَلَ مُوسَي لَا يَعْتَرِضُ [يَعْرِضُ‏] أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ لَا يَجْسُرُ [يَجْتَرِئُ‏] أَنْ يَقُولَ إِنِّي خَيْرٌ مِنْهُ فَنَزَلَ عَنِ النَّاسِ وَ شَرَعَ فِي أَصْنَافِ الْحَيَوَانَاتِ حَتَّي مَرَّ بِكَلْبٍ أَجْرَبَ فَقَالَ أَصْحَبُ هَذَا فَجَعَلَ فِي عُنُقِهِ حَبْلًا ثُمَّ مَرَّ [جَرَّ] بِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ شَمَّرَ الْكَلْبَ مِنَ الْحَبْلِ وَ أَرْسَلَهُ فَلَمَّا جَاءَ إِلَي مُنَاجَاةِ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ قَالَ يَا مُوسَي أَيْنَ مَا أَمَرْتُكَ بِهِ قَالَ يَا رَبِّ لَمْ أَجِدْهُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَوْ أَتَيْتَنِي بِأَحَدٍ لَمَحَوْتُكَ مِنْ دِيوَانِ النُّبُوَّة (1)

بعض اصحاب ما نقل كرده اند كه خداوند به موسي وحي كرد وقتي خواستي به طور براي مناجات بيايي، فردي را كه خودت را از او برتر مي داني، به همراه بياور. حضرت موسي براي همراه بردن كسي كه خود را از او برتر بداند، به هر كس رو آورد، نتوانست خود را از او برتر بداند از اين رو از دايره آدميان خارج شد و در دايره حيوان ها به يافتن كسي كه خود را از وي برتر بداند، با درنده اي مبتلا به بيماري جرب(پيسي) مواجه شد و ريسماني به گردن آن انداخت تا با خود ببرد ولي كمي كه رفتند، حيوان را آزاد كرد و خود به تنهايي رفت و وقتي خداوند از او علت همراه نياوردين كسي با خودش را پرسيد، عرض كرد موجودي كه من از او برتر باشم، نيافتم و خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم اگر موجودي را با خود همراه آورده( و خود را از چيزي برتر شمرده بودي)، تو را از ديوان پيامبري حذف مي كردم. 

پي نوشت ها:

1. ابن فهد حلي، عده الداعي، قم، دار الكتاب الاسلامي، 1407ق، ص218.

آيا در حديث آمده است كه:
در مورد سوال اول حديثي با اين بيان شما يافت نشد، ولي شبيه به آن در آخر حديث كسا آمده كه پيامبر اكرم(ص) به حضرت علي(ع) فرمودند: «ما ذكر خبرنا هذا في محفل من ...

آيا در حديث آمده است كه هرگاه يك انسان محزون در ميان جمعي باشد، خداوند رحمت خود را بر آن جمعيت نازل مي كند؟ مي گويند: رسول خدا(ص) يا امام علي(ع) به يكي از صحابه فرمود: مرا نصيحت كن. عرض كرد: من شما را نصيحت كنم؟ فرمود: در شنيدن اثري است كه در گفتن نيست

در مورد سوال اول حديثي با اين بيان شما يافت نشد، ولي شبيه به آن در آخر حديث كسا آمده كه پيامبر اكرم(ص) به حضرت علي(ع) فرمودند: «ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض و فيه جمع من شيعتنا و محبّينا و فيهم مهموم الّا و فرّج اللّه همّه و لا مغموم الّا و كشف اللّه غمّه و لا طالب حاجة الّا و قضي اللّه حاجته ...»(1)؛ ذكر نگردد اين خبر در مجلسي از مجالس اهل زمين و در آن جمعي از پيروان و دوستان ما باشند و ميان آنها اندوهناكي باشد مگر آنكه خداوند  هم و غم او را برطرف سازد و نه غمزده اي مگر اينكه خداوند غم او را برطرف كند و نه طالب حاجتي مگر اينكه خداوند حاجت او را برآورده سازد.

در مورد حديث دوم نيز اين حديث به همين شكل در آثار شهيد مطهري بدون استناد محكمي موجود است.

ايشان در فايده هاي موعظه نوشته است:

هيچ فردي از موعظه بي‏نياز نيست. ممكن است فردي از تعليم شخص ديگري بي ‏نياز باشد، اما از موعظه او بي‏نياز نيست؛ زيرا دانستن يك مطلب است و متذكر شدن و تحت تأثير تلقين ... واعظ مؤمن متقي قرار گرفتن، مطلب ديگر است.              

مي‏گويند علي(ع) به يكي از اصحابش مي‏فرمود: عِظْني مرا موعظه كن، و مي‏فرمود:

در شنيدن اثري هست كه در دانستن نيست.(2)

پي نوشت ها:

1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، حديث كساء.

2. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، بي تا، ج 25، ص 345.

بهترين سن ازدواج براي مرد؟
اصولاً نمي‌توان يك سن مشخصي را براي ازدواج همه‌ي افراد معين كرد چرا كه افراد با هم تفاوت دارند و اين تفاوت‌ها باعث مي‌شود كه زمينه‌هاي ازدواج در افراد، متفاوت..

بهترين سن ازدواج براي مرد؟

اصولاً نميتوان يك سن مشخصي را براي ازدواج همهي افراد معين كرد چرا كه افراد با هم تفاوت دارند و اين تفاوتها باعث ميشود كه زمينههاي ازدواج در افراد، متفاوت و مختلف گردد به نحويي كه در يك سني برخي افراد زمينههاي ازدواج آنها مساعد است و شرايط ازدواج را دارند و برخي ديگر ندارند به همين خاطر، نميتوان براي همهي افراد يك نسخه واحد پيچيد و بر فرض مثال گفت كه همه بايد در فلان سن مشخص ازدواج كنند. البته اگرچه نميتوان سن مشخصي را براي ازدواج همهي افراد مشخص كرد، ولي از آنجا كه هر چيزي فصلي دارد براي ازدواج هم فصلي معين نموده اند و آن را دهه سوم زندگي تعيين كرده اند يعني فصل ازدواج بين 20 تا 30 سالگي است و بهتر است ازدواج در اين فصل واقع شود. چون اولاً شور و حال جواني در اين فصل بيشتر است و ثانياً از لحاظ پزشكي ثابت شده است كه باوري و توليد مثل در اين سنين بهترين نتيجه را در بر دارد به طوري كه همسران و فرزندان از سلامت بيشتري برخوردارند.

بايد توجه داشت كه براي ازدواج و شروع زندگي يك سري زمينهها و شرايطي لازم است و آن حداقل و حداكثري دارد يعني اين كه براي ازدواج، حداقل بايد دختر و پسر به بلوغ جنسي رسيده باشند چون يكي از اهداف ازدواج تداوم نسل نوع انسان است طبيعتاً وقتي اين مهم تحقق پيدا ميكند كه دختر و پسري كه با هم ازدواج ميكند، قابليت باروري و تولد مثل را داشته باشند و اين قابليت بعد از بلوغ جنسي حاصل ميگردد.

بنابراين حداقل شرايط ازدواج، برخورداري دختر و پسر از بلوغ جنسي است. اما آيا تنها بلوغ جنسي ميتواند عامل موفقيت و خوشبختي و شادكامي دختر و پسر را فراهم آورد؟ پاسخ اين پرسش كاملاً مشخص است كه خير، تنها بلوغ جنسي نميتواند تضمين كننده يك ازدواج موفق باشد بلكه، عوامل ديگري مثل بلوغ عقلي، اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي و... هم لازم است كه وقتي آن عوامل در كنار بلوغ جنسي قرار ميگيرند تشكيل شرايط حداكثري را ميدهند و موجبات پايداري و تداوم ازدواج را فراهم ميآورند. البته اگرچه در مسئله ازدواج علاوه بر بلوغ جنسي، به بلوغ اجتماعي و عقلي هم نياز است. اما امروزه اين موضوع در جوانان تنزُّل يافته و فاصله ميان بلوغ جنسي و بلوغ اجتماعي و عقلي جوانان زياد شده است و طبعاً وقتي شرايط براي يك جوان مهيا نباشد، اقدام براي ازدواج منطقي نيست.

البته اين موضوع مي تواند در فرهنگها و مناطق مختلف متغير باشد. بنابراين شرايط اجتماعي و منطقه اي را نيز بايد در نظر داشت.

به هر حال، وقتي سخن از سن ازدواج مي‏شود دو نكته را بايد مد نظر داشت:

 1- ازدواج يك زمان صد در صد معين شده و قانون ثابتي براي همه انسان‏ها ندارد.

 2- سن ازدواج علاوه بر نياز فردي، از شرايط اجتماعي و نياز نوعي نيز متأثر مي‏گردد.

البته توجه داشته باشيد كه ازدواج زودهنگام و در سنين پايين، با مشكلات و پيامدهايي همراه است، زيرا دختر و پسر در سنين پايين از تجارب كافي برخوردار نيستند به همين دليل، ممكن است بين آنها درگيريهاي لفظي و غير آن انجام گيرد و به كدورت و جدايي منجر شود. همچنين در سنين كم، معيارهاي كاملي در انتخاب همسر ندارند و پس از چند سال كه معيارهاي شناختي آنها كاملتر ميشود، متوجه ميشوند كه آن معيارها در همسرشان نيست كه در اين صورت، همين مسئله گذران زندگي را با مشكل مواجه ميكند، يا حتي گاهي خود دختر و پسر در انتخاب همسر، نقش چنداني ندارند و پدر و مادر براي آنها همسر انتخاب ميكنند كه اين مسئله آسيبهاي بسياري به همراه دارد.

موضوع ديگر، مسأله تربيت فرزند است كه طبيعي است دو جوان كم سن و سال و كمتجربه، از عهده چنين مسئوليت بزرگي بر نميآيند.

در مجموع، مطرح نمودن مسألهي «سن مناسب براي ازدواج» از اين جهت ضرورت مييابد كه يك ازدواج زودهنگام فاقد پختگي لازم بوده و همان طور كه عرض شد موجب بروز مشكلاتي در زندگي ميگردد؛ از سويي ديگر، ازدواج ديرهنگام نيز ميتواند فاقد نشاط  و شادابي باشد.

در نهايت، بر اساس يك معيار عمومي ميتوان سنّ مناسب براي ازدواج پسران را به طور متوسط بين 25 تا 28 سال دانست. اين استاندارد با معيارهاي نظامهاي تحولي شناختي جوانان امروزي همخواني بيشتري دارد.

اگر سن دختر بيشتر از پسر باشد ايرادي دارد؟
بهترين اقدام قبل از ازدواج مراجعه به مشاورين قبل از ازواج است كه تمام معيارها از جمله ويژگيهاي شخصيتي طرفين را مي سنجند و در پايان نظر خود را اعلام مي دارند.

اگر سن دختر بيشتر از پسر باشد ايرادي دارد؟

پرسشگر گرامي براي  داشتن ازدواجي پايدار و بانشاط و سرشار از آرامش ملاكها و معيارهاي مختلفي را بايد در نظر گرفت كه يكي از آنها ملاك سني است، بهترين اقدام قبل از ازدواج مراجعه به مشاورين قبل از ازواج است كه تمام معيارها از جمله ويژگيهاي شخصيتي طرفين را مي سنجند و در پايان نظر خود را اعلام مي دارند.

بهر حال من در زير به برخي از مشكلاتي كه بزرگ بودن دختر از پسر در ازدواج مي تواند ايجاد نمايد اشاره مي كنم.

1- اگر سن زن چند سالي كمتر از مرد باشد، اطاعت پذيري او از مرد به عنوان سرپرست و مدير خانواده بيشتر و راحتتر خواهد بود. اما در خانوادههايي كه زن و مرد همسناند و يا زن از مرد بزرگتر است، زن به راحتي نميتواند مديريت مردي را قبول كند كه سن و تجربهاش يا با او برابر و يا از او كمتر است و اين مسأله ميتواند مشكلات جدياي را در خانواده ايجاد كند

2- زن هميشه دوست دارد همسرش فردي، مقتدر، توانا و پناهگاهي مطمئن براي او باشد. اگر زن از لحاظ سني از مرد بزرگتر باشد، معمولاً چنين تصوري از شوهرش ندارد و او را در حد خودش و يا پايينتر ميبيند؛ اما اگر شوهر چند سالي بزرگتر باشد ـ كه معمولاً افزايش سن با افزايش تجربه هم همراه استـ زن احساس مي كند كه همسرش شايستگيهاي لازم براي اداره زندگي مشترك را دارد و ميتواند در پناه او يك زندگي آرامشبخش را تجربه كند.

3- زن به دليل بارداري،زايمان، شير دادن و ... زودتر از مرد شكسته ميشود و همسن بودن زن و شوهر باعث ميشود بعد از چند سال زندگي مشترك و آوردن چند فرزند، شادابي زن در حد شادابي و نشاط مرد نباشد و چه بسا مطلوبيت او نزد شوهر كم شود؛ چه رسد به اين كه زن 5-6 سال بزرگتر از همسرش باشد. بنابراين براي پيشگيري از اين مسئلة كاملاً طبيعي و زيستي، بهتر است تفاوت سني بين زن و شوهر حفظ شود(يعني پسر چند سالي بزرگتر باشد) تا همواره زن از نشاط كافي برخوردار باشد و مطلوبيت او نزد شوهرش كاسته نشود. ممكن است بگوييد مرد هم بايد براي همسرش مطلوبيت داشته باشد. بله، اين حرف درست است؛ اما همان طور كه در بالا بيان كرديم مردها به دليل متحمل نشدن سختيهاي بارداري، زايمان و فرزندپروري، معمولاً ديرتر از زنان دچار شكستي ظاهري ميشوند. اين افت زود رس زن در ميان برخي از قوميت ها بسيار مشهود است بطوري بطور تجربي خودشان را ملزم به رعايت فاصله سني بين دختر و پسر مي دانند.

4- دليل مهم ديگر اين است كه دختران از لحاظ زيستي چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسي ميرسند، همانگونه كه زنان زودتر از مردان قابليت باروري خود را از دست ميدهند و تمايلات جنسي در مردان ديرتر از زنان فروكش ميكند. از اين رو، سن دختر براي ازدواج بايد چند سالي كمتر از سن پسر باشد تا از اوايل دوره اي كه هيجانات جنسي و قابليت باروري در او بروز ميكند، شوهردار باشد و در آخر دوره نيز تقريباً همزمان با شوهرش از فعاليت هاي جنسي فاصله بگيرد. اگر پسر با دختري ازدواج كند كه مثلا 6 سال از او بزرگتر است، طبيعتاً زماني كه هنوز ميل جنسي دارد، تمايل جنسي همسرش فروكش كرده و نميتواند نياز او را برآورد و همين مسأله مشكلات زيادي را در زندگي ايجاد ميكند و چه بسا مرد پس از سالها زندگي مشترك با همسرش، براي برآوردن اين نياز طبيعي به بيرون از خانواده رو آورد.

فاصله سنی مناسب از دیدگاه اسلام چیست؟
از نظر اسلام نه تنها سن مشخصی برای ازدواج ذكر نشده است بلكه، فاصله سنی معینی هم بین دختر و پسری كه تمایل به ازدواج با هم را دارند نیز بیان نشده است و ...

ازدواج

شرح :  فاصله سنی مناسب از دیدگاه اسلام چیست؟

از نظر اسلام نه تنها سن مشخصی برای ازدواج ذكر نشده است بلكه، فاصله سنی معینی هم بین دختر و پسری كه تمایل به ازدواج با هم را دارند نیز بیان نشده است و از كوچكتر و یا بزرگتر بودن دختر و پسر به هنگام ازدواج سخنی به میان نیامده است. اگرچه در اسلام سنّ مشخصي براي ازدواج مقرّر نگرديده و فاصله سنی معینی هم ذكر نشده است، اما احاديث منقول از پيامبر اكرم و امامان معصوم(ع) و سيره عملي آن بزرگواران، شواهد گويايي بر اهتمام ايشان در تعجيل امر ازدواج است. بر اساس سيره معصومان(عليهم السلام) و شواهد تاريخي، ازدواج امامان(ع) در سنين بعد از بلوغ و پيش از 20 سالگي بوده است. اين بزرگواران در مورد فرزندانشان نيز همين شيوه را داشتند و نوعاً قبل از 20 سالگي زمينه ازدواج آنان را فراهم مي نمودند. در مجموع، از روايات استفاده مي شود كه سن پايه براي ازدواج بعد از بلوغ است و اگر شخص احساس نياز كند، به گونه اي كه ترك آن موجب گناه شود، ازدواج در اين سن واجب مي گردد.

 از سوی دیگر، سيره معصومان(ع) و شواهد تاريخي گویای این است كه امامان(ع) و اولیای الهی به جزء موارد اندك مثل ازدواج حضرت خدیجه با پیامبر اعظم(ص) از همسران خود بزرگتر بوده اند از این روی شاید بتوان این مسئله را به عنوان یك معیار بیان كرد كه در ازدواج بهتر است مردان از زن بزرگتر باشد اما، این كه فاصله سنی چقدر بوده باشد هنوز به معیار مناسبی نمی توان دست یافت چرا كه شواهد تاریخی نشانگر این است كه در آن زمان این موضوع اهمیت چندانی نداشته است و ائمه(ع) فاصله های متفاوتی با همسرانشان داشته اند. 

از طرف دیگر، از آن جا كه بین بلوغ دختران و پسران معمولاً فاصله بین 2تا6 سال وجود دارد بهتر است این مقدار فاصله در ازدواج دختران و پسران رعایت شود چرا كه تحقیقات علمی و یافته های روانشناسانه و جامعه شناسانه  این نكته را به اثبات رسانیده و تأیید می كند كه اگر سن دختر از سن پسر كمتر باشد معمولاً در برابر موضع مرد كوتاه مي آيد و مي كوشد مطیع باشد. در صورتي كه هر چه اين تفاوت سني افزايش يابد، حس مادري، خواهر گونه و يا سرپرست در زن بیشتر مي شود، مثلاً زني كه 15 سال و يا بیشتر از همسرش بزرگتر است، همواره همانند مادر يا خواهر بزرگتر با شوهرش برخورد مي كند. از سوی دیگر، اگر سن مرد بزرگتر باشد، زن می تواند به او تكیه كند. ضمن این كه در این صورت، مدیریت خانواده دچار مشكل نمی شود و جذابیت زن برای مرد حفظ می شود و تفاهم و درك متقابل افزایش می یابد.

از آن جا كه عمل و سيره معصومان(ع) براي ما الگو و حجت است و یافته های علمی كه عقل سلیم آن را بپذیرد مورد تأیید دین قرار گرفته است، در تعيين سن ازدواج و نيز كوچكتر و یا بزرگتر بودن دختر و پسر به هنگام ازدواج مي توانيم سيره آن بزرگواران و یافته های علمی را به عنوان يك معیار و هنجار ديني در نظر بگيريم و بگوییم كه بهتر است در ازدواج دختران و پسران، چند سالی سن دختر از پسر كوچكتر باشد.

آيا مردها به ما فقط حس ترحم دارند؟
براي زندگي زناشويي دو چيز لازم است: 1. عشق و محبت 2. رفع نياز

آيا مرد ها به خانم ها احساس عاطفي هم پيدا مي كنند؟ براي من پيش آمده است كه از آقايان شنيده ام كه به خانم ها احساس عاطفي ندارند و اگر احساسي هم هست فقط جنسي است و يا اين كه فقط دلشان براي جنس ضعيف تر از خودشان مي سوزد و يك نوع احساس ترحم دارند. آيا مرد ها واقعا چنين اند يا كساني كه من با آنها صحبت كرده ام مشكلي دارند؟ آن ها به من گفته اند كه حتي نسبت به همسر و دخترشان هم فقط حس ترحم دارند و به هيچ احساسي كه بتوان نامش را عشق گذاشت باور ندارند. مي گويند عشق فقط يك جور احساس شديد جنسي است. و عاطفه و احساس فقط بين مادر و فرزند واقعيت دارد.آيا مردها به ما فقط حس ترحم دارند؟

براي زندگي زناشويي دو چيز لازم است: 1. عشق و محبت 2. رفع نياز

بي ترديد دومي اهميت بيشتري دارد. زيرا اگر عشق باشد، اما نيازهايي مانند نياز جنسي برآورده نشود، زندگي به سامان نمي رسد. عاشقان سينه چاكي را ديده ايم كه به همين دليل، زندگي شان به بن بست رسيده است. بر عكس، مواردي هم مي شناسيم كه در ابتدا بينشان عشقي نبوده، اما چون نيازهاي يكديگر (از جمله نياز جنسي) را برآورده اند عشق هم ايجاد شده است.

اما راجع به سخن افرادي كه چنين نظري را به شما القا كرده اند بايد گفت، بررسي زمينه هاي زندگي اين افراد لازم و ضروري است. زيرا چنين ديدگاه افراطي از بعضي افراد داراي اختلالات رواني بيشتر انتظار مي رود. هيچ انسان سالمي نمي تواند ادعا كند عشق فقط و فقط يك جور احساس شديد جنسي است. از اين روي لازم است به مهمترين نظريه مطرح شده در زمينه مفهوم عشق توجه كنيد.

استرنبرگ (مهمترين نظريه پرداز در زمينه عشق) معتقد است براي تجربه عشق كامل يعني عشقي كه تمام اوصاف عشق را در بر داشته باشد عشق فرد بايد داراي سه مولفه باشد اين سه مولفه عبارت است از صميميت، تعهد و شور و هيجان. صميميت: جزء عاطفي است و شامل احساس نزديكي و اشتراك احساسات است. شور و هيجان: جزئي انگيزشي و شامل جاذبه جنسي است. تعهد: جزء شناختي و بازتابي است و از نيت شخص كه حكايت از رابطه پايدار باشد خبر مي دهد.  اين سخن را استرنبرگ (1988) در قالب تئوري سه ضلعي عشق بيان كرد. او معتقد بود كه اگر اين تعادل به هم بخورد مفهوم جديدي از عشق شكل مي گيرد كه با مفهوم عشق كامل تفاوت دارد. مثلا اگر فردي نسبت به فرد ديگر فقط احساس صميميت داشته باشد اينجا بين دو نفر تنها يك رابطه دوستي به وجود خواهد آمد و اگر تنها شور و هيجان باشد، يك عشق شيدايي (خياباني) شكل مي گيرد. اگر شور و هيجان و صميميت باشد و تعهد نباشد در آن صورت شاهد عشق رمانتيك هستيم و اگر رابطه صميميت و تعهد بالا باشد و شور و هيجان ضعيف باشد در آن صورت يك عشق مشفقانه شكل گرفته است.

با اين اوصاف مي توان حدس زد فرد يا افراد مورد نظر شما، توجهي به معناي عشق كامل يا عشق متشكل از صميميت و تعهد و شور و هيجان نداشته اند. و يا عشق را فقط منحصر در هيجان جنسي فرض كرده اند. چنين افرادي تا زماني كه ديدگاه خود را تغيير ندهند و تا زماني كه مولفه تعهد و صميميت را با شور و هيجان همراه نكنند هرگز طعم عشق واقعي و كامل ميان خود و همسر و فرزندشان را نخواهند چشيد.

صفحه‌ها