پرسش وپاسخ

جایگاه زن در اسلام جیست؟
جمله "و خلق منها زوجها" برای بیان این نكته است كه زوج آدم (یعنی حوّا) هم نوع و مثل او بوده و این انسان های موجود همگی به دو فرد (مرد و زن) مثل و شبیه به هم ...

جایگاه زن در اسلام جیست؟

براي اين كه به صورت اجمالي با نظر قرآن و اسلام در مورد جايگاه زن آشنا شويم، توجه به چند نكته لازم است:

1. بنا بر متن اصلي اسلام يعني قرآن، زن از همان خمير مايه اي آفريده شده كه خمير مايه آفرينش مرد بوده است:

هو الذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها(1)

علامه طباطبایی ذیل این آیه می نویسد:

جمله "و خلق منها زوجها" برای بیان این نكته است كه زوج آدم (یعنی حوّا) هم نوع و مثل او بوده و این انسان های موجود همگی به دو فرد (مرد و زن) مثل و شبیه به هم در آفرینش منتهی می شوند.  بنا بر این آنچه در بعض تفاسیر آمده و در بعض روایات وارد است كه حوّا از دنده [چپ] آدم آفریده شده، بدون دلیل است و آیه بر آن مطلب دلالت ندارد. (2)

2. مخاطب قرآن ناس، بني آدم و انسان است كه دلالت آن بر زن و مرد یكسان می باشد:

يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحا = ای انسان، حقا كه تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی. (3)

يا بَني‏ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّة = ای فرزندان آدم، زنهار كه شیطان شما را به فتنه نیندازد چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند. (4)

يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ = ای مردم [زنان و مردان] خدایتان را كه شما را آفرید، بپرستید. (5)

3. از نظر قرآن نه مرد برتر است و نه زن، بلكه برتر و مقرب تر در نزد خدا(كه حقيقت برتري است) مردان و زناني اند كه تقواي بيشتري دارند :

انا خلقناكم من ذكر و انثي و... ان اكرمكم عند الله اتقاكم (6)

ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و.. .  هماناگرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شما است.

4. بر خلاف توهم گذشتگان و اهل ادیان تحریف شده كه عمل زنان را ارزشمند و مقبول درگاه خدا نمی دانستند (7)،  ملاك قبولی اعمال هم ایمان و تقوای عمل كننده است و جنسیت در آن دخالتی ندارد:

لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِه (8)

به آرزوهاي غلط و بی پایه شما و اهل كتاب نيست، هر كس عمل بدي انجام دهد، كيفر داده مي‏شود

5.  زن و مرد در برابر برادران و خواهران دینی خود مسؤول و متعهدند و وظیفه امر به معروف و نهی از منكر دارند:

المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر (9)

زنان و مردان مؤمن، هر كدام ولی دیگرانند و همدیگر را به معروف، امر و از منكر، نهی می كنند.

6. آدم و حوّا هر دو مخاطب امر سكونت در بهشت و نهی از خوردن درخت ممنوعه بودند و شیطان به عنوان دشمن به هر دو معرفی شد و هر دو وسوسه شدند و لغزیدند و از درخت خوردند و توبه كردند و برای كمال یابی به زمین فرود آمدند:

وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ قالَ اهْبِطُوا (10)

و اي آدم! تو و همسرت در بهشت ساكن شويد! و از هر جا كه خواستيد، بخوريد! امّا به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران خواهيد بود!» سپس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشكار سازد و گفت: «پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نكرده مگر بخاطر اينكه (اگر از آن بخوريد، ) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه (در بهشت) خواهيد ماند!» و براي آنها سوگند ياد كرد كه من براي شما از خيرخواهانم. و به اين ترتيب، آنها را با فريب (از مقامشان) فرودآورد. و هنگامي كه از آن درخت چشيدند، اندامشان [عورتشان‏] بر آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاي (درختان) بهشتي بر خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را نداد داد كه: «آيا شما را از آن درخت نهي نكردم؟! و نگفتم كه شيطان براي شما دشمن آشكاري است ؟ گفتند: «پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم! و اگر ما را نبخشي و بر ما رحم نكني، از زيانكاران خواهيم بود!» فرمود: « (از مقام خويش، ) فرود آييد. »

7. الگوی قرآن كه انسان كامل است، هم از مردان است و هم از زنان. خداوند مریم و آسیه علیهما السلام را به عنوان الگو برای همه انسان ها معرفی كرده همچنان كه ابراهیم، موسی و.. .  الگو برای همه انسان ها هستند:

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ.. .  وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ (11)

و خداوند براي مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است...  و همچنين به مريم دختر عمران.

8. امامان زنان و دختران خود را تربيت كرده و آنان را مانند مردان و پسرانشان رشد داده بودند و سيره عملي آنان با همسران و دختران و زنان مؤمن و تربيت شده، نشان از ديدگاه واقعي اسلام نسبت به زنان دارد. آنان در برخورد با زنان تربيت شده نشان مي دادند كه از نگاه آنان زن و مرد مؤمن تفاوتي ندارد.

9. معمولا زن به طور طبيعي به زيور و لباس و زيبايي و آرايش و... اهميت زياد مي دهد و اين اخلاق ذاتي اگر جهت صحيح داده شود، در جهت استحكام زندگي خانوادگي و اجتماعي است ولي در جوامعي كه حكومت حق و عدل حاكم نيست، اين اخلاق زنان به صورت افراطي رشد داده مي شود به طوري كه اين خلق كه مي توانست عاملي براي حفظ استحكام خانواده وقوام اجتماع باشد، به عاملي براي از هم گسستن قوام زندگي خانوادگي و در هم ريختن نظم اجتماعي بدل مي گردد.

10. زن و مرد در عین این كه هر دو انسان هستند و در ذات انسانی یكسان می باشند، ولی دو صنف نر و ماده هستند كه در خلقت و روحیات با توجه به مسؤولیت هایی كه خلقت بر دوش آنها نهاده، تفاوت هایی دارند و به تناسب این تفاوت ها، در حقوق و تكالیف هم تفاوت هایی دارند. ولی در كل، تكالیف و حقوق متناسب می باشد و این همان عدالت است.  صرف این كه در بعض حقوق و تكالیف بین زن و مرد تفاوتی هست، به معنای تبعیض و برتری دادن یكی بر دیگری نیست. 

11. چون با توجه به ویژگی های خلقتی و روحی مرد، مسووليت اداره خانواده به او سپرده شده، بدين جهت مسووليت او بيشتر است و او علاوه بر حفظ خود، نسبت به سلامت فكري و اعتقادي خانواده اش هم مسوليت دارد و بعضي از دستور ها از باب اين مسوليتي است كه دارد.

12. متاسفانه زن در طول تاريخ مقهور و تحت ستم بوده و نتوانسته در جامعه حتي در زماني كه حكومت به نام، اسلامي بوده (جز دوره محدود رسول خدا و امام علي)، به درستي رشد كند و بسياري از دستور العمل هايي كه از معصومين صادر شده ناظر به واقعيت هاي موجود اجتماعي است.

با توجه به اصول و موارد فوق باید به سخنانی كه از امامان در مورد زنان رسیده، توجه كرد و معنای صحیح كلام آنان را فهمید و نباید با توجه به ظاهر اولیه بعض روایات، گمان كرد كه زن از نظر اسلام و اولیای دین نكوهش ذاتی شده است.

پي نوشت ها:

1. اعراف(7)آيه179.

2. طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، -، ج 4، ص 136. 

3. انشقاق (84) ایه 6.

4. اعراف (7) آیه 27.

5. بقره (2) آیه 21.

6. حجرات(49)آيه 13. 

7. طباطبایی، همان، ص 140.

8. نساء (4) آیه 123.

9. توبه(9)آيه71.

10. اعراف (7) آیه 19-24.

11. تحریم (66) آیه 11-12.

آیا در پیشگاه عدل الهی سایر اعمال حسنه اش مورد قبول واقع نمی شود؟
آنچه در مورد نماز گفته اید، در برخی روایات آمده كه نماز ستون دین است و چون آن پذیرفته شود، اعمال دیگر نیز پذیرفته می شود.

تفسیر حدیث "... و ان قبلت قبل ما سواها..." چیست؟ اگر كسی در طول عمر خود در انجام حسنات و ترك محرمات كوتاهی نكند و در كسب مكارم اخلاق كوشا باشد، ولی به فرض یك هفته نماز نخواند و یا یك ماه نماز اشتباه بخواند و قضا نكند، آیا چنین فردی سزاوار حبط سایر اعمال حسنه اش است؟ آیا در پیشگاه عدل الهی سایر اعمال حسنه اش مورد قبول واقع نمی شود؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با مركز؛

آنچه در مورد نماز گفته اید، در برخی روایات آمده  كه نماز ستون دین است و چون آن پذیرفته شود، اعمال دیگر نیز پذیرفته می شود.

اما چرا نماز به عنوان اصل و پایه معرفی شده  و آیا واقعاً بدون نماز، اعمال دیگر بی ارزش است؟

برای این كه عملی "حسنه" باشد و در درگاه خدا مورد توجه قرار گرفته و قبول شود ، باید هم خود عمل حسن و زیبایی داشته باشد و هم فاعل و انجام دهنده آن را به نیت خوب و پسندیده ای انجام دهد.

بر این اساس نباید تصور كرد كه چون  پزشك جان بیماری را نجات داد ، حتما كارش مستحق ثواب و پاداش است ؛ چون چه بسا هیچ انگیزه خدا دوستانه ای نداشته وتنها  جهت كسب درآمد و به دست آوردن شهرت  چنین كاری انجام داده باشد .

بنا بر این شرط قبولی اعمال صالح و خوب این است كه آنها را "مؤمنانه" و برای رضای خدا انجام دهد:

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّة (1)

و كسي كه چيزي از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه ايمان داشته باشد، چنان كساني داخل بهشت مي‏شوند

ایمان هم یعنی اعتراف به توحید و الوهیت و ربوبیت خدا و عبودیت او و نماز برترین نماد این اعتراف و اقرار است.

نماز ابراز خضوع و اطاعت و خاكساری به پیشگاه خالق جهان است و در قبال این خضوع و  اطاعت و خاكساری ، گردن فرازی ، نافرمانی و تكبر در برابر خداست همان كه شیطان را با آن همه عبادت از درگاه قرب راند:

فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبي‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرین  (2)

همگي سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد، و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرماني و تكبرش) از كافران شد.

كسی كه نماز نمی خواند یا نمازش بی روح است و نشان بندگی نیست كه قبول شود ، اعمال دیگرش هم روح ندارد و مقبول واقع نمی شود. بله ممكن است كارهای او برای بسیاری از افراد جامعه مفید و سودمند باشد ولی او آنها را به قصد جلب رضای خدا و خدمت به بندگان خدا انجام نداده است تا خدا به او پاداش دهد زیرا كسی كه به خدا باور داشته و در صدد جلب رضای خدا باشد ، اولین اقدامش سجده و نماز و ساییدن پیشانی بندگی بر ساحت اوست. او اهداف دیگر داشته كه یا به آنها رسیده یا نرسیده ولی برای خدا كار نكرده كه از خدا پاداش طلب داشته باشد.

پس نماز نماد عبودیت و بندگی است و اگر این نماد مقبول باشد و رنگ عبودیت در اعمال دیگر او وجود داشته باشد ، آنها هم پذیرفته می شوند ولی اگر این نماد حقیقت نداشته باشد ، نشانگر این است كه  در دیگر اعمالش هم رنگی از عبودیت و خدایی بودن نبوده بلكه دل و خواست خودش مطرح بوده و او تصور و گمان كار خدایی داشته است بنابراین مقبول نمی شود.

مطلب دیگر این كه نماز به عنوان یك واجب كلی مورد نظر است نه تك تك نماز ها، اگر نماز فردی قبول نشود ، دیگر كارهایش قبول نمی شود و اگر نمازش قبول شود ، كارهای دیگرش هم قبول می شود. بنا بر این ممكن است كسی هیچ وقت نمازش را ترك نكرده باشد. ولی نمازش ارزش قبول شدن نداشته باشد و كس دیگری گاهی در اثر كسالت یا تنبلی برای چند روزی هم نماز نخوانده باشد ، ولی نمازهایش رنگ نماز داشته و ارزشمند و مقبول باشد و از آن چند روز هم توبه كرده باشد  وقضایشان را بجا آورد، كه این نمازش قبول می شود.

پینوشتها:

1. نساء (4) آیه 124.

2. بقره (2) ایه 34.

منظور از این حدیث چیست؟
غریزه جنسی نیرومندترین و سركش‏ترین غرایز انسان است كه به تنهایی با دیگر غرایز برابری می‏كند، انحراف آن، نیمی از دین و ایمان را به خطر خواهد انداخت.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیكم

منظور از این حدیث كه پیامبر اكرم (ص) می فرمایند : « انسان با ازدواج نصف دینش كامل می شود » ، چیست ؟

غریزه جنسی نیرومندترین و سركش‏ترین غرایز انسان است كه به تنهایی با دیگر غرایز برابری می‏كند، انحراف آن، نیمی از دین و ایمان را به خطر خواهد انداخت.(1)

رسول گرامی اسلام در حدیثی فرمودند:« َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثٌ أَخَافُهُنَّ عَلَي أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي الضَّلَالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ مَضَلَّاتُ الْفِتَنِ وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْج‏»(2)

مي‏ترسم سه چيز بعد از من امت مرا گمراه كند، و آنها عبارتند از گمراهي بعد از شناخت و فتنه‏هاي گمراه‏ كننده و شهوت شكم و فرج.

یكی از چیزهایی كه پیامبر اكرم آن را موجب گمراهی امت معرفی كردند شهوت فرج همان غریزه جنسی است.

خدا به منظور صیانت ذات و تأمین شئون مختلف زندگی بشر و حفظ حیات فردی و نوعی انسان، غرایز و تمایلاتی را در نهاد آدمیان به ودیعه گذاشت. وجود هر یك از آن غرایز و خواهش‏ها در جای خود ضروری می‏باشد. اگر غرایز به ویژه غریزه جنسی به خوبی تعدیل گردند و از سركشی جلوگیری شود، اگر احساسات هر یك با اندازه‏گیری صحیح و در جای مناسب خود اعمال شود، موجب خوش بختی و كمال بشر و مایه سعادت فرد و اجتماع خواهد بود.

اما اگر غرایز واحساسات مهار نشود. اگر آزادانه و بدون قید و شرط اعمال گردد، اگر در مسیر سركشی و هیجان‏های نابه جا قرار گیرد، آدمی را به جنایات عظیمی وا می‏دارد و انسان را از هر حیوانی پست‏تر خواهد ساخت.(3)

اگر جلوی آتش شهوت جنسی گرفته نشود، نسل‏ها و خانواده‏ها و ارزش‏های انسانی از بین می‏رود. جامعه ناامن می‏شود. ناموس انسان در خطر قرار می‏گیرد. در نتیجه دین انسان از بین می‏رود.

بر همین اساس حضرت رسول خدا(ص) فرمود:«  مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ- فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْبَاقِي‏ »هر كسی ازدواج كند، نصف دینش را از خطر سقوط حفظ می كند، نصف دیگرش از راه تقوا و پرهیزگاری حفظ نماید.(4)

موقعی كه احساسات و تمایلات غریزی به هیجان می‏آیند، موقعی كه شهوت طغیان می‏كند و وجود بشر را طوفانی می‏كند، دیوانه وار آدمی را به كارهای ناروا وا می‏دارد و سرانجام مفاسد بزرگ و احیاناً غیر قابل جبرانی به بار می‏آورد. ازدواج شهوت جنسی را مهار می‏كند. با مهار آن انسان از خطر سقوط و تباهی نجات می‏یابد.

پی نوشت‏ها:

1. مكارمشیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات اسلامیه، ج14، ص 463.

2. كلینی، كافی، انتشارات آل البیت، ج2، ص79.

3. محمد تقی فلسفی، جوان، ج 1، ص 245.

4. وسائل الشیعه، كتاب نكاح، چاپ احیاء التراث، ج 14، ص 5، حدیث 11، 12.

كم راه رفتن چگونه باعث سلامتي مي شود؟
فهم درست هر كلام نیازمند درك قرائن و وضعیت موجود در زمان بیان آن است. دلیل ایجاد این سوال در ذهن شما این است كه این فرمایش حضرت را در زمانی می شنوید كه ...

باسمه تعالي، سلام عليكم روايتي از پيامبر اكرم (ص) ديدم: هر كاري را چاره اي است و چاره تندرستي در دنيا چهار چيز است، كم سخن گفتن، كم خفتن، كم راه رفتن و كم خوردن. لطفا توضيح دهيد كه كم راه رفتن چگونه باعث سلامتي مي شود در حالي كه در مورد فايده ورزش پياده روي زياد شنيده ايم.

مطلبی كه فرموده اید مربوط به روایت مشهوری است كه در مورد معراج رسول گرامی اسلام وارد شده كه در آن،  این گونه نقل شده كه:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَي السَّمَاءِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ (ع) قَدْ أَمَرْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ أَنْ تُعْرَضَ عَلَيْكَ قَالَ فَرَأَيْتُ الْجَنَّةَ وَ مَا فِيهَا مِنَ النَّعِيمِ وَ رَأَيْتُ النَّارَ وَ مَا فِيهَا مِنَ الْعَذَابِ وَ الْجَنَّةُ فِيهَا ثَمَانِيَةُ أَبْوَابٍ عَلَي كُلِّ بَابٍ مِنْهَا أَرْبَعُ كَلِمَاتٍ كُلُّ كَلِمَةٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِمَنْ يَعْلَمُ وَ يَعْمَلُ بِهَا وَ لِلنَّارِ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ عَلَي كُلِّ بَابٍ مِنْهَا ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ كُلُّ كَلِمَةٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِمَنْ يَعْلَمُ وَ يَعْمَلُ بِهَا فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ ع اقْرَأْ يَا مُحَمَّدُ مَا عَلَي الْأَبْوَابِ فَقَرَأْتُ ذَلِكَ أَمَّا أَبْوَابُ الْجَنَّةِ فَعَلَي أَوَّلِ بَابٍ مِنْهَا مَكْتُوبٌ ... وَ عَلَي الْبَابِ الثَّالِثِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حِيلَةٌ وَ حِيلَةُ الصِّحَّةِ فِي الدُّنْيَا أَرْبَعُ خِصَالٍ قِلَّةُ الْكَلَامِ وَ قِلَّةُ الْمَنَامِ وَ قِلَّةُ الْمَشْيِ وَ قِلَّةُ الطَّعَام‏(1)

از حضرت رسول اكرم - درود خدا بر او و خاندان شریفش باد - نقل شده كه فرمودند:

«زمانی كه مرا به معراج بردند جبرئیل علیه السلام به من گفت:

"به بهشت و جهنم دستور داده ام كه خود را بر شما عرضه دارند"

پس من بهشت و نعمت هایش و جهنم و عذاب هایش را دیدم. در بهشت هشت در بود كه بر هر دری چهار كلمه (جمله) نوشته شده بود كه ارزش هر جمله در نزد كسانی كه آن را بشناسند و به آن عمل كنند، بالاتر از تمام دنیا و هر آن چه كه در آن است می باشد. و جهنم هفت در داشت كه بر هر دری سه جمله نوشته شده بود كه ارزش هر جمله ای (از آن) برای آنان كه بشناسندش و به آن عمل نمایند، بهتر از تمام دنیا و آن چه در آن است می باشد.

پس جبرئیل به من گفت:

" ای محمد؛ آن چه بر روی درها نوشته شده را بخوان"

و من آنها را خواندم. اما آن چه كه بر درهای بهشتی نوشته شده بود:

بر در اول بهشت نوشته شده بود: ...

و بر در سوم آن نوشته شده بود:

" لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ (هیچ خدائی جز الله وجود ندارد محمد فرستاده ی خداست و علی سرپرست مردم از جانب خدا) هر چیزی چاره ای دارد و چاره ی سلامتی چهار چیز است: كم حرفی، خواب كم، پیاده روی كم و كم خوردن»

این روایت، از حیث سندی ضعیف به حساب می آید ولی از حیث محتوا مطالب با ارزشی دارد. برای این كه بتوانیم برداشت درستی از روایت داشته باشیم باید به این نكته توجه كنیم كه:

فهم درست هر كلام نیازمند درك قرائن و وضعیت موجود در زمان بیان آن است. دلیل ایجاد این سوال در ذهن شما این است كه این فرمایش حضرت را در زمانی می شنوید كه متاسفانه مردم دچار كم تحركی و زندگی ماشینی شده اند. برای كوچك ترین كارها با وسیله ی نقلیه جابجا می شوند و عملا كمتر می بینیم افراد پیاده روی را بر سواره رفتن ترجیح دهند. اما فضای صدور این روایت زمانی بوده كه نهایت چیزی كه برخی مردم داشتند حیوانی برای سواری و باربری بود. بسیاری از مردم با پای پیاده مسافت های طولانی را طی می نمودند. قطعا همین دستور پزشكی كه پیاده روی را توصیه می كند افراط در آن را مفید نمی داند. دقیقا مثل تكه ی بعدی روایت كه از كم خوابیدن یاد می كند. قطعا منظور این تكه از روایت كم خوابی ای كه باعث بیماری شود نیست پس معنای نوشته های روی این درب، توجه دادن به عدم افراط و تفریط است و چه حكیمانه به مقتضای زمان بیان گردیده است. این روایت هیچ تنافی ای با لزوم ورزش و مفید بودن پیاده روی برای اهل این زمان ندارد.

سربلند و شادكام باشید.

پی نوشت:

(1)     علامه ی مجلسی، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 11، ص 72.

يا اينكه حتمابايد به زبان هم آورد؟
اين دو حكمت در صدد بيان مراتب امر به معروف و نهي از منكر هستند. بنا بر بيان اين دو حكمت امر به معروف و نهي منكر سه مرتبه دارد: ...

باتوجه به حكمت 373و374نهج البلاغه اگر نهي از منكركردن تنها قلبي باشد گناه نيست؟يا اينكه حتمابايد به زبان هم آورد؟

اين دو حكمت در صدد بيان مراتب امر به معروف و نهي از منكر هستند.

بنا بر بيان اين دو حكمت امر به معروف و نهي  منكر سه مرتبه دارد:

مرتبه اول كه بيزاري از منكر و علاقه به معروف است. وقتي ببيند معروفي ترك شده، ناراحت مي شود و دوست دارد كه كاش آن معروف اجرا گردد و تحقق يابد يا وقتي مي بيند منكري عمل شده، منزجر مي گردد و دوست دارد كه كاش آن منكر از بين برود.

اين مرتبه در توان همه انسان ها هست و هر كس اين مرتبه را نداشته باشد و انجام ندهد، گناهكار است و به بيان امام در حكمت 374 ، مرده اي است كه بين زندگان راه مي رود. وجود اين مرحله فرد را از گناهكاران جدا مي كند. زيرا رضايت به فعل به معناي مشاركت در آن است و  بي تفاوتي در مقابل ترك معروف و فعل منكر هم گناه است و با اين مرحله فرد از گناهكار بودن و مشاركت در فعل خارج مي شود. ولي به زمره مجاهدان و اقدام كنندگان براي تحقق معروف و منكر هم وارد نمي شود.

مرتبه دوم انكار زباني است . فرد كه با انكار قلبي از زمره گناهكاران خارج شد ، اگر توان انكار زباني با شرايطي كه در كتاب امر به معروف آمده، داشته باشد، با انجام اين مرحله به صف مجاهدان و مبارزان راه حق مي پيوندد و مستحق پاداش مي گردد. اگر كسي توان نداشته باشد، او  با انجام همان مرتبه اول وظيفه خود را انجام داده و ديگر گناهي بر او نيست. (1)

البته اگر كسي توان امر و نهي زباني با توجه به شرايط مطرح در كتب فقهي را داشته و احتمال تاثيرگذاري هم باشد و او امر و نهي زباني نكند، در اينجا به خاطر انجام ندادن وظيفه گناهكار است و فقط تنفر قلبي كافي نيست.

مرتبه سوم اقدام عملي براي از بين بردن منكر و تحقق بخشيدن به حق است كه برترين مرحله بوده و بالاترين پاداش را دارد و توانمندان بر اين مرحله محدود تر از مراحل قبلي هستند. بسياري از افراد توان انجام اين مرحله و مرحله قبل را ندارند و فقط توان مرحله اول را دارند از اين رو با انجام مرحله اول وظيفه خود را انجام داده و  به خاطر امر و نهي زباني و عملي نكردن گناهكار نيستند. اما محدود افرادي كه توانمند بر اين مرحله هستند، بايد به امر و نهي عملي اقدام كنند و اگر اقدام نكنند، گناهكارند.  بنا بر اين اگر فرد فقط از ترك معروف و فعل منكر منزجر باشد و توان امر و نهي زباني و عملي نداشته باشد، از گناهكاران متمايز شده و مستحق كيفر همراهان و بي تفاوت ها نيست.

مرحله زباني و عملي بر هر كس واجب نيست و غالب افراد به دليل عجز ، با انجام ندادن اين دو مرحله از گناهكاران به حساب نمي آيند. در روايت آمده:

سئل عن الامر بالمعروف والنهي عن المنكر أواجب هو علي الأمة جميعا ؟ فقال: لا، فقيل له: ولم ؟ قال: إنما هو علي القوي المطاع العالم بالمعروف من المنكر

سوال شد آيا امر به معروف و نهي از منكر بر همه افراد واجب است؟

فرمود: نه، و در علت فرمود: اين وظيفه افراد توانمند مورد اطاعتي است كه معروف و منكر را مي شناسند ( و به احكام اين وظيفه آگاهي و به انجام آنها قدرت داشته و كلامشان تاثير گذار است) . (2)

بنا بر اين عموم مردم در اين زمينه جز انزجار قلبي و اظهار آن وظيفه اي ندارند و به خاطر انجام ندادن مراحل ديگر گناهكار نمي باشند.

پي نوشت ها:

1. محمد عبده، نهج البلاغه (خطب الامام علي)، قم، دار الذخائر، 1370 ش، ج 4، ص 89 (پاورقي).

2. شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 11، ص 400.

در حالی كه نگفته اول قدمی در راه اصلاحشان بردار؟
به مطلب مورد اشاره به این شكل در قرآن دست نیافتیم و آنچه در كتاب خدا در مورد معراج پیامبر گرامی اسلام - صلوات الله علیه - اشاره شده است، فقط یك سیر ملكوتی با...

با سلام-چرا قرآن(خدا) به ما و پیامبر( در شب معراج) فرموده اهل دنیا را خوار بشمار و با آنها همنشین مشو و هر چه كه دارند را كوچك بشمار. در حالی كه نگفته اول قدمی در راه اصلاحشان بردار اگه دیدی هدایت نمیشوند بعدا( كارهای بالا را بكن ).(اخه خدا كه انها را رها گذاشته به حال خود ما هم اگر كاری به سودشان نكنیم خب مستقیما اینده بدی خواهند داشت دیگر )

به مطلب مورد اشاره به این شكل در قرآن دست نیافتیم و آنچه در كتاب خدا در مورد معراج پیامبر گرامی اسلام - صلوات الله علیه - اشاره شده است، فقط یك سیر ملكوتی با جسم شریف پیامبر است كه حضرت در ملكوت آسمان ها واقعیت هایی را به چشم خود دید و خدای متعال در این سیر ملكوتی، حضرت را به اسرار عالم و سرنوشت انسان ها و ثواب یا كیفر اعمالی كه انجام داده اند، آشنا كرد. اگر در این باره مطالبی گفته و یا شنیده شده است كه ناظر به سؤال مورد نظر باشد، این طور می توان تفسیر كرد كه پرهیز پیامبر خدا و برحذر داشتنش از اهل دنیا و مردم دنیاپرست افرادی را شامل می شود كه از حالت انسانی خود خارج شده و در مقابل دنیا زانوی بندگی خم كرده و به جای خدای متعال، دنیا معبودشان شده است؛ این حال دنیا پرستان است.

در این صورت، چون هیچ امیدی برای هدایت آن ها وجود ندارد، یك نوع پرهیز  كلی از وضع آنان، نه تنها به پیامبر، بلكه حتی از انسان هایی كه دوست دارند در مسیر هدایت قرار گیرند، ابلاغ می شود؛ زیرا همنشینی با چنین افرادی، انسان های غیر معصوم  را در معرض خطرهای حتمی قرار می دهد و اما در مورد پیامبر اگر چه تأثیر منفی نخواهد گذاشت، ولی به هر حال، پرهیز و دوری از انسان های غیر قابل هدایت، در هر وضعی كاری عاقلانه است.

امام حسین - سلام الله علیه - در مسیر رسیدن به كربلا، ضمن نكوهش دنیا طلبی و مردمی كه برای رسیدن به اهداف دنیایی شان به ستیز با او شتافتند، آنان را قابل هدایت ندانسته، در جملاتی پندآموز به این جمله پر معنا رسیدند كه: "إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ؛ (1)  مردم (به طور عموم، خصوصاً در زمان حضرت كه مخاطب اصلی این سخنان بودند) بندگان دنیایند و دین، لقلقه زبان آنان است".  

و اما در مورد اصل  هدایت كه دغدغه اصلی همه پیامبران الهی و در مرحله نخست برای همه انسان ها، چه قابل هدایت و  چه منحرف، به شكل مساوی بوده است، باید گفت  همه پیامبران الهی تا حد امكان و توان وجودی شان در مقام هدایت مردم قوم خویش از هیچ كوششی فرو گذار نكردند و حتی در این مسیر جان خود را هم به خطر انداخته و هم فدا كردند كه در میان آیات نورانی قرآن در موارد بسیاری  به داستان های پر عبرت پیامبران بزرگ الهی بر می خوریم كه توصیه می شود به آن ها مراجعه نمایید.

و اما در مورد پیامبر بزرگ اسلام، دغدغه پیامبر در امر هدایت مردم و پی گیری آن، چنان پر رنگ بود كه خدای متعال در در دو آیه از قرآن به خضرت نسبت به این همه شدت  عاطفه و دلسوزی كه حتی جان  ایشان را به خطر انداخته بود، خطاب به پیامبرش این گونه هشدار می دهد:

"فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً؛ (2) گويي مي‏خواهي به جهت اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كني؛ اگر به اين گفتار ايمان نياورند". 

و در آیه ای دیگر به انضمام چند آیه بعدی اش این موضوع بهتر تبیین شده است؛

"لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ"إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ " وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضينَ؛ (3) گويي مي‏خواهي جان خود را از شدّت اندوه از دست دهي؛  برای  اين كه آن ها ايمان نمي‏آورند! اگر ما اراده كنيم، از آسمان بر آنان آيه‏اي نازل مي‏كنيم كه گردن هايشان در برابر آن خاضع گردد! و هيچ ذكر تازه‏اي از سوي خداوند مهربان براي آن ها نمي‏آيد؛ مگر اين كه از آن روي‏گردان مي‏شوند".

نتیجه این كه:

با ملاحظه آیات ذكر شده متوجه می شویم كه پیامبر گرامی اسلام چه قدم های سختی در مسیر هدایت مردم برداشتند و حتی در این مسیر  از شدت دغدغه های عاطفی كه نظیر آن را می توان در مقیاس های پایین تری در مورد نگرانی های پدران و مادران در مورد فرزندانشان است، جان خود را به خطر می انداخت.

همه رسولان و  پیامبران و اولیای الهی و معصومان - سلام الله علیهم اجمعین - در ابتدا تمام تلاششان بر محوریت هدایت مردم قرار می گرفت و مطابق با دستور خدای متعال كه خود "ارحم الراحمین" است، توسعه این رحمت را در ارسال رسولان و بعثت پیامبران و معصومان به وضوح می توان دید كه در این مسیر، جان های نورانی و با ارزش خود را فدا كردند؛ زیرا كه هدایت تنها دغدغه ایشان بوده است و با این حساب اگر در  مورد مطالب مورد سؤال حدیث و یا روایتی وجود داشته باشد، باید گفت امیدی به اصلاح افراد مذكور وجود نداشته است كه پرهیز و دوری از ایشان امری لازم بوده است.

 

پی نوشت ها:

1. مجلسی  محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،تهران، انتشارات اسلامیه، ج ‏75، ص 118.

2. كهف (18)، آیه 6.

3. شعراء (26)، آیه 3-5.

منظور این حدیث چیست؟
اول اينكه مراد از اين زندان، زندان حقيقي باشد. يعني حقيقتا همان آثار و نشانه هاي زندان را داشته باشد و دوم اينكه زندان حقيقي مراد نباشد بلكه زندان نسبي منظور...

با سلام.می خواستم حدیث «دنیا زندان مومن است» را برایم تفسیر كنید...من كافر نیستم. ولی دنیا برایم زندان نیست. پس منظور این حدیث چیست؟ با تشكر

اين حديث را به دو صورت مي توان تبيين نمود:

اول اينكه مراد از اين زندان، زندان حقيقي باشد. يعني حقيقتا همان آثار و نشانه هاي زندان را داشته باشد و دوم اينكه زندان حقيقي مراد نباشد بلكه زندان نسبي منظور باشد يعني دنيا در مقایسه با آخرت براي مؤمن زندان و براي كافر بهشت باشد.

در توضيح إحتمال اول بايد بگوييم كه انسان داراي دو جنبه است: «روح» و «جسم»؛ گاهي روح آزاد است و گاهي در زندان؛ همين طور گاهي جسم آزاد و گاهي در زندان است، و گاهي اينها در دو جهت مخالف هم قرار مي گيرند، يعني جسم در زندان و روح آزاد است، همان چيزي كه حضرت يوسف (ع) گفت: « قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ...»(1)  يوسف گفت:«پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينها مرا به سوي آن مي خوانند» يعني اينها مرا به چيزي دعوت مي كنند كه روح مرا به زندان مي كشد و اگر جسم من به زندان بيفتد براي من محبوب تر است. از اينجا معلوم مي شود كه چرا دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، دنيا جايي است كه روح مؤمن در محدوديّت قرار دارد هرچند جسم او متنعّم باشد، زيرا جسم براي او معيار نيست.

ولي كافر بر عكس آن است يعني اهل جسم و مادّه است، دنيا براي او بهشت است و در قيامت وقتي در عذاب الهي گرفتار مي شود براي او زندان است.

اما طبق إحتمال دوم معناي روايت اين است كه بر فرض كه مؤمن در اين دنيا داراي نعمت باشد، امّا در مقايسه با آن نعمت هاي الهي كه بعد از مرگ دارد، زندان است و كافر گرچه در اين دنيا بيچاره هم باشد باز هم در مقايسه با عذاب خدا در قيامت، دنيا بهشت او به حساب مي‏آيد.

بعد از ذكر دو إحتمال مذكور در پاسخ به اين سؤال كه چرا برخي مؤمنان زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند مي توان گفت كه طبق إحتمال اول كه دنيا زندان حقيقي مؤمنان است آن دسته از مؤمناني كه زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند بايد متذكر باشند كه ممكن است توجه به امور جسماني و مادي آنها را از توجه به حقيقت روحاني خود غافل نموده و غفلت از روح و امور روحاني و معنوي باعث فراموش نمودن زندان بودن دنيا شده باشد. چنانكه ممكن است يك شخص زنداني كه در زنداني پر زرق و برق زنداني شده باشد به علت توجه به زرق و برق زندان، زنداني بودن خود را فراموش كند.

به عبارت ديگر هر اندازه توجه انسان به حقيقت روحاني خود بيشتر شود و ايمان بيشتري نسبت به حقيقت خود پيدا كند زندان بودن دنيا براي وي محسوس تر مي گردد چنانكه شاعر مي گويد:

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك*** چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم

اما اگر احتمال دوم را بپذيريم در پاسخ به اين سؤال مي توان گفت كه دنيا به خودي خود زندان مؤمن نيست و لذا تا زماني كه شخص مؤمن به خود دنيا مي نگرد زندان بودن آن براي وي محسوس نيست. اما وقتي نعمت هاي بهشتي و رضوان الهي را متذكر مي شود و دنيا را با آنها مقايسه مي كند به زندان بودن دنيا پي مي برد.(2)

با توجه به توضيحات مذكور روشن مي شود كه لازمه مفاد روايت مذكور اين نيست كه حتما مؤمن بايد در دنيا در بلا و فقر و ..و كافر در رفاه كامل باشد. بلكه مؤمن در عين اينكه ممكن است در رفاه مادي باشد. اما به نسبت به نعمت هايي كه در بهشت براي او فراهم شده دنيا براي وي همانند زندان است چنانكه در روايتي نقل شده كه يكي از يهودان، تنگ دست و ژوليده سر راه امام حسن (ع) را كه بر استري خوش‏رو سوار بود و لباس نيكو بر تن داشت، گرفت و گفت جدّ شما پيامبر خدا (ص) مي فرمايد دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، در حالي كه من در زندان و تو در بهشت هستي! حضرت فرمود:« لَوْ عَلِمْتَ مَا لَكَ وَ مَا يَرْقُبُ لَكَ مِنَ الْعَذَابِ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ مَعَ هَذَا الضُّرِّ هَاهُنَا فِي الْجَنَّةِ وَ لَوْ نَظَرْتَ إِلَي مَا أُعِدَّ لِي فِي الْآخِرَةِ لَعَلِمْتَ أَنِّي مُعَذَّبٌ فِي السِّجْن‏»(3) « اگر مي دانستي چه عذاب هائي در انتظار تو است، يقين مي كردي كه با همه اين ناراحتي هايت هم اكنون در بهشتي، و اگر نيز آنچه (از ثواب و نعمت) در آخرت براي من مهيّاست ببيني، يقين مي كني كه من در اينجا در زندان رنج مي‏بينم».

پي نوشت ها:

1. يوسف(12) آيه 33.

2. ر.ك: آيت الله مكارم شيرازي، گفتار معصومين(ع)، قم، مدرسه الامام علي (ع)، 1378ش، ص 185.

3. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق،  ج‏65، ص 220.

اگر چنین باشد چه نیازی به انجام مثلا حج می باشد؟
وعده به آمرزش تمامی گناهان، در موارد متعددی در روایات آمده است كه نمی توانیم همه آن ها را مشكوك و نادرست بدانیم. تعدادی از آن ها دارای سند معتبر است كه فهم ...

با سلام

 در برخی كتب ادعیه و امثال آن ذكر شده كه فلان دعا یا فلان ذكر برابر است باثواب چندین حج و یا زیارات و یا آزاد كردن بنده و ریختن گناهان و غیره . اگر چنین باشد چه نیازی به انجام مثلا حج می باشد و یا به جای كفاره ی آزاد كردن بنده فلان دعا را خواند ؟ انتظار است كه پاسخ قانع كننده ای ارائه فرمایید. پیشاپیش از شما سپاسگزاری می نمایم.

وعده به آمرزش تمامی گناهان، در موارد متعددی در روایات آمده است كه نمی توانیم همه آن ها را مشكوك و نادرست بدانیم. تعدادی از آن ها دارای سند معتبر است كه فهم بهتر آن روایات و مطابقت آن با عقل، نیاز به تحقیق و بررسی عمیق دارد كه ما در چند قسمت به آن مي پردازيم:

الف) اجر و ثواب بر دو قسم است: استحقاقی و تفضلی.

اجر و مزدی كه خداوند به مقتضای حكمت خود در مقابل هر یك از اعمال صالح - واجب یا مستحب - قرار داده، ثواب استحقاقی است.

ثوابی و فضیلتی را كه زاید از مقدار مقرّر و ناشی از مشیتی است كه ریشه در رحمت و كرامت دارد و خداوند از فضل خود بر اساس معیارهای خاص به بندگان صالح مرحمت می­فرماید، ثواب تفضلی گویند.

ثواب­ها و فضیلت­هایی كه برای عبادات، اذكار و ادعیه و قرائت قرآن در كتاب­ها و روایات آمده، برخی ناظر به ثواب­های استحقاقی است؛ ولی بیش تر آن ها ثواب­های تفضلی است كه معمولا به صورت مجمل وعده داده شده است. شرایط و لوازم در آن ها به صورت صریح بیان نگردیده و بیش تر جنبه انگیزشی و شوق آفرینی دارند.

ب) آن همه ثواب هایی كه نقل شده، هرگز مفهومش این نیست كه انسان آن ها را به صورت اوراد بخواند و تنها به زبان قناعت كند؛ بلكه خواندن برای فهمیدن، فهمیدن برای اندیشیدن، و اندیشیدن برای عمل است؛ مثلاً تأكید فراوان بر تلاوت سوره حمد به این جهت است كه توجه و تدبّر در محتوای آن، به انسان روح و ایمان می بخشد، او را به خدا نزدیك می­كند، صفای دل و روحانیت می­آفریند، اراده انسان را نیرومند و تلاش او را در راه خدا و خدمت به خلق افزون می­سازد و میان او و گناه فاصله می­افكند. (1)

اگرچه خواندن اذكار و ادعیه و قرآن در هر حال ثواب دارد و در درازمدت اثر وضعی روی قلب و روح انسان می گذارد؛ ولی ثواب اصلی و تأثیر عمیق آن ها زمانی است كه موجب بیداری دل و خروج از غفلت و ظلمت و گمراهی گردد. اين ثواب اصلی و تأثیر عمیق بر اساس آيه «إنّما یتقبّل الله من المتقین»(2) و روايت «إنّما الاعمال بالنیات» (3) زماني حاصل مي شود كه اين عمل با قصد قربت و اخلاص بوده باشد. بنابراین، میان میزان عنایات تفضلی و میزان معرفت و درجه اخلاص اشخاص رابطه ای مستقیم وجود دارد. مطمئناً این انگیزه كه انسان با انجام یك عمل خیر، خیال خود را آسوده ببیند و خود را از كارهای دیگر تبرئه كند یا مجوزی برای انجام اعمال منفی و ناشایست شود، با روح اخلاص و قصد قربت سازگار نیست.

ج) عبادت ها و دعاها و... پاداش عظیم دارند؛ ولی پاداش قطعیت یافته نیست، بلكه مانند ایمان و دیگر اعمال صالح، مشروط به این است كه تا آخر عمر حفظ گردد و نابود نشود. بعضی از گناهان اثر از بین برندگی دارند و ایمان و عمل صالح و ثواب و پاداش ها و ... را از بین می برند و نابود می كنند. در معارف دینی، این مطلب تحت عنوان "حَبط اعمال" بحث شده است.

بنابراین، آن روایات وعده اجمالی است و شرایط و قیدهای آن در جاهای دیگر گفته شده است.

خلاصه آن كه در روايات بيان شده ثواب حج را دارد. پس اگر كسي مستطيع شده بايد حج برود.زيراهيچ عمل مستحبي جاي واجب را پر نمي كند

 

پی­نوشت­ها:

1. مكارم شيرازي و ديگران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 5، دار الكتب الاسلاميه، چ اول، 1374ش.

2. مائده (5)، آیه 27.

3. وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 6، ص 5، مؤسسه آال البيت، چ اول، 1409ق.

رابطه را ادامه بدهم خوب است؟
چنانچه ارتباط با جنس مخالف به قصد ازدواج، خارج از ضوابط و هنجارها باشد و یا تحت نظارت والدین و سرپرست نباشد، احتمال روبرو شدن با یك آسیب روانی - عاطفی بسیار...

از شما درخواست یك استخاره در ارتباط با تداوم یك رابطه كه ممكن است به ازدواج ختم شود را داشتم. رابطه را ادامه بدهم خوب است؟ با توجه به مشورت با بزرگان برسر دو راهی مانده ام. در پناه حق.

چنانچه ارتباط با جنس مخالف به قصد ازدواج، خارج از ضوابط و هنجارها باشد و یا تحت نظارت والدین و سرپرست نباشد، احتمال روبرو شدن با یك آسیب روانی - عاطفی بسیار خواهد بود و شما نسبت به این موارد توجه كافی داشته باشید. در حال حاضر ما شاهد بروز اختلالاتی همچون افسردگی و اختلالات خلقی و در موارد متعددی اضطراب در میان دخترانی هستیم كه خود را بر سر راه پسران قرار داده و موفق به ازدواج كردن نشدهاند. شما نیز قصد ادامه روابطی را دارید كه ممكن است!! به ازدواج منجر گردد و دربارة ان اطمینان لازم را ندارید.

برقراری و تداوم یك رابطه با این گمان كه به ازدواج ختم گردد، معمولاً برای دختران آسیب زا است و نیازی به استخاره ندارد. در واقع، استخاره به عنوان یك عمل هنگامی مجال مییابد - كه ما در بین دو عمل كه هر دو منطقی، بجا  و مشروع هستند - سرگردان و متحیر باشیم و هر دو مناسب باشند، اما در موردی كه شما یا روانشناسان بر اساس تجارب احتمال خطر و ضرر را میدهند، استخاره نمودن فاقد وجاهت و معنا خواهد بود و امری است ناپسند.

در حقیقت ما برای ازدواج به چیزی فراتر از استخاره نیازمندیم و باید به یك اطمینان نسبی دست یابیم كه زندگی مشترك آینده ما از ثبات و كارآمدی لازم برخوردار خواهد بود و همسر آیندة ما فردی مسؤولیت پذیر و دارای شرایط مناسب خواهد بود. در جایی كه خدواند متعال عقل را به عنوان رسول باطنی در درون انسان به ودیعه نهاده است تا مسایل كلان خود را رسیدگی نموده و برطرف نماید، ما نمیتوانیم و نباید سرنوشت خودمان را به اتفاق و شانس بسپاریم كه كدام صفحه بیاید و سرنوشت ما را رقم بزند.

به هر حال نباید فراموش نمود كه عشق به تنهایی برای زندگی مشترك كافی نیست و باید تمام جنبههای مهم را هم در نظر گرفت. البته گو اینكه شما در وضعیت نامناسبتری نیز قرار دارید و تنها با یك عشق یك سویه به قصد ازدواج روبرو هستیم كه شما تلاش دارید تا آن را به یك ارتباط عاطفی دوسویه تبدیل نمایید. اما این راه نیز مخاطرات خاص خود را داراست و نمی تواند برای شما منشاء شادكامی و خرسندی باشد.

روابطی كه خارج از چارچوب عرف و شرع برقرار میشود واقعاً از تضمین لازم برخوردار نیستند. در این قبیل روابط ما بارها شاهد بودهایم كه حتی در صورت موفقیت و  رسیدن به وصال یك دیگر، نهایتاً راه تردید، شك و ابهام در وضعیت همسر همچنان ادامه دارد، این دسته از همسران معمولاً نسبت به همسر خود مشكوك هستند كه آیا نسبت به آنان وفادار خواهد ماند یا آنكه میتواند همچون سابق مرتكب خطا شود. در مواردی بی شمار با این مسأله روبرو هستیم كه مرد به زن می گوید كه «من چگونه مطمئن باشم كه هنگام نبودن در خانه تو مانند سابق كه به والدین خودت خیانت می كردی و با من بودی، همین كار را با من انجام ندهی؟». عكس این مطلب در خصوص زنان نیز وجود دارد و آنها نگران هستند كه همسرانشان با شخصی دیگر ارتباط خارج از تعهدات زناشویی برقرار نسازد.

اگر مقصود از رابطه، برقراری روابط احساسی است كه كاملاً ناروا بوده و میتواند به وابستگی منجر گردد كه شدیداً باید از آن پرهیز نمود. این قبیل روابط هرگز دارای تضمین نیستند و تنها می توانند آسیب روانی را از جهات متعدد به دختران وارد نمایند. نحوه ورود دختران به روابط با نحوة ورود پسران به این گونه روابط كاملاً متفاوت است و دختران بیشتر با آسیب روبرو میشوند؛ چون سریعاً وابسته میشوند و نمیتوانند با جدایی و ناكامی كنار آیند.

اما بیتردید یك رابطه به منظور آشنایی تحت نظارت والدین آن هم به صورت محدود با رعایت محدوده شرع و هنجارها میتواند به شناخت بیشتر و اتخاذ یك تصمیم منطقی به شما كمك كند.

مي توانم موضوع را با زن آينده در خواستگاري مطرح نكنم؟
متأسفانه چنین نظری نمی‌تواند مورد تأیید قرار گیرد. هر كسی حق دارد نسبت به سرنوشت خود واقف باشد و بر اساس یك بینش كافی دربارة مسایل تصمیم بگیرد و این اقدام ...

من مشكل ناتواني در بچه دار شدن دارم مي توانم موضوع را با زن آينده در خواستگاري مطرح نكنم؟

در ابتدا باید به این نكته اشاره كنیم كه آیا منابع معتبر برای اطلاع از این امر چه بوده است و شما چگونه مطلع شده اید؟ بنا بر این تنها منبع معتبر در این زمینه مراجعه به متخصص مربوطه است و هیچ از شواهد كافی نخواهد بود. اقدامات تشخیصی پزشكی كاملاً علمی هستند و بر اساس مستندات تجربی برای هر فردی قابل فهم هستند.

متأسفانه چنین نظری نمیتواند مورد تأیید قرار گیرد. هر كسی حق دارد نسبت به سرنوشت خود واقف باشد و بر اساس یك بینش كافی دربارة مسایل تصمیم بگیرد و این اقدام نیز اقدامی فریبكارانه محسوب میگردد و از نظر شرعی نیز اشكال دارد.

از طرف دیگر، این موضوع پس از آشكار شدن میتواند شما را فردی غیر مطمئن برای ادامه راه در نظر گرفت. فردی كه میتواند همسر خود را برای یك بار فریب دهد، باز هم میتواند در آینده از این روش اسفاده نماید و همین امر احتمال اعتماد همسر آیندهاتان را كم میكند. علاوه بر آن وجود احساس گناهی كه در شما شكل خواهد گرفت میتواند مادام العمر شما را فراگیرد و با مشكلات روحی و روانی روبرو سازد؛ چرا كه حق یك فرد را از صاحب فرزند شدن و مادر شدن سلب نموده اید.

اما همین امر كه شما آنچه میدانید را نگویید با این احتمال روبرو خواهید بود كه شاید همسرتان در آینده پس از پی بردن به عقیم بودن شما درخواست جدایی نماید نیز خالی از احتمال نخواهد بود و به عنوان یك نقطه ریسك باید مورد توجه شما قرار گیرد. نمیتوانیم نادیده بگیریم كه این مسإله ارتباطی به فریبكار بودن همسر نداشته و فرد میتواند از حق خود استفاده كند.

اما آنچه شما را به سمت این راهبرد ناسالم سوق داده است، ترس از آن است كه نكند بی همسر بمانید و باید بدانید كه این صحت ندارد و دخترانی هستند كه نازا هستند و یا امكان ندارد كه بتوانند باراداری را متحمل شوند؛ چون با خطر مرگ روبرو خواهند شد. شما میتوانید در این زمینه با متخصصان گفتگو كنید و سپس با مراجعه به برخی مراكز از انها اطلاعاتی را درباره چنین افرادی را مطالبه نمایید. همچنین با استفاده از آشنایان و افرادی كه با عموم مردم روابط گستردهای دارند، درخواست نمایید تا افرادی را به شما معرفی نمایند.

در نهایت بدانید كه راهبردهای دیگری همچون فرزند پذیری از مراكز و شیرخوارگاهها یكی از جمله اقداماتی است كه این روزها متداولتر شده و فرهنگ عمومی آن را اقدامی نیك میبیند و شما نیز میتوانید با كسانی كه به خواستگاری انها میروید و آنها هم نمیتوانند بارادر شوند در میان بگذارید و سرنوشت ازدواج خودتان را با احتمال موفقیت بیشتری مقرون سازید. این قبیل گفتگوها باید همواره شایقانه و با اشتیاق بیان شوند و نه دلسرد كننده و مأیوسانه. در این صورت شما میتوانید به فرد مقابل امید ببخشید و او را با خودتان همراه سازید. این در حالی است كه لحن مأیوسانه عاملی برای عدم پذیرش خواهد بود؛ چون حتی خود شما را نسبت به آنچه میگویید مطمئن و دلگرم نشان نمیدهد.

صفحه‌ها