پرسش وپاسخ

مگر او لذّت می برد كه ما او را می پرستیم؟
لفظ خدا در زبان فارسی مخفف «خودآ» یعنی خود به وجود آمده و تقریباً مرادف با واجب الوجود است، یعنی موجودی كه وجود برای او ضرورت دارد و عدم برای وی محال است ...

خدا كیست ؟ و چرا ما باید او را بپرستیم ؟ مگر او لذّت می برد كه ما او را می پرستیم؟

لفظ خدا در زبان فارسی مخفف «خودآ» یعنی خود به وجود آمده و تقریباً مرادف با واجب الوجود است، یعنی موجودی كه وجود برای او ضرورت دارد و عدم برای وی محال است . موجود دیگری به او وجود نداده است، ولی با توجه به مشابهات آن مانند ناخدا (ناو خدا)  و كد خدا میتوان گفت معنای لغوی آن شبیه به معنای صاحب و مالك و معنایی كه در عرف از آن فهمیده میشود، نظیر خالق و آفریدگار است. (1) بر همین اساس در زبان فارسی به جای مفاهیم واجب الوجود، «خدا» گفته میشود.

پس مهم ترین حقیقت وجودی خداوند از اسم او درك می شود و آن این كه هیچ موجودی به او وجود نبخشیده و خداوند معلول هیچ علتی نیست، پس كلمه «خدا »كاملا متناسب با حقیقت وجود خداوند است.

در مورد حقیقت وجود او باید توجه داشت كه رهیافت به درك حقیقت ذات نامحدود الهی برای ما موجودات محدود ممكن نیست . تنها در خصوص او می دانیم كه موجودی است در نهایت كمال؛ یعنی هرگونه كمال وجودی كه به تصور درآید ،در ذات او به كامل ترین وجه و بالاترین درجه موجود است. هر نوع نقص و زشتی و نادرستی در كوچك ترین حدود و پایین ترین درجات از ذات او به دور است؛ از همین روست كه می توانیم به شناختی اجمالی از صفات خداوند كه عین ذات او هستند برسیم و تصور خود را ازخداوند در مراتب نازل تر شكل بدهیم.

به علاوه نشانه هایی از صفت و حقایق وجودی او در قرآن و روایات بیان شده كه تا حدی به كامل تر شدن این ادراك اجمالی كمك می كند ؛ بر این اساس می دانیم خداوند غنی و بی نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او  : «ای مردم!  همگی نیازمند به خدایید. تنها خداوند است كه بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(2)  . بنابر این خداوند بی نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است كه همه نیازهای مخلوقاتش را بر طرف میكند .

 ما انسانها كه یكی از مخلوقات خداییم، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و. .. كه با نبود یكی از اینها قادر به ادامه حیات نیستیم. چند دقیقه یا چند ثانیه نمیتوانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندی ها به وسیله آب و هوا و غذا و. .. بر طرف میشود كه خدای مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف كرده است. خدای حكیم ومهربان است كه به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر میكند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه مینماید.

یكی از نیازهای ما نیازهای روحی است ،مثل احتیاج به محبت. از این رو بچههایی كه در خانواده خود احساس كمبود محبت كنند، دچار اختلالات روحی و روانی میگردند. یكی از نیازهای واقعی و اساسی روح بشر  عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را برای تكامل آفریده است . تكامل جز از راه عبادت و بندگی به دست نمیآید .

بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلكه ما محتاج به عبادت هستیم كه با بندگی او به نعمتهای جاودان نایل شویم: « هر كسی كفر ورزد و حج را ترك كند، به خود زیان رسانده است. خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».(3)

در آیه دیگر فرمود : «كسی كه جهاد و تلاش كند ، برای خود جهاد میكند؛ چرا كه خداوند از همه جهانیان بی نیاز است». (4)

در جای دیگر میفرماید: « كسی كه عمل صالحی به جا آورد ، به سود خود به جا آورده، و كسی كه كار بدی انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوی پروردگارتان باز میگردید».(5)

در آیه دیگر فرمود: «كسی كه پاكی گزیند، به نفع خود او است».(6)

پس خداوند نیازی به پرستش ما ندارد . عبادات ما فایده ای به حال او نخواهد داشت چنان كه ترك عبادت ما هیچ زیانی به او وارد نمی سازد ؛ بلكه فوائد ظاهری و باطنی عبادات مستقیم و غیر مستقیم به خود ما می رسد  و غیر راهكار معین عبادت و پرستش خداوند، رسیدن به كمال حقیقی و سعادت ابدی ممكن نخواهد بود.

 

پینوشت‏ها:

1. محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1380 ش ، ص21.

2. فاطر (35) آیه15.

3. آل عمران (3) آیه97.

4. عنكبوت (28) آیه 6.

5. فجر (89) آیه 27-30.

6. ذاریات (51) آیه 56.

چرا پیامبر اكرم (ص) بت های كعبه را شكستند؟
در نماز و عبادت به سوى كعبه دو ويژگى مهم وجود دارد كه اين ويژگى به هيچ عنوان قابل مقايسه با بت پرستى قابل مقايسه نمى باشد تا گفته شود كه نماز به سوى كعبه ...

چرا پیامبر اكرم (ص) بت های كعبه را شكستند با وجود این كه بت پرستان آنها را به عنوان خدا نمی پرستیدند بلكه به عنوان شفیع خودشان نزد خدا می پرستیدند، مانند مسلمانان كه به طرف كعبه سجده می كنند و كعبه را نماد خدا می دانند نه خود خداوند؟

در نماز و عبادت به سوى كعبه دو ويژگى مهم وجود دارد كه اين ويژگى به هيچ عنوان قابل مقايسه با بت پرستى قابل مقايسه نمى باشد تا گفته شود كه نماز به سوى كعبه بت پرستى است.

اول: پرستش و ستايش خداوند:

اولين و مهمترين ويژگى نماز بسوى كعبه اين است كه انسان در نماز خالق هستى را به عنوان پروردگار خود مورد پرستش و ستايش قرار مى دهد برخلاف بت پرستى انسان، بت را به عنوان «پروردگار» خود دانسته و آن را مورد پرستش و ستايش قرار مى دهد لذا اگر قرار بود در نماز خواندن به سوى كعبه نوعى بت پرستى وجود داشته باشد بايد مسلمانان از نظر اعتقادى، به اين مسئله خود را ملتزم بدانند و حال آنكه تمامى مسلمانانى كه به سوى كعبه نماز مى خوانند «كعبه» را به عنوان پروردگار خود قبول ندارند،.

به علاوه با بررسى محتواى نماز معلوم مى شود در نماز از كعبه هيچگونه سخن و ستايشى مطرح نشده؛ بلكه همه آنها، كعبه را تنها به عنوان قبله و جهت نماز خود قبول داشته و در نماز نيز تنها خداوند و خالق هستى خود را مورد ستايش قرار مى دهند نه با كعبه را در حالي كه بت پرستان بت ها را مي پرستيدند و از اين عبادت تقرب به خدايب بزرگ را اراده مي كردند.

دو. دستور الهى:

دومين ويژگى نماز خواندن به سوى كعبه اين است كه بر خلاف بت پرستى با دستور الهى صورت مى پذيرد. خداوند متعال به تمامى مسلمانان دستور داده در هر جاى دنيا كه هستند به سوى مسجد الحرام نماز بخوانند چه كسانى كه نزديك خانه خدا مى باشند و چه آنها كه فرسنگ ها از آن دور هستند و اين گونه فرموده اند كه:

«وَ مِنْ حَيثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّك ». از هر جا(و از هر شهر و نقطه اى) خارج شدى، (به هنگام نماز) روى خود را به جانب«مسجد الحرام» كن! اين دستور حقى از طرف پروردگار توست!» (1) و اين دستور مانند دستور خداوند مبنى بر سجده ملائك بر آدم(ع) مى باشد كه در آن سجده كردن به سوى آدم از آن جهت كه فرمان الهى بود، نه تنها شرك محسوب نمى شد بلكه عين توحيد بود و حتى هنگامى كه شيطان. اين نكته بايد يادآورى شود در قرآن راجع به شيطان آمده:

« وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِن»؛»به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم:« براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه از جن بود». (2)

همانگونه كه تصريح شده شيطان از ملائك نبوده بلكه از جن بود كه به دليل عبادت خداوند، مقرب درگاه الهى گرديده بود اما در اين امتحان الهى مردود شده و كافر گرديد. از اين عمل سرپيچى كرد مطرود درگاه الهى شد و به تعبير قرآن از كافرين گرديد.. خداوند متعال مى فرمايد» وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»؛» و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد». (3)

پي نوشت ها:

1.بقرة (2) آيه 149.

2.الكهف (18) آيه 50.

3.بقرة (2) آيه34.

چرا به جای قبول خداوند ازلی، نمی توان گفت جهان ماده از اول وجود داشته؟
اين بيان از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور مي‌شود كه هر موجودي نياز به علت دارد و اگر خداوند مي تواند بي علت باشد پس چرا موجودات ديگر و مجموعه ...

چرا به جای قبول خداوند ازلی، نمی توان گفت جهان ماده از اول وجود داشته است؟

اين بيان از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور ميشود كه هر موجودي نياز به علت دارد و اگر خداوند مي تواند بي علت باشد پس چرا موجودات ديگر و مجموعه عالم اين گونه نباشند؟ در حالي كه اصل عليّت كه مبناي اين برهان محسوب مي شود اين نيست؛ اصل عليت مي گويد "هر «پديده» اي به علت نياز دارد "، يعني هر چيزي كه قبلا نبوده و بعدا وجود يافته است، وجودش نياز به علت دارد.

در نتيجه وقتي مي گوييم خدا نيازي به بوجود آورنده ندارد، يعني خداوند در زمره پديده ها نيست و طبيعتا داخل در قانون عام عليّت نمي شود، اما جهان به يقين پديده است و داراي سابقه عدم و نيستي است، پس نمي توان در مورد او گفت" نيازي به بوجود آورنده ندارد و هميشه بوده است ".

 در واقع يك موجود پديده يا حادث داراي ويژگي ها و صفاتي است كه شناخت او از غير پديده را آسان مي سازد و بزرگي و عظمت عالم نه تنها عاملي در عدم اثبات پديده بودن نيست، بلكه وجود ميلياردها پديده در اين مجموعه بزرگ بهترين مويد بر پديده بودن كل مجموعه است. پس ما مشكلي با ازلي و بي علت بودن عالم نداريم ، اما صفات و خصوصيات اين عالم به روشني نشان مي دهد كه اين عالم پديده و حادث است و نمي تواند فاقد علت باشد.

جایگاه خدا كجاست وعرش و كرسی كجاست؟
خداوند واجب الوجود و بي نياز مطلق است. مكان و نيز زمان ندارد. زيرا مكان داشتن از خواص جسم است. مكان براي چيزي تصور مي شود كه داراي حجم و امتداد و محدودیت باشد..

جایگاه خدا كجاست وعرش و كرسی كجاست؟

خداوند واجب الوجود و بي نياز مطلق است. مكان و نيز زمان ندارد. زيرا مكان داشتن از خواص جسم است. مكان براي چيزي تصور مي شود كه داراي حجم و امتداد و محدودیت باشد ( يعني داري طول و عرض و ارتفاع باشد). پس نمي توان براي خداي متعال مكان در نظر گرفت. هيچ موجود مكان داري واجب الوجود نخواهد بود.

جسم با تحقق خود خلأیي را كه مكان مي‏نامند، پر مي‏كند، بنابراين هيچ جسمي خالي از مكان نبوده و بي‏نياز از آن نيست. اگر خدا جسم باشد، وجود او همراه با مكاني خواهد بود كه در آن جاي گيرد و به مكان نياز خواهد داشت، اما نياز، با خدايي، سازگار نيست.

 هر جسمي مركب از اجزاست. هر مركبي به اجزاي خود نيازمند است. پس اگر خدا جسم باشد، بايد او را مركّب و نيازمند بدانيم، در حالي كه گفته شد نياز و احتياج، با خدا بودن و دارا بودن همه كمالات، سازگار نيست.

علاوه بر این ادراك عقلی، پيشوايان بزرگ اسلام با بيان‏هايي محكم، جسم بودن را از خدا نفي كرده‏اند.(1)

امام صادق ( عليه السلام) مي‏فرمايد:

«سبحان من لا يعلم كيف هو ليس كمثله شي‏ء و هو السميع البصير لا يحد و لا يحس... و لا يحيط به شي‏ء و لا جسم؛(2)

منزه است خدايي كه كسي جز او نمي‏داند كه ذات او چگونه است، هيچ چيز مانند او نيست، شنوا و داناست، محدود و محسوس نيست،كمالات او حد و انتها ندارد... با حواس درك نمي‏شود، جسم نيست».

 حكايت زيبايي از حضرت علي (ع) نقل شده كه ذكر آن خالي از لطف نيست:

 در زمان خلافت ابوبكر، روزي يكي ازدانشمندان يهودي پيش او آمد و پرسيد: خليفه پيامبر اسلام هستي؟

ابوبكر گفت: آري. دانشمند يهودي پرسيد: در تورات خواندهايم كه جانشينان پيامبران، از تمام پيروان او داناتر هستند. بفرماييد كه خداوند در آسمان است يا در زمين؟ ابوبكر پاسخ داد: خدا در آسمان است بر عرش.

دانشمند گفت: بنابراين، زمين ازخدا خالي است و خداوند در يك جا هست و در يك جا نيست؟ ابوبكر برآشفنه و در پاسخ گفت: اين حرف افراد بي دين است؛دور شو، وگرنه تو را خواهم كشت.

مرد يهودي با شگفتي از جاي برخاست و در حالي كه اسلام را مسخره ميكرد، از پيش ابوبكر بازگشت. بين راه با حضرت علي(ع(برخورد كرد، امام به او فرمود: فهميدم كه از ابوبكر چه پرسيدي و به تو چه پاسخي داد، ولي بدان كه ما معتقديم كه خداوند مكان را به وجود آورده و بنابراين نميتواند مكان داشته باشد. برتر از آن است كه مكاني او را در خود جا دهد، ولي با اين وصف، خدا همه جا هست، بدون اين كه با چيزي تماس پيدا كند، يا در كنار چيزي واقع شود. از نظر علمي، به تمام مكان ها احاطه دارد و هيچ يك از موجودات از تدبير او خالي نيست. اگر از كتابهاي خودتان مطلبي را نقل كنم كه به درستي آن چه گفتم گواهي دهد، مسلمان ميشوي؟

دانشمند گفت: آري. امام فرمود: در يكي از كتاب هاي مذهبي شما اين مطلب است كه: موسي بن عمران روزي نشسته بود كه ناگاه فرشتهاي از طرف مشرق آمد، موسي از او پرسيد: از كجا آمدي؟ فرشته گفت: از پيش خدا. فرشته ديگري از غرب آمد، موسي پرسيد: از كجا آمدي؟ گفت: از پيش خدا. فرشته ديگري آمد، موسي پرسيد: از كجا آمدي؟ پاسخ داد: از زمين هفتم و از پيش خدا. موسي با ديدن اين منظره با شگفتي گفت: پاك و منزّه است خدايي كه هيچ جا از او خالي نيست و به جايي نزديك تر از جاي ديگر نميباشد.

پس از نقل اين داستان، دانشمند يهودي گفت:گواهي ميدهم كه آن چه گفتي ،كاملاًً صحيح است و تو به جانشيني پيامبرت سزاوارتري.(3)

قسمت دوم سوال

 در لغت، عرش به معنای چیزی است كه دارای سقف است.(4) به تخت‏های بلند نیز عرش می‏گویند. در داستان سلیمان می‏خوانیم:

«ایكم یایتنی بعرشها؛(5) كدام یك از شما می‏توانید تخت او (بلقیس) را برای من حاضر كند». روشن است كه منظور از عرش خداوند تخت معیّن و در مكان خاصی نیست، زیرا برای خداوند غیر جسمانی جایگاه جسمانی بی معناست .

 هنگامی كه در مورد خداوند عرش را به كار می‏بریم، منظور از آن مجموعه جهان هستی است. عرش، به طور استعاره ای تخت حكومت پروردگار محسوب می‏شود. در تفاسیر آمده كه منظور از عرش خدا این است كه خداوند تسلط كامل بر امور هستی و مخلوقات خویش دارد. خداوند می‏فرماید:

«إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي‏ عَلَي الْعَرْش؛(6) پروردگار شما خداوندی است كه آسمان‏ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید، سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت».

 علی(ع)  فرمود:

«ان الملائكه تحمل العرش و لیس العرش كما تظن كهیئْة السریر ولكنه شئ محدود مخلوق مدّبر و ربك مالكه لا انه علیه ككون الشئ علی الشئ؛ (7) ملائكه عرش را حمل می‏كنند. معنای عرش آن چه كه گمان می‏كنید نیست، بلكه عرش شئ محدودی است كه خداوند آن را خلق كرده و مالك آن خداوند است، نه این كه عرش روی زمین است؛ مانند بودن چیزی روی چیزی».

  كرسی از نظر ریشه لغوی از" كرس" (بر وزن ارث) گرفته شده كه به معنای اصل و اساس می‏باشد. (8) گاهی نیز به هر چیزی كه به هم پیوسته و تركیب شده است گفته می‏شود. به همین دليل به تخت های كوتاه" كرسی" می‏گویند. نقطه مقابل آن" عرش" است كه به معنای چیز" مسقف" یا خود سقف و یا تخت پایه بلند می‏آید.

 از آن جا كه استاد و معلم هنگام تدریس و تعلیم بر كرسی می‏نشیند، گاهی كلمه كرسی كنایه از علم می‏باشد. نظر به این كه" كرسی" تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است، گاهی به صورت كنایه از" حكومت" و" قدرت" و فرمانروایی بر منطقه‏ای به كار می‏رود.

به همان دلیلی كه عرش به معنای متعارف از خداوند نفی شد كرسی هم از خداوند نفی می شود و در نتیجه كرسی خداوند، جسمی محسوس در مكانی معیّن نیست.

 اما در استناد كرسی به خداوند چند معنا می‏تواند مراد باشد:

ا) منطقه قلمرو حكومت‏:

یعنی خداوند بر همه آسمان ها و زمین حكومت می‏كند. منطقه نفوذ او همه جا را در بر گرفته؛ به این ترتیب كرسی خداوند مجموعه عالم ماده، اعم از زمین و ستارگان و كهكشان هاست.

ب) منطقه نفوذ علم‏:

 علم خداوند به جمیع آسمان ها و زمین احاطه دارد. چیزی از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست، زیرا كرسی گاهی كنایه از علم می‏باشد. در روایات متعددی روی این معنا تكیه شده است؛ از جمله حفص بن غیاث از امام صادق نقل می‏كند كه از حضرت پرسیدم: منظور از« وَسِعَ كُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ چیست؟فرمود: منظور علم او است».(9)

ج) موجودی وسیع‏تر از تمام آسمان ها و زمین‏ كه از هر سو آن ها را احاطه‏كرده است. به این ترتیب معنای آیه چنین می‏شود: كرسی خداوند همه آسمان ها و زمین را در بر گرفته و آن ها را احاطه كرده است. در حدیثی از امیر مؤمنان این تفسیر نقل شده:

« الكرسی محیط بالسماوات و الارض و ما بینهما و ما تحت الثری؛ (10)كرسی، احاطه به زمین و آسمان ها و آن چيزي است كه بین آن ها و زیر اعماق زمین قرار گرفته است ».

از پاره‏ای از روایات استفاده می‏شود كه كرسی به مراتب از آسمان ها و زمین وسیع‏تر است به طوری كه مجموعه آن ها در برابر كرسی، همچون حلقه‏ای است كه در وسط بیابانی قرار داشته باشد. از امام صادق نقل شده :« ما السماوات و الارض عند الكرسی الا كحلقة خاتم فی فلاة و ما الكرسی عند العرش الا كحلقة فی فلاة؛(11) آسمان ها و زمین در برابر كرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط بیابان. كرسی در برابر عرش همچون حلقه‏ای است در وسط  بیابان».

معنای اول و دوم كاملاَ مفهوم و روشن است، ولی هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از معنای سوم پرده بردارد، زیرا وجود چنان عالمی كه آسمان ها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیع‏تر از جهان ما باشد، هنوز به طور روشن ادراك نشده است.

 

پی نوشت ها:

1. جعفر سبحاني، عقايد اسلامي در پرتو قرآن، قم، بوستان كتاب، 1387ش، ص189.

2. شيخ صدوق، التوحيد، قم، انتشارات جامعه مدرسين،  1357ش،ص 98.

3.  علامه طبرسي، الاحتجاج، مشهد،نشر مرتضي، 1403ق، ج2 ،ص313.

4. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن ، دمشق بيروت‏، انتشارات دارالعلم الدار الشامية،  1412 ق ، ج 1،ص 558، ماده عرش .

5. نمل (27) آیه 38.

6. یونس (10) آیه 3.

7. علامه مجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، مؤسسة الوفاء،  1404 ه ق ، ج 55، ص 9.

8.المفردات همان، ج 1 ،ص 706

9. علي بن جمعهعروسي حويزي،تفسیر نورالثقلین، اسماعيليان، 1415ه.ق، ج1، ص 259 .

10. همان، ج1،ص260 .

11. علامه طبرسی، مجمع البیان، تهران، انتشارات اسوه، 1384ش، ج 1و2، ص 362.

آیا این پندار صحیح است؟
وقتی عنوان خدا را به كار می بریم، از موجودی خیالی و ذهنی یاد نمی كنیم، بلكه خداوند را نام و عنوانی می دانیم برای برترین موجود عالم كه خلقت همه موجودات به دست...

برخی عقیده دارند كه خداوند تلقین است و چنین تلقینی باعث به وجود آمدن آثار معنوی و روحانی می گردد، آیا این پندار صحیح است؟

وقتی عنوان خدا را به كار می بریم، از موجودی خیالی و ذهنی یاد نمی كنیم، بلكه خداوند را نام و عنوانی می دانیم برای برترین موجود عالم كه خلقت همه موجودات به دست اوست. هیچ نقص و قصوری در ذات او راه ندارد. در نهایت كمال است، چنان كه می توان او را "كامل مطلق" خواند .البته وجود چنین موجودی ثمرات و اثرات گوناگونی می تواند داشته باشد. ارتباط با او حتی توهم وجودش و توجه بیش از پیش با او و تداوم و تكرار نامش می تواند اثرات واقعی یا وهمی و روانی را به دنبال داشته باشد ، اما همه این امور با حقیقت اصلی وجود خداوند (كه لازمه استدلالات عمیق و دقیق فلسفی در مورد ضرورت وجود چنین موجود برتری در راس هرم هستی است )تفاوت بسیار دارد .

گیرم همه باورهای خداباوران و آثار پیدا و پنهانی كه از ارتباطات معنوی و دینی و عبادی در رابطه با خداوند برای خود تصور می كنند ، توهماتی كودكانه یا نتایجی طبیعی و پزشكی یا روانی  باشد و در نهایت و با همه این باورها و نتایج و فوائد باز نتوان برای عالم خدایی را ثابت نمود ، اما مگر ضرورت وجود خداوند در نظر ادیان تنها به  آثار و نتایج منحصر می شود ؟ مگر خداباوران صاحب اندیشه و فكر چون با ذكر نام خدا حال خوشی به دست می آوردند، به خدا معتقد شدند ؟

ماهیت گرایش به خداوند در حقیقت ریشه در ضرورت وجود موجودی برتر در نظام عالم دارد. بشر از هزاران سال پیش با این موضوع سر در گریبان بوده و در مورد چگونگی آن به تلاش های بی مثالی در حوزه فكر و اندیشه دست زده است . در نهایت به این جمع بندی رسیده كه در عالم نمی توان جایگاهی برای یك موجود بی نهایت و كامل مطلق در نظر نگرفت . بدون وجود او ،وجود هر موجود دیگری بی معنا است .

اتفاقا بعدها با آمدن انبیا بشر دید كه آنچه ادیان آسمانی از خداوند تصویر می كنند، همخوان بر همان موجود برتر كامل است . در نتیجه بسیاری از فلاسفه بزرگ در طول تاریخ یكتاپرست بوده و به ادیان آسمانی ایمان داشتند . بسیاری از مومنان به ادیان نیز در طول زمان بر تلاش های فكری اندیشمندان و فلاسفه عالم صحه گذارده اند .

البته  انكار نمی كنیم كه ممكن است برخی از رفتارهای سنتی دینی در باورمندی توده  جامعه به برخی از باورهای اعتقادی موثر  باشد ، اما جایگاه خداوند در مجموعه فكر بشری و آنچه تحت عنوان خداوند در عالم تصور می شود، ارتباطی با  امور روانی یا پزشكی ندارد . نمی توان از اثبات و یا انكار یكی به اثبات و انكار دیگری پرداخت ، مثلا دیده نمی شود كه اگر فردی بعد از سال ها درخواست شفای بیماری خود از خداوند و نرسیدن به مقصود، اصل وجود خدا را انكار كند ، بلكه حداكثر از حكمت نتیجه نگرفتن می پرسد ،نه از تردید در اصل وجود خدا .

باغ بابلان در كجاي قم قرار دارد ؟
در گذشته همان مكاني كه قبر حضرت معصومه (ع ) فعلا در آن جا قرار دارد، به نام بابلان خوانده مي شد. آن جا زميني بود متعلق به موسي خزرج ، همان كسي كه حضرت معصومه...

باغ بابلان در كجاي قم قرار دارد ؟

در گذشته همان مكاني كه قبر حضرت معصومه (ع ) فعلا در آن جا قرار دارد، به نام بابلان خوانده مي شد. آن جا زميني بود متعلق به موسي خزرج ، همان كسي كه حضرت معصومه بعد از ورود به قم به منزل او وارد شد .

حضرت اول ذي القعده سال 173هـ.ق در مدينه منوره به دنيا آمد . در 28 سالگي در روز دهم(1) يا دوازدهم (2) ربيع الثاني سال 201هـ.ق در شهر قم از دنيا رفتند.

در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي از آن جا كه در آن زمان مردم ساوه از مخالفان اهل بيت بودند، با ماموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت وارد نبرد و جنگ شدند. عده اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز كشته شدند.(3) سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.

بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند، به استقبال حضرت شتافتند. در حالي كه موسي بن خزرج، بزرگ خاندان اشعري زمام شتر حضرت را به دوش مي كشيد؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر شد. به منزل شخصي موسي بن خزرج رفت.(4)

فاطمه معصومه هفده روز در قم به سر برد. در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود . واپسين روزهاي عمر پر بركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند. سرانجام بعد از هفده روز دار فاني را وداع نمود و به ديار حق شتافت.

بعد از وفات حضرت را غسل دادند و كفن نمودند. سپس در بابلان كه امروز روضه مقدسه اوست، دفن كردند. (5)

پي نوشت ها :

1. وسيله المعصوميه، ميرزا ابوطالب بيوك، ص 65، به نقل از نزهه الابرار. چاپ سنگي، تهران، كاتب احمد زنجاني، ربيع المولود 1371ق،

2. مستدرك سفينة البحار، شيخ علي نمازي شاهرودي، ج 8، ص261، 1419، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.

3. زندگي حضرت معصومه، مهدي منصوري، ص 14، قم، كتابفروشي صحفي، 1380ق.

4. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، ترجمه حسن بن علي بن حسن عبد الملك قمي، ص 213، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361ش.

5. منتهي الآمال، ج 2، ص 430-431 ، قم ،انشاراتي هجرت، 1378، چاپ سيزدهم.

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟
با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است...

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما پرسشگر گرامي با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.

با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است، اما در برخي سايت ها آمده است : اين لقب بر اساس رؤياي صادقانه يكي از بزرگان، از

سوي اهلبيت به اين بانوي گرانقدر داده شده است.

ماجراي اين رؤياي صادقانه بدين شرح است: مرحوم آية اللّه سيّد محمود مرعشي نجفي، پدر بزرگوار آية اللّه سيد شهاب الدين مرعشي (ره) بسيار علاقهمند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبي انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر (ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد. امام به ايشان فرمودند: «عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْل ِ الْبَْيت ِ»؛ يعني به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن.

ايشان به گمان اين كه منظور امام (ع) حضرت زهرا (س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براي دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم. امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است».

سپس افزود: «به دليل مصالحي، خداوند ميخواهد محل قبر شريف حضرت زهرا سلام الله عليها پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه (س) را تجلّيگاه قبر شريف حضرت زهرا (س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتي براي آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه (س) داده است».

مرحوم مرعشي نجفي هنگامي كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. برگرفته از :

http://www.tabnak.ir/fa/news/150844 ر ك: كتاب كريمه اهل بيت ، جواد محدثي ، ص43.

آيا حضرت فاطمه معصومه (س) به شهادت رسيده اند؟
در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي...

آيا حضرت فاطمه معصومه (س) فرزند امام موسي كاظم(ع) به شهادت رسيده اند؟

در باره شهادت ايشان در منابع كهن و معتبر، مطلبي يافت نشد، ولي برخي نوشته اند كه:

در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي از آن جا كه در آن زمان مردم ساوه از مخالفان اهل بيت بودند، با ماموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت وارد نبرد و جنگ شدند. عده اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز  كشته شدند.(1) سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.

بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند ،به استقبال آن حضرت شتافتند. در حالي كه موسي بن خزرج  بزرگ خاندان اشعري زمام شتر آن خضرت را به دوش مي كشيد؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر  شد. به منزل شخصي موسي بن خزرج رفت.(2)

 فاطمه معصومه هفده روز در قم به سر برد. در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود. واپسين روزهاي عمر پربركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند. سرانجام بعد از هفده روز دار فاني را وداع نمود و به ديار حق شتافت.

در  باره علت مريضي نا به هنگام و مرگ زودرس آن حضرت گفته شده است: زني در شهر ساوه ايشان را مسموم نمود. اين مطلب با توجه به درگيري دشمنان اهل بيت با همراهان حضرت و شهادت عده اي از آنها در ساوه و جو نامساعد آن شهر و حركت نا به هنگام حضرت معصومه در حال مريضي به سوي شهر قم، مطلبي قابل قبول مي باشد. (3)

بعد از وفات  حضرت را غسل دادند و كفن نمودند. سپس در قبرستان بابلان تشييع و دفن كردند.

بنا براين اظهار نظر قطعي در اين باره مشكل است .

پي نوشت ها:

1 . زندگي حضرت معصومه، مهدي منصوري، قم، كتابفروشي صحفي، 1380ق، ص 14.

2. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، ترجمه حسن بن علي بن حسن عبد الملك قمي، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361ش، ص 213.

3. وسيله المعصوميه، ميرزا ابوطالب بيوك، ص 68؛ الحياه السياسيه للامام الرضا(ع)، جعفر مرتضي العاملي، ناشر جامعه مدرسين قم  سال 1362، ص 428.

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟
اين لقب بر اساس رؤياي صادقانه يكي از بزرگان، از سوي اهل‌بيت به اين بانوي گرانقدر داده شده است.

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما پرسشگر گرامي با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.

با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است، اما در برخي سايت ها آمده است : اين لقب بر اساس رؤياي صادقانه يكي از بزرگان، از

سوي اهلبيت به اين بانوي گرانقدر داده شده است.

ماجراي اين رؤياي صادقانه بدين شرح است: مرحوم آية اللّه سيّد محمود مرعشي نجفي، پدر بزرگوار آية اللّه سيد شهاب الدين مرعشي (ره) بسيار علاقهمند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبي انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر (ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد. امام به ايشان فرمودند: «عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْل ِ الْبَْيت ِ»؛ يعني به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن.

ايشان به گمان اين كه منظور امام (ع) حضرت زهرا (س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براي دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم. امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است».

سپس افزود: «به دليل مصالحي، خداوند ميخواهد محل قبر شريف حضرت زهرا سلام الله عليها پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه (س) را تجلّيگاه قبر شريف حضرت زهرا (س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتي براي آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه (س) داده است».

مرحوم مرعشي نجفي هنگامي كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. برگرفته از :

http://www.tabnak.ir/fa/news/150844 ر ك: كتاب كريمه اهل بيت ، جواد محدثي ، ص43

خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید
لقب امام عسكری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اينكه گفته شود عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم...

فرزند دار بودن امام حسن عسكری

شرح : با سلام و عرض قبولی طاعات و عبادات چنین گفته می شود كه امام حسن عسكری از سنین پایین در زندان به سر می برده اند و تصور فرزند دار بودن برای ایشان دور از ذهن می باشد و حتی چنین گفته شده كه نام انگور عسكری كه بی هسته می باشد از اسم ایشان برگرفته شده است خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید.متشكرم

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با مركز؛

  لقب امام عسكری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اينكه گفته شود  عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم می شود!تا نتیجه بگیریم به دلیل عقیم بودن حضرت به او این لقب را داده اند!

 اینكه در ایران و جاهای دیگر به اشتباه لفظ عسگری برای ایشان به كار می رود،به دلیل قرابت تلفظ حروف ك و گ در زبان فارسی است .مردم از روی راحتی تلفظ و قرابت ،نام امام را عسگری می گویند.

عسكری به معنای سپاه و لشكراست،از آن جا كه پیشواي یازدهم به دستور خلیفه عباسي در سامراء، در محله عسكر(محل سكونت نظامیان ) سكونت اجباري داشت، به همین جهت عسكري نامیده مي‏شود.(1)

  عقیم بودن ایشان كذب محض و شایعه ای است كه مخالفان و معاندان ولی عصر(ع) از خود بافته اند تا وجود مقدس ایشان را زیر سوال ببرند. حال بررسی می كنیم كه شایعه توسط چه كسانی و چگونه به وجود آمده است :

دلایل به وجود آمدن شایعه عقیم بودن امام حسن عسكری (ع):

1- اختفای ولادت امام ونام ایشان :

یكی از وظایف امام حسن عسكری (ع) حفظ و حمایت امام دوازدهم (ع) از شمشیر عباسیان و دستگاه های حكومتی بود كه تمام نیروهای خود را علیه امام دوازدهم و حجت خدا بسیج كرده بودند.این موقعیتی برای حضرت پیش آورده بود كه خیلی باریك و دشوار می نمود. از این رو بهترین راه نجات از  تنگنا این است كه  ولادت مولود جدید به كلی اعلان عمومی نشود . در اذهان عمومی طوری وانمود شود كه اصلا خبری نیست و اتفاقی نیافتاده است. وقتی شك ایجاد نگردد ،كنجكاوی هم به دنبال آن نخواهد بود حتی پس از ولادت امام زمان (ع) یاران نزدیك و شاهدان ولادت از آوردن نام او منع می شوند ،مبادا دشمنان به وجود وی پی برده و او را از بین ببرند.

تازه هر یك از شیعیان و دوستان هم كه با آن شرایط امام مهدی (ع) را می دید و یا از امام حسن عسكری (ع) وجودش را می شنید به دو چیز ملزم بود :

1- وجوب كتمان و سرپوشی ولادت امام

2- حرمت اطلاع احدی برنام شریف حضرت

وقتی مردمی كه منتظر ولادت فرزند امام حسن (ع) هستند، این وضعیت را مشاهده می كنند گمان می برند كه امام حسن فرزندی ندارد و دلیلی به جز عقیم بودن حضرت برای آن پیدا نمی كنند . شایعه كم كم در اذهان عمومی شكل می گیرد كه البته در به وجود آمدن آن دشمنان سهم بسزایی داشتند.

2- پخش شایعه توسط دشمنان امام حسن عسكری (ع) و معاندان اسلام و شیعیان:

افراد بسیاری بودند كه از روی حسادت و غرض ورزی و به علت كینه دیرینه خود سعی در خراب كردن چهره اهل بیت داشتند و سخنان آنان را خیالی و دروغ می پنداشتند.

* عنوان شدن  موضوع توسط زبیری عالم :

زبیر بن بكار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن عوام از علمای بسیار مشهور اهل تسنن در زمان امام حسن عسكری (ع) بود .در انساب عرب تسلط داشت .متوكل عباسی او را برای تعلیم و تربیت اولادش به سامرا آورد. زبیر زمانی كه در سامرا بود، نسبت به علوییون و خصوصا شخص امام حسن عسكری (ع) عداوت می ورزید .شدیدا به علم و حسب و نسب حضرت و شهرت او رشك می برد.همین باعث نابودیش و فروافتادن به پرتگاه شیطان شد .حسادت او آن قدر شدید شد تا جایی كه امام را تهدید به قتل كرد و گفت  كه با كشتن وی نسل امام قطع خواهد شد. او در میان مردم به بدگویی امام می پرداخت و عنوان می كرد امام عقیم است. اما پس چندی به قتل رسید و به سزای اعمالش رسید.

شیخ صدوق در كتاب كمال الدین از معلی بن محمد روایت نموده : از امام حسن عسكری (ع) نقل شده كه چون زبیری به قتل رسید فرمود :این است پاداش كسی كه نظر رحمت حق را نسبت به اولیائش دروغ دانست و گفته بود مرا خواهد كشت و فرزندی نخواهم داشت كه جانشین من باشد، ولی او دید كه خود كشته گشت و خداوند فرزندی به نام محمد  به من بخشید. (2)

عنوان شدن موضوع توسط جعفر كذاب برادر ناخلف امام حسن عسكری (ع) :

جعفر كذاب فردی شرابخوار و گناهكار بود و آرزوی امامت بر مسلمانان را داشت. او كه گمان می كرد امام حسن فرزندی ندارد، همین را دستمایه قرار داد و در میان مردم شایعه كرد كه امام فرزندی ندارد و عقیم می باشد.(3) او تنها یك هدف داشت: خوب می دانست كه بالاخره طاغوتیان نمی توانند وجود مبارك امام حسن را تحمل كنند و او را به طریقی به شهادت می رسانند. اگر فرزندی برای او نباشد، می تواند خود را در میان مردم امام دوازدهم معرفی كند. همین كار را هم كرد اما دست سرنوشت آبروی او را برد. هنگامی كه خود را امام معرفی كرد و خواست بر جنازه برادرش نماز بخواند، امام زمان در میان مردم حضور پیدا كرد و او را كنار زد  و بر جنازه پدر نماز خواند وخود را ولی مسلمانان معرفی كرد ....(4)

جعفركذاب  امید خود را از دست نداد و با حسادت و كینه ای كه در دل گرفته بود، به تبلیغ  پرداخت كه امام حسن عسكری (ع) عقیم بود و چگونه می توانسته فرزندی داشته باشد؟ او تبلیغات گسترده ای انجام می داد تا به هدفش برسد. متاسفانه كم  نبودند كسانی كه حرف او را قبول كنند. افرادی ساده لوح كه قداست امام حسن (ع) را زیر سوال می بردند و او را عقیم می خواندند .

 اگر امام حسن(ع)عقيم بود،  گزارشات اهل سنت مبنی بر بازداشت كنیزان امام و تجسس آنان توسط دستگاه خلافت بايد بيهوده  باشد.

 گزارشات بسياري كه در متون تاريخي شيعه و اهل سنت مبني بر ولادت ،و در خواست رويت امام زمان وجود دارد ،جاي هيچ گونه شك و ترديدي را در اين باره باقي نمي گذارد.

پي نوشت ها :

1. صدوق، علل الشرایع، قم، مكتبة الطباطبائي، ج 1، باب 176، ص 230 ؛

 صدوق، معاني الأخبار، تهران، مكتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه'. ق، ص 65 ؛

 بحارالانوار، ج 50، ص 113، ح 1.

2.بحارالانوار ج 51 ،ص 4؛

اعلام الوری ،ص 414 ؛

 ارشاد شیخ مفید، ص 329

3.مفيد الارشاد،انتشارات علميه اسلاميه، ج2،ص320؛

موعود نامه ،مجتبي تونه اي،انتشارات مشهور 1388،چاپ هشتم ،ص246.

4.محمد بن علي بن الحسين ،كمال الدين ،جامعه مدرسين ج2،ص475

براي آگاهي بيش تر رك http://tanhamonji.persianblog.ir/post/86

صفحه‌ها