مذاهب و فرق

علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.

پرسش:

چرا اهل سنت بااینکه می‌دانند عيد و واقعه غدير درست می‌باشد. ولي به آن اعتراف نمی‌کنند سبب چيست؟

پاسخ:
بیش‌تر انديشمندان اهل سنت قبول دارند كه حديث «مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه»(1) مربوط به امام علي (ع) است. علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.(2) برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك...» يادآور شده‌اند كه شأن نزول آن امام علي (ع) بوده و حديث «من كنت مولاه...» در جريان غدير بیان‌شده است. سيوطي در الدرالمنثور، (3) ابوالحسن واحدي نيشابوري، (4) حافظ حكاني، (5) شهاب‌الدین آلوسي، (6) و ... تصريح کرده‌اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي (ع) است. ازاین‌جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من كنت مولاه...» ظهور می‌کند. اهل سنت باور دارند كه حادثه عظيم و تاريخي غدير و سخنان پيامبر اكرم (ص) صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي (ع) است. هيچ دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد يا اگر روايت به امامت امام علي (ع) دلالت دارد، دلالت صحيح و روشن نيست.
دليل آن است كه ولايت چندمعنا دارد. يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل‌حمل است، نمی‌توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير درصدد بيان لزوم محبت به علي (ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر (ص) نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي (ع) است. قراين و شواهد به‌گونه‌ای است كه هرگز نمی‌توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلائل متعددي بر امامت علي (ع) بيان کرده‌اند كه به برخي از آن‌ها اشاره می‌شود:
1 ـ لغت شناسان لفظ «ولي» را به معناي سرپرستي، عهده‌داری امور، چيرگي و رهبري معنا کرده‌اند. راغب اصفهاني می‌نویسد: ولايت يعني یاری‌کردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. (7)
2 ـ اگر معناي «وليّ» به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر اسلام (ص) بيش از یک‌صد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بیابان‌های خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: «هر كه من دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بدیهی‌ترین مسائل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر (ص) مردم را به دوستي امام علي (ع) فراخوانده بود. (8)
3 ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي (ع) نبوده است. مسئله آن‌قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبرش وحي می‌کند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده‌ای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته».
4 ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبرش دلداري می‌دهد: «والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه می‌دارد». (9) آيا اين مسئله نشان نمی‌دهد كه مأموريت، مسئله مهمي بوده است كه پيامبر (ص) بيم آن داشته برخي براثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
5 ـ بعد از اعلام پيامبر، ابوبكر و عمر نيز به علي (ع) تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدي. (10)
6- بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ (11) امروز آيين شمارا كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم ».

با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي (ع) قطعي است. عدم قبولي ولايت امام علي (ع) به‌عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام علي (ع) دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنیان‌گذاران سقيفه می‌دانستند كه علي (ع) لایق‌ترین فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت‌های عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند. شکل‌گیری سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر (ص) امر امامت را به مردم واگذار كرده و كسي را بعد از خود به‌عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنیان‌گذاران سقيفه را معيار قرار داده و درصدد برآمدند حديث «من كنت مولاه...» را توجيه كنند. البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبات مذهبي به مخالفت رهبري علي (ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه کرده‌اند. عده‌ای نيز باانگیزه‌های ديگر، ولايت امام علي (ع) را قبول نكردند كه
بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374 هـ. ش، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه اميني، الغدير، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه،‌ 1416 هـ. ق، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. جلال‌الدین سيوطي، الدرالمنثور، قم، كتابخانه آیت‌الله مرعشي نجفي، 1404 هـ. ق، ج 2، ص 636.
4. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 هـ. ق، ص 150.
5. حسكاني، شواهد التنزيل، تهران، سازمان چا پ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1411 هـ. ق، ج 1، ص 188.
6. سيد محمود آلوسي، روح المعاني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 هـ. ق، ج 6، ص 172.
7. راغب اصفهاني، المفردات، دمشق، دارالعلم، 1412 هـ. ق، ص 570.
8. تفسير نمونه، پيشين، ج 5، ص 16.
9. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، قم، انتشارات امام صادق علیه‌السلام،‌ بي تا، ص 135.
10. تفسير نمونه، ص 12.
11. مائده (5)، آيه 70.
 

اگر ما اهل تحقیق و بررسی عقلانی باشیم، در هر سرزمینی متولد بشویم و پیام اسلام را بشنویم و بر شبهات و موانع عاطفی و محیطی غالب بشویم، می‌توانیم مسلمان بشویم.

پرسش:
اگر هر يک از ما در کشوري که دين رسمی‌ای غير از اسلام داشت متولدشده بوديم احتمالاً بيشتر از اينکه به اين فکر باشيم که به دین اسلام بگرويم، بر اين عقيده بوديم که بايد در همان مذهبي که داريم و مذهب اجدادمان است دو آتشه باشيم، چراکه: اولاً: هرکسی در دوران کودکی -حتی یک مسلمان- تابع تربیت خانوادگی خودش است و متأثر از همان تربیت، دینی به او تلقین شده و در جوانی نیز همان دین را دنبال می‌کند. ثانیاً: چرا دينمان را تغيير دهيم و به سمت اسلام بياييم که آزادی تغییر دین را از ما سلب می‌کند و امکان بازگشت از آن وجود ندارد و جز اینکه مرتد شویم و محکوم‌به قتل!
 

پاسخ:
مقدمه:
تردیدی نیست بسیاری از انسان‌ها، متاثر از محیط خانوادگی، عادات و نظام فکری و رفتاری را پی می‌گیرند که در کودکی به آن‌ها تلقین شده است، بی آن‌که درستی یا نادرستی آن‌ها را مورد پرسش قرار دهند. این واقعیت اجتماعی چنان رایج است که گاهی این‌گونه تلقی شده که راهی به رهایی از این تربیت خانوادگی و دین موروثی نیست و ما انسان‌ها نمی‌توانیم دین و آیین خود را تغییر دهیم. در ادامه، روشن خواهد شد چنین انگاره‌ای نادرست است. همچنین، در ادامه، نکاتی درباره تغییر دین از منظر اسلام و توضیح فلسفه مجازات مرتد خواهیم پرداخت تا روشن شود دین اسلام نیز با دین موروثی مخالف است و دین دارای بر اساس تحقیق و تعقل را باارزش می‌داند و مانع از آزادی در انتخاب و تغییر دین نمی‌شود:
نکته اول:
آدمی ازآن‌جهت که کودک است و به لحاظ عقلی به بلوغ نرسیده، متأثر از چارچوب فرهنگی خاصی است که والدین، تربیت فرزند را در آن چارچوب رقم می‌زنند. این امر، پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر است و راهی به رهایی از آن نیست چراکه در این مرحله، کودک هنوز به بلوغ عقلی نرسیده تا انتخاب عقلانی داشته باشد بلکه همواره در آن چارچوبی رشد می‌کند که دیگران برایش تعیین کرده‌اند؛ فرقی ندارد که این چارچوب، اسلامی باشد یا مسیحی یا سکولار.
نکته دوم:
بسیاری از انسان‌ها متأثر از تربیت خانوادگی و فرهنگ پیرامونی دوران کودکی، بعد از بلوغ عقلی نیز همان سبک‌فکری و رفتاری را دنبال می‌کنند و هیچ‌گاه آن نظام تربیتی و فکری را مورد چالش قرار نمی‌دهند؛ تا جایی که برخی از نظریه‌پردازان به این باور غلط رسیدند که انسان‌ها به جبر محیطی مبتلا هستند و هر کاری که انجام می‌دهند، معلول شخصیت و عاداتی است که در دوران کودکی به آن‌ها تلقین شده است.
روشن است چنین دیدگاهی قابل‌قبول نیست. (1) شاهدش کسانی است که در محیط مسیحی پرورش یافتند ولی بعد از مدتی مطالعه و تحقیق، به دین اسلام گرویدند. برای نمونه، پروفسور لگنهاوزن، استاد فلسفه غرب در آمریکا که بعد از مدتی به‌واسطه آشنایی با دین اسلام، مسلمان شدند؛ بنابراین، تغییر کیش و آئین، خودش شاهدی است بر این‌که ما انسان‌ها مختاریم و قادر هستیم بر عوامل محیطی غلبه یابیم و انتخاب دیگری داشته باشیم.
قبول داریم که تربیت خانوادگی نقش زیادی در تصمیمات ما دارد، اما نباید این را به معنای مغلوب و مجبور شدن آدمی دانست، بلکه باید آن را به معنای دم‌دستی‌تر کردن یک گزینه برای ما دانست که همچنان امکان مخالفت و ترک آن نیز وجود دارد. آری، مردم غالباً گزینه دم‌دستی‌تر را انتخاب می‌کنند. دقت بفرمایید: «انتخاب می‌کنند». مثلاً در انتخاب دین غالباً دین مرسومِ جامعه خودشان را انتخاب می‌کنند. دلیل این انتخاب، متنوع است مثلاً گاهی مردم به خاطر دلایل موجه و معقولی که دارند، با دین مرسوم موافقت می‌کنند و بر همین دین باقی می‌مانند؛ اما گاهی هم با دین مرسوم موافقت می‌کنند چراکه مخالفت با این دین برایشان هزینه دارد وزندگی را برایشان سخت می‌کند و از جامعه طرد می‌شوند و ... درهرصورت، همیشه آن‌ها خودشان انتخاب می‌کنند و همیشه برای آن‌ها امکان تغییر وجود دارد و به همین جهت، گاهی به دلایلی دین خود را تغییر می‌دهند و یا از تغییر دین و چرایی باقی ماندن بر دین مرسوم سؤال می‌کنند و همواره گزینه بدیل را برای خودشان محفوظ می‌دانند.
 بنابراین، کاملاً شدنی و معقول است که از انسان‌ها انتظار داشت که بعد از بلوغ عقلی، تحقیق کنند و دین حق را برگزینند.
نکته سوم:
اینک، باید دید که در دین اسلام، آزادی انتخاب و تغییر دین، به رسمیت شناخته‌شده است یا خیر.
در دین اسلام، دین موروثی امری مذموم و ناپسند است. خداوند درآیات مختلفی، با مذموم دانستن تبعیت کافران از والدین شان، بر این امر تأکید کرده که علم و عقل محوریت دارند نه تبعیت از والدین: «و هنگامی‌که به آن‌ها گفته شود: ازآنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، مى‏گويند: نه ما ازآنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم. آيا اگر پدران آن‌ها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آن‌ها پيروى خواهند كرد)؟». (2)
در آیه 104 سوره مائده نیز همین مضمون موردتوجه قرارگرفته است.
لحن نکوهش آمیز و مذمت گونه قرآن نشان می‌دهد که باید به‌جای تبعیت از والدین، از عقل و علم پیروی کرد. همچنین، آیات و روایاتی در دست است كه در آن‌ها پیروی از ظن و گمان نكوهش شده و در عوض، بر پیروی از علم و حقیقت تأکید شده است؛ مانند: «و بيشتر آن‌ها، جز از گمان (و پندارهاى بى‏اساس)، پيروى نمى‏كنند؛ (درحالی‌که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بى‏نياز نمى‏سازد (و به‌حق نمى‏رساند.)»(3)
بنابراین، در دین اسلام، دین موروثی امری مذموم است؛ همچنین، محوریت در دین اسلام با علم و حقیقت است نه ظن و تقلید.
نکته چهارم:
اما در این صورت، ممکن است این اشکال به ذهن برسد که اگرچه دین اسلام با علم و تحقیق و امکان تغییر دین، مخالفت نکرده، اما به‌واسطه مجازاتی که برای شخص مرتد در نظر گرفته، مانع از تحقیق راستین و تغییر دین می‌شود.
در پاسخ به این پرسش گفتنی است که دین اسلام نیز می‌پذیرد که امور اعتقادی از قبیل امور قلبی هستند و بازور و جبر به دست نمی‌آیند: «در قبول دين، اكراهى نيست».(4) ازاین‌رو، شخصی که تحقیق کرده اما به جهات مختلف، از اسلام روی برگردانده و به ارتداد رسیده است، اگر ارتداد خودش را اظهار نکند و باورهای دینی دیگران را تضعیف نکند، هیچ مجازات دنیوی و اخروی ندارد چراکه:
مجازات اخروی برای مرتدی است که عالم به حقانیت اسلام باشد، ولی از آن روی برگرداند اما کسی که جاهل قاصر است مبتلابه عقوبت نمی‌شود: «خداوند هیچ‌کس را، جز به‌اندازه توانایی‌اش، تكليف نمى‏كند.»(5)
مجازات دنیوی نیز به نظر مشهور، برای مرتدی است که ارتدادش را اظهار کرده است. چون اظهار ارتداد دارای آثار اجتماعی منفی (تضعیف باورهای دینی مردم که نتیجه‌اش، عدم پایبندی در اجرای قوانین دینی و بر هم خوردن نظم جامعه اسلامی است) است، درنتیجه، واکنش اسلام نیز این است که برای چنین شخصی مجازات در نظر بگیرد؛ بنابراین تا زمانی که شخص تغییر دین را اعلام نکند، هیچ مجازاتی در دنیا، متوجه او نیست.
بنابراین، دین اسلام بااین که خود را حق و عقلانی می‌داند، اما این آزادی را به مسلمانان داده که خودشان دین شان را انتخاب کنند و در این زمینه آزادند، بلکه به این امر سفارش کرده هرکسی بر اساس علم و تعقل، دینش را برگزیند و از تقلید کورکورانه پرهیز نماید.
نکته پنجم:
البته درباره مجازات دنیوی مرتد، دیدگاه‌ها و فروعات دیگری نیز مطرح‌شده است که در ادامه، به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم. توجه به این دیدگاه‌ها ازاین‌جهت مهم است که نشان می‌دهد محققان در تفسیر و توضیح متون دینی در زمینه مجازات مرتد، دیدگاه‌های مختلفی دارند و در این زمینه اتفاق‌نظر نیست:
دیدگاه اول: مجازات مرتد بر کسی جاری است که در اثر نوعي لجاجت و عناد و باانگیزه حق‌ستیزی، از اسلام روی‌گردان شود وگرنه صرف تغيير عقيده و يا شك در مسائل اعتقادي، كيفر دنيوي ندارد.
دیدگاه دوم: در تمامی اقسام ارتداد، ابتدا باید رفع شبهه نمود و اشکالات ذهنی مرتد را برطرف کرد. ازاین‌رو، اگر ارتداد ناشی از شبهه باشد، احکام ارتداد جاری نمی‌شود و باید شبهه را برطرف کرد.
دیدگاه سوم: اگر شك و شبهه، به انكار مبدأ و تكذيب رسالت بينجامد، احكام ارتداد جاري است؛ ولی اگر شك، انكار و تكذيبي به همراه نداشته باشد، هرچند شخص مسلمان با اظهار شک، از حوزه مسلمانی خارج می‌شود (کافر)، ولی مشمول احکام مرتد نخواهد شد.
دیدگاه چهارم: اگر شك و شبهه، به انكار مبدأ و تكذيب رسالت بينجامد، احكام ارتداد جاري است؛ ولی اگر شك، انكار و تكذيبي به همراه نداشته باشد (مثلاً در حال تحقیق است و به زبان منکر نمی‌شود)، شخص مسلمان، نه مرتد می‌شود و نه کافر.
دیدگاه پنجم: حکم ارتداد، از حدود الهی و حکم ثابت دینی نیست، بلکه از تعزیرات و حکم ولایی و حکومتی و تغییرپذیر است که در صدر اسلام برای مقابله با فتنه و فریبکاری گروهی کفار و منافقان برای ضربه زدن به ایمان مؤمنان و گسست پیوند اجتماعی و ضربه به‌نظام سیاسی، از سوی پیامبر (ص) تشریع شد. با تغییر شرایط، حاکم می‌تواند این مجازات را ساقط نماید. (6)
نتیجه:
با عنایت به نکات سابق، روشن می‌شود:
اگر ما اهل تحقیق و بررسی عقلانی باشیم، در هر سرزمینی متولد بشویم و پیام اسلام را بشنویم و بر شبهات و موانع عاطفی و محیطی غالب بشویم، می‌توانیم مسلمان بشویم.
اما اگر اهل تحقیق نباشیم، در این صورت، تابع محیطی هستیم که در آن متولد می‌شویم؛ خواه پیام اسلام را بشنویم، خواه نشنویم.
بنابراین، این‌که بسیاری از انسان‌ها تابعِ دینِ مرسومِ جامعه خودشان هستند، به این جهت نیست که آن‌ها مجبورند و تحت جبر محیطی به دینی گرویده‌اند؛ بلکه بدین‌جهت است که آن‌ها اهل تحقیق نیستند و تابع تصمیمات عقلانی نمی‌باشند و به تبعیت از جامعه خودشان، انتخاب‌های زندگی را انجام می‌دهند.
در دین اسلام، امکان تغییر دین به رسمیت شناخته‌شده است و آزادی انتخاب دین از مسلمانان سلب نشده است. مجازات مرتد، ناظر به کسی است که دینش را تغییر داده و آن را علنی تبلیغ می‌کند. البته در این زمینه دیدگاه‌های دیگری نیز مطرح‌شده که به‌اختصار به آن‌ها اشاره داشتیم.

پی‌نوشت‌ها:
1. بصیری، حمیدرضا و مریم گوهری، «نقش وراثت در سرنوشت انسان از منظر قرآن و حدیث»، فصلنامه سراج منیر، دوره 4، شماره 13، زمستان 1392 ش، ص 105-128.
2. سوره بقره، آیه 170.
3. سوره یونس، آیه 36.
4. سوره بقره، آیه 256.
5. سوره بقره، آیه 286.
6. برای مطالعه بیشتر، رک: سروش، محمد، «آزادی، عقل و ایمان»، دبيرخانه مجلس خبرگان، مركز تحقيقات علمی، ١٣٨١ش.
 

جايگاه دعا در انديشه شيعه را توضيح دهيد؟
«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است به‌سوی خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مى‏گويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون ...

پاسخ:

«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است به‌سوی خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مى‏گويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون منك؛‌(1) دعا، به معناى متمايل كردن چيزى به سمت خود با صدا و گفته‏ات است.»
بنابراين، «دعا» به معناى توجه دادن مَدعُوّ به‌سوی داعى براى جلب منفعت يا دفع ضرر است. كلمه «دعا» در قرآن و احاديث اسلامى با عنايت به مفهوم لغوى آن، در معانى مختلفى استعمال شده است. آنچه در این‌جا تبيين آن مهم و لازم است، تبيين مفهوم حقيقى دعاى انسان در برابر آفريدگار و جمع‏بندى اجمالى آيات و احاديثى است كه درباره آن واردشده است:
الف. حقيقتِ دعا
با تأمل در كاربرد كلمه «دعا» در قرآن و حديث، معلوم مى‏گردد كه دعاى انسان در برابر خداوند متعال، در حقيقت به معناىِ خود را بنده و نيازمند مطلق به خدا ديدن و با پرستش او درصدد جلب عنايت و رحمت او برآمدن است. به همین جهت، هر چه انسان از معرفت و شناخت بيشترى برخوردار باشد، دعاى او افزون‏تر مى‏گردد. ازاین‌رو، می‌بينيم كه پيشوايان دين به دليل آن‌كه در بالاترين مراتب عقل و معرفت بودند، بيش از ديگران خود را نيازمند به خدا مى‏دانستند و فوق‏العاده به دعا اهتمام داشتند. نمونه بارز آن را در صحيفه سجاديه امام علي بن حسين بن علي بن ابی‌طالب (ع) مشاهده می‌كنيم.
آيات متعددي از قرآن كريم انسان را به دعا و درخواست از محضر خداوند متعال دعوت نموده است؛ چنان‌كه دریکی از آيات می‌خوانیم: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛‌(2) و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شمارا اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مى‏ورزند، به‌زودى خوار در دوزخ درمی‌آیند. ‌»
اين آيه كريمه به‌روشنى نشان مى‏دهد كه حقيقت «دعا» از نگاه قرآن، احساس عبوديت انسان نسبت به آفريدگار خود و طلب قرب و رحمت آن جناب از طريق پرستش اوست. پس از اين حقيقت ابتدا با واژه «دعا» و سپس با واژه «عبادت» تعبير مى‏نمايد.
ب. اهميت دعا و نقش آن در زندگى
آيات و احاديث متعددي دلالت بر آثار و بركات عظيم دعا در زندگي انسان دارد. دریکی از اين آيات می‌خوانيم: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛‌(3) بگو: پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد. ‌»
در احاديث متعددي نيز آثار و بركات دعا تبيين شده است.
علاوه بر اين، در روايات شرايط و آدابي براي استجابت دعا تبيين شده كه ذكر اين آداب و شرايط مجال ديگري را می‌طلبد.
ج. درخواست از غير خدا
آنچه می‌تواند متناسب با بحث ما باشد، اين است كه آيا درخواست از خداوند متعال لزوماً بايد به‌صورت مستقيم انجام بگيرد يا می‌توان باواسطه، حاجت خود را از خداوند متعال درخواست نمود.
شيعيان با توجه به آيات و روايات متعددي كه دلالت بر جواز درخواست غیرمستقیم از خداوند متعال دارد، توسل به بندگان محبوب الهي را براي دعا و درخواست از محضر الهي جايز می‌شمارند؛ اما وهابيون اين عمل را منافي توحيد می‌دانند و شيعيان را متهم به شرك می‌سازند.
در این‌جا نمونه‌اي از آيات و رواياتي كه دلالت بر جواز اين عمل را دارد، ذكر می‌کنیم و قضاوت را بر عهده خواننده گرامی‌ می‌گذاریم.
1. اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد، چرا حضرت موسى (ع) به جهت درخواستى كه قوم او داشتند، به آنان نفرمود: شما با اين درخواست، براى خداوند شريك قراردادید!
دریکی از آيات قرآن می‌خوانيم:
«وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ؛‌(4) هنگامی‌که بلا بر آن‏ها مسلط مى‏شد، مى‏گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند. اگر اين بلا را از ما برطرف سازى، قطعاً به تو ايمان مى‏آوريم و بنى‏اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد. ‌»
پس معلوم مى‏شود خواسته آنان از حضرت موسى (ع)، با توحيد و يگانه‏پرستى منافات نداشته و بوى شرك از آن استشمام نمى‏شده است؛ زيرا قوم حضرت موسى (ع) به دليل عهد و پيوندى كه آن حضرت باخدا داشت‌(رسالت و نبوت و ولايت)، براى رفع گرفتارى و سختى‏ها به او متوسل مى‏شدند. اگر استغاثه و فريادرسى از غير خدا شرك است، چرا پيروان حضرت موسى (ع) در گرفتارى‏ها از او كمك مى‏خواستند؟! و خداوند اين استغاثه را نقل مي كند و نقد و تقبييح نميكند.
2. در سوره يوسف مى‏خوانيم:
«قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم. ‌»(5)
برادران يوسف از پدر تقاضا كردند در پيشگاه خداوند براى آن‏ها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.
از آيات فوق استفاده مى‏شود كه تقاضاى استغفار از ديگرى، نه‌تنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار؛ وگرنه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را بپذيرد و به توسل آن‌ها‌ پاسخ مثبت دهد.
3. قرآن مجيد، به افراد گنه‌کار دستور مى‏دهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد؛ زيرا دعاى پيامبر درباره آنان مستجاب مى‏گردد؛ چنان‌كه مى‏فرمايد:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما؛‌(6) اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مى‏يابند. ‌»
ممكن است در این‌جا گفته شود كه اين مسائل مربوط به زمان حيات پيامبر (ص) است و بعد از مرگ پيامبر (ص)، صداي ما را نمی‌شنود و اين كار ما لغو است.
در پاسخ بايد بگوييم كه اگر اين مدعاي شما صحيح باشد، چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مى‏شود: «السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته»؟
اگر مرده‏ها سخن زنده‏ها را نمى‏شنوند، چرا در روايات آمده است: پيامبر (ص) هرگاه به زيارت مرده‏ها می‌آمده، با آنان اين‏گونه سخن می‌گفته: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ... . ‌»(7)
آيا عقيده به اين‌كه انسان پس از مرگ، هيچ سخنى نمى‏شنود، مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر (ص) فرمود: «شخصى كه از دنيا رفته، صداى كفش مردمى را كه براى تشيع جنازه‏اش آمده‏اند، مى‏شنود. ‌»(8)
با توجه به مطالب مذكور بايد بگوييم كه دعا و درخواست از غير خداوند متعال، زماني بوي شرك دارد كه ما درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانيم؛ اما اگر درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال ندانيم و او را وسيله‌اي براي استجابت دعا قرار دهيم، نه‌تنها با شرك منافات ندارد؛ بلكه درآیات و روايات نمونه‌هاي فراواني ازاین‌گونه اعمال يافت می‌شود كه دلالت بر جواز و مطلوبيت آن دارد؛ چنان‌كه در كتاب صحيح بخاري كه نزد اهل سنت هست كتب بعد از قرآن است، نقل‌شده كه خليفه دوم در جريان طلب باران به عموي پيامبر (ص) متوسل شده و گفته: «اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا وإنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا؛‌(9) خدايا! ما به واسطه پيامبران به‌سوی تو متوسل می‌شويم. پس ما را سيراب نما و ما به‌واسطه عموي پيامبرمان به‌سوی تو متوسل می‌شويم. پس ما را سيراب نما. ‌»
مطالب مذكور نشان مى‏دهد كه توسل به اولياى الهى، اجمالاً امرى جایز است و آن‌ها‌ كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحيد مى‏شمرند، يا از معارف قرآن آگاهى ندارند و يا تعصب‌هاى غلط و اغراض نفساني مانع ديد آن‌ها‌ مى‏شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. ابن فارس، معجم مقائيس اللغة، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم‌، 1404 ق، ج ‌2، ص 279‌.
2. غافر (40)، آيه 60.
3. فرقان (25)، آيه 77.
4. أعراف (7)، آيه 134.
5. يوسف (12)، آيه 97- 98.
6. نساء (4)، آيه 64.
7. نيشابوري قشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بي‌تا، ج 1، ص 218.
8. بخاري جعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن كثير، اليمامة، 1407 ق، ج 1، ص 448‌(باب الميت يسمع خفق النعال).
9. همان، ص 342، ح 964.

شهادت امام علي (ع) و امام حسين (ع) و تناقض با تهلكه در قرآن را بيان كن
دانش و آگاهي پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:1ـ علم هايي كه از راه هاي عادي فراهم مي آيد، 2ـ علومي كه از راه هاي ماوراي طبيعي حاصل می شود.

شهادت امام علي (ع) و امام حسين (ع) و تناقض با تهلكه در قرآن را بيان كنيد

 دانش و آگاهي پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:

1ـ علم هايي كه از راه هاي عادي فراهم مي آيد، كه در اين دانش ها با مردم ديگر تفاوت زيادي ندارند.

2ـ علومي كه از راه هاي ماوراي طبيعي (علم لدني = وحي و الهام) حاصل مي گردد.

در كتاب كافي بابي (فصلي) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا، يعني امامان هر گاه مي خواستند كه چيزي را بدانند، از آن آگاه مي شدند. در اين باب روايات بسياري جمع آوري شده است. (1)

اما گرچه در بسياري از موارد امامان(ع) از علم خدادادي برخوردار بودند و از گذشته و آينده خبر مي دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علم شان عمل كنند، بلكه در همه موارد (مگر مصلحت ايجاب كند) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا مي­كرد، عمل مي­نمودند. همان گونه كه خداوند مي توانست در تمام برخوردهاي بين كفر و توحيد، پيامبران و امامان و اولياي الهي و رهروان راه حق را پيروز گرداند و كفر و كافران را مغلوب نمايد. اما اين كار را جز در موارد استثنايي انجام نداد، چرا كه سنت الهي بر اين است كه جريان امور دنيوي به طور عادي و طبيعي پيش رود. در غير اين صورت دنيا بستر آزمايش براي بشر نخواهد شد.

 امام حسين (ع) بر اساس علم عادي خود و در پي نامه هاي گوناگون شيعيان كوفه و اضطرار خروج از مدينه و بر حسب مساعد ديدن اوضاع عراق به سمت كوفه حركت مي نمايند، هر چند به علم امامت مي دانند كه اين سفر به داستان كربلا منجر خواهد شد.

همان طور كه براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست. به همين جهت به سمت مسجد حركت مي‏كند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، براي ايشان تكليفي ايجاد نمي‏كند. او مأمور است كه بر اساس علم عادي عمل نمايد.

 البته اگر از راه طبيعي كسي به ايشان خبر مي داد كه امشب بنا است شما را در مسجد ترور نمايند، حضرت از رفتن خودداري مي نمود، يا احتياط بيش تري به خرج مي داد، چنان كه وقتي چنين خبري به امام حسن (ع) داده شد، حضرت زير لباس خود زره پوشيدند.

دليل اين نوع سلوك و رفتار مي تواند امور و دلايل مختلفي باشد، از جمله :

1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد .

2- عمل بر اساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي‏كردند.

در نتيجه: گرچه امير مؤمنان علي(ع) شهادت خود را مي دانست و قاتل خويش را مي شناخت، ليكن اين علم افاضي (خدادادي) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نمايد و به مسجد نرود، بلكه وظيفه آن بود كه طبق علم عادي رفتار نمايند. ابن ملجم هم تصميمش مبني بر شهادت علي(ع) را مخفي نگه داشته بود. از اين امر كسي غير از همدستانش با خبر نبود.

 در نتيجه موقعي كه علي(ع) به مسجد تشريف بردند، در ظاهر مطلبي كه دلالت كند فردي در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از اين رو حضرت مثل ساير روزها براي اقامه نماز جماعت به مسجد تشريف برد، و بر اساس علم عادي خود رفتار نمود، و به علم غير عادي خود ترتيب اثر نداد، چون مكلف و مأمور نبود به علم غيبي خود عمل كند. حركت حضرت هم خودكشي نبود.

چنان كه در قضاوت، و حكومت و تدبير امور و انجام ساير تكاليف، طبق راه ها و علم هاي معمولي عمل مي فرمود، نه طبق علم غيب. اگر در ظاهر آب نبود، ولي از راه علم غيب از وجود آب اطلاع داشت، تكليفش مثل ديگران تيمم بود. (2)

امام حسين طبق تكليف الهي عمل كرد. از بيعت سر باز زد و دعوت كوفيان را اجابت نمود. همان گونه كه روش طبيعي و مرسوم اقتضا مي كرد قبل از حركت سفيراني را به كوفه فرستاد . سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهيد شد.

با توجه به معناي اخير انداختن در هلاكت و خودكشي هم مورد ندارد، چون در امور عادي خود، علم و آگاهي غيبي به ماجرا نداشتند يا در اين امور، اراده علم غيب نمي كردند تا از آن آگاه شوند و يا اگر علمي هم داشتند، مأمور بودند كه به علم عادي رفتار كنند .در حالي كه خودكشي و هلاكت ،به از بين بردن جان خود با اسباب عادي و از طريق علم عادي و طبيعي است .   

اما در عين حال بايد دانست كه اصولا معناي آيه مورد نظر (3) آن نيست كه تحت هيچ شرايطي خود را به خطر نيندازيد، زيرا همان گونه كه قرآن از به هلاكت انداختن خود نهي كرده، دستور به جهاد و امر به معروف و مبارزه با ظلم هم داده؛ حتي همين آيه مورد نظر در خصوص دستور به انفاق و كمك كردن در راه خدا است . خداوند كساني را كه از انفاق در راه او كوتاهي مي كنند، تذكر مي دهد كه با اين كار خود را به هلاكت حقيقي نيندازيد ؛ پس منظور تنها گرفتار كردن خود به خطرات جاني نيست.

به علاوه در داستان امام حسين (ع) امر به معروف و نجات اسلام نقشي اساسي داشت ؛ قرآن ميفرمايد:« مسلمانان !بهترين امتي هستيد (يا بوديد) كه خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد و ايمان به خدا داريد».(4)

البته وجوب امر به معروف و نهي از منكر نيز شرايطي دارد. امر به معروف و نهي از منكر با وجود چهار شرط بر انسان واجب ميشود:

أ ) علم و آگاهي به معروف و منكر.

ب) احتمال اثر كردن امر يا نهي.

ج) اصرار داشتن مرتكب معصيت بر تكرار و استمرار گناه.

د) ضرر و مفسدهاي متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهي و يا يكي از مؤمنان نشود.(5)

فقها در توضيح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) ميفرمايند:

واجبات و منهيات الهي از نظر درجة اهميت يكسان نيستند. بعضي از معروفها و منكرها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازهاي با اهميت است كه براي حفظ آن واجب، يا نهي از آن منكر، بايد بذل جان كرد، ولي در برخي موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر مقدّم است.

اين كه در كدام مورد امر به معروف و نهي از منكر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در كدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منكر دارد. اگر موضوع از احكام جزئي و در سطح محدود، باشد،حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است. اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است، بايد امر به معروف و نهي از منكر كرد، گرچه انسان در اين راه كشته شود.

امام خميني(ره) ميفرمايد: «اگر معروف و منكر از موضوعاتي باشد كه از نظر اسلام بسيار مهم است و  امر به معروف و نهي از منكر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(6)

امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند . «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود كه در حال از بين رفتن يا تحريف بود.حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ديدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي كه بر جامعه اسلامي حاكم بود، امر به معروف و نهي از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده ميشود؛ نيز زحماتي كه جدّ بزرگوارش براي اسلام كشيده  و جان فشاني شهيداني كه خون شان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست كه قيام كند،گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا كند.  حضرت فرمودند :

«ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛

آيا نميبيند به حق عمل نميشود؟ آيا نميبيند قوانين الهي پايمال ميشود؟ آيا نميبيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نميكند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد».(7)

در نتيجه هم عمل حضرت مصداق عملي امر به معروف و نهي از منكر بود ؛ هم در نتيجه بخشي آن نياز به آن همه جان فشاني و سختي وجود داشت ، به علاوه اين عمل عين تكليف حضرت محسوب مي شد . در نتيجه تلاش در اين مسير به هلاكت انداختن خود به حساب نمي آيد ، همان گونه كه جهاد به عنوان يك تكليف ديني منافاتي با آيه مورد نظر ندارد .در عين حال با واجب شدن امر به معروف، آن هم در سطح هجرت، رفتن به جاي ديگر، چيزي جز فرار از وظيفه نبود.

 

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش ، ج1، باب ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا.

2. علامه مجلسي، بحارالأنوار،نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 42، ص 258 و 259.

3. بقره (2) آيه 195.

4. آل عمران(3) آيه 109.

5. شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش .ج17، ص 267.

6.  امام خميني، تحريرالوسيله، مؤسسه دار العلم‏، قم، چاپ اول، ج1، ص 472.

7. بحار الأنوار، ج42، ص 192.

ایا این كار مورد تایید خدا و پیامبرش هست؟
سینه زنی و مداحی و اموری از این قبیل همه و همه شكل های گوناگون عزاداری و اظهار حزن و اندوه از مصائب وارده بر اباعبدالله و خاندان مطهر ایشان محسوب می شود...

هدف از مداحی و سینه زنی برای امام حسین (ع)چیست؟ ایا این كار مورد تایید خدا و پیامبرش هست؟ آیا گوش دادن به مداحی فقط باید در ایام خاصی مثل محرم باشد؟

اگر منظور شما از این پرسش هدف از اصل سینه زنی و مداحی برای امام حسین علیه السلام است باید گفت سینه زنی و مداحی و اموری از این قبیل همه و همه شكل های گوناگون عزاداری و اظهار حزن و اندوه از مصائب وارده بر اباعبدالله و خاندان مطهر ایشان محسوب می شود؛ اما اگر منظور هدف از اصل اقامه عزا است باید گفت فلسفه و حكمت عزاداري امور مختلفی است كه به برخی از آن ها اشاره می شود:

الف. محبت و دوستي:

قرآن و روايات، دوستي خاندان رسول اكرم (ص) و اهل‏بيت (ع) را بر مسلمانان واجب كرده است(1). روشن است كه دوستي لوازمي دارد و محبّ صادق، كسي است كه شرط دوستي را- چنان كه بايد و شايد- به جا آورد. يكي از مهم‏ترين لوازم دوستي، هم دردي و هم دلي با دوستان در مواقع سوگ يا شادي آنان است(2) از اين رو در احاديث، بر برپايي جشن و سرور در ايام شادي اهل‏بيت (ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است.

حضرت علي (ع) در روايتي مي‏فرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادي و حزن ما شريكند». «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»(3) امام صادق (ع) نيز فرمودند: «شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا يسوؤهم ما يسؤنا و يسرّهم ما يسرّنا»(4) «شيعيان ما پاره‏اي از خود ما بوده و از زيادي گل ما خلق شده‏اند آنچه كه ما را بدحال يا خوشحال مي‏سازد، آنان را بدحال و خوشحال مي‏گرداند.»

اين وظيفه عقلاني و شرعي، ايجاب مي‏كند كه در ايام عزاداري اهل‏بيت (ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال» يعني، با اشك، آه و ناله و زاري، از نظر خوراك، با كم خوردن و كم آشاميدن مانند افراد غم‏زده(5) و از نظر پوشاك، با پوشيدن لباسي كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايت‏گر اندوه و ناراحتي است، آشكار سازيم .

ب. انسان‏سازي:

از آنجا كه در فرهنگ شيعي، عزاداري بايد از سر معرفت و شناخت باشد هم‏دردي با آن عزيزان، در واقع يادآوري فضايل، مناقب و آرمان‏هاي آنان بوده و بدين شكل، آدمي را به سمت الگوگيري و الگوپذيري از آنان سوق مي‏دهد.

فردي كه با معرفت در مجالس عزاداري، شركت مي‏كند شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مي‏آميزد و در پرتو آن، انگيزه‏اي قوي در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزاداري، مانند محبي مي‏شود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.

ج. جامعه‏سازي:

هنگامي كه مجلس عزاداري، موجب انسان‏سازي گشت تغيير دروني انسان به عرصه جامعه نيز كشيده مي‏شود و آدمي مي‏كوشد تا آرمان‏هاي اهل‏بيت (ع) را در جامعه حكم‏فرما كند.

به بيان ديگر، عزاداري بر اهل‏بيت (ع) در واقع با يك واسطه زمينه را براي حفظ آرمان‏هاي آنان و پياده كردن آنها فراهم مي‏سازد. به همين دليل مي‏توان گفت: يكي از حكمت‏هاي عزاداري، ساختن جامعه براساس الگوي ارائه شده از سوي اسلام است.

د. انتقال‏دهنده فرهنگ شيعي به نسل بعد:

كسي نمي‏تواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكي، در مجالس عزاداري با فرهنگ اهل‏بيت (ع) آشنا مي‏شوند. به راستي عزاداري و مجالس تعزيه، يكي از عناصر و عوامل برجسته‏اي است تا آموزه‏هاي نظري و عملي امامان راستين، به نسل‏هاي آينده منتقل شود. مراسم عزاداري، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براي تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايي آنان با گفتار و كردار اهل‏بيت (ع) است.

 در نتیجه روشن می شود كه اصل عزاداری برای ائمه بخصوص اباعبدالله دارای فوائد و بركات بسیار بوده و این امر كه در هر زمان و مكان ممكن است به گونه و شكل خاصی انجام شود دارای اهداف عالی و مشخص دینی است و مورد توجه و تایید دین و بزرگان دین محسوب می گردد و اختصاص به زمان خاصی مانند ایام محرم ندارد و جهت توجه دائم و معقول به این اصل مهم و ارتباط  مستمر با اهل بیت ولو به شكل گوش دادن مستمر (البته منطقی و معقول و به دور از افراط) به مداحی و روضه خوانی می تواند در همان مسیرهای ذكر شده كارگشا باشد .

البته نباید از یاد برد كه مطلوبیت اصل این عمل به معنای درستی هر شیوه و سبك و روشی برای سینه زنی و مداحی نیست و در این امر باید اصول كلی رفتارهای شرعی به همراه دقت در فرهنگ عمومی جامعه و رعایت كارهایی كه موجب وهن و تخریب مذهب محسوب می شود به طور جدی مورد دقت قرا بگیرد .

بر این اساس اگر پرسش شما در مورد نگاه دین به سبك و مدل های جدیدی است كه در برخی عزاداری ها و مداحی ها و سینه زنی ها دیده می شود باید گفت ، سبك و مدل خاصی برای عزاداری و اظهار ارادت به اهل بیت توصیه نشده و هیچ منع شرعی وجود ندارد كه برخی از شیوه ها و سبك و روش ها به مرور زمان تغییر و تبدیل یابند ، اما در عین حال باید توجه داشت كه دراین مساله اولا ضوابط دینی و شرعی رعایت شود و از اموری مانند استفاده از ابزار موسیقی یا بهره بداری از نغمه های غنایی و همخوان با موسیقی های حرام پرهیز شود .

ثانیا حریم های فرهنگی و اجتماعی از یاد نرود و تناسب اعمال و رفتارها با موقعیت های زمانی و مكانی و اجتماعی هم به دقت مورد ملاحظه قرار بگیرد و با كارهای سبك موجبات وهن مذهب و اصل اظهار ارادت به اهل بیت را فراهم نیاوریم .

 

پي‏نوشت‏ ها :

 1. رك :شوري (42)، آيه 23 ؛ هود (11)، آيه 29 ؛ محمدي ري شهري ، ميزان‏الحكمه،دارالحديث،سال 1416هـ .ق ، ج 2، ص 632.

 2. رك : محمد محمدي ري شهري ،المحبة في الكتاب والسنة، دارالحديث ،بي تا ، صص 170- 169 و 181- 281.

 3. علامه مجلسي ، بحارالانوار،بيروت ، موسسه الوفاء ، 1404 هـ.ق ، ج 44، ص 782.

 4. شيخ طوسي ، الامالي،قم ، انتشارات دارالثقافه ، 1414 هـ.ق ، ص 299.

 5. طبق فرموده امام صادق عليه السلام به معاوية بن وهب،« عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوري جويند تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاي معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند ». نگا: نبيل رضا علوان ، تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن علي، مركز اطلاعات و مدارك اسلامي ، بي تا ،  ج 1، صص 751- 951.

6. شيخ كليني ، اصول كافي،تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، سال 1365 ، ج 2، ص 74 .

7. نهج البلاغه ، حكمت92.

73 فرقه ای كه پیامبر از آنها نام می برند چیست؟
در روایات از رسول خدا وارد شده كه امتش بعد از او فرقه فرقه می شوند.

73 فرقه ای كه پیامبر از آنها نام می برند چیست؟ لطفا هر چند تای آنها كه وجود دارد نام ببرید. چون می خواهم درباره آنها تحقیق كنم

در روایات از رسول خدا وارد شده كه امتش بعد از او فرقه فرقه می شوند. در بعضی روایات "هفتاد و دو" (1) در بعض دیگر "هفتاد و سه"(2) و در بعض دیگر "هفتاد و چندی" (3) آمده است.

البته به نظر بیش تر عالمان این اعداد از باب تصریح به زیادی فرقه هایی است كه حاصل می شود. خود عدد موضوعیت ندارد. اگر هم عدد موضوعیت داشته باشد، ایشان فرموده تا قیامت ظهور حضرت حجت این تعداد مذهب و فرقه پیدا می شود.

مذاهب و فرقه هایی كه بعد از پیامبر ایجاد شدند، فراوان بودند كه بعضی از آن زمان تا به حال هستند. بعضی مدت كوتاهی بوده اند. فرقه های انحرافی دیگری هم ممكن است در آینده به وجود بیاید. برای شناسایی سطحی و عمیق با مذاهبی كه تا كنون پیدا شده اند، باید به كتاب های ملل و نحل  مثل "ملل و محل " از عبد الكریم شهرستانی، "فرق الشیعه" از نوبختی ، "كلیات فی الملل و النحل" از شیخ جعفر سبحانی و ... مراجعه كنید.

بعد از پیامبر عموما مسلمانان به دو دسته تقسیم شدند،

 دسته ای كه علی بن ابی طالب را به عنوان امام و رهبر دینی خود پذیرفتند و به "شیعه" معروف شدند .

 بقیه كسانی بودند كه خلفا را پذیرفتند و به "اهل سنت و جماعت" معروف گشتند.

شیعه به عنوان یك مذهب كلامی و فقهی باقی ماند، گر چه از بدنه آن گروه هایی منشعب شدند كه یا عمر كوتاه داشتند و به زودی از بین رفتند یا ادامه یافتند ،مانند اسماعیلیه .

اهل سنت در گذر زمان به دو گروه عمده كلامی "اشاعره و معتزله "منشعب شدند. از لحاظ فقهی نیز به چهار مذهب عمده "حنفی ، مالكی، شافعی و حنبلی" منشعب گردیدند كه امروز نیز وجود دارند.

غیر از این ها  مذاهب و فرقه های فراوان دیگر بودند كه یا انتشار زیاد نیافتند یا دوام نیاوردند. با مراجعه به كتاب های فرق و مذاهب می توان با اسم و مشخصات آن ها آگاهی پیدا كرد.

در این بین اهل مذهبی اهل نجات اند كه تابع قرآن و اهل بیت رسول خدا باقی ماندند. به هوا و هوس خود به تفسیر قرآن و سنت نپرداختند و در مقابل حقیقت بتی نتراشیدند.

 به كتاب مذاهب و فرق اسلامي ( شيعه و سني )  در دو جلد ،تاليف آقاي دكتر حسين صابري مراجعه بفرماييد.

 

پی نوشت ها:

1. شیخ صدوق، خصال، قم، انتشارات اسلامی، 1362، ص 584 - 585.

2. خزاز قمی، كفاية الأثر، قم، بیدار، 1401 ق،  ص 155.

3. محدث نوری، مستدرك الوسائل،چ اول، بیروت، مؤسسه آل البیت ، 1408 ق، ج 17 - ص 257

راه حل اختلافات شیعه و سنی
راهكارهاي حل اختلاف، در واقع به راهكارهاي ايجاد وحدت بازگشت دارد. . .

چه راهكاری برای حل اختلافات شيعه و سني پیشنهاد می كنیم. چرا كه ما در منطقه كردنشین و اهل تسنن زندگی می كنیم. و نیز وجه تشابه و اشتراك مذهب شافعی و شیعه در چیست ؟

راهكارهاي حل اختلاف، در واقع به راهكارهاي ايجاد وحدت بازگشت دارد. براي ايجاد وحدت اسلامي، راهكارهاي متعددي وجود دارد كه به بعضي اشاره مي شود:

1. گفتگو (ديالوگ)

اولين و مهم ترين راهكار جهت همگرايي مسلمانان، گفتمان علمي است. بدين معنا كه نظريه پردازان و عالمان ديني فرقه هاي اسلامي، در كنار هم قرار گرفته، گفتگوهاي علمي انجام دهند. در اين گفتگوها، بر مسائل مشترك تأكيد شده و عالمان اسلامي با مباني يكديگر آشنا می شوند؛ زيرا خيلي از مسائل اختلافي بين مسلمانان، ناشي از آن است كه فرقه هاي اسلامي از بعضي اصول و مباني يكديگر آگاهی كامل ندارند. عدم آشنايي كامل آن ها از اصول يكديگر، موجب شده كه مسلمانان برداشت هاي نادرستي از هم داشته و نسبت به يكديگر بدبين گردند؛ حتي حكم تكفير يكديگر را صادر نموده و زمينه هاي برخوردهاي فيزيكي فراهم گردد. بيش تر تعصبات مذهبي و قومي نيز ريشه در عدم آگاهي از مباني گروه هاي اسلامي دارد.

عدم آشنايي مذاهب از عقايد يكديگر، موجب مي شود دشمنان اسلام و آن ها كه از تفرقه ها ميان فرقه هاي اسلامي سود مي برند، به واسطه جهل و ناآگاهي مردم، موارد اختلاف برانگيز را پررنگ تر كرده و مواردي را كه موجب اتحاد بين مسلمانان مي شود، ناديده گيرند.

علامه شرف الدين، يكي از انديشمندان شيعي است كه به گفتمان علمي پرداخته و بين او و شيخ سليم بشري (از علماي اهل سنت) سؤال و جواب هايي مطرح شده است كه نتيجه آن كتاب "المراجعات" است كه نقش بنيادي در زمينه و فرهنگ سازي براي وحدت اسلامي دارد.

2. توجه به نقاط مشترك و دشمن مشترك

يكي از عوامل مهمي كه در جهان معاصر مي تواند موجب وحدت بين دو گروه بزرگ اسلام شود، توجه به نقاط مشترك اين دو مذهب است. مطمئناً مسائل مورد اتفاق ميان اين دو مذهب، بسيار فراتر از موارد اختلاف مي باشد؛ اما غالباً مسائل مورد اختلاف مورد توجه قرار گرفته و مسائل و اعتقادات مشترك ناديده نگاشته مي شود كه خود يكي از عوامل ايجاد اختلاف و دوري هر چه بيش تر مسلمانان از يكديگر است.

همچنين توجه به دشمن مشتركي كه اصل اسلام و كشورهاي اسلامي و مردم جهان اسلام را مورد مذمت قرار داده است، يكي از عوامل مهم اتفاق نظر و وحدت ميان كشورهاي اسلامي است. اگر به صدر اسلام نيز نگاه كنيم، علت اساسي سكوت امير مؤمنان و ائمه معصومين (ع) و همراهي با مخالفان فكري و عقيدتي در جهان اسلام، توجه به دشمن مشترك و مورد تهديد قرار گرفتن مرزهاي اسلامي به وسيله دشمنان اسلام بوده است.

3. تدوين آثار علمي

از شيوه هاي كاربردي در ايجاد وحدت اسلامي، تدوين آثار علمي در قالب: كتاب، مجله و روزنامه و نيز برگزاري نشست هاي علمي و تبادل افكار و نظريات است. در آثار علمي بايد به عوامل وحدت و عوامل اختلاف پرداخته شده و مشكلات جهان اسلام بررسي گردد. تدوين فقه مقارن و عقايد تطبيقي و مقايسه اي نيز بايد از محورهاي مهم آثار علمي باشند. كتاب هايي مانند "الفصول المهمه" تأليف علامه شرف الدين، و انتشار مجله اي مانند "رسالة التقريب" نقش بنيادي در زمينه سازي وحدت اسلامي داشتند. از سوي ديگر، با تدوين سريال ها و نمايش نامه ها نيز مي توان جهت ايجاد وحدت اسلامي زمينه سازي نمود. بهتر است اين دست از آثار، به زبان هاي مختلف ترجمه شوند و در اختيار مسلمانان قرار گيرند.

4. صدور فتوا در جهت همگرایی مذاهب

بي ترديد، صدور فتواي مجتهدان فرقه هاي اسلامي، نقش بنيادي در وحدت اسلامي دارد؛ همان گونه كه نقش اساسي در اختلافات مسلمانان دارد. اگر مجتهدان فتاوايي مانند جواز شركت نمودن مسلمانان در مراسم عبادي همديگر را صادر نمايند، زمينه هاي همسويي مسلمانان را فراهم مي كند. بعضي مجتهدان و عالمان اهل سنت و تشيع، در اين خصوص پيشگام بوده اند.

شيخ محمود شلتوت، رئيس دانشگاه الأزهر مصر در زمان جمال عبدالناصر، يكي از كساني است كه در فتواي معروف خود، مذهب جعفري و فقه شيعه را به عنوان يك مذهب رسمي و فقهي تأييد كرد. (1) فتواي معروف او در زمان خود، در نزديكي اهل سنت به شيعه تأثير به سزايي داشت.

5. آشنايي با معارف اسلامي

يكي از راهكارهاي وحدت اسلامي، آشنايي مسلمانان با آموزه هاي ديني است. در آيات متعدد مسلمانان به همگرايي دعوت شده اند. (2) در برخي از آيات، همه مسلمانان برادران ديني خوانده شده و مرزهاي جغرافيايي و ملي ناديده گرفته شده است: «انما المؤمنون اخوة... ». (3)

و یا در فرازی دیگر آمده است: «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا... ». (4) در روايات اسلامي نيز همه مسلمانان به همبستگي و اتحاد اسلامي سفارش شده اند. (5)

شخصيت هايي مانند امام راحل و علامه شرف الدين، بر اين باور بودند كه جهت "ايجاد وحدت اسلامي" آشنايي كامل مسلمانان با معارف اسلامي لازم است. نكته قابل دقت آن است كه يكي از موارد قانون اساسي "جماعة التقريب بين المذاهب الاسلامية" كه در قاهره تشكيل شده، آن بود كه مسلمانان با معارف اسلامي آشنايي پيدا كنند.

6. شناسايي عوامل اختلاف

براي ايجاد وحدت اسلامي، همان گونه كه شناخت عوامل و زمينه هاي همگرايي ضرورت دارد، شناخت عوامل و زمينه هاي اختلاف نيز بايسته است. بر اين اساس، براي ايجاد وحدت اسلامي، بايد عوامل اختلاف همانند تعصبات قومي، قدرت گرايي و پيروي از هواهاي نفساني، شناسايي و با آن ها مبارزه گردد. دشمنان خارجي نيز نقش بنيادي در ايجاد اختلاف داشته و دارند استعمارگران با شعار "اختلاف بينداز و حكومت كن"، بين مسلمانان اختلاف ايجاد كرده اند. داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه استعمارگران در حوادث ناگواري كه در جهان اسلام به وجود آمدند، نقش اساسي داشتند. آنان با ايجاد اختلاف جنگ هاي داخلي را به وجود آوردند؛ حتي مي توان عامل اساسي و ريشه اي ايجاد و پيدايش بعضي از فرقه ها ميان اهل سنت و شيعه را استعمارگران دانست و دست هاي مرموز آن ها را پيدا كرد.

بر اين اساس، براي ايجاد وحدت اسلامي، شناخت عوامل داخلي و خارجي اختلاف ضرورت دارد. مرحوم آيت الله بروجردي در آخرين لحظات عمر خويش، يكي از راه هاي ايجاد وحدت اسلامي را شناسايي عوامل اختلاف دانست. وي مي گويد: «من براي ايجاد حسن تفاهم ميان مسلمانان، آرزوهاي بسيار داشتم و درصدد بودم در نامه اي به شيخ محمود شلتوت بنويسم و به ايشان يادآور شوم كه موجبات رفع اختلاف را فراهم سازند». (6)

7. اتخاذ سياست هاي مشترك

يكي از شيوه هاي ايجاد وحدت اسلامي، اتخاذ سياست مشترك توسط كشورهاي اسلامي است. اين سياست ها مي توانند در روابط بين المللي و سياست هاي اقتصادي و تشكيل بازارهاي مشترك اقتصادي شكل گيرد. همچنين مي توان در صحنه هاي سياسي، در برابر دشمنان مسلمانان سياست هاي راهبردي اتخاذ نموده و به حمايت از مظلومان و آسيب ديدگان جهان اسلام پرداخت.

پي نوشت ها:

1. عبدالكريم، بي آزار شيرازي، همبستگي مذاهب اسلامي، امير كبير، ص 310 - 311.

2. آل عمران (3)، آيه 103؛ تفسير نمونه، ج 3، ص 43.

3. حجرات (49)، آيه 10.

4. آل عمران (3)، آيه 13.

5. تفسير نمونه، ج 3، ص 46.

6. عبدالكريم شيرازي، پيشين، ص 115

از حيث تحليل مفهومي، برائت و تبری چه فرقي با هم دارند؟ آيا در قرآن بين اين دو واژه تفاوتي وجود دارد؟ تبري به عنوان فروع دين از چه زماني وارد مذهب شيعه شده است؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
راغب در مفردات آورده كه اصل «برء و براء و تبرّى» ناراحت شدن از چيزى است كه مجاورت، و هميارى با آن ناپسند و مكروه و گلوگير است.(1)
«برائت» مصدر سماعيّ براي فعل برأ يبرأ است(2) و «تبري» هم مصدر باب تفعل است و هر دو به معناي بيزاري و دوري جستن هستند و از حيث مفهوم تفاوتي با هم ندارند.
در آيات قرآن افعال مختلف از«برء و براء و تبرّى» در معنى بي زارى و إنزجار و تنفّر بكار رفته است، خداى عزّوجلّ فرمايد: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(3)؛ اين اعلام بيزارى خدا و رسول اوست... «أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ»(4)؛ خدا و رسولش به مردم اعلام مى‏دارند كه خدا و رسول از مشركين بيزارند.
«وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ»(5)؛ و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز به خاطر وعده‏ اى كه به او داده بود صورت نگرفت، ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست. به راستى ابراهيم بسى نيايشگر و بردبار بود.
پس در قرآن كريم حقيقت تبري و برائت هيچ تفاوتي با هم ندارند و هر دو مصدر براي فعل از ماده «برء و براء» است و به معناي دوري جستن و بيزاري از عقيده نادرست و عمل نادرست يا بيزاري از مشركان و منافقان آمده است. اما اينكه «تبري» به عنوان يكي از واجبات دين اسلام از كي وارد شده است، بايد بگوييم كه در واقع از اول بعثت پيامبر اسلام و شروع دعوت اسلام بيزاري و برائت از مشركان و عقيده هاي نادرست، در دستور كار پيامبر(ص) بوده و ايشان با تمام توان در ابتدا از عقائد باطل و نادرست جاهليت و بت پرستي بيزاري جسته و مسلمانان ديگر را هم دعوت به اين اصل مي كردند. بعد از اين هم، هم در آيات قرآن و هم در سخنان پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت(ع) به عنوان پيشوايان دين، يكي از مهمترين نكات در دعوت و تبليغ دين اسلام همواره تبري و بيزاري جستن از مشركان و عقائد باطلشان بوده است و در كنار دوست داشتن خداوند و دوستان خداوند يعني تولي، دشمن داشتن دشمنان خدا نيز همواره به عنوان اصل و اساس دين مطرح بوده است. تا جايي كه خداوند از ويژگي هاي پيامبر(ص) و ياران ايشان را متصف بودن به اين دو صفت دانسته است كه: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏....»(6)؛ محمد فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار قويدل و سخت و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند. و امام باقر(ع) نيز اساس و پايه دين را حب و بغض دانسته اند: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏»(7)
و به همين خاطر در زيارت عاشورا مي بينيم كه در كنار سلام و درود بر اباعبدالله و يارانشان علن و نفرين و برائت از دشمنانشان نيز بيان شده است و اين برائت و بيزاري راه تقرب به خداوند و اولياء او دانسته شده است.

پي نوشت ها:
1. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، انتشارات دارالعلم، ص 121.
2. صافي، محمود بن عبد الرحيم، الجدول في إعراب القرآن، انتشارات دارالرشيد، ج‏10، ص 278.
3. توبه(9)آيه1.
4. همان، آيه3.
5. همان، آيه114.
6. فتح(48)آيه29.
7. محدث نوري، حسين، مستدرك الوسائل، انتشارات آل البيت، ج12، ص227.
موفق باشید.

چرا افرادی که امام علی (علیه السلام) و آثار علمی او همچون نهج البلاغه را ستوده اند در نهایت به اسلام یا  تشیع نگرویده اند؟

پاسخ:
در اين باره بايد به دو نكته توجه شود:
الف: عقل به طور كلي به دو قسم عقل نظري و عقل عملي تقسيم مي‌شود. عمده دليل اين تقسيم آن است كه قلمرو درك عقل آدمي به طور كلي دو ساحت است، زيرا گاهي انسان چيزي را درك مي‌كند كه بيرون از حيطه عملي و كار است و فقط جنبه نظري دارد مانند خدا هست، فرشته هست، سه زاويه مثلث با دو زاويه قائمه متساوي است. همچنين ديگر گزاره‌ها كه از جهان بيرون از فكر و انديشه خبر مي‌دهند و پيوندي با عمل انسان ندارند.
گاهي چيزي را درك مي‌نمايد كه در قلمرو عمل و كار قرار مي‌گيرد، مانند: زيبايي عدل، نازيبايي ظلم، خوب بودن ايثار و فداكاري، زشتي احتكار و خودخواهي، اين گونه قضايا جنبه عملي دارد.
ساحت اول درك عقلي را عقل نظري عهده‌دار است. ساحت دوم را عقل عملي. در واقع تقسيم عقل به دو قسم نظري و عملي از دو نوع كاركرد عقل و يا معقولات عقل گرفته شده است.(1)
با توجه به اين مقدمه مي توان احتمال داد اين گونه افراد به لحاظ جنبه ي عقل نظري به اين نتايج مي رسند، ولي وقتي نوبت به عقل عملي مي رسيد به دلايل مختلف تربيتي، اجتماعي، فرهنگي، نفساني و مانند آن توفيق پيدا نمي كنند كه به نداي عقل عملي شان در اين خصوص جواب مثبت بدهند و به آن حضرت ايمان بياورند.
اين مسأله نظير مسأله خداپرستي و مانند آن است مثلا با اين كه خداپرستي يك خواست و نياز فطري است، افرادي برخلاف خواست و اقتضاي غرايز طبيعي خود عمل مي كنند. به عنوان مثال عاطفه و محبت يك پديده ذاتي و طبيعي براي آدمي است، ولي چه بسا افرادي سنگدل وجود دارند كه از عواطف انساني كاملاً بي‌بهره هستند و بدتر از يك درنده در كشتار افراد بي‌گناه و ضعيف عمل مي كنند.
بنابراين مي شود كه انسان حتي برخلاف فطرتش عمل كند چه رسد به خلاف درك معرفت پژوهشي خود.
ب: نكته دوم اين كه مسأله ستودن ربطي مستقيم به مسأله ايمان آوردن ندارد. مي تواند كسي از نظر معرفتي مورد تمجيد واقع شود، ولي به لحاظ عملي مورد قبول و پذيرش نباشد. بخصوص كه نگاه انسان گاهي مؤمنانه است وگاهي معرفت شناسانه كساني كه از حضرت به خاطر آثار علمي اش يا رفتارهاي عدالت محورش تمجيد كرده اند در حالي كه ايمان به امامت او نداشته در واقع نگاهي معرفت شناسانه به ايشان داشته اند و نه نگاهي مومنانه و براي ايمان آوردن.

پي نوشت ها:
1. آيت الله سبحاني، مدخل مسايل جديد در علم كلام، نشر مدرسه امام صادق، قم 1385 ش، ج 2، ص 149.
موفق باشید.

ریشه شیخیه و فرق آن در مهدویت چیست؟

ولایت فقیه از نظرشیخیه و شیعه دوازده امامی چگونه است؟

 

پاسخ:
شيخيه فرق ه‏اي جدا شده‏ از شيعه اماميه است كه در قرن سيزدهم هجری قمری توسط شيخ احمد احسائي به وجود آمد.(1)
اين فرقه در استنباط احكام جزو اخباريان بوده و مخالف اجتهاد از طريق اصول فقه هستند.(2)
پس از شيخ احمد احسائي بر سر پيشوايي ميان سيد كاظم رشتي (يكي از شاگردان شيخ احمد) و حاج محمد كريم خان كرماني اختلافي رخ داد و هر گروه به يكي از آن دو پيوستند و دسته ديگر به ميرزا شفيع تبريزي اجتماع كردند.(3) اكثر طرفداران ميرزا شفيع در تبريز زندگي مي‏ كنند و پس از فوت حاج ميرزا شفيع (1301 ه ق) پسرش حاج ميرزا موسي جانشين او گرديد و پس از فوت او (1319 ه ق) آقا ميرزا علي ثقة الاسلام جانشين او گرديد، كه در سال 1330 ه ق به جرم آزادی خواهي در تبريز به دست روس‏ ها به دار آويخته شد.(4)
تفاوت هاي شيعه با شيخيه در مهدويت:
اعتقاد به ركن رابع:
آنان دين اسلام را داراي چهار ركن مي‏ دانند: توحيد و نبوت و امامت و شيعه كامل، برخلاف شيعه دوازده امامي كه قائل به پنج اصلند: توحيد و نبوت و عدل و امامت و معاد، چه آنان گويند كسي كه معتقد به توحيد است، در حقيقت به عدل خدا نيز معتقد است و كسي كه به نبوت معتقد است، معاد را هم قبول دارد، ولي در زمان غيبت كبري مسلمانان را پيشوايي بايد و آن عبارت است از شيعه كامل كه آن را چهارمين ركن پس از امامت مي‏ دانند كه در هر عصري يكي از علمای خود جهت اين امر برگزينند، از قبيل سيد كاظم رشتي كه شاگرد شيخ احمد احسائي بود.
شيخيه عقيده دارند در زمان غيبت "ركن رابع" وجود دارد كه واسطه بين مردم و امام زمان(عجل الله فرجه) بوده و به هدايت و رهبري مردم مي‏ پردازند، ولي شيعه اماميه "ركن رابع" را قبول نداشته و عقيده دارند در زمان غيبت امام زمان(عج) فقيهان به گونه‏ اي نيابت عامه حضرت را بر عهده داشته و به هدايت مردم مي‏ پردازند.(5)
البته نسبت به ركن رابع برخي شيخيه آنرا به معناي تولي وتبري دانسته اند نيز برخي از فرق شيخيه اصلا به آن معتقد نيستند.(6)
وجود امام زمان در عالم هورقليا
از سوي ديگر شيخيه عقيده دارند امام زمان(عج) در عالم دنيا نيست، بلكه در دنياي ديگري به نام عالم برزخ يا هور قليا است، كه عالمي است كه سطح داخلي يا اسفل آن محيط بر فلك اطلس (افلاك) است و چون خداوند بخواهد، وارد اين عالم خواهد شد. اين عالم هور قليا را اقليم ثامن نيز مي‏ خوانند.(7)
شيعه اماميه عقيده دارند امام زمان(عج) در همين عالم دنيا وجود دارد؛ گرچه در اين كه حضرت امام زمان در كدام مكان است، اختلاف دارند.(8)
تفاوت در ولايت فقيه:
بنا به آنچه در بحث ركن رابع گذشت مي توان چنين گفت: كه فرقه شيخيه درباره ولايت و نيابت معتقد است كه در زمان غيبت رابطه با امام زمان در قالب نيابت خاص (ركن رابع) امكان پذير است و هموست كه واسطه بين امام و مردم است. اما شيعه معتقد است كه بعد از غیبت صغرى، نیابت خاص تمام شد، ولی با آغاز غیبت کبرى، نیابت عام آغاز شد؛ بدین معنا که فقهای واجد شرایط به طور عام از نائبان امام زمان(علیه السلام) هستند.

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور و تاریخ ادیان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغی آبادانی رجوع نماييد.

پي نوشت‏ها:
1. غلام حسين مصاحب، دايرة المعارف فارسي، ذيل كلمه شيخيه ،ج 2، ص 1524؛ سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، قم ، صدر، 1376،چاپ دوم، ج 6، ص 592.
2 . علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 9، ص 12919.
3 . همان.
4 . غلام حسن مصاحب، دايره المعارف فارسي ، ج 2، ص 1524 - 1525.
5 . عبدالله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، قم، انتشارات منطق، 1373، ج 3، ص 1397 - 1398.
6. همان ،ص 1399.
7. دايره المعارف فارسي،همان، ج 2، ص 1524.
8. شيخ طوسي، كتاب الغيبه، قم انتشارات بصیرتی، ص 266 و 162؛ مجلسي ،بحار الانوار، ج 52، ص 153.

صفحه‌ها