جایگاه

جايگاه دعا در انديشه شيعه را توضيح دهيد؟
«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است به‌سوی خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مى‏گويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون ...

پاسخ:

«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است به‌سوی خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مى‏گويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون منك؛‌(1) دعا، به معناى متمايل كردن چيزى به سمت خود با صدا و گفته‏ات است.»
بنابراين، «دعا» به معناى توجه دادن مَدعُوّ به‌سوی داعى براى جلب منفعت يا دفع ضرر است. كلمه «دعا» در قرآن و احاديث اسلامى با عنايت به مفهوم لغوى آن، در معانى مختلفى استعمال شده است. آنچه در این‌جا تبيين آن مهم و لازم است، تبيين مفهوم حقيقى دعاى انسان در برابر آفريدگار و جمع‏بندى اجمالى آيات و احاديثى است كه درباره آن واردشده است:
الف. حقيقتِ دعا
با تأمل در كاربرد كلمه «دعا» در قرآن و حديث، معلوم مى‏گردد كه دعاى انسان در برابر خداوند متعال، در حقيقت به معناىِ خود را بنده و نيازمند مطلق به خدا ديدن و با پرستش او درصدد جلب عنايت و رحمت او برآمدن است. به همین جهت، هر چه انسان از معرفت و شناخت بيشترى برخوردار باشد، دعاى او افزون‏تر مى‏گردد. ازاین‌رو، می‌بينيم كه پيشوايان دين به دليل آن‌كه در بالاترين مراتب عقل و معرفت بودند، بيش از ديگران خود را نيازمند به خدا مى‏دانستند و فوق‏العاده به دعا اهتمام داشتند. نمونه بارز آن را در صحيفه سجاديه امام علي بن حسين بن علي بن ابی‌طالب (ع) مشاهده می‌كنيم.
آيات متعددي از قرآن كريم انسان را به دعا و درخواست از محضر خداوند متعال دعوت نموده است؛ چنان‌كه دریکی از آيات می‌خوانیم: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛‌(2) و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شمارا اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مى‏ورزند، به‌زودى خوار در دوزخ درمی‌آیند. ‌»
اين آيه كريمه به‌روشنى نشان مى‏دهد كه حقيقت «دعا» از نگاه قرآن، احساس عبوديت انسان نسبت به آفريدگار خود و طلب قرب و رحمت آن جناب از طريق پرستش اوست. پس از اين حقيقت ابتدا با واژه «دعا» و سپس با واژه «عبادت» تعبير مى‏نمايد.
ب. اهميت دعا و نقش آن در زندگى
آيات و احاديث متعددي دلالت بر آثار و بركات عظيم دعا در زندگي انسان دارد. دریکی از اين آيات می‌خوانيم: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛‌(3) بگو: پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد. ‌»
در احاديث متعددي نيز آثار و بركات دعا تبيين شده است.
علاوه بر اين، در روايات شرايط و آدابي براي استجابت دعا تبيين شده كه ذكر اين آداب و شرايط مجال ديگري را می‌طلبد.
ج. درخواست از غير خدا
آنچه می‌تواند متناسب با بحث ما باشد، اين است كه آيا درخواست از خداوند متعال لزوماً بايد به‌صورت مستقيم انجام بگيرد يا می‌توان باواسطه، حاجت خود را از خداوند متعال درخواست نمود.
شيعيان با توجه به آيات و روايات متعددي كه دلالت بر جواز درخواست غیرمستقیم از خداوند متعال دارد، توسل به بندگان محبوب الهي را براي دعا و درخواست از محضر الهي جايز می‌شمارند؛ اما وهابيون اين عمل را منافي توحيد می‌دانند و شيعيان را متهم به شرك می‌سازند.
در این‌جا نمونه‌اي از آيات و رواياتي كه دلالت بر جواز اين عمل را دارد، ذكر می‌کنیم و قضاوت را بر عهده خواننده گرامی‌ می‌گذاریم.
1. اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد، چرا حضرت موسى (ع) به جهت درخواستى كه قوم او داشتند، به آنان نفرمود: شما با اين درخواست، براى خداوند شريك قراردادید!
دریکی از آيات قرآن می‌خوانيم:
«وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ؛‌(4) هنگامی‌که بلا بر آن‏ها مسلط مى‏شد، مى‏گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند. اگر اين بلا را از ما برطرف سازى، قطعاً به تو ايمان مى‏آوريم و بنى‏اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد. ‌»
پس معلوم مى‏شود خواسته آنان از حضرت موسى (ع)، با توحيد و يگانه‏پرستى منافات نداشته و بوى شرك از آن استشمام نمى‏شده است؛ زيرا قوم حضرت موسى (ع) به دليل عهد و پيوندى كه آن حضرت باخدا داشت‌(رسالت و نبوت و ولايت)، براى رفع گرفتارى و سختى‏ها به او متوسل مى‏شدند. اگر استغاثه و فريادرسى از غير خدا شرك است، چرا پيروان حضرت موسى (ع) در گرفتارى‏ها از او كمك مى‏خواستند؟! و خداوند اين استغاثه را نقل مي كند و نقد و تقبييح نميكند.
2. در سوره يوسف مى‏خوانيم:
«قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم. ‌»(5)
برادران يوسف از پدر تقاضا كردند در پيشگاه خداوند براى آن‏ها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.
از آيات فوق استفاده مى‏شود كه تقاضاى استغفار از ديگرى، نه‌تنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار؛ وگرنه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را بپذيرد و به توسل آن‌ها‌ پاسخ مثبت دهد.
3. قرآن مجيد، به افراد گنه‌کار دستور مى‏دهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد؛ زيرا دعاى پيامبر درباره آنان مستجاب مى‏گردد؛ چنان‌كه مى‏فرمايد:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما؛‌(6) اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مى‏يابند. ‌»
ممكن است در این‌جا گفته شود كه اين مسائل مربوط به زمان حيات پيامبر (ص) است و بعد از مرگ پيامبر (ص)، صداي ما را نمی‌شنود و اين كار ما لغو است.
در پاسخ بايد بگوييم كه اگر اين مدعاي شما صحيح باشد، چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مى‏شود: «السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته»؟
اگر مرده‏ها سخن زنده‏ها را نمى‏شنوند، چرا در روايات آمده است: پيامبر (ص) هرگاه به زيارت مرده‏ها می‌آمده، با آنان اين‏گونه سخن می‌گفته: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ... . ‌»(7)
آيا عقيده به اين‌كه انسان پس از مرگ، هيچ سخنى نمى‏شنود، مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر (ص) فرمود: «شخصى كه از دنيا رفته، صداى كفش مردمى را كه براى تشيع جنازه‏اش آمده‏اند، مى‏شنود. ‌»(8)
با توجه به مطالب مذكور بايد بگوييم كه دعا و درخواست از غير خداوند متعال، زماني بوي شرك دارد كه ما درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانيم؛ اما اگر درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال ندانيم و او را وسيله‌اي براي استجابت دعا قرار دهيم، نه‌تنها با شرك منافات ندارد؛ بلكه درآیات و روايات نمونه‌هاي فراواني ازاین‌گونه اعمال يافت می‌شود كه دلالت بر جواز و مطلوبيت آن دارد؛ چنان‌كه در كتاب صحيح بخاري كه نزد اهل سنت هست كتب بعد از قرآن است، نقل‌شده كه خليفه دوم در جريان طلب باران به عموي پيامبر (ص) متوسل شده و گفته: «اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا وإنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا؛‌(9) خدايا! ما به واسطه پيامبران به‌سوی تو متوسل می‌شويم. پس ما را سيراب نما و ما به‌واسطه عموي پيامبرمان به‌سوی تو متوسل می‌شويم. پس ما را سيراب نما. ‌»
مطالب مذكور نشان مى‏دهد كه توسل به اولياى الهى، اجمالاً امرى جایز است و آن‌ها‌ كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحيد مى‏شمرند، يا از معارف قرآن آگاهى ندارند و يا تعصب‌هاى غلط و اغراض نفساني مانع ديد آن‌ها‌ مى‏شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. ابن فارس، معجم مقائيس اللغة، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم‌، 1404 ق، ج ‌2، ص 279‌.
2. غافر (40)، آيه 60.
3. فرقان (25)، آيه 77.
4. أعراف (7)، آيه 134.
5. يوسف (12)، آيه 97- 98.
6. نساء (4)، آيه 64.
7. نيشابوري قشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بي‌تا، ج 1، ص 218.
8. بخاري جعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن كثير، اليمامة، 1407 ق، ج 1، ص 448‌(باب الميت يسمع خفق النعال).
9. همان، ص 342، ح 964.

دعا و نیایش در ماه رمضان چه جایگاهی دارد؟
دعا کردن نوعی ارتباط روحی و معنوی با کانون قدرت مطلق، یعنی حضرت پروردگار است. اگر دعا نباشد، انسان هیچ ارزشی ندارد؛ تمام‌کارهای نیک در پرتو دعا و اظهار بندگی...

پاسخ:

دعا کردن نوعی ارتباط روحی و معنوی با کانون قدرت مطلق، یعنی حضرت پروردگار است. اگر دعا نباشد، انسان هیچ ارزشی ندارد؛ تمام‌کارهای نیک در پرتو دعا و اظهار بندگی در برابر حق ارزش پیدا می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «قُل ما یَعْبَؤُا بِکَُم رَبِّی لَولا دُعاؤُکُم]؛ (1) بگو: پروردگارم برای شما هیچ ارزشی قائل نیست، اگر دعای شما نباشد.»
دعا یک نیاز روحی و اساسی در زندگی هر انسان است. آن لحظه‌ای که بشر خود را از همه‌جا درمانده، خسته و دل‌شکسته می‌بیند، چاره‌ای ندارد جز این‌که با مبدأ هستی و آفریدگار عالم لحظاتی راز و نیاز کند، دردهای پنهانی‌اش را به زبان آورد و به آغوش پرمهر حضرت حق پناه برد و بگوید:
سینه مالامال درد است ای‌دریغا مرهمی
دل زتنهایی به جان آمد خدایا همدمی
ماه رمضان مناسب‌ترین ایام دعاست. پیامبر صلی‌الله علیه و آله در فرازی از خطبه شعبانیه فرمود: «وَ ارفَعُوا إلیه أیدِیَکُم بِالدُّعاءِ فی أَوقاتِ صَلَواتِکُم فَأنَّها أفضَلُ السَّاعاتِ یَنظُرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فیها بِالرَّحمَةِ إلی عِبادِهِ یُجِیبُهُم إِذا ناجَوهُ وَ یُلَبِّیهِم إِذا نادَوهُ وَ یُعطِیهِم إِذا سَأََلُوهُ وَ یَستَجِیبُ لَهُم إِذا دَعَوهُ؛ (2) در هنگام نمازهایتان، دست‌های خود را به‌سوی خدا برای دعا بلند کنید؛ زیرا آن هنگام بهترین ساعت‌هاست که خداوند متعال با نظر رحمت به بندگانش می‌نگرد و اگر با او مناجات کنند، به آن‌ها پاسخ می‌دهد و اگر او را ندا کنند، ندای آنان را لبیک می‌گوید و اگر از او درخواست کنند، به آن‌ها می‌بخشد و اگر او را بخوانند، دعوتشان را به اجابت می‌رساند.»
امام کاظم علیه‌السلام زمان افطار را موقعیتی مناسب برای دعا می‌داند و می‌فرماید: «دَعْوَةُ الصَّائِمِ یُسْتَجابُ عِنْدَ إِفْطارِهِ؛ (3) دعای روزه‌دار در هنگام افطار پذیرفته است.»
درهرصورت دعا و نیایش دست آورده ای خوبی برای بندگان الهی به همراه دارد؛ اگرچه دعا در ظاهر مستجاب هم نشود. رفع نیازهای روحی، ارتباط با آفریدگار، تقویت روح بندگی و تضرع، حفظ نعمت‌های موجود، دفع ضررهای احتمالی و جلب عنایت و رحمت خداوند متعال، بخشی از آثار دعاست.
استاد مطهری رحمه الله می‌فرماید:
«قطع‌نظر از اجر و پاداشی که برای دعا هست و قطع‌نظر از اثر استجابتی که بر دعا مترتب است، دعا اگر از حد لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگی کند و روح انسانی به اهتزاز درآید، یک روحانیت بسیار عالی دارد؛ مثل این است که انسان خود را غرق در نور می‌بیند. شرافت گوهر انسانیت را در آن‌وقت احساس می‌کند. آن‌وقت خوب درک می‌کند که در سایر اوقات که چیزهای کوچک او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار می‌داد، چقدر پست و ساقط و اسفل بوده.
انسان وقتی‌که از غیر خدا چیزی می‌خواهد، احساس مذلت می‌کند؛ ولی وقتی از خدا می‌خواهد، احساس عزّت. به همین جهت، دعا هم طلب است و هم مطلوب، هم وسیله است و هم عنایت. اولیاء خدا هیچ‌چیزی را به‌اندازه دعا خوش نداشتند. همه خواهش‌ها و آرزوهای دل خود را با محبوب واقعی در میان می‌گذاشتند و بیش از آن اندازه که به مطلوب‌های خود اهمیت می‌دادند، به خود طلب و نیاز اهمیت می‌دادند.»(4)
پی‌نوشت‌ها:
1. فرقان (25)، آیۀ 77.
2. امالی، شیخ صدوق، ترجمه کمره ای، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 93.
3. قطب‌الدین راوندى، الدعوات، ص 198، المطبعة أمير، قم، نشر مدرسة الامام المهدي. ص 26.
4. بیست گفتار، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا. ص 226.

1- جایگاه و مفهوم آزادی در نظام جمهوری اسلامی چیست؟

2- جایگاه ولایت فقیه را برای دانش آموزان دوره متوسطه توضیح دهید؟

جواب ها را برای اقناع دانش آموزان دوره متوسطه و بر اساس استناد به قرآن و روایات معتبر مطرح کنید.

پرسش1: جایگاه و مفهوم آزادی در نظام جمهوری اسلامی چیست؟
پاسخ:
سؤال شما كلي است، زيرا آزادي انواع و اقسامي دارد، مانند آزادي فردي، آزادي سياسي، آزادي فرهنگي...
بحث در همه اين موضوعات نيازمند فرصت ديگر مي باشد. لذا انتظار مي رود در ارتباطهاي بعد محور خاص از آزادي را مشخص نماييد، تا در همان محور جواب ارائه شود. در عين حال در اين جا به مطالب زير اشاره مي شود.
آزادي به معناي رهايي از قيد و بندها مي باشد.(1) و آزادي معنوي نيز به معناي آزادي انسان از قيد و اسارت نفس‌ است. (2) آزادي اجتماعي‌، يعني آزادي انسان از بندگي و اسارت انسان‌هاي ديگر.(3)
هدف از بعثت انبيا، آزادي انسان‌ها از هر نوع بندگي جز بندگي خدا است‌. قرآن در اين باره مي‌فرمايد:" اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! اجابت كنيد دعوت خدا و پيامبر را هنگامي كه شما را به چيزي مي‌خوانند كه زنده كننده شما است‌."(4)
در نظام ما نيزآزادي وجود دارد، البته ممكن است برخي از نارسايي ها وسلب آزادي هاي نيز وجود داشته باشد كه اين امر خواسته ونخواسته در يك جامعه اجتناب ناپذير است.
نگاهي منصفانه به وضعيت قبل از انقلاب و ساير كشورهاي منطقه و حتي كشورهاي مدعي ليبراليسم و آزادي و مقايسه آن با وضعيت كنوني جامعه و نظام اسلامي، به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه بسياري از وجوه آزادي در حد نسبتا مطلوبي در كشور ما وجود دارد و به بركت انقلاب اسلامي گام هاي مؤثري در اين زمينه برداشته شده است براي اثبات اين مدعي كافي است نيم نگاهي به مطبوعات داشته باشيد كه پر است از انواع انتقادها، اعتراض هاي غير منصفانه نسبت به نظام و مسئولين عالي رتبه آن كه تنها در موارد بسيار محدودي كه منجر به اخلال در امنيت و نظم عمومي مي شود با آنها برخورد مي شود و در قبال بسياري از اينها مجموعه نظام با بزرگواري و رحمت برخورد مي كند و بسياري از انتقادهاي منطقي پذيرفته مي شود. از سوي ديگر احزاب، گروه هاي سياسي واقليت هاي مذهبي آزادانه فعاليت مي كنند.
يكي از مصاديق مهم آزادي ها در ايران، آزادي هایي است كه به اقليت هاي مذهبي داده شده است.
نظام جمهوري اسلامي ايران، با الهام از آموزه ها و تعاليم حيات بخش اسلام احترام به اقليت هاي مذهبي قائل بوده و اين مهم با مراجعه به اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ساير قوانين عادي و عملكردها و اقدامات نظام اسلامي بعد از پيروزي انقلاب به خوبي قابل اثبات است:
1.براساس اصل سيزدهم قانون اساسي اقليت هاي ديني (زرتشتي، كليمي و مسيحي) به رسميت شناخته شده اند كه در حدود قانون در انجام مراسم ديني خود آزادند ودر احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي كنند.
2. اقليت هاي ديني در برگزاري مراسم و مناسك مذهبي خود آزاد بوده و نظام اسلامي چنين حقي را كاملا براي آنان محترم مي شمارد و آنان مي توانند به صورت كاملا آزاد در معابد رسمي خود (كليسا، كنيسه و...) به انجام مراسم ديني خود بپردازند.
3. در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي كنند.
4. بر اساس اصل 26 حق تشكل احزاب را دارند: «... انجمن هاي ... اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اين كه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساسي جمهوري اسلامي را نقض نكنند.
5. حق نمايندگي مجلس شوراي اسلامي بر اساس اصل 64 قانون اساسي و شركت در تمام انتخابات اعم از شوراها، رياست جمهوري، همه پرسي، خبرگان رهبري و...را دارند.
6. براساس اصل تساوي عموم در مقابل قانون (اصل 3 و 14) و تساوي و برخورداري همه افراد ملت از حقوق مساوي در تمام زمينه ها (اصول 19 و 20) آنان در زمره افراد ملت از اين حقوق برخوردار خواهند بود.
7. در پيرو اين اصول و با الهام از ارزش ها و تعاليم اسلامي دولت بهترين رفتار را با پيروان اقليت هاي ديني داشته است و اين واقعيتي است كه اقليت هاي هم وطن ما بدان اعتراف دارند. البته ما انتظار داريم كه به مرور زمان آزادي هاي بيشتر به گروهها واحزاب داده شود تا فضاي انتقاد بيشتر فراهم گردد. اتفاقا مسئولان نيز درصدد آن هستند كه آزادي هاي بيشتر به افراد داده شود، اما بدان معنا نيست كه برخي به بهانه آزادي در صدد بر اندازي نظام باشند ويا به دستورات اسلام اهانت نمايند.
دراسلام به انواع آزادي هاي مشروع اهميت داده شده است.
اميرمؤمنان(ع) فرمود: "حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا نمايند و در حضور و غياب نسبت به من خير خواه باشيد."(5) از سوي ديگر در اسلام تاكيد شده است كه در دعوت مردم به اسلام حكمت و جدال احسن را رعايت (6) و از مجادله با اهل كتاب پر هيز كنيم.(7) همچنين قرآن اهل كتاب را به گفتگو دعوت نمود(8) و خواستار مشاركت همگان به بحث آزاد گرديد. "فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه" (9)
البته آزادي در اسلام تا وقتي ارزش دارد كه نسبت به اسلام و عقايد ديگران بي احترامي و اهانت صورت نگيرد، و در هيچ جامعه آزادي هاي مطلق و بدون حد و مرز وجود نداشته و نخواهد داشت.

پي نوشت ها:
1. رفسنجاني هاشمي و محققان، ‌فرهنگ قرآن‌، ج 1، ص 160،بي نام.
2. شهيد مطهري‌ گفتارهاي معنوي‌، انتشارات صدرا، ص 26.
3. همان‌.
4. انفال(4)آيه24.
5. فيض الاسلام نهج‏البلاغه، تهران، چاپ آفتاب، خطبه‏ى 34، ص105.
6. نحل، آيه 125.
7. عنكبوت، آيه 46.
8. آل عمران، آيه 64.
9. زمر، آيه 17 و 18.
------------------------------

پرسش2: جایگاه ولایت فقیه را برای دانش آموزان دوره متوسطه توضیح دهید؟
پاسخ:
بهترين روش در اين خصوص اين است كه ولايت فقيه را به زبان ساده و روان -براي جوانان- بيان كنيد. شما مي توانيد بحث را به اين صورت ارائه دهيد: حكومت، هميشه و در همه شرايط يك ضرورت اجتناب‏ ناپذير عقلى و فطرى بوده است و نمى‏ توان از آن بى‏ نياز بود، چون بشر مدنى بالطبع است و تنها در سايه يك زندگى اجتماعى و تشكيلات منسجم مى‏ تواند به حيات خود ادامه دهد. در غير اين صورت زندگى بشرى، شكل انسانى و معقولى نخواهد داشت؛ بلكه هرج و مرج و بى‏ نظمى، حفظ و بقاى اجتماع و حقوق افراد را با خطر مواجه خواهد ساخت. اسلام، دين فطرت و عقل است و بر اساس خواسته‏ ها و نيازهاى فطرى، معقول و منطقى انسان نازل شده است و در آن ضرورت عقلى و فطرى به خوبى درك شده و حكومت ـ به عنوان يكى از ضرورى‏ ترين نيازهاى جامعه ى انسانى ـ مورد تأييد قرار گرفته و براى آن شرايط و ويژگى‏ هاى مشخص شده است.
انديشمندان شيعه و اهل سنت به ضرورت وجود حكومت مى‏ باشند. چنان كه ابن ابى‏ الحديد -يكي- از دانشمندان اهل سنت مى‏ گويد: «دانشمندان علم كلام، امامت و حكومت را لازم مى‏ دانند»(1) امام على(علیه السلام) در مقابل خوارج كه شعار "لا حكم الا لله"، فرمود: «... لابدّ للناس من امير برّ او فاجرٍ...»(2) مردم چاره‏ اى ندارند، جز آن كه اميرى داشته باشند. خواه نيكوكار باشد يا بدكار.
حال كه ضرورت تشكيل حكومت ثابت شد، سؤال اين است كه در زمان غيبت امام (ع) تشكيل حكومت به عهده چه كسى است؟ بنابر نظريه ولايت فقيه، تشكيل حكومت بر عهده فقيهان است. دليل عقلى بر اين مدعا آن است كه اجراى قانون الهى به دست كسى مى تواند انجام گيرد كه دو ويژگى شناخت قانون و عدالت را داشته باشد.(3) ولى فقيه اين دو ويژگى را دارا است، چون او كسى است كه با اجتهاد خود حكم الهى را از منابع موجود استخراج مى كند و به نيازهاى جامعه پاسخ مى دهد. بنابراين دليل عقلي ولايت فقيه به طور خلاصه آن است كه احكام اسلام براي همه دوره ها و زمان ها است. براي اجراي احكام الهي نياز به شخص آگاه به احكام الهي و عادل و مدير و مدبر است. اين شخص مقام ولايت فقيه در عصر غيبت امام معصوم (ع) است.
اما دليل نقلى روايات زيادى است كه فقط به يكى از آن ها اشاره مى كنيم.
امام زمان توقيعي در پاسخ نامه اسحاق ين يعقوب مرقوم داشته است: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواةْْ حديثنا فانّهم حجّتي عليكم و انا حجهْْ الله عليهم...[(4) امّا حوادث جديدى كه اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم. اين حديث صريح است كه امام زمان فقهاي واجد شرايط را به عنوان نايب خود انتخاب نموده است.
درضمن شما كتاب هاي زير را مطالعه وخلاصه آن را-به زبان روان- براي جوانان بيان كنيد:
- ولايت فقيه، امام خمينى(ره)
-.محمد هادي معرفت، ولايت فقيه
- آيت الله جوادي، ولايت فقيه
- مصباح يزدي، پرسش و پاسخ هاي درباره ولايت فقيه،

پي‌نوشت‌ها:
1. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، كتاب خانه آيت الله نجفي،1404ه، ج 2، ص 308.
2. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 40، تهران، 116.
3. امام خمينى، كتاب البيع، ج 2، ص 464. بي نام.
4. طبرسي، الاحتجاج، ناشر مرتضي، ج2، ص470.
موفق باشید.