پاسخ:
«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است بهسوی خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مىگويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون منك؛(1) دعا، به معناى متمايل كردن چيزى به سمت خود با صدا و گفتهات است.»
بنابراين، «دعا» به معناى توجه دادن مَدعُوّ بهسوی داعى براى جلب منفعت يا دفع ضرر است. كلمه «دعا» در قرآن و احاديث اسلامى با عنايت به مفهوم لغوى آن، در معانى مختلفى استعمال شده است. آنچه در اینجا تبيين آن مهم و لازم است، تبيين مفهوم حقيقى دعاى انسان در برابر آفريدگار و جمعبندى اجمالى آيات و احاديثى است كه درباره آن واردشده است:
الف. حقيقتِ دعا
با تأمل در كاربرد كلمه «دعا» در قرآن و حديث، معلوم مىگردد كه دعاى انسان در برابر خداوند متعال، در حقيقت به معناىِ خود را بنده و نيازمند مطلق به خدا ديدن و با پرستش او درصدد جلب عنايت و رحمت او برآمدن است. به همین جهت، هر چه انسان از معرفت و شناخت بيشترى برخوردار باشد، دعاى او افزونتر مىگردد. ازاینرو، میبينيم كه پيشوايان دين به دليل آنكه در بالاترين مراتب عقل و معرفت بودند، بيش از ديگران خود را نيازمند به خدا مىدانستند و فوقالعاده به دعا اهتمام داشتند. نمونه بارز آن را در صحيفه سجاديه امام علي بن حسين بن علي بن ابیطالب (ع) مشاهده میكنيم.
آيات متعددي از قرآن كريم انسان را به دعا و درخواست از محضر خداوند متعال دعوت نموده است؛ چنانكه دریکی از آيات میخوانیم: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛(2) و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شمارا اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مىورزند، بهزودى خوار در دوزخ درمیآیند. »
اين آيه كريمه بهروشنى نشان مىدهد كه حقيقت «دعا» از نگاه قرآن، احساس عبوديت انسان نسبت به آفريدگار خود و طلب قرب و رحمت آن جناب از طريق پرستش اوست. پس از اين حقيقت ابتدا با واژه «دعا» و سپس با واژه «عبادت» تعبير مىنمايد.
ب. اهميت دعا و نقش آن در زندگى
آيات و احاديث متعددي دلالت بر آثار و بركات عظيم دعا در زندگي انسان دارد. دریکی از اين آيات میخوانيم: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛(3) بگو: پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد. »
در احاديث متعددي نيز آثار و بركات دعا تبيين شده است.
علاوه بر اين، در روايات شرايط و آدابي براي استجابت دعا تبيين شده كه ذكر اين آداب و شرايط مجال ديگري را میطلبد.
ج. درخواست از غير خدا
آنچه میتواند متناسب با بحث ما باشد، اين است كه آيا درخواست از خداوند متعال لزوماً بايد بهصورت مستقيم انجام بگيرد يا میتوان باواسطه، حاجت خود را از خداوند متعال درخواست نمود.
شيعيان با توجه به آيات و روايات متعددي كه دلالت بر جواز درخواست غیرمستقیم از خداوند متعال دارد، توسل به بندگان محبوب الهي را براي دعا و درخواست از محضر الهي جايز میشمارند؛ اما وهابيون اين عمل را منافي توحيد میدانند و شيعيان را متهم به شرك میسازند.
در اینجا نمونهاي از آيات و رواياتي كه دلالت بر جواز اين عمل را دارد، ذكر میکنیم و قضاوت را بر عهده خواننده گرامی میگذاریم.
1. اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد، چرا حضرت موسى (ع) به جهت درخواستى كه قوم او داشتند، به آنان نفرمود: شما با اين درخواست، براى خداوند شريك قراردادید!
دریکی از آيات قرآن میخوانيم:
«وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ؛(4) هنگامیکه بلا بر آنها مسلط مىشد، مىگفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند. اگر اين بلا را از ما برطرف سازى، قطعاً به تو ايمان مىآوريم و بنىاسرائيل را با تو خواهيم فرستاد. »
پس معلوم مىشود خواسته آنان از حضرت موسى (ع)، با توحيد و يگانهپرستى منافات نداشته و بوى شرك از آن استشمام نمىشده است؛ زيرا قوم حضرت موسى (ع) به دليل عهد و پيوندى كه آن حضرت باخدا داشت(رسالت و نبوت و ولايت)، براى رفع گرفتارى و سختىها به او متوسل مىشدند. اگر استغاثه و فريادرسى از غير خدا شرك است، چرا پيروان حضرت موسى (ع) در گرفتارىها از او كمك مىخواستند؟! و خداوند اين استغاثه را نقل مي كند و نقد و تقبييح نميكند.
2. در سوره يوسف مىخوانيم:
«قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم. »(5)
برادران يوسف از پدر تقاضا كردند در پيشگاه خداوند براى آنها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت.
از آيات فوق استفاده مىشود كه تقاضاى استغفار از ديگرى، نهتنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار؛ وگرنه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را بپذيرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.
3. قرآن مجيد، به افراد گنهکار دستور مىدهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد؛ زيرا دعاى پيامبر درباره آنان مستجاب مىگردد؛ چنانكه مىفرمايد:
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما؛(6) اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مىيابند. »
ممكن است در اینجا گفته شود كه اين مسائل مربوط به زمان حيات پيامبر (ص) است و بعد از مرگ پيامبر (ص)، صداي ما را نمیشنود و اين كار ما لغو است.
در پاسخ بايد بگوييم كه اگر اين مدعاي شما صحيح باشد، چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مىشود: «السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته»؟
اگر مردهها سخن زندهها را نمىشنوند، چرا در روايات آمده است: پيامبر (ص) هرگاه به زيارت مردهها میآمده، با آنان اينگونه سخن میگفته: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ... . »(7)
آيا عقيده به اينكه انسان پس از مرگ، هيچ سخنى نمىشنود، مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر (ص) فرمود: «شخصى كه از دنيا رفته، صداى كفش مردمى را كه براى تشيع جنازهاش آمدهاند، مىشنود. »(8)
با توجه به مطالب مذكور بايد بگوييم كه دعا و درخواست از غير خداوند متعال، زماني بوي شرك دارد كه ما درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانيم؛ اما اگر درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال ندانيم و او را وسيلهاي براي استجابت دعا قرار دهيم، نهتنها با شرك منافات ندارد؛ بلكه درآیات و روايات نمونههاي فراواني ازاینگونه اعمال يافت میشود كه دلالت بر جواز و مطلوبيت آن دارد؛ چنانكه در كتاب صحيح بخاري كه نزد اهل سنت هست كتب بعد از قرآن است، نقلشده كه خليفه دوم در جريان طلب باران به عموي پيامبر (ص) متوسل شده و گفته: «اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا وإنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا؛(9) خدايا! ما به واسطه پيامبران بهسوی تو متوسل میشويم. پس ما را سيراب نما و ما بهواسطه عموي پيامبرمان بهسوی تو متوسل میشويم. پس ما را سيراب نما. »
مطالب مذكور نشان مىدهد كه توسل به اولياى الهى، اجمالاً امرى جایز است و آنها كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحيد مىشمرند، يا از معارف قرآن آگاهى ندارند و يا تعصبهاى غلط و اغراض نفساني مانع ديد آنها مىشود.
پينوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقائيس اللغة، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1404 ق، ج 2، ص 279.
2. غافر (40)، آيه 60.
3. فرقان (25)، آيه 77.
4. أعراف (7)، آيه 134.
5. يوسف (12)، آيه 97- 98.
6. نساء (4)، آيه 64.
7. نيشابوري قشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بيتا، ج 1، ص 218.
8. بخاري جعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن كثير، اليمامة، 1407 ق، ج 1، ص 448(باب الميت يسمع خفق النعال).
9. همان، ص 342، ح 964.