حديث

ابن شعبه حرانی و کتاب تحف العقول در آثار قدما، نیامده ولی متأخرین آن دو را ستوده‌اند. سند روایات این کتاب نیز ضعیف است اما قوت متن آن، جبران ضعف سند می‌کند.
بررسی اعتبار کتاب شریف «تحف العقول»

پرسش:
آیا کتاب «تحف العقول» معتبر است؟ لطفاً توضیحی در مورد این کتاب بیان می‌کنید؟
 

پاسخ:
مؤلف کتاب تحف العقول، ابو محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، از محدثان شیعه است. برای این‌که جایگاه حقیقی این کتاب مشخص شود، با توجه به ملاک‌های مختلف مانند جایگاه مؤلف، سند و متن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

اعتبار و جایگاه کتاب تحف العقول

 الف. جایگاه مؤلف
کتاب تحف العقول توسط ابو محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، از محدثان شیعه تألیف گردیده است. تاریخ دقیق تولد و وفات مؤلف کتاب تحف العقـول مشخص نیست اما ازآنجاکه وی از محمـد بـن همام اسـکافی (متـوفی ۳۳۶ ق) روایات زیادی نقل کرده است باید گفت او در قرن چهارم هجری قمری می‌زیسته است.(1)
در منابع متقدم رجالی مانند رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی از ابن شعبه حرانی و کتاب وی، نام برده نشده است، اما شیخ حُرّ عاملی از عالمان قرن یازده هجری قمری در کتاب امل الآمال درباره ابن شعبه می‌نویسد: «الشیخ أبو محمد الحسن بن علی بن شعبه فاضل محدّث جلیل؛ ابو محمد، حسن بن علـی بن شعبه، دانشمندی با فضل و حدیث‌شناسی بزرگ است.»(2) ایشان همچنین کتاب تحف العقول را از کتاب‌های مشهور شیعه شمرده است.(3)
علامه مجلسی هم درباره ابن شعبه و کتاب تحف العقول می‌گوید: «نظم و ترتیب آن، دلالت بر بلندی مرتبه مؤلّفش می‌کند.»(4) از عالمان معاصر نیز آیت‌الله شیخ محمد فاضـل لنکرانی ابن شعبه حرانی را از محدثان جلیل‌القدر شیعه دانسته و کتاب وی را از کتب حدیثی معتبر و کم‌نظیر در تاریخ معرفی نمود.(5)

ب. اعتبار سندی
سند، ازجمله معیارهای سنجش اعتبار روایات یک کتاب است. هرچه اعتبار سندی احادیث یک کتاب بیشتر باشد، ارزش آن روایات بیشتر می‌گردد. روایات کتاب تحف العقول سند ندارد ازاین‌رو در مورد اعتبار آن‌ها، بین علما اختلاف شده است. برخی عالمان مانند امام خمینی ره(6) و آیت‌الله خـویی(7)، روایات تحف العقول را به دلیل نداشتن سند، ضعیف دانسته‌اند.
اما عده‌ای دیگر از عالمان، به احادیث این کتاب اعتماد کرده‌اند. به‌عنوان نمونه شیخ مرتضی انصاری در اول کتاب مکاسب خود، حدیث طولانی درباره کسب‌وکار از کتاب تحف العقول نقل نموده و بسیاری از احکام معاملات را از آن استنباط کرده است.(8) علامه مجلسی درباره این کتاب می‌نویسد: «اکثـر مطالـب آن، در مـواعظ و اصول ثابت‌شده‌ای است که در آن‌ها نیازی به ذکر سند نیست.»(9)
آیت‌الله جوادی آملی ازجمله عالمانی است که جایگاه سند را در اعتبار حدیث، چندان مهم نمی‌داند. ایشان معتقد است از هر راهی که اطمینان به صدور روایت از امام معصوم علیه‌السلام حاصل شود، کفایت می‌کند؛ خواه به عدالت راوی باشد یا وثاقت وی؛ به علو متن باشد یا عمل کردن فقها به آن یا هر راه دیگری. به‌عنوان نمونه، ایشان درباره زیارت جامعه کبیره گفته‌اند: «متن زیارت به‌گونه‌ای است که هر منصفی صدور این معارف را از غیر معصوم محال عادی می‌داند؛ افزون بر آن‌که خطوط کلی آن را با خطوط کلی معارف قرآن، هماهنگ می‌بیند و این چیزی است که ما را از بحث سندی آن بی‌نیاز می‌کند.»(10)

ج. اعتبار متن و محتوا
یکی دیگر از ملاک‌های بررسی اعتبار حدیث، متن و محتوای روایت است. عدم مخالفت متن حدیث با قرآن کریم، احادیث و سنت قطعی معصومان علیهم‌السلام، مقتضیات عقلی، واقعیات تاریخی و قطعیات علمی، بر اعتبار آن می‌افزاید. بیشتر روایت تحف العقول با این ملاک‌ها هم‌خوانی دارند. از سوی دیگر، روایاتی که علائم جعل در آن باشد، در این کتاب یافت نشد؛ بنابراین، مهم‌ترین ملاک اعتبار احادیث کتاب تحف العقول، قوت متن و محتوا و کمی آسیب‌های آن است.

د. عمل مشهور
یکی دیگر از معیارهایی که می‌توان به‌واسطه آن بر اعتبار کتاب تحف العقول افزود، عمل مشهور عالمان شیعه به این کتاب است. آیت‌الله بروجردی معتقـد است: «اگر روایتی صحیح السند نباشد، ولی مشهور به آن عمل کرده باشند، ما باید به آن روایت عمل کنیم.»(11) کتاب تحف العقول، در طول تاریخ مورد عمل عالمان بوده است.

 نتیجه گیری
با توجه به مطالبی که گفته شد، این نتیجه حاصل می‌شود که شخصیت ابن شعبه حرانی و کتاب تحف العقول در آثار قدما، شناخته‌شده نیست، ولی علمای متأخر و معاصر شخصیت و کتاب او را ستوده‌اند، اما این برای شناخت جایگاه مؤلف، کافی نیست. ازنظر سند نیز روایات این کتاب، ضعیف است اما قوت متن و محتوای احادیث این کتاب، جبران ضعف سند می‌کند. در جمع‌بندی می‌توان گفت احادیثی که از این کتاب در مصادر دیگر وجود داشته و همچنین با مؤیدات متنی مانند قرآن و سنت قطعیه تعارض نداشته باشند، قابل پذیرش است.

پی‌نوشت ها
1. ر.ک: امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 5، ص 185.
2. حر عاملی، محمد بن حسن، أمل الامل، تحقیق: سید احمد حسینی، بغداد، مکتبه اندلس، بی‌تا، ج 2، ص 74.
3. حر عاملی، محمد بن حسن، أمل الامل، تحقیق: سید احمد حسینی، بغداد، مکتبه اندلس، بی‌تا، ج 2، ص 74.
4. مجلسی، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، وفاء، 1404 ق، ج 1، ص 29.
5. شرح تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله - المکاسب المحرمه، مرکز فقهی ائمه الاطهار علیهم‌السلام، 1368، ص 13-14.
6. خمینی، روح اللّه، کتاب الطهاره، قم: چاپخانه حکمت، چاپ اول، 1376 ق، ج 3، ص 57.
7. التنقیح فی شرح العروه الوثقی، خویی، ابوالقاسم، قم، لطفی، 1407 ق، ج 3، ص 319.
8. شیخ انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، مجمع الفکر الاسلامی، ج 2، ص 43.
9. مجلسی، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، وفاء، 1404 ق، ج 1، ص 29.
10. ادب فنای مقربان، عبدالله جوادی آملی، قم: إسراء، 1381 ش، ج 1، ص 87.
11. مبانی و سبک استنباط آیت‌الله بروجـردی در اسـتنباط احکـام، مصاحبه آیت‌الله منتظری، مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت 1370، ش 43 و 44.
 

توبه با پشیمانی حقیقی، عزم بر ترک گناه، جبران آنچه را ترک کرده و ادای حقوق خداوند و خلق، محقق می‌شود ودر کنار آن هم دستوراتی مانند نماز و دعا و... وارد شده است.
تلاش برای توبه حقیقی

پرسش:
با توجه به روایات معصومین برای توبه چه سوره یا دعایی بخوانم تا زودتر مستجاب و پذیرفته شود؟
 

پاسخ:
واقعیتِ توبه، بازگشت از گناه و روی آوردن به خداوند است. با توجه به اینکه انسان همیشه در معرض لغزش‌ها و معصیت قرار دارد، باید پیوسته از خدا توفیق ترک گناهان و بازگشت به او را طلب کند. توبه واقعی، با پشیمانی حقیقی، عزم بر ترک گناه، جبران آنچه را ترک کرده و ادای حقوق خداوند و خلق می‌شود. (1) ائمّه اطهار علیهم‌السلام باوجود پیراسته از هر گناهی، با توجه به عظمت خداوند، خود را در پیشگاه او مقصر می‌دیدند و به دنبال توبه و استغفار بودند. دعاها و طلب توبه آنان برای ما سرمشق و آموزشی است و به ما راه بازگشت به خداوند و توبه را نشان می‌دهد. 
در ذیل به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. نماز توبه
پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله روز یکشنبه ماه ذی‌القعده از منزل خارج شدند و در جمع مردم تشریف‌فرما شدند و فرمودند: ای مردم کدام یک از شما حاضرید توبه کنید؟ همگان عرض کردند ای رسول خدا صلی‌الله علیه و آله همه ما می‌خواهیم توبه کنیم. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: یکشنبه این ماه غسل کنید، وضو بگیرید، دونماز دورکعتی بخوانید. در هر رکعت یک‌بار سوره حمد، سه بار سوره توحید، یک‌بار سوره فلق و یک‌بار سوره ناس را بخوانید. سپس بعد از تمام کردن نماز، هفتاد مرتبه ذکر «استغفرالله ربی و اتوب الیه» و یک‌بار «لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ إلّا بِالله العَلِیِّ العَظیمِ» بگویید سپس بگویید: «یا عَزیزُ یا غَفّارُ إغفِر لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمیعِ المؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ فَإنَّهُ لا یَغفِرُ الذُّنوبَ إلّا أنتَ». 
سپس پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله در مورد فضیلت این نماز فرمودند: «ما من عبد من أمّتی فعل هذا الّا نودی من السّماء: یا عبد اللّه استأنف العمل فإنّک مقبول التّوبه مغفور الذنب و ینادی ملک من تحت العرض: أیّها العبد بورک علیک و على أهلک و ذریتک و ینادی مناد آخر: أیّها العبد ترضى خصماؤک یوم القیامه»؛ هر کس آن را بجا آورد توبه‌اش مقبول و گناهانش آمرزیده شود و خصومت کنندگان او در روز قیامت از او راضی شوند ... مردم گفتند: ای رسول خدا! اگر کسی این اعمال را در زمان دیگری غیر ماه ذی‌القعده به‌جای آورد چه حکمی دارد؟ در پاسخ فرمودند: همان پاداش و خواص را دارد. سپس در پایان افزود: «این‌ها را جبرئیل در شب معراج به من آموخت». (2)

2. دعای امام سجاد علیه‌السلام درباره توبه و طلب توفیق و بازگشت به‌سوی پروردگار
دعاى سى و یکم از صحیفه سجادیه در بیان توبه و بازگشت به‌سوی پروردگار؛ همچنین دعای سی و نهم در درخواست عفو و گذشت و رحمت و مهربانى از خدای تعالی و دعاى دوازدهم در اقرار به گناه و درخواست توفیق براى توبه و بازگشت از معصیت به‌سوی طاعت خداى تعالى است. خواندن با توجه این دعاهای معتبر زمینه توبه واقعی را در انسان ایجاد می‌کند.

3. صلوات بر محمد و آل محمد
امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ‏ هَدْماً». کسی که توانایی بر چیزی که موجب محو و آمرزش گناهان او شود ندارد، پس بسیار بر محمد و آلش صلوات بفرستد، چراکه صلوات گناهان را نابود و ریشه‌کن می‏کند. (3)

4. یاد خدا و استغفار
﴿ وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ (4) و کسانی که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‌افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، بااینکه می‌دانند.

5. تلاوت قرآن
انسان در زندگی، گاه دچار گناه و لغزش‌های کوچک و بزرگ می‌شود که برخی از آنان کفاره دارد، تلاوت قرآن کفاره گناهان است. از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده که به سلمان فرمودند: قرآن بخوان که خواندن قرآن کفاره گناهان، سپر آتش و امان از عذاب الهی است. (5)
محمد بن بشیر از حضرت على بن الحسین علیهماالسلام نقل می‌کند: هر کس یک حرف از قرآن را  فقط گوش کند؛ گرچه نخواند خداوند براى او یک حسنه بنویسد و یک گناه از او محو کند و یک درجه برایش بالا برد و هر کس با نگاه و بدون صوت و تلفظ‍‌ آن را بخواند، برایش به حرفى حسنه‌ای بنویسد و گناهى از او محو کند و درجه او بالا برد و هر کس یک حرف ظاهر از آن را بیاموزد خداوند برایش ده حسنه بنویسد و ده گناه از او محو کند و ده درجه برایش بالا برد، ... و هر کس یک حرف از آن در حال ایستاده در نمازش بخواند خداوند در برابر یک حرف صد حسنه برایش بنویسد و صد گناه از او محو کند و صد درجه برایش بالا برد. (6)
امام باقر علیه‌السلام: «هر کس سوره انا انزلناه… را با صدای بلند بخواند، مانند آن است که شمشیر خود را در راه خداوند عزوجل کشیده است (جنگ می‌کند)؛ و هر کس این سوره را آهسته قرائت نماید مانند آن است که در راه خدا در خون خود آغشته شده است؛ و هر کس این سوره را ده بار بخواند خداوند گناهان او را می‌زداید و محو می‌کند». (7)
امام صادق علیه‌السلام: «مَنْ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ‏ فِی فَرِیضَهٍ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ نَادَى مُنَادٍ یَا عَبْدَ اللَّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ مَا مَضَى فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ» هر که سوره قدر را در یکی از نمازهای واجب قرائت نماید منادی ندا می‌دهد‌: ای بنده خدا گناهان گذشته تو را آمرزیده است؛ پس اعمالت را از سر بگیر. (8)

6. ذکر استغفار
قرآن کریم در سوره نوح آیه 10 می‌فرماید: ﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا﴾؛ پس [به آنان] گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است. بر اساس این آیه استغفار نیز باعث بخشش گناه هان می‌شود.

7. طلب بخشش کردن از خداوند
یکی از راه‌های بخشش گناهان و پذیرش توبه دعا کردن و طلب بخشش از خداوند است همچنان که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ابتدای دعای کمیل چنین می‌فرماید: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِکُ الْعِصَمَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَیِّرُ النِّعَمَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاءَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاءَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْلى کُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطیئَهٍ اَخْطَاْتُها»؛ خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که پرده حرمتم مى‌درد؛ خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که کیفرها را فرومی‌بارند؛ خدایا! بیامرز برایم گناهانى را که نعمت‌ها را دگرگون مى‌سازند؛ خدایا! بیامرز برایم آن گناهانى را که دعا را بازمی‌دارند؛ خدایا! بیامرز برایم گناهانى که بلا را نازل مى‌کند؛ خدایا! بیامرز برایم همه گناهانى را که مرتکب شدم و تمام خطاهایى که به آن‌ها آلوده گشتم.

نتیجه:
توبه با پشیمانی حقیقی، عزم بر ترک گناه، جبران آنچه را ترک کرده و ادای حقوق خداوند و خلق، محقق می‌شود؛ اما برای تحصیل توبه حقیقی در آموزه‌های روایی دستوراتی اعم از نماز، دعا، ذکر، استغفار و تلاوت قرآن وارد شده است که به برخی از آن‌ها اشاره شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، ص 550، حکمت 417، هجرت، قم، چاپ: اول، 1414 ق.
2. ابن طاووس، على بن موسى، الإقبال بالأعمال الحسنه فیما یعمل مره فى السنه، ج‏2، ص 20، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اول، 1376 ش.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، 2 ج‏1، ص 294، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.
4. سوره آل‌عمران، آیه 135.
5. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار (للشعیری)، ص 39، مطبعه حیدریه، نجف، چاپ اول، بی‌تا.
6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 612، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
7. همان، ص 621.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 124، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

همّت و تلاش عالم که علم صحیح را فرا گرفته است نور افشانی و هدایت مردم است اما عابد، تنها در پی نجات خویش می باشد به همین دلیل است که عالم بر عابد فضیلت دارد.
علم بهتر است یا عبادت؟

پرسش:
بر اساس روایات، علم بهتر است و یا عبادت؟ یعنی بیشتر اوقات خود را مشغول عبادت باشیم و یا علم‌آموزی؟
 

پاسخ:
علم و عبادت، دو رکن و گوهر گران‌بها در معارف اسلامی هستند. بین علم و عبادت پیوندی مستحکم برقرار است. عبادتی آدمی را به قُرب خدا می‌رساند که از پشتیبانی تفقّه و بصیرت بهره‌مند باشد. برخی از روایات در مقام مقایسه بین این دو برآمده و برتری علم بر عبادت را بیان داشته‌اند. در برخی کتاب‌های حدیثی عنوانی به نام «فضل العالم‏ على العابد» داریم. در این نوشتار به بررسی محتوایی روایات برتری عالم بر عابد پرداخته می‌شود.

الف) روایات فضیلت عالم بر عابد
ابتدا به برخی از روایات که بیان‌کننده فضیلت علم بر عبادت و یا عالم بر عابد هستند اشاره می‌شود.
1. فضیلت علم نزد خداوند محبوب‌تر از عبادت.
از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «فَضْلُ‏ الْعِلْمِ‏ أَحَبُ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَهِ وَ أَفْضَلُ دِینِکُمُ الْوَرَعُ»؛ (1) فضیلت دانش نزد من، از فضیلت پرستش محبوب‌تر است و برترینِ آیین شما پرهیزگارى است. اما پیداست آن علمی که مردم از آن بهره برند باید توأم با عبادت باشد و علمی که منتهی به عبادت و پرستش خدا نشود، بیهوده است. علم به‌منزله درخت است و عبادت همچون میوه‌ای از میوه‌های آن. کمال درخت، به میوه دادن و به ثمر نشستن است و از اینجاست که انسان باید از هر دوی این امور، بهره و نصیب داشته باشد.

2. برتری عالم بر هفتاد هزار عابد.
امام صادق علیه‌السلام فرمود: «عَالِمٌ‏ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ وَ أَلْفِ زَاهِدٍ وَ الْعَالِمُ‏ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ خَیْرٌ وَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ»؛ (2) یک نفر عالم‏ از هزار عابد و هزار زاهد برتر است و عالمى که مردم از علمش بهره برند پاداشش از پاداش عبادت هفتاد هزار عابد بیشتر است.

3. برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان
 امام صادق علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل فرموده‌اند: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ»؛ (3) برترى عالم بر عابد، مانند برترى ماه شب چهارده است بر دیگر ستارگان.

4. برتری عالم بر عابد مانند برتری خورشید بر ستارگان.
پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «إِنَّ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْکَوَاکِبِ وَ فَضْلَ الْعَابِدِ عَلَى غَیْرِ الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى الْکَوَاکِبِ»؛ (4) همانا برترى عالم بر عابد، همچون برترى خورشید است بر ستارگان و برترى عابد بر غیر عابد، همانند برترى ماه است بر ستارگان.

5. عالم در قیامت جلوتر از عابد است.
 از امام صادق علیه‌السلام نقل شده: «یَأْتِی صَاحِبُ الْعِلْمِ قُدَّامَ الْعَابِدِ بِرَبْوَهٍ مَسِیرَهَ خَمْسِ مِائَهِ عَامٍ»؛ (5) [در قیامت] شخص عالم، پانصد سال جلوتر از عابد به‌سوی تپه‌ای بلند [که محل استقرار آن‌هاست] می‌آید.

6. یک فقیه برتر از هزار عابد.
امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند: «مُتَفَقِّهٌ فِی الدِّینِ أَشَدُّ عَلَى الشَّیْطَانِ مِنْ عِبَادَهِ أَلْفِ عَابِدٍ»؛ (6) وجود یک فقیهِ در دین، از وجود هزار عابد براى شیطان گران‌تر است.

7. برتری عالم بر عابد به خاطر انتشار حدیث.
معاویه بن عمار گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَهٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُسَدِّدُهُ‏ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَهُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِیَهُ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُسَدِّدُهُ‏ فِی قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ»؛ (7) مردی است که از شما روایت بسیار نقل کند و میان مردم انتشار دهد و آن را در دل مردم و دل شیعیانتان استوار کند و شاید عابدى از شیعیان شما باشد که در روایت چون او نباشد کدام‌یک بهترند؟ فرمود: آنکه احادیث ما را روایت کند و دل‌های شیعیانمان را استوار سازد از هزار عابد بهتر است‌.

8. شفاعت عالم روز قیامت.
از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالِمَ وَ الْعَابِدَ فَإِذَا وَقَفَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ قَالَ‏  لِلْعَابِدِ انْطَلِقْ إِلَى الْجَنَّهِ وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ فَاشْفَعْ‏  لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِیبِکَ لَهُمْ»؛ (8) چون روز قیامت شود خداوند عزّ و جلّ عالم و عابد را برانگیزد. چون آن دو در پیشگاه خداوند عزّ و جلّ بایستند، به عابد گفته شود: به بهشت برو و به عالم گفته شود: بایست و به سبب آنکه مردم را نیکو تربیت کردى، شفاعتشان کن.

9. برتری فقیه راوی بر عابد غیر راوی.
«عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام عَنْ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا فَقِیهٌ رَاوِیَهٌ لِلْحَدِیثِ وَ الْآخَرُ عَابِدٌ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ فَقَالَ الرَّاوِیَهُ لِلْحَدِیثِ الْمُتَفَقِّهُ فِی الدِّینِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لَا فِقْهَ لَهُ وَ لَا رِوَایَهَ»؛ (9) معاویه ‌بن ‌وَهب می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام سؤال کردم از دو نفری که یکی فقیه است و حدیث نقل می‌کند و دیگری عابد است، امّا مثل اولی حدیث روایت نمی‌کند، حضرت فرمودند: شخصی که روایت حدیث می‌کند و دین را عمیقاً می‌فهمد افضل از هزار عابدی است که تفقه در دین ندارد و حدیث روایت نمی‌کند.

10. برتری خواب عالم بر عبادت عابد.
«یَا عَلِیُّ نَوْمُ الْعَالِمِ‏ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الْعَابِدِ»؛ (10) خوابیدن عالم‏ از عبادت عابد اهل بهتر است.

11. برتری نماز عالم بر نماز عابد.
 از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «یَا عَلِیُّ رَکْعَتَیْنِ‏ یُصَلِّیهِمَا الْعَالِمُ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ رَکْعَهٍ یُصَلِّیهَا الْعَابِدُ»؛ (11) دو رکعت نمازى که عالم می‌گزارد، برتر از هزار رکعت نمازى است که عابد می‌خواند.

12. برتری تفکر عالم از هفتادسال عبادت عابد.
از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «سَاعَهٌ مِنْ عَالِمٍ‏ یَتَّکِئُ عَلَى فِرَاشِهِ یَنْظُرُ فِی عَمَلِهِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ الْعَابِدِ سَبْعِینَ عَاماً»؛ (12) یک ساعت عالم‏ که بر بستر خویش تکیه زند و در عمل خویش بنگرد، بهتر از عبادت هفتادسال عابد است.

13. برتری هفتاد درجه عالم بر عابد.
از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ بِسَبْعِینَ دَرَجَهً بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ حُضْرُ الْفَرَسِ سَبْعِینَ عَاماً وَ ذَلِکَ أَنَّ الشَّیْطَانَ یَضَعُ الْبِدْعَهَ لِلنَّاسِ فَیُبْصِرُهَا الْعَالِمُ فَیَنْهَى عَنْهَا وَ الْعَابِدُ مُقْبِلٌ عَلَى عِبَادَتِهِ لَا یَتَوَجَّهُ لَهَا وَ لَا یَعْرِفُهَا»؛ (13) عالم هفتاد درجه بر عابد برترى دارد که میان هر دو درجه فاصله هفتادسال دویدن اسب است و این به آن سبب است که شیطان براى مردم بدعت می‌نهد، عالم آن را می‌بیند و از آن نهى می‌کند، ولى عابد به عبادت خود روى آورده است و به آن توجه نمی‌کند و آن را نمی‌شناسد.

14. برتری عالم بر عابد مانند برتری پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله  بر پایین‌ترین مردم.
از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِی عَلَى أَدْنَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ حَتَّى النَّمْلَهَ فِی جُحْرِهَا وَ حَتَّى الْحُوتَ فِی الْمَاءِ لَیُصَلُّونَ عَلَى مُعَلِّمِ النَّاسِ الْخَیْرَ»؛ (14) برتریِ عالِم بر عابد، همانند برتریِ من نسبت به کمترین شماست؛ خداوند و ملائکه و اهل آسمان‌ها و زمین، حتی مورچه در لانه‌ی خود و نیز ماهی، بر کسانی که خیر و نیکی را به مردم آموزش می‌دهند، درود می‌فرستند.
طبق روایت نقل‌شده از امام صادق علیه‌السلام، در داستان حضرت یونس علیه‌السلام با قومش باوجود یک عابد و یک عالم، آن عالم باعث نجات قوم حضرت یونس علیه‌السلام از عذاب شد. قبل از رسیدن عذاب قوم یونس را دعوت به توبه کرد و عذاب از قوم حضرت یونس علیه‌السلام برداشته شد. (15)
لازم به ذکر است که بازگشت ایمان نیز به علم است، زیرا ایمان عبارت است از تصدیق کردن چیزی، آن‌چنان که حقیقت آن چیز است و این امر مستلزم آن است که آدمی به‌اندازه وسع و طاقت انسانی‌اش، اشیاء را چنان‌که هست دریابد و این همان معنی علم است، در مقابل ایمان، کفر قرار دارد که یعنی پوشیدن و پنهان کردن است و بازگشت کفر به جهل است.

ب) وجه برتری علم بر عبادت در روایات
در این بخش به دلائل برتری علم و عالم بر عبادت و عابد بر اساس روایات اشاره خواهد شد.

1. عالم همّت و تلاشش نور افشانی و هدایت مردم است. او همانند چراغی است که دیگران از نور وجودش بهره‌مند می‏شوند. عالم مردم را از جهل و ضلالت دور می‌کند، اما عابد در پی نجات خویش است و کاری به امور مردم ندارد.
از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «وَ الّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدهِ! لَعالِمٌ واحِدٌ أشَدُّ عَلى إبلیسَ مِن ألفِ عابِدٍ؛ لأِنَّ العابِدَ لِنَفسِهِ و العالِمَ لِغَیرِهِ»؛ (16) سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست، هرآینه وجود یک عالم براى ابلیس سخت‌تر از هزار عابد است؛ زیرا عابد به فکر خویشتن است و عالم در اندیشه دیگران.
همچنین از امام رضا علیه‌السلام نیز نقل‌شده: «یُقَالُ لِلْعَابِدِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ نِعْمَ‏ الرَّجُلُ‏ کُنْتَ‏- هِمَّتُکَ ذَاتُ نَفْسِکَ وَ کَفَیْتَ مَئُونَتَکَ فَادْخُلِ الْجَنَّهَ أَلَا إِنَّ الْفَقِیهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَیْرَهُ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ ... وَ یُقَالُ لِلْفَقِیهِ یَا أَیُّهَا الْکَافِلُ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ الْهَادِی لِضُعَفَاءِ مُحِبِّیهِمْ وَ مُوَالِیهِمْ قِفْ حَتَّى تَشْفَعَ لِکُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْکَ أَوْ تَعَلَّمَ مِنْکَ فَیَقِفُ فَیُدْخِلُ الْجَنَّهَ مَعَهُ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً  حَتَّى قَالَ عَشْراً وَ هُمُ الَّذِینَ أَخَذُوا عَنْهُ عُلُومَهُ وَ أَخَذُوا عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ وَ عَمَّنْ أَخَذَ عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فَانْظُرُوا کَمْ صُرِفَ مَا بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْنِ»؛ (17)‏ روز قیامت به عابد گفته می‌شود: آدم خوبى بودى، به خودت پرداختى و زحمت خود را از دوش مردم برداشتى. به بهشت وارد شو. بدانید که فقیه کسى است که خیر خود را بر مردم فرو ریزد و آنان را از دشمنانشان برهاند ... به  فقیه گفته می‌شود: اى کسى که سرپرستى یتیمان آل محمد علیهم‌السلام را به عهده گرفتى و دوستداران و پیروانِ مستضعف آنان را هدایت کردى! بایست تا براى هر کس که از تو بهره‌مند شده یا دانش‌آموخته شفاعت کنى؛ پس می‌ایستد و گروه‌گروه؛ تا ده گروه صدهزارنفری را وارد بهشت مى‏کند و ایشان همان افراد علم آموخته و شاگرد او تا روز قیامت‌اند، حال تفاوت میان دو جایگاه [عابد و فقیه‏] را بنگرید!

2. عالم با بصیرت و تفقّهی که دارد، در فتنه‏ها خود را حفظ می‌کند؛ ولی عابد (بدون تفقه) در فتنه‌ها هلاک می‌شود.
از امام علی علیه‌السلام نقل‌شده: «الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَحُ وَ رَکْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَهً مِنْ جَاهِلٍ لِأَنَّ الْعَالِمَ تَأْتِیهِ الْفِتْنَهُ فَیَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَ تَأْتِی الْجَاهِلَ فَیَنْسِفُهُ نَسْفاً وَ قَلِیلُ الْعَمَلِ مَعَ کَثِیرِ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِیلِ‏ الْعِلْمِ‏ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَهِ»؛ (18) کسى که بدون فهم و شناخت عبادت کند، مثل الاغ آسیاب است که دور می‌زند و از جاى خود حرکت نمی‌کند و دو رکعت نماز عالِم بهتر از هفتاد رکعت از جاهل است؛ زیرا فتنه به عالم روى می‌آورد و به‌وسیله علمش از آن خارج می‌شود و به جاهل روى می‌آورد و او را از جاى کنده خرد می‌کند و کسى که کم‌عمل و پر علم است بهتر از کسى است که پر عمل و کم علم است و داراى شک و شبهه است.

نتیجه:
گاهى به‌وسیله یک عالِم، افراد بسیاری هدایت می‌شوند که این هدایت از تمام فضایل در عالَم ارزشمندتر است و به همین دلیل در روایات متعددی، برتری علم و عالم بر عبادت و عابد بیان‌شده است. عالم همّت و تلاشش نور افشانی و هدایت مردم است؛ اما عابد در پی نجات خویش است و کاری به امور مردم ندارد. عالم با بصیرت و تفقّهی که دارد، در فتنه‏ها خود را حفظ می‌کند، ولی عابد (بدون تفقه) در فتنه‌ها هلاک می‌شود. می‌توان گفت اگر قرار شود بین عبادت‌هاى مستحبی و تحصیل علم یکى را برگزینیم، تحصیلِ علم برترى دارد.

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، ج 1، ص 4، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1362 ش.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 131، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.
3. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
4. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 8، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
5. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران؛ قم، چاپ دوم، 1404 ق.
6. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
7. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق؛ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏1، ص 33، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
8. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
9. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 8، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 367، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 367، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
12. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج‏1، ص 12، انتشارات رضى، ایران، قم، چاپ اول، 1375 ش.
13. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج‏1، ص 12، انتشارات رضى، ایران، قم، چاپ اول، 1375 ش.
14. شهید ثانى، زین‌الدین بن على، منیه المرید، ص 101، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق.
15. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 1، ص 317 و 318، دارالکتاب، قم، چاپ سوم، 1404 ق.
16. علاءالدین علی بن حسام معروف به متقی هندی، کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال: ۲۸۹۰۸.
17. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص 17، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.
18. مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، ص 245، الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید، ایران، قم، چاپ اول، 1413 ق.

نمّامی و سخن‌چینی، به «اعتماد» که سرمایه اصلی جامعه بوده و سبب تعاون و پیشرفت در تمام زمینه‌ها می‌گردد، آسیب می‌رساند که روایات بسیاری در مذمت آن بیان شده است.
مذمت نمامی و سعایت در احادیث

پرسش:
آیا سعایت و نمامی در روایات به یک معنا بیان شده است؟ لطفاً برخی از روایات که این دو عمل را نکوهش کرده‌اند بیان کنید.
 

پاسخ:
مقدمه
یکی از محرّمات الهی، «نمّامی و سخن‌چینی» است. (1) «اعتماد» سرمایه اصلی جامعه بوده و سبب تعاون و پیشرفت در تمام زمینه‌ها می‌گردد و سخن‌چینی سبب تفرقه و بدبینی می‌شود. اسلام که اهمیت فوق‌العاده‌ای به حفظ اعتماد عمومی و وحدت صفوف می‌دهد، هر چیزی را که بر آن لطمه وارد سازد حرام شمرده است. در این نوشتار فرق معنایی سعایت و نمّامی بررسی می‌شود و برخی از روایاتی که در نکوهش این دو نقل‌شده، ذکر می‌شود.

1. مفهوم شناسی سعایت و نمّامی
واژه «نمّامی» در لغت برگرفته از نمَّ (ن م م) به معنی سخن‌چینی کردن و سخن گفتن برای اختلاف است، «نمیمه» همان سخن‌چینی و «دو به هم زنی» است. (2) حقیقت سخن‌چینی همان افشای سرّ و پرده دری است چه از طریق گفتار، چه نوشتار، چه رمز و اشاره. (3)
یکی از واژه‌هایی که در تعریف نمیمه بیان کرده‌اند، «سعایت» است. برخی «سعایت» را همان سخن‌چینی می‌دانند با این تفاوت، از کسی که نزد او سخن‌چینی می‌شود بیم ضرر و اذیت داشته باشد، مانند سخن چینی از کسی نزد سلاطین و امرا و حکّام. این بدترین نوع سخن‌چینی است و گناه آن بیشتر است و از دشمنی و از مال دوستی ناشی می‌شود که از پستی و خباثت شهوت و غضب (به معنی عام آن) است. (4) در مقابل سخن‌چینی، صفت پسندیده «اصلاح ذات البین» است یعنی آشتی دادن میان دو نفر که خصومت بینشان ایجاد شده است.

2. مذمت سعایت و نمّامی در روایات
شخص نمّام و سخن‌چین، از شرورترین افراد جامعه شمرده شده است. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله به اصحابشان فرمودند: «أَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ‏ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ»؛ ‏آیا شما را از بدترین افرادتان آگاه نکنم‌؟ عرض کردند: چرا اى رسول خدا، فرمود: کسانى که سخن‌چینى مى‌کنند، آنان که میان دوستان جدایى مى‌افکنند، کسانى که براى افراد پاک و بى‌گناه عیب مى‌تراشند. (5)
امام باقر علیه‌السلام فرمود: «مُحَرَّمَهٌ الْجَنَّهُ عَلَى الْقَتَّاتِینَ الْمَشَّاءِینَ بِالنَّمِیمَهِ»؛ بهشت بردروغ‌پردازان سخن‌چین حرام است.(6)
ابوذر گوید: پیامبر صلی‌الله علیه و آله در نصیحتى به من فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ، لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ قَتَّاتٌ‏. قُلْتُ: مَا الْقَتَّاتُ‏ قَالَ: النَّمَّامُ، یَا أَبَا ذَرٍّ، صَاحِبُ النَّمِیمَهِ لَا یَسْتَرِیحُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی الْآخِرَهِ، یَا أَبَا ذَرٍّ، مَنْ کَانَ ذُو وَجْهَیْنِ وَ لِسَانَیْنِ فِی الدُّنْیَا، فَهُوَ ذُو لِسَانَیْنِ فِی النَّارِ، یَا أَبَا ذَرٍّ، الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ، وَ إِفْشَاؤُکَ سِرَّ أَخِیکَ خِیَانَهٌ فَاجْتَنِبْ ذَلِکَ، وَ اجْتَنِبْ مَجْلِسَ الْعَشِیر»؛ اى اباذر، «قتّات» به بهشت نمى‌رود، عرض کردم: یا رسول‌الله، قتّات کیست‌؟ فرمود: سخن‌چین. اى اباذر، سخن‌چین در آخرت از عذاب الهى آسوده نخواهد بود. اى اباذر، هر که در دنیا، دو رو و دو زبان باشد، در آتش دوزخ داراى دو زبان خواهد بود اى اباذر، گفتار در مجالس امانت است، انتشار دادن راز برادرت خیانت است پس از این کار دوری‌کن و از حضور در مجلسى که سبب لغزش گردد نیز بپرهیز. (7)
پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ‏ مَشَى‏ فِی‏ نَمِیمَهٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی قَبْرِهِ نَاراً تُحْرِقُهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ شُجَاعاً تِنِّیناً أَسْوَدَ یَنْهَشُ لَحْمَهُ حَتَّى یَدْخُلَ النَّار»؛ هر که بین دو نفر دست به سخن‌چینی بزند، خداوند در قبر آتشى بر او مسلط‍‌ گرداند که تا قیامت او را بسوزاند و چون از قبر بیرون آید، خدا اژدهای سیاهى را بر او مسلط‍‌ کند که وى را نیش زند تا اینکه داخل آتش دوزخ گردد. (8)
امام صادق علیه‌السلام سخن‌چین را به ساحر تشبیه کرده که با سحرش در میان دوستان، جدایی می‌افکند، آن حضرت در حدیثی گویا می‌فرماید: «إِنَّ مِنْ أَکْبَرِ السِّحْرِ النَّمِیمَهَ یُفَرَّقُ بِهَا بَیْنَ الْمُتَحَابَّیْنِ وَ یُجْلَبُ الْعَدَاوَهُ عَلَى الْمُتَصَافِیَیْنِ وَ یُسْفَکُ بِهَا الدِّمَاءُ وَ یُهْدَمُ بِهَا الدُّورُ وَ یُکْشَفُ بِهَا السُّتُورُ وَ النَّمَّامُ أَشَرُّ مَنْ وَطِئَ الْأَرْضَ بِقَدَمٍ»؛ یکی از بزرگ‌ترین سِحرها سخن‌چینی است که در میان دو دوست جدایی می‌افکند و تخم عداوت را میان علاقه‌مندان می‌پاشد و سبب ریختن خون‌ها و ویران شدن خانه‌ها و دریدن پرده‌ها می‌گردد و سخن‌چین بدترین کسی است که بر زمین قدم نهاده است. (9)
روایت از نبی اکرم صلی‌الله ‌علیه ‌و آله با لفظ سعایت نیز نقل‌شده: «مَنْ‌ سَعَى بِأَخِیهِ‌ إِلَى سُلْطَانٍ‌ لَمْ‌ یَبْدُ لَهُ‌ مِنْهُ‌ سُوءٌ‌ وَ لاَ مَکْرُوهٌ‌ أَحْبَطَ اللَّهُ‌ عَمَلَهُ‌ فَإِنْ‌ وَصَلَ‌ إِلَیْهِ‌ مِنْهُ‌ سُوءٌ‌ أَوْ مَکْرُوهٌ‌ أَوْ أَذىً جَعَلَهُ‌ اللَّهُ‌ فِی طَبَقَهٍ‌ مَعَ‌ هَامَانَ‌ فِی جَهَنَّم»؛ کسی که بدگویی برادرش را به سلطان کند، درحالی‌که از او چیز بد یا زشتی ندیده، خداوند عملش را حبط می‌کند. اگر براثر این کار به آن فرد از طرف سلطان بدی یا آزاری برسد، خداوند سعایت‌ کننده را در جهنّم هم‌ردیف هامان قرار می‌دهد. (10)

همچنین امام صادق علیه‌السلام در حدیثی می‌فرمایند: «السَّاعِی‏ قَاتِلُ‏ ثَلَاثَهٍ قَاتِلُ نَفْسِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى بِهِ‏ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى إِلَیْهِ»؛ سعایت کننده هم قاتل خویشتن است و هم قاتل کسی است که بر ضد او سعایت می‌کند و هم قاتل کسی است که در نزد وی از دیگری سعایت کرده است. (11)

نتیجه:
نمّامی و سخن‌چینی «اعتماد» را که سرمایه اصلی جامعه بوده و سبب تعاون و پیشرفت در تمام زمینه‌ها می‌گردد، آسیب می‌رساند و روایات زیادی در نکوهش و پیامدهای سخن‌چینی از معصومان علیهم‌السلام رسیده است که به برخی از آن‌ها اشاره شد. سعایت و نمّامی قرابت معنایی دارند؛ سعایت سخن‌چینی نزد حکّام و امیران را گویند.

پی‌نوشت‌ها:
1. النمیمه محرمه بالأدله الأربعه‌ نمیمه به دلیل قرآن، سنّت، اجماع و عقل حرام است؛ دزفولى، مرتضى بن محمدامین انصارى، کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمه)، ج‌1، ص 217، منشورات دارالذخائر، قم، ایران، اول، 1411 ه‍ ق.
2. ﴿ قوله تعالى‏ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ﴾؛‏ سوره قلم، آیه 11؛ أی قتّات نقّال للحدیث من قوم إلى قوم على وجه السعایه و الإفساد. یقال‏ نَمَّ‏ الحدیث‏ یَنِمُّهُ‏ و یَنُمُّهُ‏ من بابی ضرب و قتل: سعى به لیوقع فتنه أو وحشه. فالرجل: نَمٌ‏ بالمصدر و نَمَّام‏ مبالغه و الاسم‏ النَّمِیمَه و النَّمِیم‏، طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج‏6، ص 180، مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375 ش؛ النَّمُّ: إِظْهَارُ الحَدِیثِ بِالوِشَایَهِ و النَّمِیمَهُ الوِشَایَهُ، اصفهانى، حسین بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، دارالعلم - الدار الشامیه، لبنان - سوریه، اول، 1412 ه‍ ق.
3. دزفولى، مرتضى بن محمد امین انصارى، کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمه)، ج‌1، ص 217، منشورات دار الذخائر، قم، ایران، اول، 1411 ه‍ ق.
4. نراقی، مولی محمدمهدی، جامع السعادات، ج 2، ص 79، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ هشتم، 1428 ق.
5. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیه)، ج‏2، ص 369، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
6. همان.
7. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، ص 537، دارالثقافه، قم، چاپ اول، 1414 ق.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 284، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.
9. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص 340، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 285، دارالشریف الرضی للنشر - قم، چاپ: دوم، 1406 ق.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، ج‏1، ص 108، جامعه مدرسین - قم، چاپ: اول، 1362 ش.

سخن چینی از گناهان بزرگی است که غیر از عواقب فردی و اجتماعی که در دنیا برای انسان و افراد جامعه دارد در آخرت هم دچار عذاب های سختی خواهد شد که قابل وصف نیست.
عواقب سخن چینی در قیامت

پرسش:
با توجه به قبیح بودن صفت سخن‌چین، در قیامت برای این افراد چه عواقب و پیامدهای در روایات بیان‌شده است؟
 

پاسخ:
اعمال و رفتار انسان دارای آثاری است که برخی از آن‌ها محدود به این دنیا و برخی از آن‌ها در آخرت نمود پیدا می‌کند؛ آثاری که برای اعمال انسان وجود دارد هم شامل رفتارهای نیک انسان و هم شامل رفتارهای نکوهیده وی می‌شود. یکی از رفتارهای نکوهیده که در آیاتی از قرآن کریم نیز به آن‌ پرداخته‌شده (1) و در آخرت دارای اثر بوده و صاحب آن‌ گرفتار می‌شود، گناه سخن‌چینی است. 
در اینجا به بیان عواقب و آثار زیان‌بار سخن‌چینی از دیدگاه روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام پرداخته می‌شود.

1. از بین رفتن اعمال نیک و محکوم شدن به کفر
همان‌گونه که برخی از اعمال نیک باعث از بین رفتن گناهان می‌شود، (2) برخی از گناهان مانند سخن‌چینی نیز مانع از اثرگذاری اعمال نیک می‌شود. از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله دراین‌باره چنین نقل‌شده است: «أربَعَهٌ تُفسِدُ الصَّومَ و أعمالَ الخَیرِ: الغیبَهُ، وَالکَذِبُ، وَالنَّمیمَهُ، وَالنَّظَرُ إلَی الأَجنَبِیِّ»؛ (3) چهار چیز، روزه و کارهای نیک را خراب می‌کند: غیبت، دروغ، سخن‌چینی و نگاه به نامحرم.
البته روایاتی از این قبیل که درباره فاسدشدن اعمال توسط برخی گناهان صادرشده به معنای باطل بودن آن‌ عمل نیست؛ بلکه به معنای از دست دادن پاداش‌هایی است که برای بالاترین درجات آن‌ عمل در نظر گرفته‌شده و بهره‌مندی از ثواب‌های کمتر است. در روایات نسبت به سخن‌چینی علاوه بر فاسد کردن اعمال نیک، همانند برخی از گناهان بسیار بزرگ، از آن تعبیر به کفر شده و صاحبان آن‌ گناهان، کافر خوانده‌شده‌اند که البته کفر در اینجا به معنای کفر اصطلاحی نبوده؛ بلکه نشانگر بزرگی آن‌ گناه است. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی از پدران بزرگوار خود از امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل کرد که پیامبر صلی‌الله علیه و آله در وصیت خود به آن‌ حضرت چنین فرموده است: «یَا عَلِیُّ کَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ عَشَرَهٌ الْقَتَّاتُ‏ وَ...»؛ (4) ای علی به خدا سوگند از این امت ده نفر به خداوند بلندمرتبه کفر ورزیده‌اند (که یکی از آن‌ها) سخن‌چین و... است.

2. داخل نشدن در بهشت
یکی از دیگر آثار سخن‌چینی ممنوعیت از ورود سخن‌چین به بهشت است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «ثَلَاثَهٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ السَّفَّاکُ لِلدَّمِ وَ شَارِبُ الْخَمْرِ وَ مَشَّاءٌ بِنَمِیمَهٍ»؛ (5) سه گروه هستند که داخل در بهشت نمی‌شوند؛ کسی که خون‌ریز باشد و شراب‌خوار و سخن چنین. در وصیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله به امام علی علیه‌السلام که پیش‌تر نیز بخشی از آن‌ نقل شد، رسول گرامی اسلام به نقل از خداوند متعال، نه گروه را محروم از بهشت دانسته است: ِ «یَا عَلِیُّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ... ثُمَّ قَالَ لَهَا تَکَلَّمِی فَقَالَتْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ قَدْ سَعِدَ مَنْ یَدْخُلُنِی قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَدْخُلُهَا مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ لَا نَمَّامٌ و...»؛ (6) ای علی خداوند متعال بهشت را آفرید ... سپس به او فرمود سخن بگو، پس گفت: خدایی جز خداوند یکتا که زنده و پاینده است وجود ندارد؛ هرکسی که داخل در من شود رستگار است. خداوند بلندمرتبه فرمود به عزت و جلالم سوگند، کسی که بر نوشیدن شراب مداومت داشته و سخن‌چین و... داخل در آن‌ (بهشت) نمی‌شوند. در روایت دیگری از امام صادق چهار گروه محروم از بهشت دانسته شده‌اند: «أَرْبَعَهٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ الْکَاهِنُ وَ الْمُنَافِقُ وَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ وَ الْقَتَّاتُ وَ هُوَ النَّمَّام»؛ (7) چهر گروه داخل در بهشت نمی‌شوند؛ پیشگو و منافق و دائم‌الخمر و قتات که همان سخن‌چین است.

3. عذاب شدن در قبر و قیامت
روایات درباره عذاب شدن سخن‌چین متفاوت است. تعدادی از روایات خبر از عذاب شدن شخص در قبر و برخی دیگر به عذاب شدن در قبر و پس از قبر خبر داده‌اند و برخی نیز به عذاب شدن سخن‌چین در آخرت تصریح کرده‌اند. در روایتی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله درباره تأثیر سخن‌چینی در عذاب قبر، چنین آمده است: «عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله‏ أَنَّهُ مَرَّ بِقَبْرَیْنِ یُعَذَّبَانِ فَقَالَ إِنَّهُمَا لَیُعَذَّبَانِ وَ مَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَکَانَ لَا یَتَنَزَّهُ مِنَ الْبَوْلِ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَکَانَ یَمْشِی بِالنَّمِیمَه»؛ (8) از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده که ایشان از کنار دو قبر گذر کردند، پس فرمودند: آن‌ دو نفر (اکنون) عذاب می‌شوند و آنچه به آن‌ عذاب می‌شوند کار دشواری نیست، اما یکی از آن‌ دو، کسی است که از ادرار خودداری نمی‌کرد و اما دیگری کسی است که در پی سخن‌چینی می‌رفت. در روایت دیگری از آن‌ حضرت در وصیت به امیر مؤمنان علیه‌السلام درباره عذاب قبر انسان سخن‌چین این‌گونه نقل‌شده است: «یَا عَلِیُّ احْذَرِ الْغِیبَهَ وَ النَّمِیمَهَ فَإِنَّ الْغِیبَهَ تُفَطِّرُ وَ النَّمِیمَهَ تُوجِبُ عَذَابَ الْقَبْر»؛ (9) ای علی از غیبت کردن و سخن‌چینی بپرهیز پس به‌درستی که غیبت سبب افطار روزه و سخن‌چینی موجب عذاب قبر است.
از امیر مؤمنان علیه‌السلام نیز این‌چنین نقل‌شده است: «عَذَابُ اَلْقَبْرِ یَکُونُ فِی اَلنَّمِیمَهِ وَ اَلْبَوْلِ وَ عَزَبِ اَلرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ»؛ (10) عذاب قبر در (سه چیز)؛ سخن‌چینی، (خودداری از) ادرار و دور بودن مرد از عیالش است. در این روایات تنها به بیان عذاب قبر اکتفا شده بود، اما در روایت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله که آخرین خطبه آن‌ حضرت در مدینه بود و در آن‌ عِقاب بسیاری از اعمال بیان‌شده درباره سخن‌چینی چنین آمده است: «مَنْ مَشَى فِی نَمِیمَهٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی قَبْرِهِ نَاراً تُحْرِقُهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ شُجَاعاً تِنِّیناً أَسْوَدَ یَنْهَشُ لَحْمَهُ حَتَّى یَدْخُلَ النَّار»؛ (11) کسی که برای سخن‌چینی بین دو نفر حرکت کند، خداوند بر او در قبرش، آتشی را مسلط می‌فرماید که او را تا روز قیامت می‌سوزاند و زمانی که از قبرش بیرون می‌آید، مار بزرگ سیاهی را بر او مسلط می‌کند که گوشت او را می‌خورد تا داخل جهنم شود.
پس طبق این روایت، سخن‌چین از داخل قبر و خارج از آن‌ تا روز قیامت گرفتار عذاب است. در وصایای آن‌ حضرت به ابوذر نیز چنین آمده است: «یَا أَبَا ذَرٍّ صَاحِبُ النَّمِیمَهِ لَا یَسْتَرِیحُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْآخِرَهِ»؛ (12) ای ابوذر شخص سخن‌چین در آخرت از عذاب خداوند بلندمرتبه در آسایش نخواهد بود. 
همچنین امام صادق علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله درباره سختی عذاب سخن‌چین، چنین روایت نموده است «أَرْبَعَهٌ یُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى... فَیَقُولُ أَهْلُ النَّارِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا لِهَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَهِ قَدْ آذَوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَرَجُلٌ مُعَلَّقٌ عَلَیْهِ تَابُوتٌ مِنْ جَمْرٍ وَ رَجُلٌ تَجْرِی أَمْعَاؤُهُ صَدِیداً وَ رَجُلٌ یَسِیلُ فُوهُ قَیْحاً وَ دَماً وَ رَجُلٌ یُأْکَلُ لَحْمُهُ... ثُمَّ یُقَالُ لِلَّذِی یُأْکَلُ لَحْمُهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَیَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ کَانَ یَأْکُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِیبَهِ وَ یَمْشِی بِالنَّمِیمَهِ»؛ (13) چهار گروه هستند که دوزخیان علاوه بر عذاب و شکنجه‏هاى خود، از عذاب آن‌ چهار گروه نیز آزار می‌بینند... دوزخیان به یکدیگر می‌گویند: این چهار گروه چه کرده‏اند که ما باوجود عذاب و شکنجه‏هاى خود، از عذاب آنان نیز رنج می‌بریم؟ مردى [از آن چهار گروه‏] در تابوتى از آتش گداخته آویخته و مردى دیگر روده‏هایش بیرون ریخته و آن را با خود مى‏کشد و مردى از دهانش چرک و خون جارى است و دیگرى گوشت خود را مى‏خورد... سپس به آنکه گوشتش را مى‏خورد گفته می‌شود: این دورمانده از رحمت خدا، چه کرده که با همه عذاب‌هایی که داریم، از او نیز در آزاریم؟ گویند: به‌راستی این دورمانده از رحمت با غیبت، گوشت مردم را مى‏خورد و در پی سخن‌چینی مى‏رفت.

4. محشور شدن به شکل حیوانات
 در روایتی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام در پاسخ به شخصی که نزد ایشان سخن‌چینی کرد چنین نقل‌شده است: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ نَقَلَهَ النَّمِیمَهِ هُمْ کِلَابُ النَّار»؛ (14) آیا ندانسته‌ای که نقل‌کنندگان سخن‌چینی، سگ‌های جهنم هستند؟ در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله در پاسخ به معاذ بن جبل از تفسیر آیه شریفه﴿ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً﴾؛ (15) 
نیز چنین نقل‌شده است: «یُحْشَرُ عَشَرَهُ أَصْنَافٍ مِنْ أُمَّتِی أَشْتَاتاً قَدْ مَیَّزَهُمُ اللَّهُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ بَدَّلَ صُوَرَهُمْ بَعْضُهُمْ عَلَى صُورَهِ الْقِرَدَهِ وَ بَعْضُهُمْ عَلَى صُورَهِ الْخَنَازِیرِ وَ ... فَأَمَّا الَّذِینَ عَلَى صُورَهِ الْقِرَدَهِ فَالْقَتَّاتُ مِنَ النَّاسِ‏»؛ (16) ده طایفه از امّت من به‌طور پراکنده محشور می‌شوند که خداوند آن‌ها را از میان مسلمانان، تمییز داده و صورت برخی از آن‌ها را به شکل میمون و برخى را به‌صورت خوک تغییر داده است و... امّا آن‌هایی که به‌صورت میمون‌اند، سخن‏چینان از مردم‌اند.

نتیجه:
سخن‌چینی یکی از گناهان بسیار بزرگ است که علاوه بر پیامدهای دنیوی، در آخرت نیز صاحب آن‌ به گرفتاری‌هایی مانند از بین رفتن اعمال نیک او و وارد نشدن در بهشت و عذاب شدن در قبر و سایر مواقف قیامت و محشور شدن به شکل سگ و میمون، مبتلا می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره قلم آیه 11؛ سوره همزه آیه 1؛ سوره مسد آیه 4.
2. سوره هود آیه 114.
3. مشکینی اردبیلی، علی، تحریر المواعظ العددیه، قم، الهادی، ۱۳۸۲، ص ۳۳۱.
4. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، ‏من لا یحضره الفقیه‏، محقق / مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، دوم، 1413 ق. ج ص 356.
5. همو، الخصال، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه‏، چاپ اول‏، 1362 ش. ج 1، ص 180.
6. همو، من لا یحضره الفقیه، همان. ج 4، صص 355 و 356.
7. همو، الامالی، تهران، چاپ ششم، کتابچى‏، 1376 ش‏. ص 404.
8. ابن مطهر حلى، حسن بن یوسف، نهج الحقّ و کشف الصدق، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، چاپ اول، 1982 م. ص 453.
 9. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1404 ق.ص 13.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، علل الشرائع، قم، کتاب‌فروشی داورى، چاپ اول، 1385 ش. ج ۱، ص ۳۰۹.
11. همو، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، چاپ دوم، دارالشریف الرضی للنشر، قم، 1406 ق‏. ص 284.
12. طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم، الشریف الرضى، چاپ: چهارم، 1412 ق. ص 470.
13. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، همان‏. ص 248.
14. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412 ق. ج 1، ص 118.
15. سوره نبأ آیه 18.
16. طبرسى، فضل بن حسن،‏‏ مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن‏، تحقیق: محمدجواد بلاغى‏، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372 ش‏. 
ج‏10، ص 642.

گناه، گناه است و مبغوض الهی؛ ولی برخی گناهان آثاری از خود بجای می گذارند که بسیار وسیع و فراگیر است و افراد زیادی را در لجن زار خود غرق می کند مانند سخن چینی.
سخن چینی گناهی ویرانگر

پرسش:
سخن‌چینی یکی از اخلاق‌های بد است که متأسفانه برخی دچار آن می‌شوند، آیا در روایات عواقب و پیامدهایی در همین دنیا برای آن‌ها ذکرشده است که بتوانیم آن‌ها را برای افراد سخن‌چین بگوییم شاید از این کار خود دست‌بردارند؟
 

پاسخ:
یکی از صفات اخلاقی ناپسند که در اسلام از آن منع شده، سخن‌چینی است. این عمل که امروزه بسیاری از افراد جامعه گرفتار آن هستند در علم اخلاق عبارت است: از آشکار ساختن هر چیزى است که دیگرى از آن ناراحت شود خواه کسى که سخن از او نقل‌شده ناراحت شود یا کسى که سخن براى او نقل‌شده است یا شخص ثالثى از آن رنجیده شود. (1) سخن‌چینی ازجمله گناهانی است که آثار شوم آن‌ در همین دنیا دامن‌گیر شخص سخن‌چین و دیگران خواهد بود و در ادامه به بیان عواقب دنیوی این عمل ناپسند از نگاه روایات معصومان علیهم‌السلام پرداخته می‌شود.

1. بدترین انسان‌ها و مبغوض شدن به درگاه خداوند
در روایات از انسان‌های سخن‌چین گاهی به بدترین انسان و گاهی به مبغوض ترین فرد در پیشگاه خداوند متعال تعبیر شده است. امام صادق علیه‌السلام در روایتی از امیر مؤمنان علیه‌السلام چنین نقل کرده‌اند: «شِرَارُکُمُ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْمُبْتَغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ»؛ (2) بدترین شما کسانی هستند که در پی سخن‌چینی می‌روند و در میان دوستان جدایى می‌افکنند و نسبت به افرادی که از عیب‌ها بریء هستند، به دنبال عیب‌جویی‌اند.
این حدیث از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم نیز دو گونه نقل‌شده؛ در برخی نقل‌ها همانند حدیث فوق، شرارکم (بدترین شما) روایت‌شده است. (3) و در برخی نقل‌ها با تعبیر «ابغضکم الی الله تعالی» (مبغوض ترین شما در نزد خداوند متعال) بیان‌شده است. (4)

2. خیانت‌کار بودن و مورد اطمینان نبودن
در روایات نسبت به رازداری توصیه‌های فراوانی شده و در مقابل کسی که به دنبال افشا کردن سر دیگران باشد چنین کاری نکوهیده شده که رازداری و افشاگری علاوه بر فضیلت‌ها و منقصت هایی که به لحاظ اخلاقی دارند در جامعه دارای این اثر نیز است که رازداری موجب اطمینان داشتن دیگران به آن‌ شخص و امین دانستن راز نگه‌دار می‌شود و در مقابل نسبت به شخصی که دارای این ویژگی نباشد چنین اطمینانی از بین می‌رود و کسی به او اعتماد ندارد و از آنجا که شخص سخن‌چین نیز ر‏از دیگری را فاش می‌نماید و رابطه میان افراد را به هم می‌زند این حساسیت و از بین رفتن اطمینان بیشتر خواهد بود؛ چنان‌که از امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل‌شده که فرمودند: «ثلاثٌ لا یُستَودَعْنَ سِرّا: المَرأهُ و الَّنمّامُ و الأحمَق»؛ (5) از انسان به سه شخص سپرده نمی‌شود؛ زن و سخن‌چین و نادان. سخن‌چین از آنجا که بنای بر افشای سِر دارد و به دنبال خبر رساندن است نزد او راز گفته نمی‌شود و نادان از آنجا که از روی نادانی و تشخیص ندادن نقل به جا و یا نابجای راز، قابل‌اعتماد نخواهد بود و در زنان نیز ممکن است بدان جهت باشد که چون نسبت به مردان تمایل بیشتری به سخن گفتن دارند، افشاگری آن‌ها نیز به همین میزان نسبت به مردها افزایش می‌یابد. 
در روایتی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام درباره کسی که نزد ایشان نمّامی کرد چنین نقل‌شده است: «قَالَ رَجُلٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِنَّ فُلَاناً یَقُولُ فِیکَ وَ یَقُولُ فَقَالَ لَهُ وَ اللَّهِ مَا حَفِظْتَ حَقَّ أَخِیکَ إِذَا خُنْتَهُ وَ قَدِ اسْتَأْمَنَکَ»؛ (6) مردی به امام زین‌العابدین علیه السلام گفت فلانی درباره شما چنین می‌گوید و چنان می‌گوید، پس حضرت به او فرمود: به خدا سوگند حق برادرت را حفظ نکردی آن‌ زمان که به او خیانت نمودی؛ در حالی که او تو را امین دانسته بود. طبق این حدیث سخن گفتن نزد دیگران به‌منزله سپردن امانت به شخص و امین دانستن او محسوب می‌شود و افشای آن‌ سخن نزد دیگران باعث رعایت نشدن حق برادر دینی بوده و خیانت‌درامانت او به‌حساب می‌آید.
 امام صادق علیه‌السلام نیز در روایتی ضمن شریک دانستن سخن‌چین با ابلیس، از پذیرش سخن او چنین جلوگیری نموده است: « لَا تَقْبَلْ فِی ذِی رَحِمِکَ وَ أَهْلِ الرِّعَایَهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَوْلَ مَنْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ جَعَلَ مَأْوَاهُ النَّارَ فَإِنَّ النَّمَّامَ شَاهِدُ زُورٍ وَ شَرِیکُ إِبْلِیسَ فِی الْإِغْرَاءِ بَیْنَ النَّاس»؛ (7) درباره خویشان و خانواده‌ات که اهل مراعات هستند، سخن کسی را که خداوند بهشت را بر او حرام نموده و جایگاه او را آتش قرار داده (سخن‌چین) نپذیر؛ پس به‌درستی که سخن‌چین، نظاره‌گر زور و شریک ابلیس در فریب‌کاری بین مردم است. طبق این حدیث سخن‌چین کسی است که با ابلیس هم‌دست شده و با فریب دادن مردم، میانه بستگان و دوستان آن‌ را بر هم می‌زند.
آن‌ حضرت در حدیث دیگری از اعتماد بر سخن‌چین پرهیز داده و دلیل آن‌ را نیز چنین بیان فرموده است: «احْذَرْ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثَهً الْخَائِنَ وَ الظَّلُومَ وَ النَّمَّامَ لِأَنَّ... مَنْ نَمَّ إِلَیْکَ سَیَنُمُّ عَلَیْک»؛ (8) از سه گروه مردم بپرهیز؛ خیانت‌کار و ظالم و سخن‌چین؛ زیرا... کسی که نزد تو (از دیگران) سخن‌چینی می‌کند به‌زودی از تو نیز سخن‌چینی می‌کند.

3. اثر شدید در ایجاد دشمنی و از بین بردن محبت
یکی از پیامدهای بسیار بد سخن‌چینی این است که روابط میان دوستان و نزدیکان را از بین می‌برد. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین روایت‌شده است: «ایاک وَ النَّمیمَهَ فَانَّها تَزْرَعُ الشَّحْناءَ فی قُلُوبِ الرِّجالِ»؛ (9) بپرهیز از سخن‌چینی پس به‌درستی که آن‌ دشمنی را در دل مردان می‌کارد. در روایت دیگری از آن‌ حضرت درباره سعایت که نوع خاصی از سخن‌چینی است ـ و آن‌ شکایت بردن نزد حاکم یا مافوق است. (10) 
چنین نقل‌شده است: «اَلسَّاعِی قَاتِلُ ثَلاَثَهٍ قَاتِلُ نَفْسِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى بِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى إِلَیْهِ»؛ (11) شکایت برنده به نزد حاکم، سه نفر را از بین می‌برد؛ قاتل خویش و قاتل کسی که از او سعایت نموده و قاتل کسی است که نزد او سعایت کرده است؛ بنابراین سخن‌چین با این کار خود نه‌تنها باعث از بین رفتن شخص سعایت شده می‌شود، بلکه خود و شخصی که نزد او سعایت نموده را نیز نابود ساخته است.
اثر بد سخن‌چینی در ایجاد دشمنی و تفرقه میان دوستان به حدی است که در روایات از آن‌، تعبیر به بزرگ‌ترین نوع سِحر شده است. علامه مجلسی در بحار الانوار نیز اقسام سحر را بر هشت نوع دانسته و هشتمین قسم آن‌ را نمامی و سخن‌چینی دانسته و آن‌ را شایع در میان مردم زمان خود دانسته است. (12) قرآن کریم یکی از اهداف یادگیری سحر از دو مَلَک هاروت و ماروت توسط مردم زمان حضرت سلیمان علیه‌السلام را تفرقه و جدایی میان زن و شوهر دانسته و چنین می‌فرماید: «فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ»؛ (13) از آن‌ دو (هاروت و ماروت) چیزهایی را می‌آموختند که به آن‌ میان مرد و همسرش جدایی افکنند.

ازاین‌رو امام صادق علیه‌السلام در حدیثی ضمن کوچک شمردن اثر سحر و شباهت داشتن ساحر به طبیب در ایجاد بیماری و معالجه نمودن، اثرات شدید سخن‌چینی را چنین بیان فرموده‌اند:‏«إِنَّ مِنْ أَکْبَرِ السِّحْرِ النَّمِیمَهَ یُفَرَّقُ بِهَا بَیْنَ الْمُتَحَابَّیْنِ وَ یُجْلَبُ الْعَدَاوَهُ عَلَى الْمُتَصَافِیَیْنِ وَ یُسْفَکُ بِهَا الدِّمَاءُ وَ یُهْدَمُ بِهَا الدُّورُ وَ یُکْشَفُ بِهَا السُّتُورُ وَ النَّمَّامُ أَشَرُّ مَنْ وَطِئَ الْأَرْضَ بِقَدَمٍ»؛ (14) به‌درستی که از بزرگ‌ترین نوع سحر، سخن‏چینى است که با آن میان دوستان جدایی انداخته می‌شود و بین دوستان مخلص و صمیمی، دشمنی می‌اندازد و با آن‌ خون‌ها ریخته شده و خانه‌خراب می‌شود و نهان‌ها آشکار می‌گردد و سخن‌چین بدترین کسی است که بر روی زمین پا می‌گذارد؛ بنابراین طبق این روایت شخص سخن‌چین بدترین کسی است که بر روی زمین راه می‌رود زیرا با رفتار خود میانه افراد نزدیک را به هم  زده و کانون خانواده‌ها را ویران می‌کند و چه‌بسا انسان‌هایی را به کشتن می‌دهد.

4. مانع استجابت دعا
سخن‌چینی علاوه بر آثار یاد شده که انسان را نزد دیگران بی‌اعتماد می‌ساخت و ایجاد دشمنی می‌کرد، مانع از برآورده شدن دعاهای انسان می‌شود. حدیث قدسی دراین‌باره چنین نقل‌شده است: «رُوِیَ أَنَّ مُوسَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِسْتَسْقَى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ حِینَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِّی لاَ أَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لاَ لِمَنْ مَعَکَ وَ فِیکُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَى اَلنَّمِیمَهَ»؛ (15) روایت‌شده که حضرت موسی علیه‌السلام برای بنی‌اسرائیل در آن‌ هنگامی‌که خشک‌سالی برای آنان پیش‌آمده بود، برای مردم درخواست باران نمود؛ پس خداوند متعال به او وحی نمود که درخواست تو و کسانی که با تو هستند را اجابت نمی‌کنم درحالی‌که در میان شما سخن‌چینی است که بر سخن‌چینی مداومت دارد. طبق این حدیث اثر گناه شخص نمّام نه‌تنها اجابت نشدن دعای اوست بلکه حضور او در میان هر جمعی که باشد حتی میان پیامبران خدا، مانع از استجابت دعای آن‌ها نیز می‌شود.

نتیجه:
سخن‌چینی به‌عنوان یکی از گناهان بزرگ دارای پیامدهایی در دنیا و آخرت است که مهم‌ترین پیامدهای دنیوی آن‌ عبارت‌اند از: مبغوض شدن انسان نزد خداوند متعال و شرور شدن انسان، قابل‌اعتماد نبودن انسان در نزد دیگران و خیانت‌کار بودن سخن‌چین، ایجاد دشمنی و عداوت بین دوستان و خویشاوندان و ویرانی خانه‌ها و ریختن خون انسان‌ها، اجابت نشدن دعای سخن‌چین و هرکسی که به همراه او باشد.

پی‌نوشت‌ها:
1. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، راه روشن (ترجمه المحجه البیضاء)، مترجم: محمدصادق، عارف، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372 ش. ج 5، ص 378.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق.ج 2، ص 225.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، الخصال، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه‏، چاپ اول‏، 1362 ش.ج 1، ص 182.
4. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت، دارإحیاء التراث العربی‏، دوم، 1403 ق‏. ج 68، 383.
5. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد،‏ غررالحکم و درر الکلم‏، محقق / مصحح: رجائى، سید مهدى‏، قم، دارالکتاب الإسلامی‏، چاپ دوم، 1410 ق‏. ص 330.
6. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412 ق. ج 1، ص 118.
7. ابن‌بابویه، محمد بن علی (صدوق)، الامالی، تهران، چاپ ششم، کتابچى‏، 1376 ش‏. صص 612 و 613.
8. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، همان. ج‏75، صص 229 و 230.
9. عاملی، زین‌الدین بن على، کشف الریبه، تهران، دارالمرتضوی للنشر، چاپ سوم، 1390 ق. ج 2، ص 158.
10. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، دوم، قم، نشر هجرت‏، 1409 ق.‏ ج 2، ص 202.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، الخصال، همان. ص 107.
12. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی،
بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، همان. ج 56، ص 297.
13. سوره بقره آیه 102.
14. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403 ق. ج 2، ص 340.
15. عاملی، زین‌الدین بن على، کشف الریبه، همان. صص 42 و 43.

 
.
 

در منابع حدیثی برخی از اعمال و آداب، به عنوان عواملی یاد شده اند که باعث افزایش عمر انسان می شوند. رعایت تقوا و زیارت امام حسین علیه السلام از آن جمله اند.
علل افزایش عمر انسان از دیدگاه روایات

پرسش:

آیا در روایات در مورد اعمالی که باعث افزایش عمر انسان شود مطلبی ذکر شده است؟

 

پاسخ:
در احادیث اسلامی برای برخی آداب و اعمال، اثرات و فوایدی بیان شده است. یکی از اثرات بیان شده در این احادیث، موضوع افزایش عمر است. مطابق سخنان اهل‌بیت علیهم‌السلام، این کارها موجب به تأخیر افتادن اجل برای انجام دهنده‌ی آن می‌شوند. 
در ادامه برخی از این اعمال و آداب بیان خواهند شد:

1. زیارت امام حسین علیه‌السلام
از مهم‌ترین عوامل افزایش عمر که در احادیث تأکید فراوانی بر آن شده است، موضوع زیارت امام حسین علیه‌السلام است. این درواقع موهبتی از جانب خداوند بر زائران ایشان است. در احادیث به دو شکل ازدیاد عمر برای زائران حائر حسینی مطرح‌شده است. 
اول این‌که کسی که به زیارت ابی‌عبدالله علیه‌السلام می‌رود، ایام زیارتش از عمرش محسوب نمی‌شود. امام صادق و امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند: «إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) عَوَّضَ الْحُسَیْنَ علیه‌السلام مِنْ قَتْلِهِ أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَهَ فِی ذُرِّیَّتِهِ، وَ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ، وَ إِجَابَهَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ، وَ لَا تُعَدُّ أَیَّامُ زَائِرِیهِ جَائِیاً وَ رَاجِعاً مِنْ عُمُرِهِ». (1) خدای متعال به‌عوض قتل حسین علیه¬السلام امامت را در فرزندانش به ارث گذاشت. در تربتش شفا نهاد.  اجابت دعا نزد قبرش را شرط نمود. اوقاتی که زائر به زیارت حضرت مشغول است، از آمدوشد عمرش حساب نمی‌کند.
علاوه بر این در برخی روایات بیان‌شده که زیارت امام حسین به‌طورکلی به عمر می‌افزاید: عبدالملک خثعمى، از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده که حضرت به من فرمودند: اى عبدالملک زیارت حسین بن على علیهما-السلام را ترک مکن و یاران و اصحاب را به آن امر فرما زیرا حق‌تعالی به‌واسطه آن عمر تو را طولانى کرده و روزى و رزقت را واسع مى‏فرماید در حال حیات سعید و سعادتمندت نموده و نخواهى مرد مگر سعید و تو را در زمره سعداء می‌نویسد. (2)
در روایتی مشابه نیز امام باقر علیه‌السلام چنین فرموده‌اند: «الإمامُ الباقرُ علیه‌السلام: مُروا شیعَتَنا بِزِیارَهِ قَبرِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام؛ فإنَّ إتیانَهُ یَزیدُ فِی الرِّزقِ‌، ویَمُدُّ فِی العُمرِ، ویَدفَعُ مَدافِعَ السُّوءِ‌». (3) امام باقر علیه‌السلام: شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن على علیه‌السلام فرمان دهید؛ زیرا زیارت آن، روزى را زیاد مى‌کند، عمر را دراز مى‌گرداند و بدی‌ها را دور مى‌سازد.
این روایات منحصر به موارد بیان‌شده نبوده و در احادیث فراوانی به این موضوع اشاره شده است. نکته‌ی قابل‌توجه این‌که در برخی روایات بیان‌شده نرفتن به زیارت امام حسین علیه‌السلام برای کسی که امکان آن را دارد، کم شدن عمر را در پی دارد. به‌عنوان‌مثال در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام بیان‌شده که: «مَنْ لَمْ یَزُرْ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام فَقَدْ حُرِمَ خَیْراً کَثِیراً وَ نُقِصَ مِنْ عُمُرِهِ سَنَهٌ». (4) هر کس قبر حسین علیه‌السلام را زیارت نکند، بى‌گمان از خیر کثیر محروم است و یک سال از عمرش کم مى‌شود.

2. صله‌رحم
از دیگر اعمالی که در احادیث تأکید فراوانی بر آن شده و عامل افزایش عمر دانسته شده است، صله‌رحم است. در ادامه به دو حدیث به‌عنوان نمونه اشاره می‌شود. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله بیان‌شده که: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُبْسَطَ لَهُ فِی رِزْقِهِ وَ یُنْسَأَ لَهُ فِی أَجَلِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ». (5) هر که خوش دارد روزی‌اش زیاد و عمرش دراز شود، صله‌رحم به‌جا آورد. همچنین در روایتی دیگر از ایشان چنین آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ لَیَکُونُونَ فَجَرَهً وَ لَا یَکُونُونَ بَرَرَهً فَیَصِلُونَ أَرْحَامَهُمْ فَتَنْمِی أَمْوَالُهُمْ وَ تَطُولُ أَعْمَارُهُمْ فَکَیْفَ إِذَا کَانُوا أَبْرَاراً بَرَرَهً». (5) مردمى که گناهکارند و نه نیکوکار، با صله‌رحم، اموالشان زیاد و عمرشان طولانى می‌شود. حال اگر نیک و نیکوکار باشند، چه خواهد شد؟!

3. تقوا
تقوا عامل دیگری است که در روایات از آن به عامل افرایش عمر یاد شده است. در حدیثی از نبی مکرم اسلام روایت‌شده که: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُنْسَأَ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ یُوَسَّعَ لَهُ فِی رِزْقِهِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ وَ لْیَصِلْ رَحِمَهُ». (7) هر کس دوست دارد که عمرش طولانى و روزی‌اش زیاد شود، تقواى الهى پیشه کندو صله‌رحم نماید.

4. دعا کردن
مطابق سخنان معصومان علیهم‌السلام، دعا و طلب عمر طولانی، کاری درست بوده و می‌تواند در این امر تاثیرگزار باشد. با مراجعه به ادعیه اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌توان مشاهده کرد که ایشان از خداوند، طلب عمر طولانی و بابرکت کرده‌اند. به‌عنوان‌مثال در بخشی از دعای امام زین‌العابدین علیه‌السلام معروف به ابوحمزه ثمالی چنین آمده است: «اللَّهُمَّ ... اجْعَلْنِی مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ وَ رَضِیتَ عَنْهُ وَ أَحْیَیْتَهُ حَیَاهً طَیِّبَهً فِی أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ أَسْبَغِ الْکَرَامَهِ وَ أَتَمِّ الْعَیْش‏». (8)خداوند! مرا از کسانى قرار ده که عمرشان را دراز و کردارشان را نیکو گردانیده‌ای و نعمتت را بر آنان تمام کرده‌ای و از آنان خُرسندى و به آنان زندگی‌ای پاک، همراه با پایدارترین شادمانى و سرشارترین کرامت و کامل‌ترین رفاه، عطا نموده‌ای.
در دعایی دیگر از امام صادق علیه‌السلام نیز چنین از خداوند درخواست شده است: «اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِی وَ امْدُدْ لِی فِی عُمُرِی وَ اجْعَلْ لِی مِمَّنْ یَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی». (9) بار خدایا! روزى‌ام را واسع کن و عمرم را دراز کن و گناهم را بیامرز و مرا از آن‌ها مقرر دار که بدان‌ها دینت را یارى کنى و دیگرى را به‌جایم مگیر.
البته باید دانست که عمر بلند ولی بدون برکت و عمل صالح ارزشی ندارد و لذا اهل‌بیت علیهم‌السلام، در ادعیه خویش به این نکته نیز توجه داشته‌اند و در کنار این، از خداوند می‌خواهند که چنانچه قرار است عمر افراد در مسیر شیطانی و بدی صرف شود، چنین زندگانی را نصیب انسان نکند. امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه سجادیه به زیبایی فرموده‌اند: «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ». (10) عمر مرا دراز نماى و چنان کن که در طاعت تو به سر شود و چون مرتع عمر من چراگاه اهریمن گردد، پیش از آنکه خصومت تو بر من تازد یا خشم تو مرا به سر در اندازد، جان من بستان.
همچنین حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در مناجاتشان با خداوند متعال چنین نجوا می‌نمودند: «اللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَا عَلِمْتَ الْحَیَاهَ خَیْراً لِی وَ تَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ الْوَفَاهُ خَیْراً لِی‏». (11) بار خدایا! تو را به علم غیبت و توانایی‌ات بر آفرینش، سوگند مى‌دهم که مرا تا وقتى مى‌دانى زنده‌بودن برایم بهتر است، زنده بداری و هرگاه مرگ برایم بهتر بود، بمیرانى.

5. احسان و کمک به دیگران
نیک‌رفتاری و کمک به دیگران از دیگر عواملی است که می‌تواند در افرایش عمر آدمی تأثیر گزار باشد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «کَثْرَهُ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ». (12) بسیار احسان کردن بر عمر مى‏افزاید. بسیاری از مردم، صدقه و کمک مؤمنانه را به‌عنوان عاملی برای دفع بلا می‌شناسند. این تفکر درست بوده و ریشه در روایات اسلامی دارد. رفع بلا و به‌خصوص حوادث مرگبار می‌تواند باعث افزایش عمر افراد شود؛ اما در مورد صدقه روایتی ویژه نیز وجود دارد که نشان از تأثیر آن در افزایش عمر دارد. امام باقر علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند: «الْبِرُّ وَ صَدَقَهُ السِّرِّ یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْعُمُرِ وَ یَدْفَعَانِ عَنْ سَبْعِینَ مِیتَهَ سَوْءٍ». (13) کار خیر و صدقه، فقر را می‌برند، بر عمر می‌افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می‌کنند.
از کارهایی که احادیث زیادی در مورد آن وجود دارد و لذا داری اهمیت مضاعفی است، موضوع رفتار خوب، احسان و احترام به پدر و مادر است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در این موضوع فرموده‌اند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُمَدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ یُبْسَطَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ أَبَوَیْه‏». (14) کسى که دلش مى‏خواهد عمرش طولانى شود و روزى‏اش فراخ و گسترده گردد، باید به پدر و مادرش نیکى کند.
در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نیز چنین بیان شده است: «إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ یَزِیدَ اللَّهُ فِی عُمُرِکَ فَسُرَّ أَبَوَیْکَ». (15) اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بیفزاید، پدر و مادرت را خوشحال کن. علاوه بر پدر مادر، نیکی به سایر اعضای خانواده نیز از عوامل افزایش عمر دانسته شده است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زَادَ اللَّهُ فِی عُمُرِهِ». (16) هر کس به شایستگى در حقّ خانواده‌اش نیکى کند، خداوند بر عمرش می‌افزاید.
بنابراین، احسان و کمک و نیکی به دیگران و به‌خصوص به پدر و مادر و خانواده، از عوامل افزایش عمر به‌حساب می‌آید.

6. نیت، رفتار و گفتار مناسب
در روایات اسلامی بیان‌شده که رفتار و گفتار مناسب خود باعث افزایش عمر و برکت در زندگی است. به‌عنوان نمونه در حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله چنین نقل‌شده است: «مَنْ أُلْهِمَ الصِّدْقَ فِی کَلَامِهِ وَ الْإِنْصَافَ مِنْ نَفْسِهِ وَ بِرَّ وَالِدَیْهِ وَ وَصَلَ رَحِمَهُ أُنْسِئَ لَهُ فِی أَجَلِهِ وَ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی رِزْقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقْلِهِ وَ لُقِّنَ حُجَّتَهُ وَقْتَ مُسَاءَلَتِهِ». (17) به هر کس، راست‌گویی در گفتار، انصاف در رفتار، نیکى به والدین و صله‌رحم الهام شود، اجلش به تأخیر می‌افتد، روزی‌اش زیاد می‌گردد، از عقلش بهره‌مند می‌شود و هنگام سؤال [مأموران الهى] پاسخ لازم به او تلقین می‌گردد یا در حدیثی دیگر از امام صادق علیه‌السلام روایت‌شده که: «إِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ یَعْمُرَانِ الدِّیَارَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ». (18) نیکوکارى و خوش‌اخلاقی، خانه‌ها را آباد و عمرها را طولانى می‌کنند. بنابراین کسی که خوش‌اخلاقی می‌کند و در رفتار و گفتار رعایت همه جوانب را انجام می‌دهد می‌تواند از این موهبت برخوردار شود. 
به‌عنوان‌مثال یکی از رفتارهای خوبی که افراد دارند و در احادیث از عوامل طولانی شدن عمر نام برده شده، شکر و سپاس گویی است. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «زِیَادَهُ الشُّکْرِ وَ صِلَهُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَفْسَحُ فِی الْأَجَلِ». (19) شکرگزارى فراوان و صله‌رحم، عمر را زیاد می‌کنند و بر مُهلت زندگى می‌افزایند.
علاوه بر این، نیت خوب نیز می‌تواند در این راستا تأثیر گزار باشد. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین روایت‌شده است: «مَن حَسُنَت نِیَّتُهُ زِیدَ فی عُمرِهِ‌». (20) هر که خوش نیّت باشد، عمرش زیاد شود.

7. انجام برخی اعمال
در روایات بیان‌شده که انجام برخی اعمال موجب افزایش عمر خواهد بود. زیارت امام حسین علیه‌السلام یکی از این کارها است که به‌صورت مستقل بیان گردید. در روایات از برخی اعمال دیگر مانند حج رفتن (21) نمازخواندن در مسجد سهله (22) و داشتن طهارت و وضو (23) نیز به ‌عنوان عامل افزایش عمر یاد شده است.

8. رعایت برخی امور بهداشتی و روانی
در احادیث رعایت برخی کارها که به‌نوعی مرتبط با موضوع بهداشت فردی و روانی افراد می‌شود، عامل افزایش زندگی دانسته شده است. به‌عنوان‌مثال صبحانه خوردن در صبح زود، پوشیدن کفش مناسب، کم کردن قرض و افراط نکردن در آمیزش و زناشویی (24) گرفتن ناخن‌ها در روز جمعه (25) نشستن بر سر سفره (26) ازاین‌دست کارها است.
در پایان باید تذکر داد که تمامی موارد بیان شده در افزایش عمر به‌صورت مطلق نیست و باید دانست که در مقابل این افزایش عمر، عواملی نیز وجود دارد که می‌تواند باعث کاهش عمر شود و به‌نوعی اثرات این اعمال را خنثی کند. به‌عنوان‌مثال، گناه کردن از کارهایی است که موجب کاهش عمر خواهد شد. (27) بنابراین، کسی که می‌خواهد از چنین فضیلت و خاصیتی بهره‌مند شود، در کنار انجام کارهایی که موجب افزایش عمر می‌شود، باید از کارهایی که موجب کاهش عمر می‌شود نیز دوری گزیند. 

نتیجه:
در منابع حدیثی، اعمال و آدابی در جهت افزایش عمر بیان شده است. زیارت امام حسین علیه‌السلام، صله‌رحم و داشتن تقوا از این موارد هستند، علاوه بر این، دعا کردن و احسان و کمک به دیگران نیز در طولانی شدن عمر مفید است. نیت، رفتار و گفتار مناسب نیز مطابق روایات می‌تواند در افزایش عمر کمک نماید. همچنین انجام برخی اعمال و رعایت پاره‌ای از امور بهداشتی و روانی نیز مطابق احادیث در این موضوع مؤثر هستند.

پی‌نوشت‌ها:
1. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی (للطوسی)، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414 ق‏، ص 317، ح 644.
2. ابن قولویه، جعفر بن محمد، ‏ کامل الزیارات، محقق / مصحح: امینى، عبدالحسین، نجف: دارالمرتضویه، 1356 ش، ص 152، ح 5.
3. همان، ص 151، ح 1.
4. همان، ص 151، ح 3.
5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362 ش‏، ج‏1، ص 32، ح 112.
6. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 155، ح 21.
7. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، محقق / مصحح: عرفانیان یزدى، غلامرضا، قم: المطبعه العلمیه، 1402 ق، ص 39، ح 105.
8. طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، محقق / مصحح: ندارد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، 1411 ق، ج‏2، ص 594.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏2، ص 553، ح 10.
10. على بن الحسین، امام چهارم علیه‌السلام‏، الصحیفه السجادیه، محقق / مصحح: ندارد، قم: دفتر نشر الهادى‏، 1376 ش‏، ص 94.
11. ابن طاووس، على بن موسى‏، فلاح السائل و نجاح المسائل، محقق / مصحح: ندارد، قم: بوستان کتاب‏، 1406 ق‏، ص 204.
12. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376 ش، ص 390، ح 16.
13. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏4، ص 2، ح 2.
14. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، 1407 ق‏، ص 126.
15. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، همان، ص 33.
16. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏8، ص 219، ح 269.
17. کراجکى، محمد بن على‏، معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، محقق / مصحح: حسینى، احمد، تهران: المکتبه المرتضویه، 1394 ق‏، ص 40.
18. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، همان، ص 29، ح 73.
19. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، همان، ص 275، ح 4999.
20. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، همان، ص 127، ح 315.
21. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏4، ص 281، ح 3.
22. مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین و غفاری علی‌اکبر، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق‏، ص 60.
23. مفید، محمد بن محمد، کتاب المزار- مناسک المزار (للمفید)، محقق / مصحح: ابطحى، محمدباقر، قم: کنگره جهانى هزاره شیخ مفید- رحمه‌الله علیه‏، 1413 ق‏، ص 14.
24. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی (للطوسی)، همان، ص 666، ح 1395.
25. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار (للشعیری)، محقق / مصحح: ندارد، نجف: مطبعه حیدریه، بی‌تا، ص 121.
26. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان‏، ج‏4، ص 50، ح 15.
27. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، همان، ص 362.

 

 

 

 

 

 

از منظر معارف دینی، علم وسیله و ابزار است نه اینکه خودش هدف نهایی باشد. در واقع علم ابزار هدایت و زندگی متعالی در این دنیا و زندگی اخروی است.

پرسش:

 در دین مبین اسلام، توصیه‌های فراوانی در موضوع علم‌آموزی وجود دارد و ثواب‌های فراوانی هم برای آن ذکرشده است؛ حال سؤال این است که آیا این توصیه‌ها فقط شامل علوم دین می‌شود و یا اینکه آموختن دیگر علوم، مانند علوم دانشگاهی و درس‌های مدرسه هم ارزش‌دارند؟

پاسخ:

دین اسلام به‌عنوان دین خاتم، رویکرد عقلانی بسیار قوی دارد و نقش دانش، آموزش، آموختن و عالمان در آن پراهمیت است. نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نازل شد گویای این توجه است که می‌فرماید:

﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم﴾؛(1)

بخوان به نام پروردگارت که [جهان را] آفرید. [همان کسی که] انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت بزرگوار است؛ همان کسی به‌وسیله قلم تعلیم کرد و به انسان آنچه را نمی‌دانست، یاد داد.

بررسی روایات مربوط به علم در منابع روایی نشان‌دهنده چند اصل مهم است که می‌تواند جایگاه انواع علوم با کارکردهای مختلف را از منظر معارف دینی مشخص کند؛ به عبارت دیگر با توجه به ملاک‌هایی که در روایات ارائه‌شده می‌توان تشخیص داد که چه علمی مفید و ارزشمند است و چه علمی ارزش آموختن و آموزش دادن ندارد؛ در ادامه به برخی از این اصول اشاره خواهد شد.

الف) ابزار بودن علم

از منظر معارف دینی، علم وسیله و ابزار است نه اینکه خودش هدف نهایی باشد. در واقع علم ابزار هدایت و زندگی متعالی در این دنیا و زندگی اخروی است. امام صادق علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:

«لَیسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ، إنَّما هُوَ نورٌ یَقَعُ فی قَلبِ مَن یُریدُ اللّه ُ تَبارَکَ و تَعالى أن یَهدِیَهُ»؛ (3)

علم به کثرت آموختن نیست، بلکه علم نوری است که هر کس را خدا بخواهد هدایتش کند، در دل او قرار می‏دهد.

این روایت نشان می‌دهد که علم‌آموزی بخشی از مسیر هدایت است و آنچه مهم است حرکت در مسیر کمال و هدایت و سعادت است. همچنین امام صادق علیه‌السلام در روایت دیگری می‌فرمایند:

«مَن تَعَلَّمَ العِلمَ و َعَمِلَ بِهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ عَظیما فَقیلَ: تَعَلَّمَ لِلّهِ و َعَمِلَ لِلّهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ»؛(3)

یعنی هر کس براى خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمان‌ها به بزرگى یاد شود و گویند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل کرد و براى خدا آموزش داد.

در این روایت نیز به‌روشنی بیان‌شده که مسئله اصلی در جریان تعلیم و تعلّم، خدایی بودن و عمل به آن است و الا خود علم ابزاری بیش نیست. در واقع ارزش علم در کاربست آن برای اهداف عالی و در مسیر الهی است.

ب) مفید بودن

در معارف حدیثی، علم و عالم باید برای فرد، جامعه و دین سودمند باشد. اگر دانشی چنین بهره‌ای را نداشته باشد، مصداق «لغو» خواهد بود. بر همین اساس در روایات چنین آمده است که:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ ... مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع»؛‏(4)

یعنی خدایا! به تو پناه می‌برم از دانـشی که سود نبخشد.

این تعابیر نشان می‌دهد که اگر علم، نفعی نداشته باشد، آفت خواهد داشت و آسیب‌هایی در پی خواهد دارد که معصوم علیه‌السلام از آن‌ها به خدا پناه می‌برد. درجایی دیگر چنین آمده است:

«خَیرَ العلْمِ ما نَفَع»؛(9)

یعنی بهترین علم علمی است که همراه بافایده باشد.

اگر این روایت در کنار بقیه روایات معنا شود، می‌تواند گفت که منظور بهترین علم نیست، بلکه علم آنی است که نافع باشد و غیر آن علم نیست. همین رویکرد نسبت به منتسبان به علم یعنی عالمان نیز وجود دارد. امام باقر علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:

«عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِیْنَ اَلْفَ عَابِد»؛ (6)

عالمی که مردم از علم او بهره بگیرند از هفتاد هزار عابد بهتر است.

بنابراین یکی از ملاک‌های علم مطلوب از منظر روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، سودمند بودن آن است و این منافع می‌تواند، دینی و یا حتی دنیایی باشد چراکه به‌صورت مطلق بیان‌شده است.

 

ج) همگانی بودن

آنچه از معارف دینی به‌خصوص سیره و کلمات معصومان قابل‌برداشت است، عمومی بودن تعلم است. برخلاف برخی جوامع که پیش از اسلام در مناطقی از دنیا وجود داشت و دانش را مختص طبقات خاص از جامعه می‌دانستند، رسول خدا صلی‌الله علیه و اله و اهل‌بیت ایشان، همه مردم را به فراگیری دانش و سوادآموزی ترغیب می‌کردند. در روایت مشهور از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله چنین گزارش‌شده:

«طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَهٌ عَلَى‏ کُلِ‏ مُسْلِمٍ‏ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْمِ»؛ (7)

طلب‌ علم‌ بر هر مسلمانی‌ واجب‌ است‌، بدانید خدا دانش‌ جویان‌ را دوست‌ دارد.

در برخی روایات حتی انحصار جنسیت نیز شکسته شده و مراد از مسلم را همه مردان و زنان مسلمان، معرفی کرده‌اند.(8)نکته مهم‌تر اینکه حتی منبع فراگیری را منحصر نکرده‌اند و دانش و حکمت را از هرکجا که می‌توان باید دریافت کرد. (9)

 

 

د) شرافت برخی علوم

به اعتبار محتوا، یک دانش می‌تواند ابزاری شریف و مقدس باشد مانند علوم مرتبط با قرآن و کلام اهل‌بیت علیهم‌السلام. این محتوا حتی می‌تواند به عالم آن، جایگاه ببخشد چنان‌که حضرت على علیه‌السلام می‌فرمایند:

«قِیمَهَ کُلِّ امْرِءٍ مَا یَعْلَم»؛‏ (10)

ارزش هر کس به آن چیزى است که مى‏داند.

در روایات، تقسیمات مختلفی برای علوم بیان‌شده است مانند بیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام که فرمودند:

 علوم چهار قسم است: علم فقه برای ادیان و علم پزشکی برای بدن‏ها و علم نحو (دستور زبان) برای زبان و علم کیهان‏شناسی برای زمان‏شناسی. (11)

همچنین امام صادق علیه‌السلام دانش‌ها را از زاویه دیگر چنین تقسیم فرموده‌اند:

«دانش مردم را در چهار چیز یافتم:

 اوّل: پروردگارت را بشناسی.

دوم: بدانی با تو و برای تو چه کرده است.

سوّم: بدانی از تو چه خواسته است.

چهارم: بدانی چه چیز، تو را از دینت بیرون می‌کند.»(12)

آنچه از دسته‌بندی‌های مختلف دانش در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام به دست می‌آید این نکته است که همه علوم یکسان نبوده و طبیعتاً آنچه ارتباط بیشتری با جنبه خداشناسی و هدایت مردم دارد، برتر است.

نتیجه:

بنا بر اصولی که از روایات به دست آمده، دانش جنبه ابزاری دارد و وسیله‌ای برای تأمین نیازهای مادی و معنوی انسان در مسیر هدایت است؛ بنابراین علم باید برای عالم و دیگران مفید بوده و در عین حال همگان به علم‌آموزی دعوت و تشویق شده‌اند. این نکته نیز قابل‌برداشت است که انسان می‌تواند هر دانشی که موردعلاقه اوست را بیاموزد؛ اما روشن است که علومی که محتوای دینی دارند در درجه بالاتری نسبت به دیگر دانش‌ها قرار دارند.

کلمات کلیدی:

علم آموزی، معلم، تعلیم و تربیت در اسلام، شرافت علوم، ابزار بودن علم.

 پی نوشت

  1. سوره علق، آیات 1-5.
  2. مجلسى، محمدباقر‏، بحارالانوار، ج 1، ص 225.
  3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 35.
  4. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد،  ج 1، ص 75.
  5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402.
  6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 33.
  7. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن‏، ج 1، ص 225.
  8. رجوع کنید: ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، ‏مجموعه ورّام‏، ج 2، ص 176.
  9. ر ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 167.
  10. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص 109.
  11. مجلسى، محمدباقر‏، بحارالانوار، ج 1، ص 218.
  12. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 50.

فهم و درک معانی برخی از روایات یا حل برخی تعارضات در روایات که انسان با آن ها مواجه می شود نیاز به تخصص و شناخت زبان روایات دارد که مقدمات خاص خود را می طلبد.
تعارض توصیه و نهی نسبت به وسیع بودن خانه، در روایات

پرسش:
در برخی از روایات توصیه به منزل بزرگ‌شده است و از سوی دیگر در روایاتی فرموده‌اند «هر بنایى که بیش از نیاز باشد، در روز قیامت وبال گردن صاحب اوست» این دو دسته روایات چگونه قابل‌جمع است؟
 

پاسخ:
در برخی روایات، اموری از سعادت و خوشبختی انسان شمرده است. ازجمله آن‌ها منزل وسیع و بزرگ است. از سوی دیگر در روایاتی فرموده‌اند: «هر بنایى که بیش از نیاز باشد، در روز قیامت وبال گردن صاحب اوست». 
در این نوشتار به چگونگی جمع بین این دو دسته روایات پرداخته می‌شود.

1. در کتاب‌های حدیثی بابی به‌عنوان «سَعَهِ الْمَنْزِلِ‏» (1) یا «اسْتِحْبَابِ سَعَهِ الْمَنْزِلِ» (2) داریم. به‌عنوان نمونه برخی از روایات درباره گشایش خانه نقل می‌شود.
امام صادق علیه السلام فرمودند:« مِنَ السَّعَادَهِ سَعَهُ الْمَنْزِلِ»؛ (3) خانه وسیع مایه سعادت زندگى است. همچنین ایشان خانه وسیع را مایه راحتی و آسایش مؤمن دانسته و فرموده‌اند: «ثَلَاثَهٌ لِلْمُؤْمِنِ فِیهَا رَاحَهٌ: دَارٌ وَاسِعَهٌ تُوَارِی عَوْرَتَهُ وَ سُوءَ حَالِهِ مِنَ النَّاسِ ...»؛ (4) راحتى مؤمن در سه چیز است: خانه وسیعى که ضعف‌ها و بدحالی‌اش را از مردم بپوشاند... .
از امام کاظم علیه السلام درباره خوبى زندگى دنیا سؤال شد، ایشان فرمودند: «سُئِلَ عَنْ فَضْلِ عَیْشِ الدُّنْیَا قَالَ سَعَهُ الْمَنْزِلِ وَ کَثْرَهُ الْمُحِبِّینَ»؛ (5) وسیع بودن منزل و زیاد بودن دوستداران است. نیز از ایشان نقل‌شده: «الْعَیْشُ السَّعَهُ فِی الْمَنَازِلِ وَ الْفَضْلُ فِی الْخَدَمِ»؛ (6) عیش و خوشى در وسیع بودن خانه‌ها و زیاد بودن خدمتکاران است.
امام صادق علیه السلام از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و اله نقل فرمودند: «مِنْ‏ سَعَادَهِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ الْمَسْکَنُ الْوَاسِعُ»؛ (7) از سعادت و نیک بختى مرد مسلمان داشتن خانه وسیع است.
از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در مورد سعادت فرد مسلمان نقل‌شده: «مِنْ سَعَادَهِ الْمُسْلِمِ سَعَهُ الْمَسْکَنِ وَ الْجَارُ الصَّالِحُ وَ الْمَرْکَبُ الْهَنِی‏ءُ»؛ (8) از خوشبختى مسلمان این است که خانه‌ای با وسعت و همسایه‌ای شایسته و مرکب (وسیله سوارى) آرام و راهوار داشته باشد.

2. روایات کراهت داشتن منزل تنگ و کوچک
در کتاب‌های حدیثی بابی به‌عنوان «کَرَاهَهِ ضِیقِ الْمَنْزِلِ‏» داریم. (9) به‌عنوان نمونه برخی از روایات نقل می‌شود. امام باقر علیه السلام منزل تنگ را از دشواری زندگی دانسته و فرموده‌اند: «مِنْ شَقَاءِ الْعَیْشِ ضِیقُ الْمَنْزِلِ»؛ (10) خانه تنگ و کوچک زندگى را سخت و دشوار می‌سازد.
در مورد دعا کردن برای وسیع شدن خانه نقل‌شده: «شَکَا رَجُلٌ مِنَ اَلْأَنْصَارِ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّ اَلدُّورَ قَدِ اِکْتَنَفَتْهُ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: ارْفَعْ صَوْتَکَ مَا اسْتَطَعْتَ وَ سَلِ اللَّهَ أَنْ یُوَسِّعَ عَلَیْکَ»؛ (11) روزى مردى از انصار به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله از بدى خانه و تنگى آن شکوه کرد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: آنچه در توان دارى صدایت را بلند کن و از خداوند بخواه که خانه‌ات را وسیع کند.
امام رضا علیه‌السلام برای برخی از موالیان خود منزل وسیع تهیه کردند. معمّر بن خلاّد گوید: «إِنَّ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام اشْتَرَى دَاراً وَ أَمَرَ مَوْلًى لَهُ أَنْ یَتَحَوَّلَ إِلَیْهَا وَ قَالَ: إِنَّ مَنْزِلَکَ ضَیِّقٌ فَقَالَ قَدْ أَحْدَثَ هَذِهِ الدَّارَ أَبِی فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام: إِنْ کَانَ أَبُوکَ أَحْمَقَ یَنْبَغِی أَنْ تَکُونَ مِثْلَهُ»؛ (12) امام رضا علیه السلام خانه‌اى خرید و به یکى از وابستگان خود گفت: خانه‌ات محقر و تنگ است، بیا به این خانه‌اى که من خریده‌ام نقل‌مکان نما. آن مرد گفت: پدرم این خانه را ساخته است. امام رضا علیه السلام فرمود: اگر پدرت حماقت کرده باشد، شایسته است که تو نیز حماقت کنى‌؟
خالد بن نَجیح گوید: در حضور امام صادق علیه السلام گفتگو از شومى و نحوست به میان آمد، حضرت علیه السلام فرمود: «تَذَاکَرُوا الشُّؤْمَ عِنْدَهُ فَقَالَ الشُّؤْمُ‏ فِی‏ ثَلَاثَهٍ فِی الْمَرْأَهِ وَ الدَّابَّهِ وَ الدَّارِ فَأَمَّا شُؤْمُ الْمَرْأَهِ فَکَثْرَهُ مَهْرِهَا وَ عُقُوقُ زَوْجِهَا وَ أَمَّا الدَّابَّهُ فَسُوءُ خُلُقِهَا وَ مَنْعُهَا ظَهْرَهَا وَ أَمَّا الدَّارُ فَضِیقُ سَاحَتِهَا وَ شَرُّ جِیرَانِهَا وَ کَثْرَهُ عُیُوبِهَا»؛ (13) نحوست و شومى در سه چیز ممکن است: در زوجه، حیوان سوارى و خانه، امّا شوم بودن زن در افزونى مهریّه و نافرمانى شوهر است و امّا شومى حیوان سوارى در بدخوئی و چموشى و عدم انقیاد اوست در سوارى و امّا شومى خانه در کم وسعتى و تنگى و بد بودن همسایگان و بسیاری عیب‌های آن است.

3. روایات نهی از داشتن منزل بزرگ
در برخی روایات داشتن منزل بزرگ مورد نهی قرارگرفته است که به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌شود. (14)
امام صادق علیه السلام فرمود: «کُلُّ بِنَاءٍ لَیْسَ بِکَفَافٍ فَهُوَ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»؛ (15) هر خانه‌ای که اضافه بر نیاز باشد، روز قیامت وبال گردن صاحبش خواهد بود. همچنین فرمودند: «مَنْ بَنَى فَوْقَ مَسْکَنِهِ کُلِّفَ‏ حَمْلَهُ‏ یَوْمَ الْقِیَامَه»؛ هر کس ساختمانی بیش از مورد نیازش بسازد، در قیامت، مجبورش می‌کنند تا آن‌ را بر دوش خود حمل کند. (16)
از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «مَنْ بَنَى بُنْیَاناً رِیَاءً وَ سُمْعَهً حَمَّلَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ- مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَهِ وَ هُوَ نَارٌ یَشْتَعِلُ مِنْهُ ثُمَّ یُطَوَّقُ فِی عُنُقِهِ وَ یُلْقَى فِی النَّارِ فَلَا یَحْبِسُهُ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا دُونَ قَعْرِهَا إِلَّا أَنْ یَتُوبَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ- کَیْفَ یَبْنِی رِیَاءً وَ سُمْعَهً فَقَالَ یَبْنِی فَضْلًا عَلَى مَا یَکْفِیهِ اسْتِطَالَهً بِهِ عَلَى جِیرَانِهِ وَ مُبَاهَاهً لِإِخْوَانِهِ»؛ (17) هر کس بنا و ساختمانى را براى خودنمائى و شهرت براى خویش بالا برد، روز قیامت آن بنا را از قعر هفتمین طبقه زمین بر دوش کشد در حالى که آتشى باشد شعله ‌دار، سپس چون طوق بر گردن او افکنند، سپس وى را با آن طوق در آتش دوزخ بیندازند و هیچ‌چیز مانع او از این عذاب نباشد تا به قعر جهنّم رسد جز اینکه توبه کند (و آن را با صاحبش بازگرداند) پرسیدند: یا رسول‌الله چگونه ساختمان ریائى و براى شهرت بنا می‌کند، فرمود: بنائى بسازد که از اندازه احتیاجش بیش باشد براى برترى جستن بر همسایگان و فخر فروختن به آنان که همگنان و برادران دینى اویند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ کَسَبَ مَالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِ اَلْبِنَاءَ وَ اَلْمَاءَ وَ اَلطِّینَ»؛ (18) هرکس مالى را از غیر راه حلال به دست آورد، خداوند ساختمان، آب و خاک را بر او مسلط‍‌ می‌کند.
امام هادى علیه السلام فرمود: «... وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ مِنْ أَرْضِهِ بِقَاعاً تُسَمَّى الْمُنْتَقِمَاتِ فَإِذَا کَسَبَ الرَّجُلُ مَالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ بُقْعَهً مِنْهَا فَأَنْفَقَهُ فِیهَا»؛ (19) همانا خداوند متعال زمین‌هایى به نام «منتقمات» قرار داده است؛ پس هرگاه شخصى مالى را از راه حرام به دست بیاورد، خداوند یکى از آن زمین‌ها را بر او مسلط‍‌ می‌کند که آن شخص مالش را در آن خرج کند و به هدر دهد.

4. جمع بین روایات
آنچه از مجموع این روایات و روایات دیگر به دست می‌آید به شرح زیر است:

4.1: قرآن کریم، ساختن ساختمان‌های تجمّلى و اشرافى را نهى کرده است. ﴿ أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَهً تَعْبَثُونَ* وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾؛ آیا شما بر روى هر مکان بلندى به بیهوده‌کاری و بدون نیاز برجى عظیم و برافراشته بنا می‌کنید؟ و کاخ‌های رفیع و استوار براى خود می‌سازید بدان امید که جاودانه بمانید؟
ازاین‌رو خانه‌های تجملاتی و اضافه بر نیاز مورد نهی قرار گرفته است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «کُلُّ بِنَاءٍ لَیْسَ بِکَفَافٍ فَهُوَ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»؛ (21) هر خانه‌ای که اضافه بر نیاز باشد، روز قیامت وبال گردن صاحبش خواهد بود. البته روشن است که میزان نیاز در خانواده‌ها متفاوت است، ولی مهم این است که خانه، به‌اندازه نیاز عرفی باشد و نه بیش‌تر.

4.2: از روایات استفاده می‌شود نظر اسلام درباره وسیع بودن منزل، ناظر به انتخاب مکانی است که خانواده به‌راحتی در آن زندگی کند و موجب پوشاندن ناموس و عیوبش باشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: «ثَلَاثَهٌ لِلْمُؤْمِنِ فِیهَا رَاحَهٌ: دَارٌ وَاسِعَهٌ تُوَارِی عَوْرَتَهُ وَ سُوءَ حَالِهِ مِنَ النَّاسِ ...»؛ (22) راحتى مؤمن در سه چیز است: خانه وسیعى که ضعف‌ها و بدحالی‌اش را از مردم بپوشاند... .

4.3: هر خانه بزرگی باعث سعادت دنیوی و اخروی نیست. حضرت علی علیه‌السلام در بصره چون به خانه علاء بن زیاد حارثى که از یارانش بود، براى عیادت وارد شد و وسعت خانه او را دید فرمود: «مَا کُنْتَ تَصْنَعُ [بِسَعَهِ] بِسِعَهِ هَذِهِ‏ الدَّارِ فِی الدُّنْیَا- [أَمَا] وَ أَنْتَ إِلَیْهَا فِی الْآخِرَهِ کُنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَهَ تَقْرِی فِیهَا الضَّیْفَ وَ تَصِلُ فِیهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَهَ»؛ (23) با این خانه وسیع در دنیا چه مى‌کنى‌؟ در حالى که در آخرت به آن نیازمندترى. آرى اگر بخواهى می‌توانی با همین خانه به آخرت برسى! در این خانه وسیع مهمانان را پذیرایى کنى، به خویشاوندان با نیکوکارى بپیوندى و حقوقى که بر گردن تو است به صاحبان حق برسانى، پس آنگاه تو با همین خانه وسیع به آخرت نیز می‌توانی برسی؛ بنابراین بزرگ بودن خانه وسیله‌ای برای دست یافتن صاحب‌خانه به هدف‌های شایسته خانوادگی و اجتماعی؛ مانند صله ارحام، اطعام فقرا، برگذاری مراسمات دینی و ... است.

4.4: در روایات از خانه‌های بزرگ و وسیع که برای فخرفروشی ساخته‌شده‌اند نهی شده است؛ اما منزلی که بنا بر نیاز مادی، معنوی یا اجتماعی ... ساخته‌شده باشد مورد نهی نیست. از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «مَنْ بَنَى بُنْیَاناً رِیَاءً وَ سُمْعَهً حَمَّلَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَهِ ... فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ- کَیْفَ یَبْنِی رِیَاءً وَ سُمْعَهً فَقَالَ یَبْنِی فَضْلًا عَلَى مَا یَکْفِیهِ اسْتِطَالَهً بِهِ عَلَى جِیرَانِهِ وَ مُبَاهَاهً لِإِخْوَانِهِ»؛ (24) هر کس بنا و ساختمانى را براى خودنمائى و شهرت براى خویش بالا برد، روز قیامت آن بنا را از قعر هفتمین طبقه زمین بر دوش کشد ... پرسیدند: یا رسول‌الله چگونه ساختمان ریائى و براى شهرت بنا می‌کند، فرمود: بنائى بسازد که از اندازه احتیاجش بیش باشد براى برترى جستن بر همسایگان و فخر فروختن به آنان که همگنان و برادران دینى اویند.

نتیجه:
با توجه به روایاتی که در ارتباط با خانه و منزل به ما رسیده، مشاهده می‌شود که از یک‌سو از داشتن منزل بزرگ نهی شده و از سوی دیگر به داشتن منزل وسیع و بزرگ توصیه‌شده است. آنچه از مجموع این روایات به دست می‌آید، آن است که روایات درباره بزرگی و وسیع بودن منزل، ناظر به انتخاب مکانی است که خانواده به‌راحتی و آسایش و پوشاندن در آن زندگی کند. ساختمان تجملی ساختن و فخرفروشی کردن بر برادران دینی مورد نهی قرارگرفته است. برخورداری از مسکن به‌اندازه نیاز و کفایت باشد. هر خانه بزرگی باعث سعادت دنیوی و اخروی نیست. بزرگ بودن خانه وسیله‌ای برای دست یافتن صاحب‌خانه به هدف‌های شایسته خانوادگی و اجتماعی؛ مانند صله ارحام، اطعام فقرا، برگذاری مراسمات دینی و ... است.

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، 8 ج‏6، ص 525 و 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
2. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج 5، ص 299-302، مؤسسه
آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق.
3. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 525، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
4. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 525 و 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
5. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
7. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، ص 183 و 184، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1362 ش.
9. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج‏5، ص 302 و 303، مؤسسه  آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق.
10. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
11. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 525، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
13. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص 556، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
14. ر.ک: شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج‏5، ص، 338، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق. «کَرَاهَهِ تَشْیِیدِ الْبِنَاءِ وَ اسْتِحْبَابِ الِاقْتِصَارِ مِنْهُ عَلَى الْکَفَافِ وَ تَحْرِیمِ الْبِنَاءِ رِیَاءً وَ سُمْعَهً».
15. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 531، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
16. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج‏2، ص 608، دارالکتب الإسلامیه، قم، چاپ دوم، 1371 ق.
17. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 11، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق؛ ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 281، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.
18. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏6، ص 531، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
19. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏6، ص 532، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
20. سوره شعرا، آیه 128- 129.
21. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 531، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
22. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ج‏6، ص 525 و 526، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
23. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه، خطبه 209، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
24. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 11، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق.

 

همان قدر که در اسلام به توسل و گریه و امثال آن بها داده شده است به همان میزان هم به شادی و نشاط حلال بها داده شده است که قوت بخش زندگی انسان است.
میزان عزاداری و شادی و نشاط در جامعه

پرسش:
آیا این‌همه گریه و عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام، افراط نیست؟ پس تکلیف شادی و نشاط چه می‌شود؟
 

پاسخ:
توسل به اهل‌بیت مخصوصاً گریه و عزاداری برای امام حسین علیهم‌السلام، از مواردی است که سفارش‌های زیاد در مورد آن در منابع دینی آمده است. از سویی که شبهات و حملات زیادی در ایام عزاداری نسبت به گریه و عزاداری وارد می‌شود که یکی از آن‌ها درخواست تبیین نسبت بین شادی و گریه و توسل است. 

برای روشن شدن این موضوع توجه به نکات زیر لازم است:

1. در ابتدا باید به‌صراحت بگوییم که اسلام موافق شادی است. قرآن در این ارتباط می‌فرماید: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون‏» «ای پیامبر! به مؤمنان بگو که به دلیل قرار گرفتن در دایره فضل و رحمت پروردگار شاد باشند و چنین توفیقی از هر آنچه تاکنون به دست آورده اند بهتر است». (1) شادی‌های حلال بسیاری وجود دارند که اسلام نه تنها با آن‌ها به مبارزه برنخاسته، بلکه در بسیاری موارد، آن‌ها را مورد تأیید خویش نیز قرار داده است. 
روایتی از امام صادق علیه‌السلام بر این نکته تأکید دارد که شادی‌های حلال دنیایی می‌تواند کمکی برای رسیدن به شادی‌های معنوی باشد. ایشان به نقل از اندرزهای حکیمانه آل داوود می‌فرماید: یک مسلمان اندیشمند سزاوار است که در حال انجام یکی از این سه کار مشاهده شود: یا در حال فعالیت اقتصادی و تأمین معاش بوده، یا برای آخرت خویش توشه برداشته و یا به شادی‌هایی که حرام نیستند بپردازد و نیز هر مسلمان سزاوار است که بخشی از فرصت‌های خود را با پروردگار خویش خلوت کند و بخشی دیگر را با دوستانی بگذراند که او را به یاد آخرتش بیندازند و باقی‌مانده فرصت خویش را نیز به شادی‌های حلال بپردازد که این شادی‌ها کمکی برای او در انجام دو فعالیت قبلی خواهند بود. (2)

2. بله برخی شادی‌ها جایز نیست، ولی باید دانست تنها شادی‌هایی از دیدگاه اسلام غیرمجازند که آثار سوء فردی و اجتماعی را به دنبال داشته باشند. شادی‌های برگرفته از انواع ارتباطات جنسی نابودکننده بنیاد خانواده و اجتماع، شادی‌های ناشی از فقدان بخش‌هایی از سیستم هوشیاری بدن به دلیل مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر، شادی ناشی از اذیت و آزار دیگران در روابط اجتماعی (رانندگی نامناسب، تجاوز به حریم خصوصی دیگران، تخریب اموال عمومی و ...)، شادی ناشی از اسراف و تبذیر و استفاده نادرست از نعمت‌های خدادادی، شادی ناشی از تکبر و فخرفروشی به دیگران از بابت ثروت یا مقام اجتماعی، شادی فرار از جهاد و شادی منافقانه ناشی از شکست ظاهری افراد با ایمان و ... ازجمله مواردی هستند که مورد تأیید اسلام نبوده و بسیاری از آن‌ها از سوی دیگر جوامع بشری نیز امری ناپسند به شمار می‌آیند. 
اگر کمی واقع‌نگر باشیم به‌راحتی درخواهیم یافت که تنها شادی‌های غیراخلاقی از طرف اسلام ممنوع شده و انواع شادی‌های معنوی و طبیعی نه تنها رواست، بلکه در بسیاری موارد لازم و واجب است و آنجا که سخن از بازخواست انسان‌ها به دلیل شاد بودن است، جایی است که این شادی به ناحق باشد: «ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُون‏» «گرفتاری شما به کیفر الهی بدان دلیل است که شما به ناحق در زمین به شادی و گردنکشی می‌پرداختید». (3) بنابراین اسلام موافق شادی و نشاط است. آنچه موجب شبهه و حمله گشته، فاصله گرفتن آنان از اسلام و برداشت‏های نادرست از دین بوده است. 

3. در مورد گریه و اثرات آن روایات بسیاری وارد شده که بخشش گناهان یا بهشتی شدن با گریه بر امام حسین علیه‌السلام و همراهی اهل‌بیت علیهم اسلام یکی از این اثرات است؛ که امام رضا علیه‌السلام فرمود: «هرکسی مصیبت ما را یاد کند و برای ظلم‌هایی که به ما شده گریه کند، در روز قیامت با ما و در درجه ما خواهد بود». (4) امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: «هر مؤمنی که برای کشته شدن حسین اشک بریزد تا بر گونه‌اش جاری شود، خداوند او را در غرفه‌های بهشتی جای می‌دهد که مدتی طولانی در آن‌ها ساکن باشد»(5) امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هرکس که نزد او از حسین علیه‌السلام یاد شود و به اندازه بال مگسی از چشمانش اشک جاری شود، ثواب او بر عهده خدای عزوجل است و خدای متعال به کمتر از بهشت برای او راضی نمی‌شود». (6) از این روایات که ثواب‌های عظیمی برای زیارت امام حسین علیه‌السلام گفته شده بسیار زیاد است که در کتب مزار و زیارت‌ها آمده است.

4. اما به‌طور کلی گریه را ازنظر انگیزه و دلیل، می‌توان به پنج نوع تقسیم نمود:

الف) گریه‌ای که انگیزه عقیدتی دارد؛ انسان مؤمن بر این باور است که همواره در محضر خدا قرار دارد و تمام اعمال و رفتار او ضبط شده و روز قیامت خوبی‌ها و زشتی‌های کردار و رفتار او نمایان می‌گردد. توجه به گذشته تاریک و گناه‌آلود، مسلمان معتقد را به گریه وامی‌دارد تا آثار شوم گناه را از دل بزداید و خود را متحول سازد. انسان‌های کمال یافته و معصومان نیز از خوف و خشیّت الهی همواره اشک خوف می‌ریختند. این گریه نشانه ایمان کامل است. امام سجاد علیه‌السلام فرمود: محبوب‌ترین قطره در پیشگاه خداوند متعال، قطره اشکی است که مخلصانه در تاریکی شب و از ترس خدا ریخته شود. (7)

ب) گریه‌ای که از علاقه طبیعی انسان به خود سرچشمه می‌گیرد و خاستگاه آن عواطف و احساسات است؛ خداوند متعال در وجود بشر قلب را نهاده که در رویارویی با حوادث و مصائب جان‌سوز دگرگون می‌شود،‌تکان می‌خورد، می‌سوزد و اشک را از چشمان سرازیر می‌کند. انسان در زیان‌های مالی و جانی و از دست دادن عزیزانی که به آن‌ها انس و الفت پیدا کرده است، اندوهگین شده و دچار ناراحتی‌های روحی و روانی می‌شود. امّا گریه و گریستن، عقده‌های درونی را برطرف کرده و به انسان آرامش می‌بخشد؛ از این‌رو در علم اخلاق از این ویژگی قلب و رقت و نرمی آن تمجید شده است چرا که نشانه قلب زنده آن است که از عواطف و احساسات سازنده‌ای سرشار باشد.

ج) گریه‌ای که از فضیلت طلبی و کمال خواهی سرچشمه می‌گیرد؛ انسان در فقدان معلم، استاد و مربی اخلاق و بلکه بالاتر، در ارتحال پیامبر صلی‌الله علیه و آله یا امام علیه السلام اشک می‌ریزد و عزاداری می‌کند. انگیزه این نوع گریه آن است که با مرگ پیشوای خود احساس می‌کند از راه کمال و رشد بازمانده و مرشد و راهنمای بزرگی را از دست داده که بدون او دست‌یابی به کمالات بالاتر برایش دشوار است. پس از وفات رسول خدا صلی‌الله علیه و آله خلیفه اول و دوم به زیارت ام ‌ایمن آمدند. پس از حضور آنان ام ‌ایمن گریه کرد، خلیفه دوم گفت: چرا گریه می‌کنی؟ برای رسول خدا که در پیشگاه خداوند قرار دارد گریه معنا ندارد! ام ‌ایمن پاسخ داد: گریه من برای از دست دادن پیامبر نیست. بلکه گریه من به خاطر آن است که دست ما از اخبار آسمان و وحی کوتاه شده است. (8) از این‌رو این نوع گریه از نوع اول ارزش بالاتری دارد. در این نوع گریه، در واقع گریه کننده بر خود می‌گوید.

د) اندوه و گریه بر مظلوم؛ نوع دیگر گریه، گریه بر مظلوم است به خاطر ظلم و ستمی که بر او وارد شده مانند گریه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله برای عموی خود حضرت حمزه و همچنین گریه برای علی علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام پیش از شهادت آنان و مثل گریه و عزاداری مسلمانان در شهادت‌های ائمه دین که به‌صورت مظلومانه به شهادت رسیدن. 

ه‍) گریه و عزاداری سیاسی؛ امام خمینی (ره) می‌فرماید: «زنده نگه‌داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی ـ عبادی است. عزاداری کردن برای شهیدی که همه‌چیز را در راه اسلام داده، یک مسئله سیاسی است، یک مسئله‌ای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از این اجتماعات استفاده می‌کنیم. ما از آن الله اکبر‌ها، ملت ما از آن الله اکبرها استفاده کرد، آن الله اکبر‌ها را باید حفظ بکنیم، باید به این مظاهر، شعایر و اموری که در اسلام به آن سفارش شده فکر کنید که این‌ها یک مسئله سطحی نبوده است که می‌خواستند جمع بشوند و گریه کنند،‌خیر. ما ملت گریه سیاسی هستیم. ما ملتی هستیم که با همین اشک‌ها سیل جریان می‌دهیم و سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است خرد می‌کنیم». (9) 
از این دید، ‌گریه زبان گویای فردی است که مورد تجاوز و ستم قرار گرفته باشد. در زمانی که با جباران به وسیله نیروی نظامی نمی‌توان مقابله کرد و حتی نمی‌گذارند سخنی گفته شود؛ تنها سلاح گریه است که نفرت و خشم را نشان می‌دهد و با این گریه است که اظهار تنفر و بیزاری از ستم و ستمگری آشکار می‌شود. این گریه‌ای است که مردم را نسبت به ستمگران بیدار می‌کند. شاهد این شیوه را در زندگی امام زین‌العابدین علیه السلام می‌توان دید. آن حضرت بیست سال در حال ماتم و گریه بود و این حزن و گریه امام تأثیر فراوانی در بیداری مردم داشت؛ چرا که با زبان رفتار از عظمت قیام عاشورا و شدت ظلمی که بر اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله رفته بود حکایت می‌کرد و از تبلیغات دروغین نیز پرده برمی‌داشت.

5. علاوه بر مطالب فوق برای گریه بر اهل‌بیت علیهم‌السلام نکاتی وجود دارد که مى‏توان در امور ذیل، آن‌ها را خلاصه کرد: قرآن و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و اهل‏بیت علیه السلام را بر مسلمانان واجب کرده است (10) روشن است که دوستى لوازمى دارد و محب صادق، کسى است که شرط دوستى را- چنان که باید و شاید- به جا آورد. یکى از مهم‏ترین لوازم دوستى، هم دردى و هم دلى با دوستان در مواقع سوگ یا شادى آنان است (11) از این‌رو در احادیث، بر برپایى جشن و سرور در ایام شادى اهل‏بیت علیه السلام و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است. از سوی دیگر از آنجا که در فرهنگ شیعى، گریه باید از سر معرفت و شناخت باشد هم‏ دردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمان‏هاى آنان بوده و بدین شکل، آدمى را به سمت الگو گیری و الگوپذیرى از آنان سوق مى‏دهد. فردى که با معرفت برای امام حسین گریه مى‏کند شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مى‏آمیزد و در پرتو آن، انگیزه‏اى قوى در او پدیدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبى مى‏شود که فعّال و شتابان، به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است. 
از سوی دیگر گریه بر اهل‏بیت علیه السلام در واقع با یک واسطه زمینه را براى حفظ آرمان‏هاى آنان و پیاده کردن اهداف آن‌ها فراهم مى‏سازد. کسى نمى‏تواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهل‏بیت علیه السلام آشنا مى‏شوند. به‌راستی عزادارى و مجالس تعزیه، یکى از عناصر و عوامل برجسته‏اى است تا آموزه‏هاى نظرى و عملى امامان راستین، به نسل‏هاى آینده منتقل شود. مراسم عزادارى و گریه، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه براى تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایى آنان با گفتار و کردار اهل‏بیت علیه السلام است.

نتیجه:
اسلام موافق شادی و نشاط است و در قرآن و روایات بر این موضوع تأکید شده است. البته شادی‌هایی که حلال باشد و مفسده‌ای نداشته باشد؛ اما از سویی که دیگر گریه و عزاداری و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز تاکیدات زیادی دارد. گریه اقسامی دارد. گریه عقیدتی، گریه احساسی، گریه کمال خواهی، گریه بر مظلوم، گریه سیاسی. گریه و عزاداری برای امام حسین علیه السلام گریه بر مظلوم و گریه سیاسی است. از سویی دیگر نشانه محبت به اهل‌بیت است و از سوی دیگر نقش الگوسازی دارد. مراسم عزادارى و گریه، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه براى تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایى آنان با گفتار و کردار اهل‏بیت علیه السلام است.

 

 منابع برای مطالعه بیشتر:
- فلسفه اشک اثر سید عبدالله حسینی.
- گریه بر امام حسین علیه السلام و آثار شگفت آن، اثر سید محسن مهدوی. 
- معجزه اشک، اثر حمزه کریم‌خانی.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره یونس، 58.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1365 هـ ش، ج 5، ص
7، ح 1.
3. سوره غافر، 75.
4. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هجرى قمرى، ج 44، ص 278.
5. همان، ص 285.
6. همان، ص 288.
7. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، نشر دارالکتب، چاپ 1، ج 90، ص 329. 
8. بیهقی، دلائل النبوه، نشر طاووس، چاپ 1، ج 7، ص 266.
9. امام خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، تهران، مرکز نشر آثار حضرت امام، چاپ 1، ‌ج 13، ص 154.
10. شورى (42)، آیه 23؛ هود (11)، آیه 29.
11. محمد محمدی ری شهری، المحبه فى الکتاب والسنه، قم، دارالحدیث، بی‌تا، ص 170- 169 و 181- 281.
 

صفحه‌ها