پرسش وپاسخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

لطفاً طرز عبادت صحيح و همچنين زيارت امازاده ها و اماکن مقدس را بيان کنيد.

در هر عبادتي قصد قربت شرط است واگر عملي که عبادت است (مانند نماز) قربتا الي الله انجام نگيرد عبادت حساب نمي شود ومورد قبول خدا واقع نمي شود. پس انسان بايد عبادت را به نيت قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم به جا آورد.
افزون براين اگر عبادت شرايطي داشته باشد ، شرايط هم بايد رعايت شود تا عبادت صحيح واقع شود مثلا با وضو وپاک بودن لباس وبدن از نجاست ؛ از شرايط صحت نماز است. همين طور ساير عبادت ها که هر يک شرايطي دارد. مسايل و احکام صحت و بطلان نماز در رساله عمليه مراجع ذکر شده است.
درزيارت امام زاده ها اگر امامزاده اي زيارت مخصوص داشته باشد آن زيارت خوانده مي شود واگر زيارت نامه مخصوص نداشته باشد، نخست براي آن امام زاده فاتحه مي خوانند وسپس دورکعت نماز به جا مي آورند و ثوابش را هديه به او مي کنند و بعد از آن هرچه بخواهند دعا مي کنند.

تفكري كه در احاديث اسلامي براي آن فضيلت بسيار وارد شده تفكري است كه در مسير تكامل معنوي انساني باشد .
تفكري كه انسان درباره مسائل مادي بدون هيچ گونه ارتباطي با مسائل معنوي داشته باشد از آن خاصيت برخوردار نيست. مثلاً انسان بينديشد كه هدف از آفرينش وي چيست و اين كه خلقت او بيهوده نمي‏باشد و ارزش او به چيست؟ اين تفكر كه انسان را به هدف خلقت، كه رشد آدمي و در بستر عبادت خدا است ، متوجه مي‏سازد و عبادت ارزشمند انسان در طول عمر مي‏تواند معلول چنين تفكري باشد. در قرآن به زيباترين شكل جريان فكري مطلوب اشاره شده است:«همانا در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز، نشانه‏هايي براي خردمندان است، آنان كه خدا را (در همه احوال) ايستاده، نشسته، و بر پهلو آرميده ياد مي‏كنند. همچنين در آفرينش زمين و آسمان انديشه مي‏كنند( که) خدايا ! تو اينها را بيهوده نيافريدي....»(1)
پس تفكر حقيقي به ارتباط و عبوديت واقعي خداوند منتهي مي‏شود. اما عبادت بدون تفکر آن اهميت را نخواهد داشت.
خدا به انسان نيروي فكر و تعقل داد كه ابتدا خود را بشناسد تا بعد از آن در احوال هستي تدبّر و تفكر كند، زيرا حاصل چنين تفكري، انسان ساز است و راه عبوديت و بندگي را به بهترين شكل مي نماياند. آن چه در آيات و روايات در باب برتري تفكر به چشم مي خورد، تفكري است كه از ظلمت به نور رهنمون كند! تفكري كه انسان را از حالت ايستايي بازستاند و به حركت و پويايي درآورد.
خداوند فرموده است:
" آيا پيش خود فكر نمي كنند كه خدا آسمان ها و زمين و هر چه در بين آن ها است ، همه را جز به حق (و براي حكمت و مصلحت) و به وقت معيّن نيافريده است؟"(2)
تفكر در خلقت آسمان و زمين و نظم دقيق در آفرينش ، انسان را به عظمت خداوند و جايگاه خود در مجموعه عالم هستي آشنا مي كند. معرفت و شناخت، به تمام كارها و اعمال انسان معني و جهت مي دهد.عباداتي كه بدون تفكر و معرفت باشد، ارزش چنداني ندارد و انسان را آن گونه كه شايسته است، به كمال نمي رساند.امام علي (ع) در وصيت خود به امام حسن (ع) فرمود:
"هيچ عبادتي همانند انديشيدن در آفرينش خدا نيست".(3)انديشيدن در خلقت و آفرينش خدا انسان را به شگفتي وامي دارد. پيامد چنين اعجابي ، فرو آوردن سر تسليم و اعتراف به حقارت و بندگي است! در نتيجه اركان عبوديت تقويت شده، عابد به معبود مي پيوندد .انسان بايد تفكر بالنده داشته باشد تا ثمره اش تكامل باشد . امام صادق (ع) فرمود:
"برترين عبادت، استمرار و مداومت انديشه درباره خدا و قدرت او است".(4)اميرمؤمنان (ع) فرمود:
"عبادت مردم پاك نهاد و با اخلاص ، انديشيدن در ملكوت آسمان ها و زمين است".(5) انسان با انديشيدن در ملكوت آسمان ها و زمين ، جايگاه خويش را به دست مي آورد كه چه اندازه حقير و ناتوان است. چنين اعترافي سازنده خواهد بود واركان توحيدي آدمي را قوي و بنيادين خواهد كرد و چه مطلوبي بهتر از اين از بنده نسبت به خدا؟!

پي‌نوشت‌ها:
1 . آل عمران(3) آيه 191-190
2. روم(30) آيه 8.
3 . بحارالانوار، ج68، ص 324.
4 . اصول كافي، ج3، ص 95.
5 . جامع احاديث الشيعه، ج14، ص 310.

براي لذت بردن از نماز و انس با آن راهكارهاي زيرا را دقيق عمل كنيد:
1. باور كردن اهميت نماز: بايد مطالعه‏ي مستمري را درباره‏ي اهميت نماز پيش بگيريد و كتاب‏هاي مختلفي را كه در اين باره نگاشته شده پيوسته مطالعه كنيد تا با تكرار اين مطالعه به اهميت نماز برسيد و از اعتقاد صرف به باور و ايمان دست يابيد. كتب زير سفارش مي‏شود: الف. «اسرار الصلوة» اثر ميرزا جواد ملكي تبريزي.
ب. «پرواز در ملكوت يا اسرار الصلوة»، اثر امام خميني(ره). البته اگر شروع مطالعات با كتاب‏هاي آقاي محسن قرائتي در باب نماز باشد بهتر است.
2. باور كردن عتاب تارك نماز: وعيد و عذاب‏هاي الهي درباره‏ي تارك نماز هميشه بايد مدّ نظر باشد تا انسان به خود بباوراند كه چنين عذاب‏هايي واقعا وجود دارد. كتاب‏هايي مثل «گناهان كبيره» اثر شهيد دستغيب در اين باره مفيد است.
3. تفكر در مرگ روزي نيم ساعت، مرور دوران زندگي خود، خاطرات تلخ و شيرين و خلاصه انتهاي عمر و ورود به عالم قبر و قيامت و رسيدن عذاب‏هاي الهي و سرافكندگي و روسياهي و... اين فكر بايد در مكاني خلوت باشد تا دل شما متأثر گردد و تا تحريك براي نماز و هر توشه اخروي گرديد. اگر اين تفكر اثر خود را بخشيد هفته‏اي نيم ساعت كفايت مي‏كند.
4. گزيدن دوستانِ نماز دوست و گريز از دشمنان بي‏نماز : اثر همنشين بر كسي پوشيده نيست.
5. پرهيز از گناه: گناه دل انسان را سياه مي‏كند و او را نسبت به اعمال عبادي كم رغبت و گاهي بي رغبت مي‏كند.
6. انس با محيط ‏هاي معنوي: مساجد و محافل نشاط بخش معنوي، دل را به سمت عبادت و نماز مي‏كشاند. حتي شنيدن و ديدن مثل دعاي ندبه و كميل به وسيله‏ي صدا و سيما مفيد و روح بخش هستند.
7. استقامت و پافشاري عملي بر نماز در محيط ‏هاي ملامت‏گر نماز: نماز را به هيچ قيمتي ترك نكنيد هر چند در محيط و موقعيتي قرار گيريد كه ديگران شما را سرزنش كنند.
8. پرهيز از نمازهاي طولاني تحميلي: نماز واجب را خلاصه بخوانيد. فقط هر وقت قلب شما به طولاني كردن نماز اقبال و تمايل نشان داد به همان اندازه نماز را طولاني كنيد.
9. انجام مستحبات نشاط‏آور: در بين مستحبات چه نماز، چه ذكر،چه دعا آن را كه بيش از همه به شما حال خوش
و لذّت روحي مي‏بخشد، انتخاب كرده و بيشتر انجام دهيد.
10. دعا و توسل: رغبت به نماز را هم با دعا و توسل به ائمه معصومين(ع) از خداوند بخواهيد.
11. عزم جزم: تصميم جدي بگيريد كه هيچ گاه نماز را ترك نكنيد و اگر به خاطر عذر شرعي مثل فراموشي ترك شد حتما قضاي آن را به جا آوريد.
12. مطالعه احوال علما: شرح حال بزرگان را دانستن و مطالعه كردن بسيار مفيد است.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا حیوانات روح دارند؟

آیا حیوانات روح دارند؟

پاسخ: فلاسفه نفس را به سه قسم: نباتي، حيواني و انساني تقسيم كرده و گفته اند: از ويژگي هاي نفس نباتي، تغذيه و رشد و توليد مثل است. هر گياهي در ابتدا از گياه ديگري به وجود مي آيد (تولّد) و سپس رشد و نمو مي كند و سرانجام منشأ توليد گياهان هم نوع خود مي گردد. ويژگي نفس حيواني ادراك جزئيات و حركت ارادي است. ويژگي نفس انساني نيز دارا بودن دوقوه عاقله و عامله است. قوّه عاقله مُدْرِك كليات و قوة عامله عضلات را بر اساس رأي صادر شده از عقل عملي، به حركت در مي آورد. انواع نفوس نباتي و حيواني و انساني از حيث درجات كمال وجودي در يك مرتبه قرار ندارند، مثلاً بين خزه و درخت نخل از حيث مرتبه وجودي، تفاوت فراواني هست، از همين رو درخت نخل منشأ آثار وجودي بيشتر و متنوع تري مي گردد. در حيوانات بين كرمي كه تنها قوه لامسه دارد، با حيواناتي كه داراي تمام قواي حيواني در حدّ كامل تر مي باشند، اختلاف شديدي وجود دارد. بنابراين حيوانات نيز داراي نفس و روح هستند. روح و نفس حيواني داراي قوايي هستند كه به دو دسته كلّي تقسيم مي شود: قواي محركه يا تحريكي، قواي مدركه يا ادراكي. قواي تحريكي و ادراكي نيز داراي تقسيمات فرعي ديگري هستند. گروهي از حكما بر اين باورند كه نفس حيواني جز مجموع اين قوا نيست، ولي جمعي ديگر معتقدند كه حقيقت نفس حيواني، قوّه وهْميه است و ساير قوا در خدمت آن مي باشند.(1) مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد كه حيوانات همانند انسان داراي افكار و انديشه هاي فردي و اجتماعي وعاطفه و احساسات هستند. دشمني و دوستي را مي فهمند. ملاك تكليف و مسئوليت يعني قوّهء انتخاب , و قدرت اختيار در حيوانات امري قطعي است، اگر چه از ميزان و حدود آن اطلاع دقيقي نداريم . آن مفسر كبير در تفسيرالميزان مي فرمايد: "مطالعه و دقت در مراحل زندگي حيوانات اين حقيقت را روشن مي كند كه آن ها هم مانند انسان ها داراي افكار و انديشه هاي فردي و اجتماعي هستند .در راستاي تأمين نيازمندهاي خود با آگاهي لازم اقدام مي نمايند . همين آگاهي است كه آن ها را به جلب منفعت و دفع ضرر راهنمايي مي سازد. دانشمنداني كه درباره زندگي حيوانات تحقيق كرده اند, آثار بسيار شگفتي از زندگي اجتماعي در آن ها كشف كرده اند. كارهاي حيوانات بر همين تفكرات استوار است .آن ها را به بعضي از امور بر مي انگيزاند و از يك سلسله كارها باز مي دارد. گويي اعمال نيك و بد را مي فهمند. مي بينيم كه حيوانات عاطفه دارند و دشمني و دوستي را مي فهمند . اين موضوع در اعتقاد به حسن و قبح مؤثر است. بذل عواطف در حيات أخروي انسان نيز اثر دارد و ملاك حساب و كتاب به شمار مي رود . اين گونه امور حشر حيوان را روشن و منطقي مي سازد. ظلم وعدالت و زشتي و خوبي در حيوان، برخاسته از فطرت طبيعي و آيين تكوين الهي است. بنابراين اگر عميقاً مطالعه شود، انسان مي فهمد حيوانات نيز به گونة ضعيف از نعمت اختيار بهره مند مي باشند .در بسياري از حيوانات علائم ترديد را مشاهد مي كنيم".(2) نتيجة بحث؛ حيوانات همانند انسان داراي روح هستند كه از ويژگي هاي آن، قوة درك و شعور، قدرت انتخاب و اختيار و احساسات و عواطف است.بنابراين هنگام مرگ روح آنها نيز مانند انسان از بدن جدا خواهد شد (تعبير بهتر و صحيح تر آن قطع تعلق روح از بدن مي باشد).

پي نوشت ها:

1. شرح اسفار اربعه، استاد مصباح، ج 8، ص 257.

2. محمد باقر شريعتي، معاد در نگاه عقل و دين، ص 375ـ 374 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

عبارت " انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"در بين آياتي آمده که مربوط به همسران رسول خداست ، يعني هم مخاطب آيات قبل و هم آيات بعد همسران است ، ولي مخاطب اين عبارت به دلايل متعدد همسران نيست، از جمله:
1- آيات قبل همه با صيغه جمع مونث مخاطب يا غايب آمده ،مثلا:"ان کنتن" ،"تردن"،"تعالين"، "امتعکن"و...؛ ولي به ناگاه در اين عبارت ضمير عوض شده و ضمير جمع مذکر مي آيد: "عنکم"،"يطهرکم"؛اين نشان مي دهد که مخاطب اين عبارت زنان نيستند.
2-آيات قبل و بعد خطاب به زنان پيامبر است و بر اين تصريح شده است. در ابتداي آيات آمده :"يا ايها النبي قل لازواجک ... "و باز در آيات بعد تصريح مي کند : "يا نساء النبي من ...يا نساء النبي لستن... " ولي به ناگاه در اين عبارت مخاطب را با عنوان "اهل البيت" ياد مي کند و اين هم نشان مي دهد مخاطب غير از مخاطب قبلي است.
3-اين عبارت دلالت بر اراده خاص خدا بر طهارت و عصمت اهل بيت دارد ، زيرا اراده عمومي خدا بر پاکي همه انسان ها است . ارسال کتب و مبعوث کردن پيامبران براي محقق ساختن آن اراده عمومي است . خداوند در سوره مائده بعد از بيان احکام وضو و غسل و تيمم مي فرمايد :
«ما يريد الله ليجعل عليکم من حرج و لکن يريد ليطهرکم و ليتم نعمته عليکم»(1)
در اين جا سخن از اراده اختصاصي است چون با "انما" آورده که دلالت بر انحصار دارد. پس غير از اراده عمومي است و به همين جهت دلالت بر عصمت دارد اما هيچ کس ادعا نکرده زنان پيامبر معصوم بوده اند، بلکه همه بر معصوم نبودن آنان اتفاق دارند ، به خصوص که قرآن بر گناهکار بودن بعضي صراحت دارد. در سوره تحريم راجع به بعضي زنان پيامبر آمده:
" ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا عليه فان الله هو موليه و ..."(2)
در سوره احزاب آمده :"ان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظيما"(3)
در همين سوره آنان به خانه نشيني بعد از پيامبر و دوري از سردمداري جريانات سياسي امر شدند :
"و قرن في بيوتکن"(4) اما بعضي از آنان از اين فرمان صريح سر پيچي کردند .پس معلوم مي شود زنان قطعا منظور نبوده اند.
4-"اهل بيت " که مخاطب آيه تطهير است، يک عنوان است که مصداق هاي مختلفي مي تواند داشته باشد . اهل خانه يک فرد مي تواند خودش ، زن يا زنانش، فرزندان، پدر و مادرش که با او زندگي مي کنند و کسان ديگري که تحت تکفل او هستند ، باشند. قرآن ساره ، همسر حضرت ابراهيم را جزو اهل بيت ايشان مي شمارد . ملائکه خطاب به ساره مي گويند:
"رحمت الله و برکاته عليکم اهل البيت"(5) .
علاوه اينکه ما شيعيان، علي را که داماد و پسر عمو ي پيامبر است و زهرا را که جزو دختران پيامبر است و حسن و حسين را که دختر زاده هاي پيامبرند، جزو اهل بيت مي شماريم ، حال آن که پيامبر دامادها و دخترها و دختر زاده هاي ديگر هم داشته است .
پس بايد گفت مصداق اهل بيت افراد فراواني مي تواند باشد، ولي در اين جا اهل بيت با وصف عصمت آمده و بسياري از اينان معصوم نبوده اند . نمي دانيم کدامين معصوم بوده اند. پس در اين جا براي شناسايي مصداق ها راهي جز مراجعه به شخص پيامبر نداريم.
5 - حديث رسول خدا که تنها راه شناسايي مصداق هاي اهل بيت است ، به ما اعلام مي کند اهل بيت فقط امام علي ، امام حسن، امام حسين و حضرت زهرا عليهم السلام بودند که اصحاب پنجگانه کسا را تشکيل دادند . ديگران هر چند از جانب پيامبر به خير و صلاح معرفي شدند، ولي از اهل بيت به شمار نيامدند . بنا بر روايات متعدد پيامبر بارها با پيچاندن عبا به دور خود و اين چهار نفر اعلام کرد اين افراد اهل بيت هستند و جز اين ها نيست . به همين جهت دو تن از همسران در دو بار که رسول خدا اهل بيت خود را زير عبا جمع و آن ها را معرفي و براي آن ها دعا مي کرد، خواستند به زير عبا و در جمع اهل بيت وارد شوند، ولي رسول خدا ضمن تاييد آن ها اجازه ورود آن ها به زمره اهل بيت را نداد ، همچنان که در مباهله پيامبر جز اين چهار کس را با خود نبرد.
بنا بر اين آيه تطهير دلالت بر عصمت اهل بيت دارد. اهل بيت گر چه مي تواند مصداق هاي مختلف داشته باشد، ولي اهل بيت معصوم را فقط خدا و پيامبر مي شناشد. جز معرفي پيامبر، هيچ راهي براي شناسايي آنان وجود ندارد. مي توانيم با دلايلي بفهميم که بعضي جزو اهل بيت نيستند ، زيرا گناه آشکار کرده اند، ولي نمي توانيم بدانيم چه کساني جزو اهل بيت هستند، چون عصمت امري دروني است و جز خدا کسي بدان علم ندارد . پس راه شناسايي اهل بيت معصوم فقط مراجعه به پيامبر است و پيامبر هم زنانش را جزو اهل بيت نشمرده است.
پي نوشت ها:
1. مائده(5)آيه6.
2. تحريم(66)آيه4.
3. احزاب(33)آيه 29.
4. همان،آيه33.
5. هود(11)آيه 73.

از ديدگاه اسلام انسان مي‌تواند هم از نعمت‌هاي دنيا بهره‌مند شود و هم در آخرت سعادتمند باشد، هم دنيا را داشته باشد و هم آخرت را.
قرآن مجيد از کساني مثل حضرت سليمان(ع) ياد مي‌کند که هم دنيا و هم آخرت را دارند و درباره حضرت ابراهيم(ع) مي‌فرمايد: «به وي در دنيا سعادت را عطا کرديم و او در آخرت از صالحان است».(1) درباره بعضي از مؤمنان مي‌فرمايد: «پس خداوند، پاداش دنيا و نيکي پاداش آخرت را به آنها عطا فرمود».(2) امام علي(ع) در مورد انسان هاي با تقوا مي‌فرمايد: «بدانيد که در مسابقه دنيا برد با پرهيزگاران است، زيرا آنان با مردم دنيا در دنياشان شريک گشتند اما مردم دنيا در آخرت آنان شرکت نداشتند».(3)
حضرت مي‌فرمايد: «برگزيده ‌ترين شما کسي است که آخرتش را به سبب دنيايش رها نکند و دنياي خود را براي رسيدن به آخرت ترک نگويد».(4)
امّا راهکارجمع نمودن لذت دنيا و مواهب آخرت چيست؟
پاسخ : پرداختن به دنيا در چارچوب ارزش‌هاي ديني وتنظيم زندگي برپايه احکام اسلامي است. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «اگر دنيايت را تابع دينت قرار دهي، دين و دنيا را احراز کرده و در نتيجه هم از نعمت هاي خدا در دنيا بهره مي بري و هم در آخرت از رستگاران خواهي بود».(5)
حضرت به علاء بن زياد حارثي که خانه بزرگي خريده بود، فرمود:
«مي تواني با اين دنيا به آخرت هم برسي».(6)
در بياني ملامت‌آميز خطاب به کسي که دنيا را نکوهش مي‌کرد فرمود: «دنيا خانه راستي است براي کسي که آن را راستگو انگاشت... خانه بي‌نيازي است براي کسي که از آن توشه اندوخت ... دنيا مسجد و عبادتگاه دوستداران خداست».(7)
آن چه که از ظاهر بعضي روايات بر مي‌آيد که بين دنيا و آخرت تضاد است، مثل «دنيا و آخرت دو دشمن‌اند و دو راهند مخالف هم. آن که دنيا را دوست داشت و مهر آن را در دل کاشت، آخرت را نپسنديد و دشمن انگاشت»(8) منظور دنيايي است که انسان را از آخرت باز ‌دارد. در واقع هم دلبستگي به دنيا و آن را هدف نهايي زندگي قرار دادن و هم زندگي سعادتمندانه اخروي را هدف نهايي دانستن ، متضاد است.

پي‌نوشت‌ها:
1. نحل (16) آيه 122.
2. آل عمران (3) آيه 148.
3. نهج البلاغه، نامه 27.
4. کنز العمال، ج 3، ص 732.
5. غرر الحکم، ج 3، ص 24.
6. نهج البلاغه، خطبه 209.
7. همان، قصار 131.
8. همان، قصار 103.

سيادت از حضرت زهراسلام الله به ائمه رسيده است و ايشان نيز زن هستند پس چرا سيادت از زنان منتقل نمي شود؟

منتسبان به پيامبر اکرم(ص)از طرف مادر هم از اولاد رسول اکرم محسوب مي شوند ومحترمند ولي ملاک ترتب آثار واحکام شرعي سيادت مانند گرفتن خمس، انتساب از طرف پدر است که هر کس از طرف پدر به هاشم جد دوم رسول خدا منتسب شود سيد است.
وائمه اطهار(ع) علاوه برانتساب از طرف حضرت زهرا(س) از طريق حضرت علي(ع) يعني از طريق پدر هم منتسب به هاشم هستند ، پس آنان نيز از پدر سيد محسوب مي شوند.

صفحه‌ها