پرسش وپاسخ

7 خواهر و برادر هستند. برادر بزگ تر از پدر است و پدر این خانواده فوت کرده 40 سال و برادر بزرگ تر ناتنی این ها را بزرگ و به خانه بخت فرستاد. برادر سومی چند سالی است جانباز شهید شده است وازدواج هم نکرده بود اما منزلی دارد و همچنین وصیّت هم نکرده بود و مادر شان هم بعد از سال او فوت کرد حالا برادران وخواهران او می گوبند که برادر ناتنی ما که ازپدرمان است سهمی از ارث نمی برد، آیا این گفته درست است و سهم او چقدر است و همچنین بقیه برادران وخواهران؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
كسانى كه به واسطه خويشاوندى ارث مى‏ برند سه گروهند:
گروه اوّل: پدر و مادر و اولاد ميّت. با نبودن اولاد، اولاد اولاد او (نوه) هرچه پايين روند (البته هر كدام از آنان كه به ميّت نزديك تر است) و تا يك نفر از اين گروه باشد، گروه دوم ارث نمى‏ برند.( 1 )
از پرسش شما استفاده شد که ارث جانباز شهيد به چه کسي مي رسد.
پاسخ: ارث جانباز به مادرش مي رسد که از گروه اول از طبقات ارث است که پس از يک سال از فوت جانباز فوت کرده، پس از فوت مادر جانباز ارث او به فرزندانش مي رسد. پسرانش دو برابر دخترانش از مادرشان ارث مي برند. برادر ناتني که فرزند اين مادر نيست، از مادر ارثي نمي برد.

پي نوشت :
1 . توضيح المسائل مراجع ، ج 2 ، ص 589 ،م 2728 .

اگر كسي از دين اسلام خارج شده باشد چگونه مي توان به او كمك كرد تا به دين اسلام بازگردد؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
بدون داشتن اطلاعات لازم نمي توان در مورد راهنمايي يك شخص سخن گفت.
قبل از هدايت و راهنمايي شخص، بايد زمينه ها و علل و عوامل خروج از دين بررسي شود. بسياري از عوامل مربوط به حوزه شناخت و عقل و منطق نيست، اگر چه شخص براي موجه جلوه دادن خروج خود از دين، آن را مستند به علت هايي عقلي و منطقي مي كند، يا به اشكالاتي در دين اسلام اشاره مي كند.
اين نوع اشكالات مي تواند براي هر كسي و در هر زماني و حتي براي شخص معتقد به دين اسلام مطرح باشد، اما مهم نحوه برخورد با اين نوع اشكالات و در پي پاسخ آن بودن يا نبودن است. مهم اصل حقيقت جويي است كه در بسياري از اين افراد وجود ندارد، اگر چه همه‌آن را ادعا دارند. بسياري از آن ها در زندگي خود و در درون جامعه يا خانواده و محيطي كه در آن زندگي كرده اند، دچار مشكلاتي شده اند كه از حل آن ها عاجر بوده و به همين خاطر آن را به دين نسبت داده اند.
بايد ببينيد اشكالات و اهداف و انگيزه هاي او در باره خروج از دين چيست.
مهم ترين بخش اين مسئله، نوع برخورد با اين افراد است. اين گونه افراد به جهت تصورات و برخوردهايي منفي كه با دين و دين داران دارند، از حساسيت خاص برخوردار هستند. نقش خانواده و چگونگي برخورد با اين افراد بسيار مهم است.

کار رسمی ندارم اما گهگاهی اگر در قبال کاری مزدی گرفتم ایا ان روز سال خمسی من است؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
کسي که شغلش کاسبي نيست، اگر اتفاقا منفعتي ببرد، بعد از آن که يک سال از موقعي که فايده برده بگذرد، بايد خمس مقداري را که از خرج سالش زياد آمده بدهد.( 1 ) آغاز سال خمسي را اولين مزدي که دريافت کرديد، قرار دهيد .پس از يک سال اگر چيزي افزون بر هزينه بود ،متعلق خمس است و بايد پرداخت شود .

پي نوشت :
1 . آيت الله وحيد خراساني، توضيح‏المسائل، ص 499 م 1773.

آیا اعتقاد به اینکه بعد از عطسه باید صبر کرد درست است یا نه؟ زیرا به تجربه ی شخصی به من ثابت شده که این مساله تا حدود زیادی درست است.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در حديث آمده كه عطسه موجب راحتي بدن است، تا سه روز و به روايتي هفت روز، امان از مرگ است. نيز وارد شده كه عطسه به هنگام گفتن مطلب، گواه بر صدق و راستي آن مطلب است. در روايت آمده كه هنگام عطسه صلوات بفرستيد. آن چه بين عوام مشهور است كه هنگام عطسه تك بايد صبر كرد، صحت ندارد و در احاديث اثري از اين حرف نيست.(1)

پي‌نوشت‏:
1. شهيد دستغيب، 82 پرسش، ص 161، سؤال 71، مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 7، ص 389، ماده: عطسه.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

یک نفر در حال حاضر تشکیل خانواده داده است و لی الان با مشکلی مواجه شده است در نوجوانی با برادر خانمش بر اثر نافهمی عمل منادی عفت انجام داده اند و شرع اسلام می فرماید باید از هم جدا شوند ولی با دو فرزند شان باید چه کار کنند

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر يقين نداري که دخول شده ،ازدواجت اشکال ندارد . اگر يقين به دخول داري ، بستگي دارد مقلد چه کسي باشي.
فتواى فقها چنين است:
به فتواي امام خميني(1) آيت الله نوري همداني (2) آيت الله بهجت(3) و آيت الله اراکي ، مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده , بر لواط كننده حرام است، اگر چه لواط کننده و لواط دهنده بالغ نباشند, ولى اگر گمان كند دخول شده يا شك كند كه دخول شده , بر او حرام نمى شوند.
اگر فاعل، غير بالغ باشد (مثل مورد پرسش) به فتواى آيات عظام:مکارم،خوئي،تبريزي و صافي،و وحيد خراساني،اين است كه خواهر و مادر و دختر مفعول بر او حرام نمى شود .به فتواي آيت الله فاضل در صورت نابالغ بودن فاعل حکم به حرمت مشکل است . به فتواي آ يت الله سيستاني در اين صورت حکم به حرمت بنا بر احتياط لازم است(در احتياط لازم مي توان به مجتهد ديگر عدول نمود)(4) .به فتواي آيت الله صانعي اگر لواط کننده مرد باشد، ازدواج حرام است .اگر لواط کننده اوائل بلوغش باشد، ازدواجش بنا بر احتياط حرام است.
اگر لواط کننده جاهل به سببيت عمل براي حرمت ابدي باشد( يعني نمي دانسته که لواط باعث مي شود که لواط کننده هرگز نتواند با مادر و خواهر و دختر لواط دهنده ازدواج کند) عدم حرمت خالي از قوت نيست ( يعني ازدواجش حرام نيست).(5)
به نظر آيت الله زنجاني اگر مفعول کودک باشد ،حرمت ابد نمي آورد.(6)
به نظر آيت الله گرامي اگر لواط کننده نابالغ باشد ،حرمت بنا به احتياط واجب است.(7)
به فتواي همه مراجع معظم تقليد؛ اگر لواط کننده گمان كند دخول شده يا شك كند كه دخول شده ،ازدواج با عده اي که گفته شد ، بر او حرام نمى شوند.
در اين مساله مي توانيد به فتواي آيت الله وحيد عمل کنيد واگر نابالغ بوده ايد، به زندگي خود ادامه دهيد .
پـي نوشت ها :
1 توضيح المسائل ،مسئله 2405.
2 .همان، مسئله 2401 .
3.همان، مسئله1923 .
4 .توضيح المسائل مراجع ،ج2 ،ذيل مسئله 2405 ؛ رساله آيت الله وحيد ،مسئله2414.
5 .توضيح المسائل ،مسئله 2440.
6 .همان، ج2 ،مسئله2414.
7 .همان،مسئله2635.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

خداوند هيچ نيازي به ما ندارد و ذات او بي نياز است .پس چرا مارا خلق كرده درحالي كه هيج سودي برايش نداريم وتغييري در او بوجود نمي آوريم چه باشيم چه نباشيم. با تشكر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
تصور ما از انجام کارها ، به دست آوردن سود يا رفع نياز است ؛ زيرا ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستيم و همواره اعمال ما به يکي از اين دو امر برمي گردد . به همين خاطر تصور مي کنيم هرکاري که از هر فاعلي سر بزند، بايد به منظور رفع نياز او باشد و يا براي به دست آوردن سودي ( البته به دست آوردن سود ، حاکي از وجود نوعي نياز و ميل به بر طرف کردن آن است) اين قاعده را حتي در مورد خداوند نيز جاري مي کنيم ؛ در حالي که خداوند موجود نامحدود ، کامل و بي نياز مطلق است .
آري هدف انسان در كارهايش، رسيدن به كمال و سود يا رفع نقص است؛ مثلاً غذا مي‏خورد تا رفع گرسنگي كند. لباس مي‏پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ كند.ازدواج مي‏كند براي ارضاي نيازي كه احساس مي‏كند .
اما خداوند، هيچ نقصي ندارد كه با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد و هيچ كمالي را فاقد نيست، تا به كمال رسيدن براي او فرض شود. بلكه خدايي او اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است. هر وجودي خير است و لازمه فياض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است: «و ما كان عطاء ربك محظورا؛ عطاي پروردگارت منع نشده است»، (1).
هر چيزي که اقتضاي وجود و هستي داشته يا امکان وجود داشتن آن باشد ، فيض وجود از خدا دريافت مي کند .خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد ، تا موجودي که امکان وجود آن است ، وجود را دريافت نکند.
براي توضيح بيش تر در مورد آفرينش جهان و هدف از آفرينش مي گوييم:
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست ،به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .
هر «بود»ي ، «نمود»ي دارد؛ نمي شود فياض باشد ، اما فيضي نداشته باشد ، همان گونه که نمي تواند نور باشد اما روشنايي نداشته باشد و رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد!
بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است .
خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد ، فيض و هستي خداوند را دريافت كند و چون قابليت وجود براي جهان هستي بود ، خداوند آن را آفريد؛ بنابراين جهان هستي ، نشان دهنده صفات خداوند است.
از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شايسته است .
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد ، جهان و انسان را آفريده ، لازمه اين صفات آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ،ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است ."جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد . هر چه امکان تحقق دارد ، از طرف خداوند فيض وجود دريافت کند.
بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن‏ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند . در مقابل آن همه عظمت ، راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد.
اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي‏ها و پاكي‏ها دعوت مي كند ، ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است . از سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي‏هاي پيامبران او را به سوي خوبي‏ها فرا مي خواند. او در عرصه‏هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي‏ها ، عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.
چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنه‏هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند ،فراهم نمي كرد ،باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نبود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، چنين خلقتي لازم و ضروري است و گرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد.
اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است . هدف و مسيري است که در مورد خلقت حکيمانه انسان در نظر گرفته شده ،در واقع ابزاري است که خداوند براي تعالي و رسيدن انسان به کمالي که در وجودش امکان تجلي دارد ،تعيين فرموده اما عبادات ما نيازي را از خدا بر طرف نمي كند؛ زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است.

پي‌نوشت‌:
1. اسراء (17) آيه‏ 20.

در اسلام گفته شده «لا اكرافي الدين »پس چرا كسي كه مسلمان است وبخواهد به دين مسيح برود حكم محارب دارد،در صورتي كه او اسلام را از پدرش به ارث برده است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
براي پي بردن به فلسفه اين حکم الهي بايد خاستگاه وضع اين حکم از ديدگاه قرآن بررسي شود. قرآن نقل مي‌نمايد:
«جمعي از اهل کتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز کافر شويد و (باز گرديد) شايد آن‏ها (از دين خود) باز گردند».(1)
دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه‏اي ماهرانه براي متزلزل ساختن باور و ايمان بعضي از مؤمنان طرح نموده و با يکديگر تباني کردند که صبحگاهان خدمت پيامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ايمان بياورند، ولي در آخر روز از آيين برگردند. هنگامي که از علت کارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد را از نزديک مشاهده کرديم . هنگامي که به کتب ديني خود مراجعه نموده يا با دانشمندان ديني خود مشورت کرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبيق نمي‌کند . از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مي‌شود که عده‏اي بگويند اين‏ها که به کتب آسماني از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‏اند راست مي‌گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مي‌گردد.(2)
مکر و نيرنگ کفار به وسيله خداوند آشکار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود.
اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمي‌باشد، بلکه در همه زمان‏ها امکان اجراي آن وجود دارد.
اسلام با وضع چنين حکمي جلوي مفاسد احتمالي (که برخي نيز به وقوع پيوسته) را گرفته است که در ذيل به نمونه هايي از اين مفاسد اشاره مي‌کنيم:
1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان دروني در سطح بالا نيستند، بلکه برخي افراد در ايمان شان سست هستند. اين گونه تبليغات افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مي‌دهد . آن‏ها را از مسير حق باز مي‌دارد. حدّ و حکم شرعي ارتداد مي‌تواند افراد را از انحراف باز دارد.
2- اگر اسلام جلوي اين روند را نمي‌گرفت، نوعي جنگ رواني عليه دين صورت مي‌گرفت . کفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين که مسلمانان را دلسرد مي‌کردند، باعث دلسرد شدن افرادي که گرايش به اسلام داشتند مي‌شدند.
3- مهم‏ترين مسئله ارتداد، پيامدهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن است.
در جامعه اسلامي که اسلام و احکام و قوانين آن پايه براي رفتارهاي فردي و اجتماعي و روابط خانوادگي و تعيين کننده رفتار انسان‏ها با يکديگر و ارزش‏هاي اخلاقي جامعه است، هر گونه اختلالي در ايمان و اعتقاد انسان‏ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهي‏ها، در رفتارها تأثير گذاشته ، التزام به احکام و قوانين ديني واجتماعي را سست مي‌کند و ارکان جامعه را مورد تهديد جدّي قرار مي‌دهد.
همچنين گسترش افکار انحرافي در جامعه که از طرف افراد مرتد ايجاد مي‌شود، نيروي مسلمانان را از جهت کمّي و کيفي مورد تهديد قرار مي‌دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزي بر اساس نيروهاي اسلامي در جامعه، غير ممکن خواهد بود.
با توجه به موارد فوق کاملاً مشخّص مي‌شود که حکم ارتداد، يک حکم اجتماعي و سياسي است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حکم ارتداد بيان شده، در زماني است که انکار دين اسلام جاحدانه باشد، يعني شخصي به رغم حقانيت دين اسلام به جهت انگيزه‏هاي نادرست از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيري نمايد؛ بنابراين اگر کسي دين ديگري غير از اسلام را (آن هم پس از بررّسي و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براي او محترم است، تا زماني که به صورت موضع‏گيري در مقابل اسلام و تهديد آن در نيايد. به همين خاطر، ارتداد تضادي با آزادي عقيده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معناي حقانيت و درستي هر عقيده‏اي نمي‌باشد.
حکم ارتداد در اديان آسماني ديگر نيز بيان شده و اختصاص به اسلام ندارد. طبيعي است که هر ديني براي محافظت از کيان خود، راهکارهايي را براي وحدت پيروان انديشيده باشد.
در مورد اديان ديگر و از جمله مسيحيت بايد توجه داشت که اوّلاً اين دين دقيقاً آن نيست که حضرت مسيح آورده باشد.
آنچه به نام انجيل امروزه در دست مسيحيان قرار دارد، کتاب آسماني حضرت مسيح نيست. اين مطلب را مسيحيان نيز اذعان دارد.
ثانياً در انجيل موجود، جملاتي وجود دارد که به آمدن پيامبري پس از مسيح بشارت داده و به پيروي از او فرمان داده است. اگر کسي پس از تحقيق و بررسي به اين نتيجه برسد که پيامبر پس از مسيح، حضرت محمد(ص) است و به او ايمان آورد، به پيام انجيل و حضرت مسيح گوش فرا داده است و حتي از جهت دين آن‏ها نبايد مرتد محسوب شود.
اگر هيچ گونه تحريفي در اين دين صورت نگرفته باشد، اما از آن جا که دين اسلام خود را تکميل کننده دين مسيحيت مي‌شناسد و به آن به عنوان ديني که در زمان خود صحيح بوده اما اکنون نسخ شده است، نگريسته مي‌شود، هم چنين چون دين اسلام آخرين پيام الهي است ، مؤمن به خداوند بايد به آخرين پيام الهي گوش فرا دهد. مسيحي اگر به خدا ايمان داشته باشد، کاملاً معقول و منطقي است که به دين اسلام و کامل‏ترين پيام آسماني اعتقاد داشته باشد. با وجود پيام کامل الهي، تبعيت از پيامي که زمان آن سپري شده و نسبت به آخرين پيام، کامل نيست، غير منطقي است.
در موردحکم ارتداد و آزادي عقيده اضافه مي‌کنيم که دين اسلام فطري است. اگر فردي به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبيعي و معمولي به آن ايمان مي‏آورد. قرآن مي‏گويد:
«لا اکراه في الدين؛ در پذيرش عقيده اکراه نيست». اصولاً عقيده با اکراه سازگار نيست. اين سخن درستي است اما قرآن به دنبال سخن مذکور مي‏گويد: «قد تبيين الرشد من الغي؛ راه راست از راه‏هاي انحرافي و نادرست روشن است».(3) يعني وقتي راه رشد و حقيقت آشکار است، دليلي براي اکراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذيرا است. اما انسان حق ندارد از آزادي سوء استفاده کند و به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگيرد . امنيت فکري و فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل نمايد. حکم ارتداد نيز براي چنين موردي است.
اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است.
حال اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد که دين اسلام بر حق نيست، مي‏تواند دين ديگر را انتخاب کند، اما در جامعه‏اي که براساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين، رفتارهاي اجتماعي و فردي، اميال و آرزوهاي انسان‏ها ارزش‏هاي اخلاقي شکل گرفته که هر يک از اين موارد کارکردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيري نموده و درصدد تخريب آن ها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و ا جتماعي ايجاد خواهد کرد . باعث تزلزل ارکان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت که افکار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي‏کند، اظهار آن روا و شايسته نيست. با وجود يک سري شرايط اسلام با مرتد برخورد مي‏کند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فکري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نکرد، به او کاري ندارند . حکم ارتداد نداشته و عقيده‏اش نزد خودش محترم است.
اين که خدا با او چگونه برخورد مي‏کند، تنها خدا مي‏داند که وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پايه عدل و حکمت، با او رفتار خواهد کرد.
پي‌نوشت‏ها:
1. آل عمران (3) آيه 73.
2. تفسير نمونه، ج 2، ص 466.
3. بقره (2) آيه 256.

ازدواج با خواهر زن در چه صورتی جایز است؟

سلام و تشکر از اعتماد شما نسبت به مرکز.
پس از فوت همسر اشکال ندارد . بعد از طلاق هم اگر طلاق بائن باشد، اشکال ندارد، ولي اگر طلاق رجعي باشد، ازدواج با خواهر زن بايد بعد از تمام شدن عدّه طلاق باشد.(1)
پي نوشت¬:
1. توضيح المسائل مراجع، مسئله 2391 و ذيل آن.

صفحه‌ها