پرسش وپاسخ

با عرض سلام وخسته نباشيد ايام ماه مبارک رمضان را به شما تبريک عرض ميکنم و از شما بزرگواران التماس دعا دارم بنا به حکمت 440نهج البلاغه حضرت علي فرموده که(خواب ديدن ها چه بسا تصميم هاي روز را نقش بر آب کرده است) که سعدي اين مطلب را اينگونه بيان کرده (خواب نوشين بامداد رحيل /باز دارد پياده را ز سبيل) مفهوم عبارات فوق چيست؟ بااين مطالب فوق پس خوابها يا همان روياي صادقه که انسان ميبيندچه مي شود؟ سوال ديگري که از شما بزرگواران داشتم اين بود که براي روياي صادقه که از آينه خبر ميدهد آيا زمان و شرايط خواستي دارد؟ واگر هر وقت خواب آينده را ببينيم به منزله اين است که اين خواب روياي صادقه است؟ با تشکر فراوان ازشما عزيزان و بزرگواراني که شبه ها و سوالات مردم را پاسخ ميدهيد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خواب و استراحت بخصوص در شب، لازم و براي شادابي و نشاط جسم کاملا ضروري است و خداوند شب را براي خواب و استراحت و لذت همبستري با همسر قرار داده است:
وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً(1)
و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم.
جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتا(2)
شب را براى شما لباس قرار داد، و خواب را مايه استراحت.
فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ مِنْ حَرَكَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِيَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَيَكُونَ ذَلِكَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَ لِيَنَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَة(3)
شب را براي بندگان آفريد تا در آن از حرکت رنج آور و فعاليت هاي خسته کننده بيارمند و آن را لباس قرار داد تا مردم در آن آرام گيرند و خواب راحت کنند و اين سبب آسايش و توانايي ايشان باشد و به لذت و خوشي برسند.
در دين اسلام در همه چيز ميانه روي توصيه شده از جمله در خوابيدن به اندازه متعادل و لازم بايد خوابيد. نه کم خوابي خوب است زيرا بي حوصلگي و فرسودگي مي آورد نه تنبلي و خواب زياد. معمولا دستور العمل پزشکان اين است که بين 6 تا 8 ساعت خواب در شبانه روز خوب و لازم است.
خواب در هيچ وقت شيطاني نيست ولي در آداب خواب سفارش شده با شکم پر نخوابند و بر شانه راست و رو به قبله بخوابند و بقيه آداب خواب را مي توانيد در "حليه المتقين"، باب هشتم و "سنن النبي با ترجمه فارسي"،ص140 تا 145و بحار الانوار،ج73،ص140 -220 ملاحظه کنيد.
در مورد خواب قيلوله در روايت آمده:"القيلوله تورث الغني " که در اينجا خواب قيلوله به خواب و استراحت کوتاه قبل از ظهر تفسير شده و در روايت ديگر آمده "القيلوله تورث الفقر" که در اينجا به خواب و استراحت بين الطلوعين تفسير شده و در روايتي هم آمده " القيلوله تورث السقم" که به خواب آخر شب تفسير شده است و ظاهر "قيلوله به معناي خواب و استراحت کوتاه باشد که در هر وقت مي تواند واقع شود.(4)
پي نوشت:
1. نباء(78)آيه9.
2. فرقان(25)آيه47.
3. صحيفه سجاديه، دعاي ششم.
4.مجمع البحرين ، طريحي، ج3،ص556.

اگر ممکن است جزئيات کاملي از اعجاز قرآن کريم بگوييد. آيا آيه 109 سوره توبه به حادثه 11 سپتامبر اشاره دارد ؟

پرسش: اگر ممکن است جزئيات کاملي از اعجاز قرآن کريم بگوييد.

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پرسش شما داراي دو بخش است که به تفکيک پاسخ داده مي شود :
1 - اعجاز قرآن قرآن از ابعاد و زواياى مختلف معجزه است و اعجاز آن اختصاصى به فصاحت و بلاغت ندارد. برخى از اين ابعاد را قرآن خود به صراحت بيان نموده و در مورد آن ها تحدّى(1) كرده‏است. برخى ديگر از وجوه اعجاز وجود دارند كه در مورد آن ها تحدّىِ خاصى در قرآن صورت نگرفته است. اين موارد مشمول آيات تحدّى به صورت عام قرار مى‏گيرند. در اين فصل ابعاد تحدّى را، صرف ‏نظر از اين كه تحدّى خاصى داشته باشند يا نه، مورد بررسى قرار مى‏دهيم. هيچ‏كس نمى‏تواند مدّعى بررسى همه جانبه ابعاد اعجازِ قرآن باشد؛ چرا كه مسلّماً بسيارى از رموز و شگفتى‏هاى قرآن بر ما هنوز پوشيده مانده است. شايد بتوان گفت: حصر و برشمردن همه وجوه اعجاز قرآن و بازشناسىِ دقيق آن ها، خودْ اعجازى ديگر است.
با اين مقدمه به بررسى ابعاد اعجاز مى‏پردازيم:
1. شخصيت پيامبر
يكى از نكات مهمّى كه قرآن براى اعجازش به آن اشاره نموده ، توجه به شخصيّت پيامبر و آورنده قرآن است. پيامبر در مكتب هيچ دانشمند و معلّمى حاضر نگشته بود . همگان مى‏دانستند كه او اُمّى و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگىِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكيل مى‏دهد، از او هيچ شعر و نثرى ديده نشده است.(2) ناگهان چنين پيامبرى، كتابى را عرضه مى‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمى‏مانند.
قرآن همين نكته را بخشى از اعجاز خويش دانسته ،به آن تحدّى مى‏كند:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ ولا أَدريكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(3)
بگو: اگر خدا مى‏خواست، آن را بر شما نمى‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمى‏گردانيد. قطعاً پيش از آن روزگارى در ميان شما به سر برده‏ام. آيا فكر نمى‏كنيد؟
قرآن در ردّ سخنان كسانى كه مى‏گفتند فردى از روميان معلّم پيامبر بوده است‏(4) مى‏فرمايد:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهم يَقُولُونَ إنّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الّذى يُلحِدوُن إليه أَعْجَمىٌّ و هذا لِسانٌ عَربىّ مُبينٌ؛(5)
و نيك مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: جز اين نيست كه بشرى به او مى‏آموزد . چنين نيست‏. زبان كسى كه اين نسبت را به او مى‏دهند، غيرعربى است و اين قرآن به زبان عربى روشن است.
حال پيامبرى كه در جايى درس نخوانده است، كتابى بر بشر و درس آموختگان عرضه مى‏كند كه سرشار از معارف و حكمت‏ها و هدايت‏هاست و خود معلّم كتاب و حكمت مى‏گردد.(6)
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله‏آموز صد مدرّس شد
2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)
در اين مورد نيز تحدّى صورت گرفته است. آيات پنج‏گانه تحدّى - كه در فصل دوم بررسى نموديم - حداقل ناظر بر فصاحت و بلاغت بوده‏اند؛(7) زيرا ويژگى مهم مخاطبان پيامبر، كه به مقابله فرا خوانده شدند، فصاحت و بلاغت آنان بود.
بر هيچ كس پوشيده نيست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اى از كمال و بلاغت در كلام رسيده بود كه تاريخ براى هيچ ملتى نه پيش و نه پس از آن، هماوردى سراغ ندارد. در چنين فضايى، آيات نورانى الهى بر پيامبر نازل گرديد. زيبايى و رسايى اين آيات به حدّى اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و اديبان و صاحبان ذوق و قريحه‏هاى سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مى‏نمايد. قرآن با شيوه بديع و منحصر به فردِ خويش در بيان مفاهيم و معانى بلند و پرمحتواى خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گرى مى‏كند كه همه سخنان و آثار ادبى را تحت‏الشعاع خويش قرار مى‏دهد. در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفى در اين زمينه به چشم مى‏خورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اى در جان و دل افراد مى‏نشست كه آنان را از خود بى‏خود مى‏كرد.
وليدبن مغيره مخزومى، شخصى است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است . او را گل سرسبد قريش مى‏ناميدند. پس از نزول آيات اوليه سوره مباركه غافر، پيامبر در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالى كه وليد در نزديكى آن حضرت بود، قراءت فرمود. پيامبر چون توجه وليد به آيات را مشاهده نمود، بار ديگر نيز آيات را قراءت نمود. وليدبن مغيره از مسجد خارج و در مجلسى از طايفه بنى‏مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخنى شنيدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّيان. گفتار او حلاوت خاصى دارد و بس زيباست. بالاى آن (نظير درختان) پرثمر و پايين آن (همانند ريشه‏هاى درختان كهن) پرمايه است. گفتارى است كه بر همه چيز پيروز مى‏شود و چيزى بر آن پيروز نخواهدشد.(8)
ابوعبيده گويد: مردى اعرابى آيه «فاصْدَع بما تُؤمَرْ» را از شخصى شنيد و به سجده افتاد و گفت: به خاطر فصاحتش سجده نمودم. زيرا تأثيرگذارى كلمه اِصْدَع در معناى اظهار دعوت، افشاى دعوت و شجاعت در دعوت و زيبايى ما تُؤْمَر در ايجاز و در عين حال جامعيت آن است.(9)
مناسب است براى آن كه تحدّى قرآن در بعد فصاحت و بلاغت بيش تر ملموس گردد، مقايسه يك نمونه از آيات قرآن را با موجزترين عبارت در نزد عرب، در همان معنا ملاحظه گردد. قرآن مجيد در مورد قصاص و فلسفه آن تعبير بسيار زيبا و دلنشين «ولَكُمْ فى القصاص حيوةٌ»(10) را به كار برده است. مثل مشهورى كه عرب در اين مورد داشته، القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل بوده‏است.
جلال‏الدين سيوطى در مقام مقايسه ميان اين دو جمله، بيست امتياز براى آيه قرآن نسبت به جمله مشهور در ميان عرب ذكر مى‏نمايد(11) كه به بعضى اشاره مى‏شود:
1. حروف آيه فى القصاص حيوة از جمله القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل كم تر است.
2. تعبير قصاص در آيه، حساب شده است؛ زيرا هرگونه قتلى نافىِ قتل ديگر نيست، بلكه بسا قتلى كه خود موجب قتل ديگر مى‏شود؛ مثل اين‏كه كشتارى از روى ظلم صورت گرفته باشد. بنابراين قتلى كه موجب حيات است، يك قتلِ خاص است كه از آن تعبير به قصاص مى‏گردد.
3. آيه مراد خويش را به صورت جامع‏تر و كامل‏تر بيان نموده ؛ زيرا قصاص هم قتل را شامل مى‏شود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالى كه در مَثَل تنها مسأله قتل عنوان گرديده‏است.
4. در مَثَل، كلمه القتل تكرار شده و عدمِ تكرار -حتى اگر وجود آن مُخِلِّ به فصاحت نيز نباشد- از تكرار بهتر است.
5. آيه دربرگيرنده صنعت بديعى است، چرا كه يكى از دو چيز متضاد، يعنى فنا و مرگ را، ظرفِ ضد ديگر قرار داده و با آوردن كلمه «فى» بر سر قصاص آن را منبع و سرچشمه حيات دانسته است.
6. فصاحت كلمات آن‏گاه آشكار مى‏شود كه در كلمه، توالىِ حركات وجود داشته‏باشد. در اين صورت زبان در حال نطق به‏خوبى به حركت درمى‏آيد؛ برخلاف جايى كه در كلمه بعد از هر حركت، سكونى وجود داشته باشد و اين اختلاف در مقايسه آيه با مَثَل به خوبى پيداست.
7. جمله القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل در ظاهر كلامى متناقض است؛ زيرا چيزى، نافىِ نفسِ خويش نمى‏تواند باشد.
8. آيه از تعبير به قتل كه لفظى خشن بوده و بوى مرگ مى‏دهد خالى است . در عوض همان معنا را با جاذبه‏اى كه در لفظِ حيوة نهفته است، بيان مى‏كند.
9. بيان آيه مبتنى بر اِثبات و بيانِ مَثَل مبتنى بر نفى است. پرواضح است كه اثبات بر نفى برترى دارد.
10. لفظ قصاص به امر ديگرى نيز كه مساوات باشد، اشاره دارد .درواقع، قصاص خبر از عدالت مى‏دهد؛ در حالى كه اين معنا از مطلقِ قتل، فهميده نمى‏شود.
در پايان اين قسمت دو نمونه از اظهارات دانشمندان را درباره قرآن يادآور مى‏شويم:
جان‏ديون پورت مؤلف كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن مى‏نويسد:
همه اين معنا را قبول دارند كه قرآن با بليغ‏ترين و فصيح‏ترين لسان و به لهجه قريش، كه نجيب‏ترين و مؤدب‏ترين عرب‏ها هستند، نازل شده... مملو از درخشنده‏ترين اَشكال و محكم‏ترين تشبيهات است....(12)
بخشى از اعجاز ادبى قرآن كريم در اسلوب خاص و ويژه آن نهفته است. قرآن از نظر سبك كلامى، شيوه‏اى بديع را، كه هرگز سابقه نداشته، به وجود آورده است؛ قرآن نه نظم است و نه نثر.
در قرآن سجع فراوان هست كه احتراماً و براى آن‏كه به سَجْع كاهنان و شعر تشبيه نشود، به آن فاصله مى‏گويند و مراد از آن، كلمات مشابه پايانى هر آيه است. قرآن با شعر عربى هم، كه سابقه درخشانى دارد، شباهت ندارد. قرآن قول كسانى را كه مى‏گويند قرآن شعر و پيامبر(ص) شاعر است به شدّت نفى مى‏كند و مى‏فرمايد كه: به او شعر نياموخته‏ايم و سزاوار او نيست(13). اما در قرآن جوهر شعرى بسيار است؛ يعنى بيان ظريف و مجازى و انواع استعاره‏ها و تمثيلات و تشبيهات هنرى. هم‏چنين آياتِ موزون يا موزون افتاده قرآن نيز از يك‏صد فقره بيش تر است. با وجود اين و با آن‏كه نفوذ قرآن در شعر و ادب عربى و فارسى، بسيار عظيم است؛ ولى قرآن شعر نيست و بايد گفت كه قرآن نوعى منحصر به فرد و تافته‏اى است جدا بافته. ارزش موسيقايى كلمات و جملات قرآن نيز از ديرباز مورد توجه محققان بوده‏است. قابليّت خوشخوانى قرآن و تغنّى و همخوانى آن كم‏نظير يا بى‏نظير است.(14)
اين سبك (ساختار) جديدى كه قرآن ارائه داده و در فرهنگ ادبى عرب، تحوّلى غريب ايجاد نموده كاملاً بى‏سابقه است و آيندگان را به عجز و تاب انداخته، جاذبه دارد، كشش دارد، افسون مى‏كند، به وجد مى‏آورد، لذّت‏بخش است، آرامش مى‏دهد، با فطرت دمساز، با طبيعت همساز، با وجدان سروكار داشته و با هستى سَر و سرّى دارد.(15)
3. آموزه‏ها و معارف عالى (اعجاز معانى)
زيبايى قرآن فقط در الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت آن نيست. اين كتاب مقدس برخوردار از يك زيبايى برتر و ارزش والاتر، يعنى مفاهيم و معانى عميق و دقيق است. قرآن رسالت خويش را هدايت بشر شناسانده‏است، و كتابى است كه پيامبر، با آن، مردم را از ظُلمت‏ها به نور رهنمون مى‏گردد.(16)
قرآن به عنوان قانون اساسى اسلام دربرگيرنده مجموعه‏اى از اصول و ضوابط هماهنگ با فطرت انسانى است كه همواره بر تارك انديشه‏ها چون خورشيدى مى‏درخشد و عزّت و عظمت را در گرو آشنايى و عمل به قوانين خود مى‏داند.
قرآن در اين بخش بدون شك اعجاز است. در زمانى كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعى به اوج خود رسيده ، غارت و چپاول، امتياز به‏حساب مى‏آمد ، دختران زنده به گور مى‏شدند ، خيانت و فساد و فحشا و بى‏عدالتى فراگير شده‏بود، قرآن، كه پرچمدار مترقى‏ترين قوانين و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضايل انسانى است ظهور مى‏كند . به مردم صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانيت را يادآور مى‏شود؛ آنان را از جهل به سوى علم، از تاريكى به سوى نور و روشنايى و از رذايل به سوى فضايل سوق مى‏دهد. در سايه همين تعليمات و قوانين حيات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مى‏گيرد . پرچم تمدن شكوهمند اسلامى در همه اقطار به اهتزاز درمى‏آيد. نمونه‏هايى از اين اصول و قوانين را در قرآن يادآور مى‏شويم:
ا) اصل عدالت و امانت‏
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَإِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالعَدْلِ.(17)
ب) اصل كلى امر به نيكى‏ها و نهى از زشتى‏ها
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَإِيتاءِ ذِى القُربى‏ وَيَنْهى‏ عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ وَالبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.(18)
ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏
فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ ما اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ.(19)
د) اصل مساوات و برابرى مردم و تعيين معيار امتياز، در ارزش‏هايى چون تقوا، علم و جهاد در راه‏خدا
إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ.(20)
قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ....(21)
... وَفَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدِينَ عَلى القاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً.(22)
ه) اصل نفى هرگونه استبداد
...وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ.(23)
و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏
وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى المُؤْمِنِينَ سَبِيلاً.(24)
ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ.(25)
ح) اصل صلح و اخوت‏
إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ.(26)
ط) اصل توصيه به وحدت‏
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا....(27)
ى) اصل بهره‏بردارى از نعمت‏هاى الهى‏
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.(28)
ك) اصل وفاى به عقود
يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالعُقُودِ.(29)
ل) اصل لاحَرَج‏
وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ.(30)
م) اصل تكليف به قدر طاعت‏
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها.(31)
ن) اصل پذيرش اختيارى دين‏
لا إكْراهَ فِى الدِّينِ.(32)
اصولى را كه اشاره نموديم تنها گوشه‏اى از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدايت و حقانيّت است. جاودانگى آن به گونه‏اى است كه گذشت‏زمان تأثيرى در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه اين اصولِ مترقى را در بدترين دوره انحطاط اخلاقى و در دوران رواج وحشيگرى مطرح و در بخش‏هاى مختلف زندگى از قبيل امور اقتصادى، مالى، اجتماعى و سياسى، امور نظامى و دفاعى، امور حقوقى، ثروت‏هاى عمومى، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... در عالى‏ترين شكل تبيين نموده‏است.
معارف دينى در قرآن در اين مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمى‏گردند، بلكه در بخش اعتقادى و اثبات وحدانيت، نبوّت، امامت و قيامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سليم و برهان است. آيات مربوط به خداپرستى و توحيد، آيات معرفى‏كننده پيامبران و رسولان الهى، آيات مربوط به قيامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحريف شده تورات و انجيل مقايسه مى‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بيش از پيش جلوه‏گر مى‏كنند.(33)
اكنون برخى از آيات مربوط به خداشناسى در قرآن را مرور مى‏كنيم:
آن‏گونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عيب و نقص مبرا دانسته و او را توصيف نموده است.
وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالْأَرضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(34)
وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ.(35)
لاتُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.(36)
هُوَ اللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ هُوَاللَّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبّارُ المَتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْنى‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ.(37)
آيا اين‏گونه معرّفى خداوند در زمانى كه مردم گرفتار عقايد موهوم و خرافى در پرستش خدايان خويش بوده‏اند، مى‏تواند از انديشه فردى از ميان همين قوم نشأت گرفته باشد؟
آيا اين مجموعه عظيم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّى در كنار معارف بلند و پرمحتواى اعتقادى و اخلاقى - تربيتى، مى‏توانند به چيزى جز معجزه‏بودن اين كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفى كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگى داشته و به همين جهت بقا و دوام آن ها تضمين گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تكيه بر ارزش‏هاى اخلاقى و معنوى در ضمن بهره‏مند كردن انسان از مواهب مادى و طبيعى، او را در مسيرى متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانيت را نكوهيده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگى به ماديات دانسته است و در يك كلام قرآن‏كريم در دو بُعد علمى و عملى، يعنى تعليم معارف و حقايق هستى و تشريع قوانين و مقرّرات زندگى، آن‏چه را بشر نيازمند به آن بوده، در اختيار او گذارده است.
4. هماهنگى و عدم وجود اختلاف
يكى از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نيز به آن اشاره و تحدّى نموده است، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مى‏دانيم كه اين كتاب در طى 23سال تدريجاً در مكه و مدينه، در شب و روز، در جنگ و صلح به هنگام پيروزى و شكست، در مواقع شدت و راحتى، و خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوى ديگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادى، اجتماعى، سياسى، اخلاقى، اعتقادى و هنرى مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاى عقلى، به اضافه امثله و قِصَص نيز در آن فراوان به چشم مى‏خورد. مسائل مربوط به دنيا و امور مرتبط با آخرت و قيامت به گونه‏اى بسيار پندآموز و سازنده ذكر گرديده، و در عين حال ميان اين همه مباحث متنوع و مختلف هيچ‏گونه اعوجاج و اختلافى مشاهده نمى‏شود؛ بلكه همسويى و يك‏نواختى شگفتى در مجموعه اين كتاب آسمانى نمايان است. حتى داستان‏هايى از پيامبران و يا امت‏هاى پيشين كه احياناً در قرآن تكرار شده، در هرجا از مزيت و خصوصيتى برخوردارند؛ بدون اين‏كه در جوهر و اصل معنا خللى وارد آيد. حال اگر اين كتاب، ساخته دست بشرى بود، موارد متعددى از اختلاف و عدم هماهنگى و تضاد -آن‏هم در مدت نزولى نزديك به ربع قرن- در آن به چشم مى‏خورد؛ چراكه انسان در دنياى مادى همواره از نقص به سوى كمال در حركت است. حتى نويسنده‏اى كه كتابى مى‏نويسد، در يك فاصله زمانى كوتاه، اصلاحاتى در اثر خويش به وجود مى‏آورد و يا مطالبى متفاوت با مطالب قبلى خويش را در اثر بعدى خود جاى مى‏دهد. به همين جهت است كه قرآن تحدّى خود را به اين صورت بيان مى‏كند:
أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً؛(38)
آيا در معانى قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غيرخدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.
بنابراين، فقدان اختلاف در كتابى با محتوايى اين‏چنين، آن‏هم با تنظيمى تدريجى و در شرايط مختلف نزول، از سوى فردى درس ناخوانده و تعليم‏نديده، خود اعجازى آشكار و غيرقابل انكار است.
5. خبرهاى غيبى
قرآن‏كريم، هم از زندگى اقوام و پيامبران گذشته پرده برداشته و هم نسبت به آينده خبرهايى را از پيش گفته‏است. در هر دو زمينه، خبرهاى داده شده خبرهايى غيبى بوده‏اند. تحدّى به اخبار غيبى در چندين آيه مطرح گرديده است:
تِلْكَ مِنْ أَنباءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلاقَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا...؛(39) اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى‏كنيم، پيش از اين نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو.
اين يادآورى در داستان حضرت مريم و حضرت يوسف(ع) نيز آمده‏است‏(40). بنابراين بخش عظيمى از قرآن كريم كه سرگذشت پيشينيان و داستان پيامبران الهى را بيان نموده است -در حالى كه خود پيامبر هيچ اطلاعى از آن ها نداشته است- در حوزه اعجاز غيبى قرآن كريم قرار مى‏گيرند.
اعجاز در مورد خبرهاى غيبى مربوط به آينده بيش تر قابل توجه است؛ به‏ويژه هنگامى كه همه آن‏چه خبر داده شده، عيناً به وقوع پيوست. به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:
ا) خبر پيروزى روميان بر ايرانيان
غُلِبَتِ الرُّوم فى أَدْنَى الأَرْضِ وَهُم من بَعْدِ غَلَبِهمْ سَيَغْلِبُونَ فى بِضْع سنين؛(41) روميان شكست خوردند. در نزديك‏ترين سرزمين. ولى بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.
همان‏گونه كه قرآن خبر داده بود، ارتش روم در فاصله كم تر از ده سال بر ايران غلبه يافت و پيروز شد.
ب) خبر پيروزى مسلمانان در جنگ بدر
أَمْ يَقُولونَ نَحْنُ جميعٌ مُنْتَصِرٌ سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُر؛(42) آيه خبر از گفتار ابوجهل در جنگ بدر مى‏دهد كه مى‏گفت: نَحْنُ ننْتصرُ الْيومَ منْ مُحمّدٍ وأصحابِهِ. درحالى كه خداوند مسلمانان را طبق همين وعده پيروز نمود.
در آيه هفتم سوره بدر نيز خدا به مسلمانان وعده پيروزى مى‏دهد؛ در حالى كه عدد آنان در حدود يك‏سوم مشركان، و تجهيزات آنان به مراتب كمتر از كفار است و اين وعده محقق مى‏گردد.
ج) وعده بازگشت پيروزمندانه به مكه
إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ القُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ؛(43) همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض‏كرد، يقيناً تو را به سوى وعده‏گاه باز مى‏گرداند.
اكثر مفسّران بر اين عقيده‏اند كه مراد از معاد مكه است كه پيامبر پيروزمندانه وارد آن‏جا مى‏گردد.
د) وعده حفاظت از قرآن
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(44) در بخش تحريف‏ناپذيرى روشن گرديد كه برخلاف كتب آسمانى گذشته، قرآن بى‏هيچ افزايش و نقصانى از گزند حوادث مصون مانده است.
ه) پيروزى دين اسلام بر ديگر اديان
هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ المُشْرِكُونَ؛(45) او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هرچه دين است پيروز گرداند؛ هرچند مشركان خوش نداشته‏باشند.
اين آيه سه بار در قرآن تكرار گرديده است . اعجاز غيبى آن امروز، از هر زمان ديگر بيش تر قابل درك است. اسلام به اعتراف دوست و دشمن به عنوان برترين مكتب، زنده‏ترين دين و الهام بخش‏ترين آيين به ميدان آمده و به سرعت در حال گسترش و نفوذ به دنياهاى جديد است.
6. طرح مسائل دقيق علمى
قرآن در زمينه طرح مباحث علمى در مواردى به صراحت و در پاره‏اى از موارد -كه براى بشر آن زمان قابل درك و هضم نبوده، بلكه احياناً مخالف با اصول مسلم پذيرفته شده در بين آنان تلقى مى‏شد- تلويحاً سخن گفته است.
به عنوان نمونه: وَأرْسلنا الرّياح لواقح.(46)
امروز علم ثابت نموده است كه باردارشدن درختان و گياهان، نياز به لِقاح دارد . اين مهم در مواردى با بادها صورت مى‏گيرد؛ آن‏گونه كه در درختانى مثل زردآلو، صنوبر، انار و در بوته‏هاى حبوبات و غير آن ها ديده مى‏شود.
خداوند در آيه‏اى ديگر تصريح مى‏نمايد كه وجود جنس مخالف تنها مختص به حيوانات نيست؛ بلكه در همه انواع گياهان نيز وجود دارد: ومِنْ كُلِّ الثمرات جعل فيها زوْجَيْنِ اثْنَيْنِ.(47) سُبْحان الّذى‏ خَلَق الأَزْواجَ كُلّها ممّا تُنْبِتُ الاَرْضُ وَمِنْ أنفُسهم وممّا لايعْلمُون.(48)
مسأله حركت و گردش زمين نيز به صورت خاصى مطرح گرديده است: اَلّذى‏ جعل لَكُمُ الأَرْضَ مَهْداً.(49) زمين، به صورت مهد و گهواره براى موجودات روى آن قرار داده شده‏است . اين خود ناشى از حركت وضعى و انتقالى زمين است. همان‏گونه كه حركت گهواره مايه آرامش و رشد طفل و كودك است، حركت زمين نيز در جهت رشد و شكوفايى انسان است. البته بيان كنايى و سربسته اين حقيقت در قرآن، بدان جهت است كه در زمانِ نزول قرآن، مردم اعتقاد به سكون زمين داشتند. آن را از بديهياتى مى‏دانستند كه قابل تشكيك نبوده و نخواهد بود. مسأله بيضوى و كروى بودن زمين نيز از بعضى از آيات استفاده مى‏گردد:
فَلا اُقسمُ بربّ الْمشارق والْمغارب.(50) رَبُّ الْمَشْرقين وربّ الْمغربين.(51)
اگر زمين، مسطح بود، ناچار، يك مشرق و مغرب بيش نداشت. تنها با فرضِ كروى‏بودن آن است كه در اثر جابه‏جايى حالت نسبت به خورشيد، مى‏توان در يك زمان براى زمين، مشارق و مغارب متعدد را تصور كرد.
7. آفرينش‏هاى هنرى
يكى ديگر از رازهاى جاذبه قرآن كه پرده از اعجازى ديگر برمى‏دارد، جنبه خيال‏انگيزى و صحنه‏پردازى و به تصوير كشيدن معانى گوناگون است. اين هنر قرآنى، چه در بيان صحنه‏هاى طبيعت و چه در تبيين ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها، پاكى‏ها و ناپاكى‏ها و چه در قصه‏ها و داستان‏سرايى‏ها و چه در طرح مثل‏ها و چه در به تصوير كشيدن مراحلى از معاد و قيامت و حساب و كتاب، چنان كارآمد و مؤثر بوده است كه بعضى از آن به سحر و افسون قرآن ياد مى‏كنند. آن‏چه را قرآن از قول برخى از كفار نقل مى‏كند، به اين حقيقت رهنمون است:
وقال الّذين كَفَروُا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرآنِ وَأَلْغَوا فيهِ لَعَلَّكُم تَغْلِبُونَ؛(52)
به اين قرآن گوش ندهيد و سخن لغو در آن اندازيد؛ شايد شما پيروز شويد.
اين گفتار آنان از آن‏جا ناشى مى‏گردد كه تنها يك‏بار گوش فرا دادن به آيات قرآن، براى تسليم منكران، كافى بوده است. البته روشن است كه درك صحيح از اين همه لطافت‏ها و ظرافت‏هاى هنرى قرآن، تنها هنگامى ميسر خواهد بود كه انسان با ادبيات عرب و فنون معانى و بيان، آشنايى داشته، از نمايش و هنر و زيبايى و شعر نيز آگاه باشد. آن‏گاه مى‏تواند با تدبّر در آيات قرآنى و توجه به آن از زاويه هنرى، اوج زيبايى و هنرمندى را در قرآن بيابد.
اين بخش از وجوه اعجاز قرآن تاكنون مورد غفلت دانشمندان و محققان علوم قرآنى واقع شده، جز افرادى معدود در عصر ما، به اين مهم اقدام ننموده‏اند. ما در اين مختصر نمونه‏هايى از صحنه‏پردازى‏ها و داستان‏هاى قرآن كريم را از كتاب التصوير الفنى فى القرآن‏(53) كه با عنوان آفرينش هنرى در قرآن‏(54) ترجمه شده‏است، ذكر مى‏كنيم. به اين اميد كه با توجه بيش تر دوستداران قرآن كريم در اين زمينه و غور در محتواى آيات، اعجاز هنرى قرآن بيش از پيش آشكار گردد.
سيد قطب در بحث تصوير هنرى مى‏گويد:
قرآن در هر كجا كه بخواهد بيان غرضى يا تعبير از معناى مجردى كند، يا حالتى نفسانى يا صفتى معنوى يا نمونه‏اى انسانى يا حادثه يا ماجرا يا منظره‏اى از مناظر قيامت يا حالتى از حالات نعيم يا عذاب اليم را وصف‏كند، يا در مقام احتجاج و جَدَل مثلى زند، يا به طور مطلق، جدلى را عنوان كند، در همه جا تكيه بر واقعِ محسوس يا مُخَيَّل مى‏نمايد. منظور ما نيز از گفتن اين مطلب كه تصوير ابزار مناسب و مخصوصِ اسلوب قرآنى است، همين است؛ يعنى صرف آرايش و تزيين اسلوب نيست و به نحو تصادف نيز نيامده است، بلكه يك قانون كلى و عام و شامل است كه ما مى‏توانيم از آن به قاعده تصوير تعبير كنيم.(55)
وَمَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَل الَّذى‏ يَنْعِقُ بِما لايَسْمَعُ اِلاّ دُعاءً وَنِداء؛(56) و مَثَل آن هايى كه كفر آوردند، مانند داستان كسى است كه به حيوانى كه جز صدايى و ندايى نمى‏شنود، بانگ مى‏زند. صُمٌّ، بُكْمٌ، عُمْىٌ فَهُمْ لايَعْقِلُون؛(57) كرند و لالند و كورند و در نمى‏يابند.
اين تصويرِ نغز، جماعتى را در نظر ما مجسم مى‏كند كه دست اِنابت به اميد اِجابت پيش چيزهايى دراز كرده‏اند كه كمال بى‏بصرى و نهايتِ كَرى و گنگى خودِ آن ها را مى‏رساند؛ هم دعوت پوچ است و هم اجابت محال، او خود گم است، كه را رهبرى كند؟(58)
و باز تصويرى ديگر: واعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَلاتَفَرَّقوا...؛(59) همگان به ريسمان خدا درآويزيد و پراكنده مشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد؛ آن‏گاه كه دشمنان يكديگر بوديد، پس دل‏هاى شما را به هم پيوند داد تا از بركت لطفش برادران هم شديد و بر كنار حفره‏اى از آتش بوديد و شما را از (خطر افتادن در) آن رهانيد.
در تعبير كُنْتُم عَلى‏ شَفا حُفْرةٍ مِنَ النَّارِ دقت كنيد! چگونه حالت آن ها را رقم مى‏زند كه بر لب پرتگاه در شرف سقوط بودند. اگر نگارگرى قادر بود، با اَلوان سحرآميز و كِلْك چيره خود اين منظره را در قالب خط و رنگ درآورد، شاهكارى از نقاشى به شمار مى‏رفت. ولى قرآن تنها با تعدادى كلمه اين فكر را در ما القا مى‏كند. دقيقه ديگرى كه در اين تعبير نهفته: هنگامى كه آن ها را بر لبه پرتگاه آتش براى شما مجسم مى‏كند، به ناگاه فاصله‏اى ميان آن ها در آن زندگى كفرآميز با حيات سرمد جديد قرار مى‏دهد و فضل خود را بر آنان آشكار مى‏گرداند و نقش اِكسير ايمان را در اين قلبِ ماهيت، عيان مى‏نمايد؛ زيرا از عالَمِ كفر تا يقين، يك نفس است.(60)
اينك به مناظر رستاخيز و تصاوير نَعيم و جَحيم نظرى بيندازيم كه از ديدگاه هنرى بهره‏اى هر چه تمام دارند:
يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَى‏ءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مرضعة عَمّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَما هُمْ بِسُكارى‏ وَلكنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ؛(61) اى مردم، از پروردگار خود بترسيد، چرا كه زلزله آن ساعت امرى هولناك است. روزى كه آن را ببينيد هر مادر شيردهى، آن‏كه را شير دهد فروگذارد . هر آبستنى، وضع حمل نمايد . مردم را مست پندارى در حالى كه مست نيستند، ليكن اين عذاب خداست كه شديد است.
هول و هراس فوق، قابل اندازه‏گيرى نيست. عظمت چنين روز هولناكى را فقط قرآن مى‏تواند با افسون كلمات و تركيب و تلفيقِ خاص خود القا نمايد. هر ترجمه كلمه به كلمه‏اى نيز، چون خالى از موسيقى ويژه كتاب خداست، اثر اعجازآميز متن آيات را ندارد. آن‏چه بيش تر جلب نظر مى‏كند، تصاوير سه‏گانه مادران شيرده و زنان آبستنى است كه از بيم، بچه مى‏اندازند . حالت مست‏گونه مردم است كه از ترس عذاب، مست به نظر مى‏آيند.(62)
آياتِ پايانى سوره دُخان جايگاه نهايى دوزخيان و بهشتيان را چنان به تصوير مى‏كشد كه انسان گويى خود را لحظه‏اى در محاصره مأموران الهى و زبانه‏هاى آتش احساس مى‏نمايد. در لحظه‏اى ديگر خود را همدوش با پارسايان در كنار بوستان‏ها و چشمه‏سارها مى‏يابد. ما در انتهاى بحث اعجاز قرآن و به جهت حسن ختامِ آن، سرى به جايگاه متقين و پارسايان مى‏زنيم . با آيات قرآن به آن ديار سفر مى‏كنيم.
إِنَّ المُتَّقِينَ فِى مَقامٍ أَمِينٍ فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ يَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ كَذلِكَ وَزَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ لايَذُوقُونَ فِيهَا المَوْتَ إِلّا الْمَوْتَةَ الأُولى‏ وَوَقاهُمْ عَذابَ الجَحِيمِ؛(63)
تقوا طلبان در جايگاهى آسوده‏اند. در ميان بوستان‏ها و چشمه‏سارها. لباس‏هايى از حرير نازك و ستبر پوشيده در مقابل يكديگر مى‏نشينند. آرى چنين خواهد بود. آنان را با حوريان درشت‏چشم تزويج مى‏كنيم. هر نوع ميوه‏اى را طلب نمايند در اختيارشان مى‏گذاريم. در آن‏جا جز مرگ نخستين، ديگر مرگى نخواهند چشيد . خداى بزرگ آنان را از عذاب دوزخ نگاه خواهد داشت.
بيان ويژگى‏هاى هنرى داستان‏ها در قرآن مجيد و نيز آهنگ خاص و دلنواز قرآن، به‏ويژه در سوره‏هاى كوتاه كه فواصل در آن به هم نزديكند و توجه به فضاى خاص هر سوره و هر آيه و وجود موسيقىِ خاصِ هماهنگ با متن آيات، خود نياز به نوشتارى مستقل دارد. امروزه در بعضى از كشورها هم‏چون مصر، قاريان قرآن قبل از ورود به قراءت قرآن در دوره‏هايى از يادگيرى فنون موسيقى حاضر مى‏شوند، تا سوره‏ها و آيات قرآن را با آهنگ متناسب با آن قراءت نمايند.
8. اعجاز عددى
برخى از قرآن‏پژوهان معاصر، بعد ديگرى از اعجاز قرآن را مطرح نموده‏اند. اين بُعد اختصاص به نظم اعجازگونه رياضى قرآن دارد. سه تن از كسانى كه در اين زمينه گام نهاده‏اند؛ عبارتند از دكتر رشاد خليفه، عبدالرّزاق نوفل و ابوزهراء النّجدى. كتاب عبدالرّزاق نوفل، اعجاز عددى در قرآن كريم نام دارد. نام كتاب دكتر ابوزهراء النجدى، كه شيعه است، من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الكريم است.
گزيده مطالب
1. اعجاز قرآن اختصاصى به فصاحت و بلاغت آن نداشته در ابعاد گوناگون مطرح است. در برخى از اين موارد قرآن، تحدّى خاصى نموده است.
2. بعضى از ابعاد اعجاز قرآن در اين زمينه‏ها قابل بررسى است: شخصيت پيامبر، فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)، تعاليم و معارف عالى (اعجاز معانى)، هماهنگى و عدم وجود اختلاف، خبرهاى غيبى، طرح مسائل دقيق علمى، آفرينش‏هاى هنرى و اعجاز عددى.
3. عرضه قرآن، كه سرشار از معارف و حكمت‏هاست، از سوى پيامبرى كه در عمر چهل‏ساله خود هيچ درسى نياموخته است، معجزه‏اى است كه خداوند به آن تحدّى نموده‏است.
4. مشهورترين بعد اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آن است. اين ويژگى به همراه ساختار و اسلوب ويژه‏اى كه نه نثر است و نه نظم، مخاطبان قرآن را به حيرت انداخته است. برخى از نويسندگان براى آيه «ولكم فى القصاص حيوة »در مقابل «القتلُ أَنْفى‏ لِلقتل»، كه مثل مشهور عرب بوده‏است، بيست امتياز برشمرده‏اند.
5. معارف اعتقادى و دينى مطرح شده در قرآن در بخش‏هاى خداشناسى، پيامبرشناسى، معادشناسى و ديگر تعليمات تربيتى و اخلاقى و نيز اصول، قوانين و مقرّرات گوناگون در زمينه‏هاى مختلف اقتصادى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى، نظامى و حقوقى در نهايت اتقان و استحكام صورت‏گرفته و ناب‏ترين معارف و انديشه‏ها را در اختيار بشر قرار داده است.
6. با آن‏كه قرآن تدريجى نازل شده است؛ يعنى نزول آن در زمان‏هاى مختلف، مكان‏هاى مختلف، حالات و شرايط متفاوت در طى 23سال انجام پذيرفته و موضوعات متنوع و متعددى را نيز در بر گرفته است، هيچ‏گونه اختلاف و عدم هماهنگى در آياتش مشاهده نمى‏گردد. خداوند به اين بعد از اعجاز، يعنى عدم وجود اختلاف در قرآن تحدّى نموده است.
7. خبرهاى غيبى در قرآن چه نسبت به گذشته و چه نسبت به آينده كه به وقوع پيوسته است، بُعد ديگرى از اعجاز قرآن است.
8. طرح مسائل دقيق علمى از قبيل تلقيح گياهان توسط بادها، گردش زمين، كروى‏بودن زمين و جز اين ها نمونه ديگرى از اعجاز قرآن است.
9. آفرينش‏هاى هنرى در قرآن در داستان‏ها و تصويرگرى صحنه‏هاى قيامت و... يكى ديگر از جنبه‏هاى اعجاز قرآن است.
10. برخى از قرآن‏پژوهان معاصر اخيراً به بعد ديگرى از اعجاز دست يافته‏اند كه اعجاز عددى قرآن نام گرفته است و به نظم شگفت رياضى در قرآن مربوط مى‏گردد.
پي نوشت ها:
1 . منظور از تحدّى در اين فصل، تحدّى به صورت خاص است.
2 . الميزان، ج‏1، ص‏63.
3 . يونس (10) آيه 16.
4 . الميزان، ج‏1، ص‏63.
5 . نحل(16) آيه 103.
6 . ...و يعلّمهم الكتاب والحكمة. جمعه(62) آيه 2.
7 . بعضى‏از اين آيات مثل آيه 88 سوره اِسراء اختصاصى به فصاحت و بلاغت ندارند.
8 . مجمع البيان، ج‏10، ص‏584.
9 . علوم القرآن عندالمفسّرين، ج‏2، ص‏489.
10 . بقره(2) آيه‏179.
11 . معترك الاقران فى اعجاز القرآن، ج‏1، ص‏300 - 303.
12 . تفسير نمونه، ج‏1، ص‏136.
13 . يس(36) آيه 69.
14 . قرآن‏پژوهى، ص‏8.
15 . از استاد محمدهادى معرفت ،نقش آهنگ در تلاوت قرآن، كيهان انديشه، ش‏28، مقاله.
16 . كتابٌ أنزلناه إليك لِتُخْرِجَ النّاسَ من الظّلمات إلى النّور. ابراهيم (14) آيه 1.
17 . نساء(4) آيه 58.
18 . نحل(16) آيه 90.
19 . بقره(2) آيه 194.
20 . حجرات(49) آيه 13.
21 . زمر(39) آيه 9.
22 . نساء(4) آيه 95.
23 . اعراف(7) آيه 157.
24 . نساء(4) آيه 141.
25 . فتح(48) آيه 29.
26 . حجرات(49) آيه 10.
27 . آل‏عمران(3) آيه 103.
28 . اعراف(7) آيه 32.
29 . مائده(5) آيه 1.
30 . حج(22) آيه 78.
31 . بقره(2) آيه 286.
32 . همان، آيه 256.
33 . نسبت‏هاى ناروايى همچون زنا و شرب خمر به پيامبران الهى و امورى ديگر كه انسان از بيان آن شرم دارد، معرّف حالات پيامبران در تورات و انجيل است. ( البيان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دينى).
34 . بقره(2) آيه‏116.
35 . همان، آيه 163.
36 . انعام (6) آيه‏103.
37 . حشر (59) آيه‏24-22.
38 . نساء(4) آيه‏82.
39 . هود(11) آيه 49.
40 . آل‏عمران(3) آيه 4؛ يوسف(12) آيه 102.
41 . روم(30) آيه‏2 و 3.
42 . قمر(54) آيه‏44 و 45.
43 . قصص(28) آيه 85.
44 . حجر(15) آيه 9.
45 . توبه(9) آيه‏33؛ فتح(48) آيه‏28؛ صفّ(61) آيه‏9.
46 . حجر(15) آيه‏22.
47 . رعد(13) آيه 3.
48 . يس(36) آيه‏36.
49 . طه(20) آيه 3.
50 . معارج(70) آيه 40.
51 . رحمن(55) آيه 17.
52 . فصّلت(41) آيه 26.
53 . سيد قطب.
54 . ترجمه دكتر محمدمهدى فولادوند.
55 . آفرينش هنرى در قرآن، ص 45.
56 . آفرينش هنرى در قرآن، ص 45.
57 . بقره (2) آيه 171.
58 . بقره (2) آيه 171.
59 . آفرينش هنرى در قرآن، ص‏52.
60 . آل‏عمران (3) آيه 103.
61 . آفرينش هنرى در قرآن، ص‏56.
62 . حج (22) آيه‏1 و 2.
63 . آفرينش هنرى در قرآن، ص‏69.
64 . دخان (44) آيه 51 - 56.
درسنامه علوم قرآني سطح 2 جوان آراسته، حسين

پرسش: آيا آيه 109 سوره توبه به حادثه 11 سپتامبر اشاره دارد ؟
پاسخ: گرچه بعضي خواسته ادعا کنند آيه 109 سوره توبه بر اين حادثه اشاره دارد اما سخن پذيرفته اي نيست .خداي متعال در آيه 109 سوره توبه مي فرمايد: آيا کسي که بناي کار خود را بر پايه تقوا و پرهيز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودي او نهاده ، بهتر است يا کسي که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستي در کنار دوزخ نهاده که به زودي در آتش جهنم سقوط خواهد کرد ؟!
در آيه "شفا جرف هار" به معناي لبه پرتگاهي سست است . علامه طباطبايي نوشته :
کلمه "شفا "به معناي لبه هر چيز است ،مثلا "شفا البئر "به معناي لبه چاه است ، کلمه "جرف " به معناي آب روفته و محلي است که سيل زير آن را شسته باشد، به طوري که بالاي آن هر لحظه در شرف ريختن باشد . "هار" اصلش "هائر" بوده و با قلب بدين صورت در آمده. ، پس اين که فرمود: "علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم " استعاره اي است تخيلي که حال منافقان مورد نظر را تشبيه مي کند به حال کسي که بنايي بسازد که اساس و بنيانش برلبه اي باشد که زير آن روفته باشد که هيچ اطميناني برثبات و استواري آن نباشد . در نتيجه خود و بنايش در آن وادي فرو ريزد......(1)
داستان آيه مربوط به مسجد ضرار و حکم الهي آن است که به دستور خدا، پيامبر حکم به تخريب آن دادند . مي توانيد تفصيل ماجرا را از تفاسير مربوطه جويا شويد.(2)
اين آيه حاوي اين پيام است که عمل خوب زمينه ايمان و تقوا و براي جلب رضاي خدا بنا مي شود. در اين صورت شبيه بنايي مستحکم است . در برابر تند باد ها مقاوم و حافظ از سرما و گرما و حوادث ناگوار مي باشد. اين عمل مبني بر ايمان و تقوا ، مستحکم و پايدار و بادوام است . توشه آخرتي شخص مي گردد . در مهلکه ها نجاتبخش او مي شود .
اما عمل و ايماني که بر زمينه نفاق و دو رويي و تظاهر و بي ايماني و بي تقوايي و تقوا نمايي بنا شده ، به منزله بنايي است که بر زميني بنا شده که لبه پرتگاه است .زير آن خالي بوده و جهنم خروشان نهر ويرانگر در زير خالي شده آن، جاري و مانند جهنم خروشان و بلعنده است . هر لحظه پرتگاه در معرض فروريختن در نهر خروشان و ويرانگر مي باشد. عمل منافقانه و غير استوار بر مبناي ايمان و تقوا، بي ثباتي بناي بر زمين پرتگاه را دارد . با تندبادهاي سهمگين ابتلاها و سکرات مرگ و قيامت نابود شده ، در جهنم شعله ور سقوط کرده ، نابود شده ، براي صاحبش دادرس و توشه راه نخواهد بود. صاحبش در سکرات مرگ و قيامت دست خالي از عمل صالح و با انباني مملو از عمل ناصالح است که عذاب هاي دردناک او خواهد بود.
ظاهر اين آيه هيچ ارتباطي به حادثه يازده سپتامبر ندارد و پيشگويي آن حادثه نيست . تا به حال هم هيچ دانشمند معتبري چنين نظريه اي نداده است. البته همچنان که قبلا نظريه اعجاز عددي قرآن سر و صداي زيادي به پا کرد و بعد کم کم ضعف آن آشکار شد، بعضي از محققان نيز با اشاره به ارقام و اعدادي که مربوط به سوره توبه و اين آيات بود و تطبيق آن ها با جريان يازده سپتامبر، خواستند اين آيه را پيش بيني آن واقعه قلمداد کنند.
آنان گفتند آيات 108 و 109 سوره توبه که نهمين سوره قرآن است پيشگويي اين حادثه است ، زيرا برج هاي دو قلو هم پلاک 108 و 109خيابان"جرف هار"نيويورک بوده ، در بعضي قرآن ها آيه 109 و 110 است که 110 اشاره به تعداد طبقه هاي اين ساختمان ها است . سوره توبه نيز نهمين سوره قرآن است . سپتامبر نيز نهمين ماه سال است . تعداد حروف سوره توبه 2001 است . سال وقوع اين حادثه نيز 2001 بوده است.
هيچ کدام اين اطلاعات قطعي نيست . چه بسا در آن ها دخل و تصرف شده تا بتوانند بر ذهنيت خود آن را تطبيق دهند،(3)
نمي توانيم اين آيات را اشاره به اين واقعه دانسته ، "شفا جرف هار" اصلا اسم نيست . به نام اين برج ها و خياباني که در آن واقع شده اند، ربطي ندارد. اسم آن خيابان هم "جرف هار" يا شبيه به آن نيست، بلکه با تکلف هايي آن را با اين کلمه تطبيق داده اند .اين ذهنيت ها است که با دخل و تصرف خود چنين تصويرهايي را مي سازد.
البته چه بسا که حقايقي هم در بين باشد که هنوز به طور يقيني بر ما ثابت نشده است . تا دلايل محکم نباشد، نمي توان به اين احتمالات ضعيف اعتنا کرد.
پي نوشت ها :
1. ترجمه تفسير الميزان ، ج 9 ، ص 532.
2. همان؛ تفسير نمونه ،ج 8 ،ص 143.
3.سايت هاي اينترنتي مربوط به "يازده سپتامبر و قرآن".

پي نوشت ها:
1. مجمع البيان، ج 9، ص 387.
2. هود (11) آيه 44.
3. مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 8، ص 190 - 180.
4. نساء (4) آيه 82.

منظور از مسايلي كه هنوز عمل نكرده چيست؟ آيا اگر به فتواي ديگري عمل نموده هم همين مفهوم را دارد؟ آيا مي توان در مسايلي چون موسيقي و رقص از يكي از مراجع و در مسايل ديگر چون روزه و نماز از ديگري تقليد كرد يا فقط اين حكم محدود به معاملات و عبادات است؟ منظور از عبادات چيست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر انسان به حج نرفته باشد ، در مسائل حج از مرجع خود تقليد نکرده است . اگر تا به حال نذر نکرده باشد، در مسائل نذر به نظر مرجع خود عمل نکرده است.
اگر به فتواي مرجع ديگر که مساوي با مرجع شما است، عمل کرده باشيد ، همين حکم را دارد . ديگر نمي توانيد در آن مسائل از مرجع خود تقليد کنيد .
در صورتي که بدانيد که مرجع ديگري از لحاظ علمي با مرجع شما مساوي است ، در مسائلي که تا به حال براي شما پيش نيامده و به فتواي مرجع تقليد خود عمل نکرده ايد ،مي توانيد ازمرجع دوم تقليد کنيد. فرقي نمي کند که موسيقي ويا هر مسئله ديگري باشد . اين حکم محدود به معاملات و يا عبادات نيست. بايد بدانيد که مرجع دوم از لحاظ علمي مساوي با مرجع شما مي باشد . دانستن اين مسئله کمي دشوار است.
منظور از عبادات ومعاملات يعني يک سري مسايل کلي ،چون ممکن است يک مرجع مثلا در عبادات (نماز ، روزه ، طهارت ،خمس ،زکات و...)بيش تر تلاش کرده ، در اين قسمت از علميت بيش تري برخوردار باشد ويک مرجع ديگر در قسمت معاملات (بيع ، اجاره ، مضاربه ، جعاله و...) اعلم باشد. بنا براين اگر مقلدي اهل علم بود و تشخيص داد که فلان مرجع در اين قسمت از ابواب احکام از مهارت بالاي برخودار است و مرجع ديگر در ابواب ديگري مهارت دارد ،مي تواند برخي از ابواب فقهي را از يک مرجع و برخي ديگر را از مرجع دوم تقليد کند .اين حکم شامل مسايل جزئي نمي شود .

مشخصات خون استحاضه چیست؟ انواع استحاضه و نماز خواندن وقتی که شخص استحاضه است چگونه می باشد؟ با چه شرایطی می توان به جای غسل برای نماز تیمم غسل را کرد ؟ مرجع اقای شبیری زنجانی

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
1- خون استحاضه در بيش تر اوقات زرد رنگ يا قرمز روشن؛ و رقيق و سرد و کهنه است و بدون فشار و سوزش بيرون مي آيد، ولي ممکن است گاهي سياه يا سرخ تيره و گرم و تازه و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
2- استحاضه سه قسم است: قليله؛ متوسطه؛ کثيره:
استحاضه قليله آن است که خون فقط روي پنبه را که زن در مجري مي گذارد ،آلوده کند و در پنبه فرو نرود.
استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود ،ولى از پشت پنبه سيلان نداشته باشد؛ خواه از طرف ديگر پنبه بيرون آيد و به دستمال برسد، خواه به دستمال نرسد، لازم نيست خون تمام پنبه را فرا بگيرد، بلكه اگر در يك گوشه آن هم باشد ،كافى است .
استحاضه کثيره آن است که خون از پشت پنبه جريان داشته باشد. (1)
در استحاضه قليله بايد زن براي هر نماز يک وضو بگيرد . ظاهر فرج را هم اگر خون به آن رسيده، آب بکشد . بنابر احتياط واجب پنبه را عوض کند يا آب بکشد.
در استحاضه متوسطه علاوه بر اعمال استحاضه قليله براي هر روز يک مرتبه غسل کافي است.
در استحاضه کثيره علاوه بر کارهاي استحاضه متوسطه ، بايد براي هر نماز دستمال را عوض کند، يا آب بکشد و يک غسل براي نماز صبح و يک براي نماز ظهر و عصر و يکي براي نماز مغرب و عشا به جا آورد، بين نماز ظهر و عصر فاصله نيندازد. اگر فاصله بيندازد، بايد براي نماز عصر دوباره غسل کند. نيز اگر بين نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد، بايد براي نماز عشا دوباره غسل نمايد(2)
اگر زن به احکام استحاضه عمل کند، نماز هايي که مي خواند ،صحيح است.
3-اگر غسل کردن براي زن در هر روز سه مرتبه حرجي باشد، يعني سه مرتبه غسل کردن برايش سخت باشد که عادتا قابل تحمل نباشد،يا برايش ضررداشته باشد ،به جاي غسل تيمم کند و نمازهايش را با تيمم بخواند . همچنين اگر ضرر هم نداشته باشد و عادتا هم سخت نباشد و عمدا غسل نکند ،مي تواند براي هر دفعه صبر کند تا وقت نماز تنگ شود و در تنگي وقت که فرصت غسل نمي ماند، بدل از استحاضه تيمم کند، نمازش صحيح است.(3)
پي نوشت ها:
1. آيت الله شبيري زنجاني، توضيح المسائل، مسأله 398 و 399.
2. همان، مسأله 401-403.
3. همان، مسأله 687.

سلام ضمن خسته نباشی خدمت شما، من شغلم آزاده، یه مغازه دارم چون مغازه جوابگوی مخارج زندگیم نیست مجبورم هفته ای 1 یا 2 روز هفته را به شهرستان بروم جهت کسب و کار حداقل فاصله هم تا شهر خودم 80 کیلومتر است. حالا با توجه به این موارد آیا روزه گرفتن من در این 2 روزی که میرم شهرستان درست است یا نه؟ ممنون می شم اگه جواب بدید ضمنا مرجع تقلید من اقای آیت الله سیستانی هستند. لطفا جوابشوسریع بدین ممنون.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
بنا به نظر آيه الله سيستاني نماز شما شکسته است و روزه نمي توانيد بگيريد .
(1)
پي نوشت :
1. آيه الله سيستاني ، توضيح المسائل ، م1296 .

پای من شکسته و داخل گچ هست، به همین دلیل حمام رفتن واسه ام خیلی سخته، روزه می گیرم می خوام بدونم چه طوری باید غسل جنابت انجام بدم؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
بايد غسل جنابت را به صورت غسل جبيره اي انجام دهيد، به اين شكل كه روي گچ هاي پاي تان يك كيسه نايلوني مي بنديد كه آب به آن نفوذ نكند. بعد از شستن سر و گردن و طرف راست اگر شكستگي در پاي راست تان است، روي نايلوني كه روي گچ ها بسته شده ،به نيت غسل دست مي كشي و بعد طرف چپ را مي شويي. اگر شكستگي در طرف چپ است، همين كار را انجام مي دهي.(1)

پي نوشت:
1 . توضيح المسايل مراجع ؛ م 339.

استاد مطهری یکی از عوامل انحطاط وتباهی مسلمانان درعصر حاضر راغرور بیجایی میدانندکه دردوره های متاخردرعده زیادی از مسلمانان خصوصا اکثریتی ازشیعیان پدید آمده است که برای عمل ارزشی قایل نیستند وخیلی دچار شعار زدگی میباشند آیا میتوان گفت که هنوز هم این عامل کماکان عامل عقب ماندگی و مهمترین آنها است لطفا نظر خود را برایم بنوبسید . باتشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
با تحقيقاتي که در آثار شهيد مطهري انجام شده، به اين مطلب دست نيافتيم. اگرآدرس و منبع اين مطلب را در اختيار داريد، به اين مرکز ارسال نماييد تا توضيحات لازم ارائه شود، در عين حال مي توان گفت : يکي از علل عقب ماندگي مسلمانان غرور بيجا و شعار زدگي مي باشد. امروزه نيز شعار زدگي وغرور بيجا از علل عقب ماندگي مسلمانان به حساب مي آيد. برخي از مسلمانان به جاي اين که به کار و تلاش بپردازند ،شعار مي‌دهند و دچار غرور مي‌شوند و حال اينکه تلاش و کار زمينه خلاقيت و ابتکار را فراهم مي‌کند . نتيجه آن تمدن و پيشرفت است. در اسلام نيز به تلاش و کار و خلاقيت توجه خاصي شده است: «و ان ليس للانسان الا ما سعي». در برخي روايات آمده است که اگر حکمت و علم در چين (کنايه از جاهاي دور) باشد، بايد درپي آن رفت، زيرا علم و حکمت آموزي مرز جغرافيايي نمي‌شناسد. اين روايت و روايات ديگر به ما مي آموزد که در ياد گيري علوم از غيرت هاي بيجا اجتناب نماييد.در پي آن برويد، گرچه علم و حکمت در اختيار غير مسلمان باشد.
بر اين اساس اگر مسلمانان مي خواهند دوباره جايگاه بلند و رفيع خود را کسب نمايند، بايسته است از شعار زدگي و غرور بيجا پرهيز نمايند. زيرا غيرت ورزي‌هاي بيجا ثمره اي جز عقب ماندگي ندارد.
در خصوص علل عقب ماندگي مسلمانان و پيشرفت آنان بايد گفت :
اسلام همواره مسلمانان را به فراگيري علوم و فتح قله هاي رفيع پيشرفت و ترقي فرا خوانده است. اسلام اين قدرت را نيز داشت که تمدن سازي نموده و افکار عمومي را جذب نمايد. بنا بر اين علل عقب ماندگي مسلمانان اسلام نيست.
در صدر اسلام مسلمانان آن چنان پيشرفت نمودند که بخش وسيعي از جهانيان را تحت تأثير تمدن و فرهنگ خود قرار دادند .
يكي از علل سرعت پيشرفت مسلمانان اين بود كه در اخذ علوم و فنون و صنايع و هنرها تعصب نمي¬ورزيدند . علم را در هر نقطه و در دست هر كس مي¬يافتند، از آن بهره مي¬گرفتند.
در احاديث به اين نكته توجه داده شده است كه علم و حكمت را هر جا هستند فرا گيريد. رسول اكرم فرمود ؛" همانا دانش راستين گمشده مومن است، هر جا آن را بيابد ،خودش به آن سزاوارتر است."(1)
در نهج?البلاغه آمده است:" دانش راستين گمشده مؤمن است، پس آن را فراگير و بياموز گرچه از مردم منافق"(2). "حكمت را بياموزيد گرچه از مشركان. "(3)
در روايات ديگر نيز به اين امر تاکيد شده است. (4)
در انحطاط وعقب ماندگي مسلمين عوامل متعدد از جمله عوامل زير موثر مي باشند :
1.برداشت هاي انحرافي از آموزه هاي اسلام
يكى از علل مهم عقب ماندگى مسلمانان برداشت‏هاى انحرافى از آموزه‏هاى دينى است، يعني برخى تصور كرده‏اند كه دين با علم و تكنولوژى مخالف است .بر اين اساس مسلمانان به جاى پرداختن به علم و نوآورى‏هاى تكنولوژى، به مسايل فردى پرداختند. اين رويكرد موجب شد كه مسلمانان از قافله علم و تمدن و عقب بمانند، حال آن كه اسلام- همان گونه که اشاره شد- نه تنها با علم و تكنولوژى و علم مخالف نيست، بلكه همگان را به يادگيرى علم فرا خوانده ، براى يادگيرى علوم، مرز جغرافيايى نشناخته (5) ، از علم وحكمت به عنوان «گمشده مؤمنان» ياد كرده است.(6) يادگيرى برخى از علوم را واجب شمرده است.(7)
2. ترك جهاد وعدم تلاش براي توانمندى نظامى مسلمانان
قرآن با نگاهى جامع مسلمانان را فرا خواند كه از قوّت و قدرت نظامى برخوردار باشيد . سلاح‏هاى همسو با شرايط زمان را داشته باشيد:" در برابر آن‏ها (دشمنان) آنچه توانايى داريد، از نيرو آماده سازيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد." (8)
اسلام مسلمانان را به جهاد در زمينه‏هاى مختلف فرا خواند(9) ولى مسلمانان جهاد و تلاش را را فراموش كردند . يكى از نويسندگان مى‏نويسد: ... آرى جهاد در صحنه‏هاى علمى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده ، حُبّ نفس و عشق به دنيا و راحت‏طلبى و كوته نگرى و اغراض شخصى بر آن‏ها چيره شده، تا آن جا كه كشتگان شان به دست خودشان بيش از كشتگانى است كه دشمن از آن‏ها قربانى مى‏گيرد.
3 . تلاش هاي تخريبي دشمنان
يكى از عوامل مهم عقب ماندگى مسلمانان، دشمنان مسلمانان مى‏باشند. قدرت‏هاى بزرگ كه تمدن و پيشرفت‏هاى مسلمانان را بر نمى‏تابيدند، سعى كردند كه با بهره‏گيرى از ابزار مختلف، عقب ماندگى را به مسلمانان ديكته‏ كنند. چنين وانمود کنند که مسلمانان توان پيشرفت و فتح قله هاي علم را ندارند. تلاش تخريبي دشمنان از يک سو و روحيه عدم خود باورى مسلمانان از سوي ديگر زمينه عقب ماندگى مسلمانان را افزايش داد.
4. حكومت‏هاى ‏ کشورهاي اسلامي وابسته
يكى از عوامل مهم عقب ماندگى مسلمانان حكومت‏ها اسلامي هستند كه تحت تأثير دشمنان خارجى قرار گرفته اند.اين امر موجب شد كه مسلمانان از پيشرفت‏هاى علمى و صنعتى محروم شوند، زيرا برخى از حكومت‏هاى جهان اسلام بقا و دوام خويش را در عقب ماندگى فرهنگى و تضعيف استعداد و قابليت‏هاى مسلمانان جستجو مي کنند.
5. اختلافات و چند دستگى‏ها ي مسلمانان
جنگ هاي داخلي و اختلافات مسلمانان در كشورهاى اسلامى نيز موجب شد كه مسلمانان از پيشرفت‏هاى علمى و صنعتى بى بهره شوند.
براي توضيح بيش تر مراجعه نماييد:
1. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون
2. تاريخ تمدن، ويل دورانت
3. تمدن اسلامى از زبان بيگانگان، محمد تقى صرفى
4.تاريخ تمدن اسلام، جرجى زيدان
5. نقش مسلمانان در پيشرفت علوم
6.رمز عقب ماندگى ما، شكيب ارسلان
7 .اسرار عقب ماندگى شرق، ناصر مكارم شيرازى
8. احياى تفكر اسلامى، شهيد مطهرى.
پى‌نوشت‏ها:
1. بحارالانوار ،چاپ آخوندي، ج 2، ص 99.
2. نهج البلاغه ،حکمت 80.
3. بحار، ج 2، ص 97.
4. همان، ج 4، ص 96.
5 . محجة البيضاء، ج 1، ص 91؛ بحار الانوار، ج 1، ص 177.
6 . بحار الانوار، ج 1، ص 168.
7 .همان، ص 177؛ مستدرك الوسايل، ج 3، ص 174.
8 . انفال (8)، آيه 60؛ تفسير نمونه، ج 7 ، ص 220.
9 . تفسير نمونه، ج 16، ص 350 - 351.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در ابتدا لازم است تعريف از جهاني شدن ارائه شود ، زيرا دانستن اين مطلب که عکس العمل مسلمانان دربرابرآن چه بايد باشد ، مبتني بر اين است که بدانيم جهاني شدن چيست؟ از جهاني شدن تعاريف مبهم و متضادي ارائه شده است.
1ـ برخي جهاني شدن را فرايندي دانسته اند كه از آغاز تاريخ بشر اين حركت آغاز شده و تأثيرات آن با گذشت زمان افزايش يافته، ليكن الآن به نحو گسترده‌اي در جريان است.
2ـ برخي آن را همزاد با مدرنيته و مدرنيزاسيون مي دانند كه از چند قرن گذشته با توسعه سرمايه داري رشد و توسعه يافته است.
3ـ برخي جهاني شدن را فرايندي متأخر و متعلق به ربع پاياني قرن بيستم دانسته اند كه با موج سوم تجدد؛ يعني فرا تجدد يا پست مدرنيسم همزاد است.
معناي اوّل و دوم مورد بحث نيست، بلكه سخن در معناي سوم است .طبق اين اصطلاح جهاني شدن مرحله اي از تاريخ بشر است كه در آن روابط اجتماعي انساني كيفيتي «بدون مرز» و «بدون زمان» به خود مي گيرد؛ به گونه اي كه زندگي انسان ها در سطح كره خاكي به مثابة مكاني واحد شكل گرفته و در نهايت با يك نوع نگرش و نگاه به زندگي انسجام مي يابد. چون امروزه ابزارهاي قدرت و تبليغات در دست نظام سرمايه داري است، جهاني شدن،‌ در واقع پيروزي نظام سرمايه داري در جهان است.
بنابراين معنا، بهتر است به جاي جهاني سازي از اروپايي سازي،‌غربي سازي يا آمريكايي سازي سخن گفته شود؛ چون كه در جهاني سازي رواج الگوهاي اقتصادي،‌سياسي و فرهنگي جهان سرمايه داري است.
نظام كاپيتاليستي پس از فروپاشي كمونيسم با سرعت هرچه تمام تر جهان را مي‌نوردد. از آن زمان تا كنون در روند جهاني سازي كنسرسيوم هاي بزرگ صنعتي غرب،‌بانك ها و بازارهاي مالي با سرعت روز افزوني ادامه دارد؛‌تصميم هايي كه مديران و رؤساي بزرگ و صاحب قدرت در نيويورك، فرانكفورت، پاريس و لندن اتخاذ مي كنند، حتي در دور افتاده ترين نقاط آسيا، افريقا و امريكاي لاتين تأثير مي‌گذارد.
جهاني شدن؛ يعني سير و روند طبيعي و غير ارادي ناشي از تمدن و پيشرفت علمي و صنعتي بشر به ويژه در عرصه ارتباطات. بنابراين در پرتو جهاني شدن افتصاد يك كشور محدود به توليد، توزيع و مبادلات در محدوده كوچك نخواهد ماند، بلكه با گسترش ارتباطات جهان دهكده كوچكي خواهد شد كه همه در توليد و استحصال و توزيع و بازيافت آن شريكند و داراي منافع مي‌باشند . همين طور در عرصه فرهنگ و سياست و ... اين سير و روند طبيعي واقعيتي است كه واكنش در برابر آن شايد غير ممكن باشد.
اما اگر قرار باشد عده‌اي تئوريسين سياسي و فرهنگي مغرب زمين به ويژه آمريكايي براي همه جهانيان فكر كنند و تصميم بگيرند و آن را به جهان تحميل نموده و اسمش را جهاني سازي بگذارند، توطئه‌اي است برخاسته از روحيه استكباري و بيماري رواني خودبرتربيني و تأمين منافع خويش به قيمت به خاك مذلت نشاندن ملت ها. اين خطري است جدي که به نفع جهان اسلام وکشور هاي جهان سوم نيست زيرا جهاني سازي يك نوع مستعمره گرايي به شكل جديد است .پيامدهاي منفي متعددي را براي كشورهاي جهان سوم و در حال رشد به وجود مي‌آورد، از جمله: تسلط قدرت‌هاي بزرگ بر روند اقتصاد جهاني و منابع توليد و مبادلات مالي و تجاري؛ سلطه آمريكا بر ابزارها و فناوري اطلاعات؛
تحقير كشورهاي كوچك و جلوگيري از توان رشد آن ها؛ دخالت در قانونگذاري امور داخلي ملل ديگر؛ شبيخون فرهنگي سراسري و كوشش در ريشه كن سازي فرهنگ هاي ديگر؛كاستن از نقش و اثر گذاري محافل بين المللي و بهره گيري از آن ها به سود سلطه قدرت هاي بزرگ و بحران هويت ملت ها. لازمة جهاني شدن تهاجم فرهنگي به كشورهاي ضعيف و در حال رشد و تسلط فرهنگي و اقتصادي بر آن ها است كه فروپاشي باورها و اعتقادات و فرهنگ هاي بومي را در بر دارد. نيز شكست اقتصادي كشورهاي ديگر را موجب مي گردد. بدين جهت است كه بسياري از روشنفكران جهان سوم بر اين باورند كه جهاني شدن با امريكايي شدن درهم تنيده شده است و در اين حركت هويت فكري و فرهنگي ملت هاي كوچك به خطر مي افتد. جهاني شدن زيان هايي را در پي دارد از جمله:
1 . نبود رهبري واحد وتأثيرگذار در عرصه بين‏الملل وفزوني رقابت‏ها وستيزه‏جويي‏ها.
2 . ترويج فساد، بي بند وباري، فحشا وفرهنگ منحط غربي و از بين رفتن آموزه‏هاي اخلاقي و معنوي در پرتو اين فرآيند.
3 . به وجود آمدن نابرابري‏هاي اقتصادي در برخي از كشورها.
4 . افزوده شدن بر معضل بيكاري به جهت رشد سريع فنّ آوري و مكانيكي شدن بسياري از امور زندگي.
5 . جهاني شدن جرايم و خلاف‏ها از قبيل قاچاق مواد مخدّر، قاچاق زنان وكودكان و... ونيز شيوع بيماري‏هايي از قبيل ايدز و...
6 . تسلّط فرهنگ غربي بر ديگر فرهنگ‏ها به شكل تلاش براي مسخ كردن هويّت فرهنگي ملّت‏هاي ديگر ومطرح كردن فرهنگ غربي به عنوان جايگزين. (1)
ازآنچه که گذشت مي توان نتيچه گرفت که جهاني سازي به معناي غربي آن مو رد قبول اکثر مسلمان و برخي کشور هاي جهان سوم نيست. جهان اسلام بايد در برابر اين پديده سياست منطقي اتخاذ نمايد .از جهاني شدن هر چه به نفع آن است ، اخذ كند و هر آنچه که به نفع نيست، رها کند .
پي نوشت :
1. خبرنامة دين پژوهان، ش 11، ص 33 و 32؛ هفته نامه پگاه،‌ش 49، ص 6 - 8.

من دختری 35 ساله هستم، تاکنون سابقه ازدواج نداشته ام، آیا می توانم ازدواج موقت کنم؟

پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
مي تواني ازدواج موقت کني، ولي در ازدواج دختر باکره بنابراحتياط واجب اذن و اجازه پدر لازم است.(1)

پي نوشت:
1 . آيت الله خامنه اي ، مسايل مورد ابتلا، س50.

چرا با وجود اينكه پيامبر اسلام براي خود اجر و مزدي نخواسته است، (طبق نص قرآن)، به ايشان خمس و انفال و ... تعلق مي گيرد؟ آيا اين بازي با كلمات نيست؟ اين مثل اين است كه شما يك خدمتي را رايگان اعلام كنيد و بعد به بهانه هاي مختلف هزينه ي آن را از استفاده كننده بگيريد.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
طبق مفاد صريح همان آيات پيامبر گرامي اسلام تقاضاي مزد کرده ، ولي اختيار در مسئله خمس و انفال و امثال آن به عنوان مزد رسالت به پيامبر داده نشده است تا نقض غرض و ايجاد شبهه پيش آيد .
اولا در فقه عنواني وجود دارد كه اجرت بر واجبات حرام است ،مثل تعليم احكام و هدايت و ارشاد جاهل و...... انبيا در دعوت خود، اولا گوشزد امت مى‏كنند، كه ما مطالبه اجرت از شما نمى‏كنيم . نكته اين است كه دعات باطله و علماي يهود و كشيش هاى نصارى اجرت مى‏گيرند، آن هم چه اندازه، انبيا و اوليا و علما حقه به امت مى‏گويند كه اجرت حرام و ما اجرت نمى‏خواهيم. (1)
ثانيا مسئله خمس و انفال كه براى پيغمبر معين شده، اجرت نيست (و ارتباطي با اجرت ندارد) مثل زكات و صله رحم و صدقات و نذر و غير اين ها از عبادات مالي.
در عين حال مسئله خمس و انفال و قطايع ملوك حقّى است كه خداوند براى حاكم قرار داده ،يا مثل زكات كه حق فقرا است .نيز مثل يك سهم خمس كه حق خود قرار داده، هيچ كدام اين ها به عنوان اجر نيست ويا حق واجب النّفقه و حق ميراث و باب كفّارات و امثال اين ها كه به عنوان اجر نيست.(2)
بارها در قرآن اين سخن به ميان آمده كه انبيا از مردم مزد و پاداشى نمى‏خواستند، در سوره‏ شعرا از آيه 100 تا 180 اين مطلب از قول پيامبران مختلف تكرار شده است، امّا پيامبر اسلام در دو مورد تقاضاى اجر و مزد كرده است: يك بار فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏؛ مزدى جز مودّتِ اهل بيتم از شما نمى‏خواهم». بار ديگر در آيه 57 سوره‏ فرقان فرمود: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا؛ براى رسالتم از شما مزدى نمى‏خواهم، جز آن كه مى‏خواهد راهى به سوى خدا انتخاب كند».
جمع بين آيات فوق است كه پيامبر مى‏خواهد اعلام كند: اگر‏ از شما مزدى درخواست مى‏كنم و مى‏گويم اهل بيتم را دوست بداريد، به خاطر آن است كه فايده‏ مزد به خود شما بر مى‏گردد. «فَهُوَ لَكُمْ» زيرا كسى كه به اهل بيت علاقمند باشد، از آنان پيروى مى‏كند . هر كس از رهبران معصوم پيروى كند ،از راه خدا پيروى كرده است. «إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا»، پس فايده اين مزد به خود ما برمى‏گردد مثل معلّمى كه به شاگردش بگويد : مزدى از شما نمى‏خواهم جز آن كه درس مرا خوب بخوانيد كه فايده اين امر به خود شاگرد بر مى‏گردد.(3)
آيات الهي بازي با کلمات نيست، بلکه اين آيات در مسير هدايت و تعالي بشر آمده است.
پي نوشت ها:
1.أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص: 62.
2.همان، ج‏11، ص 60 .
3. تفسير نور، ج‏9، ص 462.

صفحه‌ها