پرسش وپاسخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام من نسبت به دوست خودم بدبین شده ام احساس میکنم که دوستی ما خیلی کم است. مثلا امروز دوست من می توانست مرا به خانه مان با ماشینش برساند،ولی گفت می دانی که بنزین گران است. و گفت خودت برو . در حالی که من اگر جای او بودم دوست داشتم او را برسانم.برایم هم مهم نبود که چه قدر بنزین مصرف شود. او فردی با تقوا است حالا به نظر شما من دوستی ام را با او ادامه دهم؟ کمک کنید

در روایات از دوستی با کسی که عقل و خرد(1) و صلاحیت اخلاقی(2)ندارد و به تعهدات خویش پای بند نیست، نهی شده است. امام صادق‏(ع) می‏فرماید:"دوستی حد و مرزی دارد. هر کس آن‏ها را مراعات کرد، دوست حقیقی است و گرنه نسبت دوستی به او نده. حدود دوستی عبارتند از:
1 . آن که نهان و آشکارش برای تو یکسان باشد.
2 . زینت تو را زینت خود و عیب تو را عیب خویش شمارد.
3 . اگر به ریاست و ثروت و پست و مقام برسد، رفتارش عوض نشود.
4 . اگر تمکن پیدا کرد، از آن چه دارد، نسبت به تو دریغ نورزد.
5 . تو را در گرفتاری‏ها رها نکند و تنها نگذارد". (3)
امام سجاد علیه‏السلام مردم را از رفاقت با پنج دسته برحذر داشته است:
ای فرزندم، به پنج گروه نظر کن و با آن‏ها رفاقت نکن و سخن نگو و همراه آن‏ها نشو:
1 - از رفاقت با دروغ‏گو بپرهیز که او مانند سراب است که نزدیک را دور و دور را نزدیک جلوه می‏دهد.
2 - از دوستی با گناهکار اجتناب کن که تو را به یک لقمه یا کم‏تر می‏فروشد.
3 - از رفاقت با بخیل خودداری کن که تو را در زمانی که نیاز به او داری، رها می‏کند.
4 - از مصاحبت با نادان بپرهیز که او می‏خواهد به تو نفع رساند. اما ضرر می‏رساند.
5 - از دوستی با کسی که از خویشاوندانش بریده، دوری کن که او را در قرآن ملعون یافته‏ام". (4) دوست خوب کسی است که به آداب دوستی متعهد باشد.
با توجه به آن چه گذشت:
چنان چه دوست شما ویژگی های یک دوست خوب را دارد و خصوصا اگر تمکن داشته باشد، از آن چه دارد، نسبت به شما دریغ نورزدو در گرفتاری‏ها شما را رها و تنها نگذارد، بهتر است با استفاده از اسباب تقویت دوستی این رشته رفاقت را محکم تر کنید. یکی از مهمترین اسباب در استحکام رشته رفاقت و دوستی، پرهیز از بدبینی و سوءظن است.
معنای حسن ظن داشتن به افراد این است که درباره اشخاص گمان بد نداشته باشیم، نه این که یک باره با کمال سادگی دین و دنیای خود را به آن ها تسلیم کنیم. این کار خلاف عقل و دین است که آدمی به اشخاصی که شناخت درست و کاملی ندارد و آنان را هنگام عمل نیازموده، اعتماد کند و تسلیم آنان شود.
بر این اساس بر فرض مثال اگرچه دوست شما می توانست شما را به خانه برساند، ولی گفت می دانی که بنزین گران است، باید سخن او را حمل بر صحت و عدم تمکن و توانایی او در پرداخت هزینه بنزین و...نمایید.
فراموش نکنید گاهی انتظارات بیش از حد و نا بجا سبب دلخوری انسان از دیگران و کم کم قطع روابط می شود. در این مورد نیز تامل کنید.
برای دریافت اطلاعات بیشتر با بخش تلفنی مرکز (09640) تماس بگیرید و با طرح جزئیات، راهنمایی لازم را دریافت نمایید.
مطالعه کتب زیر را توصیه می کنیم:
1- دوستی در قرآن و حدیث، ری شهری؛
2- دوستی و دوستان، سید هادی مدرس، ترجمه حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، از انتشارات آستان قدس رضوی، 1376 ؛
3- آئین دوستی (دوست یابی) دیل کارنگی، انتشارات پیمان 1378؛
پی‏نوشت‏ها:
1. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد التميمي، مكتب الإعلام الإسلامي - قم، 1366 ه. ش، ص429 .
2. همان، ص 431.
3. محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 ه.ق ، ج8، ص 329 .
4. ثقة الاسلام كلينى، الكافي‏، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه.ش، ج2، ص 376 .

سلام من 20سالمه.دانشجویه حقوقم.ترم دوم بود که با یکی از همکلاسیام دوست شدم.تقریبا 10ماه با هم رابطه داشتیم.ولی یه روز گفت خواستگار دارم باید ازدواج کنم گفت نمیتونم ای همه شرایط خوب رو از دست بدم.میگفت بایدمنو ببخشی خلاصه تا جایی که اطلاع دارم داره عقد میکنه.حالا من نمیدونم چطوری فراموشش کنم.قبل این خانم من باکسی رابطه نداشتم در واقع اولی نفری بود که وابستش شدم.ازتو خواهش میکنم کمکم کنید اصلا نمیتونم به هیچ خانمی دیگه اعتماد کنم.

پرسشگر گرامی قبل از ذکر تکنیک های برای رهایی از دام وابستگی های عشقی با توجه به تجارب گرانقدر مرکز مان به شما توصیه می‌کنم که بعد از این بخاطر آسیب زا بودن روابط دوستی پسر و دختردر قبل ازدواج، اکیدا از ایجاد چنین دوستی هایی خوداری نمایید. یکی از آسیب های چنین دوستی هایی اینست که در اینگونه دوستی ها دختر و پسر وابستگی شدید بهم پیدا می کنند و چون تا ازدواج آنها صد اما و اگر وجود دارد و اصلا معلوم نیست که موفق به ازدواج باهم می شوند و یانه، و به محض بروز مشکل درمسیر ازدواج و یا ازدواج کردن یکی از آنها با شخص دیگری، آنها کاملا بهم می‌ریزند و توان درس‌خواندن و یا پیگیری اهداف عالیه تحصیلی خود را تا مدت طولانی از دست می دهند و مدت بسیار زیادی به جای درس خواندن و پیشرفت با بحرانهای روحی و روانی دست بگریبان می شوند. و متاسفانه این مسئله ای است که بارها و بارها درمحیطهای آموزشی مختلف تکرار شده و می شود و سلامت روان بسیاری از جوانان را با خطر مواجه می سازد.
و اما در مورد بخش دیگر پرسش شما باید عرض نمایم که در روانشناسی تکنیکهایی برای نجات افراد از دام عشق و عاشقی و وجود دارد که در ذیل به آن اشاره می شود:
توجه به این نکته در ابتدا بسیار حیاتی است که برخي از روان شناسان در این باره مي‌گويند که کار کردن با چنین افرادی( افرادی که عاشق کسی شده اند) بسیار سخت است زیرا اين ها مثل آدمهاي «مانيک»هستند؛ مانيک‌ها ازآن حالت «مانياي» خود‌شان خيلي خوششان مي‌آيد، و راضی به ترک آن حالت نمی شوند. شما اگربه بيمارستان بیمارانی که اختلالات روانی دارند، برويد، موارد جالبي می بینید. مثلا وقتی به قسمت زنان مي‌رويد، مي‌بينيد خانمی که «مانيک»است ومي‌خواند و مي‌رقصد و بسیار خوش است اما همينکه پرستار را مي‌بيند که آمپول دستش است و براي مداواي او مي‌آيد به شما پناه مي‌برد و مي‌گويد مرا از دست آن پرستار که مي‌خواهد اين حالت را از من بگيرد نجات دهيد، وقتي پرستار آمپول را به او مي‌زند مثل لاستيکي که پنچر شده باشد بادش مي‌خوابد و ديگر اصلا از آن حالات خبري نيست، و اين حالت را دوست ندارد و مي‌خواهد در همان حالت شيدايي بماند و لذّت ببرد. روان‌شناسان مي‌گويند: اينهایي که درگير روابط رمانتيک و عاشقانه هستند، مثل افراد مانيک هستند که از مانيا بودن خودشان خيلي لذت مي‌برند ولذا انگيزه‌اي براي خروج از اين حالت ندارند. پس قدم اول و بسیار حیاتی برای حل مشکل شما اینست که در خود اراده ای برای خروج از این حالت آسیب زا ایجاد کنید که توجه دقیق به بحث شناختی قبلی می تواند این انگیزه و اراده را در شما ایجاد کند. به تجربه برای من ثابت شده است که رهایی از این حالت احساسی آسیب زا امکان دارد بشرطی‌که خود شخص، تقاضای کمک برای رهایی از این مشکل بنیان برافکن را داشته باشد و بخواهد از این حالت خلاص شود، زیرا در این صورت شخص عاشق، دیگر آن حالت بی رغبتی افراد مانیک برای درمان را ندارد و انگیزه برای درمان و نجات از این حالت ویرانگر دراو ایجاد شده و مقداری بینش درونی(insight) نسبت به عاقبت بد ادامة این وضعیّت خود پیدا کرده است. در اين زمينه ما يک سري تکنيک‌هاي براي کمک به شما ارائه می دهیم.
قدم اول: تکنیک اوّل: «رُمَنس» زدايي؛ در اولیّن قدم باید برای شما روشن شود که، رومنس و عشق عاشقی يک پديدة پیش پا افتاده و روزمرّه است! حال چطور به اين نکته واقف شوید؟ و به این نقطه برساید؟ سعي کنید با تمام جزئيات اين حالات و تجارب رمانتيک خود را که با فلانی داشته ای بنويسید وبعدآنرا با صدای بلند برای خود بخوانيد و گاهي اوقات استفاده از ضبط صوت و آينه براي اين منظور خيلي خوب است يعني در حين اينکه متنی را که نوشته اید، مي‌خوانيد و یا از ضبط صوت صدای خود را گوش می‌کنید در آينه نیز خودتان را نگاه کن، حال باید گفت که چرا اين کار را انجام مي‌دهيم؟ اگر شما رفته باشيد خانة کسي، و در آن خانه يک غذاي لذت بخشي خورده باشيد و خيلي به شما خوش گذشته باشد، بار اوّل که تعريف مي‌کنيد با لذت تمام آن را تعريف مي‌کنيد، ‌و دفعة دوّم کمي لذت آن کمتر مي‌شود و بار سي‌ام و چهلم ديگري لذتي از تعريف کردن آن نمي‌بريد ويواش يواش رنگ مي‌بازد، اين همان حالتی است که من درمانگر در پی آن هستم ومي‌خواهم، شما به آن برسید و ببینید که اين يک حالت یک پديدة روزمرّه است که اگر انسان عنان خود را دست شیطان بدهد هر روز بارها و بارها انسان را بدام آن می اندازد. فکر نکنید که این حالت شیدایی شما يک چيز خیلی ويژه است و آسمان سوراخ شده و فقط یک مورد برایتان پایین افتاده است، همه از اين تجربه‌ها دارند، امّا آنهايي که ضعیف و «نان اَسِر‌تيو»هستند، بدام آن مي‌افتند و افراد«اَسِر‌تيو» و عزّت مند براحتي از کنار آن ردّ مي‌شوند. اين نوع مردها يا زنهايي که اين حالت را دارند و رمانتيک هستند مي‌گويند: اوه خدای من، يک رویداد فوق العاده و بی‌نظیر برای من رخ داده و باید آنرا غنییمت شمرده و خوب از آن استفاده کنم چون آسمان سوراخ شده، واين مورد بی نظیر براي من از آسمان افتاده!، پس شما باید اين توهم را از ذهن خود بزدائيد و بيرون کنید و تنها راه آن همين است که گفتم. توجّه کنيد که هر چقدر اين عمل زياد تکرار شود، آن‌حالت عاشقانه ای که دارید، عادي‌ترمی شود و روزمرّه‌گي بیشتری پيدا مي‌کند، و اگر شما بتوانيد این حالت خاص خود را به حالت روزمره‌گي برسانيد، در «رُمَنس» زدایی ( برطرف کردن حالت عاشقانه) موفق شده‌ايد، همانگونه که گفته شد، اين تکنیک را «رُمَنس» زدايي مي‌گويند. یعنی شخص درگير حالتهاي رمنسي و عشقی است و با نصيحت نمي‌شود او را درست کرد مثلا نمی توان به او گفت: اين کارها بد است وخوبیّت ندارد، او اینها را نمی پذیرد و قبول نمي‌کند و تازه اگر بپذیرد و قبول کند باز سراغ ماجرای عاشقانه خودش می رود زیرا دلش درگیر آن است و اینگونه حرفها به عقل و سر مربوط است یعنی عقلی‌که در سر است آن را می پذیرد، اما دل کاری به عقل و سر ندارد و کار خودش را می‌کند و خود مختار است و به خاطر کششي که دارد، دوباره مي‌رود سراغ عشق و عاشقی و کار خود را انجام مي‌دهد، پس اين یک تکنيک قشنگ و کاربردی برای اینگونه موارد است و اگر دقيق اجرا شود کارآیی زیادی دارد.
بعد از اجرای این تکنیک به عنوان قدم اوّل که باعث می‌شود شخص از حالتهای عاشقانة خود سير و اشباع شود، تکنيک بعدي را بعنوان دومیّن گام در جهت درمان او، برمی داریم.
قدم دوم: تکنیک دوّم که باید به عنوان قدم بعدی برداشته شود بزرگ نمایی نکات منفی معشوق است: این تکنیک بايد بعد از اجرای تکنيک اول انجام گیرد به این صورت که شما باید نقطه‌هاي منفي طرف را هم ببینید و هم بگوييد و بنویسید؛ زيرا بالاخره هر کسي يک نکات مثبت و يک نکات منفي دارد، البته بايد توجه داشته باشيد که ابتدا اوّل بايد تکنيک اوّل را انجام دهيد تا ابرهاي عشق به کناري رود تا شخص بتواند نکات منفي طرف را هم ببيند زيرا اگر از همان اوّل که عشق او شديد است ، به او بگوييد نکات منفي‌معشوقت را هم بگو، بی درنگ خواهد گفت: يار من در حسن وجمال وکمال و رفتار بي‌نظير است و تمامش حسن است و اصلاً عیبی ندارد که من آنرا به شما بگویم! امّا وقتي بوسيلة تکنيک اوّل اندکي ابرهاي توهم کنار رود، شخص مي‌تواند نکات منفي طرف را هم ببيند و بگويد. در تکنيک اوّل شخص معشوق خود را تماماً گل مي‌بيند ومن به عنوان درمانگر با تکنيک اوّل او را وادار مي‌کنم تا اين گل را آنقدرببويد که ديگر بويش براي او عادي شود و آنگاه در تکنيک دوّم به خارها مي‌پردازم و به او مي‌گويم که قشنگ با تمام جزئيات فکرکن و هر شب دو مورد از آن خارها و نکات منفي طرف را با جزئيات ريز بنويس و با صداي بلند بخوان و بخواب. بايد اين کار قبل از خواب انجام شود. چون اگر روان‌شناسي «هيلگارد» را خوانده باشيد می دانید که آدمها وقتي يک چيز را قبل از خواب ياد مي‌گيرند وسپس به خواب مي‌روند انبار گرداني مغزي مي‌شود و ذهن شروع مي‌کند به سازمان دادن لذا بايد این کار، درست قبل از خواب اتفاق بيافتد.
قدم سوم: تکنیک سوّم به رخ کشیدن است : وقتي تکنیک دوّم هم به خوبی انجام شد و شما تمام خارها و معایب معشوق خود را هم دیدید و لمس کرید، مي‌توانيد به عنوان قدم سوم روي اين تفسير کار کنيد که: خّب آيا اين همان کسی است که تو با اين قدرت داري رويش سرمايه‌گذاري مي‌کني و تمام هستي‌ات، رابطة خانوادگی ات، و آبرويت را روي آن گذاشته‌ای! البته بحث شناختی که در ابتدای پاسخ ذکر شد برای این مرحله نیز مفید می باشد. آقای پرفسور بک مثلثي در این زمينة دارد به این صورت که یک راس آن s یک راس آن i و یک راس آن g است مثلاً آن عشق و علاقه ای که تو با این آدم داری چقدر s است، یعنی چقدر استحکام و پایایی دارد، زيرا عشقهاي رنگي گذرا هستند و با آمدن رنگ برترهمچون حبابی از بین می روند بدین معنی‌که به همان دلیلی‌که به معشوق اول دل سپرده بودیم به معشوق زیباتر تر از معشوق اول دل می‌سپریم و از معشوق اوّل دست بر می داریم این طبیعت انسان است که شیطان نیز بخوبی از آن آگاه است و برای کشاندن انسان بدنبال خود با مهارت خاصّی از آن استفاده می کند و چقدرI است يعني چقدر از اين مُحَسناتي‌که برای معشوقت برشمردی، جزو خصوصيات ذاتي اين آقا است. و به شرايط شما و یا ایشان ربطي ندارد و طرف فيلم‌بازي نمی کند و چقدرG است يعني اين حالت تا چه حدّ مي‌تواند فراگیر باشد و تمام زندگي تو را تحت تأثير خود قرار دهد و آن را از هم بپاشاند و اگر دست برداري تا چه حدّ زندگي تو متحّول مي‌شود و رو به بهبود مي‌رود، تمام اينها را بايد با جزئي‌ترين وجوه براي خودتان تشريح کنيد. مثلا با خود بگویید: اگر دست از این عشق بکشید کلّ زندگي شما چگونه مي‌شود و اگر نکشيد چطور می شود و اگر هردم دنبال یکی که از قبلی بهتر است راه بیافتی و بروی چه می شود و کارت به کجا می کشد. يعني «گلوباليني» زندگي تان را در هر دو صورت به طور دقيق با هم مقايسه کنيد و روی نتایج آن تفکر نمایید. کار کردن با این مثلث این خوبی را دارد که وقتی مثلا s مثلث در نظرتان خُرد می‌شود و می‌فهمید که اين عشق یک چیز گذرا و ناپایدار است، ویا i آن ویا g آن خرد می شود و اينها همه ارزش زدايي از حالتهاي «رمنس» و عشق و عاشقی است. يعني زدودن حالت‌هاي رمانتيک است.
البته در صورت امکان پیشنهاد ما اینست که این تکنیکها را زیر نظر یک مشاور و یا روان درمانگر با تجربه پی گیری نمایید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام اول نظر خودتون روراجع به طرح تفکیک جنسیتی دانشگاهها بگید؟ نظر مراجع در این باره چی هست؟ مخصوصا دوست دارم نظر مقام معظم رهبری رو هم بدونم لطفا سریع بهم پاسخ بدید چون فوری به جوابش احتیاج دارم با تشکر

از آیت الله خامنه ای سوال شده:
برخى از افراد در ظاهر مذكّر هستند. ولى از جهات روحى و روانى ويژگيهاى جنس مؤنّث را دارند و تمايلات جنسى زنانه در آنان بطور كامل وجود دارد و اگر مبادرت به تغيير جنسيت نكنند به فساد مى‌افتند. آيا معالجه آنان از طريق انجام عمل جراحى جايز است؟
جواب:عمل جرّاحى مذكور براى كشف و آشكار كردن واقعيت جنسى آنان اشكال ندارد، به شرطى كه اين كار مستلزم فعل حرام و ترتّب مفسده‌اى نباشد. (1)
آیت الله فاضل در مورد تغییر جنسیت فرموده:
تغيير جنسيت دو صورت دارد: الف: گاهى صرفاً ظاهرى و صورى است، يعنى مثلًا طبيعت بدن مؤنّث است و در واقع اثرى از آلت انوثيت نيست. بلكه فقط يك جراحى صورى انجام مى‌گيرد و چيزى شبيه آلت مذكّر ظاهر مى‌گردد، اين كار حرام است و بايد به شدت از آن پرهيز نمود و اگر ازدواجى بر اساس آن صورت بگيرد، حرام و باطل است. ب: ولى گاهى تغيير جنسيت واقعى است، يعنى با جراحى كردن، عضو تناسلى واقعى كه بر اثر مانعى پوشيده بوده ظاهر مى‌گردد، اين كار ذاتاً جايز است، مخصوصاً در مواردى كه آثار جنس مخالف در شخص باشد.
امّا چون اين جراحى نياز به لمس و نظر دارد، تنها در موارد ضرورت جايز است.
در موارد زير تغيير جنسيت و مشخص كردن جنسيت واقعى واجب مى‌شود: الف: اگر افراد دوجنسى در انجام اعمال و وظايف شرعى خود مانند:
محرميّت، ازدواج، ارث، نماز و ... دچار مشكل شوند و تنها راه خروج از اين مشكل، تغيير جنسيت و مشخص كردن جنسيت واقعى باشد؛ ب: اگر دوجنسى بودن موجب ابتلا به بيمارى‌هاى شديد جسمى يا روانى و يا اختلال در زندگى خانوادگى شود و پزشك متخصص، تنها راه‌
احكام پزشكان و بيماران (فاضل)، ص: 141‌
علاج را در تغيير جنسيت و مشخص كردن جنسيت واقعى بداند؛ ج: اگر در شخص آثار يا تمايلات جنس مخالف باشد و عدم تغيير جنسيت باعث ارتكاب حرام شرعى يا قبح عرفى گردد. البته در همۀ موارد سه‌گانه بايد حتّى المقدور از ارتكاب اعمال حرام خوددارى شود و در صورت لزوم به مقدار ضرورت اكتفا گردد. (2)
پی نوشت ها:
1. آیت الله خامنه ای، اجوبه الاستفتائات، سوال 1278.
2. آیت الله فاضل، احكام پزشكان و بيماران (ص 140، مسئله 343.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام من جوونی هستم19 ساله که الان 4ساله خانومی که هم سن خودم هست دوست دارم . من متولد 27/2/1372هستم حدود 4سال پیش شیفته یک دختر خانومی که فامیل نسبتا دور بود شدم.بطوری که اصلاوجود اطرافیانم رو احساس نمیکردم. تادوسال پیش موضوع روباخانوادم مطرح کردم خانوادم مخالفتی نکردن .حدود7ماه پیش موضوع رو بایک واسته باخانواده دختر خانوم در میون گذاشتم اون هاهم مخالفتی نکردن تا5ماه پیش که موضوع رو باخوده دختر خانوم درمیون گذاشتم امابامخالفت شدید دختر خانوم روبه رو شدم خیلی اوضاع روحیم بهم ریختست از شما راهنمای میخوام ممنون(دختر خانوم 20روز ازمن بزرگ تر هست 7/2/1372به دنیاامده)الان من باید چیکار کنم نه میتونم فراموشش کنم نه قبول میکنه

هم دين هم روانشناسي همواره بر تقدم پيشگیري بر درمان پای فشرده اند دين به همه دختران و پسران توصيه مي كند كه با حفظ حريم نگاه از اساس مجالي براي بروز و تشديد عشق هاي محنت زا باقي نگذارند متاسفانه شما بي توجه به اين توصيه هاي پيشگيرانه 4 سال از بهترين سال هاي عمر خود را مصروف يك امر موهوم نموده ايد موهوم از اين جهت كه دوطرفه بودن اين عشق توهمي بيش نبوده است بدیهي است وقتي امر پيشگیري امري پيش پا افتاده قلمداد مي گردد امر درمان به غايت دشوار مي گردد اين كه شما از ما يا هر روان شناس و مشاور ديگر بپرسيد الان من بايد چه كار كنم معلوم نيست راه كار موثري براي برون رفت شما از اين مخمصه عاطفي فرا چنگ شما بيايد.
پر واضح است كه اصرار شما بر ازدواج با ايشان با وجود انكارهاي مكرر چيزي از اقتدار مثبت مردانه عزت نفس و خود ارزشمندي باقي نمي گذارد پسري كه تحقير شد ديگر نمي تواند در صحنه هاي مختلف زندگي زناشويي مقتدرانه عمل كند يا سكان زندگي را به دست گيرد مضافا به اين كه ایشان همسن شما مي باشد همين هم سني تهديد كننده جدي اقتدار مثبت (و نه منفي به معناي مرد سالاري و ...) شما مي باشد. اقتدار مثبت مرد چيزي است كه زنان بيش از خود مردان خواهان ان مي باشند و مايه دلگرمي زنان مي باشد.
نكته ديگر اين كه اساسا سن شما براي انتخاب همسر تا حدي زود است و نوعي ناپختگي در تصميم گيري از جمله تصميم گيري در زمينه انتخاب همسر در شما وجود دارد.
نكته ديگر اين كه فارغ از جواب مثبت يا منفي اين دختر آيا شما مقدمات اوليه تشكيل زندگي را داريد يا نه ايا مي توان در 15 سالگي عاشق شد در 19 سالگي خواستگاري و عقد کرد و سال ها بعد ازدواج كرد معقول اين است كه از فاصله اشنايي تا عقد و ازدواج زياد طولاني نشود چرا كه هر ازدواج فرسايشي پيامدهاي بسيار منفي در زندگي مشترك به همراه خواهد داشت.
نكته ديگر اين كه شما در اولين گام جدي يعني ابراز علني عشقتان به اين دختر با مخالفت شديد ايشان مواجه شده ايد همين مساله نشان می دهد كه انتخاب عاشقانه از اساس اسيب زا و پر مخاطره است و معلوم نبود اگر شما پا در زندگي مشترك مي نهاديد چه مقدار این عدم همتايي ها و هم كفوي ها و همچنين اختلاف سلايق و نظرات براي شما اشكار مي شد انتخاب همسر فقط در پرتو ملاكمندي عاقلانه و نه عاشقانه ممكن است و گرنه ناكامي هاي يكي پس از ديگري فرا خواهند رسيد.
نكته ديگر اين كه عشق و شيفتگي بر خلاف ظاهر دل انگيزش باطني مرضي دارند و اگر كسي از سلامت رواني نسبي بر خوردار باشد هيچ گاه عاشق و شيفته هيچ چيز و هيچ كس نمي گردد عشقي كه به كاهش شديد عملكرد در طولاني مدت بينجامد احتمالا ريشه در سه اختلال عمده روانپزشكي يعني اضطراب وسواس افسردگي دارد پس شيفتگي امري غرور افرين و مايه مباهات نيست و بايد ديدي واقع بينانه تر به عشق وسواس گونه داشت.
نكته ديگر اين كه زمين به اسمان نيامده است و شما ان قدر توانايي دارید كه از اين مخمصه عاطفي به سلامت بيرون اييد سن شما براي هر تغيير و تحولي بسيار مناسب است و شما مي توانيد با يك بازسازي شناختي عاطفي و البته كار شبانه روزي مقدمات ازدواج خود را با دختري به مراتب بهتر از اين دختر فراهم اوريد.
يك زندگي ساده و بي الايش اما مقتدرانه و عزت مندانه با يك دختر معمولي به مراتب از زندگي غير عزتمندانه با اين دختر (هر چند بهترين و بي نظير ترين دختر جهان باشد) شيرين تر پايدارتر موفق تر است.
به خود بياييد و سال هاي اتي عمرتان را به 4 سال عشق نا فرجام تان ملحق نسازيد عاشقي چه خوب باشد چه بد چه سلامت باشد چه مرض اختصاص 4 سال به ان كفايت مي كند و شما بايد از باز تجربه ان به شدت حذر نماييد. احتمالا به تنهايي از عهده حل اين مشكل بر نمي اييد و ضروري است به مدد مشاوره تخصصي با روانشناسان و مشاوران از اين گردنه زندگي عبور كنيد هر چند تجارب ما نشان مي دهد كه همه اين حرف ها تاثير خاصي بر شما دوست عزيز ندارد و احتمالا شما بارها بارها به خواستگاري ايشان اقدام خواهيد كرد ولي در حد امكان اين اقدامات غير احترام اميز را به حداقل برسانيد.

با سلام مرا ببخشید که دومین بار است که سوال می پرسم. آیا اگر کسی از خواب بیدار شود وببیند که در حال جب شدن است ودر آن موقع خود را تحریک کند تا بیشتر خارج شود.آیا استمنا محسوب می شود؟ خیلی خیلی متشکرم

پاسخ:
بله استمنا محسوب می شود.
با توجه به ضرورت انتخاب مرجع تقليد در عمل به تكاليف شرعي و همچنين وجود اختلاف نظر مراجع عظام تقليد در برخي مسائل، لطفاهروقت سوال شرعی می پرسید مرجع تقلید خود را مشخص کنید تا مطابق نظرمرجع شما پاسخ داده شود.

سلام چرا خداوند بندگان صالح خود را رنج میدهد ولذت میبرد؟؟ آیا این عدالت است که کسی زجر بکشد وسختی و خداوند لذت ببرد؟؟؟ چرا برای امتحان الهی باید سر امام حسین بریده شود وآنوقت خداوند رضایت دهد ولذت ببرد از پر پر شدن و قطعه قطعه شدن امام حسین؟ این دور از انسانیت ومردانگی است؟؟؟ چرا خداوند صالحان وپاکان را زجر میدهد وخودش لذت میبرد وشاد میشود؟؟؟؟

در ابتدا باید اشاره شود که بر خلاف آن چه در پرسش آمده خداوند از رنجی که از سوی ستمگران بر بندگان صالح او تحمیل می شود نه تنها خوشحال نشده و به تعبییر پرسشگر محترم لذت نمی برد. بلکه از آن رخ ها شدیدا غضبناک و به تعبیر قرآن متاسف می شود و چه بسا در همین انتقام بندگان صالح خود را از افراد ظالم می گیرد لذا فرمود: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعين» (1)امّا هنگامى كه ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم.
پس حکمت امتحانات الهی نسبت به بندگان خود حتی بندگان صالح خویش برای آن اموری نیست که در پرسش تصور شده، بلکه فلسفه آن را باید در اموری دیگری جستجو نمود که به نمونه های از آنها اشاره می شود:
چون خداوند، قادر و عالم مطلق بوده و فضل و رحمت او بی نهایت است، باید زیباترین و کامل‏ترین جهان را خلق می کرد .زیباترین وجود و کامل‌ترین جهان، دنیایی است که موجودی با اختیار خود در عرصه‏های سخت امتحان در حالی که عشق به خدای نادیده می‏ورزد صحنه‏های زیبایی از عشق به معشوق را خلق کند.
اگر در جهان خلقت صحنه هایی که در کربلا رخ داد ، ویا ابراهیم (ع) در ذبح اسماعیل (ع) به رغم محبت به فرزندش آفرید، نبود و یا نمایش عشق یوسف (ع) و اعتماد او به خداوند در حالی که در اوج جوانی و زیبائی بود و همه چیز برای او فراهم بود، اگر این ها در عرصه‏های جهان نبود، آیا جهان بدون این صحنه‏های عالی و شگفت آور و زیبا باز کامل‏ترین و زیباترین جهان بود ؟ این نکته همان است که از آن به نظام احسن تعبیر می‏شود .
پس اصولا یکى از مهم ترین سنت هاى الهى، امتحان و آزمایش الهى است. انسان ها در هر لحظه از زندگى خود در حال گذراندن آزمون هاى متفاوت هستند، و در دوره گذار به سر مى‏برند. آزمون ها ، همیشگى دائمى و فراگیر مى‏باشند.
از لحظه‏اى که تکلیف متوجه انسان است تا زمانى که مرگ انسان را فرا مى‏گیرد، چنین است .صرف گفتن شهادتین و ایمان آوردن کافى نیست که انسان دین دار واقعى باشد. باید ایمان از مرحله لسان به اعماق جان رسوخ نماید. خدا در سوره عنکبوت مى‏فرماید:
«آیا مردم گمان کردند به حال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟! کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم، (و این ها را نیز امتحان مى‏کنیم) (1)
مفهوم آزمایش خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است. آزمایش هاى ما براى شناخت بیش تر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى «پرورش و تربیت» است.
در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است. این یک قانون کلّى و سنّت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعداد هاى نهفته و پرورش دادن بندگان، ‌آنان را مى آزماید؛ به این معنا که انسان ها را به میدان عمل مى کِشد تا ورزیده و آزموده و پاک شوند و لایق قرب خدا گردند.
امتحان خدا به کار باغبانیِ پر تجربه اى شبیه است که دانه هاى مستعد را در زمین هاى آماده مى پاشد. دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به رشد مى کنند و با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند و در برابر طوفان هاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان، ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخة گلِ زیبایی، یا درختى تنومند و پرثمرى بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد. این رمز آزمایش هاى الهى است.
قرآن مجید به این حقیقت تصریح کرده: «او آنچه را در سینه دارید،‌ مى آزماید تا دل هاى شما کاملاً خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است».(2)
اگر آزمایش الهى نبود، استعداد ها شکوفا نمى شد . میوه هاى اعمال بر شاخسار نمایان نمى گشت. معلوم است که امتحان براى پاداش و کیفرى است که بشر با آن مواجه خواهد شد.(3)
علامة طباطبائى (ره ) مى فرماید: امتحان الهى صرفاً براى این است که صلاحیت باطنى انسان از نظراستحقاق ثواب و یا عذاب به منصه ظهور برسد (4). این یک شیوه کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و از قوه به فعل رساندن، آن ها را مى آزماید، یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیش تر در کوره مى گذارند تا به اصطلاح آب دیده شود و فلز خالص تر به دست آید، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى دهند تا مقاوم و خالص گردد.(5)
از طرف دیگر آنچه در نتیجه این آزمون ها متجلی می گردد، ملاک مرتبه و جایگاه انسان ها در زندگی حقیقی اخروی شان است.در دادگاه محاسبه خداوند به همبن نتایج در برابر انسان ها استدلال می شود تا جای عذر و انتقادی در مقابل ایشان نباشد ؛ على علیه السلام مى فرماید:
گرچه خداوند بزرگ به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است، ولى آن ها را امتحان مى کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است، از آن ها ظاهر گردد.(6)
پس آزمون‌ها از دو جهت هدف خلقت را تأمین می‏کند:
نخست خلق زیباترین و کامل‏ترین عالم .
دیگری که از دل نکته نخست در می‏آید: اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایش‌ها و در پس سختی‏ها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاه‌های مختلف و در کوره‏ها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا فلز خالص پدید آید.
همه زیبایی و کمال عالم هستی و همه جمال خلقت انسان نیز رسیدن به نتیجه قرب خداوند و به فعلیت رساندن کمالات بالقوه درونی در کوره حوادث و آزمایش دنیا و با اختیار و انتخاب خود است. نهادن اولیه این کمالات در وجود او جلوه و زیبایی به مجموعه خلقت نمی بخشد و موجود برتری چون انسان را در مجموعه عالم متجلی نمی سازد .
بنابر این کمال و ماهیت انسان به گونه ای است که در سایه آزمون های جهان هستی، سختی‌ها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق می افتد، و نحوه برخورد با آن‌ها استعدادهای بالقوه به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین می‌نماید. انسان ها برای تکامل آفریده شده اند، اما نه تکامل اعطایی و ناخود اگاه بلکه تکاملی خود خواسته و به دست آْمده از پس آزمون ها و امتحانات سخت و دشوار.
در حقیقت رسیدن به درجات بالای تعالی و کمال حقیقتی، دست یافتنی و از مقوله "شدن " می باشد که لازم است انسان خود را به آن برساند. خداوند از ما می خواهد که خود را به این مرتبه و مقام برسانیم. حقیقتی که در ابتدا به طور غیر ارادی و بدون اختیار دارا بودیم، این بار در طی آزمایش گوناگون و با تلاش خود به دست آوریم تا بهشت حقیقی را که نتیجه کمال و تعالی است،به دست آوریم .به طور خلاصه میتوان گفت سوال از آزمایش یا انتظار نبود آزمایش مساوی است با سوال از اصل آفرینش انسان و بیهوده شدن اصل آفرینش، اگر قرار بود با اراده الهی جنایت یزید و یزیدیان منع میشد دیگر خلقت انسان بیهوده میشد ،ولی خداوند انسانها را مختار آفرید و راه خوبی و بدی را به آنها نشان داد و در امتداد رفتار آنها برای حسینیان بهشت و یزیدیان جهنم را قرار داد.
پی‌نوشت‌ها :
1. عنکبوت(29)آیه 2 و 3.
2. نهج البلاغه، نشر موسسه امیرالمو منین قم 1375 ش، کلمات قصار، جمله 93.
3. علامه طبا طبایی، تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین، ج 20، ص 5 - 10؛ ونیز : ناصر مکارم تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلا میه تهران بی تا، ‌ج1، ص 526 - 530 و ج 24، ص 314 - 318،
4. علامه طبا طبایی همان ج 4، ص 61.
5. نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار، جمله 90 .
6 . کلینی، اصول کافى، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران 1380 ق، ج 4، ص 148.

در آیه ی «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» منظور از أولی الامر فقط امام معصوم است؟ آیا آیت الله خامنه ای هم اولوالامر است؟

پاسخ:
مصداق "اولو الامر" در آیه شریفه قطعا معصومین هستند و غیر معصوم را شامل نمی شود زیرا در آیه به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از معصوم امر شده، همچنان که به اطاعت مطلق از خدا و رسول امر شده، اطاعت مطلق مختص خدا و معصومین می باشد.
فقیهان شیعه در این مورد اتفاق و اجماع دارند و هیچ فقیهی از شیعه، غیر معصومین را مورد و مصداق این آیه و "اولوالامر" ندانسته و نشمرده است.
بسیاری از فقیهان به این آیه برای اثبات لزوم اطاعت از فقیه استناد کرده اند، با این بیان که فقیه دارای شرایط به عنوان نایب امام معصوم است و به امر امام معصوم حق امر و نهی دارد.
به حکم امام معصوم موظف به پیروی از احکام و دستور فقیهان واجد شرایط می باشیم چون معصوم، ولی امر است و اطاعت از دستور معصوم واجب است. او فقیه را به عنوان نایب خود معرفی کرده، پس اطاعت از فقیه دارای شرایط در حکم اطاعت از امام معصوم است و فقیه، ولی امر، به امر امام معصوم است و در طول معصوم قرار دارد؛ یعنی از معصوم کسب حجیت و لزوم اطاعت می کند، نه اینکه در عرض معصوم و مصداق مستقیم آیه باشد.
بیان آیت الله جوادی آملی به شرح زیر است:
"در اثبات ولایت فقیه نیز روشن شد که عقل حکم می کند که اجرای احکام دین باید استمرار داشته باشد و مختص به زمان پیامبر (ص) و معصومین(ع) نبوده، اگرچه "اولی الامر" در آیه کریمه "اطیعوا الله و..." ظاهر در معصومین (ع) است و آنان اولی الامر بالاصاله هستند، ولی در عصر غیبت معصوم طبق رهنمود عقل و نیز به دستور خود معصومین، نایبان ایشان، اولی الامر هستند اما" اولی الامر بالتبع" نه "اولی الامر بالاصاله" وهمان گونه که در عصر حضور و ظهور معصوم، نایبان خاص بسیاری از کارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود، در عصر غیبت نیز نایبان عام اداره امور را به دست دارند.(1)
قطعا آیت الله مصباح جز همین را نمی گوید.

پی نوشت ها :
1. ولایت فقیه ، جوادی املی ، ص370 .

صفحه‌ها