پرسش وپاسخ

« يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ »(1)

« يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ »(1)

اى گروه جن و انس اگر مى‏توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، ولى هرگز قادر نيستيد مگر با نيرويى (الهى).

خطاب به گروه جن و انس در اين آيه شريفه به طورى كه از سياق استفاده مى‏شود از خطابهاى روز قيامت است، و خطابى است تعجيزى، يعنى مى‏خواهد بفرمايد: روز قيامت هيچ كارى نمى‏توانيد بكنيد.

 و منظور آيه اين است كه اى گروه جن و انس اگر توانستيد از حساب و كتاب قيامت بگريزيد، اين شما و اين نواحى آسمانها و زمين، ولى به هر طرف بگريزيد بالأخره به ملك خدا گريخته‏ايد، و شما نمى‏توانيد از ملك خدا درآييد، و از مؤاخذه او رها شويد.

" لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ" يعنى قادر بر نفوذ نخواهيد بود، مگر با نوعى سلطه و قدرت كه شما فاقد آن هستيد. و منظور از سلطان، قدرت وجودى است، و سلطان به معناى برهان و يا مطلق حجت است، و به معناى ملك نيز هست.(2)

بنابراين اين آيه شريفه بيان مي کند که جن و انس در روز قيامت از قلمرو حکومت و فرمانروايي خداوند نمي توانند خارج شوند.

اما آيه 33 احزاب:

« وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »(3)

 و در خانه ‏هاى خود بمانيد و همچون جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را بر پا داريد و زكاة را ادا كنيد، و خدا و رسولش را اطاعت نمائيد، خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.

 با توجه به مطالب زير ثابت مي شود که انتهاي آيه يعني « انما يريد الله...» درباره اهل بيت نازل شده است:

1- ضميرهايى كه در آيات قبل و بعد آمده عموما به صورت ضمير" جمع مؤنث" است، در حالى كه ضمائر اين قسمت از آيه (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) همه به صورت" جمع مذكر" است، و اين نشان مى‏دهد معنى ديگرى در نظر بوده است.

2- روايات بسيار زيادى كه در منابع اهل سنت و شيعه درباره شان نزول « انما يريد الله...» وارد شده بيان مي کند که:مخاطب در آيه فوق منحصرا پنج نفرند: پيامبر (ص)، على  و فاطمه و حسن  و حسين عليهم السلام.(4)

3- مرحوم علامه طباطبايي صاحب تفسير " الميزان" آورده:" ما هيچ دليلى در دست نداريم كه جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ ... همراه اين آيات نازل شده است، بلكه از روايات به خوبى استفاده مى‏شود كه اين قسمت جداگانه نازل گرديده، اما به هنگام جمع آورى آيات قرآن در عصر پيامبر به دستور ايشان در كنار اين آيات قرار داده شده است.(5)

ايشان در ادامه اضافه مي کند: رواياتى كه در شان نزول آيه وارد شده تاييد مى‏شود، چه در آن روايت آمده كه آيه شريفه در شان رسول خدا (ص) و على و فاطمه و حسن و حسين (ع) نازل شده است، و احدى در اين فضيلت با آنان شركت ندارد.

و اين روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است، كه بيشتر آنها از طرق اهل سنت است.(6)

اما سؤالى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه چگونه در لابلاى بحث از وظايف زنان پيامبر ص مطلبى گفته شده است كه شامل زنان پيامبر (ص) نمى‏شود.

پاسخ اين سؤال را مفسر بزرگ مرحوم" طبرسى" در" مجمع البيان" چنين مى‏گويد:" اين اولين بار نيست كه در آيات قرآن به آياتى برخورد مى‏كنيم كه در كنار هم قرار دارند و اما از موضوعات مختلفى سخن مى‏گويند، قرآن پر است از اين گونه بحث ها، همچنين در كلام فصحاى عرب و اشعار آنان نيز نمونه‏هاى فراوانى براى اين موضوع موجود است".(7)

همچنين چون قرار گرفتن اين قسمت آيه که نزول مستقل داشته در کنار آيات مربوط به همسران پيامبر چون به دستور ايشان بوده حکمت هاي ديگري هم دارد مثل قرار گرفتن آيه اکمال دين که مربوط به نصب علي بن ابيطالب به خلافت است، ميان آيه اي که مربوط به حرمت گوشت ها است(8) که آن هم به دستور پيامبر و بخاطر حکمت هايي از جمله حفظ اين آيات از دستبرد مخالفان مي باشد.                   

پي نوشت ها:

1. الرحمن(55)آيه33.

2. طباطبايي، تفسير الميزان،(ترجمه)انتشارات جامعه مدرسين، ج‏19، ص 179.

3. احزاب(33)آيه33

4. مکارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏17، ص295.

5و6. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)،انتشارات جامعه مدرسين، ج16، ص465.

7. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو،ج8، ص560.

8. مائده(5)آيه3.

قرآن هنگامي كه مي‏خواهد در مورد ازدواج پيامبرش محدوديت ايجاد كند مي‏فرمايد:

لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ رَقيباً (احزاب/52)

از اين به بعد حق ازدواج جديد و جايگزين كردن همسرانت با همسر جديد را نداري، اگر چه [به فرض محال] از زني هم خوشت بيايد.

در اينجا با آوردن حرف شرط «لو» (كه امتناعي و محالي است) اعلام مي‏كند كه رسول خدا به هيچ زني دلبسته نمي‏گردد و ازدواجش با هيچ زني به خاطر عشق و دلدادگي نيست، زيرا دلبسته خداست و پروردگار همه قلبش را فرا گرفته، جز به خدا و اراده و امر او تعلق خاطر ندارد اما اگر از آن پس، به فرض محال به زني متمايل شود، باز هم حق ازدواج با او را ندارد.

گذشته از اين كه در آيه واژه جمال نيامده، بلكه از كلمه حُسن استفاده شده كه به معناي نيكو بودن است و نيكويي هميشه به معناي زيبايي نيست.(و لو اينكه زني مومنه و صالحه هم باشد باز حق ازدواج با او نداري)

در ده ها آيه راجع به معصوم بودن چشم و گوش و زيان و..پيامبر صحبت شده و در آيات متعدد تمجيدي از پيامبر شده كه از هيچ پيامبري نشده، پس قطعا مراد و منظور آيه آن چيزي كه در ذهن شماست نيست.

در زمان نزول قرآن و بعثت پيامبر، كنيز و غلام (برده) در همه جامعه ها از جمله در حجاز امري رايج و شايع بود

در زمان نزول قرآن و بعثت پيامبر، كنيز و غلام (برده) در همه جامعه ها از جمله در حجاز امري رايج و شايع بود و بردگان به وفور خريد و فروش مي شدند. حالا پيامبر مبعوث شده و قرآن دارد نازل مي شود. پيامبر و قرآن يا بايد با اين مساله رايج و شايع برخوردي مصلحانه پيش گيرند كه به تدريج و در گذر ايام اين مساله ناخوشايند جمع شود يا بايد قاطع و يك باره با آن مبارزه كرده و آن را منع كننند يا آن را به طور كامل بپذيرند.

قرآن و اسلام راه سوم را قبول نمي كرد. زيرا تاييد كامل بردگي و اجازه دادن راه هاي برده گرفتن و ... با عدل و انسانيت همخواني ندارد و اسلام دين عدل و داد است.

مبارزه قاطع هم نتيجه بخش نبود. زيرا اولا هنوز اسلام مورد قبول قرار نگرفته و در حجاز هم همه با قدرت با آن مبارزه را شروع كرده بودند و لغو برده داري فقط به پذيرندگان اسلام ضربه مي زد. زيرا مجبور بودند بردگان خود را به يكباره آزاد كنند و اين حكم مانع اسلام آوردن بسياري مي شد زيرا با اسلام آوردن مجبور مي شدند بردگان خود را آزاد كنند ومتحمل ضرر سنگين گردند.

برده ها هم از لحاظ روحي و اقتصادي، قدرت زندگي مستقلانه را نداشتند و اگر بدون به وجود آمدن زمينه هاي لازم، آزاد مي گشتند، معنايش رها شدن آنان بدون سرپناه و نان و زندگي بود كه به نابودي آنان منجر مي گشت. و يك مشكل بزرگي براي جامعه اسلامي مي شد

از اين رو اسلام راه مبارزه تدريجي و آرام را پيش گرفت و راه هاي برده شدن را به شدت محدود كرد و در مقابل راه هاي فراوان قهري، وجوبي و استحبابي براي آزاد شدن قرار داد و چون اين مبارزه در گذر ايام نتيجه مي داد و اصل مسأله تا مدت مديدي ادامه مي يافت، پس چاره اي نبود جز اين كه براي برده ها و كنيزان احكامي وضع شود، از اين رو از برده و كنيز و كنيزان پيامبر سخن به ميان آمده و كتابي كه براي هدايت بشر به سعادت دنيا و آخرت نازل شده، نمي تواند نسبت به مسأله رايجي مثل برده و كنيز ساكت باشد.

اما سمت و سوي احكام قرآن در اين باره به سوي آزاد شدن و هدايت بردگان است از اين رو ما "كتاب العتق= كتاب آزاد شدن بردگان" داريم نه كتاب بردگان.

پيامبر هم يك انسان است مثل ديگر انسان ها و همين طور كه صاحب كنيز مي تواند كنيزش را به ديگري ببخشد و ديگري حق دارد اين هبه را قبول كند، پيامبر هم اين گونه است و ديگران مي توانند به وي كنيزي را ببخشند يا مي تواند كنيزي را بخرد يا اگر زناني در ميدان جنگ اسير شده اند و مصلحت در به بردگي گرفتن آنها است، مي تواند كنيز ميدان جنگ را تصاحب كند. اين ها احكام عمومي هستند و پيامبر هم به عنوان يك فرد مانند ديگران مي تواند مصداق و مورد اين احكام باشد.

احكام قرآن راجع به بردگي و بردگان احكامي و معقول و عادلانه است و طريق صحيح برخورد با مساله اي است كه علي رغم خواست ما وجود دارد.

اگر نسبت به اين احكام و سمت و سوي كلي آن كه به سوي از بين رفتن بردگي است، ايرادي داريد، مطرح كنيد تا توضيح دهيم.

مساله بعد اين كه پيامبراكرم(ص) با رفتار خويش با كنيزان طريقه برخورد با آنها را به مسلمانان گوشزد مي كردند از اين رو مي بيينيم با برخورد صحيح برخي مسلمانان چه شخصيتهايي برجسته اي از ميان اين برده ها و كنيزان تربيت شدند امثال: فضه، جون غلام ابوذر كه از شهداي كربلاست. در ضمن مادر چند امام معصوم هم از ميان همين كنيزان بودند.

رسول گرامي اسلام مظهر همه آداب الهي و نيكو و جلوه پر فروغ عبد صالح خداي متعال بودند.

 

رسول گرامي اسلام مظهر همه آداب الهي و نيكو و جلوه پر فروغ عبد صالح خداي متعال بودند.

آن حضرت در هر زمينه اي از زمينه هاي اخلاقي، ديني، معنوي و...سر آمد اولياء الهي و بندگان خالص خداي متعال بودند، به همين جهت از هر زاويه اي كه به زندگي درخشان حضرت نگريسته شود، فروغ تاب ناكش عالم تاب خواهد بود.

و اما فراخور سوال پرسنده كه از ادب دعا در كلام آن حضرت مسئلت كردند، بايد گفت ايشان در اين زمينه نيز الگوي همه انسان هاي عالم از پيامبران گرفته تا اولياء و بندگان عادي خداي متعال بودند و وقتي رو به دعا مي كردند روي از عالم ناسوت بر مي گرفتند تا پنجره ملكوت به روي شان باز شده در آفاق عرفان و شهود سير كنند، آن گونه كه در شب معراج سفري عارفانه عاشقانه داشتند." سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ" (1)

منزه است آن خدايي كه بنده خود را شبي از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه گردا گردش را بركت داده‏ايم سير داد، تا بعضي از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.

و اما چه خوب است در اين باب از يكي از كتاب هاي پر باري كه به طور كامل و مفصل به آداب و روش زندگي پيامبر خدا(ص) پرداخته و متعلق به شخصيتي مشهور و بزرگوار يعني علامه طباطبايي رحمت الله است مطالبي در باره آداب دعا از نگاه آن حضرت مي باشد، مطالبي بيان كنيم و البته مراجعه به اصل اين كتاب و نيز كتاب هاي پيام پيامبر نوشته آقاي بهاء الدين خرم شاهي از انتشارات منفرد تهران و نيز كتاب حكمت نامه پيامبر(ص) نوشته آقاي محمدي ري شهري و همكارانش از انتشارات دار الحديث قم  جهت دريافت مطالب بيشتر، توصيه مي شود.

در مقدمه كتاب ترجمه سنن النبي(ص) آمده است:

هر مسلماني شائق(شوق دارد) است كه از رفتار پيامبر خويش آگاه باشد.

مي‏خواهد بداند سيماي پيامبر او چگونه بوده؛ آداب شخصي آن حضرت از قبيل خوردن و آشاميدن، خوابيدن و بيدار شدن، رفت و آمد، نشست و برخاست، نظافت، سفر، لباس و مسكن، معالجه و درمان و ...، و آداب عبادي ايشان مانند نماز و روزه، حج و صدقه، دعا و قرآن خواندن و ...، و آداب خانوادگي او همچون ازدواج، همسرداري و تربيت فرزند و ...، و آداب اجتماعي و معاشرت حضرتش با مردم و دوستان و ياران، و ده‏ها آداب و سنني كه آن بزرگوار رعايت مي‏كرده، چه بوده است‏.(2) 

مولف محترم بعد از ذكر مقدمه و در ادامه به بيان تفصيلي سيره رسول گرامي اسلام (ص) مي پردازد كه در اين پاسخ نامه

و به طور خلاصه به بعضي از آداب دعاي پيامبر به طور خلاصه اشاره مي كنيم:

آداب و سنن آن حضرت در دعا و ذكر پاره‏اي از ادعيه و اذكار

رسول خدا(ص) فرمود: جبرييل به من دستور داد كه قرآن را ايستاده بخوانم، و حمد خدا را در ركوع، و تسبيح او را در سجده انجام دهم، و او را نشسته دعا كنم و بخوانم.

حضرت  هنگام ابتهال و دعا دست ها را بلند مي‏نمود مانند فقيري كه غذا طلب مي‏كند.

ايشان هنگام داخل شدن به مسجد و خروج از آن‏ مي‏ فرمود:

"اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوَابَ رَحْمَتِك‏"

 خدايا، درهاي رحمتت را به روي من بگشاي. و چون مي ‏خواست از مسجد بيرون رود، مي‏گفت:

"اللّهمّ افتح لي أبواب رزقك."

 خدايا، درهاي روزيت را به روي من بگشاي.

چون به بستر خواب مي ‏رفت به پهلوي راست مي ‏خوابيد و كف دست راست را زير صورت مي ‏نهاد، سپس مي‏ فرمود:

"اللَّهُمَّ قِنِي عَذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَك‏"

 خدايا، روزي كه بندگانت را [از قبرها] برمي ‏انگيزي مرا از عذاب خود نگاه دار.

ايشان هنگام خواب "آية الكرسي" را قرائت مي ‏كرد و مي‏فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي محمّد، عفريتي از طائفه جن به هنگام خوابت براي تو حيله مي‏كند، پس بر تو باد كه هنگام خواب "آية الكرسي" بخواني.

دعاي آن حضرت وقتي كه سفره غذا را نزد او مي ‏نهادند

رسول خدا(ص) وقتي سفره غذا را نزد او مي ‏نهادند، مي‏ فرمود:

"سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ مَا أَحْسَنَ مَا ثَبَتَ لَنَا سُبْحَانَكَ مَا أَكْثَرَ مَا تُعْطِينَا سُبْحَانَكَ مَا أَكْثَرَ مَا تُعَافِينَا "

"اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيْنَا وَ عَلَي فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِين‏ وَ عَلَي فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِين‏"

خدايا تو منزهي، چه نيكوست آنچه ما را به آن آزموده‏اي! تو منزهي، چه بسيار است آنچه به ما بخشيده‏اي! تو منزهي، چه فراوان است سلامتي‏ هايي كه به ما داده‏اي! خدايا، بر ما و بر فقراء اهل ايمان و اسلام گشايش در روزي كرامت فرما.

دعاي آن حضرت هنگامي كه به سوي غذا دست مي ‏برد، مي فرمود:

"بِسْمِ اللَّهِ بَارِكْ لَنَا فِيمَا رَزَقْتَنَا وَ عَلَيْكَ خَلَفُه"‏

 به نام خدا. [پروردگارا] آنچه را به ما روزي داده‏اي بركت ده و در پي آن روزي تازه‏اي هم مرحمت فرما.

دعاي آن حضرت هنگام غذا خوردن و شير نوشيدن‏

مي فرمود:"اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ أَبْدِلْنَا خَيْراً مِنْه"‏

 خدايا، اين غذا را براي ما بركت ده، و بهتر از آن را به ما روزي فرما، ولي چون شير مي‏نوشيد مي‏گفت:

"اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ زِدْنَا مِنْه‏"

 خدايا اين شير را براي ما بركت ده، و روزي ما را از آن زياد گردان.

و چون چون به قبرستان اهل ايمان مي‏ گذشت، مي‏فرمود:

"السَّلَامُ عَلَيْكُمْ مِنْ دِيَارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُون‏"

 سلام بر شما باد اي آرميدگان ديار اهل ايمان، و ما نيز به خواست خدا به شما ملحق خواهيم شد.

ذكري كه آن حضرت موقع شنيدن "اذان" مي‏ فرمود:

ايشان چون صداي مؤذّن را مي‏شنيد، جملات او را عينا بازگو مي‏كرد.

 "حَيَّ عَلَي الصَّلَاةِ فَقَالَ فَرِيضَةٌ افْتُرِضَتْ- فَقُلْتُ حَيَّ عَلَي الْفَلَاح‏

حضرت  وقتي نماز صبح را مي ‏خواند تا طلوع آفتاب رو به قبله مي‏نشست و به ذكر خدا مشغول مي ‏شد.

حضرت بعد از هر نماز مي فرمود:

"اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ وَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا تُسْمَع"‏

خدايا، از دانشي كه سود نبخشد، و دلي كه خاشع نباشد، و جاني كه سير نگردد، و دعايي كه شنيده نشود به تو پناه مي‏آورم.

وقتي گرفتاري يا همّ و غمّي به رسول خدا(ص) وارد مي‏شد، اين دعا را مي ‏خواند:

"يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا حَيّاً لَا يَمُوتُ يَا حَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‏"

كاشف الهمّ، مجيب دعوة المضطرّين، أسألك بأنّ لك الحمد، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏ َ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام‏

رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة وَ رَحِيمَهُمَا ربّ ارحمني رَحْمَةً تُغْنِينِي بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاك‏ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين‏"

اي خداي زنده و پاينده‏اي كه حيات و قوام هر چيز به دست توست، اي خدايي كه مرگ به او راه ندارد. اي خداي زنده، خدايي جز تو نيست كه برطرف كننده هر غم و اندوه، و اجابت‏ كننده دعاي درماندگاني، از تو درخواست مي‏كنم، زيرا كه تمام ستايش و حمدها مخصوص توست، خدايي جز تو نيست كه نعمت بخش و آفريننده آسمان و زمين و صاحب جلالت و بزرگواري و بخشنده و مهربان در دنيا و آخرت هستي، پروردگارا، رحمتي شامل حال من كن كه با آن از رحمت ديگرانم بي‏ نياز سازي، اي مهربان ‏ترين مهربانان.(3)

پي نوشت ها:

1. سوره اسراء،آيه 1.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، سنن النبيّ(ص)، ترجمه محمد هادي فقهي، تهران، انتشارات اسلاميه، سال 1378 ه ش، چاپ هفتم، ص 8.

3. همان، از ص 161 تا ص 198. 

كتاب سنن النبي اثر مرحوم علامه طباطبايي مربوط به عصر اخير است، هنوز آن طور كه بايد و شايد در بوته نقد و تحقيق قرار نگرفته و به جز در بعضي از موارد،كه مورد سوال قرار گرفته است، بر كليت اين اثر ارزشمند خدشه اي وارد نشده است. علاوه بر اين، از موارد امتياز اين كتاب، شخص نويسنده آن است كه به خاطر اشراف ايشان به بسياري از علوم، خود نقطه قوتي است براي تلقي صحيح از اين كتاب.

اين كتاب تنها كتابي است كه پيرامون آداب و سنن و روش رفتاري رسول خدا (ص) تدوين گرديده است و براي شيفتگان دين و طالبين معارف حقه، اين كتاب گنجينه اي بس عظيم از معارف مي باشد.

اما نظر مولف راجع به كتاب سنن النبي قابل توجه است، ايشان نوشته است:

اين كتاب از جمله عنايات، الطافي است كه خداوند سبحان امكان تاليف آن را به ما داد، بحثي از رواياتي كه راويان مسلمان حديث در كتاب هاي خود در مورد آداب و سنت هاي آقا و سرورمان حضرت رسول خدا (ص) آورده اند را تا آنجا كه زمان اندك و فرصت كوتاه ما اجازه داد انتخاب نموده ايم(1).

 آن طور كه معلوم است، ايشان اسانيد(سند هاي) روايات را حذف نموده و روايات مرسله و مسنده را از يك ديگر جدا نموده است و براي اين كه كار بر خوانندگان آسان شود، نام مؤلفين و كتاب هاي ايشان را ذكر كرده‏ اند تا ايشان بتوانند به اصل روايات منقوله مراجعه نمايند.

علامه اضافه نمودند:

كتابي كه از نظر خوانندگان محترم مي‏گذرد مجموعه‏ اي است از روايات سنن كه متضمن روش‏هاي عملي حضرت نبي اكرم(ص) بوده و آن اعمالي را كه آن حضرت در سير زندگي به آن‏ها مداومت فرموده و عنايت داشته است ضبط مي‏كند.

بخشي از معروف ‏ترين اين روايات را اين جانب در سال هزار و سيصد و پنجاه قمري در رساله‏ اي به نام سنن نبي گردآورده بودم اخيراً دانشمند معظم جناب آقاي آقا شيخ محمدهادي فقهي- دامت بركاته- با تتبعي وسيع و كوششي چند ساله بقاياي آن‏ها را كه در جوامع حديث و غير آن‏ها متفرق بودند به عنوان ملحقات جمع‏آوري نموده و به اصل ضمّ و به منظور تعميم فايده تمام كتاب را با حفظ اصل عربي روايات به فارسي ترجمه نموده و در دسترس مراجعه كنندگان قرار داده‏اند. جزاه‏اللَّه عن الاسلام و صادعه خيرالجزاء. (2)  

 با اين حال، همين مترجم در پاسخ به شبهاتي كه ممكن است در پي نقل بعضي از روايت هاي اين كتاب ايجاد شود در مقدمه نوشته است:

در مورد احاديث نقل شده در اين كتاب، بايد به طور كلي اشاره نمود كه استاد علامه، مانند علامه مجلسي در حلية المتقين اهتمام خاصي به غير ضعيف يا مستند بودن آن‏ها نداشته، بلكه احاديثي را كه از محتواي ارزشمندي درباره مسائل زندگي برخوردار بوده‏اند، نقل كرده است.

... با توجه به اين نكته، نخست قرار شد در اين كتاب رواياتي را كه از لحاظ سند ضعيف هستند حذف كنيم، ولي بعضي از دوستان صلاح ديدند كه اصالت متن كتاب استاد علامه محفوظ بماند و در مجموعه آثار ايشان، فقط متن تأليفي خود استاد، با ترجمه حضرت آقاي فقهي، آورده شود و از نقل «ملحقات» خودداري گردد و البته بعيد به نظر نمي‏رسد كه اگر خود مرحوم علامه طباطبائي امروز اين كتاب را تأليف مي‏نمودند، يا بعضي از اين احاديث را نقل نمي‏كردند و يا در حواشي آن‏ها، توضيحاتي هم اضافه مي‏نمودند ... همان كاري كه در مورد بحارالانوار آغاز كردند، ولي متأسفانه به علت مخالفت برخي، متوقف شد و ناتمام ماند! و جامعه ما و حوزه‏هاي علميه، از آن تعليقات ارزشمند و پربها، محروم ماندند.

 ... اشاره به يك نكته ديگر نيز در اين مقدمه ضروري است و آن اين‏كه، چندي پيش بعضي از دوستان! ناآگاه و غير متخصص، بخشي از مسائل مطرح شده در «تعليقات» و يا ملحقات كتاب سنن النبي را ترجمه نموده و به عنوان سؤالات امتحاني در مراكز آموزش و پرورش مطرح ساختند كه محتواي آن‏ها نه تنها زيبنده مقام نبوت نبود، بلكه موجب وهن هم بود و به همين دليل مورد اعتراض شديد علماي عظام و اهل فرهنگ قرار گرفت ....

متأسفانه انتخاب كننده آن سؤالات، كه بعضي از آن‏ها هرگز با ضرورت‏هاي زمانه، انطباق نداشت، در مقابل اعتراض‏ها، مدعي شد كه آن‏ها را از كتاب سنن النبي! استخراج و ترجمه كرده و اين نشان مي‏دهد كه نام برده در واقع به اصل و متن كتاب تأليفي استاد علامه و ملحقات و اضافات بعدي، توجهي نداشته است ...(3)                          

 نتيجه اين كه علامه طباطبايي تمام سعي خود را مبني بر گزارشي از آداب و رسوم سنت نبوي و كارهايي را كه پيامبر انجام مي دادند صرف كردند و به موضوع كارشناسي احاديث نقل شده از نظر سند و اعتبار توجهي نكردند، به همين جهت اگر براي خواننده اي مورد يا مواردي از اين كتاب محل تامل است، خود شخصا مي تواند تحقيق كند.

در پايان لازم است اشاره شود كه طبق اطلاع دقيق،قرار است اين كتاب پس از بازبيني مجدّد و ويرايش كامل و ثبت منابع و مصادر در پاورقي‏ها و تعيين فهرست اعلام و اماكن و ... تقديم علاقه‏مندان مي‏گردد.

پي نوشت ها:

1. ر،ك،فقهي محمد هادي، مقدمه ترجمه سنن النبي علامه طباطبايي، قم انتشارات بوستان كتاب، سال 1389ش، چاپ اول .

2. همان.

3.همان.

 

توسل در لغت از وسل و به معناي تقرب است و وسيله چيزي يا كسي است كه با آن مي توان به خداوند تقرب پيدا كرد.

توسل در لغت از وسل و به معناي تقرب است و وسيله چيزي يا كسي است كه با آن مي توان به خداوند تقرب پيدا كرد.

آقاي سبحاني در مورد معناي اصطلاحي توسل مي نويسد: مقصود از توسل آن است كه بنده چيزي را به پروردگارش تقديم كند تا آن، وسيله اي به سوي خدا گردد به منظور اينكه دعاي او مورد قبول واقع شود و به اجابت برسد و در نتيجه آن بنده به مطلوب خويش نائل گردد.(1)

در مورد متوسل شدن پيامبر اسلام (ص) بايد بگوييم اگر توسل را به اين معاني عام و گسترده فوق بگيريم يعني هر چيزي كه وسيله تقرب بنده به خدا شود، ايشان هم به نوعي متوسل مي شدند يعني از طريق نماز و دعا و روزه و عبادت به خداوند تقرب مي جستند.

خداوند در قرآن مي فرمايد:« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »(2)؛ اي كساني كه ايمان آورده‏ايد پرهيزگاري پيشه كنيد و وسيله‏اي براي تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.

بيشتر مفسران در تفسير اين آيه شريفه « وسيله » را به معناي عام آن گرفته اند:

" وسيله" در اصل به معني تقرب جستن و يا چيزي كه باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت مي‏شود مي‏باشد. بنا براين وسيله در آيه فوق معني بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي‏شود شامل مي‏گردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبر اكرم (ص) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاق هاي پنهاني و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير مي‏باشد.(3)

بنابراين طبق اين آيه شريفه پيامبر اسلام(ص)هم به ذات خداوند متوسل مي شدند و از طريق وسيله قرار دادن امور فوق به خداوند تقرب مي جستند.

در روايتي كه از ابن مسعود نقل شده پيامبر اسلام (ص) براي آمرزش گناهان امتش به خداوند را به حضرت علي(ع) قسم مي دهد: «...فَخَرَجْتُ حَتَّي أُخْبِرَ رَسُولَ اللَّهِ (ص)فَرَأَيْتُهُ يُصَلِّي وَ هُوَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِكَ اغْفِرْ لِلْخَاطِئِينَ مِنْ أُمَّتِي...»(4)؛ ابن مسعود مي گويد خارج شدم تا اينكه رسول خدا را ديدم كه نماز مي خواند و در حال نماز مي فرمود خدايا به حق علي بن ابيطالب بنده تو خطاكاران از امت من را ببخش.

پي نوشت ها:

1. سبحاني، التوسل مفهومه و اقسامه و حكمه في الشريعه الاسلاميه، ص18.

2. مائده(5)آيه35.

3. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،انتشارات اسلاميه، ج‏4، ص 364.

4. ابن شاذان قمي، الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع)، انتشارات مكتبه الامين، ص 112.

 

پيامبر داراي يك شخصيت حقيقي و يك شخصيت حقوقي است.

پيامبر داراي يك شخصيت حقيقي و يك شخصيت حقوقي است. شخصيت حقيقي اش همان محمد فرزند عبدالله و ... است كه مانند ديگر انسان ها به وظايف انساني مكلف بود. يعني بايد به يگانگي خدا باور مي يافت و به وظايف بندگي اقدام مي كرد و پيامبر زمانش را شناسايي مي كرد و به دين و شريعت او متدين و پايبند مي گرديد.

شخصيت حقوقي اش هم اين بود كه از جانب خدا به نبوت برگزيده و واسطه هدايت و وحي شد.

بنا بر اين او از لحاظ شخصيت حقيقي اش مانند ديگران مكلف به نماز و روزه و درود فرستادن بر پيامبر خدا و اهل بيت او بود. گر چه اين پيامبر خودش باشد. نماز بر هر مسلماني به همين كيفيت واجب است خواه پيامبر باشد يا اهل بيت پيامبر يا هر كس ديگر.

همه پيامبران خود اولين باورمند به معارف وحياني خود و اولين عمل كننده به احكامي بودند كه از جانب خدا به مردم ابلاغ مي كردند و اجازه نداشتند در يك مساله حتي كوچك خود را مستثنا كنند:

ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلي‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْه (1)

من هرگز نمي‏خواهم چيزي كه شما را از آن باز مي‏دارم، خودم مرتكب شوم.

وقتي مسلمان موظف است اين گونه نماز بخواند و در نماز بر رسول خدا و اهل بيت او درود بفرستد، پيامبر هم به عنوان اولين مسلمان بايد اين گونه عمل كند و در تشهد به يكتايي خدا و عبوديت و نبوت خود شهادت دهد و بر خود و آل خود درود فرستد(2) و نمي تواند ديگران را دستور به اين عمل بدهد و خود انجام ندهد.

در باره نماز مردم طبق نماز پيامبر نماز مي خواندند و در روايت آمده : 

صلوا كما رايتموني اصلي (3)

آن چنان كه من نماز مي خوانم، نماز بخوانيد.

نماز عبادت است و توقيفي مي باشد و رسول خدا طبق تعاليم خدا به اين گونه نماز خواندن مأمور شده و مسلمانان هم از او تبعيت كرده اند.

پي نوشت ها:

1. هود (11)، آيه 88.

2. جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيره النبي، بيروت، دار الحديث، ج 16، ص 250 (به نقل از مكاتيب الرسول، ج 1، ص 67-68).

3. علي بن يونس عاملي ، الصراط المستقيم، نجف، مكتبه المرتضويه، ج 3 ، ص 199.

روشن است كه پيامبر (ص) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهي بود

قبل از پاسخ به پرسش شما ذكر اين مقدمه لازم است:

خداوند منان مي فرمايد: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوي‏ وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدي‏ وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْني(1) آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟! و تو را گمشده نيافت و هدايت كرد، و تو را فقير نيافت و بي‏نياز نمود.» در جاي ديگر مي‏فرمايد:

ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا: (2)" تو نه كتاب را مي‏دانستي و نه ايمان را (از محتواي قرآن و اسلام قبل از نزول وحي آگاه نبودي) ولي ما آن را نوري قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مي‏كنيم".

روشن است كه پيامبر (ص) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهي بود، خداوند دست او را گرفت و هدايت فرمود، و به اين مقام نشاند، چنان كه در اين آيه مي‏خوانيم: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ: (3)"ما بهترين داستان ها را براي تو از طريق وحي اين قرآن بازگو كرديم، هر چند پيش از آن از غافلان بودي".

مسلما اگر هدايت الهي و امدادهاي غيبي دست پيامبر (ص) را نمي‏گرفت او هرگز به سر منزل مقصود راه نمي‏يافت.

ما جهت پاسخ به سوال شما بايد معني ضالّ را توضيح بدهيم تا به پرسش شما هم پاسخ داده شود:

1- منظور از" ضلالت" در اينجا نفي ايمان، توحيد، پاكي و تقوي نيست، بلكه به قرينه آياتي كه در بالا به آن اشاره شد نفي آگاهي از اسرار نبوت، و قوانين اسلام، و عدم آشنايي با اين حقايق بود، همان گونه كه بسياري از مفسران گفته‏اند، ولي بعد از بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت (دقت كنيد).

خداوند در آيه ديگر، هنگام ذكر فلسفه تعدد گواهان در مساله نوشتن سند وام ها، مي‏فرمايد: أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْري‏: (4) " اين به خاطر آن است كه اگر يكي از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگري به او ياد آوري نمايد".

در اين آيه" ضلالت" فقط به معني فراموشي آمده است به قرينه جمله" فتذكر".

در اينجا تفسيرهاي متعدد ديگري نيز براي آيه ذكر شده، از جمله اين كه:

منظور آن است كه تو بي نام و نشان بودي و خداوند آن قدر به تو از مواهب بي نظير عطا كرد كه همه جا شناخته شدي.

يا اين كه: تو چند بار در دوران طفوليتت گم شدي (يك بار در دره‏هاي مكه، آن گاه كه در حمايت عبد المطلب بودي، بار ديگر زماني كه مادر رضاعيت" حليمه سعديه" بعد از پايان دوران شير خواري تو را به سوي مكه مي‏آورد تا به عبد المطلب دهد، در راه گم شدي، و مرتبه سوم در آن هنگام كه با عمويت" ابو طالب" در قافله‏اي كه به سوي شام مي‏رفت در يك شب تاريك و ظلماني راه را گم كردي) و خداوند در تمام اين موارد تو را هدايت كرد و به آغوش پر مهر جد يا عمويت رسانيد.

قابل توجه اين كه" ضال" از نظر لغت به دو معني آمده است :" گمشده" و" گمراه" مثلا گفته مي‏شود: الحكمة ضالة المؤمن:" دانش گمشده انسان با ايمان است".

و به همين مناسبت به معني مخفي و غائب نيز آمده، كما اين كه اين كه مي‏خوانيم: منكران معاد مي‏گفتند: أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ: (5) "هنگامي كه در زمين پنهان و غائب شديم در خلقت نويني قرار خواهيم گرفت"؟.

اگر" ضال" در آيه مورد بحث به معني" گمشده" باشد مشكلي پيش نمي‏آيد، و اگر به معني" گمراه" باشد منظور نداشتن دسترسي به راه نبوت و رسالت قبل از بعثت است، و يا به تعبير ديگر پيامبر در ذات خود چيزي نداشت، هر چه داشت از سوي خدا بود، بنا بر اين در هر دو صورت مشكلي پيش نمي‏آيدو اشتباهي صورت نگرفته است .(6)

2- مراد از" ضلال" در اينجا گمراهي نيست بلكه مراد عدم هدايت است، و منظور از هدايت نداشتن رسول خدا (ص)، حال خود آن جناب است، و يا صرف نظر از هدايت الهي مي‏خواهد بفرمايد اگر هدايت خدا نباشد تو و هيچ انساني ديگر از پيش خود هدايت نداريد، مگر به وسيله خداي سبحان، پس رسول خدا (ص) هم نفس شريفش با قطع نظر از هدايت خدا ضاله و بي راه بود، هر چند كه هيچ روزي از هدايت الهي جدا نبوده و از لحظه‏اي كه خلق شده بود ملازم با آن بود. (7)

پي نوشت:

1. ضحي ( 93) آيه 6 تا 8.

2. شوري (42 ) آيه 52.

3. يوسف ( 12) آيه 3.

4. بقره (2) آيه 282.

5. سجده ( 32) آيه 10.

6. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول، ج‏27، ص 103.

7. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، نوبت پنجم، ج‏20، ص 523.

سيره پيامبر اكرم(ص) از آغاز مورد توجه و استناد عامه مسلمانان قرار داشته و براي شيعيان سيره ائمه نيز مطرح بوده است.

سيره پيامبر اكرم(ص) از  آغاز مورد توجه و استناد عامه مسلمانان قرار داشته و براي شيعيان سيره ائمه نيز مطرح بوده است.

تمسك به سيره نبوي و علوي از ائمه(ع)آغاز شده است . آنان براي اثبات صحت سخن يا رفتار خود در ساحت هاي گوناگون عبادي ،سياسي، اجتماعي، فرهنگي به سيره پيشوايان قبل از خود استناد مي كردند.

بررسي اجمالي رواياتي كه از اولياي الهي نقل شده، اين مطلب را تاييد مي كند.

اصحاب و تابعان و پيروان اهل بيت(ع) نيز اهميت وافري به سيره نبوي و علوي قائل شده اند . فقهاي شيعه و سني براي استنباط احكام شرعي به طور گسترده به سيره استناد كرده اند. اين كار فقيه است و هر كسي نمي تواند دست به اين كار بزند.

امام كاظم (ع) در مسايل ديني براي حرمت استظلال در حال احرام به سيره نبوي استناد كرد:

 « روي أبو زيد قال : أخبرني عبد الحميد قال : سأل محمد بن الحسن أبا الحسن موسي (ع) بمحضر من الرشيد - و هم بمكة - فقال له : أيجوز للمحرم أن يظلل عليه محمله ؟ فقال له موسي (ع): " لا يجوز له ذلك مع الاختيار " فقال له محمد بن الحسن : أفيجوز أن يمشي تحت الظلال مختارا ؟ فقال له : " نعم " فتضاحك محمد بن الحسن من ذلك ، فقال له أبو الحسن موسي (ع)  : " أتعجب من سنة النبي (ص) و تستهزئ بها ! إن رسول الله(ص) كشف الظلال في إحرامه ، و مشي تحت الظلال و هو محرم ، و إن أحكام الله - يا محمد - لا تقاس ، فمن قاس بعضها علي بعض فقد ضل عن سواء السبيل " فسكت محمد بن الحسن لا يرجع جوابا ؛(1 )

محمدبن حسن در مكه خدمت حضرت موسي بن جعفر(ع)رسيده، از او سوال كرد :آيا  براي محرم جايز است براي محمل خود سايبان درست كند و در حال حركت استظلال نمايد؟ حضرت فرمود :در حال اختيار جايز نيست .محمد بن حسن پرسيد: آيا در حال اختيار جايز است زير سايه و سقف ثابت راه برود . حضرت فرمود: آري .محمدبن حسن از اين پاسخ خنديد . حضرت فرمود: آيا از سنت نبوي تعجب  و آن را استهزا مي كني . همانا پيامبر اسلام(ص)در حال احرام سايبان را باز مي  كرد اما زير سايه راه مي رفت. اي محمد! قياس در احكام خدا راه ندارد. پس هر كس احكام خدا را با يكديگر قياس كند، از راه حق گمراه شده است. »    

پي نوشت :

1. الارشاد،شيخ مفيد، ج2،ص235.

 

آيت الله جوادي آملي درباره هبوط حضرت آدم نظرشان اين است كه اين هبوط و نزول در زمين با حفظ كرامت و منزلت ايشان بوده و از مقام و منزلت حضرت آدم كم نكرده است:

آيت الله جوادي آملي درباره هبوط حضرت آدم نظرشان اين است كه اين هبوط و نزول در زمين با حفظ كرامت و منزلت ايشان بوده و از مقام و منزلت حضرت آدم كم نكرده است:

هبوط ابليس سقوط از منزلت بود. ولي هبوط آدم با حفظ كرامت نزول در زمين بود يعني استقرار در زمين مشترك بين آدم و ابليس بود ليكن ابليس با فقد درجه پيشين وارد زمين شد و آدم با حفظ مرتبت قبلي در زمين مستقر شد. هبوط آدم از سنخ هبوط ولايت و خلافت بود نه از سنخ هبوط تحقير و اذلال.(1) هبوط از مقام بالا به پايين گاهي بر اثر از دست دادن منزلت عالي است. نظير آنچه دامنگير ابليس شد كه با رجم و صغار و « مذموما مدحورا» فرود آمد و گاهي با حفظ كرامت براي دستگيري ديگران تنزل حاصل مي شود كه هيچ گونه غباري بر دامن جلال و جمال چنان عالي نمي نشيند. مانند آنچه در سفر از حق به خلق آدم (ع) ظهور يافت غرض آنكه برخي از هبوط ها نه تنها مايه وهن هابط نمي شود. بلكه سبب كرامت مهبط مي گردد.(2)

هبوط آدم همراه با پذيرش توبه و نيز قرين هدايت است از اين رو آواي امر به هبوط در سامعه آدم پيام خلافت، ولايت بلكه ضمنا نبوت و رسالت را ابلاغ مي كند.(3)

حضرت علي (ع) نيز در حديثي هدف از هبوط آدم را چنين بيان مي كنند:«فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَي‏ عِبَادِهِ»(4)؛ «خداوند او را بعد از توبه از بهشت فرو فرستاد تا با كمك نسل خود، زمين را آباد سازد، و حجّت را بر بندگانش، اقامه كند».

درباره مقام حضرت آدم و ارتكاب گناه و فريب شيطان را خوردن و خوردن از درخت ممنوعه بحث هاي مفصلي در كتب كلامي و تفسيري شده كه به صورت اجمال عرض مي كنيم: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ»(5)

 خطيئه و گناه آدم، چه معنا دارد؟ مگر پيامبر هم گناه مي‏كند؟ در پاسخ از اين سؤال مي‏گوئيم، آنچه در بدو نظر از آيات ظاهر مي شود، اين است كه آن جناب رسما گناه كرده، مانند جمله «فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ»از اين درخت نخوريد كه از ستمگران مي شويد و نيز جمله « وَ عَصي‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي‏»(6) آدم پروردگار خود را نافرماني كرد، و در نتيجه گمراه شد. و نيز اعترافي كه خود آن جناب كرده و قرآن آن را حكايت نموده فرموده« رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا، لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ»(7)پروردگارا به خود ستم كرديم، و اگر ما را نيامرزي، و رحم نكني، از زيانكاران خواهيم بود.

 اين آن مطلبي است كه از نظر خود اين ظواهر، و قطع نظر از رسيدگي به دقت همه آيات داستان، بنظر مي‏رسد، اما اگر در همه آيات داستان تدبر كنيم، و نهي از خوردن درخت را مورد دقت قرار دهيم، يقين پيدا مي‏كنيم كه نهي نامبرده نهي مولوي نبوده، تا نافرمانيش معصيت خدا باشد، بلكه تنها راهنمايي و خير خواهي، و ارشاد بوده، و خداي تعالي خواسته است مصلحت نخوردن از درخت و مفسده خوردن آن را بيان كند، نه اينكه با اراده مولوي آدم را وادار به نخوردن از آن كند.

دليل اين معنا چند چيز است، اول اينكه خداي تعالي هم در آيه مورد بحث و هم در سوره اعراف، ظلم را متفرع بر مخالفت نهي كرده و فرموده: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ» و آن گاه در سوره طه اين ظلم را به شقاوت مبدل نموده، و فرموده « فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقي‏ »(8)مواظب باشيد شيطان شما را بيرون نكند، و گر نه بدبخت مي شويد.

آن گاه اين بدبختي را در چند جمله كه به منزله تفسير است بيان كرده و فرموده:« إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فيها وَ لا تَعْري‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فيها وَ لا تَضْحي‏»(9) تو در اين بهشت نه گرسنه مي شوي و نه تشنه و نه عريان و نه گرمازده. خداوند با اين بيان روشن كرده كه مراد به شقاوت، شقاوت و تعب دنيوي است، كه از لوازم جدا ناشدني زندگي زميني است، چون در زمين است كه انسان به گرسنگي و تشنگي و لختي، و امثال آن گرفتار مي شود.

پس معلوم شد خدا آدم را نهي كرد تا گرفتار اينگونه عوارض نشود، و هيچ علت ديگري كه باعث نهي مولوي باشد، بيان نكرد، پس به اين دليل نهي نامبرده ارشادي بوده، و مخالفت نهي ارشادي گناه نيست، و مرتكب آن را خارج از رسم عبوديت نمي‏شمارند.

حال كه مسلم شد نهي مزبور ارشادي بوده، بايد ظلم در آن چند جمله را هم طوري معنا كنيم، كه به نافرماني و معصيت سر در نياورد، و آن اين است كه بگوئيم: مراد از آن، ظلم بنفس، و خود را گرفتار تعب و هلاكت كردن است، نه ظلم بحقوق خدا، كه در باب مسئله ربوبيت و عبوديت، از منافيات شمرده مي شود.(10)

پي نوشت ها:

1. جوادي آملي، تسنيم،مركز نشر اسراء، ص383.

2. همان، ص489.

3. همان،ص 408.

4. نهج البلاغه، خطبه 91.

5.بقره(2)، آيه35.

6. طه(20)، آيه121.

7. اعراف(7)، آيه23.

8و9. طه، آيه117-119.

10. طباطبايي، محمد حسين، الميزان،(ترجمه) انتشارات جامعه مدرسين،ج1، ص207.

صفحه‌ها