۱۳۹۶/۰۶/۲۰ ۱۴:۱۹ شناسه مطلب: 96178
محدث احاديثي را كه از لحاظ سند به حداقل لازم از نظر او اعتبار دارند ، نقل مي كند هر چند خودش به دلايل ديگري آن حديث را قبول نداشته باشد مثلا ممكن است مضمون حديث را مخالف اصول قرآني و روايي بداند ولي چون سند آن حديث حداقل اعتبار را از نظر او دارد ، آن را نقل مي كند. يا احاديثي را نقل مي كند كه مضمونشان با هم منافات دارد. ولي چون هر دو حديث منافي، سندشان حداقل اعتبار را دارد، هر دو را نقل مي كند.
حالا اين محدث گاهي در همان كتاب حديث يا در كتابي ديگر، فقيهانه وارد بحث مي شود و حديثي را كه خودش سند آن را داراي حداقل اعتبار مي داند، به نقد مي كشد و به ادله سندي يا متني يا با قرائن ديگر آن را رد مي كند يا اصلا بحث فقيهانه نمي كند و آن را به فقيهان وامي گذارد.
عالماني چون كليني ، مجلسي و... در كتاب كافي و بحارالانوار به عنوان يك محدث سعي در جمع احاديث دارند.
البته كليني در كافي سعي دارد رواياتي كه به نظر او از سند معتبري برخوردار هستند، جمع آوري كند ولي مجلسي در بحار الانوار در صدد جمع آوري آثار منسوب به امامان است و هر خبر و حديثي كه حداقلي از اعتبار را داشته باشد، در آن كتاب جمع آورده تا بعد از او عالمان در مورد آن احاديث تحقيق كنند و معتبر و غير معتبر را شناسايي كرده و روشن سازند.
بنا بر اين كليني به عنوان يك محدث وقتي يك حديثي را معتبر مي داند، آن حديث را در كتابش مي آورد. ولي آوردن يك حديث در كتاب كافي به معناي اعتقاد كليني به مضمون آن حديث نيست. زيرا همان كليني در همان زمينه روايات و احاديث ديگر هم آورده كه با اين حديث تفاوت دارد و بايد آن احاديث را در مجموع ديد و بررسي كرد و با توجه به مجموع آنها نظر داد و اگر جايي كليني جمع بندي خود از احاديث را ذكر كرده، آن جمع بندي را مي توان نظر او شمرد.
ما در مورد جمع بندي احاديث مربوط به تحريف قرآن از نگاه كليني اطلاع نداريم و نمي دانيم. آيا ايشان موضع گيري صريحي كرده است يا نه و ظاهرا بايد ايشان موضع صريحي دال بر تحريف قرآن نگرفته باشد و گر نه مخالفان آن را در بوق و كرنا مي كردند. بله رواياتي در كافي هست كه بر تحريف و كم شدن قرآن دلالت دارد. ولي اين ها را نمي توان اعتقاد كليني شمرد. بلكه ايشان چون آن روايت را از لحاظ سندي معتبر ديده، آن را ذكر كرده همان گونه كه رواياتي هم نقل كرده كه تحريف را انكار مي كند. از جمله در باب حد زنا به حد رجم اشاره كرده و روايتي آورده كه دلالت دارد آيه حد رجم جزو قرآن بوده است:
قال أبو عبد الله عليه السلام : الرجم في القرآن قول الله عز وجل : إذا زني الشيخ والشيخة فارجموهما البتة فإنهما قضيا الشهوة ( 1 ).
اما نمي توان به صرف وجود رواياتي در كتاب يك عالم دال بر تحريف و بودن يك آيه در قرآن كه الآن وجود ندارد، آن عالم را معتقد به تحريف قرآن شمرد.
كليني كه اين روايت و روايات ديگر كه بر تحريف و كم شدن قرآن دلالت دارند، را نقل كرده، روايت زير را هم آورده است:
عن ابي بصير قال: سألت ابا عبداللَّه عليه السلام عن قول اللَّه عز و جل: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» فقال: نزلت في علي بن أبي طالب والحسن والحسين عليهم السلام. فقلت له: إن الناس يقولون: فما له لم يسمّ علياً واهل بيته عليهم السلام في كتاب اللَّه عز و جل؟ قال: فقال: قولوا لهم: ان رسول اللَّه صلي الله عليه و آله نزلت عليه الصلوة ولم يسمّ اللَّه لهم ثلاثاً ولا أربعاً حتي كان رسول اللَّه هو الذي فسرّ ذلك لهم .... (2)
آية اللَّه خوئي بعد از ذكر اين حديث ميفرمايد:
فتكون هذه الصحيحة حاكمة علي جميع تلك الروايات وموضحة للمراد منهم وإن ذكر اسم أمير المؤمنين عليه السلام في تلك الروايات قد كان بعنوان التفسير .... (2)
از امام صادق در باره آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول پرسيدم كه فرمود: در باره امامت امام علي و فرزندانش است.
پرسيدم: مردم مي گويند: چرا خدا نام آنان را در كتابش ذكر نكرده است؟
فرمود: بگو مگر خدا كه نماز را واجب كرده تعداد ركعات و اين كه هر نماز چند ركعت باشد را ذكر كرده است؟ نگر اين را به بيان پيامبر واگذار نكرده است؟ در اين مورد هم تفسير و بيان مصداق ها به عهده رسول خدا نهاده شده است.
آية اللَّه خوئي بعد از ذكر اين حديث ميفرمايد:
اين روايت صحيح بر همه رواياتي كه دلالت قوي و ضعيف بر تحريف و كم شدن قرآن دارند ، حاكم است و روشن مي سازد كه مراد آن روايات (بر فرض صحيح بودن) و ذكر نام امام در آنها از باب تفسير و تأويل و بيان مصداق است ( و وحي و از قرآن نمي باشد). (3)
بنا بر اين وجود رواياتي كه دلالت دارد آيه رجم يا مطالب ديگري در قرآن بوده كه الآن نيست و به دستور خود پيامبر تلاوتشان و حكمشان نسخ شده يا بعد حذف گرديده ، دليل بر اين نمي شود كه آورنده حديث به مضمون آن ، اعتقاد هم دارد.
عالمان شيعه به اتفاق قرآن موجود را همان قرآن نازل بر رسول خدا مي دانند كه بدون كم و زياد به دست ما رسيده و روايات دلالت كننده بر تحريف و حذف شدن قرآن را قبول ندارند و آن روايات را هر چند از لحاظ سند هم معتبر باشند، در برابر آيات و روايات دلالت كننده بر تحريف نشدن قرآن به چيزي نمي گيرند.
بله در اهل سنت بعضي معتقدند كه اين آيات در قرآن بوده و تلاوتشان نسخ شده ولي حكمشان جاري مي باشد.
از نگاه عالمان شيعه قائل شدن به نسخ تلاوت آيات به همان قائل شدن به تحريف و كم شدن قرآن بر مي گردد كه قولي باطل است. (براي توضيح بيشتر به البيان آيت الله خويي باب نسخ تلاوت مراجعه كنيد. )
پي نوشت ها:
1. كليني،كافي،تهران، اسلاميه، 1367 ش، ج7، ص 177.
2. همان، ج1، ص 286.
2. خويي، البيان ،ص 231.