پرسش وپاسخ

پس چه آیه ای است كه ميگه عجم برعرب فضيلت دارد ؟
در قرآن اصلا سخن از عرب به عنوان يك قوم و اهل يك زبان و در مقابل عجم به معناي غير عرب، به ميان نيامده است و از اين قوم تعريف و تمجيدي نشده است.

اگراين ايه كه ميگه عجم برعرب فضيلت دارد

اگراين حديث يا ايه صحت داشته باشد مگه توقران نيومده كه عرب و عجم سياه وسفيد باهم تفاوتي ندارند ؟

 مگه عجم به غير عرب نگفته نمی شود؟ خب چرا شما اين فضيلت رو به خودتان منصوب مي كنيد؟

مگه معنای عجم گونگ لال و... نيست پس يعني به غير از عرب دگر قوم ها گونگ و... هستند

واژه "عرب"به معناي كنار زدن ابهام با روشن كردن معنا است در مقابل "عجمه" كه به معناي ابهام و اجمال و واضح نبودن معنا، است.

"عرب" اسم جنس است در مقابل "عجم". كساني كه به زبان عربي سخن مي گفتند كه زبان اهل شبه جزيره بود و آنان معنا و مقصود كلام را مي فهميدند، عرب خوانده مي شدند و غير عرب كه به زبان هايي سخن مي گفتند كه براي عرب نامعلوم و نامفهوم بود، عجم خوانده مي شدند. (1)

در قرآن اصلا سخن از عرب به عنوان يك قوم و اهل يك زبان و در مقابل عجم به معناي غير عرب، به ميان نيامده است و از اين قوم تعريف و تمجيدي نشده است، ولي از "عربي" به عنوان زبان يك قوم سخن به ميان آمده كه در مقابلش زبان "اعجمي"است:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبينٌ (2)

ما مي‏دانيم كه آنها مي‏گويند:«اين آيات را انساني به او تعليم مي‏دهد!» در حالي كه زبان كسي كه اينها را به او نسبت مي‏دهند، عجمي است، ولي اين (قرآن)، زبان عربي آشكار است!

البته در بعض آيات مذمتي تلويحي از قوم عرب وجود دارد. در قرآن آمده:

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلي‏ بَعْضِ الْأَعْجَمينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ (3)

هر گاه ما آن را بر بعضي از عجم [غير عرب‏] ها نازل مي‏كرديم و او آن را بر ايشان مي‏خواند، به آن ايمان نمي‏آوردند.

اين آيه حكايت از تعصب عرب ها است كه در قرآن و سنت اين تعصب شيطاني و مذموم معرفي شده و انسان مؤمن را تسليم در برابر حق شمرده از جانب هر كس كه ارائه شود.

اما "اعراب" به عرب هاي باديه نشين و بياباني گفته مي شده:

يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً (4)

آنها گمان مي‏كنند هنوز لشكر احزاب نرفته‏اند و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست مي‏دارند در ميان اعراب باديه‏نشين پراكنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جويا گردند.

اعراب و باديه نشينان هم مؤمن و كافر و منافق  داشته اند و در قرآن اعراب با توجه به ايمان يا نفاق و كفرشان، مدح يا مذمت شده اند مثلا:

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (5)

گروهي از (اين) اعراب باديه‏نشين، چيزي را كه (در راه خدا) انفاق مي‏كنند، غرامت محسوب مي‏دارند و انتظار حوادث دردناكي براي شما مي‏كشند حوادث دردناك براي خود آنهاست و خداوند شنوا و داناست! گروهي (ديگر) از عربهاي باديه‏نشين، به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند و آنچه را انفاق مي‏كنند، مايه تقرّب به خدا، و دعاي پيامبر مي‏دانند آگاه باشيد اينها مايه تقرّب آنهاست! خداوند بزودي آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است!

گر چه مذمت آنان بيشتر است:

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ (6)

عربهاي باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!

الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلي‏ رَسُولِه (7)

باديه‏نشينان عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است و به ناآگاهي از حدود و احكامي كه خدا بر پيامبرش نازل كرده، سزاوارترند.

در روايات هم تصريح شده كه انسان ها از عرب و عجم و ... همه برابرند و برتري فقط به تقوا است:

أيّها النّاس إنّ ربّكم واحد و إنّ أباكم واحد، كلّكم لآدم و آدم من تراب إنّ أكرمكم عند اللَّه أتقاكم لا فضل‏ لعربيّ‏ علي عجميّ إلّا بالتّقوي‏ (8)

اي مردم خداي شما يكي و پدر شما يكي است همه فرزند آدميد و آدم از خاك است هر كس از شما پرهيزكارتر است پيش خدا بزرگوارتر است عربي بر عجمي جز بپرهيزكاري امتياز ندارد،

پس عجم به معناي گنگ و لال نيست، بلكه به معناي كسي است كه با زبان نامفهوم براي عرب سخن مي گويد و عرب به عنوان يك قوم در برابر اقوام ديگر (عجم ها) در قرآن تمجيد نشده اند.

اما در روايات گاهي "عرب" نه به معناي يك قوم و اهل يك زبان بلكه به عنوان معتقدان به حق در برابر "اعرابي"، "علوج"  و "عجم"[حق نافهم] به عنوان معتقدان به باطل، معرفي شده و تمجيد گرديده است.

به روايات زير توجه كنيد:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)نَحْنُ بَنُو هَاشِمٍ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ الْأَعْرَابُ‏ (9)

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ عُلُوجُ الرُّوم‏ (10)

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ عَدُوُّنَا الْعَجَمُ (11)

البته اين احاديث از لحاظ سندي ضعيف هستند، ولي معنايشان تاييد برتري نژدي و فضيلت دادن عرب بر عجم نيست.

با توجه به صراحت بي نظير الغاي امتيازات نژادي در قرآن و سنت [كه نمونه هاي آن گذشت] نمي توان با توسل به ظاهر چند حديث ضعيف اين اصل را خدشه دار كرد و امامان را كه وارثان ميراث رسول خدايند، طرفدار تبعيض نژادي شمرد.

احاديث فوق اگر از امامان صادر شده باشند، داراي معاني اي هستند كه با تبعيض نژادي ربطي ندارد.

در شرح اين احاديث گفته شده:

اولا منظور از "نحن"، "بني هاشم" است و منظور از "بني هاشم رسول خدا و اهل بيت ايشان و پيروان صادق و مؤمن آنها هستند خواه از لحاظ نسب  ظاهري به هاشم برسند يا نرسند. زيرا اينان نسب واقعي و همرنگ  اعتقادي و اخلاقي و رفتاري هاشم و فرزندان صادق او يعني رسول خدا و اهل بيت ايشان هستند و بقيه هر چند از نسل هاشم باشند از جمله بني عباس ولي ديگر به بيان قرآن (12) از اهل بيت هاشم و از نسب او به حساب نمي آيند.

در اين بيان ها امام مي فرمايد ما فرزندان صالح هاشم و شيعيان ما "عرب" به شمار مي آييم و غير ما و شيعيانمان "اعراب" يا "علوج الروم" يا "عجم" هستند. در اينجا و در اين كلام عرب و عجم دو واژه براي معرفي اهل دو زبان نيست بلكه دو واژه براي معرفي اهل دو حزب است. حزب صالحان كه آنان را "عرب" ناميده و حزب طالحان و ظالمان كه آنها را "عجم، اعراب، و علوج" ناميده است.

"علوج" يعني كافران غير عرب (13)

در روايتي از امام كاظم آمده است:

الناس ثلاثة عربي و مولي و علج فأما العرب فنحن و أما المولي فمن والانا و أما العلج فمن تبرأ منا و ناصبنا (14)

مردم سه دسته اند: عرب، موالي، علوج. عرب ما بني هاشم (اهل بيت مؤمن پيامبر به محوريت امامان) هستيم و موالي (آزاد شدگان) كه شيعيان و محبان و پيروان مايند و علوج( كافران و منافقان و ظالمان) كه همان كساني اند كه از ما بيزاري جسته و دشمن ما شده اند.

پس اين نوعي نامگذاري براي اهل ايمان و اهل كفر و نفاق است و اصلا به مليت و زبان افراد نظر ندارد. آن كه مسلمان و مؤمن است را عرب و موالي ناميده، حتي اگر ايراني، رومي يا غير آن باشد(مانند ابوذر كه از بني هاشم نبود و سلمان كه ايراني بود و بلال و صهيب كه رومي بودند) و آن كه مسلمان و مؤمن نيست را عجم و اعراب و علوج ناميده، حتي اگر از بني هاشم باشد (مانند ابولهب بن عبد المطلب بن هاشم  و بني(فرزندان) عباس بن عبد المطلب بن هاشم).

پي نوشت ها:

1. مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش، ج8، ص74.

2. نحل(16) آيه103.

3. شعراء (26) آيه 198-199.

4. احزاب(33) آيه 20.

5. توبه(9) آيه98-99.

6. حجرات(49) آيه 14.

7. توبه(9) آيه97.

8. ابوالقاسم پاينده، نهج الفصاحه، تهران، دنياي دانش، 1382ش، ص365.

9. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363ش، ج8 ، ص166.

10. همان.

11. صدوق، معاني الاخبار، قم، انتشارات اسلامي، 1403ق، ص 403.

12. هود(11) آيه46.

13. مجلسي، مرآه العقول، ج26، ص36.

14. صدوق، همان، ص403.

عبیدالله گفت: خداوند به وسیله شما مومنان سزای كار حسین را داد ...
روشن است كه معصومين (عليهم السلام) از اين حكم استثنا هستند، زيرا معصوم مرتكب معصيت نمي شود تا مصيبت وي به سبب فعل خودش باشد ...

  در سریال مختار وقتی ابن زیاد می خواست حركت خودش رو توجیه كنه (بعد از واقعه عاشورا) به یه آیه از قرآن اشاره كرد : هر مصیبتی كه به شما وارد می شود، نتیجه كارهایی است كه شما انجام می دهید و خدا خیلی از گناهان شما را هم می بخشد (نقل به مضمون) و بعد از اون خطاب به یارانش گفت: خداوند به وسیله شما مومنان سزای كار حسین را داد و بلایی كه سر حسین آمد ،در نتیجه كار خودش بود .

 اگر كسی به من چنین حرفی را بزند ، باید چگونه پاسخ او را بدهم؟

يكي از مسائل كليدي در فهم معارف قرآن كريم اين است كه آيات قرآن كريم به صورت ترتيب موضوعي بيان نشده تا همه قيود و شرايط يك مسئله يك جا بيان شده باشد، بلكه آيات و معارف قرآن به طور پراكنده و در سوره هاي مختلف بيان شده است . از آن جا كه آيات قرآن كريم داراي گزاره هاي عام و خاص و مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ و .. مي باشد، به طور مستقل نمي توانيم درباره آيات قرآن اظهار نظر كنيم . نمي توانيم نسبت به مسائل عام و مطلقي كه در قرآن بيان شده، اظهار نظر بدوي داشته باشيم؛ بلكه بايد با قراردادن هر يك از آيات قرآن در كنار آياتي كه از لحاظ موضوع و مسئله با هم مشترك هستند و همچنين توجه به روايات معصومين (عليهم السلام) معارفي كه قرآن كريم در صدد بيان آن است ، استنباط كنيم.

درباره آيه مذكور هم نبايد از اين نكته غافل باشيم ،يعني اگر چه در اين آيه خداوند متعال به صورت عام مي فرمايد:

« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير؛(1)

آنچه از مصائب و ناملايمات به شما رسد ، به خاطر اعمالي است كه خود انجام داده‏ايد»

اما واضح و روشن است كه معصومين (عليهم السلام) از اين حكم استثنا هستند، زيرا معصوم مرتكب معصيت نمي شود تا مصيبت وي به سبب فعل خودش باشد، بلكه مصائبي كه براي معصومين (عليهم السلام) رخ مي دهد، جنبه امتحاني داشته و براي ارتقای رتبه آن ها است . خداوند متعال درباره حضرت ابراهيم (ع) مي فرمايد:« وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً؛(2)

و [به ياد آر] هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش به اموري بيازمود، پس او همه را به نحو كامل انجام داد. پروردگارش گفت: همانا من تو را براي مردم امام و پيشوا كردم.»

 مقصود از «كلمات» در  آيه ، وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آن ها را به عالي ترين وجه انجام داد. دستورات عبارت بودند از:

بردن فرزند به قربانگاه . آمادگي جدي براي قرباني او به فرمان خدا. بردن زن و فرزند و گذاشتن آن ها در سرزمين خشك و بي آب و گياه مكه در جايي كه حتي يك نفر سكونت نداشت. قيام در برابر بت پرستان بابل . شكستن بت ها . دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخي و قرار گرفتن در دل آتش. حفظ خونسردي كامل و ايمان در تمام اين مراحل! مهاجرت از سرزمين بت پرستان . پشت پا زدن به زندگي خود . ورود در سرزمين هاي دور دست براي اداي رسالت خويش، و ...(3)

مسلم است كه تحمل همه  مشكلات به سبب مجازات الهي و ارتكاب گناه از سوي حضرت ابراهيم نبوده ، بلكه جنبه امتحاني داشته است.

درباره شهادت امام حسين (ع) و مصائبي كه براي حضرت رخ داد ، همين نكته وجود دارد . نمي توان مصائب حضرت را نشأت گرفته از گناهان حضرت و مجازات وي دانست، زيرا امام حسين (ع) معصوم است . معصوم گناه نمي كند تا مصائب وي به سبب گناهانش باشد. بلكه مصائب ايشان جنبه امتحاني داشته ، هنگامي كه امام علي بن الحسين (ع) در شام وارد بر يزيد شد، يزيد نگاهي به او كرد و گفت: يا علي! «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (4) اين آيه را خواند تا اشاره كند كه حوادث كربلا نتيجه اعمال خود شما بود.

 امام علي بن الحسين (ع) فورا در پاسخ فرمود:

كلا! ما هذه فينا نزلت، انما نزل فينا «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (5) فنحن الذين لا ناسي علي ما فاتنا من امر الدنيا، و لا نفرح بما اوتينا ؛(6)

 چنين نيست، اين آيه در مورد ما نازل نشده، آنچه در باره ما نازل شده، آيه ديگري است كه مي‏گويد: «هر مصيبتي در زمين يا در جسم و جان شما روي دهد ، پيش از آفرينش شما در كتاب (لوح محفوظ) بوده، آگاهي بر اين امر بر خداوند آسان است، اين براي آن است كه شما به خاطر آنچه از دست مي‏دهيد غمگين نشويد. به خاطر آنچه در دست داريد ،زياد خوشحال نباشيد».

 هدف از مصائب عدم دلبستگي به مواهب زودگذر دنيا است و يك نوع تربيت و آزمون است.

سپس امام افزود: «ما كساني هستيم كه هرگز به خاطر آنچه از دست داده‏ايم، غمگين نخواهيم شد، و به خاطر آنچه در دست داريم ، خوشحال نيستيم.»

اين سخن را با حديث ديگري از امام صادق (ع) تكميل مي كنيم: هنگامي كه از حضرت تفسير آيه 30 سوره شوري را خواستند فرمود: مي‏دانيد علي (ع) و اهل بيتش بعد از او گرفتار مصائبي شدند، آيا به خاطر اعمال شان بود؟! در حالي كه آن ها اهل بيت طهارتند، و معصوم از گناه، سپس افزود: « إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ  كَانَ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ ؛(7)

«رسول خدا (ص) پيوسته توبه مي‏كرد . در هر شبانه روز صد بار استغفار مي‏نمود، بي‏آن كه گناهي مرتكب شده باشد. خداوند براي اوليا و دوستانش مصائبي قرار مي‏دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گيرند ، بي‏آن كه گناهي مرتكب شده باشند».

 دستگاه ظالمانه اموي و خلفاي جائر ديگر براي توجيه كارهاي خود و فريب عوام، نظريه جبرگرايي را در بين مردم ترويج مي دادند ، يعني قائل بودند كه هر آنچه ما بندگان انجام مي دهيم ، مطابق خواست خداست . از روي جبر و اجبار از ما صادر مي شود . اگر خداوند متعال نمي خواست ،ما آن كارها را انجام نمي داديم. درباره شهادت امام حسين  (ع) هم يزيد در مجلس شام خطاب به امام سجاد (ع) گفت :

« يا علي بن الحسين! الحمد لله الذي قتل أباك‏ » (8) يعني «سپاس خدايي را كه پدر تو را كشت» اين جمله به اين معناست كه خدا خواسته كه حسين بن علي كشته شود . كاري كه خداوند متعال انجام بدهد، نمي تواند قبيح باشد . قابل ستايش است . بنابراين قتل و كشته شدن حسين بن علي خواسته خداوند بوده و قابل ستايش است.

اين مغالطه اي است كه از سوي ظالمان و مشركان براي توجيه اعمال زشت خود بيان مي شود . خداوند متعال در قرآن كريم هم به اين مغالطه آنان اشاره نموده و مي فرمايد:« سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ ؛(9)

به زودي مشركان در پاسخ ايرادات تو در زمينه شرك و تحريم روزي‏هاي حلال چنين مي‏گويند كه اگر خداوند مي‏خواست ،نه ما مشرك مي‏شديم و نه نياكان ما بت‏پرست بودند، و نه چيزي را تحريم مي‏كرديم».

اين آيه و آيات مشابه نشان مي‏دهد كه مشركان مانند بسياري از گناهكاراني كه مي‏خواهند با استتار تحت عنوان جبر از مسئوليت خلافكاري‏هاي خود فرار كنند، معتقد به اصل جبر بوده‏اند، و مي‏گفتند: هر كاري را ما مي‏كنيم ،خواست خدا و مطابق اراده او است. اگر نمي‏خواست ،چنين اعمالي از ما سر نمي‏زد.

 اراده و خواست الهي دو كاربرد و استعمال دارد:

يكي تصميم گرفتن بر انجام كار خود، كه اين نوع تصميم را اراده تكويني مي‏نامند . اگر خداوند متعال نسبت به يك فعل چنين اراده اي داشته باشد، قطعا تحقق مي يابد، چنان كه مي فرمايد:

« إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون؛(10)

فرمان او چنين است كه هر گاه چيزي را اراده كند، تنها به آن مي‏گويد: «موجود باش»، آن نيز بي‏درنگ موجود مي‏شود» .

 استعمال ديگر اراده به معناي فرمان دادن و وضع قوانين و مقررات براي ديگران و دوست داشتن اينكه فاعل مختار ديگري با اختيار خودش كاري را انجام بدهد.  از اين اراده به اراده تشريعي تعبير مي شود.

 اراده تشريعي خداوند بر اين نبود كه امام حسين (ع) كشته شود ،يعني خداوند متعال دستور به قتل امام حسين نداده بود . به اين كار راضي نبود . نه تنها دستور نداده بلكه از كشتن يك انسان بيگناه آن هم امام معصوم نهي كرده است؛  كسي كه مرتكب قتل امام حسين (ع) شده ،مرتكب فعل قبيح شده ،زيرا با اراده تشريعي خداوند متعال مخالفت داشته و از دستور او سرپيچي نموده است.

اما اراده تكويني خداوند بر اين نبود كه امام  كشته نشود ،يعني خداوند متعال تصميم نگرفته بود كه از قتل امام جلوگيري كند . اگر خدا چنين خواست و مشيتي داشت ،قطعا مانع از كشتن امام مي شد . اگر خداوند متعال اراده تكويني بر هدايت مشركان داشته باشد، قطعا مشركان هدايت مي شوند :« فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعين‏؛ (11)  اگر او بخواهد، همه شما را هدايت مي‏كند» يعني اگر اراده و مشيت تكويني خداوند بر هدايت همه خلايق تعلق بگيرد، همه بالاجبار هدايت مي شوند. اما اراده تكويني خداوند به هدايت اجباري تعلق نگرفته ،  بلكه مشيت و تصميم تكويني خداوند به هدايت اختياري تعلق گرفته ، انسان ها را مختار آفريده تا زمينه امتحان فراهم باشد ،نه اينكه انسان ها در انجام افعال مجبور باشند؛ چون اگر انسان ها در انجام كارها مجبور باشند، ديگر پاداش و عذاب معنا ندارد . عذاب نمودن انساني كه بالاجبار گناه و ظلم نموده، ظلم و قبيح است . افعال ظالمانه از خداوند عادل صادر نمي شود.

بنابراين اگر خداوند متعال يزيد و يزيديان را به صورت تكويني مختار قرار داده و به آن ها توانايي و قدرت داده ،به معناي رضايت از افعال آن ها نيست، بلكه انسان ها را مختار و آزاد آفريده و از امكانات و توانايي ها بهره مند ساخته تا انسان ها امتحان شوند و انسان های شاكر و كافر شناخته شوند.

پي نوشت ها:

1. شوري(42) آيه 30.

2. بقره(2) آيه 124.

3. تفسير نمونه، ج‏1، ص 436.

4. شوري، آيه 30.

5. حديد(57) آيه 22 و 23.

6. تفسير نور الثقلين، ج‏4، ص580.

7. اصول كافي، ج 2، ص 450.

8. تفسير قمي، ج‏2، ص: 352.

9. انعام(6) آيه 148.

10. يس (36) آيه 82.

11. انعام، آيه 149.

آیا ارتباط اهل بیت با غیب دائمی بوده یا هر گاه خدا میخواسته شكل میگرفت
دانای غیب خدا است. پس هیچ كس را از غیب خویش مطلع نخواهد كرد مگر فرد برگزیده را مانند پیامیر در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها می آورد

آیا ارتباط اهل بیت با غیب دائمی بوده یا هر گاه خدا می خواسته شكل می گرفته؟

خداوند متعال به تمام جهان هستی احاطه دارد. غیب و شهود نسبت به او یكسان است. این زمان و آن زمان، این مكان و آن مكان ندارد، چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مكان است و چیزی از او غایب نیست. همان طور كه به جهان مشهود احاطه دارد، به جهان غیب نیز احاطه دارد. امّا باید دید آیا غیر از خدا كسی می تواند علم به غیب پیدا كند؟ آیا تنها خدا است كه به جهان غیب احاطه دارد یا بشر هم می تواند با آن جهان نادیدنی تماس بگیرد؟

بعضی گفته‏اند: علم به غیب مخصوص خدا است . از دیگری حتی پیامبران ساخته نیست . دلیل آنان آیه "و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو".(1) و نظائر آن است.

این مطلب را قبول می كنیم كه غیب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است كه وجودش غیر محدود است . چیزی از او غایب نیست . بالذات بر جهان غیب و شهود احاطه دارد . در علومش احتیاجی به غیر ندارد. پیامبران گرچه از دیگران كامل ترند، لیكن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مكان است.

بنابراین پیامبران به غیب مطلق دسترسی ندارند، لیكن چنان نیست كه ارتباط با جهان غیب به طور كلّی برای بشر محال باشد، بلكه خدایی كه مالك غیب و شهود است، می تواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد . دری از غیب را برای شان بگشاید . حقایقی را بر آینه صاف وجودشان افاضه و اشراق كند.

 قرآن كریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیغمبران نفی نكرده، بلكه اثبات كرده است:

"عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً إلاّ من ارتضی من رسول فانّه یسلك من بین یدیه و من خلفه رصداً؛(2)

دانای غیب خدا است. پس هیچ كس را از غیب خویش مطلع نخواهد كرد مگر فرد برگزیده را مانند پیامیر در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها می آورد".

در آیه مذكور می فرماید خدا عالم به غیب است. هیچ كس را بر غیبش مطلع نمی‏كند مگر افراد برگزیده مانند رسول را، معلوم می شود رسول استثنا شده است. او می تواند با تأییدات الهی با جهان غیب مرتبط گردد.

در بعضی از آیات می فرماید:  اخبار غیب را در اختیار پیغمبر قرار می دهیم:

"ذلك من انباء الغیب نوحیه الیك؛(3) این اخبار غیبی است كه به تو وحی می‏كنیم".

در مورد حضرت عیسی :

أَنِّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِكُم؛‏(4)

من نشانه‏اي از طرف پروردگار شما، برای تان آورده‏ام . از گِل، چیزي به شكل پرنده مي‏سازم .سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد.  به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسي‏] را بهبودي مي‏بخشم . مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم . از آنچه مي‏خورید، و در خانه‏هاي خود ذخیره مي‏كنید، به شما خبر مي‏دهم .

در این آیه حضرت عیسی هم مدعی خلق است و هم مدعی شفا دادن و زنده كردن و خبر دادن از غیب . همه این ها اختصاص به خدا دارد . ایشان به اذن و اراده خدا این كارها را می كند.

از این قبیل آیات استفاده می شود خداوند متعال پاره‏ای از حقایق و مطالب غیبی را به وسیله وحی بر پیغمبران نازل می كند.

 تردید نیست كه بر پیغمبران وحی می شود. وحی عبارت است از یك نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده به واسطه افاضات پروردگار حكیم. دری از غیب به روی پیغمبر باز می شود . پرتوی از عالم نورانی بر گوهر تابناك قلب او می تابد . به وسیله چشم باطن گوشه‏ای از جهان را مشاهده می كند.  گرچه پیغمبران می توانند با جهان غیب تماس بگیرند، ولی به غیب مطلق و نامحدود دسترسی ندارند . بیش از ظرفیت محدود وجودشان نمی‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده كنند. به علاوه در این مقدار از علم غیب هم استقلال ندارند . علوم شان بالذات نیست، بلكه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند.

 امام هادی (ع) فرمود:

إن الله تبارك و تعالي جعل قلوب الأئمة (عليهم السلام) موارد لإرادته، و إذا شاء شيئا شاءوه، و هو قوله تعالي: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ(5)؛

خداوند دل های ما را ظرف مشیت و اراده خود قرار داده است .هر گاه خدا چیزی را بخواهد، ما هم آن را می خواهیم . این است معنای كلام خدا كه فرمود: "و جز آنچه خدا بخواهد، نمی خواهید".

 

پينوشتها:

1. انعام (6) آيه 59.

2. جن (72) آيه26-27.

3. آل عمران (3) آيه 44.

4.همان،آیه49.

5. انسان (76) آیه 30؛ البرهان، ج5،ص556؛

 كافی، ج1، ص258، باب " ان الائمه اذا شاءوا ان یعلموا علّموا".

خدا بخشيد ولي موسي نبخشيد يعني چه؟
آيه خاصي درباره تعبير مذكور سراغ نداريم . ممكن است اين تعبير مربوط به داستان قارون و نحوه هلاكت وي باشد .

خدا بخشيد ولي موسي نبخشيد يعني چه؟ آيا آيه قرآن وجود دارد؟

آيه خاصي درباره تعبير مذكور سراغ نداريم . ممكن است اين تعبير مربوط به داستان قارون و نحوه هلاكت وي باشد كه در برخی تفاسیر نقل شده است چنان كه در تفسير قمي (1) و تفسير الدر المنثور (2) داستان هايي درباره نحوه به هلاكت رسيدن قارون بيان شده و در آن ها آمده كه قارون هنگام هلاكت از حضرت موسي طلب نجات نمود . حضرت موسي إجابت ننمود . خداوند متعال خطاب به حضرت موسي فرمود كه اگر قارون مرا صدا مي زد ، او را إجابت مي كردم.

در هر دو جا  اين داستان ،از معصومين (عليهم السلام) نقل نشده است، گذشته از اينكه برخي از مطالبي كه در اين داستان آمده ، با مقام نبوت و عصمت حضرت موسي (ع)  مغايرت دارد . چندان قابل پذيرش و استناد نيست.

پي نوشت ها:

1. ‏ علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، قم، دارالكتاب، 1367ش، ج‏2، ص 144.

2.  جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق، ج‏5، ص 136

در تفسير حاج آقا قرائتي فرموده اند شهيد صورت خدا را می بیند.
رسول خدا(ص) فرمودند براي شهيد هفت ويژگي است.... هفتم اينكه به وجه خدا نظر مي كند.

در سوره آل عمران آيه 169 ولا تحسبن الذين ... در تفسير حاج آقا قرائتي فرموده اند بعد از اين كه شهيد شد شهيد صورت خداوند را ميبيند آيا فرض جسميت براي پروردگار درست هست ؟

آقاي قرائتي اين مطلب را از روايات نقل كرده اند كه:

 « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلشَّهِيدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ ...السَّابِعَةُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَي وَجْهِ اللَّهِ»(1)؛ رسول خدا(ص) فرمودند براي شهيد هفت ويژگي است.... هفتم اينكه به وجه خدا نظر مي كند.

تعابيري مانند «وجه الله، يدالله و عين الله» در آيات قرآن و روايات فراوان بكار رفته و اين تعابير كنايه از رضوان خدا ، قدرت خدا و...هستند و به هيچ وجه براي خداوند متعال جسميت را ثابت نمي كنند. مثلا در آيه شريفه «يد الله فوق ايديهم»(2) مفسرين قائلند كه منظور از دست خدا قدرت اوست زيرا انسان بيشتر كارهايش را با دست انجام مي دهد، دست هر كس نشانه توان و قدرت اوست. در چند آيه قرآن هم تعبير «وجه الله» آمده است كه مسلما منظور صورت ظاهري كه براي انسان است، نيست و اين تعبير كنايه از چيز ديگري است. مانند آيه شريفه اي كه مي فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ (3)؛ مشرق و مغرب هر دو ملك خداست، پس به هر طرف روي كنيد به سوي خدا روي آورده‏ايد، كه خدا (به همه جا) محيط و (به هر چيز) داناست.

آيت الله جوادي آملي در توضيح وجه الله مي نويسند: «وجه» چيزي است كه انسان به آن رو ميكند و وجه هر چيز نيز با همان چيز متناسب است. وجه خداي سبحان همان ظهور زوال ناپذيري است كه از آن با عنوان فيض مطلق و عام خدا ياد ميشود ( يعني وقتي «وجه» درباره خداوند به كار مي رود منظور فيض و رحمت اوست كه در همه جا هست)و مؤمنان كه به اميد ملاقات خداوند كار كرده اند، خواهان رسيدن به اين فيض و رحمت هستند؛ چنان كه گفته ميشود: «شهيد به وجه الله نظر ميكند». توفيق ملاقات با پروردگار كه نصيب بندگان بهشتي ميشود، ديدن ذات خداي سبحان نيست. زيرا هيچ كس به ذات او راه ندارد؛

«لاتدركه العيون بمشاهدة العِيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان»(4)؛ ديده ها هرگز او را آشكار نمي بينند، اما دلها با ايمان درست او را در مي يابند.(5)

از بيان ايشان استفاده مي شود كه منظور از وجه خدا، صورت جسمي او نيست بلكه منظور رحمت و فيض و فضل خداست كه در عالم ظهور دارد و منظور از نظر كردن به وجه خدا، ديدن با چشم ظاهري و چشم سر نيست. بلكه ديدن و درك كردن رحمت او با قلب و دل است. همچنانكه در آيه شريفه ديگري كه يكي از نعمت هاي الهي در مورد بهشتيان را ديدن پروردگار مي داند، منظور ديدن رحمت او با دل و قلب است: «إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ»(6)؛آنها فقط به ذات پاك پروردگارشان مي‏نگرند. در اينجا هم مسلما منظور اين نيست كه به جسم و صورت خدا نگاه مي كنند. بلكه نگاهي با چشم دل و از طريق شهود باطن، نگاهي كه آنها مجذوب آن ذات بي‏مثال، و آن كمال و جمال مطلق مي‏كند، و لذتي روحاني و توصيف ناپذير به آنها دست مي‏دهد كه يك لحظه آن از تمام دنيا و آنچه در دنيا است برتر و بالاتر است. در بعضي از روايات كه در تفسير اين آيه آمده است مي‏خوانيم: آنها نظر به رحمت خداوند و نعمت او و ثواب او مي‏كنند. چرا كه نگاه به اينها نيز نگاه به ذات مقدس او است.(7)

بنابراين منظور روايت از اينكه شهيد به وجه الله نظر مي كند، اين است كه چون شهيد با كشته شدن در راه خدا به بالاترين درجه و مقام مي رسد، پرده ها و حجاب ها كنار مي رود و توفيق ملاقات با پروردگار و رضوان الهي را مي يابد و با چشم دل مي بيند كه رحمت و فيض و رضوان الهي شامل حال او شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، انتشارات آل البيت، ج15، ص16.

2. فتح(48)آيه10.

3. بقره(2)آيه115.

4. نهج البلاغه، خطبه 179.

5. جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج6، ص263.

6. قيامه(75)آيه23.

7. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏25، ص 303.

خواندن زیارت عاشورای غیر معروفه بهتر است یا زیارت معروفه ؟
به نظر مي رسد خواندن زيارت عاشوراي معروف بهتر است زيرا آن زيارت از لحاظ سند و اعتبار با زيارت دوم قابل مقايسه نيست.

خواندن زیارت عاشورای غیر معروفه بهتر است یا زیارت معروفه با یك سلام و لعن؟

پرسشگر محترم براي امامان عليهم السلام زيارت هاي مختلف نقل شده كه از حيثي بر دو دسته اند:

زيارت هاي مطلقه يعني زيارت هايي كه براي زمان و امام معين وارد نشده اند مثل زيارت امين الله و زيارت جامعه كبيره.

زيارت هاي وارد شده براي ايام مخصوص مثل زيارت امام علي(ع) در روز عيد غدير يا همين زيارت امام حسين (ع) در روز عاشورا.

شيخ عباس قمي (ره) در مفاتيح اشاره مي كند براي روز عاشورا چند زيارت وارد شده است و ايشان دو زيارت را ذكر مي كند و اولي را زيارت عاشورا مي خواند و دومي را زيارت عاشوراي غير معروفه مي نامد.

زيارت اول در غالب كتاب هاي زيارت به همان زيارت عاشورا معروف است و منظور از زيارت عاشورا در نقل ها و كتاب ها همين زيارت مي باشد كه به نقل از امام باقر و امام صادق عليهما السلام وارد شده و از لحاظ سند بسيار معتبر است و از لحاظ ثواب، وعده بسيار به خواننده با اخلاص آن داده شده است.

در اين زيارت دو عبارت سلام و لعن است كه مستحب است صد بار تكرار شود، ولي زيارت دوم اين تكرار را كه براي بسياري سخت است، ندارد و شيخ عباس قمي با يادآوري مشقت اين تكرار براي بسياري از افراد يادآور مي شود كه زيارت عاشوراي غير معروفه اين تكرار را ندارد.

زيارت دومي را  كه ايشان براي روز عاشورا نقل مي كند، زيارت عاشوراي غير معروف مي نامد. صاحب كتاب شفاء الصدور هم مي نويسد:

در يكي از كتب مزار (زيارت نامه) قديم، از زيارت عاشورا روايتي ديگر ايراد كرده كه با متن زيارت عاشوراي معروف اختلافات فاحش دارد و قابل جمع نيست(كه آنها را يك زيارت بدانيم و اختلاف ها را به نقل كنندگان نسبت دهيم)  و صد مرتبه لعن و سلام  را نيز ندارد و در ثواب و اجر  با زيارت عاشورا ي مشهور شريك است.(1)

به نظر مي رسد خواندن زيارت عاشوراي معروف بهتر است زيرا آن زيارت از لحاظ سند و اعتبار با زيارت دوم قابل مقايسه نيست و حتي اگر خواننده سلام و لعن را تكرار هم نكند و فقط يك بار بگويد، باز هم به نظر ارجح از زيارت دوم است.

ثواب كامل و فضيلت تامّه زيارت عاشورا  كه برابر است با ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار بار جهاد در راه خدا، از آن كسي است كه زيارت را آن گونه كه مأثور و دستور است، بخواند. به آن چه مي‏خواند، ملتزم باشد. كساني كه اين زيارت را به طور مختصر مي خوانند و لعن ها را فقط يك بار مي گويند، گر چه ثواب عظيم مي برند (ان شاء الله) ولي ثوابي كه وعده داده شده، به تمام و كمال براي كساني است كه تكرار را رعايت كنند.

البته اگر كسي وقت نداشته باشد و هر يك از اين دو قسمت را با نيت صد مرتبه بخواند و بعد از خواندن هر يك از آن دو قسمت بگويد: "مأة مرّة" يعني (100 بار) يا يك مرتبه كه خواند بگويد "و تسعاً و تسعين مرّة" يعني (به اضافه 99 بار ديگر)، اميد آن است كه خداوند ثواب كامل را به او عنايت نمايد.

صاحب "قرّة المهج" مي‏نويسد: در پاورقي كتاب "شفاء الصدور" ج 1، ص 110 از كتاب "مشحون" به سندش از اميرالمؤمنين (ع) نقل مي‏كند كه حضرت فرمود: "كسي كه زيارت عاشورا (مشهوره) را بخواند، سپس يك دفعه بگويد: "اللهم العنهم جميعا تسعا و تسعين مرّة" مانند كسي است كه صد مرتبه گفته  و اين براي كساني كه وقت ندارند، فوزي است عظيم.(2)

مولي شريف شيرواني از امام هادي نقل مي كند كه لعن را يك بار كامل بگويد: آن گاه 99بار بگويد: اللهم العنهم جميعا. در سلام هم يك بار آن را به طور كامل بگويد و بعد 99بار بگويد: « االسلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين »مثل اين است كه تمام صد لعن و صد سلام را گفته باشد. (3)

پي نوشت ها:

1. شفاء الصدور، ميرزا ابو الفضل ثقفي، ص76.

2. جواد بن عباس كربلائي، قرة المهج، ص 127.

3. سيد علي موحد اصفهاني، زيارت عاشورا و آثار شگفت آن، ص 121.

لطفا دستوری جهت بخت گشایی و باطل كردن سحر بفرمایید
غالب آنچه امروزه میان مردم در باره بسته شدن بخت شایع است، بی اساس است . زیرا سرنوشت انسان‌ها در دست خدا و در گرو عمل او است.

لطفا دستوری جهت بختگشایی و باطل كردن سحر بفرمایید

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مركز

كتاب مزبور در اختیار ما هم نیست اما توجه به این نكته لازم است :

غالب آنچه امروزه میان مردم در باره بسته شدن بخت شایع است، بی اساس است . زیرا سرنوشت انسانها در دست خدا و در گرو عمل او است. این كه بخت كسی را بسته اند، اعتقادی عوامانه است كه بیش تر به افكار روانی، تخیلات، سوء ظنها و مشكلات موجود در رفتار آن ها مربوط است.

با توجه به عواملی كه سن ازدواج را افزایش داده و موانعی كه بر سر راه ازدواج  وجود دارد، نباید عدم توفیق در ازدواج را به بسته شدن بخت  و یا سحر و جادو و طلسم و مانند آن نسبت داد. زیرا به سر انجام نرسیدن خواستگاری ها كه یكی از مشكلات رایج در جامعه امروزی است. علل خاص خود را دارد.

البته در بعضی آیات قرآن و نیز برخی روایات، در مورد تأثیرگذاری سحر و برخی كارهای عجیب و غریب  انسان ها كه می خواهند در زندگی  دیگران اخلال ایجاد  كنند ، اشاراتی شده است . 

در آیه 102 سوره بقره وقتی جریان این دسته از افراد شرور كه قصد به هم زدن زندگی مردم را دارند  ، مطرح میشود ، میفرماید:

و ما هم بضارّین به من احدٍ الاّ باذن الله؛

بدون  خواست خداوند نمی توانند كاری كنند. 

 اگرچه برخی از اقسام سحر و جادو واقعیت دارد ، ولی اولا قرآن این كار را در مورد زن و شوهر - نه كسانی كه هنوز ازدواج نكرده اند - به عنوان یك جرم در پرونده ساحران شرور قرار داده است.

 ثانیا می فرماید: آن ها اگر چه  برای تأثیر گذاری و ایجاد اختلاف  در زندگی مردم تلاش زیادی می كنند ، ولی تا چیزی را خدا نخواهد، به نتیجه نمی رسد.

بنا بر این فرض كنیم  موردی نیز پیدا شود كه سحری در كار باشد و بختی بسته شده باشد ،  میتوان از راههای زیر برای گشایش استفاده كرد:

 1-  پناه بردن به خداوند(گفتن اعوذ بالله من الشیطان الرجیم) و خواندن سورههای فلق و ناس0

2- خواندن آیه51 و52سوره قلم(یعنی از : و إن یكادالّذین0000) و هم چنین خواندن " آیت الكرسی "0

3- در كتاب طب الائمه (ع) از امیر المؤمنین(ع) نقل شده است كه شخصی به حضرت از تأثیر سحر شكایت كرد، فرمود:"جهت باطل كردن سحر این جملات را  بنویس و همراه خود داشته باش تا از تأثیر آن ایمن باشی: بسم الله و ما شاء الله، بسم الله و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله .

همچنین آیات :  81 و82 سوره یونس " قال موسي ما جئتم به السحر إنّ الله سیبطله إنّ الله لا یصلح عمل المفسدین ؛  و یحقّ الله الحقّ بكلماته و لو كره المجرمون

 آیات27 تا 46 سوره نازعات یعنی از " ءأنتم أشدّ خلقاً أم السماء بناها رفع سمكها فسوّاها00-" نوشته شود0

 در ادامه آن آیات118 تا 122 سوره اعراف :«فوقع الحقّ و بطل ما كانوا یعملون فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرین و ألقي السحرة ساجدین، قالوا آمنّا بربّ العالمین ربّ موسي و هارون»نوشته شود0

4- همچنین از  حضرت جهت محفوظ ماندن از سحر و جادو، خواندن هفت مرتبه  "بسم الله و بالله"سنشدّ عضدك بأخیك و نجعل لكما سلطاناً فلا یصلون إلیكما بآیاتنا أنتما و مَن اتّبعكما الغالبون(قصص آیه35-) شب ها  پس از نماز و روز ها پیش از  نماز روایت شده است.(1)

5- خواندن این آیه نیز  جهت خنثی كردن اثر سحر وارد شده است:

"إنَّ ربّكم الله الذی خلق السموات و الأرض فی ستة أیّام ثمّ استوی علی العرش یغشی اللیل النهار یطلبه حثیثاً و الشمس و القمر و النجوم مسخّرات بأمره ألاَ له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمین".(2)

6-  در صحیفه الرضا از امام رضا(ع) نقل شده است:

 " جهت دفع ضرر سحر و بطلان آن دستت را مقابل صورت قرار بده و بخوان : بسم الله العظیم ربّ العرش العظیم إلاّ ذهبت و انقرضت".

 برای در امان ماندن از ضرر چشم زخم فرمود: دست ها را جلوی صورت نگه دار و بخوان بر آن سوره حمد و توحید و ناس و فلق را ،سپس دست ها را به دو طرف پیشانی و صورت بكش. (3)

7- علامه مجلسی دعایی به عنوان حدیث قدسی نقل كرده است كه خداوند به پیامبرش حضرت محمد(ص) فرمود:

"كسی كه دوست دارد از سحر در امان باشد، بگوید:

 ْ "اللَّهُمَّ رَبَّ مُوسَی وَ خَاصَّهُ بِكَلَامِهِ وَ هَازِمَ مَنْ كَادَهُ بِسِحْرِهِ بِعَصَاهُ وَ مُعِیدَهَا بَعْدَ الْعَوْدِ ثُعْبَاناً وَ مُلَقِّفَهَا إِفْكَ أَهْلِ الْإِفْكِ وَ مُفْسِدَ عَمَلِ السَّاحِرِینَ وَ مُبْطِلَ كَیْدِ أَهْلِ الْفَسَادِ مَنْ كَادَنِی بِسِحْرٍ أَوْ بِضُرٍّ عَامِداً أَوْ غَیْرَ عَامِدٍ أَعْلَمُهُ أَوْ لَا أَعْلَمُهُ وَ أَخَافُهُ أَوْ لَا أَخَافُهُ فَاقْطَعْ مِنْ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ عَمَلَهُ حَتَّی تُرْجِعَهُ عَنِّی غَیْرَ نَافِذٍ وَ لَا ضَارٍّ لِی وَ لَا شَامِتٍ بِی إِنِّی أَدْرَأُ بِعَظَمَتِكَ فِی نُحُورِ الْأَعْدَاءِ فَكُنْ لِی مِنْهُمْ مُدَافِعاً أَحْسَنَ مُدَافَعَةٍ وَ أَتَمَّهَا یَا كَرِیم‏"(4)

نماز حاجت (مثل نماز صبح به نیت برآندن حاجت) و نذر هم بسیار مناسب است.

با این دعا ها و توسل ها به خدا ، اگر بختی هم بسته شده باشد ، گشوده می گردد. البته فرد هم باید در ضمن

دعاها و توسل ها ، ویژگی های مثبت و جذب كننده را در خود فراوان كند . از خدا در وقت ها و  جاهایی كه دعا اجابت می شود ، همسر مناسب بخواهد . در پی یافتن مورد خوبی هم باشد . امید است خدا مطلوب او را بدهد.

(با توكل زانوی اشتر ببند.)

پی نوشت ها:

1. بحار الأنوار، علامة مجلسي، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 ه. ق. ، ج 92، ص 125.

2. همان، ص 132.

3. همان، ص 129 .

4. همان،ص318.

متن دقيق عربي آن را براي من بفرستيد.
امام حسین علیه السلام فرموده: الموت اولي من ركوب العار - والعار اولي من دخول النار - والله ما هذا و هذا جاري.

يك شعري از حضرت امام حسين(از) هست به اين مضمون كه در روز عاشورا در هنگام جنگ با سپاه ملعون يزيد گفت شده،: مرگ براي من بهتر از آتش جهنم است و شمشير براي من بهتر از زندگيزير بار ننگ است، ميخواستم خواهش كنم لطف فرموده و متن دقيق عربي آن را براي من بفرستيد. با تشكر

الموت اولي من ركوب العار - والعار اولي من دخول النار - والله ما هذا و هذا جاري (1)

پي نوشت:

 1. علامه مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 4، ص 68.

آيا از زمان حضرت آدم تاكنون براي امام حسين(ع)عزاداري شده؟
آنچه در متون روايي موجود است آنكه پيامبران نيز بر مصيبت حسين(ع)گريسته اند ما به برخي اشاره مي كنيم.

آيا از زمان حضرت آدم تاكنون براي امام حسين(ع)عزاداري شده و گزارشي مبني بر عزاداري انبياء الهي وارده شده است؟

آنچه در متون روايي موجود است آنكه پيامبران نيز بر مصيبت حسين(ع)گريسته اند ما به برخي اشاره مي كنيم.

حضرت نوح(ع):

هنگامي كه حضرت نوح(ع) بر كشتي سوار شد و روي زمين را گردش نمود و به زمين كربلا رسيد، زمين كربلا كشتي او را نگاه داشت. حضرت نوح از خطر غرق شدن ترسان شد و گفت: الهي طفت جميع الدنيا و ما اصابني فزع مثل ما اصابني في هذه الارض؛ پروردگارا، من جميع دنيا را گردش كردم و در هيچ موضعي نظير اين زمين خوفناك نديدم.

در اين موقع جبرئيل نازل شد و گفت: اينجا مكاني است كه سبط خاتم انبياء و فرزند خاتم اوصياء كشته خواهد شد.

نوح گفت: قاتل او كيست؟ جبرئيل گفت: قاتل او كسي است كه اهل هفت آسمان و زمين او را لعنت مي كنند.

پس، لعنت كرد او را نوح چهار مرتبه. پس كشتي حركت كرد تا كوهي ظاهر شد و بر آن قرار گرفت. (1)

حضرت ابراهيم(ع):

هنگامي كه گذر حضرت ابراهيم(ع) به كربلا افتاد و به قتلگاه امام حسين(ع) رسيد اسبش به رو درآمد. آن حضرت از بالاي اسب بر زمين افتاد، سرش شكست و خون جاري شد. زبان به استغفار گشود و گفت: پروردگارا، آيا از من گناهي صادر شده است؟ جبرئيل نازل شد و گفت: گناهي از تو سر نزده، بلكه در اين مكان سبط خاتم انبياء شهيد خواهد شد و خون تو به موافقت خون او جاري گرديد. حضرت ابراهيم گفت: قاتل او كه خواهد بود؟ گفت: آن كسي است كه اهل آسمانها و زمين او را لعنت خواهند كرد. (2)

حضرت موسي(ع):

روايت شده موقعي كه حضرت موسي(ع) با يوشع بن نون به زمين كربلا عبور كردند بند نعل حضرت موسي(ع) پاره شد و خاري به پاي آن بزرگوار خليد و خون جاري شد. گفت: پروردگارا، مگر چه گناهي از من صادر شده كه بدين كيفر گرفتار شدم؟ خطاب رسيد: خون حسين(ع) در اين موضع ريخته خواهد شد. خون تو نيز براي اين كه با خون آن حضرت موافقت كند جاري گرديد. موسي(ع) گفت: حسين كيست؟ خطاب رسيد: حسين سبط محمد مصطفي و فرزند علي مرتضي است. موسي گفت: كشنده آن حضرت كيست؟ وحي شد: كشنده او كسي است كه ماهيان دريا و وحوش صحرا و پرندگان هوا او را لعنت خواهند كرد. موسي(ع) هم بر يزيد لعنت كرد. (3)

حضرت سليمان(ع):

مروي است كه سليمان(ع) بر بساط خويش جاي داشت و در هوا عبور مي كرد. ناگاه روزي از زمين كربلا خواست درگذرد، باد بساط او را به دوران انداخت، چنان كه سليمان بيمناك شد تا مبادا او را به خاك افكند. در اين وقت باد از وزيدن بايستاد و بساط او به خاك در افتاد. فرمود: اي باد تو را چه افتاد كه ساكن گشتي؟ گفت: مقتل حسين بن علي اينجاست. سليمان گفت: كشنده او چه كسي است؟ گفت: لعين اهل سماوات و الارض، يزيد. پس سليمان دست برداشت و او را لعن فرستاد و به دعاي بد ياد كرد. در اين وقت جن و انس ايمن گشتند و باد وزيدن گرفت و بساط طريق سلامت سپرد. (4)

حضرت زكريا(ع):

مولايمان حضرت بقيه الله ارواحنا فداه در پاسخ سعدبن عبدالله در ضمن حديثي طولاني مي فرمايد: حضرت زكريا از پروردگارش درخواست نمود كه اسامي پنج تن را به او بياموزد. جبرئيل(ع) بر او نازل شد و آنها را به او آموخت. هر گاه كه زكريا اسم محمد(ص) و علي(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) را ميبرد اندوهش برطرف ميشد، ولي همين كه اسم حسين(ع) را مي برد بغض گلويش را مي فشرد و نفسش به شماره مي افتاد و گريه اش مي گرفت. روزي گفت: خداوندا، چه سرّي دارد كه هر گاه اسم چهار نفر از اينان را ميبرم غم و اندوهم برطرف مي شود و خاطرم تسكين مي يابد، ولي هنگام نام بردن از حسين(ع) اشكم جاري و آه و ناله ام بلند مي شود؟ خداوند متعال داستان حسين(ع) را به او خبر داد و فرمود: (كهيعص). كاف، اسم كربلا، هاء، هلاكت خاندان پيامبر(ص)، ياء، يزيد كه به حسين(ع) ظلم و ستم نمود، عين اشاره به عطش و تشنگي حسين(ع) و صاد صبر اوست. زكريا كه اين مطالب را شنيد، سه روز از مسجدش بيرون نرفت و دستور داد كسي بر او وارد نشود و شروع به گريه و زاري نمود و ذكر مصيبت او اين عبارت بود: خداوندا، آيا بهترين آفريدگانت به فرزندش مصيبت زده ميشود؟ آيا چنين مصيبتي بر آستانه آنان فرود مي آيد؟

حضرت عيسي(ع):

در خبر است كه عيسي(ع) را با حواريون گذر به اراضي كربلا افتاد، ناگاه شيري را نگريستند كه طريق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شير به سوي عيسي(ع) پيش آمد و فرمود: نمي گذارم شما درگذريد الا آن كه يزيد را كه كشنده حسين(ع) است لعن كنيد. (5) البته گفتني است در اين زمينه روايات ديگري نيز مي باشد كه ميتوانند به بحارالانوار مرحوم شيخ محمدباقر مجلسي(ره)، جلد 44 و كتاب خصائص الحسينيه، مراجعه نمائيد.

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، ناشر دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج‏44، ص 243.

2. همان.

3. همان، ص 244.

4. همان.

5. همان.

راجع به زيارت كربلا توضيح كامل دهيد؟
امام صادق(ع) فرمود: زِيَارَةُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) وَاجِبَةٌ عَلَي كُلِّ مَنْ يُقِرُّ لِلْحُسَيْنِ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏.

راجع به  زيارت كربلا توضيح كامل دهيد؟

توصيف فايده زيارت امام حسين (ع) در كربلا و نيز اثرات آن، در كلام معصومين سلام الله عليهم اجمعين با  توضيحي كامل بيان شده است. اثراتي كه هر كدام مي تواند توشه راهي كامل و حتي مستقل در اردوگاه دنيا، مخصوصا  براي عرضه به پيشگاه خداي متعال در آوردگاه قيامت باشد.

اين كه در احاديث صادره از معصوم(ع) سفارش مؤكدي به رفتن كربلا و زيارت حضرت شده است، بيشتر به دليل آشنا شدن مردم با ابعاد وسيع حادثه جانگدازكربلا، اما درس آموز است.

زائري كه به سرزمين كربلا قدم مي گذارد، مي داند كه در اين مكان مقدس، خاندان اباعبدالله و نيز خود حضرت در مظلومانه ترين حالت به شهادت رسيدند.

انتخاب چنين مرگي با آغوش باز، با هدف تسليم نشدن به دشمن، داراي پيام خاصي است كه بهتر توجه شعور و نيز عواطف پاك انساني را جلب مي كند و زاير كربلا متوجه اين نكته خواهد بود.

بي ترديد آنچه كه به تربت و قبر امام حسين قداست و كرامت بخشيده، خون حضرت و شهادت او است.

چه خوب بيان شده اين شعر پر احساس و پر معنا:

شهادت، خاك را بوييدني كرد،  شهادت سنگ را بوسيدني كرد.

و اما دريافت فضيلت ‏ها و ثواب‏هاي زيادي كه براي زيارت امام حسين در روايات ذكر شده، مشروط بر اين است كه گناه و فسق و آلودگي انسان در حدي نباشد(يعني انسان درگناه غرق نشود) كه مانع رسيدن فيض الهي شود.

ثواب زيارت كربلا در كلام امامان معصوم سلام الله عليهم اجمعين:

در اين جا فقط به گوشه اي از فايده هاي زيارت حضرت سيد الشهداء (ع) كه سفر به كربلا بهانه آن است، از زبان امامان معصوم سلام الله عليهم اجمعين در ضمن چند حديث مي پردازيم.

وجوب زيارت حضرت:   

1.امام صادق(ع) فرمود:

"زِيَارَةُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) وَاجِبَةٌ عَلَي كُلِّ مَنْ يُقِرُّ لِلْحُسَيْنِ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏"(1)

زيارت امام حسين(ع) بر هر كسي كه به امامت حضرت معتقد است، از طرف خداي متعال واجب است.

البته اين واجب، واجب شرعي نيست،مفهوم چنين واجبي اخلاقي و به دليل اهميت زيارت و ثواب بالاي آن، براي زايران است. كه هر كسي توان رفتن به زيارت كربلا را دارد، سهل انگاري نكند و براي رفتن به چنين سفر معنوي عجله كند.

زايل شدن غم و اندوه:

و باز حضرت فرمود:

2."مَا أَتَي قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) مَكْرُوبٌ قَطُّ إِلَّا فَرَّجَ اللَّهُ تَعَالَي كُرْبَتَهُ وَ قَضَي حَاجَتَهُ‏"(2)

شخص غم ديده و صاحب اندوهي نزد قبرسيد شهيدان نرفته است، مگرآنكه خداوند اندوهش را زایل و حاجاتش را بر آورده كرده است.

حضور در محضر خداي متعال:

3. امام رضا(ع) فرمود:

" مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)بِشَطِّ الْفُرَاتِ، كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ"‏(3)   

كسي كه قبر حضرت ابي عبد الله(ع) را كه كنار شط فرات است، زيارت كند،گويا كه خداي متعال را بالاي عرش زيارت كرده است.

بخشيده شدن گناهان:

4.امام كاظم(ع) فرمود:

" مَنْ أَتَي قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَارِفاً بِحَقِّهِ، غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ"(4) 

كسي كه قبر ابي عبد الله(ع) را در حالي كه به حق و مقام حضرت شناخت و اعتراف دارد، زيارت كند، خداي متعال گناهان قبل و بعد او را(به دليل پاداش اين زيارت) مي آمرزد.

بدرقه ملائك بزرگ الهي:

5. امام صادق(ع) فرمود:

  مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ وَ هُوَ يُرِيدُ اللَّهَ عَزَّّوَجَلَّ، شَيَّعَهُ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ إِسْرَافِيلُ حَتَّي يَرِدَ إِلَي مَنْزِلِهِ"(5) 

كسي كه مزار امام حسين را زيارت كند، در حالي كه قصد تقرب الهي دارد ،تا زماني كه به منزلش برگردد، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل او را مشايعت ميكنند. 

طولاني شدن عمر به دليل زيارت امام حسين(ع):

6.امام صادق(ع) فرمود:

" أن زيارة الحسين(ع) تزيد في العمر و الرزق و تركها ينقصهما"(6)  

زيارت حسين(ع) موجب طولاني شدن عمر و زياد شدن روزي و ترك آن موجب نقصان هر دو مي شود.

اشتياق ملائك به زيارت ابا عبد الله:

7.امام صادق(ع) در اين باره فرمود:

"لَيْسَ مَلَكٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، إِلَّا وَ هُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُمْ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) فَفَوْجٌ يَنْزِلُ وَ فَوْجٌ يَعْرُجُ‏"(7)

يعني: هيچ فرشته اي در آسمان و زمين وجود ندارد، جز آن كه از خداي متعال در مورد زيارت قبر سيد الشهداء سلام الله طلب اين بيانات از امامان معصوم سلام الله عليهم اجمعين، نشان دهنده اهميت بالاي زيارت حضرت سيد الشهدا(ع) است.

اين نكته را مجددا متذكر شويم كه ثواب زيارت و اثرات آن وقتي مترتب مي شود كه زائر، خالصانه و به قصد قربت قصد زيارت كند.

پي نوشت ها:

1. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، انتشارات كنگره شيخ مفيد، سال 1413 ه ق، چاپ اول، ج‏2، ص 134.

2. همان.

3. شعيري تاج الدين، جامع الأخبار، قم، انتشارات رضي، سال 1405 ه ق، چاپ اول، ص 24.

4. همان، ص 25.

5. مجلسي محمد باقر، بحارالانوار،تهران،انتشارات اسلاميه، چاپ مكرر، ج‏98، ص 18.

6. ابن قولويه، كامل الزيارات، نجف اشرف، انتشارات مرتضوي، سال 1356 ه ق، چاپ اول، ص 8.

7. جامع الأخبار پيشين، ص 27.

صفحه‌ها