پرسش وپاسخ

چند نوع گريه داريم؟
به طور كلي گريه را از نظر انگيزه و دليل، مي‌توان به چهار نوع تقسيم نمود.

چند نوع گريه داريم؟ و گريه براي امام حسين جز كدام يك از اقسام گريه مي باشد؟

به طور كلي گريه را از نظر انگيزه و دليل، ميتوان به چهار نوع تقسيم نمود. 

الف) گريهاي كه انگيزه عقيدتي دارد؛

انسان مؤمن بر اين باور است كه همواره در محضر خدا قرار دارد و تمام اعمال و رفتار او ضبط شده و روز قيامت خوبيها و زشتيهاي كردار و رفتار او نمايان ميگردد. توجه به گذشته تاريك و گناهآلود، مسلمان معتقد را به گريه واميدارد تا آثار شوم گناه را از دل بزدايد و خود را متحول سازد. انسانهاي كمال يافته و معصومان نيز از خوف و خشيّت الهي همواره اشك خوف ميريختند. اين گريه نشانه ايمان كامل است.

امام سجاد(ع)فرمود: محبوبترين قطره در پيشگاه خداوند متعال، قطره اشكي است كه مخلصانه در تاريكي شب و از ترس خدا ريخته شود.(1)

ب) گريهاي كه از علاقه طبيعي انسان به خود سرچشمه ميگيرد و خاستگاه آن عواطف و احساسات است؛

خداوند متعال در وجود بشر قلب را نهاده كه در رويارويي با حوادث و مصايب جانسوز دگرگون ميشود،تكان ميخورد، ميسوزد و اشك را از چشمان سرازير ميكند. انسان در زيانهاي مالي و جاني و از دست دادن عزيزاني كه به آنها انس و الفت پيدا كرده است، اندهگين شده و دچار ناراحتيهاي روحي و رواني ميشود. امّا گريه و گريستن، عقدههاي دروني را برطرف كرده و به انسان آرامش ميبخشد؛ از اين رو در علم اخلاق از اين ويژگي قلب و رقت و نرمي آن تمجيد شده است چرا كه نشانه قلب زنده آن است كه از عواطف و احساسات سازندهاي سرشار باشد.

ج) گريهاي كه از فضيلت طلبي و كمالخواهي سرچشمه ميگيرد؛

انسان در فقدان معلم، استاد و مربي اخلاق و بلكه بالاتر، در ارتحال پيامبر(ص) يا امام(ع) اشك ميريزد و عزاداري ميكند. انگيزه اين نوع گريه آن است كه با مرگ پيشواي خود احساس ميكند از راه كمال و رشد بازمانده و مرشد و راهنماي بزرگي را از دست داده كه بدون او دستيابي به كمالات بالاتر برايش دشوار است. پس از وفات رسول خدا(ص) خليفه اول و دوم به زيارت امايمن آمدند. پس از حضور آنان امايمن گريه كرد، خليفه دوم گفت: چرا گريه ميكني؟ براي رسول خدا كه در پيشگاه خداوند قرار دارد گريه معنا ندارد! امايمن پاسخ داد: گريه من براي از دست دادن پيامبر نيست. بلكه گريه من به خاطر آن است كه دست ما از اخبار آسمان و وحي كوتاه شده است.(2) از اين رو اين نوع گريه از نوع اول ارزش بالاتري دارد. در اين نوع گريه، در واقع گريه كننده بر خود ميگويد.

د) اندوه و گريه بر مظلوم؛

نوع ديگر گريه، گريه بر مظلوم است به خاطر ظلم و ستمي كه بر او وارد شده مانند گريه رسول خدا(ص) براي عموي خود حضرت حمزه و همچنين گريه براي علي(ع) و حسين بن علي(ع) پيش از شهادت آنان و مثل گريه و عزاداري مسلمانان در شهادتهاي ائمه دين كه به صورت مظلومانه به شهادت رسيدند.

ه( گريه و عزداري سياسي؛

امام خميني (ره) ميفرمايد: «زنده نگه داشتن عاشورا يك مسأله بسيار مهم سياسي ـ عبادي است. عزاداري كردن براي شهيدي كه همه چيز را در راه اسلام داده، يك مسأله سياسي است، يك مسئلهاي است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين اجتماعات استفاده ميكنيم. ما از آن الله اكبرها، ملت ما از آن الله اكبرها استفاده كرد، آن الله اكبرها را بايد حفظ بكنيم، بايد به اين مظاهر، شعاير و اموري كه در اسلام به آن سفارش شده فكر كنيد كه اينها يك مسأله سطحي نبوده است كه ميخواستند جمع بشوند و گريه كنند،خير. ما ملت گريه سياسي هستيم. ما ملتي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان ميدهيم و سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده است خرد ميكنيم».(3)

از اين ديد، گريه زبان گوياي فردي است كه مورد تجاوز و ستم قرار گرفته باشد. در زماني كه با جباران به وسيله نيروي نظامي نميتوان مقابله كرد و حتي نميگذارند سخني گفته شود؛ تنها سلاح گريه است كه نفرت و خشم را نشان ميدهد و با اين گريهاست كه اظهار تنفر و بيزاري از ستم و ستمگري آشكار ميشود. اين گريهاي است كه مردم را نسبت به ستمگران بيدار ميكند. شاهد اين شيوه را در زندگي امام زينالعابدين(ع)ميتوان ديد. آن حضرت بيست سال در حال ماتم و گريه بود و اين حزن و گريه امام تأثير فراواني در بيداري مردم داشت؛ چرا كه با زبان رفتار از عظمت قيام عاشورا و شدت ظلمي كه بر اهلبيت پيامبر(ص) رفته بود حكايت ميكرد و از تبليغات دروغين نيز پرده برميداشت.

در اينجا شايسته است به سخني از شهيد مطهري (ره) اشاره كنيم. ايشان درباره فلسفه گريه بر شهيد چنين مينويسد: «شهادت از نظر اسلام از جنبه فردي.يعني براي شخص شهيد يك موفقيت است. بلكه بزرگترين موفقيت و آرزوست. امام حسين فرمود: جدم به من فرمود كه تو درجهاي نزد خدا داري كه جز با شهادت، به آن درجه نايل نخواهي شد. پس شهادت امام حسين براي خود او يك ارتقاست، عاليترين حد تكامل است. اگر مرگ به صورت شهادت باشد واقعاً يك موفقيت است، براي شهيد جشن و شادماني دارد؛ امّا از نظر اسلام آن طرف سكه را هم بايد خواند. شهادت را از نظر اجتماعي يعني از آن نظر كه به جامعه تعلق دارد نيز بايد سنجيد، عكسالعملي كه جامعه در مورد شهيد نشان ميدهد صرفاً به خود شهيد تعلق ندارد يعني صرفاً ناظر به اين جهت نيست كه براي شخص شهيد موفقيت يا شكستي رخ داده است.

مردم معمولاًدرباره گريه اشتباه ميكنند، خيال ميكنند گريه هميشه معلول نوعي درد و ناراحتي است و خود گريه امري نامطلوب است. راز بقاي امام حسين(ع) اين است كه نهضتش از طرفي منطقي است و از ناحيه منطق حمايت ميشود و از طرف ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته است. ائمه اطهار كه به گريه بر امام حسين سخت توصيه كردهاند حكيمانهترين دستورها را دادهاند. اين گريههاست كه نهضت امام حسين(ع)را در اعماق جان مردم فرو ميكند. روشن است كه اگر مانند مسيحيان جشن ميگرفتند نهضت امام حسين به انحراف كشيده ميشد. شايد بدين جهت بزرگان دين دستور عزداري و گريه دادهاند».(5)

علاوه بر مطالب فوق براي گريه براهلبيت عليهم السلام نكاتي وجود دارد كه مى‏توان در امور ذيل،آنها را خلاصه كرد:

قرآن و روايات، دوستى خاندان رسول اكرم (ص) و اهل‏بيت (ع) را بر مسلمانان واجب كرده است(5) روشن است كه دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق، كسى است كه شرط دوستى را- چنان كه بايد و شايد- به جا آورد. يكى از مهم‏ترين لوازم دوستى، هم دردى و هم دلى با دوستان در مواقع سوگ يا شادى آنان است(6) از اين رو در احاديث، بر برپايى جشن و سرور در ايام شادى اهل‏بيت (ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است. چنانچه حضرت على (ع) در روايتى مى‏فرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادى و حزن ما شريكند». (7)

از آنجا كه در فرهنگ شيعى، گريه بايد از سر معرفت و شناخت باشد هم‏ دردى با آن عزيزان، در واقع يادآورى فضايل، مناقب و آرمان‏هاى آنان بوده و بدين شكل، آدمى را به سمت الگوگيرى و الگوپذيرى از آنان سوق مى‏دهد.

فردى كه با معرفت براي امام حسين گريه مى‏كند شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مى‏آميزد و در پرتو آن، انگيزه‏اى قوى در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبى مى‏شود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.

گريه بر اهل‏بيت (ع) در واقع با يك واسطه زمينه را براى حفظ آرمان‏هاى آنان و پياده كردن اهداف آنها فراهم مى‏سازد.

كسى نمى‏تواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهل‏بيت (ع) آشنا مى‏شوند. به راستى عزادارى و مجالس تعزيه، يكى از عناصر و عوامل برجسته‏اى است تا آموزه‏هاى نظرى و عملى امامان راستين، به نسل‏هاى آينده منتقل شود. مراسم عزادارى وگريه، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براى تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايى آنان با گفتار و كردار اهل‏بيت (ع) است.

پي نوشت ها:

 1. علامه مجلسي، بحارالانوار، نشر دارالكتب، چاپ 1، ج 90، ص 329.

 2 . بيهقي، دلائل النبوه، نشر طاووس، چاپ1، ج 7، ص 266.

 3 . صحيفه نور، مركز نشر آثار حضرت امام، چاپ 1،  ج 13، ص 154. 

 4 . شهيد مطهري، قيام و انقلاب مهدي (عج)، نشر صدرا، چاپ هفتم، ص 121.

 5. شورى (42)، آيه 23؛ هود (11)، آيه 29. و محمدي ري شهري، ميزان‏الحكمه، دارالحديث، سال 1416هـ.ق، ج 2، ص 632.

 6. محمد محمدي ري شهري، المحبة فى الكتاب والسنة، دارالحديث،بي تا، ص 170- 169 و 181- 281.

 7. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404 هـ.ق، ج 44، ص 782.

در زیارت عاشورا باید قسمت پایانی كه 100 بار تكرار كنیم؟
ثواب كامل زیارت عاشورا را كه برابر است با ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار بار جهاد در راه خدا، از آن كسی است كه زیارت را آن گونه كه مأثور است بخواند.

 در زیارت عاشورا باید قسمت پایانی كه 100 بار تكرار كنیم، بخوانیم تا به ثواب كامل دعا برسیم؟ اگر تنها یك بار  بخوانیم كفایت می كند؟

در قسمت پایانی زیارت عاشورا یك فقره مشتمل بر لعن قاتلان و ستمگران و مخالفان اباعبداللَّه (ع) است كه با "اللهم العن اول ظالم..." شروع می‏شود .

 فقره دوم مشتمل بر سلام بر سیدالشهدا و فرزندان و اصحاب او است كه با "السلام علیك یا ابا عبداللَّه و علی الارواح التی حلت بفنائك..." شروع می‏شود .

 در روایت آمده هر یك از این دو قسمت صد مرتبه خوانده شود، ثواب كامل و فضیلت تامّه زیارت عاشورا را كه برابر است با ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار بار جهاد در راه خدا ، از آن كسی است كه زیارت را آن گونه كه مأثور و دستور است، بخواند . به آن چه می‏خواند، ملتزم باشد . كسانی كه این زیارت را به طور مختصر می خوانند و لعن ها را فقط یك بار می گویند، گر چه ثواب عظیم می برند (ان شاء الله) ولی ثوابی كه وعده داده شده ،به تمام و كمال برای كسانی است كه تكرار را رعایت كنند.

البته اگر كسی وقت نداشته باشد و هر یك از این دو قسمت را با نیت صد مرتبه بخواند و بعد از خواندن هر یك از آن دو قسمت بگوید: "مأة مرّة" یعنی (100 بار) یا یك مرتبه كه خواند بگوید "و تسعاً و تسعین مرّة" یعنی (به اضافه 99 بار دیگر) ، امید آن است كه خداوند ثواب كامل را به او عنایت نماید.

صاحب "قرّة المهج" می‏نویسد: در پاورقی كتاب "شفاء الصدور" ج 1، ص 110 از كتاب "مشحون" به سندش از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‏كند كه  حضرت فرمود: "كسی كه زیارت عاشورا (مشهوره) را بخواند ،سپس یك دفعه بگوید: "اللهم العنهم جمیعا تسعا و تسعین مرّة" مانند كسی است كه صد مرتبه گفته  و این برای كسانی كه وقت ندارند، فوزی است عظیم.(1)

 بنا به حدیث منقول از نبی مكرم اسلام(ص) ارزشمندترین عمل، عملی است كه با مشقت (2) انجام گیرد.

بنابر این عملی كه اساس و ریشه آن صحیح باشد ،  انسان برای انجامش هر قدر مشقت بیش تری را تحمل كند، از ثواب و فضیلت بیش تری برخوردار می‏گردد.

مولی شریف شیروانی  از امام هادی  نقل می كند كه لعن را یك بار كامل بگوید : آن گاه 99بار بگوید : اللهم العنهم جمیعا . در سلام هم یك بار آن را به طور كامل بگوید و بعد 99بار بگوید :« االسلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین »مثل این است كه تمام صد لعن و صد سلام را گفته باشد . (3)

پی نوشت ها:

1 . جواد بن عباس كربلائی، قرة المهج، ص 127.

2 . "احمزها" یعنی قوی‏ترین و محكم‏ترین.

3 . زیارت عاشورا و آثار شگفت آن . سید علی موحد اصفهانی ،ص 121.

فرق حقوق الناس و حقوق الله
هرحقی كه مربوط به مردم باشد، حق الناس است(خواه مالی باشد یا آبرو) ولی حق‌الله‌؛ يعني‌‌كارهايي‌كه‌مردم‌در آن‌سهمي‌ندارند. بايد آن‌را فقط‌براي‌خداوند انجام‌داد.

فرق حقوق الناس و حقوق الله چیست؟

هرحقی كه مربوط به مردم باشد، حق الناس است(خواه مالی باشد یا آبرو) از قبیل: تضییع مال، غیبت، تهمت، فحش ، بردن آبرو، گرفتن نوبت، اذیت وآزار، كتك كاری، كلاهبرداری، تصرف در اموال بدون رضایت صاحبش، جعل، جلوگیری از رسیدن شخص به حقش، وهر عملی كه باعث شود حقی از كسی ضایع شود حق الناس است. ولی حقالله؛ يعني‌‌كارهاييكهمردمدر آنسهميندارند. بايد آنرا فقطبرايخداوند انجامداد، مانند نماز و روزهو حج.

البته تذكر این نكته ضروری است كه در صورتی كه انسان نسبت به این دو حق كوتاهی كند گناهكار است و توبه این شخص باید متناسب با  آن گناه صورت بگیرد. توبه كسی كه نماز و روزه و سایر عبادات را در گذشته ترك كرده، قضا كردن همه آن ها است. توبه كسی كه به هر عنوان مال مردم و یا حقّی از آن ها را ضایع كرده، باز گرداندن آن مال و آن حقّ به مردم است، صرفا به آه و ناله نمی ­توان اكتفا نمود. (1) البته حق الناس همانگونه كه ذكر شد دو نوع (مالی ؛ آبرویی) است؛ اگر حق الناس از امور مالی باشد، در صورت ممكن رضایت صاحبان حق را جلب نماید و حلالیت بطلبد و به همان اندازه به صاحب مال برگرداند و اگر از دنیا رفته‏اند، به وارثان آن‏ها برساند و اگر صاحب مال را نمی‏شناسد،در حق‏شان دعا و استغفار نماید و به نیت آن‏ها انفاق كند(البته با اجازه حاكم شرع) .

اگر حق الناس از قبیل حقوق غیر مالی مانند غیبت باشد، در صورتی كه مفسده ای بر رضایت طلبی از او مترتب نمی شود باید او را راضی كند و از او معذرت بخواهد. اگر به او دسترسی ندارد یا اگر به او بگوید، مفسده ای به وجود می آید لازم نیست به او بگوید. بلكه برای او دعا و استغفار كند و یا كارهای خیری انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه كند و از گناه خویش نیز توبه نماید.

موفق باشید.

پی نوشت:

1. انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، اصفهان، نشر حجت، چاپ سوم ، ج12-11، ص138 از ج12.

 

فواید سحرخیزی را توضیح دهید
پیامبر اكرم(ص) فرمود:" بُورِكَ‏ لِأُمَّتِي‏ فِي‏ بُكُورِهَا يَوْمَ سَبْتِهَا وَ خَمِيسِهَا.".(1) آفرین بر امّت من بر سحر خیزی آنان .

فواید سحرخیزی را توضیح داده و تاثیرات آن را بر اعضای بدن توضیح دهید؟

بديهي است فوايد سحرخيزي را نمي توان در يك مجموعه چند صفحه اي گنجاند يا آن را با نوشتار به ديگران چشاند. البته آنهائي كه سحرخيزي را به معني واقعي تجربه كرده و عملاًبه فوايد دنيوي و اخروي آن رسيده اند بايد آنرا براي ما عقب ماندگان از قافله سحرخيزان تفسير كنند. پیامبر اكرم(ص) فرمود:" بُورِكَ‏ لِأُمَّتِي‏ فِي‏ بُكُورِهَا يَوْمَ سَبْتِهَا وَ خَمِيسِهَا.".(1) آفرین بر امّت من بر سحر خیزی آنان .

فوايد دنيوي سحرخيزي:

1. فوايد اجتماعي:

الف) گشاده روئي: يكي از آثار بارز و مشخص سحرخيزي گشاده روئي و خوشروئي با اطرافيان مي باشد و وقتي انسان سحرخيز باشد از نظر روحي و جسمي در وضعيت طبيعي قرار مي گيرد كه اين موضوع مي تواند منشأ خوشرويي و اخلاق خوش با خانواده و اجتماع باشد و بديهي است چنين فردي مي تواند منشأ بركات و آثار مفيد در جامعه باشد.

 ب) صبر و حوصله در مقابل مشكلات زندگي: يكي ديگر از آثار فردي و اجتماعي سحرخيزي، پيدا نمودن صبر و حوصله در مقابل مشكلات روزمره مي باشد. فردي كه سحر خيز مي باشد از روح سالمتري برخوردار بوده و در نتيجه مقاومت او در برابر مشكلات زندگي نيز بيشترخواهد شد و لذا اين آثار بر جامعه نيز نمايان خواهد شد. 

ج) آرامش روحي: فردي كه سحرخيزي را پيشه خود كند، هميشه از آرامش روحي مناسبي برخوردار خواهد بود بطوريكه چنين فردي هميشه داراي آرامش خاصي بوده و كمتر دچار اضطراب و مشكلات ناشي از خواب صبح مي شود. لذا اين آرامش روحي وي  بر جامعه نيز تاثير گذار خواهد بود. خدای متعال مي فرمايد:" إِنَ‏ ناشِئَةَ اللَّيْلِ‏ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلا.  مسلّماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است!(2) البته نماز شب ( دعا و ناله سحر ) بهترين شاهد اخلاص قلب و دعوي صدق ايمان است. ناشئه الليل همان عبادت پس از برخاستن از خواب است.

 د) پيشرفت در كارها: فردي كه سحرخيز باشد وقت بيشتري براي رسيدگي به كارهايش پيدا خواهد كرد و بر همين اساس در كارهايش نظم و انضباط پيدا خواهد كرد و از نظر روحي هم انبساط خاطر بيشتري خواهد داشت. لذا در كارها و برنامه ها و اهداف خود نيز موفق تر خواهد بود و پيشرفت او در كارها موجبات پيشرفت امور اجتماعي را در  جامعه به دنبال خواهد داشت.

 2.فوايد اقتصادي :

الف) وسعت رزق و روزي؛ خدای متعال در این زمینه می فرماید:" وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ‏ بِاللَّيْلِ‏ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُون‏".(3)يكي از آيات حق اين است كه شب و روز به خواب رفته و ( بيدار مي شويد) و از فضل خداوند روزي طلب مي كنيد.

ب) شكوفائي اقتصادي.

وقتي افراد يك جامعه سحر خيز باشند، تلاش و كار و فعاليت در آن جامعه نيز به معني واقعي نمود پيدا خواهد كرد و لذا اقتصاد آن جامعه شكوفا خواهد شد.

 3.فواید علمی :

الف) كسب علم و دانش فردی.

ب)پیشرفت در مسائل علمی .

4.سایر فواید(تاثیرات سحر خیزی بر جسم و اعضای بدن):

الف) زیبایی چهره و تناسب اندام: انسانی كه سحرخیز می باشد علاوه بر ظرافت روحی و در نتیجه اثرات مفید آن بر پوست او چهره ای زیبا و روشن  خواهد داشت  و بطور كلی دارای تناسب اندام خواهد بود . همچنین فرد سحرخیز معمولا فرصت كافی برای عبادت با خدا و انجام فرایض و مستحبات دینی از جمله  نماز را خواهد داشت،بدیهی است  كه آثار این عبادت در چهره ی او نمایان خواهد شد و از او انسانی زیبا رو خواهد ساخت.

ب)سلامت جسمی و روحی: خواب صبح می تواند انسان را به انواع بیماری های جسمی و روحی  مبتلا نماید. اما افراد سحرخیز از بسیاری از بیماری های جسمی و روحی ذكر شده در امان خواهند بود و به طور كلی جسم و روح فرد سحرخیز از لطافت خاصی برخوردار است . پیامبر اكرم(ص) فرمود:"ركعتا الفجر خير من الدنيا و ما عليها". دو ركعت نماز صبح بيش از تمام دنيا و هرچه بر روي آن است ارزش دارد.

فواید اخروی سحرخيزي:

1)شفاعت اهل بیت (ع): آيا شما انساني را سراغ دارید كه سحرخیز باشد. ولی به واجبات و مستحبات خود اهمیت ندهد؟ و معمولاً هر انسان سحرخیزی در راز و نیاز با پروردگار خود و توسل به اهل بیت (ع) موفق تر از انسانی است كه تا دیر وقت می خوابد. و بدیهی است كه چنین انسانی در آخرت از توسل به اهل بیت (ع) سود خواهد برد و مورد توجه آن بزرگواران قرار خواهد گرفت و برخی از گناهان او مورد شفاعت اهل بیت (ع) قرار خواهد گرفت بنابراین یك انسان سحرخیز حتی اگر در ابتدا، توجه چندانی به واجبات ننماید ممكن است به تدريج  سحرخیزی، او را به سوی خدا ومحبت اهل بيت (ع) سوق دهد و زمينه اي براي شفاعت اودر آخرت شود.

 2)رهایی از عذاب الهی در برزخ: انسان بعد از مرگ وارد عالمی به نام عالم برزخ می شود در این عالم به اعمال انسان تا اندازه ای رسیدگی می شود تا زمانی كه روز رستاخیز (قیامت) برپا شود. یك انسان سحرخیز در انجام اعمال واجب خود هم كوتاهی كرده باشد مسلماً در برخی كارها مانند كمك به دیگران بی تفاوت نبوده است و به عبارتی اگر برای خودش هم سودی نداشته باشد لااقل در حق مردم و بندگان خدا ممكن است مفید بوده باشد كه همین كار او می تواند  از عذاب الهی در عالم برزخ بكاهد. چرا كه خداوند بزرگ بخشنده و مهربان است و از حق خود می گذرد. ولی حق دیگران را ضایع نمی كند بنابراین یكی دیگر از بركات اخروی سحرخيزي رهایی انسان از عذاب الهی می باشد.

 3)آمرزش گناهان و كاهش فشار قبر: شكي نيست كه انسان سحر خيز در كمك به ديگران، انجام واجبات و صله رحم و در انجام ساير كارهاي خير تلاش خواهد كرد. چرا كه يك انسان سحر خيز از نظر جسمي و روحي سالم خواهد بود. ولي معمولاً افراد گناهكار از نظر جسم و روح بيمار هستند و كمتر در انجام امور خير تلاش مي كنند . بديهي است در آخرت هم كمتر مورد بخشش الهي قرار خواهند گرفت . علاوه بر آن فشار قبر نيز براي آنها عذاب سنگيني خواهد بود.

منابعی برای مطالعه بیشتر:

1. چهل حدیث سحرخیزی، محمود شریفی، قم.

2.سحرخیزی، حسین زروندی رحمانی، قم.

پی نوشت ها:

1. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج11،ص359، مؤسسه آل البيت، قم، 1409 ه.ق .

2.مزمل(73)آیه6.

3.روم(30)آیه23.

شهادت امام علي (ع) و امام حسين (ع) و تناقض با تهلكه در قرآن را بيان كن
دانش و آگاهي پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:1ـ علم هايي كه از راه هاي عادي فراهم مي آيد، 2ـ علومي كه از راه هاي ماوراي طبيعي حاصل می شود.

شهادت امام علي (ع) و امام حسين (ع) و تناقض با تهلكه در قرآن را بيان كنيد

 دانش و آگاهي پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:

1ـ علم هايي كه از راه هاي عادي فراهم مي آيد، كه در اين دانش ها با مردم ديگر تفاوت زيادي ندارند.

2ـ علومي كه از راه هاي ماوراي طبيعي (علم لدني = وحي و الهام) حاصل مي گردد.

در كتاب كافي بابي (فصلي) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا، يعني امامان هر گاه مي خواستند كه چيزي را بدانند، از آن آگاه مي شدند. در اين باب روايات بسياري جمع آوري شده است. (1)

اما گرچه در بسياري از موارد امامان(ع) از علم خدادادي برخوردار بودند و از گذشته و آينده خبر مي دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علم شان عمل كنند، بلكه در همه موارد (مگر مصلحت ايجاب كند) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا مي­كرد، عمل مي­نمودند. همان گونه كه خداوند مي توانست در تمام برخوردهاي بين كفر و توحيد، پيامبران و امامان و اولياي الهي و رهروان راه حق را پيروز گرداند و كفر و كافران را مغلوب نمايد. اما اين كار را جز در موارد استثنايي انجام نداد، چرا كه سنت الهي بر اين است كه جريان امور دنيوي به طور عادي و طبيعي پيش رود. در غير اين صورت دنيا بستر آزمايش براي بشر نخواهد شد.

 امام حسين (ع) بر اساس علم عادي خود و در پي نامه هاي گوناگون شيعيان كوفه و اضطرار خروج از مدينه و بر حسب مساعد ديدن اوضاع عراق به سمت كوفه حركت مي نمايند، هر چند به علم امامت مي دانند كه اين سفر به داستان كربلا منجر خواهد شد.

همان طور كه براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست. به همين جهت به سمت مسجد حركت مي‏كند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، براي ايشان تكليفي ايجاد نمي‏كند. او مأمور است كه بر اساس علم عادي عمل نمايد.

 البته اگر از راه طبيعي كسي به ايشان خبر مي داد كه امشب بنا است شما را در مسجد ترور نمايند، حضرت از رفتن خودداري مي نمود، يا احتياط بيش تري به خرج مي داد، چنان كه وقتي چنين خبري به امام حسن (ع) داده شد، حضرت زير لباس خود زره پوشيدند.

دليل اين نوع سلوك و رفتار مي تواند امور و دلايل مختلفي باشد، از جمله :

1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد .

2- عمل بر اساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي‏كردند.

در نتيجه: گرچه امير مؤمنان علي(ع) شهادت خود را مي دانست و قاتل خويش را مي شناخت، ليكن اين علم افاضي (خدادادي) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نمايد و به مسجد نرود، بلكه وظيفه آن بود كه طبق علم عادي رفتار نمايند. ابن ملجم هم تصميمش مبني بر شهادت علي(ع) را مخفي نگه داشته بود. از اين امر كسي غير از همدستانش با خبر نبود.

 در نتيجه موقعي كه علي(ع) به مسجد تشريف بردند، در ظاهر مطلبي كه دلالت كند فردي در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از اين رو حضرت مثل ساير روزها براي اقامه نماز جماعت به مسجد تشريف برد، و بر اساس علم عادي خود رفتار نمود، و به علم غير عادي خود ترتيب اثر نداد، چون مكلف و مأمور نبود به علم غيبي خود عمل كند. حركت حضرت هم خودكشي نبود.

چنان كه در قضاوت، و حكومت و تدبير امور و انجام ساير تكاليف، طبق راه ها و علم هاي معمولي عمل مي فرمود، نه طبق علم غيب. اگر در ظاهر آب نبود، ولي از راه علم غيب از وجود آب اطلاع داشت، تكليفش مثل ديگران تيمم بود. (2)

امام حسين طبق تكليف الهي عمل كرد. از بيعت سر باز زد و دعوت كوفيان را اجابت نمود. همان گونه كه روش طبيعي و مرسوم اقتضا مي كرد قبل از حركت سفيراني را به كوفه فرستاد . سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهيد شد.

با توجه به معناي اخير انداختن در هلاكت و خودكشي هم مورد ندارد، چون در امور عادي خود، علم و آگاهي غيبي به ماجرا نداشتند يا در اين امور، اراده علم غيب نمي كردند تا از آن آگاه شوند و يا اگر علمي هم داشتند، مأمور بودند كه به علم عادي رفتار كنند .در حالي كه خودكشي و هلاكت ،به از بين بردن جان خود با اسباب عادي و از طريق علم عادي و طبيعي است .   

اما در عين حال بايد دانست كه اصولا معناي آيه مورد نظر (3) آن نيست كه تحت هيچ شرايطي خود را به خطر نيندازيد، زيرا همان گونه كه قرآن از به هلاكت انداختن خود نهي كرده، دستور به جهاد و امر به معروف و مبارزه با ظلم هم داده؛ حتي همين آيه مورد نظر در خصوص دستور به انفاق و كمك كردن در راه خدا است . خداوند كساني را كه از انفاق در راه او كوتاهي مي كنند، تذكر مي دهد كه با اين كار خود را به هلاكت حقيقي نيندازيد ؛ پس منظور تنها گرفتار كردن خود به خطرات جاني نيست.

به علاوه در داستان امام حسين (ع) امر به معروف و نجات اسلام نقشي اساسي داشت ؛ قرآن ميفرمايد:« مسلمانان !بهترين امتي هستيد (يا بوديد) كه خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد و ايمان به خدا داريد».(4)

البته وجوب امر به معروف و نهي از منكر نيز شرايطي دارد. امر به معروف و نهي از منكر با وجود چهار شرط بر انسان واجب ميشود:

أ ) علم و آگاهي به معروف و منكر.

ب) احتمال اثر كردن امر يا نهي.

ج) اصرار داشتن مرتكب معصيت بر تكرار و استمرار گناه.

د) ضرر و مفسدهاي متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهي و يا يكي از مؤمنان نشود.(5)

فقها در توضيح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) ميفرمايند:

واجبات و منهيات الهي از نظر درجة اهميت يكسان نيستند. بعضي از معروفها و منكرها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازهاي با اهميت است كه براي حفظ آن واجب، يا نهي از آن منكر، بايد بذل جان كرد، ولي در برخي موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر مقدّم است.

اين كه در كدام مورد امر به معروف و نهي از منكر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در كدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منكر دارد. اگر موضوع از احكام جزئي و در سطح محدود، باشد،حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است. اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است، بايد امر به معروف و نهي از منكر كرد، گرچه انسان در اين راه كشته شود.

امام خميني(ره) ميفرمايد: «اگر معروف و منكر از موضوعاتي باشد كه از نظر اسلام بسيار مهم است و  امر به معروف و نهي از منكر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(6)

امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند . «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود كه در حال از بين رفتن يا تحريف بود.حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ديدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي كه بر جامعه اسلامي حاكم بود، امر به معروف و نهي از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده ميشود؛ نيز زحماتي كه جدّ بزرگوارش براي اسلام كشيده  و جان فشاني شهيداني كه خون شان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست كه قيام كند،گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا كند.  حضرت فرمودند :

«ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛

آيا نميبيند به حق عمل نميشود؟ آيا نميبيند قوانين الهي پايمال ميشود؟ آيا نميبيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نميكند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد».(7)

در نتيجه هم عمل حضرت مصداق عملي امر به معروف و نهي از منكر بود ؛ هم در نتيجه بخشي آن نياز به آن همه جان فشاني و سختي وجود داشت ، به علاوه اين عمل عين تكليف حضرت محسوب مي شد . در نتيجه تلاش در اين مسير به هلاكت انداختن خود به حساب نمي آيد ، همان گونه كه جهاد به عنوان يك تكليف ديني منافاتي با آيه مورد نظر ندارد .در عين حال با واجب شدن امر به معروف، آن هم در سطح هجرت، رفتن به جاي ديگر، چيزي جز فرار از وظيفه نبود.

 

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش ، ج1، باب ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا.

2. علامه مجلسي، بحارالأنوار،نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 42، ص 258 و 259.

3. بقره (2) آيه 195.

4. آل عمران(3) آيه 109.

5. شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش .ج17، ص 267.

6.  امام خميني، تحريرالوسيله، مؤسسه دار العلم‏، قم، چاپ اول، ج1، ص 472.

7. بحار الأنوار، ج42، ص 192.

ایا این كار مورد تایید خدا و پیامبرش هست؟
سینه زنی و مداحی و اموری از این قبیل همه و همه شكل های گوناگون عزاداری و اظهار حزن و اندوه از مصائب وارده بر اباعبدالله و خاندان مطهر ایشان محسوب می شود...

هدف از مداحی و سینه زنی برای امام حسین (ع)چیست؟ ایا این كار مورد تایید خدا و پیامبرش هست؟ آیا گوش دادن به مداحی فقط باید در ایام خاصی مثل محرم باشد؟

اگر منظور شما از این پرسش هدف از اصل سینه زنی و مداحی برای امام حسین علیه السلام است باید گفت سینه زنی و مداحی و اموری از این قبیل همه و همه شكل های گوناگون عزاداری و اظهار حزن و اندوه از مصائب وارده بر اباعبدالله و خاندان مطهر ایشان محسوب می شود؛ اما اگر منظور هدف از اصل اقامه عزا است باید گفت فلسفه و حكمت عزاداري امور مختلفی است كه به برخی از آن ها اشاره می شود:

الف. محبت و دوستي:

قرآن و روايات، دوستي خاندان رسول اكرم (ص) و اهل‏بيت (ع) را بر مسلمانان واجب كرده است(1). روشن است كه دوستي لوازمي دارد و محبّ صادق، كسي است كه شرط دوستي را- چنان كه بايد و شايد- به جا آورد. يكي از مهم‏ترين لوازم دوستي، هم دردي و هم دلي با دوستان در مواقع سوگ يا شادي آنان است(2) از اين رو در احاديث، بر برپايي جشن و سرور در ايام شادي اهل‏بيت (ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است.

حضرت علي (ع) در روايتي مي‏فرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادي و حزن ما شريكند». «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»(3) امام صادق (ع) نيز فرمودند: «شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا يسوؤهم ما يسؤنا و يسرّهم ما يسرّنا»(4) «شيعيان ما پاره‏اي از خود ما بوده و از زيادي گل ما خلق شده‏اند آنچه كه ما را بدحال يا خوشحال مي‏سازد، آنان را بدحال و خوشحال مي‏گرداند.»

اين وظيفه عقلاني و شرعي، ايجاب مي‏كند كه در ايام عزاداري اهل‏بيت (ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال» يعني، با اشك، آه و ناله و زاري، از نظر خوراك، با كم خوردن و كم آشاميدن مانند افراد غم‏زده(5) و از نظر پوشاك، با پوشيدن لباسي كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايت‏گر اندوه و ناراحتي است، آشكار سازيم .

ب. انسان‏سازي:

از آنجا كه در فرهنگ شيعي، عزاداري بايد از سر معرفت و شناخت باشد هم‏دردي با آن عزيزان، در واقع يادآوري فضايل، مناقب و آرمان‏هاي آنان بوده و بدين شكل، آدمي را به سمت الگوگيري و الگوپذيري از آنان سوق مي‏دهد.

فردي كه با معرفت در مجالس عزاداري، شركت مي‏كند شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مي‏آميزد و در پرتو آن، انگيزه‏اي قوي در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزاداري، مانند محبي مي‏شود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.

ج. جامعه‏سازي:

هنگامي كه مجلس عزاداري، موجب انسان‏سازي گشت تغيير دروني انسان به عرصه جامعه نيز كشيده مي‏شود و آدمي مي‏كوشد تا آرمان‏هاي اهل‏بيت (ع) را در جامعه حكم‏فرما كند.

به بيان ديگر، عزاداري بر اهل‏بيت (ع) در واقع با يك واسطه زمينه را براي حفظ آرمان‏هاي آنان و پياده كردن آنها فراهم مي‏سازد. به همين دليل مي‏توان گفت: يكي از حكمت‏هاي عزاداري، ساختن جامعه براساس الگوي ارائه شده از سوي اسلام است.

د. انتقال‏دهنده فرهنگ شيعي به نسل بعد:

كسي نمي‏تواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكي، در مجالس عزاداري با فرهنگ اهل‏بيت (ع) آشنا مي‏شوند. به راستي عزاداري و مجالس تعزيه، يكي از عناصر و عوامل برجسته‏اي است تا آموزه‏هاي نظري و عملي امامان راستين، به نسل‏هاي آينده منتقل شود. مراسم عزاداري، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براي تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايي آنان با گفتار و كردار اهل‏بيت (ع) است.

 در نتیجه روشن می شود كه اصل عزاداری برای ائمه بخصوص اباعبدالله دارای فوائد و بركات بسیار بوده و این امر كه در هر زمان و مكان ممكن است به گونه و شكل خاصی انجام شود دارای اهداف عالی و مشخص دینی است و مورد توجه و تایید دین و بزرگان دین محسوب می گردد و اختصاص به زمان خاصی مانند ایام محرم ندارد و جهت توجه دائم و معقول به این اصل مهم و ارتباط  مستمر با اهل بیت ولو به شكل گوش دادن مستمر (البته منطقی و معقول و به دور از افراط) به مداحی و روضه خوانی می تواند در همان مسیرهای ذكر شده كارگشا باشد .

البته نباید از یاد برد كه مطلوبیت اصل این عمل به معنای درستی هر شیوه و سبك و روشی برای سینه زنی و مداحی نیست و در این امر باید اصول كلی رفتارهای شرعی به همراه دقت در فرهنگ عمومی جامعه و رعایت كارهایی كه موجب وهن و تخریب مذهب محسوب می شود به طور جدی مورد دقت قرا بگیرد .

بر این اساس اگر پرسش شما در مورد نگاه دین به سبك و مدل های جدیدی است كه در برخی عزاداری ها و مداحی ها و سینه زنی ها دیده می شود باید گفت ، سبك و مدل خاصی برای عزاداری و اظهار ارادت به اهل بیت توصیه نشده و هیچ منع شرعی وجود ندارد كه برخی از شیوه ها و سبك و روش ها به مرور زمان تغییر و تبدیل یابند ، اما در عین حال باید توجه داشت كه دراین مساله اولا ضوابط دینی و شرعی رعایت شود و از اموری مانند استفاده از ابزار موسیقی یا بهره بداری از نغمه های غنایی و همخوان با موسیقی های حرام پرهیز شود .

ثانیا حریم های فرهنگی و اجتماعی از یاد نرود و تناسب اعمال و رفتارها با موقعیت های زمانی و مكانی و اجتماعی هم به دقت مورد ملاحظه قرار بگیرد و با كارهای سبك موجبات وهن مذهب و اصل اظهار ارادت به اهل بیت را فراهم نیاوریم .

 

پي‏نوشت‏ ها :

 1. رك :شوري (42)، آيه 23 ؛ هود (11)، آيه 29 ؛ محمدي ري شهري ، ميزان‏الحكمه،دارالحديث،سال 1416هـ .ق ، ج 2، ص 632.

 2. رك : محمد محمدي ري شهري ،المحبة في الكتاب والسنة، دارالحديث ،بي تا ، صص 170- 169 و 181- 281.

 3. علامه مجلسي ، بحارالانوار،بيروت ، موسسه الوفاء ، 1404 هـ.ق ، ج 44، ص 782.

 4. شيخ طوسي ، الامالي،قم ، انتشارات دارالثقافه ، 1414 هـ.ق ، ص 299.

 5. طبق فرموده امام صادق عليه السلام به معاوية بن وهب،« عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوري جويند تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاي معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند ». نگا: نبيل رضا علوان ، تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن علي، مركز اطلاعات و مدارك اسلامي ، بي تا ،  ج 1، صص 751- 951.

6. شيخ كليني ، اصول كافي،تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، سال 1365 ، ج 2، ص 74 .

7. نهج البلاغه ، حكمت92.

چرا پس از امام حسن ع امام حسين ع به امامت رسيد؟
انتخاب و انتصاب امامان مخصوص خداوند متعال و حكيم است و اوست كه انبياء، رسول و ائمه (ع) را بر مي‌گزيند و به مردم معرفي مي‌نمايد.

چرا پس از امام حسن ع امام حسين ع به امامت رسيد؟

امامت، يك منصب دنيوي نيست، بلكه «امامان»، هاديان الهي بشر، معادن وحي، مخازن علم الهي، اركان خلقت، گواهان خداي عزوجل بر خلق، حجتها و خلفاي او در زمين و صاحبان ولايت از سوي حق تعالي ميباشند.

چنين اشخاصي، افضل، اكمل و اشرف مخلوقات هستند و به همين جهت «صاحب عصمت» ناميده ميشوند و بديهي است كه خداوند حكيم به جز انسان كامل و اشرف مخلوقات را به عنوان حجتهاي خودش و هدايتگران ديگران نميگمارد.

نه تنها شناخت اشرف و افضل مخلوقات و انسان كامل براي انسان ميسر نيست، بلكه اساساً محال است كه خداوند بشر و ساير مخلوقات را خلق نمايد و سپس آنها را هدايت ننموده و يا هدايتشان را بر عهدهي خودشان بگذارد. لذا «امام» نيز مانند «نبي و رسول» از جانب خداوند متعال انتخاب و معرفي ميشود. و اوست كه ميداند كدام بندهاش انسان كامل است و اشرف كيست؟ و اوست كه ميداند چه كسي را براي هدايت انسانها انتخاب كند و اين رسالت عظيم را بر عهدهي چه كساني قرار دهد:

«وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتي‏ مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ» (1)

ترجمه: و چون، آيه‏اي براي آنها آيد گويند: ما، هرگز ايمان نياوريم، مگر اين كه مثل آنچه بر پيامبران خدا نازل شده، بر ما، نيز نازل شود: خدا بهتر مي‏داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد، بزودي خداوند مجرمان را خوار و حقير سازد، و كيفري سخت بواسطه مكري كه به كار مي‏برند، بر آنها فروفرستد.

پس انتخاب و انتصاب امامان مخصوص خداوند متعال و حكيم است و اوست كه انبياء، رسول و ائمه (ع) را بر ميگزيند و به مردم معرفي مينمايد. و او انسان كامل را براي اين امر مهم بر ميگزيند، خواه رابطهي پدر و پسري، برادري و ... داشته باشند و خواه نداشته باشند. فرزند يك نبي مانند حضرت نوح (ع)، كافر و معذب ميشود، فرزند يك نبي ديگر مانند حضرت ابراهيم (ع)، خود به نبوت (حضرت اسماعيل ع) ميرسد و يك نبي ديگر مانند حضرت عيسي (ع) اصلاً صاحب فرزند نميشود و فرزندان ذكور يك نبي ديگر مانند حضرت محمد (ص) كه خاتمالانبياء نيز هست، قبل از بعثت وفات مييابند و نسل او از دخترش ادامه مييابد.

در نتيجه انتخاب امام و معصوم در اختيار بشر نيست كه از سوي خود قاعدهاي «چون وراثت» براي آن تدوين نمايد. اگر چه كمال و طهارت اصل و نسب نيز شرط است و در ميان تمامي انسانهاي روي زمين، به جز فرزنداني كه از اميرالمؤمنين(ع) و حضرت فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمدند (امام حسن، امام حسين و حضرت زينب عليهم السلام)،هيچ احدي وجود ندارد كه هم خودش معصوم باشد و هم پدرش و هم مادرش. لذا امام حسين(ع) بدين لحاظ نيز بر سايرين ارجحيت دارد.

در خاتمه فقط به بخش كوتاهي از فرمايشات حضرت امام رضا(ع) در مقام و منزلت «امام» بيان ميگردد تا بيشتر تبيين شود كه بشر هيچ اختياري در انتخاب «امام» و يا تدوين چارچوب و ضوابط براي انتصاب او نداشته و نميتواند داشته باشد:

«... مگر مردم مقام و منزلت امامت را در ميان امت ميدانند تا روا باشد كه به اختيار و انتخاب ايشان واگذار شود؟! همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عاليتر و مكانش منيعتر و عمقش ژرفتر از آن است كه مردم با عقل خود به آن برسند يا با آراءشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامي منصوب كنند...» (2)

پي نوشت:

1. الأنعام (6)، آيه 124.

2. شيخ كليني، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه ، 1365هـ.ش، ج1، كتاب الحجة، ص 283.

حضرت آدم و حوا به خاطر خوردن گندم از بهشت بيرون رانده شدند ...
بعید می دانیم اگر فرزند همسایه شما در المپیادهای علمی رتبه نیاورد و مردود شود ، به مسولان برگزاری المپیاد اعتراض كنید كه چرا مسابقه برگزار كردید...

 حضرت آدم و حوا به خاطر خوردن گندم از بهشت بيرون رانده شدند چرا خدا آنها را از بهشت بيرون كرد مي توانست از اول گندم را نيافريند يا اصلا خواسته شيطان را نمي پزيرفت تا بندگانش انسانهاي به خاطر گناه ادم و حوا گول شيطان را نخورند و عاقبت وارد جهنم نشوند مگراو بندگانش را دوست نمیدارد پس چرا اینكار كار را انجام داد ؟

بعید می دانیم اگر فرزند همسایه شما در المپیادهای علمی  رتبه نیاورد و مردود شود ، به مسولان برگزاری المپیاد اعتراض كنید كه چرا مسابقه برگزار كردید یا اگر در امتحان رانندگی رد شوید، به افسر پلیس اعتراض كنید كه برای چه امتحان گرفتید . اگر چه شاید این سوال را از خود بپرسید كه چرا در امتحان قبول نشدم؟  زیرا خوب می دانید لازمه رسیدن به مراحل  بلند علمی یا مهارت در راننگی ،گرفتن امتحانات سخت است .حال از آن جا كه به حكم آیه "إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً؛(1) راه را به او نشان داده‏ايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس "راه صحیح از غیر صحیح به انسان نشان داده شده  و بشر مختار آفریده شده ، لازمه رسیدن  به مقامات بلند معنوی ، گذر كردن از امتحانات سخت  با اختیار خود است.

پس به جاست اگر كسی بپرسد چه شد آدم از درخت خورد؟ اما كسی نمی پرسد چرا گندم خلق شد؟ در مورد خلقت شیطان نیز داستان از این قرار است. خداوند در قرآن می فرماید: "لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَه(2)؛ تا آنچه را كه شيطان القا مي‏كند ،مايه آزمایش قرار دهد".  آفرينش وجود شيطان براي افراد با ايمان و آن ها كه مي‏خواهند راه حق را بپويند ،زيانبخش نيست، بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آن ها است، چه اينكه پيشرفت و ترقي و تكامل، همواره در ميان تضادها صورت مي‏گيرد.

انسان تا در برابر دشمن نيرومندي قرار نگيرد ،هرگز نيروها و نبوغ خود را بسيج نمي‏كند و به كار نمي‏اندازد.وجود دشمن نيرومند سبب تحرك و جنبش هر چه بيش تر انسان و در نتيجه ترقي و تكامل او مي‏شود. بنا بر اين چه جاي تعجب كه بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پي‏گير در برابر" شيطان" روز به روز قوي تر و نيرومندتر شوند. به علاوه  اگر بنا باشد خدا براي آدم گندم نيافريند ،شيطان خلق نكند ،صدام،هيتلر،يزيد،شمر و ...به دنيا نيايند و همه آنچه كه ما فكر مي كنيم موانع راه انسان است، پديد نيايند و انسان در همه كارها مجبور باشد ،فلسفه بهشت و جهنم و آفرینش انسان چه مي شود؟

 خلقت شيطان نيز از جهاتي براي تكامل و سعادت بشر لطف به حساب مي آيد و به تعبيري شر مطلق محسوب نمي شود.شهيد مطهري مي فرمايد: وجود شيطان و شيطنت و اضلال او، خود مبني بر حكمت و مصلحتي است و به موجب همان حكمت و مصلحت، شيطان شر نسبي است، نه شر حقيقي و واقعي و مطلق.(3)

 

پي نوشت ها:

1.انسان(76)آيه3.

2.حج(22)آيه53.

3. مطهري،مجموعه آثار،نشر صدراء،1370ش ، تهران ،ج 1، ص 34.

جایگاه حضرت مریم (س) با توجه به بحث عصمت چگونه است؟
در ابتدا باید گفت: گرچه نصاب تام عصمت یعنی عصمت مطلقه اختصاص به چهارده نفر دارد، ولی ممكن است مراتب نازل از عصمت نصیب سایر افراد نیز بشود...

جایگاه حضرت مریم (س) با توجه به بحث عصمت چگونه است؟

 در ابتدا باید گفت:  گرچه نصاب تام عصمت یعنی عصمت مطلقه اختصاص به چهارده نفر دارد، ولی ممكن است مراتب نازل از عصمت نصیب سایر افراد نیز بشود، زیرا گوهر اصلی انسان كه نفس ناطقهاوست، به گونه ای آفریده شده كه اگر بخواهد، با تامین برخی شرایط به آسانی می تواند به قله بلند عصمت برسد.(1)

از سوی دیگر مصونیت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقوای آنها سرچشمه میگیرد، چه این كه منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است (2) هر انسان صاحب اراده‏ای، می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین خداوند هیچ كس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نكرده است. عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم(ع) نیست (3)؛ چنان كه حضرت مریم(س)، حضرت فاطمه(س) و مخلصینی دیگر (4)كه نه پیامبر بودند و نه امام - به مقام شامخ عصمت دست یافته‏اند.

در خصوص  جناب مریم  قرآن  كریم چند مطلب دارد از جمله:

وَ اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ؛ (5) و آن گاه كه ملائكه گفتند: ای مریم! همانا خدا تو را برگزیده و پاكیزه ساخته و بر زنان جهان برگزیده است.

در این آیه دو برگزیدگی و اصطفا برای حضرت مریم بیان شده كه یكی مطلق است و دیگری برگزیدن او بر زنان عالم است. در این آیه بر طهارت ایشان هم تاكید شده است.

 وهم چنین مریم به حكم قران  از قانتان و مطیعان فرمان خدا شمرده شده:كانَتْ مِنَ الْقانِتینَ؛(7)از مطیعان فرمان خدا بود.

چه این كه در قران از او به صدیقه یاد شده و فرمود : وَ اُمُّهُ صِدّیقَةٌ؛(8) مادر عیسی صدیقه بود.

 از مجموع این گونه  آموزه بخوبی بدست می آید كه جناب مریم  از موهبت  عصمت بر خودار بوده است. لذا علامه طبا طبایی با اشاره به آیه ی كه بر گزیده شدن و طهارت مریم را بیان نموده می گوید: مراد از اصطفا اول و تطهیر مریم در آیه ی یاد شده  این است كه خداوند اورا  به مقام عصمت الهی رسانده  واو از موهبت عصمت اللهی بر خو ر دارد بود ه است.(9)

پینوشتها:

1.  جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن،نشر مركز اسرا ،قم،1381 ش، ص 201.

2.  صادقی،پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.

 3.  جوادی آملی  تفسیر موضوعی قرآن كریم،  نشر مركز اسرا، قم 1378ش.ج 9، ص 20-22.

4. علامه طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 205.

5.آل عمران(3)آیه42.

6.مؤمنون(23)آیه50.

7.تحریم(66)آیه12.

8. مائده(5)آیه75.

9.علامه طباطبایی،المیزان،نشر جامعه مدرسین قم،ج3، ص 188.

ند با پيامبر(ص) به واسطه جبريلولي با حضرت موسي بي‌واسطه صحبت مي کرد؟
برخلاف آنچه در پرسش تصور شده خداوند با موسي به طور مستقيم سخن نگفته بلكه از فراسوي حجاب با او سخن گفت ولي با پيامبر خاتم بدون حجاب سخن گفته است .

 چرا خداوند با پيامبر(ص) به واسطه جبريل صحبت ميكرد(با توجه به شأن پيامبر) ولي با حضرت موسي به طور بيواسطه صحبت ميكرد؟

 

 

   برخلاف آنچه در پرسش تصور شده خداوند با موسي به طور مستقيم سخن نگفته بلكه از فراسوي حجاب با او سخن گفت ولي با پيامبر خاتم بدون حجاب سخن گفته است و به طور كلي در اين باره در چند محور نكته هاي بيان ميشود:

1- قرآن كريم ميگويد كه خداوند به يكي از سه راه با بشر سخن مي گويد:

"و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا فيوحي باذنه ما يشاء انه علي حكيم؛ (1)

هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد، جز از راه وحي يا از فراسوي حجابي، يا فرستاده بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحي نمايد، آري اوست بلند مرتبه سنجيده كار".

بر اساس اين آيه معلوم ميشود كه گاهي به انبيا پس از رسيدن به مقام فنا في الله و بقا بالله، بدون واسطه به سوي آنان وحي ميشود. بدون واسطه جبرئيل خداوند وحي را بر قلب پيامبرش القا ميكند. نظير آنچه نصيب پيامبر ختمي مرتبت شد كه در قرآن كريم آمده: "دنا فتدلي، فكان قاب قوسين او ادني، فاوحي الي عبده ما اوحي؛ (2) نزديك آمد و نزديكتر شد تا فاصلهاش به اندازه طول دو كمان يا نزديك تر شد، آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحي كند، وحي فرمود". اين همان وحي بيواسطه است كه از آن به تكلم و گفتگوي بيواسطه ياد ميشود.

و گاهي خداوند با انبيا به واسطه جبرئيل و يا از فراسوي حجاب ديگر سخن ميگويد: نظير آنچه در وادي ايمن نصيب حضرت موسي شد. خداوند از فراسوي درخت با موسي سخن گفت.(3)

گاهي خداوند با فرستادن پيامبران و در واقع از طريق آن ها و به واسطه آنان با بندگان خود سخن ميگويد.

بنابراين بر اساس آيه ياد شده خداوند تنها به يكي از سه طريق ياد شده، يعني وحي مستقيم، فراسوي حجاب، به واسطه فرشته وحي با انبيا سخن مي گويد و آن ها با بشر سخن ميگويند. فرض ديگري در كار نيست.(4) گفتني است كه اين تكلم اگر چه به معناي عادي و معمول تكلم آن گونه كه بين ما انسان ها جريان دارد نيست و آن تعريف اعتباري و معمول سخن گفتن بين مردم را ندارد. ولي خواص و آثار آن را دارد. يعني كلام الهي عبارت است از آنچه كه معناي مقصود الهي را براي پيامبرش كشف مي كند.(5)

مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مي گويد: منظور از اين كه خدا با موسي سخن گفت: اين است كه خداوند اتصال و ارتباط خاصي بين مخاطبش و عالم غيب ايجاد كرده به طوري كه آن حضرت با مشاهده بعضي از آفريده هاي الهي، به معناي مقصود خداوند پي مي برد، و به آن منتقل مي شد بلكه ممكن است پي بردن و انتقال به معنا همزمان باشد با وجود اصواتي كه آنها را در خارج يا در گوش او يا در غير آن ايجاد مي كرد.(6)

در جاي ديگر مي گويند: آية شريفه "فلما آتاها نودي من شاطي الوادي الايمن في البقعة المباركه من الشجره"(7) دلالت دارد بر اين كه درخت به نوعي مبدأ ندا و تكلم بود. ولي بايد توجه داشت كه كلام الهي، قائم به درخت نبود، مانند سخنان ما كه قائم به وجود ماست. پس در واقع درخت حجابي بود كه خدا از وراي آن با موسي تكلم كرد.(8)

در نتيجه مي توان گفت در ديدگاه درست، سخن گفتن خداوند با انبيا در دنيا يا غير آن مانند آنچه در مورد حضرت موسي يا رسول خدا نقل شده، به شكل معمول ومتعارف آن نبوده كه صدايي از مجرايي مانند دهان خارج شود و قابل حس توسط گوش عادي باشد و گرنه لازم بود در وحي هايي كه مستقيماً و بي واسطه يا حتي به واسطه جبرئيل كه موجودي مجرد وغير مادي است، بر رسول خدا نازل مي شد، ساير اصحاب نيز قادر به شنيدن آن كلام باشند؛ در حالي كه اين گونه نبود.

بلكه سخن گفتن خداوند به معني القاي حقيقت معنا در جان رسولش بوده؛ يعني نتيجه آنچه در گفتگوهاي عادي ما براي انتقال معنا ومقصود رخ مي دهد، در تكلم خداوند به بالاترين شكل ولي بي واسطه رخ مي داد؛ هر چند چنان كه از علامه طباطبايي نقل شد، بعيد نيست در برخي از اين موارد در كنار انتقال معني، نوعي ايجاد و خلق الفاظ هم وجود داشته و اين محال نيست كه خداوند همانند ايجاد همه موجودات ممكن، الفاظي را هم بي دخالت زبان و حنجره ايجاد كند و واقعاً اصوات و الفاظ حسي به گوش پيامبر نيز منتقل شود.

پينوشتها:

1. شورا(42) آيه 51.

2. نجم(53) آيه 8-10.

3. قصص(28) آيه 30.

4. جلوههاي قرآني در نگاه امام خميني، ص 48، نشر موسسه آثار امام خميني، 1388 ش.

5. الميزان، ج 2، ص314-315. نشر جامعه مدرسين قم 1383 ش.

6. همان، ج8، ص244-245.

7. قصص(28) آيه20.

8. الميزان، ج16، ص 138-139. نشر پيشين.

صفحه‌ها