پرسش وپاسخ

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟
چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي (1) ( طبق اين فرض كه مراد نماز ظهر است) چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

در شأن نزول اين آيه نقل شده كه: «جمعي از منافقان گرمي هوا را بهانه براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمي‏كردند و به دنبال آنها بعضي از مؤمنين نيز از شركت در جماعت خودداري كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت، پيغمبر اكرم (ص) از اين جهت ناراحت بود حتي آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثي از «زيد بن ثابت» نقل شده كه پيامبر (ص) در گرماي فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مي‏گذارد و اين نماز براي اصحاب و ياران سخت‏ترين نماز بود، به طوري كه گاه پشت سر پيامبر (ص) يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفته‏ام خانه كساني را كه در نماز ما شركت نمي‏كنند بسوزانم، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با جماعت) تاكيد كرد.(2)

پي نوشت ها:

1. «حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ»(بقره(2) آيه 238) «در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطي [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا بپاخيزيد».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏2، ص 205.

قرآن قبل از نزول چگونه بوده است؟
منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

 در تفسير الميزان اشاره اي به خواندني نبودن قرآن قبل از ظهورشده است. آيا قبل از نزول چگونه بوده است؟

منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

قرآن كريم به شهادت آياتش يك نزول دفعي داشته كه در شب قدر واقع شده و يك نزول تدريجي كه در طول دوران 23 ساله بعثت صورت گرفته است.

در اين كه نزول قرآن در شب قدر چگونه بوده و چطور اين نزول دفعي و يكباره با نزول تدريجي قابل جمع است، از قديم بين مفسران بحث بوده و هر كدام در جمع اين دو تلاش كرده و راه حل هايي ارائه كرده اند.

علامه طباطبايي درچند جا از تفسير الميزان به اين موضوع پرداخته و ضمن نقل نظر مفسران گذشته، به نقد آنها پرداخته و آنها را نپذيرفته و نظريه جديدي ارائه كرده است. ايشان با استناد به آياتي از قرآن، قرآن را داراي حقيقت واحده اي شمرده كه آن حقيقت واحده، بسيط و مجرد بوده، در قالب لفظ و آيه و سوره و جزء نيست و آن حقيقت متعالي بوده، در لوح محفوظ و برتر از درك و فهم و لمس انسان هاي عادي است و آن حقيقت واحده كه وقتي تفصيل داده شود و تنزل يابد و در قالب لفظ و سوره و آيه در آيد، همين قرآن موجود نزد ما مي شود، در شب قدر بر قلب پيامبر القا شده است. صورت تنزل يافته قرآن و جامه لفظ پوشيده و تفصيل يافته قرآن به آيه و سوره نيز در مدت 23 سال بعثت توسط جبرئيل به قلب پيامبر القا گرديده است. (1)

با پذيرش اين نظريه روشن است كه گرچه حقيقت قرآن بر پيامبر (ص) به صورت دفعي نازل شده اما پيامبر (ص) به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ از آنها آگاه نشده و لذا در نزول تدريجي است كه اين حقيقت به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ ظهور و بروز دارد.

پي نوشت ها:

1. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏2، ص: 16

چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟
ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود ...

 چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟

از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است. حضرت موسی وقتی از مدین به سوی مصر می آمد، شب هنگام كه راه را گم كرده بود، در طور آتشی دید. در آن جا خطاب خدا به وی رسید. به دعوت فرعون و نجات بنی اسرائیل مأموریت یافت. برای گرفتن تورات هم چهل شب به طور به مناجات رفت تا خدا الواح تورات را بر او نازل كرد. در مورد قرآن هم تصریح شده كه نزول دفعی آن در شب مبارك قدر بوده است.

ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود، زیرا بنده از همه مشغولیت ها بریده و به تمام قلب به سوی خدا رو كرده و با همه وجود، متوجه درگاه خداست.

علامه طباطبایی در مورد میقات شبانه حضرت موسی می نویسد:

حساب را  روي شب‏ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت موسي روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد حساب روي روزها برده مي‏شود، نه شب‏ها، شايد براي اين است كه غرض از ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب‏ها اختصاص بيش تري براي اين كار داشته و حواس انسان جمع‏تر و نفس براي انس گرفتن آماده‏تر است، آن هم در چنين مناجاتي كه در آن تورات نازل شده است. هم چنان كه در باره رسول خدا (ص) فرموده:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ (1)

اي جامه بر خود پيچيده ، شب را زنده بدار ، مگر اندكي را ... ما به تو سخني دشوار را القا خواهيم كرد. شب‏هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده‏تر است و بيان سخن را استوار دارنده‏تر كه كارهاي تو در روز بسيار است. (2)

پس چون در شب بنده به درگاه خدا قرب بیش تری پیدا می كند، برای پذیرش وحی آمادگی بیش تر دارد. از این رو خداوند قرآن را در شب قدر به قلب پیامبر نازل كرده است.  

پی نوشت ها :

1. مزمل ( 73) آیه 1-7.

2. طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج ‏8، ص 303.

ين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟
معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست ...

ين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟

یکی از مطالب بی فایده میان متکلمان مسلمان،فرقه ها و مکاتب در سابق این بوده که آیا قرآن قدیم است یا حادث، جایگاه این بحث بیش تر میان دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله ( كه هر دو از اهل سنت است ) بود. آنان به این گونه  بحث ها دامن می زدند. بر اثر تحلیل های نادرستی که القا می کردند، جنگ های زیادی بر پا شد. البته جای طرح این گونه مباحث،مربوط به علم کلام و در حوزه عقاید و به نوعی به تفاوت فهم بعضی از آیات قرآن هم به قرآن مرتبط است ولی در واقع سوال شما این نیست لذا به اصل سوال شما پاسخ می دهیم و اطاله کلام نمی کنیم:

معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست و معنى باقى و ابدى آنست كه هميشه خواهد بود و براى وجودش انتهائى نيست. (1)

مقصود از محدث و حادث تازه بودن و نو بودن آن است، و هر چيز نوى البتّه حادث‏ است و قديم نيست. (2)

اگر منظور از كلام اللَّه محتوا و مضمون آن است، بطور قطع قديم است يعنى هميشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار هميشه به آن احاطه داشته است.

و اگر منظور اين الفاظ و اين كلمات و اين وحى است كه بر پيامبر (ص) نازل شده، آن هم بدون شك" حادث" است.

كدام عاقل مى‏گويد الفاظ و كلمات ازلى است؟ يا نزول وحى بر پيامبر (ص) از آغاز فرمان رسالت نبوده؟ بنا بر اين ملاحظه مى‏كنيد هر طرف بحث را بگيريم روشن است.

به تعبير ديگر قرآن الفاظى دارد و معانى، الفاظش قطعا حادث است و معانيش قطعا قديم، بنا بر اين جايى براى جر و بحث نيست. (3)

قرآن كريم را اگر بدان جهت در نظر بگيريم كه عبارت است از آياتى خواندنى و دلالت مى‏كند بر معانى ذهنى مانند ساير كلمات، قرآن نه حادث است ،نه قديم، بلکه به وساطت حدوث اصوات كه معنون به عنوان كلام و قرآن اند ،حادث است.

 اگر بدان جهت در نظر گرفته شود كه معارفى است حقيقى و در علم خدا، مانند علم خدا به ساير موجودات، قديم خواهد بود، چون خود خدا قديم است . به اين حساب اگر مى ‏گوييم قرآن قديم است، معنايش اين است كه علم خدا قديم است. هم چنان كه‏ مى‏گوييم زيد حادث، قديم است .

لذا نظر عموم علمای ما این است که بحث ‏هايى كه در باره قدیم و حادث بودن قرآن به راه انداخته بودند، بحث ‏هايى بى‏فايده بود، زيرا اگر كسی كه مى‏گويد قديم است، مقصودش از قرآن حروفى باشد كه خواندنى است و صوت هايى رديف شده و تركيب يافته و بیانگر معانى خويش است و مى‏خواهد بگويد چنين قرآنى مسبوق به عدم نبوده، بر خلاف وجدان خود سخن گفته است.اگر مقصودش اين است كه خدا عالم به آن بوده و به عبارت ديگر علم خدا به قرآن قديم بوده، اين اختصاص به قرآن ندارد تا منّتش را بر قرآن بگذاريم، بلكه علم خدا به تمامى موجودات قديم است، چون ذاتش قديم است و علمش هم عين ذاتش است، زيرا مقصود از علم مورد بحث علم ذاتى است. (4)                     

پی نوشت :

1. طيب عبد الحسين، كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام‏، ‏ناشر كتابخانه اسلام،‏ سال1362 ش‏،نوبت چهارم،‏ ص 62.

‏2. دكتر حلبى على اصغر، ‏تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ناشر انتشارات اساطير تهران، ‏سال 1376 ش،‏نوبت دوم‏.

3. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏13، ص358.

4. طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات جامعه مدرسین قم، سال 1374 ش، چاپ پنجم ، ج‏14، ص351.

قرائت دسته جمعي چه حكمي دارد؟
بهتر است دعا ها و ادعيه به همان صورتي كه وارد شده است خوانده شود و جملاتي از آن را تكرار نكنند.

تكرارفرازهايي از زيارت عاشورا مثل "يا اباعبدالله"كه هنگام قرائت دسته جمعي چه حكمي دارد؟

بهتر است دعا ها و ادعيه به همان صورتي كه وارد شده است خوانده شود و جملاتي از آن را تكرار نكنند. (1)

پي نوشت ها:

1. آيه الله مكارم شيرازي، ناصر، الفتاوي الجديده، انتشارات مدرسه امام علي بن ابي طالب(ع)، ج 3، ص 513

علامه مجلسی: خاصه وعامه گفته اندکه اسب برتن آن مظلوم تاختند اصلی ندارد
آنچه خاصه و عامه گفته اند مبنی بر اسب تازاندن بر بدن اباعبدالله اصل دارد و اصل آن هم محكم است ...

قضیه اسب دوانیدن بربدن امام حسین

شرح : در جلد سوم اصول کافی باب ولادت امام حسین (ع)قضیه هفتم در شرحی که علامه مجلسی در آخرکتاب گفته(189)این قضیه دلالت دارد بر اینکه آنچه خاصه و عامه گفته اندکه اسب برتن آن مظلوم تاخته اند اصلی ندارد. این چگونه با آنچه شایع است در مورد اینکه بربدن اسب دوانیده اند توضیح داده می شود؟

در روایات تاریخی آمده كه ابن سعد بعد از به شهادت رساندن امام برای خوش خدمتی تصمیم به تازاندن اسب بر بدن امام گرفت و برای این منظور داوطلب خواست و ده نفر آماده شدند و این كار را كردند و بر آن افتخار نمودند و از ابن زیاد بر این كار جایزه گرفتند و بعد ها به وسیله مختار كشته شدند.

سید بن طاووس و ابن نما در كتب مقتل خود این جریان را نقل كرده اند و اسامی را ذكر كرده اند. (1)

در كافی هم روایتی آمده كه وقتی ابن سعد تصمیم به این جنایت گرفت و داوطلبانی برای این كار تعیین نمود، فضه خادمه به حضرت زینب عرض كرد كه "سفینه" غلام آزاد شده پیامبر سوار بر كشتی بوده كه طوفان زده و شكسته شده و او به ساحل جزیره ای افتاده و در آنجا با شیری مواجه شده و وقتی خود را غلام آزاد شده پیامبر معرفی كرده، شیر به او احترام گذاشته و او را تا كنار جاده همراهی كرده است. بعد از حضرت اجازه گرفته و به سراغ آن شیر می رود و او را به كمك می طلبد و وقتی سواران برای تاختن بر بدن می آیند، با شیر مواجه می شوند و جرأت بر اقدامی نمی نمایند. (2)

به نظر می رسد همچنان كه علامه مجلسی گفته (3)، بین این مطلب (اسب تازاندن بر بدن مبارك كه در تاریخ ها آمده) و بین آن حدیث كافی كه دلالت دارد این اتفاق نیفتاده، منافاتی نیست؛ زیرا طبق حدیث كافی و نقل تاریخ، عمر  بن سعد ملعون چنین تصمیمی گرفت و داوطلب خواست و ملعون های مورد اشاره اعلام آمادگی كردند و برای تاختن بر بدن سوار شدند و به سوی بدن تاختند، ولی هم چنان كه در روایت كافی آمده با شیری مواجه شدند كه بر بالین اباعبدالله بود و به همین جهت جرأت چنین كاری را نكردند و به فرمان عمر بن سعد ، جریان شیر را كتمان كردند و مدعی شدند بر بدن اسب تازانده اند و مختار هم آنان را به خاطر داوطلب شدن و افتخار بر عملی كه (قصد داشتند. ولی نتوانستند انجام دهند اما) ادعایش را داشتند و بدان مفتخر بودند و بر آن جایزه گرفته بودند، مجازات كرد.

بنا بر این آنچه خاصه و عامه گفته اند مبنی بر اسب تازاندن بر بدن اباعبدالله اصل دارد و اصل آن هم محكم است؛ فقط در این بین یك معجزه اتفاق افتاده كه نگذاشته آنان نقشه شوم خود را عملی كنند و آن ها با این وجود این معجزه ، آن را كتمان كرده و مدعی شده اند تصمیم شوم خود را عملی كرده اند و این بسیار اتفاق می افتد كه ظالمان و قدرتمندان تصمیم بر ظلمی می گیرند كه موفق به انجامش نمی شوند؛ ولی به دروغ مدعی می شوند آن كار را كرده اند تا هیمنه شان شكسته نشود.

پی نوشت ها:

1. أحمد حسين يعقوب،كربلاء، الثورة والمأساة، اول، بیروت، الغدیر للطباعه و النشر، 1418 ق، ص 342 - 343 به نقل از: تاريخ الطبري، ج 6 ،ص 161؛ والكامل لابن كثير، ج 4 ،ص 33 ؛ومروج الذهب للمسعودي ،ج 2 ،ص 91؛ والخطط للمقريزي، ج 2 ، ص 281؛ والبداية والنهاية لابن الأثير، ج 8 ،ص 189؛ و تاريخ الخميس، ج 3 ، ص 333 ، و مناقب ابن شهرآشوب، ج2 ، ص 224 .

2. كلینی، كافی، پنجم، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1362 ش، ج 1، ص 465.

3. مجلسی، مرآه العقول، دوم، تهران، دار الكتب الاسلامیه،1363 ش ، ج5، ص 371.

علت اینكه می گویند برای زیارت امام حسین( ع )عطر نزنید چیست؟
این كه عطر نزنید، در روایات نیامده است؛ بلكه در روایات آمده كه جابر پس از آن كه غسل كرد و لباس پاكیزه پوشید، از طیب و ماده خوشبویی به نام "سعد" استفاده كرد

علت اینكه می گویند برای زیارت امام حسین( ع )عطر نزنید چیست؟

در روایات آمده است:

«إذا أتيت أبا عبد الله (عليه السلام) فاغتسل علي شاطئ الفرات ثم ألبس ثيابك الطاهرة». (1)

«ان أربعة آلاف ملك عند قبر الحسين عليه السلام شعث غبر يبكون إلي يوم القيامة بينهم». (2)

«إذا أردت زيارة الحسين (عليه السلام) فزره وأنت حزين مكروب شعث مغبر جائع عطشان». (3)

«وَ لَا تَدَّهِنْ وَ لَا تَكْتَحِلْ حَتَّي تَأْتِيَ الْفُرَاتَ‏ وَ أَقِلَّ مِنَ الْكَلَامِ وَ الْمِزَاحِ وَ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَي وَ إِيَّاكَ وَ الْمِزَاحَ وَ الْخُصُومَة». (4)

بر اساس این روایات، امام حسین(ع) در حالی كه تشنه و گرسنه و غبار آلود و... بود، به شهادت رسید و ملائكه موكل قبر در تأسی به حالت ایشان در عاشورا، با همین حالت در قبر ایشان موكل و خدمتگزار هستند. مستحب است كه زیارت كنندگان قبر شریف، برای تأسی به حضرت و یادآوری حالات ایشان، با تشنگی و گرسنگی و غبار آلود و االبته با زدودن ناپاكی های ظاهری از خود و غسل زیارت و پوشیدن لباس های پاك، به زیارت بروند.

این كه عطر نزنید، در روایات نیامده است؛ بلكه در روایات آمده كه جابر پس از آن كه غسل كرد و لباس پاكیزه پوشید، از طیب و ماده خوشبویی به نام "سعد" استفاده كرد. (5)

 

پی نوشت ها:

1. كلینی محمد بن یعقوب، كافی، پنجم، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1363 ش، ج 4، ص 576.

2. صدوق، ثواب الاعمال، دوم، قم، شریف الرضی، 1368 ش، ص 87.

3. كافی، همان، ص587.

4. ابن قولویه، كامل الزيارات، اول، نجف، مرتضوی، 1356 ق، ص 225.

5. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، سیزدهم، قم، هجرت، 1378ش، ج 1، ص 819.

رابطه با فرد بي نماز چطور بايد باشد؟
با توجه به اصول و قواعدي عمومي كه از مجموع آيات و روايات استفاده مي شود بايد بگوييم كه شخص بي نماز كسي است كه مهمترين معروف دين خود را رها کرده است...

رابطه با فرد بي نماز چطور بايد باشد؟ با بيان احاديث و آيات قرآن و منابع؟

آيه يا حديثي كه به صورت اختصاصي حكم رابطه با مسلمان تارك الصلاه را بيان كرده باشد ما نيافته ايم، ولي با توجه به اصول و قواعدي عمومي كه از مجموع آيات و روايات استفاده مي شود بايد بگوييم كه شخص بي نماز كسي است كه مهمترين معروف دين خود كه ستون خيمه دين وي است (1)يعني نماز را رها كرده است همان نمازي كه در روايات آمده كه اولين عملي كه در روز قيامت حسابرسي مي گردد نماز است اگر قبول درگاه الهي واقع شود سراغ بقيه اعمال مي روند و اگر مقبول واقع نشود و نصاب قبولي را كسب نكند سراغ بقيه اعمال نمي روند (2)و لذا مي بينيم كه در برخي روايات شخص تارك الصلاه كافر دانسته شده است (3) البته نه بدين معنا كه همه آثار و احكام كافر را داشته باشد و همچون كافر نجس باشد يا ساير احكام كافر را داشته باشد، بلكه برخي عواقب كفر مشمول تارك الصلاه نيز مي گردد به عنوان نمونه چنانكه عاقبت كفر آتش جهنم است عاقبت ترك نماز هم آتش جهنم است. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد كه در روز قيامت وقتي بهشتيان از دوزخيان درباره علت جهنمي شدن آنها سؤال مي كنند اولين پاسخي كه مي دهند اين است كه: « قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»(4) مي‏گويند: «ما از نمازگزاران نبوديم»

با توجه به اين اوصاف وظيفه اي كه ما نسبت به تارك نماز داريم امر به معروف (نماز) و نهي از منكر (ترك نماز) وي است و روشن است كه امر به معروف و نهي از منكر براي همه افراد و همه اعصار و همه شرايط يكسان نيست. برخي با خنده رويي و روي خوش نشان دادن ترغيب به نماز مي شوند و برخي با قطع رابطه و ترشرويي و روشن است كه تا زماني كه مي توانيم با روي خوش افراد را امر به معروف كنيم نمي توانيم با قطع رابطه و امثال آن امر به معروف كنيم چنانكه خداوند متعال در خصوص پيامبر (ص) مي فرمايد:« فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك...»(5)  «به (بركت) رحمت الهي، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده مي‏شدند»

البته ناگفته نماند كه مسائل مذكور در خصوص افرادي است كه از روي سهل انگاري نماز را ترك كرده اند. اما اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه نماز جزء دين نيست و عمدا با اين اعتقاد نماز نخواند چنانچه بداند نماز ضروري دين است و انكار نماز به انكار رسالت پيامبر (ص) برگردد، كافر و نجس است.(6)

البته در بين عموم افرادي كه تارك الصلاه هستند اين حالت به ندرت اتفاق مي افتد و لذا نبايد هر بي نمازي را اتهام كفر و نجاست بزنيم. چنانكه نبايد در قبال بي نمازي آنها بي تفاوت باشيم. زيرا اين بي تفاوتي ها به نوعي  تأييد ايشان در عدم التزام به امور ديني و تأييد گناه آنان است.

پي نوشت ها:

1. « الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‏» (برقي، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، قم، دار الكتب الإسلامية، 1371ق، ج‏1، ص286)

2. « أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ عَلَي الصَّلَاةِ فَإِذَا قُبِلَتْ قُبِلَ مِنْهُ سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِذَا رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ عَلَيْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ.» (شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1404ق، ج‏1، ص 208) « اولين چيزي كه بندگان بواسطه آن حسابرسي مي گردند نماز است. اگر نماز مقبول واقع شد ساير اعمال نيز مقبول واقع مي شود و اگر نماز قبول نشد ساير اعمال نيز قبول نمي شود»

3. ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 هق، ج‏2، ص 279.

4. مدثر(74) آيه 43.

5. آل عمران(3) آيه 159.

6. يزدي، سيد محمد كاظم، العروة الوثقي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1409 هق، ج، ص 67.

ويژگي هاي خاص ديگر تربت چيست؟
سجده بر خاك قبر امام حسين (ع) زمين را تا هفت طبقه نوراني مي‌كند. هر كس تسبيحي از گِل قبر حسين (ع) همراه داشته باشد همواره تسبيح گو محسوب مي‌‌شود ...

مي دانم كه يكي از ويژگي هاي استفاده از خاك تربت امام حسین علیه السلام ، مورد قبول واقع شدن نماز است

ويژگي هاي خاص ديگر تربت چيست؟

براي تربت امام حسين(ع) آثار بسياري در روايات ذكر شده از جمله اينكه فقهاي شيعه در باب چيزهايي كه سجده بر آن صحيح است، آورده اند كه سجده بر تربت امام حسين(ع) داراي فضيلت زيادتري است.

در مورد قبول شدن نماز بخاطر سجده بر تربت امام حسين(ع) مرحوم حاجي نوري اين مطلب را از مرحوم شهيد نقل كرده كه:

«عَنِ الشَّهِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّ السُّجُودَ عَلَي التُّرْبَةِ الْحُسَيْنِيَّةِ تُقْبَلُ بِهِ الصَّلَاةُ وَ إِنْ كَانَتْ غَيْرَ مَقْبُولَةٍ لَوْ لَا السُّجُودُ عَلَيْهَا»(1)؛ از شهيد رحمه الله عليه كه سجده بر تربت امام حسين(ع) سبب قبولي نماز مي شود. اگر چه نمازي باشد كه مورد قبول نباشد اگر سجده بر تربت نبود.

اما در روايات آثار ديگري براي سجده بر تربت آن حضرت نقل شده است از جمله امام صادق (ع) فرمودند: «مَنْ أَدَارَ سُبْحَةً مِنْ تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ (ع) مَرَّةً وَاحِدَةً بِالِاسْتِغْفَارِ أَوْ غَيْرِهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ أَنَّ السُّجُودَ عَلَيْهَا يَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعَ » (2) كسي كه يك دور و يك بار با تسبيحي كه از تربت امام حسين(ع) درست شده، استغفار كند هفتاد مرتبه براي او منظور مي گردد و سجده  بر تربت امام حسين (ع) نيز موجب برداشته شدن، هفت حجاب (بين بنده وخدا)  مي شود.

همچنين امام صادق (ع) فرمود: « السجود علي طين قبر الحسين (ع) ينوّر إلي الارضين السبعه و من كانت معه سبحه من طين قبر الحسين (ع) كتب مسبّحاً و ان لم يسبح بها»(3)؛ سجده بر خاك قبر امام حسين (ع) زمين را تا هفت طبقه  نوراني ميكند. هر كس تسبيحي از گِل قبر حسين (ع) همراه داشته باشد همواره تسبيح گو محسوب مي‌‌شود  گرچه مشغول  ذكر نباشد.

تربت سيد الشهدا(ع) علاوه بر فضيلت سجده بر آن، فضيلت هاي ديگري نيز دارد از جمله تسبيح تربت كه در دو روايت فوق به فضيلت آن اشاره شده و در روايت ديگري امام جعفر صادق (ع) مي فرمايند: «مَنْ سَبَّحَ بِسُبْحَةٍ مِنْ طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) تَسْبِيحَةً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَرْبَعَمِائَةِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَرْبَعَمِائَةِ سَيِّئَةٍ وَ قُضِيَتْ لَهُ أَرْبَعُمِائَةِ حَاجَةٍ وَ رُفِعَ لَهُ أَرْبَعُمِائَةِ دَرَجَةٍ...»(4)؛ هر كه تسبيح را به وسيله آنچه كه از تربت امام حسين (ع) ساخته شمارش كند، خداوند چهار صد حسنه براي او ثبت مي‏كند و چهار صد گناه از او مي‏بخشد و چهار صد حاجت او را برآورده مي‏سازد و درجات او را چهار صد مرتبه بالا مي‏برد.

امام موسي كاظم (ع) نيز مي فرمايند: «لَا يَسْتَغْنِي شِيعَتُنَا عَنْ أَرْبَعٍ خُمْرَةٍ يُصَلِّي عَلَيْهَا وَ خَاتَمٍ يَتَخَتَّمُ بِهِ وَ سِوَاكٍ يَسْتَاكُ بِهِ وَ سُبْحَةٍ مِنْ طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) فِيهَا ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ حَبَّةً مَتَي قَلَّبَهَا فَذَكَرَ اللَّهَ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ حَبَّةٍ أَرْبَعُونَ حَسَنَةً وَ إِذَا قَلَّبَهَا سَاهِياً يَعْبَثُ بِهَا كُتِبَ لَهُ عِشْرُونَ حَسَنَةً(5)؛ شيعة ما از چهار چيز بي‏نياز نمي‏باشد سجّاده‏اي كه در آن نماز بگزارد، انگشتري كه در دست كند، مسواكي كه با آن به نظافت دندانها بپردازد، و تسبيحي كه از تربت امام حسين (ع) ساخته باشد و در آن سي و سه دانه باشد، پس اگر با آن ذكر بگويد براي هر دانه‏اش چهل حسنه نوشته مي‏شود و اگر ذكر نگويد و آن را فقط بگرداند، براي او بيست حسنه نوشته مي‏شود.

يكي ديگر از ويژگي هاي تربت امام حسين(ع) اين است كه خوردن هر خاكي حرام است اما خوردن خاك قبر ايشان براي شفا و به اندازه ضرورت جايز است و خداوند شفا را در تربت آن حضرت قرار داده است. امام صادق در اين زمينه فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَوَّضَ الْحُسَيْنَ (ع) مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْإِمَامَةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ وَ لَا تُعَدُّ أَيَّامُ زَائِرِيهِ جَائِياً وَ رَاجِعاً مِنْ عُمُرِهِ»(6)؛ خداوند در ازاي كشته شده امام حسين(ع) به او ويژگي هايي داد: امامان از ذريه او هستند، در تربتش شفا قرار داد، دعا نزد قبرش به اجابت مي رسد و ايام زيارت ايشان جزء عمر انسان حساب نمي شود.

پي نوشت ها:

1. نوري، حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، موسسه آل البيت، ج‏4، ص 12.

2. حر عاملي، وسائل‏الشيعة، موسسه آل البيت، ج6، ص456.

3. همان، ج5، ص366.

4. مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، چاپ بيروت، ج‏82، ص 341.

5. همان، ص340.

6.  وسائل الشيعه، ج14، ص423.

در اين خصوص روايتي هم وجود دارد؟
امام باقر(ع) و صادق(ع): ... بهشت پرطراوت و زيباي خدا را بر چنين انسان با ايمان و شايسته كرداري تضمين مي‏كنيم.

آيا عزاداري هر چند كه از روي ريا باشد پذيرفته است؟ در اين خصوص روايتي هم وجود دارد؟

وَ رُوِّيتُ عَنِ الْأَئِمَّه الصَّادِقِينَ(ع) قَالُوا مَنْ بَكَي أَوْ أَبْكَي غَيْرَهُ وَ لَوْ وَاحِداً ضَمِنَّا لَهُ عَلَي اللَّهِ الْجَنَّه وَ مَنْ لَمْ يَتَأَتَّ لَهُ الْبُكَاءُ فَتَبَاكَي فَلَهُ الْجَنَّه: (1) از امامان نور امام باقر(ع) و صادق(ع) آورده‏اند كه: كسي در سوگ حسين(ع) بگريد و يا ديگري- گر چه يك تن - را با يادآوري مصائب و رنج‏هاي ما در راه خدا بگرياند، ما بهشت پرطراوت و زيباي خدا را بر چنين انسان با ايمان و شايسته كرداري تضمين مي‏كنيم.

و هر آن كس هم كه گريه‏اش نيامد و نتوانست ديگران را بگرياند؛ امّا حالت و هيئت سوگواران را بر خود گيرد و بسان آنان براي حسين(ع) سوگواري نمايد، باز هم بهشت پرطراوت و زيبا بر او زيبنده مي‏شود.

براي عزاي امام حسين(ع) حداقل كاري كه مي توان كرد، تباكي است، يعني خود را به گريه زدن. تباكي مي تواند به قصد ريا و خود نمايي باشد و مي تواند براي خدا باشد، همان طوري كه گريه چنين است. تباكي يك عمل است. ريا و اخلاص مربوط به دل است.

اين عمل بستگي به نيت شخص دارد. اگر بلند گريه كردن به نيت خودنمايي باشد، ريا و گناه است. عمل را باطل مي كند.

گريه در فرهنگ عاشورائيان سلاح هميشه برّاني است كه فرياد اعتراض به ستمگران را دارد. اشك زبان دل است و گريه فرياد عصر مظلوميت، رسالت اشك نيز پاسداري از خون شهيد است. به تعبير حضرت امام خميني "گريه كردن در عزاي امام حسين، زنده نگهداشتن نهضت است. گريه بر مظلوم، فرياد مقابل ظالم است". (2)

ريا در هر عبادتي حرام محسوب ميشود چه در عزاداري امام حسين باشد يا در عبادات ديگر فرقي نمي كند و هيچ روايتي نداريم كه ريا در جائي جايز باشد و آنچه در روايات است عكس اين است و تاكيد مي كند كه ارزش اعمال به نيت و به ميزان اخلاص آن است؛ ولي تظاهر به عزاداري امام حسين(ع) و تعظيم شعائر دين به قصد قربت جايز بلكه مستحب است، مثل اين كه پرداختن صدقه آشكار قربه الي الله براي تشويق ديگران همان طور كه در قرآن آمده، مستحب است. (3)

پس اگر در شام دادن قصدش فقط مردم باشد هيچ بهره اي نمي برد. اما اگر قصدش لله باشد؛اما اين كار را علني و به منظور تشويق ديگران انجام دهد ثواب مي برد.

پي نوشت:

1. مثير الأحزان‏، ابن نما حلي‏، ناشر مدرسه امام مهدي‏، چاپ قم‏، سال 1406 ق‏، نوبت سوم‏ ص 14؛ اللهوف علي قتلي الطفوف‏، سيد ابن طاوس‏، ناشر جهان‏، مكان چاپ تهران‏، سال 1348 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ص 11.

2. صحيفه نور، امام خميني، ج 8، ص 70.

3. شيرازي، ناصر مكارم، استفتاءات جديد(مكارم)، انتشارات مدرسه امام علي بن ابي طالب(ع)، قم، دوم، 1427 هق، ج، ص 503.

صفحه‌ها