۱۴۰۰/۰۵/۰۶ ۰۰:۱۰ شناسه مطلب: 98350
پرسش:
امام علي (ع) به هر دليلي که رضايت به اجحاف حقش در غدير خم توسط سه خليفه شد که کاري با آن ندارم؛ اما چرا حتي در يک جا از کتاب منسوب به وي باآنهمه خطبه و نامه اسمي از غدیر خم و آنچه آن روز اتفاق افتاد نياورده است؟
پاسخ:
براي اين مسئله دلايل متعددي میتوان بيان نمود كه ما به دو مورد از آن اشاره میکنیم:
1. امير مؤمنان علي (ع) صاحب فضايل بسيار و پهلوان جنگهای عرب كه بسياري از بزرگان كفر را در جنگهای بدر، احد، احزاب و ... نابود كرده بود. اینها از سويي موجب حسادت برخي و از سوي ديگر با توجه به فرهنگ جاهلي كه خون را خون میشوید، باعث شد برخي در آن زمان دلي پرکینه از حضرت داشته باشند. حال اگر حضرت بيش از اين و بهصورت مستقيم از واقعهای مانند غدير و ... برحقش اصرار میوزید، ترس آن میرفت كه برخي با اساس اسلام مبارزه كرده و تلاش همهجانبهای بر ضد اسلام صورت دهند. ازاینرو، امام (ع) در انتشار نصوص، آرامش را مراعات میکرد و احتياطاً بر اینکه به اسلام ضربهای نرسد، آن را بهتندی در برابر دشمنان ارائه نمینمود و به جهت حفظ شوكت مسلمانان، حاضر نبود سخت به مقابله برخيزد و گاهي از سكوت و عدم مطالبه حقش میفرمود:
«انسان را بر تأخير درگرفتن حقش عيب نمیکنند. عيب بر آنکسی است كه آنچه حقش نيست، بگيرد». (1)
درنتیجه، اگرچه داستان غدير بهصورت مستقيم در نهجالبلاغه نيامده، اما اين بدان معنا نيست كه در اين كتاب بههیچعنوان از مسئله خلافت بهعنوان نص از جانب خدا و رسول اشاره نشده باشد. حضرت در نهجالبلاغه جرياني را نقل ميفرمايد و آن اینکه: شخصي در حضور جمعي به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حريصي. من گفتم: بلكه شما حریصتر و از پيغمبر دورتريد و من ازنظر روحي و جسمي نزدیکترم. من حق خود را طلب كردم و شما ميخواهيد ميان من و حق خاص من حائل و مانع شويد و مرا از آن منصرف سازيد. آيا آنکه حق خويش را ميخواهد، حریصتر است، يا آنکه بهحق ديگران چشم دوخته است؟ همینکه او را با نيروي استدلال كوبيدم، به خود آمد و نميدانست در جواب من چه بگويد. (2)
به فرموده شهيد مطهري، سخن علي اين نيست كه چرا مرا با همه جامعيت شرايط كنار گذاشتند و ديگران را برگزيدند؛ سخنش اين است كه حق قطعي و مسلّم مرا از من ربودند. بديهي است كه تنها با نص و تعيين قبلي از طريق رسول اكرم - صلیالله عليه و آله - است كه ميتوان از حق مسلّم و قطعي دم زد. صلاحيت و شايستگي، حق بالقوه ايجاد ميكند، نه حق بالفعل؛ و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلّم و قطعي، صحيح نيست. (3) بنابراين، مهم تأكيد بر مسئله خلافت بهعنوان نص از جانب پيغمبر (ص) است كه حضرت در بسياري از خطبهها، ازجمله خطبه معروف شقشقيه، به آن اشارهکرده است. اگرچه بنا به مصالح اشارهشده، نتوانست صريحاً نامي از غدير ببرد.
2. حضرت بااینحال در موارد متعدد به اصل اين قضيه مستقيماً اشارهکرده كه سيد رضي آن را در كتاب خود نياورده است؛ چراکه مرحوم سيد رضي بنا نداشته همه سخنان حضرت را جمعآوری كند؛ بلكه سخناني را كه بر اساس ذوق ايشان در اوج بلاغت و فصاحت بوده، جمعآوری كرده و نام آن را نهجالبلاغه گذاشته است كه اگر بنا بود تمام سخنان آن حضرت را جمعآوری كند، برفرض امكان به ده ها جلد میترسید. ازاینرو، نهجالبلاغه نيز در جهت نقل مطلب مانند ساير كتب روايي يا تاريخي مسلم در اين قضيه است كه میتوان در اين موضوع به آنها استناد كرد؛ مثلاً صاحب كتاب «المراجعات» نوشته است: امير مؤمنان در ايام خلافتش مردم را در رحبه (يكي از محلههای كوفه) جمع نمود و فرمود: سوگند میدهم آن مسلماني را كه مطلبي از پيامبر (ص) در روز غدير شنيده كه بپا خیزد و به آنچه شنيده شهادت دهد؛ اما غیرازآن كس كه با چشمانش آن حضرت را ديده و با گوشهایش سخن او را شنيده، به پا نخيزد. سي نفر از صحابه بپا خواستند كه دوازده نفر آنها از مجاهدان بدر بودند... . (4)
يا در كتاب «الغدير» آمده است: روزي امير مؤمنان (ع) در كوفه سخنراني مينمود. در خلال سخن رو به جمعيت كرد و گفت: شمارا به خدا سوگند ميدهم! هر كس در غدير حاضر بوده و به گوش خود شنيده است كه پيامبر مرا به جانشيني خود برگزيد، بايستد و شهادت بدهد؛ ولي تنها كساني بايستند كه اين مطلب را به گوش خود از پيامبر شنيدهاند، نه آنان كه از ديگران شنيدهاند. در اين موقع، سي نفر از جاي برخاستند و به حديث غدير گواهي دادند.
بايد توجه داشت كه در آن تاريخ، متجاوز از بیستوپنج سال از واقعه غدير ميگذشت و برخي از اصحاب در كوفه نبودند و يا پيش از آن درگذشته بودند و برخي نيز به عللي از دادن شهادت كوتاهي ميورزيدند. (5)
براي اطلاع از بعضي موارد میتوانید به كتاب «الغدير و رهبري امام علي (ع) در قرآن و سنت» (ترجمه المراجعات سيد شرفالدین) مراجعه كنيد.
پینوشتها:
1. نهجالبلاغه، حكمت 166، چاپ دارالهجره.
2. همان، حكمت 171.
3. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 16، ص 465، چ صدرا، تهران، 1378 ش.
4. امامي، محمدجعفر، رهبري امام علي (ع) <ترجمه المراجعات>، ص 326، چ امیرکبیر، 1385 ش.
5. علامه عبدالحسين اميني، الغدير، ج 1، ص 153، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1366 ش.