سوالات ویژه

غدير به‌صورت مستقيم در نهج‌البلاغه نيامده، اما اين بدان معنا نيست كه در اين كتاب به‌هیچ‌عنوان از مسئله خلافت به‌عنوان نص از جانب خدا و رسول اشاره نشده باشد

پرسش:

 امام علي (ع) به هر دليلي که رضايت به اجحاف حقش در غدير خم توسط سه خليفه شد که کاري با آن ندارم؛ اما چرا حتي در يک جا از کتاب منسوب به وي باآن‌همه خطبه و نامه اسمي از غدیر خم و آنچه آن روز اتفاق افتاد نياورده است؟

پاسخ:
براي اين مسئله دلايل متعددي می‌توان بيان نمود كه ما به دو مورد از آن اشاره می‌کنیم:
1. امير مؤمنان علي (ع) صاحب فضايل بسيار و پهلوان جنگ‌های عرب كه بسياري از بزرگان كفر را در جنگ‌های بدر، احد، احزاب و ... نابود كرده بود. این‌ها از سويي موجب حسادت برخي و از سوي ديگر با توجه به فرهنگ جاهلي كه خون را خون می‌شوید، باعث شد برخي در آن زمان دلي پرکینه از حضرت داشته باشند. حال اگر حضرت بيش از اين و به‌صورت مستقيم از واقعه‌ای مانند غدير و ... برحقش اصرار می‌وزید، ترس آن می‌رفت كه برخي با اساس اسلام مبارزه كرده و تلاش همه‌جانبه‌ای بر ضد اسلام صورت دهند. ازاین‌رو، امام (ع) در انتشار نصوص، آرامش را مراعات می‌کرد و احتياطاً بر این‌که به اسلام ضربه‌ای نرسد، آن را به‌تندی در برابر دشمنان ارائه نمی‌نمود و به جهت حفظ شوكت مسلمانان، حاضر نبود سخت به مقابله برخيزد و گاهي از سكوت و عدم مطالبه حقش می‌فرمود:
«انسان را بر تأخير درگرفتن حقش عيب نمی‌کنند. عيب بر آن‌کسی است كه آنچه حقش نيست، بگيرد». (1)
درنتیجه، اگرچه داستان غدير به‌صورت مستقيم در نهج‌البلاغه نيامده، اما اين بدان معنا نيست كه در اين كتاب به‌هیچ‌عنوان از مسئله خلافت به‌عنوان نص از جانب خدا و رسول اشاره نشده باشد. حضرت در نهج‌البلاغه جرياني را نقل مي‏فرمايد و آن این‌که: شخصي در حضور جمعي به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حريصي. من گفتم: بلكه شما حریص‌تر و از پيغمبر دورتريد و من ازنظر روحي و جسمي نزدیک‌ترم. من حق خود را طلب كردم و شما مي‏خواهيد ميان من و حق خاص من حائل و مانع شويد و مرا از آن منصرف سازيد. آيا آن‌که حق خويش را مي‏خواهد، حریص‌تر است، يا آن‌که به‌حق ديگران چشم دوخته است؟ همین‌که او را با نيروي استدلال كوبيدم، به خود آمد و نمي‏دانست در جواب من چه بگويد. (2)
به فرموده شهيد مطهري، سخن علي اين نيست كه چرا مرا با همه جامعيت شرايط كنار گذاشتند و ديگران را برگزيدند؛ سخنش اين است كه حق قطعي و مسلّم مرا از من ربودند. بديهي است كه تنها با نص و تعيين قبلي از طريق رسول اكرم - صلی‌الله عليه و آله - است كه مي‏توان از حق مسلّم و قطعي دم زد. صلاحيت و شايستگي، حق بالقوه ايجاد مي‏كند، نه حق بالفعل؛ و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلّم و قطعي، صحيح نيست. (3) بنابراين، مهم تأكيد بر مسئله خلافت به‌عنوان نص از جانب پيغمبر (ص) است كه حضرت در بسياري از خطبه‌ها، ازجمله خطبه معروف شقشقيه، به آن اشاره‌کرده است. اگرچه بنا به مصالح اشاره‌شده، نتوانست صريحاً نامي از غدير ببرد.
2. حضرت بااین‌حال در موارد متعدد به اصل اين قضيه مستقيماً اشاره‌کرده كه سيد رضي آن را در كتاب خود نياورده است؛ چراکه مرحوم سيد رضي بنا نداشته همه سخنان حضرت را جمع‌آوری كند؛ بلكه سخناني را كه بر اساس ذوق ايشان در اوج بلاغت و فصاحت بوده، جمع‌آوری كرده و نام آن را نهج‌البلاغه گذاشته است كه اگر بنا بود تمام سخنان آن حضرت را جمع‌آوری كند، برفرض امكان به ده ها جلد می‌ترسید. ازاین‌رو، نهج‌البلاغه نيز در جهت نقل مطلب مانند ساير كتب روايي يا تاريخي مسلم در اين قضيه است كه می‌توان در اين موضوع به آن‌ها استناد كرد؛ مثلاً صاحب كتاب «المراجعات» نوشته است: امير مؤمنان در ايام خلافتش مردم را در رحبه (يكي از محله‌های كوفه) جمع نمود و فرمود: سوگند می‌دهم آن مسلماني را كه مطلبي از پيامبر (ص) در روز غدير شنيده كه بپا خیزد و به آنچه شنيده شهادت دهد؛ اما غیرازآن كس كه با چشمانش آن حضرت را ديده و با گوش‌هایش سخن او را شنيده، به پا نخيزد. سي نفر از صحابه بپا خواستند كه دوازده نفر آن‌ها از مجاهدان بدر بودند... . (4)
يا در كتاب «الغدير» آمده است: روزي امير مؤمنان (ع) در كوفه سخنراني مي‌نمود. در خلال سخن رو به جمعيت كرد و گفت: شمارا به خدا سوگند مي‌دهم! هر كس در غدير حاضر بوده و به گوش خود شنيده است كه پيامبر مرا به جانشيني خود برگزيد، بايستد و شهادت بدهد؛ ولي تنها كساني بايستند كه اين مطلب را به گوش خود از پيامبر شنيده‌اند، نه آنان كه از ديگران شنيده‌اند. در اين موقع، سي نفر از جاي برخاستند و به حديث غدير گواهي دادند.

بايد توجه داشت كه در آن تاريخ، متجاوز از بیست‌وپنج سال از واقعه غدير مي‌گذشت و برخي از اصحاب در كوفه نبودند و يا پيش از آن درگذشته بودند و برخي نيز به عللي از دادن شهادت كوتاهي مي‌ورزيدند. (5)
براي اطلاع از بعضي موارد می‌توانید به كتاب «الغدير و رهبري امام علي (ع) در قرآن و سنت» (ترجمه المراجعات سيد شرف‌الدین) مراجعه كنيد.
پی‌نوشت‌ها:
1. نهج‌البلاغه، حكمت 166، چاپ دارالهجره.
2. همان، حكمت 171.
3. مطهري، مرتضي، مجموعه ‏آثار، ج ‏16، ص 465، چ صدرا، تهران، 1378 ش.
4. امامي، محمدجعفر، رهبري امام علي (ع) <ترجمه المراجعات>، ص 326، چ امیرکبیر، 1385 ش.
5. علامه عبدالحسين اميني، الغدير، ج 1، ص 153، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1366 ش.
 

در غدير خم و هنگام بازگشت از حج وداع، در روز هجدهم ذی‌حجه اين آيه نازل شد. پيامبر به ابلاغ حكم جانشيني موظف گرديد.

آیه 67 سوره مائده اوايل بعثت نازل‌شده و در مورد غدير نيست. به دو دليل: 1. -پيامبر براي حفظ جانش و اينكه كار خدا زمين نماند خداوند وعده حفظ جان پيامبر در آيه داده 2-با توجه به اينكه در اين آيه گفته خدا كافران را هدايت نمی‌کند و بحث كافرين ارتباط با غدير خم ندارد و ارتباط با اوايل بعثت دارد. لذا اين آيه اوايل بعثت نازل‌شده است.

پاسخ:
 آيه موردنظر به شرح زير است:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ؛
اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏دارد. خداوند، جمعیت كافران (لجوج) را هدايت نمي‏كند.
در این‌که منظور آيه چيست؟ عموم شيعيان می‌گویند كه آيات ابتدايي اين سوره كه آخرين سوره يا از آخرين سوره‌هایی است كه بر رسول خدا نازل شد، در روز عرفه بر پيامبر نازل گرديد. حضرت در سخنراني خود در صحراي عرفات آن‌ها را به مردم ابلاغ كرد. ازجمله احكام و آيات نازل‌شده، حكم خلافت و جانشيني علي بن ابی‌طالب بود كه درآیات ابتدايي اين سوره بدان اشاره‌شده و آن را «كمال دين و تمام نعمت» خوانده است.
پيامبر درصدد بود كه اين حكم را هم در آن مجمع ابلاغ كند كه با غوغاي مخالفان مواجه شد. ترسيد كه غوغاها به اصل دين ضربه بزند. از ابلاغ صريح حكم جانشيني در آن مجمع خودداري ورزيد.
در غدير خم و هنگام بازگشت از حج وداع، در روز هجدهم ذی‌حجه اين آيه نازل شد. پيامبر به ابلاغ حكم جانشيني موظف گرديد. تهديد شد كه اگر اين كار را نكند، مانند آن است كه اصل رسالت را انجام نداده باشد. در پي اين امر صريح، پيامبر در غدير خم اين حكم را ابلاغ كرد. دين كامل و نعمت تمام شد.
غالب عالمان اهل سنت هم اين را حداقل به‌عنوان يك قول قبول دارند. در كنار آن سعي کرده‌اند اقوال ديگر هم بياورند كه گاه تا دوازده احتمال شمرده‌اند، ازجمله اين قول كه در بين آن‌ها مشهور است كه اين آيه در مكه و هنگام امر به علني كردن دعوت نازل شد، زيرا پيامبر از علني كردن دعوت خودداري می‌ورزید. می‌خواست پنهاني و بی‌سروصدا دعوت را ادامه دهد تا با مخالفت و ممانعت کم‌تری مواجه باشد.
امر به علني كردن دعوت:«فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين»(1) بر ايشان سنگين بود و اين آيه نازل شد. ايشان را از ترس كافران و مشركان ايمني بخشيد. به علني كردن وا‌داشت، (2) آن‌ها عبارت «و الله لا يهدي الكافرون» را كه در آخر آيه آمده مناسب با ابتداي بعثت شمرده‌اند كه مخاطب پيامبر كافران بودند نه حج وداع كه مخاطبش مسلمانان بودند.
البته بيان صاحب «التحرير و التنوير» در رد اين اقوال كافي است. صاحب «التحرير و التنوير» می‌نویسد:
اين آيه از موارد مشكل قرآن است، زيرا سوره مائده آخرين يا از آخرين سوره‌هایی است كه بر پيامبر نازل‌شده، زمان نزول اين سوره، رسول خدا همه شريعت و همه آنچه تا آن روز بر ايشان نازل‌شده بود، ابلاغ كرد. اگر اين آيه در ابتداي بعثت نازل می‌شد، می‌گفتیم در مقام تثبيت پيامبر و آسان ساختن حمل بار رسالت بر او می‌باشد، همچنان كه درآیات دستور علني كردن دعوت فرمود:
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ؛
آنچه را مأموريت داري، آشكارا بيان كن! از مشركان روي گردان (و به آن ها اعتنا نكن)! ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد.
إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا ... وَ اصْبِرْ عَلي‏ ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلا؛ (3)
چراکه ما به‌زودی سخني سنگين به تو القا خواهيم كرد!... در برابر آنچه (دشمنان) مي‏گويند شكيبا باش و به طرزي شايسته از آنان دوري گزين!
اما اين سوره آخرين سوره است. رسول خدا رسالت را ادا كرده و دين را كامل نموده و ديگر مطلبي براي ابلاغ نمانده تا دلداري لازم باشد؛ بنابراین دو احتمال بیش‌تر نمی‌ماند:
اول-اين آيه براي تبليغ مطلب خاصي نازل‌شده كه تبليغ آن احتياج به تثبيت داشته، زيرا تبليغ آن بر پيامبر سنگين بوده است. (همان‌که ما شيعيان می‌گوییم و روايات دلالت دارد.)
دوم- بگوييم اين آيه ابتداي بعثت و براي تثبيت رسول نازل‌شده است. همان‌که روايات (اهل سنت) بر آن فراوان است؛ ولي اين احتمال (باوجود فراواني روايات) قابل‌اعتنا نيست، زيرا لازمه‌اش آن است كه آیه‌ای ساليان سال بعد از نزول در كتاب جايگاه نداشته و به سوره‌ای ملحق نشده باشد. جايز هم نيست كه آیه‌ای بدون الحاق به سوره‌ای و جداگانه تلاوت شود. پس با توجه به اين جهت، همه اخباري كه بر نزول اين آيه در اوايل بعثت يا در مكه يا در ساليان آغازين مدينه دلالت دارد، مردود می‌شوند و بی‌اعتبار می‌گردند. (4)
 بايد با توجه به رواياتي كه اهل سنت هم نقل کرده‌اند بپذيريم كه اين آيه در آخر عمر پيامبر و در مورد مسئله مهمي نازل‌شده كه ممكن بوده، مورد كفر و انكار جمع زيادي از مسلمانان واقع شود. خدا پيامبرش را از مكر آنان امان داده، بدون ترس از آن جمع، به تبليغ آن مطلب فراخوانده، تبليغ در غدير خم واقع‌شده، آن‌هم ابلاغ جانشيني علي بن ابيطالب است.
نكته ديگر این‌که كافر بر دو گروه اطلاق می‌شود:
كافران اصطلاحي و ظاهري مثل بت‌پرستان و اهل كتاب كه منكر توحيد، معاد يا نبوت حضرت رسول می‌باشند.
كافران باطني كه گر چه به‌ظاهر به توحيد و نبوت و معاد اقرار کرده‌اند. ولي به‌واقع و باطن، ايمان ندارند و حقايق وحياني را با يقين به وحيانيت آن‌ها انكار می‌کنند.
در اينجا هم‌سخن از كساني است كه به خلافت و جانشيني امام علي به‌عنوان خواست خدا و امري آسماني باور دارند و می‌دانند كه چنين امري بر پيامبر نازل‌شده و ايشان درصدد ابلاغ آن است. ولي نمی‌خواهند آن را بپذيرند و درصددند مانع از ابلاغ اين حكم خدايي شوند. اينان در باطن كافرند و خدايي كه به باطن‌ها علم دارد با توجه به كفر دروني آنان، آن‌ها را كافر می‌شمارد، هرچند در ظاهر جزو مسلمانان هستند و اظهار اسلام می‌کنند.
پی‌نوشت‌ها:
1. حجر (15)، آيه 94.
2. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411 ق، ص 204.
3. مزمل (73) آيه 5-10.
4. ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج‏5، ص 151.
 

پيامبر اسلام نيز از وجود اين مخالفت‌ها و کینه‌ها در دل آن‌ها خبر داشت و نگراني و توأم با خوف افتادن امت در اختلاف و تفرقه حتي در زمان حيات پيامبر نيز وجود داشت

 مگر پيامبر اسلام نمی‌دانست كه در آينده 3 خليفه جاي امام علي (ع) را می‌گیرند و بعد از آن‌ها امام علي (ع) می‌آید، پس چرا در غدير خم از واژه مولا استفاده كرد كه چندين معني می‌دهد و اهل سنت مولا را به دوست معني كردند و 3 خليفه را روي كار آوردند، چرا از واژه ديگري كه معني خود مولا و جانشين را بدهد استفاده نكرد، این‌جوری ديگه اهل سنت نمی‌توانستند توطئه به پا كنند و 3 خليفه را به‌جای پيامبر بياورند؟

پاسخ:
دوست بزرگوار به چند نكته توجه فرمایید:
1. ابتدا بايد توجه داشته باشيد كه يكي از ویژگی‌های زبان عربي اين است كه غالب كلمات چندمعنائی هستند كه برخي از معاني آن حقيقي و برخي مجازي بوده و يا برخي ریشه‌ای و برخي فرعي محسوب می‌شوند به‌هرحال كمتر کلمه‌ای را می‌توان در اين زبان يافت كه معني منحصربه‌فرد داشته باشد، فقط نوع استفاده از آن و قرائن و شواهد موجود در كلام گوينده است كه مراد و منظور او را تعيين می‌کند.
 در حديث غدير نيز قرائن و شواهد متعدد وجود داشته و دارد كه مراد و منظور پيامبر را به‌خوبی نشان می‌دهد تا حدي كه هیچ‌کس از حاضران در واقعه غدير ترديدي در مراد پيامبر نداشتند، درواقع اين توجيه كه مولا داراي معاني مختلف می‌باشد و اهل سنت آن را در روايت غدير به معناي دوست داشتن فرض كردند مربوط به زمان صدر اسلام و زمان حيات پيامبر و سال‌های اوليه خلافت خلفا نمی‌باشد، بلكه سال‌ها بعد از انحراف جريان خلافت برخي از عالمان اهل سنت براي توجيه اعتقادشان بیان‌شده است.
 قرائن و شواهد متعدد وجود دارد كه نشان می‌دهد همه حاضران در غدير خم همان معنا و مفهومي را كه پيامبر از معرفي امیرالمؤمنین (ع) به‌عنوان جانشين و خليفه پس از خود داشت فهميدند و لذا همه در طول سه روز با ايشان تحت همين عنوان بيعت نمودند (1) و افراد معدودي نيز كه به خاطر خصومت‌های شخصي حاضر به پذيرفتن خلافت اميرالمؤمنين تحت هيچ شرايطي نبودند در همان برهه از زمان مخالفت خود را با خلافت ايشان اعلام نمودند و طلب عذاب كردند كه در همان زمان به عذاب الهي هلاك شدند. (2)

2. مخالفان خلافت اميرالمؤمنين از مدت‌ها قبل تصميم خود را مبني بر جلوگيري از رسيدن خلافت به اميرالمؤمنين گرفته بودند و پيامبر اسلام (ص) با هر بيان و سخن ديگري هم مطلب را بيان می‌فرمود در تصميم آن‌ها تأثیری نداشت، عده زيادي از قريش و يا حتي مهاجرين هم تحت تأثیر كينه هائي كه از جنگ‌های صدر اسلام و كشته شدن اجداد و پدران و برادران مشرك خود به دست اميرالمؤمنين در دل داشتند منتظر فوت پيامبر و انتقام‌گیری از ايشان بودند.
 پيامبر اسلام نيز از وجود اين مخالفت‌ها و کینه‌ها در دل آن‌ها خبر داشت و نگراني و توأم با خوف افتادن امت در اختلاف و تفرقه حتي در زمان حيات پيامبر نيز وجود داشت و خداوند متعال نيز به وجود اين نگراني و ترس در وجود پيامبر هنگام ابلاغ عمومي خلافت و ولايت اميرالمؤمنين به‌عنوان يك دستور الهي اشاره می‌نماید و ايشان را از ترس بر حذر می‌دارد: «ٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم فَلا تَخْشَوْهُمْ ...»؛ «امروز، كافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند بنابراین، از آن‌ها نترسيد!». (3)
3. پيامبر اسلام خواسته خداوند مبني بر خلافت و وصايت و جانشيني اميرالمؤمنين را در زمان‌های مختلف و به بيان هاي مختلف و حتي به اسم خليفه و جانشين بيان فرموده بودند. (4) و حتي خود روايت غدير نيز خلاصه در همان جمله معروفي كه هميشه نقل می‌شود (من كنت مولاه فهذا علي مولاه) نيست و پيامبر اسلام در همان روز نيز براي بيان مراد و خواسته خداوند در نصب اميرالمؤمنين به‌عنوان جانشين و خليفه الهي در روز غدير خطبه طولاني خوانده‌اند كه در سرتاسر آن از كلمات و جملات مختلف و متفاوتي براي اتمام‌حجت بر افراد و بيان راه بهانه‌جوئی آيندگان استفاده نموده‌اند (5) تا حدي كه هیچ‌کس در آن روز در مورد خواسته پيامبر ص دچار ترديد و شك نشد ولي بهانه جويان حتي در رواياتي كه پيامبر تصريح به خلافت ايشان پس از خود نمودند بازهم با اين توجيه كه مراد پيامبر خلافت در بين اهل خود می‌باشد نه عموم مردم از قبول آن سرباز زدند، لذا نمی‌توان عدم پذيرش عده‌ای از اصحاب را به خاطر گويا نبودن كلام پيامبر دانست چراکه اگر براي تشخيص واقعيت ملاك را همان معناي لغوي نيز قرار دهيم، صرفاً با اتكا بر قواعد لغوي بازهم اگر به معنا و مفهوم مولا در لغت عرب نگاه نمائيم با قرائن و شواهد موجود معنائي جز آنچه نتیجه‌اش ولايت و سرپرستي حضرت علي نسبت به امور امت باشد نخواهد بود. (6)

پی‌نوشت‌ها:
1. رباني گلپايگاني، براهين و نصوص امامت، نشر رائد، 1390 ش، ص 214.
2. همان، ص 249.
3. مائده (5) آيه 3.
4. احمد بن حسين بيهقي، السنن الكبري، دارالفكر بيروت، بی‌تا، ج 5، ص 113.
5. طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ق، ج 1، ص 55 - 66.
6. براهين و نصوص امامت، همان، ص 237.
 

خداي عزوجل رسولش را نسبت به ولايت علي (ع) مأمور ساخت؛

پرسش:

يك حديث از ائمه ع درشان نزول آيه تبليغ نقل بفرماييد؟

 پاسخ:
مرحوم كليني در كتاب شريف اصول كافي در حديث معتبري از زراره و ساير روايان از امام باقر (ع) ‌نقل می‌کند كه حضرت فرمود:
 خداي عزوجل رسولش را نسبت به ولايت علي (ع) مأمور ساخت و آيه: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» (1) را بر او نازل فرمود و ولايت اولو الامر را واجب ساخت و مردم ندانستند كه مقصود از ولايت چيست، خداوند حضرت محمد (ص) را مأمور نمود تا ولايت را براي آنان تبيين و تفسير نمايد چنانكه نماز و زكات و روزه و حج را براي آنان تبيين نموده بود و چون اين مسئله بر پيامبر (ص)‌ نازل شد حضرت دل‌تنگ شد و ترسيد كه مردم از دين خود برگردند و او را تكذيب كنند، ازاین‌جهت دل‌تنگ شد و به پروردگارش مراجعه كرد، خداي عزوجل به او وحي فرستاد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» (2) او هم امر خداوند متعال را اعلان كرد و به امر ولايت علي علیه‌السلام در روز غدير خم قيام نمود و مردم را براي نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضرين به غائبين برسانند ... (3)
پی‌نوشت‌ها:

1. سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن‌ها كه ايمان آورده‏اند، همان‌ها كه نماز را برپا مي‏دارند و در حال ركوع، زكات مي‏دهند. (مائده (5)، آيه 55).

2. اي پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل‌شده است، کاملاً (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي، خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏دارد. (مائده (5)، آيه 67).

3. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، اسلاميه، 1362 ش، ج‏1، ص 289.
 

علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.

پرسش:

چرا اهل سنت بااینکه می‌دانند عيد و واقعه غدير درست می‌باشد. ولي به آن اعتراف نمی‌کنند سبب چيست؟

پاسخ:
بیش‌تر انديشمندان اهل سنت قبول دارند كه حديث «مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه»(1) مربوط به امام علي (ع) است. علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.(2) برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك...» يادآور شده‌اند كه شأن نزول آن امام علي (ع) بوده و حديث «من كنت مولاه...» در جريان غدير بیان‌شده است. سيوطي در الدرالمنثور، (3) ابوالحسن واحدي نيشابوري، (4) حافظ حكاني، (5) شهاب‌الدین آلوسي، (6) و ... تصريح کرده‌اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي (ع) است. ازاین‌جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من كنت مولاه...» ظهور می‌کند. اهل سنت باور دارند كه حادثه عظيم و تاريخي غدير و سخنان پيامبر اكرم (ص) صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي (ع) است. هيچ دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد يا اگر روايت به امامت امام علي (ع) دلالت دارد، دلالت صحيح و روشن نيست.
دليل آن است كه ولايت چندمعنا دارد. يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل‌حمل است، نمی‌توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير درصدد بيان لزوم محبت به علي (ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر (ص) نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي (ع) است. قراين و شواهد به‌گونه‌ای است كه هرگز نمی‌توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلائل متعددي بر امامت علي (ع) بيان کرده‌اند كه به برخي از آن‌ها اشاره می‌شود:
1 ـ لغت شناسان لفظ «ولي» را به معناي سرپرستي، عهده‌داری امور، چيرگي و رهبري معنا کرده‌اند. راغب اصفهاني می‌نویسد: ولايت يعني یاری‌کردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. (7)
2 ـ اگر معناي «وليّ» به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر اسلام (ص) بيش از یک‌صد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بیابان‌های خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: «هر كه من دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بدیهی‌ترین مسائل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر (ص) مردم را به دوستي امام علي (ع) فراخوانده بود. (8)
3 ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي (ع) نبوده است. مسئله آن‌قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبرش وحي می‌کند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده‌ای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته».
4 ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبرش دلداري می‌دهد: «والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه می‌دارد». (9) آيا اين مسئله نشان نمی‌دهد كه مأموريت، مسئله مهمي بوده است كه پيامبر (ص) بيم آن داشته برخي براثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
5 ـ بعد از اعلام پيامبر، ابوبكر و عمر نيز به علي (ع) تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدي. (10)
6- بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ (11) امروز آيين شمارا كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم ».

با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي (ع) قطعي است. عدم قبولي ولايت امام علي (ع) به‌عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام علي (ع) دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنیان‌گذاران سقيفه می‌دانستند كه علي (ع) لایق‌ترین فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت‌های عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند. شکل‌گیری سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر (ص) امر امامت را به مردم واگذار كرده و كسي را بعد از خود به‌عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنیان‌گذاران سقيفه را معيار قرار داده و درصدد برآمدند حديث «من كنت مولاه...» را توجيه كنند. البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبات مذهبي به مخالفت رهبري علي (ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه کرده‌اند. عده‌ای نيز باانگیزه‌های ديگر، ولايت امام علي (ع) را قبول نكردند كه
بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374 هـ. ش، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه اميني، الغدير، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه،‌ 1416 هـ. ق، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. جلال‌الدین سيوطي، الدرالمنثور، قم، كتابخانه آیت‌الله مرعشي نجفي، 1404 هـ. ق، ج 2، ص 636.
4. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 هـ. ق، ص 150.
5. حسكاني، شواهد التنزيل، تهران، سازمان چا پ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1411 هـ. ق، ج 1، ص 188.
6. سيد محمود آلوسي، روح المعاني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 هـ. ق، ج 6، ص 172.
7. راغب اصفهاني، المفردات، دمشق، دارالعلم، 1412 هـ. ق، ص 570.
8. تفسير نمونه، پيشين، ج 5، ص 16.
9. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، قم، انتشارات امام صادق علیه‌السلام،‌ بي تا، ص 135.
10. تفسير نمونه، ص 12.
11. مائده (5)، آيه 70.
 

ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای عرفه قائل شدند و مردم را به بزرگداشتش فراخواندند و در برخی از روایات از آن به «عید مسلمین» تعبیر کنند.

آیا روز عرفه در روایات عید نامیده شده است؟ آیا عید نامیدن عرفه در بین مسلمین برای تضعیف غدیر نبوده؟

مقدمه:
روز عرفه، نهم ذی‌الحجه، یعنی یک روز قبل از عید قربان است. بر اساس روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، این روز بسیار پُرفضیلت است. نظر به اهمیت روز عرفه، ادعیه و مناجات ویژه‌ای نیز از معصومان علیهم‌السلام نقل‌شده است. (1)
عظمت روز عرفه در روایات:
ائمه علیهم‌السلام احترام خاصی برای این روز قائل بودند و ضمن بزرگداشت این روز، سائلان را به‌هیچ‌وجه دست‌خالی رد نمی‌کردند همچنان که در مورد امام باقر علیه‌السلام گفته‌اند: «کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَهَ لَمْ یَرُدَّ سَائِلا» یعنی حضرت، چون روز عرفه فرامی‌رسید هیچ سائلى را ردّ نمى‏کرد. (2)
در برخی از روایات از این روز به‌عنوان روز «عید» نام‌برده شده است. شخصی به نام «فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ» می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم فدایت شوم «لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ أَفْضَلُ مِنَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى وَ یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَ یَوْمِ عَرَفَهَ قَالَ فَقَالَ لِی نَعَمْ أَفْضَلُهَا وَ أَعْظَمُهَا وَ أَشْرَفُهَا عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَهً وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَکْمَلَ اللَّهُ فِیهِ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً...» (3)
یعنی آیا مسلمانان عیدی برتر از عید فطر و قربان و یا جمعه و «روز عرفه» دارند؟ امام به من فرمود: بله برترین و بزرگ‌ترین و شریف‌ترین اعیاد ازنظر منزلت نزد خداوند همان روزی است که دین کامل و این آیه را نازل فرمود: «امروز دین شمارا برای تان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به‌عنوان دین برای شما پسندیدم».
در این روایت وقتی راوی از «روز عرفه» به عید تعبیر می‌کند، امام صادق علیه‌السلام آن را رد نمی‌کند، بلکه فقط عید غدیر را برتر از آن می‌داند. در اصطلاح علوم حدیث وقتی امام معصوم در برابر گفتار و رفتار دیگران سکوت می‌کند از آن به «تقریر معصوم» یاد می‌کنند و تقریر معصوم در کنار قول و فعل معصوم زیرمجموعه سنت قرار می‌گیرد.
روایت فوق پاسخ بخش دوم سؤال را نیز روشن می نماید. بر اساس این روایت و روايات متعدد شيعه، عيد غدير همواره جزء مهم‌ترين اعياد به‌حساب مي‌آيد و تأکيد روايات بر فضيلت روز عرفه هيچ دليلي بر کم‌اهميت جلوه دادن عيد غدير نيست.
شیخ طوسی نیز روایتی را در عید بودن روز عرفه چنین نقل می‌کند که عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَوْمِ یَوْمِ عَرَفَهَ فَقَالَ: عِیدٌ مِنْ أَعْیَادِ الْمُسْلِمِینَ، وَ یَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَهٍ. (4)
یعنی از امام صادق علیه‌السلام در مورد روزه، روز عرفه سؤال ‌شد، حضرت فرمودند: این روز، عیدی از اعیاد مسلمین است و روز دعا و درخواست است.
در این روایت، امام صادق علیه‌السلام به‌صراحت از این روز تعبیر به «عید» می‌کند.
مرحوم سید بن طاووس در فضیلت روز عرفه می‌گوید:
روز عرفه یکى از برترین عیدها براى بندگان است، هرچند به‌عنوان روز عید معروف نیست؛ زیرا گفته شد که این روز، روز فرخنده‌اى است که خداوند بندگان را در آن به ستایش و ثناگویى خود فراخوانده و به آن‌ها نوید جود و بخشش عمومى و برآوردن وعده‌ها و آمرزش گناهان و پنهان داشتن عیب‌ها و برطرف ساختن ناراحتى‌ها داده و به روی آورندگان به خود، اذن ورود و به روى برگردانندگان اجازه‌ى درخواست داده است؛ شایسته است که عظمت ارزش آن شناخته شود و هراندازه که بنده توان دارد، به ستایش و سپاسگزارى از خداوند بپردازد. (5)
عید در فرهنگ اسلامی:
واژه «عید» یک‌بار در قرآن کریم آمده است. وقتی حواریون از حضرت عیسی علیه‌السلام درخواست مائده کردند، حضرت چنین دعا کرد «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائدَهً مِّنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَهً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقینَ». (6)
ترجمه: خدایا! اى پروردگار ما! براى ما از آسمان سفره‏اى پر از غذا نازل کن تا عیدى باشد براى اهل زمان ما و نسل آینده ما و نشانه‏اى از سوى تو؛ و ما را روزی‌بخش که تو بهترین روزى دهندگانى.
آیت‌الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه می‌گوید: به‌روزهایی که مشکلات از قوم و جمعیتى برطرف مى‏شود و بازگشت به پیروزی‌ها و راحتى‏هاى نخستین مى‏کند عید گفته مى‏شود و در اعیاد اسلامى به مناسبت اینکه در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان بازمی‌گردد و آلودگی‌ها که برخلاف فطرت است، از میان مى‏رود، عید گفته‌شده است و ازآنجاکه روز نزول مائده روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح علیه‌السلام آن را «عید» نامیده است و اگر در روایتى که از امام علی علیه‌السلام نقل‌شده «کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ یَوْمُ عِیدٍ» (7) یعنی هرروز که در آن معصیت خدا نشود روز عید است، نیز اشاره به همین موضوع است، زیرا روز ترک گناه روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است. (7)
بنابراین چه‌بسا علت این‌که روز عرفه «عید» معرفی‌شده از همین جهت باشد چون در آن روز، حق‌تعالی، بندگان خود را به عبادت و اطاعت خویش فراخوانده و سفره گسترده جود و احسان خود را براى ایشان گسترانیده و ایشان را به آمرزش گناهان و پوشانیدن عیب‌هایشان وعده فرموده است.
امام سجاد علیه‌السلام در وصف این روز می‌فرماید:
اللَّهُمَّ هَذَا یَوْمُ عَرَفَهَ یَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ، وَ مَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ، وَ أَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیَّتَکَ، وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِکَ. (8)
ترجمه: خدایا! این روز، روز عرفه است؛ روزی که آن را شرافت و کرامت و عظمت دادی؛ سفره رحمتت را در آن گستردی و در آن به بخششت بر بندگان منّت نهادی و عطایت را در آن بزرگ کردی و به‌وسیله آن بر بندگانت تفضّل و احسان فرمودی.
بنابراین بر اساس آموزه‌های اسلام، مفهوم حقیقی عید یعنی روزی که در آن معصیت خداوند صورت نگیرد و انسان در آن روزبه وظیفه خود و تطهیر نفس و تصفیه جان خود بپردازد. روز عرفه به دلیل شرافت، عظمت و تأثیرش در تطهیر انسان، روز مهم و عید به‌حساب می‌آید. همچنان که روز جمعه به دلیل دارا بودن این ویژگی بر اساس روایات، عید مسلمانان به‌حساب می‌آید. (9)
 نتیجه:
نهم ذی‌حجه را ‏روز عَرَفه گویند. روز عرفه یکی از روزهای باعظمت در دین مقدس اسلام هست و به همین دلیل روز مهمی بر مسلمانان و ازجمله شیعیان است. اعمال مختلفی همچون غسل، نماز و دعا برای این روز ذکرشده است. عظمت و شرافت روز عرفه سبب شده است که ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای آن قائل شوند و مردم را به بزرگداشتش فراخوانند و در برخی از روایات از آن به «عید مسلمین» تعبیر کنند.
پی‌نوشت‌ها:
1. رجوع کنید: سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج‏1، ص 392.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا یحضره الفقیه‏، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات، چاپ دوم، 1413 ق، ج‏2، ص 211.
3. فرات کوفى ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق: محمدکاظم محمودى، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1410 ق، ص 118.
4. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی‏، قم: دار الثقافه، چاپ اول، 1414 ق، ص 667.
5. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج‏1، ص 330.
6. سوره مائده، آیه 114.
7. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه‏، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ دهم، 1371 ش، ج‏5، ص 131.
8. على بن الحسین، امام چهارم علیه‌السلام، الصحیفه السجادیه، قم: دفتر نشر الهادى‏، چاپ اول، 1376 ش، ص 220.
9. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏1، ص 480.
 

اگرچه احترام مادر لازم است، ولی اطاعت از او درجایی که خدا ناراضی است لازم نیست.

پرسش: 
من آقایی 27 ساله هستم که دو سال است ازدواج کردم و بچه نداریم. مادرم با همسرم از نظر سلیقه و اخلاق، به شدت اختلاف دارند. ایشان از من می خواهد همسرم را طلاق دهم. من هیچ مشکلی با همسرم ندارم و با هم خوب هستیم ولی متاسفانه خانواده به هیچ وجه سازگار نیستند! آیا در اینجا حرف مادرم مقدم است یا نظر خودم؟ آیا می توانم همسرم را به خاطر اطاعت از مادرم طلاق بدهم؟ ممنون می شوم کاملا توضیح دهید.
 

پاسخ:
مقدمه:
انسان‌ها با ازدواج دایره ارتباطات و همچنین تعداد اعضای خانواده‌شان افزایش پیدا می‌کند، به دنبال آن میزان گفتگوها، روابط و رفتارهایی که ممکن است فرد از آن‌ها خوشحال یا ناراحت شود نیز بیش از زمان مجردی می‌شود. زن و شوهر برای ایجاد یک رابطه بدون تنش با خانواده یکدیگر که اثرات آن در زندگی زوجین بیشتر خواهد بود نیاز به مدیریت روابط هستند. توقعات نابجا یا دخالت‌ها یا رفتارها و صفات ناشایست در طرفین ممکن است زندگی را به تنش‌های متعدد حتی توقع طلاق همسر یا قطع ارتباط با مادر بکشاند. در ادامه توضیحاتی ارائه می‌کنیم که وظیفه‌تان در این موضوع را بهتر متوجه شوید.
پاسخ اصلی:
1.    انسان هم در برابر والدین و هم در برابر همسرش مسئول است. در مقابل هر دو وظایفی دارد. خداوند متعال مقام بسیار بلندی برای پدر و مادر نسبت به فرزندان قرار داده است. درآیات قرآن، به این مقام والا اشاره‌شده است.«و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هرگاه يكى از آن دو، يا هردوی آن‌ها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آن‌ها روا مدار! و بر آن‌ها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن‌ها بگو.»(1) این بیان خداوند و قرار دادن والدین در کنار خودش دلالت بر عظمت ایشان و مقام بالای آن‌ها دارد و لازم است فرزندان آنان را تکریم کنند و تکالیف خود را نسبت به آنان به‌خوبی انجام دهند. از طرف دیگر زن نیز بر عهده شوهر حقوقی دارد و باید احترامش حفظ شود و مرد باید کانون خانواده‌اش را گرم نگه دارد و حق ندارد زندگی‌اش را خراب کند. یکی از مهم‌ترین اصول خانوادگی در اسلام حفظ خانواده است. حفظ آبرو و شخصیت زن در غیاب و حضورش از وظایف شوهر است. قرآن دراین‌باره می‌فرماید: زنان لباس شما و شما نیز لباس عفت آن‌ها هستید. (2) همان‌طور که لباس‌، انسان را از سرما و گرما و زشتی‌ها حفظ می‌کند، مرد نیز باید حافظ آبروی همسر باشد.
2.    با توجه به اهمیت کانون خانواده در اسلام، به‌هیچ‌عنوان لازم نیست که به خاطر والدین، کسی همسرش را طلاق دهد. طبق روایات، طلاق غیرموجه، نزد خداوند مبغوض ترین حلال است (3) و دستور والدین، دلیل ناموجه است درحالی‌که طرفین از هم راضی هستند و باهم مشکلی ندارند؛ بنابراین لازم نیست به حرف مادر گوش کنید و خواسته‌اش را عملی کنید. این خواسته مادر، خلاف رضای الهی است و هیچ‌وقت نباید درجایی که خدا راضی نیست یا معصیت خدا در میان است از والدین اطاعت کرد. اگر مادر از فرزند خود خلاف شرع را بطلبد، به این صورت که از نفوذ خود در فرزند استفاده کند و فرزندش را مخیر بین خود و همسر کند تا فرزند مجبور به انتخاب مادر شود، حتماً در حق همسر بی‌گناه خود، ظلم کرده است. در این موارد طبق آیات و روایات فرزند مجبور به اطاعت امر مادر نیست و می‌تواند از اطاعت امر مادر سرباز بزند. قرآن دراین‌باره می‌فرماید: «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند و اگر آن دو (مشرک باشند) و تلاش کنند که براى من همتایى قائل شوى که به آن علم ندارى، از آن‌ها پیروى مکن»(4). امام علی (ع) می‌فرمایند: «اطاعت از مخلوق (هر کس که باشد) در انجام معصیت الهی پذیرفتنی نیست»(5). در بیان امام حسین علیه‌السلام نیز آمده که «رستگار نمی‌شوند اقوامی که به بهای غضب خدا، دنبال راضی کردن مخلوقان هستند.»(6) بنابراین شما به‌هیچ‌وجه نباید به‌صرف این‌که مادرتان تقاضای طلاق دارد، همسرتان را طلاق دهید و این کار جایز نیست. شما با همسرتان عهد و پیمان بستید و به خاطر مادر نمی‌توانید آن را بشکنید، خلف وعده و پیمان‌شکنی درصورتی‌که طرف مقابل بر سر عهدش مانده، از گناهان بزرگ است.
3.    ما نمی‌دانیم تابه‌حال برای حل این مشکل چه‌کارهایی انجام داده‌اید؟ آیا راهکاری در پیش‌گرفته‌اید؟ آیا راهکارها مفید و کارساز بوده یا نادرست اجراشده است؟ اما برای حل‌وفصل این تنش و کدورت بین همسر و مادرتان باید توجه کنید آنچه در موارد حل اختلاف مهم است حفظ بی‌طرفی و نشان دادن خیرخواهی به حدی که برای طرفین قابل‌درک باشد و به این بی‌طرفی و خیرخواهی شما اقرار داشته باشند. مشخصاً پیشنهادهایی داریم:
الف: اگر اختلاف بین مادر و همسرتان ریشه و علت خاصی ندارد، باید سعی کنید با نهایت درایت و با حفظ بی‌طرفی از گسترش آن جلوگیری کنید. با هرکدام جداگانه صحبت کنید و به آن‌ها جداگانه بگویید چقدر برای شما مهم هستند و حاضر نیستید آن‌ها را از دست بدهید و بیان کنید که طرف مقابل نیز حقوقی به گردن تان دارد که خدا راضی نیست پایمال شود و راضی به ظلم به دیگری هم نیستید. این نوع بیان‌ها باعث می‌شود طرف مقابل به شما اعتماد کند. محبت به طرفین به‌صورت خصوصی تأثیر بسیاری در راضی کردن آن‌ها دارد. حتماً دقت کنید که این دلجویی در حضور دیگری نباشد.
ب: اگر اختلاف دارای ریشه و علتی است در این صورت می‌توان با پیدا کردن آن راهی برای حل این اختلاف پیدا کرد. درواقع با از بین بردن اختلاف سابق این مشکل خودبه‌خود از بین می‌رود. اگر ریشه و علت اختلاف را پیداکرده ولی خود به‌تنهایی نمی‌توانید اختلاف را از میان بردارید در این فرض با کمک گرفتن از مشاوران ماهر یا افراد بزرگ‌تر و بی‌طرف فامیل و محل، باید اختلاف به وجود آمده را حل نمود.
ج: اگر با کمک گرفتن از مشاور و افراد بزرگ‌تر و بی‌طرف فامیل و محل هم اختلاف برطرف نشد در این صورت شما باید حتی‌المقدور طوری برخورد کنید که نه مادر ناراحت شود نه همسر، به این شکل که وظایف خود را نسبت به مادر و همسر به‌طور کامل انجام دهید و نیکی خود را در حق پدر و مادر بیشتر و کامل‌تر کنید و از آن‌ها بخواهید که برای حفظ زندگی شما از اختلافات خود دست‌بردارند.
د: یکی از کلیدی‌ترین راه‌ها برای حل مشکل حفاظت از اطلاعات خانوادگی و رعایت شیوه دوری و دوستی در آمار و اطلاعات و رفت‌وآمد است یعنی با همسرتان تفاهم کنید که از ارائه هرگونه آمار و اطلاعاتی که باعث ایجاد کدورت یا فتنه می‌شود یا باعث دخالت و دشمنی یا حسادت می‌شود دوری کند. هر چه از شما کمتر بدانند کمتر مشکل پیش می‌آید. اگر زیاد باهم بودن آن‌ها باعث ایجاد مشکل می‌شود سعی کنید بین آن‌ها دوری و دوستی را رعایت کنید. کمتر با همسرتان نزد مادرتان باشید و وقتی هم در مکانی باهم هستند سعی کنید مدت حضور کم باشد تا کدورت پیش نیاید؛ البته در همه موارد باید توجه داشت که این خداوند است که قلب‌ها را به یکدیگر نزدیک می‌کند. پس حتماً دعا را فراموش نکنید. نذر کنید و از خدا بسیار کمک بخواهید قطعاً شمارا در این کار یاری خواهد کرد. درهرحال اگر مادر راضی به زندگی شما با همسرتان نیست، باید تلاش کنید اصلاح برقرار شود اگر نشد با دوری و دوستی، زندگی‌تان را حفظ کنید و به مادرتان نیز در حد توان کمک و احسان کنید. در مورد طلاق دادن حرف مادر را اطاعت نکنید، ولی سعی کنید از محبت و نیکی و احسان او را سیراب کنید و به‌هیچ‌عنوان به‌عنوان فرزند (در صورت نداشتن آسیب) رابطه را با او کم یا قطع نکنید.
نتیجه:
احترام والدین و احترام همسر هردو طبق منابع معتبر واجب و لازم است. کانون زندگی و حفظ آن از مهم‌ترین ارکان اسلامی است و خداوند از طلاق غیرموجه بدش می‌آید و آن را مبغوض ترین حلال می‌داند و هر دلیلی هم ازنظر اخلاقی موجه نیست، بلکه برخی دلایل پذیرفته است که درخواست مادر جزو آن‌ها نیست؛ بنابراین اگرچه احترام مادر لازم است، ولی اطاعت از او درجایی که خدا ناراضی است لازم نیست. شما باید رابطه بین آن‌ها را مستقیم یا با کمک از مشاور و واسطه‌ها ریشه‌یابی کنید و تلاش کنید با صحبت و مدارا و محبت به هر یک از دو طرف، یا با محافظت از اطلاعات خانوادگی، یا با استفاده از روش دوری و دوستی این تنش‌ها را کم کنید. به‌هیچ‌وجه راضی به طلاق نشوید و به‌هیچ‌وجه رابطه با مادرتان را کم نکنید و سعی کنید او را از محبت سیراب کنید تا راضی شود که کاری به زندگی شما نداشته باشد. دعا را فراموش نکنید که بسیار مؤثر است.
کلیدواژه‌ها:
ازدواج، مادر شوهر، همسر، طلاق، مشکلات خانوادگی.
منابع برای بیشتر برای مطالعه:
1.    ریشه‌یابی اختلافات خانوادگی همراه با: راه‌حل‌های آن، محمدرضا رامتین.
2.    تحکیم خانواده از منظر حقوق و اخلاق، عباسعلی اختری.
3.    مدیریت روابط همسران و خانواده، روح‌الله شمسا و زهره حسین.
4.    طلاق، چرایی و چگونگی، عباس پسندیده.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره اسراء، آیه 23.
2.    سوره بقره، آیه 187.
3.    كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، انتشارات إسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 54.
4.    سوره عنکبوت، آیه 8.
5.    سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 805.
6.    مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 44، ص 383.
 

تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود.

پرسش:

خیلی وقت ها کارشناسان مذهبی میگن عذاب جهنم، تجسم عمل خود ما است و خداوند مسئول عذاب ما نیست. اگر اینطوری هست که عذاب تجسم عمل ما است؛ چطور با یک توبه، کل اثر بدش از بین میره؟! یا با یک نیت باطل، اون عمل خوب بی فایده میشه؟!

پاسخ:
مقدمه:
تجسم اعمال اصطلاحی در مضامین دینی است به معنای مجسم شدن اعمال آدمیان در برابر آن‌ها در روز قیامت. به این صورت که اعمال نیک دنیایی انسان در روز قیامت تغییر شکل داده، به‌صورت نعمت‎های بهشتی درخواهد آمد و اعمال بدانسان به‌صورت آتش و دیگر عذاب‌ها نمودار خواهد شد. این آموزه ازآن‌جهت که تبیین مناسبی از رابطه عمل و جزای آن به دست می‌دهد اهمیت بسیاری در مباحث مربوط به معاد پیداکرده و دانشمندان علم کلام و فلسفه و تفسیر همواره به آن توجه داشته‌اند. درعین‌حال این سؤال پیش می‌آید که اگر پاداش‌ها و عذاب‌ها در قیامت تجسم اعمال انسان است، پس چگونه در برخی مواقع و به عللی، این اثر تکوینی و عینی، از بین رفته و محو می‌شود و یا اصلاً تجسم نمی‌یابد؟ سعی می‌شود در چند محور به این مسئله پرداخته شود:
نکته اول:
در مورد اثر توبه بر تجسم اعمال در میان علمای مسلمانان اصولاً دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: برخی از علماء دین و نیز برخی از فلاسفه، قائل به «لعان» هستند؛ یعنی بر این باورند که تجسم اعمال بدانسان با توبه نابود نمی‌شود، بلکه حق‌تعالی بین شخص گنه‌کار و اثر گناه و تجسم اعمال او، فاصله می‌اندازد. (1) به‌عبارت‌دیگر تجسم عمل به‌عنوان اثر و نتیجه تکوینی گناه هیچ‌گاه از بین نمی‌رود بلکه در روز قیامت خداوند به جهت توبه بنده، میان او و گناهانش فاصله می‌اندازد و پرونده اعمال زشت او را بایگانی نموده و دیگر گناهان و آثارشان سبب عذاب و اذیت او نمی‌شوند.
نظریه دوم: اکثر اندیشمندان اسلامی عقیده دارند که با توبه، خداوند تجسم اعمال نکوهیده انسان را کاملاً از بین می‌برد و محو می‌کند؛ یعنی اگر انسان به درگاه خداوند توبه نصوح کند و از کردار گذشته خود پشیمان شده و دیگر به سمت آن گناهان بازنگردد، خداوند تجسم گناهان او را از بین می‌برد: «هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان‌دارند نزد تو آیند، به آن‌ها بگو: سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می‌شود چراکه) او آمرزنده مهربان است.» (2) ازآنجاکه خداوند برای گناهان چنین آثار تکوینی را قرار داده است، برای توبه واقعی نیز از روی فضل خود این اثر تکوینی را برقرار داشته که موجب محو تمام گناهان می‌گردد. فضل و بخشش خداوند به انسان توبه‌کار به‌اندازه‌ای است که حتی در بعضی مواقع نه‌تنها گناهان او را پاک می‌کند، بلکه گناهان او را به حسنه نیز تبدیل می‌نماید: «مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»(3)
نکته دوم:
در مورد نیت هم باید گفت که نیت عمل جدای از عمل نیست و اگر قرار باشد برای اعمال نیک انسان تجسم نیکویی وجود داشته باشد، قطعاً نیت خالصانه در آن تأثیر مستقیم دارد. به‌عبارت‌دیگر برای تحقق کامل یک عمل، هم خود عمل باید تحقق داشته باشد و هم قصد و نیت خدایی بر انجام آن عمل باید وجود داشته باشد؛ یعنی عمل و نیت هر یک علت ناقصه تحقق فعل هستند و وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، علت کامل و علت تامه شده و عمل در بیرون دارای اثر شده و در باطن تجسم نیکوی خود را خواهد داشت. در غیر این صورت و با نیت باطل مثل نیت ریایی، گویا اصلاً عمل نیک در خارج موجود نشده است تا اثری داشته باشد: «امام صادق (ع) می‌فرماید: اعمالتان را برای خدا انجام دهید و برای مردم کار نکنید چه این‌که هرچه برای خدا انجام شود خدا می‌پذیرد و آنچه برای مردم انجام شود به‌سوی خدا صعود نمی‌کند». (4)
اهمیت نیت به‌اندازه‌ای است که در بسیاری مواقع آن را برتر و مهم‌تر از عمل دانسته‌اند (5) و حتی در برخی موارد تنها باوجود نیت نیکو و بدون تحقق یافتن عمل، خداوند به انسان پاداش و ثواب عطا می‌کند. (6)
نتیجه:
کوتاه‌سخن اینکه اگرچه که تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود، نتیجه تکوینی آن، محو گناه و یا فاصله افتادن میان او و تجسم گناهانش در آخرت است. در مورد نیت عمل هم باید گفت نیت یکی از ارکان فعل انسان و حتی مهم‌تر از عمل است و بدون آن و یا با نیت غیر خدایی، اصلاً فعل و عمل نیک انسان تحقق نمی‌یابد تا اینکه تجسم و اثری داشته باشد.
کلمات کلیدی:
تجسم اعمال، توبه، لعان، نیت عمل.
پی‌نوشت‌ها:
1.    امام خمینی، سید روح‌الله، تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، 1391 ش، ص 418.
2.    سوره انعام، آیه 54.
3.    سوره فرقان آیه 70.
4.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 293.
5.    همان، ج 2، ص 84.
6.    حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آل‌البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۰۹ ق، ج 1، ص 52.
 

انجام گروهی دعا و نیایش، در سیرۀ اهل‌بیت (علیهم السّلام) نیز معمول بوده؛ ولی شاید نه به‌صورت امروزی و با این نظم و نسقی که ما برگزار می کنیم

پرسش:
در زمان ائمه علیهم‌السلام (حتي يکي از ائمه ع) اعمال شب‌های قدر يا اعمال مراسم مذهبي (البته غير از مراسم حج و عيد فطر و قربان) به‌صورت اجتماعي و گروهی انجام مي شد يا نه؟
 

پاسخ:
مقدمه:
دعای دسته‌جمعی، در سیرۀ اهل‌بیت وجود داشته؛ ولی به‌صورت کلّی، برخی از جزئیات و شرایط در انجام عبادات و مناسک دینی، به عهدۀ مکلّفان واگذارشده و نبودن این‌گونه جزئیات در سیرۀ آن بزرگواران، خللی به‌درستی آن‏ها وارد نمی¬کند. برخی از جزئیات و شرایط نیز به‌صورت کلی در سیرۀ اهل‌بیت بوده و به‌هرحال تا وقتی‌که این جزئیات با دیگر احکام و ملاک¬های شرعی تعارض نداشته باشد، ضرری به آن مناسک عبادی و اعمال صالح وارد نمی¬شود.
نکتۀ اول:
یکی از شرایط و آدابی که برای دعا در روایات مطرح شده، این است که گروهی از مؤمنان گرد هم‌آیند و دعا کنند؛ به این صورت که برخی دعا کنند و برخی «آمین» بگویند. در برخی از روایات از سه نفر و در برخی از چهار نفر و در برخی از چهل نفر به‌عنوان تعداد مؤمنان در دعای جمعی یادشده است.(1) برای نمونه، در حدیثی از رسول خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) آمده است که «هرگاه چهل نفر گرد هم‌آیند و برای حاجتی واحد به درگاه خدا دعا کنند، حتماً خداوند دعایشان را مستجاب می¬کند. حتی اگر کوهی را نفرین کنند، آن کوه را [با دعایشان] از جا برمی‌کنند».(2) نیز بر اساس روایتی از امام صادق (علیه السّلام) «چنانچه سه مؤمن در نزد برادری که از گزند او آسوده¬اند و از شرّش بیمناک نیستند و به خیرش امید دارند، گرد آیند، اگر خدا را بخوانند، اجابتشان می¬کند و اگر چیزی از او بخواهند، عطایشان می¬فرماید و اگر از او بیش‏تر بخواهند، بیش¬تر به آنان می¬دهد» و در ادامۀ روایت آمده است که «حتی اگر سکوت کنند [و لب به خواهش نگشایند]، خداوند بی درخواست به آنان عطا می¬کند».(3)
اهل‌بیت (علیهم السّلام) خود نیز به این توصیه¬‏ها عمل می¬کردند. گویی سیرۀ امام باقر (علیه السّلام) چنین بود که هرگاه پیشامدی اندوهگینش می¬ساخت، زنان و کودکان را گرد می¬آورد، سپس دعا می¬کرد و آن‏ها آمین می¬گفتند.(4)
روایات دراین‌باره بسیار است و در تاریخ نیز موارد متعددی سراغ داریم که اهل‌بیت همراه با دیگر مؤمنان برای حاجتی مانند دعای باران، گرد هم آمده¬اند.(5) امام حسین (علیه السّلام) نیز دعای معروف عرفه را در جمع و با صدای بلند خواند. پس درمجموع، جمع شدن مؤمنان به‌قصد دعا و درخواست حاجت، در سیرۀ اهل‌بیت بوده و مورد تأکید است و حتی اگر به این قصد هم جمع نشده باشند، خوب است از این فرصت برای دعا استفاده کنند. طبق روایتی از امام صادق (علیه السّلام)، هرگاه مؤمنان گرد هم جمع شوند، به همان تعداد نیز فرشتگان حاضر می¬شود و اگر دعا کنند، فرشتگان نیز آمین می¬گویند و اگر از شرّ چیزی به خدا پناه ببرند، آن فرشتگان نیز برای آنان دعا می¬کنند که خداوند آن شرّ را از آنان بگرداند و نزد خدا برای آنان شفاعت می¬کنند تا حاجتشان برآورده شود.(6)
البته در برخی آیات قرآن (7) و روایات، (8) به دعای آهسته و مخفیانه نیز توصیه‌شده که باید حمل بر حوائج شخصی و خصوصی گردد؛ همان‌گونه که حضرت زکریا دعا برای فرزند دار شدن خود را به‌صورت پنهانی بیان کرد.(9) به‌علاوه، دعا کردن در خلوت و با صدای آهسته، از شبهۀ ریا نیز به دور است؛ ولی این، منافاتی با مطلوبیت دعای جمعی ندارد؛ کما این‏که در صدقه نیز به هر دو شیوۀ مخفی و علنی توصیه‌شده است.(10)
تجمع در مسجد نیز از توصیه¬های کلی اهل‌بیت و سیرۀ مستمر آن بزرگواران مخصوصاً در شب¬های قدر بوده است. برای نمونه، نقل‌شده که امام صادق (علیه السّلام) با این‏که بیماری شدیدی داشت، دستور داد ایشان را به مسجد پیامبر (مسجدالنبی) ببرند و تا صبح شب بیست و سوم ماه رمضان در آن جا باقی ماندند.(11) روشن است که حضور در مسجد، مستلزم حضور در جمع مؤمنان است.
نکتۀ دوم:
آنچه یک اصل در فرهنگ دینی ما شمرده می¬شود، دعا و راز و نیاز است؛ اما ممکن است برخی از جزئیاتی که امروزه در مراسم دعا و نیایش مشاهده می¬شود، مستند به سیرۀ اهل نباشد. این‌گونه موارد اگر با دیگر دستورهای دینی تعارض نداشته باشند، پرداختن به آن‏ها اشکالی ندارد. همان‌گونه که امروزه در مواردی مانند عزاداری سید الشهداء، ساختن مسجد، تحصیل علم، آموزش قرآن و…، روش¬‏ها و سلیقه¬هایی به کار می¬رود که سابقه نداشته؛ ولی چون با معیارهایی دینی و دیگر دستورهای شرعی تعارض ندارند و مجموع کار، تحت عنوان «عزاداری»، «عمران مسجد»، «تحصیل علم»، «آموزش قرآن» و… می¬گنجد، همگی از مصادیق این کارهای دینی شمرده می¬شوند و نبودن این جزئیات در زمان اهل‌بیت، خللی به اعتبار آن‏ها وارد نمی¬کند.
در مناسکی مانند احیای شب¬های قدر و خواندن دعای کمیل نیز هرچند گزارشی در دست نداریم که نشان دهد اهل‌بیت این برنامه¬‏ها را به‌صورت دسته‌جمعی انجام داده باشند، ولی اولاً با استناد به ادلۀ کلی دال بر دعای جمعی، می¬توان گفت انجام جمعی این مناسک نیز مطلوب است، مگر مانع خاصی مانند مزاحمت پیش بیاید. ثانیاً جزئیات دیگری مانند ترتیب برنامه¬‏ها و تلفیق مراسم دعا با قرائت قرآن و موعظه و پذیرایی و…، نیز تا وقتی مصداق یک عمل مکروه یا حرام نباشد، هیچ اشکالی ندارد و مجموعۀ آن مراسم، از مصادیق عبادت و عمل صالح شمرده خواهد بود.
نتیجه:
خلاصه این‏که: انجام گروهی دعا و نیایش، در سیرۀ اهل‌بیت (علیهم السّلام) نیز معمول بوده؛ ولی شاید نه به‌صورت امروزی و با این نظم و نسقی که ما برگزار می¬کنیم؛ اما این، هیچ اشکالی در کار ایجاد نمی¬کند؛ زیرا همۀ این جزئیات و مصادیق، تحت عنوان «دعا و مناجات» جای می¬گیرند و از مصادیق عمل صالح¬اند؛ مگر موارد خاصی که مشمول حکم دیگری مانند مزاحمت باشد.
کلیدواژه: 
آداب دعا، دعای جمعی، دعای فردی، مراسم مذهبی، سیرۀ اهل‌بیت در دعا.
پی¬نوشت¬‏ها:
1. برای آگاهی از مجموعۀ احادیث دراین‌باره، ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، با همکاری رسول افقی و احسان سرخه¬ای، نهج الدعاء (با ترجمۀ فارسی)، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1385 ش، ج 1، ص 580 ـ 583.
2. همان، ص 580، ح 896 (به نقل از: الفردوس، ج 5، ص 154، ح 7795 و منابع دیگر).
3. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، 1407 ق، ج ‏2، ص 178، ح 14.
4. کلینی، همان‌جا، ص 487، ح 3 از امام صادق (علیه السّلام).
5. این مطلب مشهورتر از آن است که نیاز به سند داشته باشد، ولی برای نمونه، ر.ک: کلینی، کافی، ج 3، ص 462. (کتاب الصلاة، باب صلاة الاستسقاء)
6. کلینی، همان‌جا، ص 187، ح 6.
7. سورۀ اعراف، آیۀ 55.
8. ر.ک: محمدی ری¬شهری و همکاران، نهج الدعاء، ج 1، ص 164 ـ 167.
9. سورۀ مریم، آیۀ 2 و 3.
10. سورۀ بقره، آیۀ 271 و 274.
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان ـ بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 94، ص 4، ذیل حدیث 4 به نقل از یحیی بن علا.
 

اصرار و پافشاری در دعا هم امری است مطلوب که در روایات آمده است امّا آنچه در دعا کردن پسندیده نیست، تعیین تکلیف کردن برای خدا و وقت تعیین کردن برای دعا است.

پرسش:

فرمودند در دعا کردن پافشاري کنيد و اينقدر در بزنيد تا اين در باز شود و حاجت خود را بگيريد. جايي ديگر گفته شده در دعا پافشاري نکنيد شايد صلاح نباشد. مانده ام اصرار کنم يا نه؟ ما وقتي دعا ميکنيم از خداوند درخواست ميکنيم به خير وخوشي سلامتي دعایمان را اجابت کند و اگر به صلاح نيست به صلاحمان کند. آيا اينگونه دعا کردن خوب است؟ ضرر نخواهیم کرد؟

پاسخ:

مقدمه:

امید بخش ترین ابزار برای انسان، دعا کردن و درخواست از خداوند می باشد. چون در پرتو دعا است که انسان می تواند با بزرگ‏ترين منبع فيض هستى ارتباط صميمانه برقرار کند و از تنهايى و بی‌کسی نجات يابد؛ این ارتباط داراي آدابي است که در روایات به آن اشاره شده است از جمله: «بسم الله گفتن، تمجيد و ستودن حق تعالی، صلوات فرستادن، نام بردن خواسته خود در دعا و همچنین اصرار در دعا و...؛ بر اساس روایات، هیچ منعی در اصرار و تداوم در دعاکردن نداریم، بلکه توصيه به اصرار بر دعا نيز داريم.

بعد از مقدمه فوق نکاتی در پاسخ به سؤال شما بیان می­گردد:

کسی که از بزرگی، امید بخشش و عطا دارد، لازم است در خواستن، ابرام و اصرار به خرج دهد. خداوند تبارک و تعالی، تنها مقامی است که قدرت برآورده نمودن حاجات تک تک بندگانش را دارد به خاطر همین یکی از اسمای الهی "قاضی الحاجات" است. بنابراین در دعا و خواستن حاجت از پروردگار نباید از باب مسامحه و سهل انگاری باشد بلکه باید اصرار ورزید و پافشاری نمود. لذا پافشاری و اصرار بر دعا، نه‌تنها گناهی ندارد بلکه کار بسیار خوبی است و خدا آن را دوست دارد. پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه وآله) فرموده است: « رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً طَلَبَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةً فَأَلَحَّ فِي الدُّعَاءِ؛(2) خداوند بنده‌ای را که از او طلب و حاجتی دارد و بر آن پافشاری می‌کند، مورد رحمت خویش می‌دهد» بنابراین، اصرار و پافشاری بر دعا، نیکو است.

در برخی از روایات اهل بیت(علیهم السلام)اصرار بر دعا، علاوه بر اینکه مطلوب بوده بلکه زمینه ساز استجابت دعا خواهد بود. وليد بن عقبۀ هجرى گويد: شنيدم حضرت باقر عليه السلام فرمودند: « وَ اَللَّهِ لاَ يُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي حَاجَتِهِ إِلاَّ قَضَاهَا لَهُ؛(3) بخدا سوگند هيچ بنده‌اى در دعا پافشارى و اصرار بدرگاه خداى عز و جل نكند جز اينكه حاجتش را برآورد.

  همچنین دراین‌باره امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: « أَلِحَّ فِی الطَّلَبِ، فَإِنَّه یحِبّ إِلْحَاحَ الْملِحِّینَ مِنْ عِبَادِهِ الْموْمِنِین؛ در دعا و خواست خود اصرار داشته باش، چراکه خداوند اصرار مؤمنانی که بر دعای خود اصرار می‌کنند را دوست دارد»(4).

اما با وجود چنین روایات، چرا برخی از علما و بزرگان توصیه نموده اند که چیزی را به‌زور از خدا نخواهیم. و یا اینکه در گرفتن حاجت از خداوند اصرار نورزیم؟ دلیلشان هم این است که شاید حاجت شما به مصلحت­تان نباشد، اگر در آینده و پس از مرگ ( روز قیامت) متوجه شویم که استجابت آن دعا به خیر ما نبوده، خدا را شکر می کنیم که آن دعا را مستجاب نکرده است؟

در پاسخ باید گفت:

هر دو مطلب و هر دو گروه درست می گویند، چون  منظور علما و بزرگان، از عدم پافشاری در دعا، در واقع  عدم پافشاری و اصرار ورزیدن بر نتیجه دعا است. پس انسان باید بر خواسته خود در هنگام دعا اصرار داشته باشد اما بر استجابت ظاهری یا همان نتیجه مشخص، اصرار نداشته باشد. مثلاً؛ شخصی که صاحب اولاد نمی­شود، نباید ناامید شده و دست از دعا کردن بر دارد، بلکه باید تا آخر عمر دعا کند تا خداوند به او فرزند صالح عطا کند اما بر استجابت و نتیجه آن اصرار و پافشاری نکند؛ و از اینکه به‌ظاهر این دعا برآورده نمی‌شود بی‌تابی نکرده و ناامید از رحمت الهی نشده و افسرده نگردد (5)

پس آنجای که گفته می شود در دعا اصرار و پافشاری نکنید، منظور اصرار در وصول به نتیجه خاصی است. چون ممکن است آن نتیجه به صلاح ما نباشدچنانکه در قرآن کریم آمده است: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏؛ چه‌بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال‌آنکه خيرِ شما در آن است؛ و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال‌آنکه شرِّ شما در آن است؛ و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد»(6). و یا در اثر پافشاری و اصرار بر نتیجه، و نرسیدن به حاجت شخص افسرده و ناامید از درگاه الهی گردد.

پس اگر در روایات توصیه به دعا و اصرار بر آن شده، منظور این است که زیاد دعا کنید و فراوان از خدا بخواهید، زیرا دعا مخ عبادت است و تأثیر معنوی فراوانی برای انسان دارد و اصرار بر دعا خود زمینه اجابت است. آنچه در دعا اهمیت دارد توجه به حقیقت و پی بردن به ارزش دعا است. چون دعا نوعی مناجات و توسل عاشقانه موجودی بی ارزش با وجود بی نهایت است. در پرتو این مناجات، موجود بی ارزش، ارزش پیدا کرده و مورد توجه حق تعالی قرار می گیرد.« مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ؛(7)  اگر دعای شما (و ناله و زاری و توبه شما) نبود خدا به شما چه توجه و اعتنایی داشت؟» و به حقیقت وجودی حق تعالی نزدیک می شود. لذا دعا و توسل به حق تعالی صرفا ابزاری برای گرفتن حاجت نمی باشد؛[ نه اینکه حاجات خود را از طریق دعا نخواهیم] بلکه مقصود این است که بدانیم نفس دعا کردن، عبادت است یعنی دعا از دعوت (8) است.  در دعا انسان از خداوند دعوت می‌کند تا در دل‌وجان او با صفات جمال و جلال اش تجلی کند و به دل مؤمن که عرش خدا است بنشیند بنابراین دعاکننده چه نتیجه دلخواه بگیرد و چه نگیرد عبادت کرده و به خداوند نزدیک شده است.

 نتیجه:

بنا بر آنچه گفته شد نتیجه می‌گیریم که دعا مطلوب خداوند متعال است و اصرار و پافشاری در دعا هم امری است مطلوب که در روایات آمده است امّا آنچه در دعا کردن پسندیده نیست، تعیین تکلیف کردن برای خدا و وقت تعیین کردن برای دعا است چون ممکن است آن زمانی که شما معین کردید نتیجه حاصل نشود و بعدازآن حاصل شود یا اصلاً نتیجه به مصلحت شما نباشد که مستجاب شود و شما با این تعیین وقت موجبات ناراحتی و ناامیدی خودتان را در صورت نرسیدن به نتیجه در موعد مشخص فراهم کنید؛ بلکه بهتر است همراه با اصرار و پافشاری بر دعا همیشه راضی به مقدرات خدا باشید و برای خدا وقت تعیین نکنید تا به حاجتتان برسید.

کلمات کلیدی:

اصرار بر دعا، استجابت دعا، اصرار بر نتیجه، تسلیم بودن.

منابع جهت مطالعه بیشتر:

استجابت دعا (شرایط و موانع)، احمد تشکر.

آزادی معنوی، مرتضی مطهری.

پی‌نوشت‌ها:

  1. شيخ کليني، اصول کافي، دارالکتب الاسلاميه، تهران،1365 ش، ج 2، ص 475.
  2. همان،
  3. همان.
  4. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، چاپ اول، 1413 ق، ص 6.
  5. https://www.porseman.com/!11450
  6. سوره بقره، آيه 216.
  7. سوره فرقان، آیه 77.
  8. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، تهران: موسسه‌الصادق‌الطباعه‌والنشر، 1387، ذيل ماده دعو.

برگرفته از کتاب دعا منتشر شده در کتابخانه نرم افزار کاربردی( اپلیکیشن) پاسخگو:
 https://api.pasokhgoo.ir/books/files/EqXO2DfgvobAJnIaa98urzNmgw2TJS2CsOy...

 

 

صفحه‌ها