سوالات ویژه

جایگاه رأی مردم در قرآن
حاکم با مشورت از نظريات مردم آگاه گردد و در مديريت هر چه‌بهتر جامعه از آن بهره ببرد.

پرسش:

 در قران بارها فرموده اکثريت مردم نمی‌فهمند، نمی‌دانند، شکر گذار نيستند و ... و کلاً اکثريت و رأی آن‌ها در دين ما مذموم است چراکه اکثريت جاهل هستند به طبع اين مهم دموکراسي کاملاً غیردینی است و مذمت شده حال سؤال اين جاست که چرا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي امام رحمت‌الله عليه همه‌پرسی آري يا نه را برگذار کرد؟ مگر امام خميني براي اسلام و براي خدا انقلاب نکرد و حکومت تشکيل نداد پس چرا به رأی گذاشت و نظر اکثريت جاهل را خواستار شد؟ چرا دموکراسي در جمهوري اسلامي وارد شد و انتخابات بخصوص رياست جمهوري شکل گرفت که اکثريت جاهل رأی به دولت تزوير و منافق و ليبرالي دادند و ما مجبوريم اين منافقين را بپذيريم وگرنه به رأی ملت احترام نگذاشته‌ایم؟

پاسخ:

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به اين نکات جلب می‌کنیم:

1. دموکراسي داراي تعاريف گوناگون است به‌گونه‌ای که چنين به ذهن می‌رسد که اساساً تعريف مشخصي ندارد (1) اما بااین‌حال، با مراجعه به تعاريف و کاربست‌های دموکراسي می‌توان براي آن مؤلفه‌هایی را در نظر گرفت که در همه تعاريف و کاربست‌های دموکراسي حضور دارند؛ ازجمله اصل حاکميت مردم بر مردم (2).

2. درباره نظام سياسي اسلام نيز گفتني است که بنا بر باور شيعي، نظام سياسي اسلام ازاین‌قرار است که ولايت و سلطنت مطلق از دو جهت تكويني و تشريعي، فقط از آنِ خداوند است، نه غير او. بدون شک، خداوند بر تمام موجودات، حاکميت دارد زيرا اگر كسى خداوند را به‌عنوان خالق پذيرفت، خواه‌ناخواه، خود را تحت ولايت او و او را بر خود، محيط و حاکم مى‏داند. (3) درنتیجه، بنا بر توحيد در حاکميت، حق حكومت بر انسان‌ها مخصوص خداوند متعال است و حكومت ديگران بايد درنهایت به حكومت خداوند منتهى شود. زيرا حكومت در جوامع بشرى با تصرف و اعمال قدرت بر جان و مال و محدود نمودن آزادى افراد همراه است و اين امور از حق ولايت حاكمان بر مردم ناشى مى‏شود و اگر ولایت حاکمان مشروعيت نداشته باشد، تمام اقدامات آنان نامشروع و ظلم است. بدون ترديد ولايت حقيقى از آنِ خداوندى است كه مالك حقيقى، خالق و مدبّر انسان‏ها است و هيچ‏كس بدون اذن او، حق حكمرانى بر بندگانش را ندارد (4): «إِنِ الحُكْمُ إلّا للَّهِ يَقُصّ‏الحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الفاصِلين‏»(5). از اين منظر، هر مؤمنی می‌بایست مطيع اوامر الهي باشد و همچنين مطيع کساني باشد که از جانب خداوند مأذون هستند. ازاین‌رو، مستند به متون ديني (6)، اطاعت از محمد (ص) و امامان دوازده‌گانه (ع)، بر هر مؤمنی واجب است چراکه به‌تصریح متون ديني، خداوند آن‌ها را واجب الاطاعه معرفي کرده است. (7) بعد از غيبت امام دوازدهم نيز فقهاي اسلام واجب الاطاعه هستند و در عرصه سياسي از ولايت برخوردارند (8). بدين ترتيب، روشن می‌شود که در نظام سياسي اسلام، سلسله طولي حاکميت مشروع از خداوند آغاز می‌شود و به فقهاي در عصر غيبت منتهي می‌گردد.

3. اينک به اين پرسش می‌پردازیم که دموکراسي و رأی و نظر مردم چه جايگاهي در نظام سياسي اسلام دارد؟ اگر دموکراسي به معناي حاکميت مردم و نفي حاکميت طولي خداوند تا امامان و فقها باشد، قطعاً در نظام سياسي اسلام راه نمی‌یابد؛ خواه در زمان حضور امام، خواه در زمان غيبت امام؛ اما در غير اين صورت، می‌توان دموکراسي و حاکميت مردم بر سرنوشت خويش را پذيرفت بدين بيان که دموکراسي در تقابل با حاکميت طولي و اراده تشريعي الهي نباشد و قانون‌گذاری و اجراي قانون را در چارچوب نظام سياسي اسلام دنبال شود. از اين منظر، در نظام سياسي اسلام، رأی مردم در اين حوزه‌ها نافذ و مشروع است:

الف. انتخاب نظام حکومت اسلامي توسط مردم: در نظام سياسي اسلام، حاکم مشروع، مُجاز نيست که به‌زور حکومت ديني تشکيل دهد، بلکه اگر مردم با او همراهي نمودند، او نيز موظف است که رسالت خود را اجرايي سازد. ازاین‌رو، علی علیه‌السلام با آن‌که از جانب خداوند به ولايت و رهبري مردم تعیین‌شده بود، اما تا قبل از بيعت مردم با ايشان، عملاً بر انجام اين مسئوليت اقدامي نکرد؛ زيرا زمينه اجرايي ولايت و رهبري حضرتش فراهم نبود. (9) از اين منظر، روشن می‌شود که چرا امام خميني به رأی مردم اهتمام می‌ورزیدند چراکه به باور درست، رأی مردم براي فعليت بخشيدن به ولايت الهي لازم است به‌گونه‌ای که فقيه نيز نمی‌تواند مردم را مجبور به تشکيل حکومت نمايد.

ب. مشورت حاکم اسلامي با مردم: لازم است، حاکم با مشورت از نظريات مردم آگاه گردد و در مديريت هر چه‌بهتر جامعه از آن بهره ببرد. البته درجایی که حکم مسئله‌ای از جانب خداوند متعال و معصومان (ع) بیان‌شده باشد، حاکم موظف است بر طبق آن عمل نمايد، هرچند برخلاف نظر مردم باشد؛ و مردم حق اعتراض ندارند زيرا خود پذیرفته‌اند که حکومتشان بر اساس دستورات الهی و قوانين اسلام باشد (10) اما در ساير موارد، حاکم براي تدبير بهتر امور بايد از مشورت مردم برخوردار گردد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر». (11) در اين آيه، خداوند پيامبر (ص) را به مشوت با مردم امر می‌کند. دموکراسي و انتخابات نيز فرصتي مناسب براي مشورت گرفتن از مردم است.

ج. نظارت مردم بر زمامداران: در حکومت اسلامي مردم -مستند به لزوم امربه‌معروف و نهي از منکر (12)- بر حسن اجراي قوانين الهی و رعايت آداب اسلامي همچون رعايت قسط و عدل نظارت دارند. انتخابات نيز عرصه‌ای مناسب براي حضور حداکثري است به‌گونه‌ای که مردم با آري گفتن به کانديداي و نه گفتن به کانديداي باطل، هم از حق حمايت می‌کنند و امربه‌معروف می‌کنند و هم از باطل نهي می‌کنند و نهي از منکر می‌کنند. بگذريم که فضاي انتخاباتي فرصت بيشتري براي مطالعه و اظهارنظرهای سياسي نيز فراهم می‌کند که همين امر نيز مايه حيات و بقاي معروف و جلوگيري از منکر است.

4. بنابراين، رأی مردم در حکومت ديني و نظام سياسي اسلام نافذ است و این‌طور نيست که در تشکيل حکومت هيچ نقش مشروعي نداشته باشند؛ اما آيا همه این‌ها به اين معني است که «اکثريت» هميشه ملاک شناسايي حق از باطل است؟ هرگز چراکه متأسفانه اکثريت مردم هميشه درراه حق و طرفدار حقيقت نبوده‌اند؛ قرآن در موارد زيادي از اکثر مردم شکوه و شکايت می‌کند و آن‌ها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبياء و اولياء الهي مورد نکوهش و تقبيح قرار داده است. در سوره انعام می‌فرماید: «و ان تطع اکثر من في الارض يضلوک عن سبيل الله»(13) يعني: «اگر از اکثر مردم زمين پيروي کني تو را از راه خدا گمراه می‌کنند.» در سوره اعراف می‌فرماید: «ولکن اکثرالناس لا يعلمون»(14)؛ يعني: «اکثر مردم نمی‌دانند». به گفته قرآن و شهادت تاريخ آنان که به پيامبران ايمان آوردند در بسياري از موارد دچار اين آفت شدند و اکثریت آنان از سيره و روش پيامبر خود پيروي نکردند و در ادامه راه دچار ضعف و دگرگوني در عقيده و عمل شدند، قرآن درباره اصحاب طالوت می‌فرماید: «اکثر آن‌ها از نهري که نهي شده بودند، نوشيدند». (15) امت اسلام هم که امت برتر است، نيز متأسفانه بعد از رحلت پيامبر (ص) دچار اکثريت و اقليت شد و اهل حق که اهل‌بیت علیهم‌السلام ویاران آن‌ها بودند در محاصره اکثريت مخالف يا ساکت قرار گرفتند. بنابراين، نظر اکثر مردم معيار شناسايي حق نمی‌باشد. این‌یکی از تفاوت‌های مهمي است که نظام اسلامي و مردم‌سالاری ديني را از نظام دموکراسي غربي جدا می‌کند.

5. بنابراين، رأی اکثريت معيار تشخيص حق و باطل نيست اما بااین‌حال، براي تحقق و اجرايي کردن و نظارت بر عملکرد مسئولان و امربه‌معروف و نهي از منکر و غيره، نيازمند حضور حداکثري مردم هستيم. از اين منظر، دموکراسي و انتخابات فرصتي براي گردهمايي و حداکثري شدن جريان حق براي تحقق آرمان‌های الهي است. بدين منظور، امام خميني نيز دموکراسي و انتخابات را در پيوند با حکومت ديني مطرح نموده و از حضور حداکثري مردم استقبال نمودند.

پی‌نوشت‌ها:

1. چنانچه که برخي بر همين باورند که دموکراسي فاقد معيارهاي مشخص است. (حقيقت، سید صادق؛ «در باب نسبت سنجي دين و دموکراسي»، سروش انديشه، 1382، ش 7 و 8، ص 74).

2. بیتام، ديويد، دموکراسي و حقوق بشر، ترجمه‌ي محمدتقي دل‌فروز، تهران، ‌طرح نو، ص 45؛ بلاستر، آنتوني، دموکراسي، ترجمه‌ي حسن مرتضوي، تهران، آشيان، ص 23.

3. مجموعه نويسندگان، امامت پژوهي، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1381، صص 238-229.

4. سبحاني، جعفر، مرزهاي توحيد و شرک در قرآن، نشر مشعر، 1380، صص 42-43.

5. انعام، آیه 57.

6. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏»(نساء، آیه 54).

7. با توجه به روايات واردشده از پيامبر اسلام (ص) که از طريق اهل سنت و شيعيان نقل‌شده است، روشن می‌شود که مصداق اين آيه، علي (ع) و اوصياي او هستند (براي مطالعه بيشتر، رک: بحراني، هاشم، غايه المرام و حجه الخصام في تعيين الامام من طريق الخاص و العام، موسسه التاريخ العربي، ج 2، صص 15-23).

8. اسحاق بن يعقوب در اين نامه سؤالاتى را به محضر شريف آن حضرت ارسال داشته كه ازجمله آن‌ها اين است كه در مورد «حوادث واقعه» كه در زمان غيبت پيش خواهد آمد وظيفه ما چيست؟ آن حضرت دراین‌باره مى‌فرمايند: «وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِيهَا اِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِى عَلَيكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيهِمْ»(شيخ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمه، ج 1، موسسه النشر الاسلامي، ص 484)؛ يعني: «و امّا رخدادهايى كه پيش مى‌آيد پس به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم».

9. به همين جهت، وقتي مردم با امام علي(ع) همراهي نکردند، ايشان خانه‌نشین شدند؛ و در اين مدت، امام (ع) هیچ‌گاه مردم را مجبور به تبعيت و پيروي نکردند؛ اما وقتی‌که زمينه آماده شد آن حضرت از زير بار مسئوليت شانه خالي نکردند: «لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء ان لايقاروا علي کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقيت حبلها علي غاربها و لسقيت اخرها بکأس اوّلها و لألفيتم دنياکم هذه ازهد عندي من عفطة عنز...»(امام علي ع، نهج البلاغه، خطبه 3).

10. امام علي (ع) دراین‌باره می‌فرماید: «الا و ان لکم عندي الا احتجز دونکم سرا الا في حرب و لا اطوي دونکم امرا الا في حکم و لا اوخر لکم حقاً عن محله ...»(امام علي (ع)، نهج‌البلاغه، نامه 50)؛ يعني: «آگاه باشيد! حق شما بر من آن است که جز اسرار جنگي هيچ رازي را از شما پنهان ندارم و کاري را جز حکم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم و در پرداخت حق شما کوتاهي نکرده ...».

11. آل‌عمران، آیه 159.

12. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ»

13. انعام، آیه 116.

14. اعراف، آیه 187.

15. بقره، آیه 249.

انتخابات در صدر اسلام
مفهوم بيعت در عرف ديني کارکرد مشارکتي مردم در سرنوشت خويش را نشان مي‌دهد و يک اصطلاح مشخص جامعه‌شناختي محسوب مي‌گردد.

پرسش:

آيا در اين زمان شرکت در امور سياسي نظام جمهوري اسلامي، بيعت محسوب می‌شود؟ يا بيعت در اين امور مخصوص زمان پيامبر صلی‌الله علیه وآله و معصومين علیهم‌السلام بوده است؟ و درباره ما بايد طبق فتوي مرجع تقليدمان عمل کنيم يا حکم مسائل اعتقادي دارد و بايد خودمان به‌یقین برسيم؟

پاسخ:

بله شرکت در امور سياسي نظام بيعت محسوب شده و بيعت مخصوص زمان پيامبر (ص) و ائمه (ع) نبوده است.

آنچه از گفتار بزرگان دين در خمیرمایه اصلي نظريه بيعت مشهور است اين مطلب اساسي است که اصل بيعت و قرارداد، خارج از مرزهاي ايدئولوژيکي مطرح‌شده و داراي مقبوليت همگاني است و تمامي جوامع آن را پذيرفته‌اند و براي آن احترام و اهميت قائل‌اند. اين اصل در سطح اعلاي خود در قالب قرارداد اجتماعي و بيعت با فرمانروا تبلور مي‌يابد، اما هرگز بدان محدود نمي‌شود.

مفهوم بيعت در عرف ديني کارکرد مشارکتي مردم در سرنوشت خويش را نشان مي‌دهد و يک اصطلاح مشخص جامعه‌شناختي در توضيح مشارکت مردم در حق تعيين سرنوشت خويش محسوب مي‌گردد. از اين منظر بيعت يکي از ارکان مهم مردم‌سالاری و جمهوريت به مفهوم حق حاکميت مردم به شمار مي‌آيد.

نظام جمهوري اسلامي که ساختار آن جمهوري هست، مطابق با آخرين دستاوردهاي بشري مشارکت مردمي را در قالب جمهوري اسلامي تحقق بخشيده و توانسته است تعريف کاملاً ملموسي با تعريف روند مشارکت سياسي مردم در قالب بيعت عمومي بر سرنوشت خويش مشخص سازد.

بي‌ترديد بايد مهم‌ترین اقدام انقلاب اسلامي را ترکيب ساختار جمهوری با اسلام در نظر گرفت. اکثريت مردم کشور مسلمان‌اند و خواهان مشارکت و بيعت با يک ساخت حکومت ديني هستند و مفهوم جمهوري را مقيد به اسلام مي‌دانند و قانون اساسي نيز که مبتني بر خواست و اراده همگاني است اين مفهوم و گرايش اکثريتي را تأييد مي‌نمايد.

برگزاري بيش از سي دوره انتخابات گوناگون مبيّن اين ادعاست و تداعي بخش اين جمله امام خميني (ره) که مي‌فرمودند: «ميزان رأي ملت است.»

در يک جامعه‌ اسلامي مفاهيمي چون دموکراسي در روند مشارکت و همياري با نظام سياسي، حق انتخاب و حقوق سياسي مردم که مشروعيت ديني آن در قالب نظريه بيعت تبيين شده است، در چارچوب اين نظريه وجود دارد. درواقع هرگونه درک جامع از جايگاه مردم‌سالاری نيز منوط به تجزیه‌وتحلیل مفهوم بيعت است.

اما درباره اين پرسش که آيا شرکت در انتخابات واجب است يا خير می‌گوییم:

عمل به‌حکم ولی‌فقیه و احکام حکومتي چون از احکام اوليه و مبتني بر مصالح عمومي است بر همه مردم ـ چه مرجع تقليد و چه غير آن، چه باسواد و چه بی‌سواد، حتي بر خود ولی‌فقیه ـ واجب است، اما عمل به فتواي مرجع تقليد چون معمولاً مبتني بر مصالح فردي است، تنها بر مقلدانش واجب است؛ البته مرجع نيز بر فتوايش عمل می‌کند.

ازآنجاکه اکثر مراجع قائل به لزوم عمل به‌حکم حکومتي هستند بايد درصورتی‌که ولی‌فقیه- در شرايط خاصي که کشور نياز به تقويت و پشتوانه مردمي دارد- حکم به وجوب شرکت در انتخابات داد، مشارکت داشته باشند. ولي معمول حکم حکومتي نمی‌دهند و مقلدين در اين امور تابع مرجع خود می‌باشند.

در ادامه نظر برخي از مراجع براي شرکت در انتخابات را می‌آوریم.

حضرت امام خميني (قدس سره) در اهميت و تکليف بودن شرکت در انتخابات مي‎فرمايند: «يکي از وظايف مهم شرعي و عقلي ما براي حفظ اسلام و مصالح کشور، حضور در حوزه‌هاي انتخابيه و رأي دادن به نمايندگان صالح کاردان و مطلع بر اوضاع سياسي جهان و ساير چيزهايي که کشور به آن‌ها احتياج دارد، هست.» (1)

رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‎اي (مدظله‎‏العالي) هم درباره علت وجوب در انتخابات مي‎فرمايند: «همه بايد شرکت کنند. این‌یک وظيفه است؛ هم وظيفه اسلامي است، هم وظيفه ميهني و ملي است و حفظ عزت و شوکت کشور به اين وابسته است. هم وظيفه سياسي است... هم وظيفه اخلاقي است؛ حقوق مردم اقتضا می‌کند که در اين ميدان وارد شوند. کارهايي که بايد در اين کشور انجام گيرد، اقتضا مي‌کند که انسان در اين ميدان وارد شود.» (2)

حضرت آیت‌الله مکارم شيرازي (دام عزه) در پستي که در پايگاه رسمي اينترنتي ايشان قرار داده‌شده، در پاسخ به اين پرسش که به نظر حضرت‌عالي، آيا شرکت در انتخابات شرعاً واجب است؟ مرقوم فرمودند: «با توجه به شرايط موجود و اينکه دشمنان ما اصرار بر عدم شرکت در انتخابات دارند، به نظر مي‏رسد که شرکت کردن تمام افراد واجد شرايط واجب است.»

حضرت آیت‌الله سيستاني (دام عزه) در ديدار حضوري نماينده هیئت‌علمی اداره پاسخگويي آستان قدس رضوي ابراز داشتند: «فعلاً حاکم و سکان‌دار جهان اسلام رهبري هستند. براي حفظ نظام، حضور مردم درصحنه‌های مختلف، الزامي است.» (3)

حضرت آیت‌الله جوادي‌ آملي (دام‌عزه) نيز مي‎فرمايند: «تقويت نظام اسلامي با شرکت در انتخابات و مانند آن، لازم است.» (4)

ديدگاه آیت‌الله صافي ‌گلپايگاني (دام‌عزه) نيز اين است که: «هر مسلماني بايد استقلال جامعه مسلمانان و اعتلاي کلمه اسلام و قوت و قدرت مسلمين را در برابر کفار از اهم مقاصد دانسته و جريان امور را زير نظر داشته باشد. مسلمان اگر بتواند جامعه و مملکت را در مسير اجراي احکام اسلام قرار دهد و احکام اسلام را اجرا سازد، بايد اقدام کند و واجب است باکسانی ‌که اين نيت رادارند، همکاري و تشریک‌مساعی نمايد.» (5)

با اين توضيحات درصورتی‌که حاکم حکم داد عمل به آن بر همه واجب و اگر مرجع تقليدي فتوا داد مقلدين موظف به انجام آن هستند.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. صحيفه امام، ج 18، ص 152.

2. خطبه‌هاي نماز جمعه، 28/2/1380.

3. کتاب انتخابات از منظر فقه و اخلاق، ص 17.

4. کتاب استفتائات، ص 105.

5. توضيح المسايل، ص 462، مسئله 2907.

روش انتقاد در مناظرات
نقد و انتقاد هم می‏تواند باهدف روشن نمودن حقایق و خوبی‌ها سازنده و ارزشمند باشد و هم می‏تواند باهدف بزرگنمایی عیب‌ها و پوشاندن خوبی‌ها باشد.

پرسش:

ملاک تشخیص بین انتقاد صحیح و عیب جویی,غیبت یا استهزاء خصوصا در مباحثات سیاسی چیست؟

پاسخ:

مقدمه:

در اسلام موضوعاتی چون نصیحت (امربه‌معروف و نهی از منکر) ائمه مسلمین (1)، جرح‌وتعدیل (تکذیب و تأیید) راویان و گواهان، نُصح مستشیر و ... وجود دارند که باکمی دقت در آن‌ها درخواهیم یافت که امکان بروز و ظهور چنین موضوعاتی، جز با نقدها و تحلیل‌هایی که شاید برخی از آن‌ها در نگاه اول، مشابه غیبت ارزیابی شوند، امکان‌پذیر نخواهد بود. در ادامه بیشتر توضیح می‌دهیم.

متن اصلی:

 واژه نقد در لغت به معنای، تفکیک سره از ناسره، جدا کردن ناخالصی‏ها از خالصی‏ها، عیب‌ها را نمایاندن و پنهان‌ها را رو کردن آمده است (2) و همچنین به معنای، شی‏ء را در محک قرار دادن و سالم را از ناسالم تشخیص دادن است و منتقد در عرصه انتقاد در پی نشان دادن و رفع بدی‌ها، ناخالصی‏ها و پلیدی‌هاست تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست عذری نداشته باشد. (3) هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال می‌کند چنانچه، پزشک اگر جویای عیب و علت «بیمار» خویش است، عیب‌جویی‌اش باید از روی علاقه‌مندی و نیک‌اندیشی و به‌قصد خیر و خدمت باشد، لذا نقد و انتقاد هم می‏تواند باهدف روشن نمودن حقایق و خوبی‌ها سازنده و ارزشمند باشد و هم می‏تواند باهدف بزرگنمایی عیب‌ها و پوشاندن خوبی‌ها و هتک حرمت، غیبت، توهین و افترا مبتنی بر شایعات، مخرب و ضد ارزشی باشد.

مرز غیبت و انتقاد (نهی از منکر)

در ابتدا لازم می‌دانیم تا تعریفی از غیبت داشته باشیم. براي غيبت تعریف‌های مختلفي در کتب اخلاقي و کتب فقهي ذکرشده است، ما در اینجا به تعريفي که امام خميني و به‌تبع شهيد ثاني در کتاب خود ذکر کرده‌اند، اکتفا می‌کنیم که دقیق‌ترین تعريف محسوب می‌شود: «غيبت عبارت است از ياد کردن انسان غايب به چيزي که خوشايند او نيست و ازنظر عرف کاستي و نقص براي او محسوب می‌شود به‌قصد کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص»(4) طبق اين تعريف چند مؤلفه در تعريف غيبت دخيل است: 1- در غياب شخص جمله‌ای ذکر شود. 2-این‌که جمله‌ای باشد که شخص از شنيدن آن ناراحت شود. 3-آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب می‌شود (و پنهان باشد).

 پس غیبت مربوط به موضوعات شخصی و شخصیت افراد است آن‌هم مربوط به مطالبی است که موجب ناراحتی غیبت شونده باشد، اما اگر عیب‌ها و انتقادات در ارتباط با حوزه کاری و مسئولیت اجتماعی و عملکرد افراد بیان شود و هدفی جز اصلاح کارکرد اجتماع در میان نباشد، نه‌تنها جنبه غیبت نخواهد داشت بلکه نقد و تحلیل منصفانه و به دور از هرگونه حب و بغض رفتار و گفتار مسئولین، یک امر لازم برای رشد و تعالی جامعه و کشور است و برکات زیادی برای فرد و جامعه دارد و موجب اصلاح عیب آن‌ها و برطرف شدن نواقص کارها و برنامه‌هایشان می‌شود.
بر این اساس، چنین نقدها و تحلیل‌هایی، اگر تنها جهت شناخت وضعیت حاکم بر جامعه و تلاش برای بهبود آن باشد، ایرادی نخواهد داشت، اما اگر افرادی بخواهند در ضمن تحلیل و نقد، عقده‌ها و کینه های شخصی و گروهی خود را برآورده ساخته و علاوه بر سخنان لازم در یک نقد سالم، گفتاری را در ارتباط با طرف مقابل بر زبان‌آورند که بودونبود آن در تحلیل انجام‌شده مساوی است، در برابر پروردگار مسئول خواهند بود و از آن جایی که هر فرد به درون خودآگاهی کامل دارد، شناسایی مرز بین تحلیل، غیبت و تهمت و... در این موارد که تا حد زیادی وابسته به انگیزه افراد است، چندان دشوار نخواهد بود.

آداب و اصول اخلاقی انتقاد:

۱- گام اول انتقاد شروع از خود: بسیاری از ما در دیدن عیب و نقص دیگران ریزبین و دقیق هستیم، بااینکه ناقد ابتدا باید از خود شروع کند و در گام نخست، در جستجوی زدودن عیب‌های خویش باشد. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «خوشا به حال کسی که عیوب خودش او را از عیب‌گویی دیگران بازداشته است»(5) در جای دیگر نیز حضرت فرمودند: «بزرگ‌ترین عیب آن است که چیزی را زشت انگاری که خود به همانند آن گرفتاری»(6) بنابراین اگر ما واقعاً، به‌قصد اصلاح و رفع نقایص، به‌نقد اندیشه‌ها یا رفتارهای دیگران می‌پردازیم، بهتر است از خود شروع کنیم و پیش از هر کس دیگری به اصلاح و نقد خود بپردازیم. (7)

2- فقط از رفتار و کارهای خطا انتقاد شود یعنی بر ناقد لازم است که میان حساب اشخاص و کار و رفتار آن‌ها تفکیک نماید و با سر زدن خطاهای موردی از اشخاص خوب نباید قضاوت ناصحیح (حکم به بد بودن شخص) داشته باشد.

3- انتقاد بدون توهین و برچسب زدن (مثل منحرف، دروغ‌گو، خائن و...) انجام شود.

4- انتقادگر، فرصتی برای جبران به انتقاد شونده بدهد.

5- انتقاد همراه با ذکر کارها و اوصاف مثبت انتقاد شونده باشد.

6- روش انتقادگر عیب‌پوشی و رازداری باشد نه افشاگری (8).

نتیجه:

از آن جا که شخصیت‌های اجتماعی و سیاسی مانند مسئولان و مدیران در قبال مردم و جامعه باید پاسخ‌گو باشند، انتقاد از آنان اشکالى ندارد؛ اما غیبت ذکر معایب شخصی انسان‌ها است که ربطى به شخصیت حقوقى یا عملکرد کارى آن‌ها ندارد بنابراین صحبت در رابطه با مسائل شخصى آنان جایز نیست و این عمل غیبت و از گناهان کبیره است؛ اما بررسى و سنجش کارکرد اجتماعى آنان و نقد دقیق آن، بدون تکیه‌بر ظنیّات و افراط‌وتفریط‌ها و باهدف اصلاح امور جامعه اشکالى ندارد زیرا اموری که مربوط به شخصیت حقوقی افراد است چون جنبه اجتماعی دارد و ازجمله امور پنهان محسوب نمی‌شود، اصطلاحاً به آن غیبت گفته نمی‌شود.

کلیدواژه:

نقد مسئولین، غیبت، افتراء، نهی از منکر، نصیحت.

منابع جهت مطالعه:

  1. جامع السعادات: ملا مهدی نراقی.
  2. اخلاق و آیین نقد، سید حسن اسلامی.
  3. سیری در نهج‌البلاغه، مرتضی مطهری.

پی‌نوشت‌ها:

  1. شیخ كلينى در كتاب الحجة از «كافى»، اين باب را گشوده است «باب ما امر النبى (ص) بالنصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم و من هم»؛ محدث كاشانى در ابواب (وجوب الحجة و معرفته) از «وافى»، بابى را به اين عنوان اختصاص داده است: باب وجوب النصيحة لهم و اللزوم لجماعتهم: وهم چنين علامه مجلسى در كتاب الامامة از «بحارالانوار»، بابی به نام «باب ما امر به النبى (ص) من النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم». قرار داده است.
  2. وقتی می‌گویند درهم را نقد زد یعنی آن‌ها را از هم جدا کرد و نگاه کرد و بررسی نمود تا خوب‌ها را از پست‌ها بشناسد. معطوف، لویس، المنجد، مترجم: محمد بندر ریگی، چاپ ششم، تهران، انتشارات اسلامی، ۸۶، ج ۲، ص ۱۹۹۰.
  3. صفایی حائری، علی؛ روش نقد، چاپ دوم، قم، لیلة القدر، بهار 1386، ص ۱۵ – ۱۶.
  4.  امام خميني، سيد روح‌الله، چهل حديث، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371، ص 301؛ شهيد ثاني، الرسائل، بغداد، مركز الأبحاث و الدراسات الإسلاميّة، 1422 ق، ص 284.
  5. سید رضی، نهج‌البلاغه، مص: صبحی صالح، قم، هجرت، 1414 ق، خطبه ۱۷۶: طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس.
  6. همان، حکمت ۳۵۳.
  7. شریفی، احمد حسین، اخلاق نقد، قم، نشر معارف، بهار ۸۳، ص ۹۷.
  8. اکبری، محمود؛ اخلاق، قم، دانش حوزه، ۸۵، سوم، ص ۱۰۰ – ۱۰۱.

 

اگر اسلام با رأی مردم هماهنگ هست چرا قبل از رأی‌گیری مردم، شورای نگهبان خودش رأی‌گیری انجام می‌دهد؟

پرسش:

اگر اسلام با رأی مردم هماهنگ هست و از رأی مردم استقبال میکنه و هیچ اجبار و اکراهی بر مردم قرار نمی‌ده، چرا قبل از رأی‌گیری مردم، شورای نگهبان خودش رأی‌گیری انجام می‌دهد و سلایق و علایق و رأی مردم رو محدود می‌کند؟! آیا این نوعی اجبار و محدود کردن آزادی نیست؟! وقتی خدا درباره دینش میگه «لا اکراه فی الدین» پس درباره حکومت دینی هم باید همین نظر رو داشته باشد!

پاسخ:

مقدمه:

خداوند متعال، در قرآن می‌فرماید که در دین اجبار و اکراهی نیست. درباره این آیه، تفاسیر مختلفی ارائه‌شده است و در مقایسه با بسیاری از احکام دینی –جهاد ابتدایی، مجازات مرتد و غیره- موردتوجه قرارگرفته است. یکی از مباحث مرتبط با این آیه، وجود نهاد شورای نگهبان در جمهوری اسلامی است که یکی از وظایفش نظارت استصوابی در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس مقننه و غیره است. ازاین‌رو، این اشکال از سوی برخی از منتقدان ایجادشده که این آیه، با هر اکراهی مخالف است و مشروعیت شورای نگهبان را زیر سؤال می‌برد. در ادامه، به‌نقد و بررسی این اشکال می‌پردازیم.

نکته اول:

در اصل 99 قانون اساسي بیان‌شده است كه شوراي نگهبان، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراء عمومي و همه‌پرسي را برعهده‌گرفته دارد.

به‌موجب تفسير شوراي نگهبان: «نظارت مذكور در اصل 99 قانون اساسي استصوابي است و شامل تمام مراحل اجرايي انتخابات ازجمله تأييد و رد صلاحيت كانديداها مي‌شود.»(1)

به‌موجب مواد 78 و 1237 و 1242 قانون مدني و همچنين عملكرد شوراي نگهبان در اعمال اين نوع از نظارت، مي‌توان گفت كه منظور از نظارت استصوابي آن است كه كليه اعمال متولي انتخابات زير نظر مستقيم و با تصويب و تأييد مقام ناظر انجام شود. بنابراين انجام اين اعمال بدون موافقت مقام ناظر، اعتبار ندارد، زيرا تمام امور انتخاباتي زير نظر و با موافقت شوراي نگهبان اعتبار مي‌يابد. (2)

در مورد نظارت شوراي نگهبان بر انتخابات رياست جمهوري، بند 9 اصل 110 قانون اساسي مقرر مي‌كند كه صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اصل 115 اين قانون مي‌آيد، بايد به تأييد شوراي نگهبان برسد. با توجه به اين اصل و تفسير شوراي نگهبان از مفاد اصل 99 بايد گفت كه نظارت اين شورا بر انتخابات رياست جمهوري استصوابي است.(3)

نکته دوم:

احراز سمت نمايندگي یا ریاست جمهوری پروسه‌ای است كه كسب قدرت سياسي را به دنبال دارد و رقابت ناسالم بين داوطلبان در امر انتخابات همواره امري محتمل و قابل پیش‌بینی بوده است؛ ازاین‌رو، براي جلوگيري از ورود هرگونه آسيب بر امر انتخابات، نظارت بر صحت و درستي اين جريان ضرورت پيدا می‌کند.

اهميت نظارت بر روند انتخابات در قانون اساسي غالب كشورها موردتوجه قرارگرفته و اصل چنين نظارتي در اكثر كشورهاي مدعي دموكراسي نیز به رسمیت شناخته‌شده است. نظارت صحيح بر امر انتخابات از یک‌جهت بايد جنبه پيشگيري از وقوع تخلف را داشته باشد و از سوي ديگر می‌بایست جنبه‌ پيگيري و تعقيب در رفع و ابطال موارد تخلف را دارا باشد. بر اين اساس نظارتي می‌تواند جامع باشد كه تمام موارد و مراتب مربوط به لزوم صحت انتخابات و درستي داوطلبان را شامل شود.

به دليل اهميتي كه در حكومتي ديني و اسلامي براي گزينش و لياقت سنجي منتخبين قرار داده‌شده است، بايد عده‌ای از اهل‌فن و خبره وجود داشته باشند تا صلاحیت افرادي را كه در معرض آراء عمومي ملّت قرار می‌گیرند، احراز كنند و اين وظیفه‌ای است كه در جمهوري اسلامي مطابق قانون برعهده‌گرفته شوراي نگهبان نهاده شده است. حال اگر نظارت استصوابي شوراي نگهبان نباشد، اين سؤال مطرح است كه تعيين صلاحيت داوطلبان نمايندگي مجالس خبرگان، شوراي اسلامي يا رياست جمهوري و جلوگيري از ورود افراد غير صالح براي مناصب مهم حكومتي بر عهده چه شخص يا نهادي خواهد بود؟ و اگر نظارت شوراي نگهبان جنبه استصوابي و اجرائي نداشته باشد اين پرسش مطرح است كه در صورت تشخيص عدم صلاحيت، چه نهادي موظف به رد صلاحيت هست؟ و چون در قانون هيچ نهادي براي اين منظور تعيين نشده و از طرفي با يك نظارت ساده و بدون پشتوانه اجرائي نيز نمی‌توان به نتيجه مطلوب قانون دست‌یافت، معلوم می‌شود كه منظور از نظارت شوراي نگهبان، قطعاً نظارت استصوابي است.

البته جاي ترديد نيست كه قطعاً هدف قانون‌گذار در اين خصوص بی‌توجهی به انتخاب مردم نبوده، بلكه حفظ حقوق ملي و مصلحت جامعه را مدنظر داشته است. چون براي او سلامت انتخابات و صلاحيت نامزدهاي انتخابي از اهميت ویژه‌ای برخوردار بوده است.

نکته سوم:

دین اسلام آزادی انسان‌ها در انتخاب دین را به رسمیت شناخته است؛ چنانکه در آیه «لا اکراه فی الدین»(4) به این نکته اشاره‌شده که اسلام هیچ‌گاه به دنبال اجبار و تحمیل دین نیست و همگی را در انتخاب دین آزاد می‌داند و هیچ فرد یا نهاد و دولت اسلامی حق اجبار مردم به دین اسلام را ندارد.

اما آیا آیه فوق‌الذکر، مشروعیت شورای نگهبان را زیر سؤال می‌برد؟ خیر. چراکه آیه فوق‌الذکر اساساً ناظر به انتخاب دین است و ارتباطی به نظارت بر پست‌های کلیدی در حکومت دینی ندارد و التزامات حکومتی و قوانین درون دینی را شامل نمی‌گردد.

توضیح بیشتر این‌که جامعه دینی متشکل از دین‌دارانی است که دین را به‌عنوان قانون زندگی و تنظیم روابط انسانی پذیرفته‌اند. ازاین‌رو، در صورت تشکیل حکومت از سوی دین‌داران، شخص حاکم باید دارای خصایص و ویژگی‌هایی باشد که در راستای اهداف و مقاصد اسلام باشد، ازجمله این‌که اهل فسق و دزدی نباشد یا مسلمان و استکبارستیز باشد یا غیره. ازاین‌رو، جامعه ایران، در قانون اساسی که آن را در ابتدای انقلاب تصویب نمودند، شورای نگهبان را متولی نظارت بر این امر کردند. البته شورای نگهبان وظایف دیگری نیز دارد؛ اما یکی از مهم‌ترین وظایف شورای نگهبان، نظارت بر انتخابات و تأیید صلاحیت کسانی است که خود را داوطلب ریاست بر جمهور دین‌داران کرده‌اند. در حقیقت شورای نگهبان به دنبال تحمیل اسلام بر فرد یا گروهی از مردم نیست تا گفته شود آیه «لا اکراه فی الدین»، در تقابل با آن است. شورای نگهبان نهادی قانونی است که از جانب مردم موظف است داوطلبان ریاست جمهوری را ارزیابی کند تا مبادا شخص ناصالح، جامعه دینی را فریب داده و آن را منحرف سازد. شورای نگهبان نه داوطلبان را تحمیل به اسلام و دین‌داری می‌کند و نه مردمی که در انتخابات حاضر می‌شوند، بلکه موظف است حداقل شرایط لازم برای تصدی پست‌های مهم در حکومت دینی را در داوطلبان احراز نماید؛ بنابراین، هیچ نسبتی میان آیه مذکور با عملکرد قانونی شورای نگهبان نیست.

نتیجه:

در تمام كشورهاي جهان و نزد تمامي عقلاي عالم، براي تصدّي مسئولیت‌های مهم يكسري شرايط ويژه در نظر گرفته می‌شود تا هم وظايف محوله به فرد موردنظر به‌درستی انجام پذيرد و هم حقوق و مصالح شهروندان در اثر بی‌کفایتی و نالايق بودن مسئول برگزيده پايمال نگردد. ازاین‌رو، امروزه در دموکراتیک‌ترین نظام‌های دنيا نيز شرايط ویژه‌ای براي انتخاب‌کنندگان و انتخاب شوندگان (در فرآيندهاي انتخاباتي) در نظر گرفته می‌شود و قانون، مرجع رسمي را براي اعمال نظارت و احراز شرايط داوطلبان انتخابات تعيين می‌کند. اين مرجع رسمي عهده‌دار بررسي وضعيت و روند انجام انتخابات و وجود يا عدم وجود شرايط لازم در داوطلبان هست. بنابراين نظارت استصوابي امري شايع، عقلايي و قانوني در تمامي كشورها و نظام‌های موجود دنيا هست. (5)

همچنین اگرچه در اسلام، اجبار و اکراه در انتخاب دین، مشروع نیست، اما بدین معنا نیست که جامعه و حکومت اسلامی، چشم خود را ببندد و در فرض سؤال، بگذارد هرکسی که شرایط قانونی و شرعی را نداشته و ممکن است دین و دنیای مردم و جامعه را به خطر بیندازد، عهده‌دار مسئولیتی شود. بر جامعه اسلامی واجب و لازم است افرادی را انتخاب کنند که صلاحیت داشته، بتوانند غرض و هدف اسلام از ایجاد حکومت و همچنین مبانی و تفکر اسلامی را در جامعه نهادینه کنند. ازاین‌رو، در قانون اساسی، شورای نگهبان از جانب مردم در حکومت اسلامی، موظف به پیگیری این مهم شده است.

کلمات کلیدی:

اجبار در دین، حکومت، نظارت استصوابی، شورای نگهبان.

معرفی منابع مطالعاتی:

ـ مصباح يزدي، محمدتقي، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1380 ش.

ـ آیت‌الله مظاهری، ولایت‌فقیه و حکومت دینی، اصفهان، بصائر، 1379 ش.

پی‌نوشت‌ها:

  1. مجموعه نظرات شورای نگهبان، سایت شورا، 1/3/1370 (به نقل از این آدرس: www.shora-gc.ir/fa/news/3224).
  2. ر.ک: نيكزاد، عباس، پاسخ به شبهات نظارت استصوابي، قم، دفتر نظارت و بازرسی انتخابات استان قم، 1380، ص 8.
  3. برای مطالعه بیشتر، رک: حسینی نیک، سید عباس، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، مجد، 1394 ش.
  4. سوره بقره، آیه 256.
  5. مصباح يزدي، محمدتقي، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1380، ج 3، ص 76.

چگونگی تشخیص اسراف
اسراف در منابع دینی هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به‌افراط یا تفریط را در برمی‌گیرد

پرسش:

چگونه حد اسراف را تشخیص دهیم؟ گاهی بین تشخیص افراد مومن هم اختلاف دیده می شود؟

پاسخ:

مقدمه:

اسراف در منابع دینی هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به‌افراط یا تفریط را در برمی‌گیرد. (1) مفهوم «حدّ وسط» که دو طرف آن، افراط‌وتفریط است، مفهومی نسبی است که به اختلاف اشخاص، زمان و مکان فرق می‌کند. از کلمات فقها برمی‌آید هر کاری که غرض عقلایی به آن تعلّق گرفته باشد اسراف نیست؛ به این معنا که خروج از حدّ اعتدال در آن جا مصداق پیدا نمی‌کند (2) و آنچه ازنظر عقلا، هزینه کردن مال در موارد ناشایست است نیز مصداق اسراف خواهد بود؛ بنابراین اسراف در لغت به معنای تجاوز کردن و از حدّ گذشتن در هر کاری است که انسان انجام می‌دهد و در اصطلاح علم اخلاق هرگونه زیاده‌روی در کمیت، کیفیت، بیهوده گرایی، اتلاف و مانند آن را شامل می‌شود و اصل در اسراف تجاوز از حدّ است. با توجه به این تعریف مطالبی خدمت تان عرض می‌کنیم:

متن اصلی:

  1. با توجه به معنا و تعریف اسراف، مصادیق اسراف نسبت به افراد مختلف و متناسب با وضعیت مالی، شأن و اعتبار، موقعیت اجتماعی و نیت آن‌ها متفاوت است و نمی‌توان حدومرز مشخصی را برای آن تعیین نمود. به تعبیر دیگر چون حد و حدود افراد متناسب با موقعیت و شرایط آن‌ها متفاوت است تجاوز از حد که همان اسراف است موارد و مصادیق متعددی نسبت به آن‌ها دارد زیرا ممکن است هزینه کردن فلان مقدار از مال برای لباس مثلاً نسبت به شخصی که دارای فلان مقام و شخصیت در اجتماع است یا دارای فلان درآمد است، اسراف نباشد درحالی‌که نسبت به کسی که چنین نیست اسراف خواهد بود و هزینه کردن فلان مقدار مال نسبت به فقیر اسراف و نسبت به ثروتمند اسراف نیست، البته اشتباه نشود این‌طور نیست که ثروتمند هر نوع مخارجی در هر راهی که خواست بکند مانعی ندارد و صرف مال در عیاشی و هوسرانی برای او جایز است و چون دارایی دارد برای او اسراف نیست، بلکه حکم او شدیدتر و تکلیفش بیشتر است چراکه زیاده‌روی و هزینه کردن مال در مسکن، لباس، فرش، معیشت روزانه و لوازم زندگی، زیادتر ازآنچه لازم دارد و سزاوار شأن و لایق به حال او است، ممنوع و گناه است. از طرفی آنچه از مخارج ضروری و لایق به شأنش زیاد بیاورد، حق ندارد آن را ذخیره کند، بلکه باید خمس (یک‌پنجم) آن را به موارد معین برساند و اگر مورد وجوب زکات بوده، زکاتش را بدهد. اگر در ارحام و خویشانش فقیر و گرفتاری است واجب است به مقداری که ترک آن قطع رحم می‌شود، به آن‌ها کمک مالی کند.
  2. چنان‌که اسراف، نسبت به اشخاص فرق می‌کند همچنین به اعتبار زمان هم مختلف است زیرا ممکن است هزینه مقداری از مال برای معیشت نسبت به شخصی اسراف نباشد، درحالی‌که اگر سال قحطی و فقر عمومی پیش آید، هزینه کردن همین مقدار برای این شخص اسراف است و بر او واجب می‌شود که به کمتر از مقدار همیشگی روزگار بگذراند و بقیه را به دیگران که گرفتارند بدهد.
  3. به‌طورکلی اسراف سه قسم است که در همه و در جمیع حالات ممنوع است و اختصاص به شخص یا زمان یا جایی ندارد:

الف: ضایع کردن مال و بی‌فایده کردن آن هرچند آن مال کم باشد مانند هسته خرما را دور‌ انداختن، هنگامی‌که قابل‌استفاده باشد یا بقیه ظرف آب را ریختن درجایی که آب نایاب باشد یا لباسی که قابل‌استفاده خود یا دیگری است را پاره کردن یا دور‌ انداختن یا خوراکی را نگه‌داشتن و به دیگری ندادن تا اینکه خراب شود. روشن کردن لامپ در روشنایی آفتاب، دادن مال به دست دیوانه یا بچه‌ای که قدر آن را نمی‌داند و آن را تلف می‌کند و مانند این‌ها. حضرت صادق (علیه‌السلام) میوه نیم‌خورده‌ای را دیدند که از منزل ایشان بیرون‌ انداخته‌شده بود (مانند اناری که تمام‌دانه‌هایش را نخورند و دور‌ اندازند یا خربزه و هندوانه را که مقداری از مغزش باقی است دور‌ اندازند) پس آن حضرت خشمناک شد و فرمود: این چه‌کاری است که کردید اگر شما سیر شدید، بسیاری از مردم هستند که سیر نشدند پس به آن‌هایی که نیازمندند بدهید(3) و نیز روایت‌شده امام سجاد علیه‌السلام اگر می‌دید مقداری نان ولو اندک که به درد مورچه می‌خورد در منزلش دور انداخته‌شده است مسئولان و اهل منزل را به همان میزان جریمه می‌کرد (4) همچنین پوشیدن لباس فاخری که برای حفظ آبرو است درجایی که در معرض کثیف شدن و ضایع گردیدن است، نادرست می‌باشد (5) در همین روایت حضرت داشتن حتی 30 دست لباس را بی‌اشکال دانسته به شرطی که از آن‌ها استفاده بشود، بنابراین داشتن لباس زیاد اسراف نیست وقتی اسراف است که آن‌ها را ضایع کرده یا بی‌استفاده بگذاریم.

ب: هزینه کردن مال در آنچه به بدن ضرر برساند، ‌از خوردنی و آشامیدنی و غیر این‌ها مانند خوردن چیزی پس از سیری هرگاه مضر باشد. از طرفی هزینه کردن در آنچه برای بدن نافع و صلاح آن است اسراف نیست. در کتاب کافی نقل‌شده شخصی از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) از آن حضرت پرسید: که درراه مکه گاه هست که می‌خواهیم احرام ببندیم و نوره بکشیم و سبوس آرد همراه نداریم که پس از نوره بر بدن بمالیم. به‌عوض سبوس، بدن را با آرد پاکیزه می‌کنیم و از این کار این‌قدر متأثر می‌شوم که خدا بهتر می‌داند. حضرت فرمود: آیا از ترس اسراف ناراحت می‌شوی؟ گفت: آری. فرمود: در چیزی که سبب اصلاح بدن باشد اسراف نیست. اسراف در چیزی است که باعث تلف مال شود و به بدن ضرر رساند (6).

ج: هزینه کردن مال در مواردی که شرعاً ممنوع است مانند خریدن شراب، آلات قمار، پول دادن به فاحشه، خواننده، رشوه دادن به مسئولان و در چیزی که ظلمی در بردارد. در چنین مواردی از دو جهت مخالفت امر خدا و معصیت است؛ یکی گناه بودن اصل عمل و دیگری اسراف بودن هزینه‌ای که می‌شود. در تفسیر عیاشی از عبدالرحمن بن حجاج روایت کرده که از حضرت صادق (علیه‌السلام) معنی آیه «لاتبذر تبذیرا» را پرسید. فرمود: کسی که در غیر طاعت خدا خرج می‌کند مبذر است و کسی که درراه خدا صرف می‌کند میانه‌رو است (7).

بنابراین ملاک این است که نعمت خدا ضایع نشود و دور ریخته نشود یا به بدن ضرر نزند یا از راه حرام و درراه حرام مصرف نشود.

نتیجه:

اگر بخواهیم مصادیق اسراف را تعیین کنیم باید همه جوانب را در نظر بگیریم مثلاً اگر در حدیثی، موردی خاص را از مصادیق اسراف برشمرده است، باید دید از چه زاویه‌ای این مورد را اسراف شمرده‌اند؟ زیرا برای اسراف بودنِ یک‌چیز، شرایط، مکان، زمان و موقعیت و مواردی دیگر باید مدنظر قرار بگیرد مثلاً اگر زیاد خوردن غذا، برای این باشد که غذا اسراف نشود و دورریز نداشته باشد، خودِ این امر، گاهی موجب اسراف جسم و تن می‌شود به این صورت که به خودمان ضرر می‌زنیم و باعث بیماری و کوتاهی عمر می‌شویم همچنین حد اسراف فرد ثروتمند و فقیر متفاوت است. ممکن است برای فرد ثروتمندی که موقعیت اجتماعی او ایجاب می‌کند چند نوع لباس داشته باشد اسراف نباشد؛ اما برای فرد فقیری که این موقعیت را ندارد و یک نوع لباس برای او کافی است اسراف باشد. ملاک این است که ضایع نشود و دور ریخته نشود یا به بدن ضرر نزند یا از راه حرام و درراه حرام مصرف نشود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

  1. پژوهشی در اسراف اثر مهدی موسوی کاشمری.
  2. اسلام و مشکلات اقتصادی اثر سیدابوالاعلی مودودی.

کلیدواژه‌ها:

اسراف، ملاک، معیار اسراف، تبذیر، گناه.

پی‌نوشت‌ها:

  1. طبرسی، حسن بن فضل، تفسیر مجمع‌البیان، ترجمه مترجمان، فراهانی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۰ ش، ج‌۴، ص‌۱۷۶.
  2. خویی، سید ابوالقاسم، مستند العروة (الصلاة)، موسسه نشر آثار آیت‌الله خویی، ج ۲، ص ۲۳۹.
  3. «أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى فَاكِهَةٍ قَدْ رُمِيَتْ مِنْ دَارِهِ لَمْ يُسْتَقْصَ أَكْلُهَا فَغَضِبَ وَ قَالَ مَا هَذَا إِنْ كُنْتُمْ شَبِعْتُمْ فَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَمْ يَشْبَعُوا فَأَطْعِمُوهُ مَنْ يَحْتَاجُ إِلَيْهِ.» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 63، ص 432.
  4. همان.
  5. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب إسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 441.
  6. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج 21، ص 555.
  7. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 72، ص 302.

مقبره و بقعه در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
جواز ساختن آرامگاه براي معصومان و علما و شهدا و صالحان از برخي روايات كه دلالت بر لزوم تعظيم قبور ايشان دارد.

اخیراٌ در شبکه های ماهواره ای شبهه هایی را بین شیعه و سنی مطرح می نمایند که خوشبختانه بنده خودم ارتباط با ماهواره ندارم ولی دوستی دارم که قبلاٌ هم طلبه بوده و متأسفانه به جهت حضور این وسیله شوم در منزل شان شبهه های جدی در دین و ولایت برایش به وجود آمده و بنده را هم تشویق به مشاهده این برنامه ها می نماید و بعضاٌ آن ها را برای من مطرح می کند و پاسخ می خواهد.

چرا در سیره نبوی اثری از ساخت بقعه یا مرقدی برای اصحاب خاص و قابل احترام مانند حضرت حمزه سیدالشهدا و ... دیده نمی شود و حتی پیامبر از بلندتر شدن قبر بیش تر از 4 انگشت ایشان را هم نهی کرده اند. (این مطلب را دلیلی بر نساختن بقعه و بارگاه بر مزار ائمه می دانند)
 

پاسخ:
جواز ساختن آرامگاه براي معصومان و علما و شهدا و صالحان از برخي روايات كه دلالت بر لزوم تعظيم قبور ايشان دارد(1) و همچنين از سيره مسلمانان و اجماع علما و آيات قرآن استفاده مي شود.(2)
درباره رواياتي كه دلالت بر تعظيم قبور ايشان دارد، برخي از روايات، دلالت بر لزوم تعظيم قبور و زيارت قبور ايشان دارند. لازمه تعظيم قبور ايشان، ساخت و ساز در آن جاست. برخي از روايات بر خصوص ساختن بنا بر روي قبور ايشان دلالت دارند مانند روايت «ابي عامر واعظ» كه در وسائل الشيعه(3) نقل شده و گرچه از حيث سندي ضعيف و قابل مناقشه است اما بايد توجه داشت:
روايات عامي نیز داريم كه موافق اين حديث هستند، چنان كه در روايات متعددي وارد شده كه در هنگام رؤيت گنبد فلان امام، فلان دعا را بخوانيد. جلوي در و زير گنبد و ... فلان عمل را انجام دهيد. اين روايات بيانگر جواز ساخت گنبد و در و ديوار بر مزار ايشان مي باشد.
اما درباره سيره مسلمانان بايد بگوييم كه قبر حضرت اسماعيل و مادرش هاجر در كنار كعبه در حجر اسماعیل قرار دارد. احدي از مسلمانان صدر اسلام متعرض اين بنا نشده و قبر پيامبر در منزل خود قرار دارد. دو خليفه اول هم در جايي دفن شده اند كه آرامگاه داراي سقف و ديوار است. احدي از مسلمانان صدر اسلام و ائمه معصومين متعرض اين مسئله نشده اند. همچنين مزار حضرت هود و صالح و يونس و ذي الكفل (عليهم السَّلام) در عراق و مزار ابراهيم و اسحاق و يعقوب در فلسطين قرار گرفته، همه اين قبور و ساير قبوري كه وجود دارند، پيش چشم مسلمانان صدر اسلام بوده، هنگامي كه مناطق مختلف را فتح مي كردند، چنين قبور و بناهايي را مشاهده مي كردند. در عين حال هيچ يك از اين قبور را تخريب نكرده اند. سيره مسلمانان هم اين گونه بوده كه قبري را به سبب ساخته شدن آرامگاه بر روي آن تخريب نمي كردند. سيره مسلمانان از صدر اسلام، بيانگر تقرير معصومان مي باشد. اگر فعل نادرستی بود، بايد از سوي معصومان انتقادی بیان می شد. در این باره انتقادی و نهیی بیان نشده است. بنابراين جواز اين عمل در خصوص افراد مذکور از سيره مسلمانان كه بيانگر تقرير معصومين است ثابت مي شود. سنت معصومان هم كه يكي از منابع فقه مي باشد، منحصر در قول معصوم نيست، بلكه شامل فعل و تقرير معصوم نيز مي باشد.
خداوند متعال در قرآن كريم فرموده كه:
«... وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب‏؛(4) هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دل هاست.»
طبق مفاد اين آيه كه دلالت عام بر مطلوبيت تعظيم شعائر دارد، ساختن بنا بر قبور اهل بيت و شهدا و ... از آن جا كه تعظيم بهترين بندگان خداست، اين كار مستلزم تعظيم شعائر و نمادهاي الهي نيز مي باشد، امر مطلوبي است. یکی از دلایل اينكه ايشان نماد و شعائر الهي هستند، همين است كه مي بينيم در طول تاريخ ستمكاران زمان به دنبال تخريب قبور ايشان و محو آثار ايشان بوده اند.
خداوند متعال درباره اصحاب كهف مي فرمايد:
« قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدا؛ (5) كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند: «حتماً بر ايشان مسجدي بنا خواهيم كرد.»
قرآن كريم در اين آيه موضوع ساختن آرامگاه و مسجد در كنار قبور اصحاب كهف را با لحن موافقى آورده، اين نشان مى‏ دهد كه ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دين نه تنها حرام نيست، بلكه كار خوب و شايسته‏ اى است.(6)
درباره اينكه پيامبر كه چرا بر مزار كساني چون حمزه و همسرش خديجه بنايي نساختند؟ باید فضای تاریخی آن زمان را دانست که پیامبر گرامی اسلام در چه تاریخی عموی حمایتگرشان را از دست دادند. وي را در جنگ احد به شهادت رساندند. پس از شهادتش پیامبر متأثر شد و لقب سید الشهدا به او داد.(7)
نيازمندي هاي مهم مهاجران و مسلمانان در مدينه ضرورتي براي ساختن مقبره نمي گذاشت. نیازمندی های مهم تر و بیش تر داشتند که در اولویت قرار داشت .
حضرت تمام این مدت نیز به دفاع از هجوم دشمنان و جنگ مشغول بودند که باز فرصت براي چنين كارهاي باقي نمي گذاشت.
نکته مهم که نباید مورد غفلت قرار گیرد. آن که پیامبر خود به زیارت اموات خویش می‌رفته و امر به زیارت می‌نمود و فرمود: « زوروا القبور فانها تذکرکم الاخره ».
حتی به زیارت خویش ترغیب نموده: هر کس مرا پس از مرگم زیارت کند، مانند(8) این است که در حال حیاتم زیارت کرده.(9)
ساخت مقبره و زیارتگاه برای معصومان و شخصیت‌های پاک از آن جهت امری پسندیده است که از یک سو موجب زنده نگاه داشتن یاد و نام آن هاست تا موجب شود مردم زندگینامه آن ها، رشادت ها، از خود گذشتگی‌ها و ویژگی های اخلاقی آنان را به یکدیگر بازگو کنند تا فراموش نشوند. از دگر سو این بزرگواران و پاکان را الگوی خویش و کیفیت زندگی آنان را سرمشق زندگی خود قرار دهند.
اگر به زیارت آن ها نروند، موجب به فراموشی سپردن آن ها می‌شود.
همان گونه که مشرکان درباره اصحاب کهف گفتند بر مزار آن ها بنایی بسازیم تا یاد آن ها از میان مردم فراموش شود، ولی افراد با ایمان گفتند حتما بر مزار آن ها عبادتگاهی خواهیم ساخت. تا یاد آن ها زنده بماند. (10)
بنابراین اگر چه پيامبر مقبره برای اموات خود نساختند. اما یاد و خاطره آن ها را همیشه گرامی می‌داشت و به دیگران بازگو می کرد.
در این بین وظیفه مسلمانان همانند مومنان زمان اصحاب کهف آن است که بر قبور این شخصیت‌های بزگوار اسلام عبادتگاهی بسازند تا مردم گرد قبور آن ها جمع شده، علاوه بر زنده نگاه داشتن یاد و خاطره آن ها به عبادت خداوند و تقویت امور معنوی بپردازند.
پي نوشت ها:
1.عروة الوثقى ، ج‏1، ص 446.
2. وسائل‏الشيعة، ج3، ص 210.
3. همان، ج‌، ص 382؛ باب استحباب عمارة مشهد أمير المؤمنين (ع) و مشاهد الأئمة (ع) و تعاهدها و كثرة زيارتها.
4. حج(22) آيه 32.
5. كهف(18) آيه 21.
6. مرحوم آيت الله اشتهاردي در كتاب «مدارك العروه» جلد 9 از صفحه 41 به بعد بحث ساختن بنا بر روي قبور را به صورت تفصيلي مطرح كرده اند كه براي مطالعه تفصيلي مي توانيد به اين كتاب مراجعه نمائيد.
7 .الاستیعاب فى معرفة الأصحاب،ج‏1،ص:372 ، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقیق على محمد بجاوى، بیروت، دار الجیل، چاب اول ، 1412/1992.
طبقات الکبری ابن سعد ج 1، ص 125، ناشر بیروت دار صادر.
8. فتح الباری، ابن حجر، ج 3، ص 118، دار المعرفه، بیروت- لبنان؛
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500، ناشر دار الفکر للطباعه و النشر و التوضع؛
منتهی المطلب، علامه حلی، ج 1، ص393چاپ سنگی،
ذکری الشیعه فی احکام الشریعه، ج 2، ص 62، ناشر، موسسه ال البیت، قم، سال چاپ 1419.
9. مغنی، ابن قدامه، ج 3، ص 558، ناشر دار الکتاب العربی بیروت.
10. کهف(18)آیه21.

می خواستم نظر شما درباره تجربه نزدیک به مرگ رو بدانم.

می خواستم نظر شما درباره تجربه نزدیک به مرگ رو بدانم. آیا این تجارب را صحیح می دانید؟ بسیاری از کسانی که این تجربه را داشتند، خوشی را احساس می کردند و کمتر کسی از تجربه دردناک خبر می دهد با این که بسیاری از آنها مسلمان نبودند. خیلی از تجربه کننده ها، از تناسخ سخن می گفتند. کمتر کسی از سوال نکیر و منکر صحبت می کند. آیا اینها توصیف دین از سکرات موت و عذاب برزخی را زیر سوال نمی برد؟

پاسخ:

مقدمه:

تجربه نزدیک مرگ (1) به معنای تجربه کردن حوادث و یا بیماری‌های خطرناکی است که فرد را به حالت مرگ بسیار نزدیک می‌کند. این تجربه ممکن است شامل تجربه مثبت و آرام‌بخش یا تجربه منفی و اضطراب‌آور و یا بدون هیچ حسی باشد. در تجربه مثبت، احساساتی مثل احساس خروج از بدن، احساس شناور بودن، سکوت کامل، احساس امنیت و گرما، تجربه ازهم‌پاشیدگی، دیدن تونل، دیدن نور، دیدن بستگان فوت‌شده و غیره باشد و در تجربه منفی، ممکن است شامل احساس درد و اضطراب باشد. توضیحات در مورد این تجربه «NDE» ازنظر علمی و مذهبی بسیار متفاوت است. (2) در ادامه پاسخ سؤال شمارا در این خصوص در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول: مشکل راستی آزمایی مشاهدات

اولین نکته‌ای که در این میان باید بدان توجه داشته باشید این است که مشاهدات و تجربیاتی که از مسئله مرگ بيان می‌شود، باید در جای خود ثابت‌شده و گزارش‌هایی که از ايشان به دست می‌آید می‌بایست مورد راستی آزمایی قرار گیرد در ادامه باید ثابت شود که آنچه ایشان مورد تجربه شخصی قرار داده‌اند، واقعیتی بیرون از ذهن و ضمیر ایشان بوده و جلوه‌ای از تخیلات و توهمات انباشته ذهنی که در آن لحظه خود را نمایش داده است، نباشد؛ که البته این اثبات، نمی‌تواند راحت و ساده صورت گیرد. چراکه به‌شدت مبتنی بر یک تجربه شخصی و غیرقابل اشتراک است.

نکته دوم: حقیقت مرگ

برحسب ظاهر، اولین بار در سال 1975، ریموند مودی در کتاب خود بانام «زندگی بعد از زندگی» که بر مبنای مصاحبه‏هایی است که وی با افرادی انجام داده بود که بعد از مرگ دوباره به زندگی بازگشته بودند، اصطلاح تجربه نزدیک مرگ را به کاربرد. (4) ولی همین اصطلاح نباید برای انسان این سوءتفاهم را ایجاد کند که آنچه در حال تحقق است، نوعی «مرگ» است.

درواقع مرگ عبارت است سکنا در عالم برزخ و رخداد حالتي كه بازگشت از آن به نحو عادی امکان‌پذیر نيست. بنابراين چون همه‌کسانی كه تجربيات نزديك با مرگ داشته‌اند، به‌هرحال بازگشته‌اند نتيجه می‌شود كه آن‌ها هرگز به‌طور واقعي نمرده و ساکن عالم برزخ نشده‌اند؛ و ظاهراً آنچه برای ایشان رخ‌داده است، نوعی «پرواز روح» است که نظیر آن در عالم خواب و یا (طبق گزارشات) به‌صورت تعلیمی در برخی از کلاس های رزمی و هیپنوتیزم، اتفاق می‌افتد.

علامه طباطبايي (ره) پيرامون همين مسئله می‌فرماید:

«مرگي كه خداي سبحان آن را به «حق» وصف نموده نه آن بي حسّي و بی‌حرکتی زوال زندگی‌ای است كه به ديد ظاهري ما درآید، بلكه بازگشتي است به‌سوی او كه به خروج از نشئه دنيا و ورود به نشئه ديگر (آخرت) محقق می‌گردد.»(3)

درنتیجه حالاتی که در این گزارشات وجود دارد، قابل تطبیق صد در صد با اوصاف عالم برزخ و حالات مرگ در روایات نیست.

نکته سوم: دلالت‌های اعتقادی در تجربه‌های نزدیک به مرگ

شواهد تجربیات نزدیک به مرگ، می‌توانند به نحو تجربی تا حدودی این نکته را اثبات کنند که روح چیزی مستقل از بدن و درعین‌حال متعلق به آن است و روح می‏تواند بعد از مرگ بدن نیز بماند و به حیات خود ادامه دهد. به‌عنوان نمونه ادعا می‌شود:

زنی که مورد جراحی قرارگرفته بود، بعد از به هوش آمدن، به‌دقت ابزار جراحی‌ای که قبلاً ندیده بود را توصیف کرده و گفتگویی که بین پرستاران و پزشک در هنگام بیهوشی کامل او صورت گرفته بود بیان کرده ‌است (5) و یا پرستاری دندان مصنوعی بیمار بیهوشی که دچار حمله قلبی شده بود را از دهانش بیرون آورد و بعد از به هوش آمدن آن بیمار از همان پرستار خواست که دندانش را به او برگرداند. در شرایط عادی ممکن است توجیه این مسئله مشکل باشد که چگونه یک مریض بی‌هوش توانسته بعد از به هوش آمدن همان پرستار را شناسایی کند. (6)

اشروتر کونهاردت بیان می‏کند که برخی از عناصر تجربه نزدیک به مرگ، نظیر مرور رویدادهای زندگی یا دست‏یابی به اطلاعات عینی از محیط اطراف در حین تجربه، نه‌تنها قابل بازآفرینی نیستند، بلکه اصولاً تبیین‌های فیزیولوژیکی روشنی درباره آن‌ها وجود ندارد. وی بر آن است که اکنون اطلاعاتی در باب تجربه‌های نزدیک مرگ در دست است که می‌تواند بر واقعیت فرا مادی و قابلیت‌های فرا طبیعی انسان دلالت داشته باشد. (7)

نکته چهارم: نسبت آموزه‌های اسلامی باتجربه‌های نزدیک به مرگ

تنوع و گوناگونی آنچه امروزه به‌عنوان تجربه نزدیک به مرگ در محافل علمی و عرفی وجود داشته و عدم راستی آزمایی (به جهت نکته اول) در خصوص آن سبب می‌شود تا نسبتِ این‌گونه تجربیات، با آنچه اسلام در خصوص زندگی پس از مرگ و عالم برزخ می‌گوید، کاملاً قابل توضیح و توصیف نباشد.

به‌عبارت‌دیگر، در اینجا با یک تجربه بسیط و روشن مواجه نیستیم تا بگوییم آیا صحیح است یا خیر؛ بلکه در اینجا انبوهی از تجربیات آن‌هم با جزئیات ریزودرشت وجود دارد که برخی از آن‌ها کاملاً قابل تطبیق با آموزه‌های دین اسلام بوده و برخی از آن نیز با این آموزه‌ها مخالف است.

اما به‌هرحال اصول اساسی این‌گونه تجربیات، نظیر حقیقت روح، واقعیت زندگی پس از مرگ و... مورد تأیید اسلام است.

نکته پنجم: تجربیات دردناک

ممکن است بپرسید، تجربیات نزدیک به مرگ، حالتی خوشایند و احساس نیکو را برای شخص ایجاد می‌کنند، درحالی‌که به قطع و یقین برخی از این افراد در زمره ملحدان و گناهکاران قرار دارند. در اینجا باید به این نکته توجه داشت که اولا:ً (با فرض صداقت ایشان) همان‌طور که گذشت اصلاً مرگی را تجربه نکرده تا بخواهد شاهد سختی‌های مرگ باشد؛ ثانیاً: در جای خودش توضیح داده‌شده که برخی از ملحدان به سبب قصوری که دارند، مستضعف فکری نامیده می‌شوند و ان‌شاءالله اهل نجات می‌باشند؛ همچنین برخی از گناهکاران نیز به‌واسطه سختی‌های زندگی و بیماری یا توبه و پشیمانی باطنی، بخشیده شده و به همین جهت، از عذاب رهایی می‌یابند. ثالثاً: بسیاری از گزارش‌هایی که از تجربه مرگ بیان‌شده، اتفاقاً آن را مملو از ناراحتی و عذاب بیان کرده‌اند و به‌عبارت‌دیگر بحث احساس سبکی و راحتی، عمومیت ندارد؛ چراکه بسیاری از افراد آن را به‌گونه‌ای دیگر تجربه کرده‌اند. در قرآن کریم هم این معنا این‌گونه بیان می‌شود که «و اگر آن زمانى را كه فرشتگان جان كافران را مى‏ستانند، مشاهده كنى [مى‏بينى‏] كه بر چهره و پشتشان ضربات سنگينى مى‏كوبند و [به آنان نهيب مى‏زنند كه‏] عذاب سوزان را بچشيد!»(8)

نتیجه:

ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که تجربه نزدیک به مرگ، یک تجربه کاملاً شخصی و غیرقابل اشتراک (و به‌تبع آن غیرقابل اثبات) برای اشخاص است که در حقیقت تجربه‌ای از انفصال روح انسان از بدن است که نمی‌توان آن را به‌عنوان مرگ حقیقی انسان، قلمداد کرد چراکه آنچه در هنگام مرگ حقیقی رخ می‌دهد، سفری معمولاً بی‌بازگشت و سکنا در عالم برزخ است که البته در نحوه کیفیت جان دادن، با توجه به آیات و روایات، میان مؤمنان و کافران تفاوت بسیاری وجود دارد. هرچند بسیاری از تجربیاتی که به نحو صادقانه گزارش‌شده است، می‌تواند قابل تطبیق بر آیات و روایات بوده و ازنظر اعتقادی، مهر تأیید را دریافت کند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. به انگلیسی: Near-death Experience (به‌صورت مخفف: NDE)
  2. برگرفته از سایت ویکی‌پدیا مدخل «تجربه نزدیک به مرگ»
  3. ر.ك: طباطبايي، محمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهراء، چاپ دوم، 1371، ص 63.
  4. کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیه‌بر نظریه سیستم‏ها و تجربه‏های نزدیک مرگ، فصلنامه کلام اسلامی، دوره 22، شماره 85، صفحه 129-147
  5. Sabom, Michael (1998), Light& Death: One Doctor's Fascinating Account of Near-Death Experiences. Grand Rapids, Michigan: Zondervan Publishing House, p. 53
  6. vanLommel P, van Wees R, Meyers V, Elfferich I. (2001) Near-Death Experience in Survivors of Cardiac Arrest: A prospective Study in the Netherlands. Lancet, December 15: 358 (9298): 2039-45.
  7. Kunhardt,M.(1993),A Review of Near Death Experiences, Journal of Scientific Exploration, Vol. 7, No. 3, pp. 219-239.
  8. سوره الأنفال، آیه 50

آيا استفاده از اين دعاها که اشخاصي می‌نویسند کار صحيحي است؟
اگر مرادتان از اينکه دعاهاي مذکور چه جايگاهي دارند، اين است که آيا صحيح و قابل‌اعتماد هستند، پاسخ اين است: دعاهاي مذکور اگر برگرفته از آيات الهي يا اذکار و ...

 در مورد دعا و يا حرز يا هر چيز ديگري که نام دارد توضيح دهيد و بفرماييد آيا ازلحاظ شرعي اصلاً دعاهايي که روي ورق نوشته می‌شوند و به گردن آويخته می‌شوند يا اينکه در آب حل می‌شوند و به اشخاص خورانده می‌شوند حديث يا جايگاهي دارند؟ آيا استفاده از اين دعاها که اشخاصي می‌نویسند کار صحيحي است و شرک به خدا محسوب نمی‌شوند؟

پاسخ:

اگر مرادتان از اينکه دعاهاي مذکور چه جايگاهي دارند، اين است که آيا صحيح و قابل‌اعتماد هستند، پاسخ اين است: دعاهاي مذکور اگر برگرفته از آيات الهي يا اذکار و ادعيه مأثوره از معصومين (علیهم‌السلام) باشد، صحيح است و اعتماد بر آن‌ها درست می‌باشد؛ اما اگر بر اساس کتاب‌های مجهول و نامعتبر نوشته شود، صحيح نبوده و قابل‌اعتماد نيست. مرحوم شيخ حر عاملي (ره) در كتاب وسائل الشيعه احاديث درباره اين مسئله را در بابي ذكر نموده‌اند. (1)
پرسیده‌اید: آيا استفاده از اين دعاها که اشخاصي می‌نویسند، کار صحيحي است و شرک به خدا محسوب نمی‌شوند.
خداوند در قرآن مي‌فرمايد: و إذا سئلک عبادي عنّي فإنّي قريب أُجيب دعوة الداع إذا دعان فاليستجيبوا لي وليؤمنوا بي؛ (2)
اي پيامبر! هنگامی‌که بندگانم از تو درباره من سؤال کنند، (به آنان) بگو من نزديکم، من دعاي دعاکننده را به هنگامی‌که مرا مي‌خواند، اجابت مي‌کنم. بنابراين بندگان من بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند.
در جاي ديگر مي‌فرمايد: «ادعوني استجب لکم؛ (3) مرا بخوانيد تا شمارا اجابت کنم».
مراجعه براي دعا نزد علما و بزرگان و يا دعانویسانی كه از كمالات بهره‏اي دارند و از دعاهاي مخصوص و واردشده از لسان معصوم و براي امور خير استفاده می‌کنند، امري پسنديده است.
دعاهایی که نوشته می‌شوند و بر گردن آويخته می‌شود و يا به شکل‌های دیگر استفاده می‌شوند، مثل‌اینکه در آب حل می‌شوند و به اشخاص خورانده می‌شوند، اگر برگرفته از آيات الهي يا اذکار و ادعيه مأثوره از معصومين (علیهم‌السلام) باشد صحيح است. اعتماد بر آن‌ها درست مي باشد، نيز دعا چون کمک خواستن از خود خداوند متعال است، شرک نمی‌باشد.
نوشته‌اید: می‌ترسم با اين کار خدا را فراموش کرده باشم و درواقع هم توکلم به خدا را ازدست‌داده باشم.
نخست آن‌که: دعا کردن درواقع با خداوند صحبت کردن و از او طلب کمک نمودن است. بنابراين استفاده از دعا نشانه به ياد خدا بودن است، نه به معناي فراموش کردن خدا.
دوم: دعا کردن هيچ منافاتي با توکل نيز ندارد. اگر درک درست از توکل داشته باشيم، معلوم خواهد شد توکل باکار و تلاش و طلب کمک از خداوند منافات ندارد، بلکه اساساً معناي صحيح توکل همان است، يعني برخي تصور مي‌کند توکل آن است که انسان دست از کار و تلاش بردارد و توکل کند، کارهايش حل مي‌شود، درحالی‌که معناي صحيح توکل اين است که انسان تلاش‌های خود را انجام دهد. درگرفتن نتيجه بر خدا توکل کند. از او کمک بخواهد. ازاین‌روی مولوي با الهام از آموزه‌هاي ديني گفته است:
گفت پيغمبر به آواز بلند با توکل زانوي اشتر ببند.
گر توکل می‌کنی در کارکن کشت کن، پس تکیه‌بر جبار کن. (4)
بنابراين دعا کردن اگر با فراهم کردن شرايط و مقدمات و مقوّمات برآورده شدن حاجات و خواسته‌ها و رفع آسيب‌ها و آفت‌هاي مانع اجابت همراه شود، نه‌تنها با توکل منافاتي ندارد، بلکه عين توکل بر خداوند است.

پی‌نوشت‌ها:
1. وسائل الشيعة، ج‌6، ص 236‌.
2. غافر (40)، آيه 60.
3. نمل (27)، آيه 40.
4. مثنوي، دفتر اول، ص 44.

به دعای زبان بند نیاز شدید دارم
منظور شما از دعای زبان بند برای ما معلوم نشد؛ اما احتمالاً مرادتان دعایی است که دیگران را از اینکه در مورد شما صحبت کنند ناتوان کند. دوست عزیز هرچند دعا کردن...

من به دعای زبان بند نیاز شدید دارم و خواستم بگم اگه زحمتی نیست آن را به بنده عرضه کنید.

 

پاسخ:
منظور شما از دعای زبان بند برای ما معلوم نشد؛ اما احتمالاً مرادتان دعایی است که دیگران را از اینکه در مورد شما صحبت کنند ناتوان کند. دوست عزیز هرچند دعا کردن در این مورد خوب است؛ اما فراموش نکنید:
1. دعا به‌تنهایی کافی نیست؛ زیرا خداوند حکیم نظام هستی را بر پایه اسباب و مسببات قرار داده است؛ یعنی برای پیدایش هر پدیده‌ای علتی خاص و برای حل هر مشکلی راهکارهای ویژه‌ای تعیین نموده است.
حضرت حق از یک‌سو به انسان «عقل و اندیشه» عنایت کرد تا با کمک آن و مشورت با دیگران راه‌حل مشکلات را بیابد و افق آینده زندگی خویش را ببیند. بر آن اساس تدبیر و برنامه‌ریزی کند. به هدف برسد، از سویی دیگر دو گونه اسباب و علل مقرر داشته است: مادی و معنوی 0
انسان باید به کمک عقل و فکر خدادادی خود و مشورت با افراد آگاه و متخصص در هر کاری اقدام نماید، هم‌زمان از آغاز هر کار تا پایان آن با دعا و توسل به لطف و عنایت‌های خداوند امیدوار باشد. از او بخواهد اقداماتش را به هدف و نتیجه مطلوب برساند.
2. دوست عزیز گاهی سخن گفتن دیگران در مورد ما، ناشی از اعمال خود ماست. انسان باید از انجام کار هایی که موجب می شودانسان در مورد او سخن بگویند بپرهیزد. امیر المومنین علیه‌السلام فرمود: «مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَوَاضِعِ التُّهَمَةِ فَاتُّهِمَ فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ؛ (1) اگر کسی وارد به مکانی شد و موجب شد دیگران به او کردار ناروایی را نسبت دهند جز خود را ملامت نکند».
بنابراین جلوگیری از این‌که دیگران در مورد ما سخن بگویند متوقف بر اموری است و نیاز به مقدماتی دارد و بدون فراهم کردن این مقدمات، حتی دعا کردن نیز فایده‌ای ندارد.
از این هم که بگذریم این جمله بین مردم معروف است که در دروازه را می‌شود بست؛ اما در دهن مردم را نه!
برفرض این‌که انسان از هرگونه عملی که موجبات مورد اتهام قرار گرفتن خود را به وجود آورد خودداری کند؛ اما نباید فراموش کنیم که متأسفانه در جامعه ما هستند افرادی که نمی‌توانند زبان خود را کنترل و مدیریت کنند و از نسبت‌های ناروا دادن به دیگران و غیبت و تهمت و ...، نیز ابایی ندارند. حال سؤال این است در مقابل این افراد چه واکنشی باید داشته باشیم؟
از متون دینی و سیره بزرگان استفاده می‌شود که: بهترین واکنش در مقابل این‌گونه از افراد صبر و استقامت و سعه‌صدر است.
صبر و استقامت عصاره همه فضیلت­ها و خمیرمایه همه سعادت‌ها و ابزار وصول به هرگونه خوشبختى است. انسان بدون صبر هم در جهات مثبت به‌جایی نمى­رسد و هم در برابر عوامل منفى شکست می‌خورد، چراکه صابر نبودن مساوى با شکست است. به همین دلیل کلید اصلى پیروزى­ها، صبر است. امام علی (ع) مى­فرماید: الصبر ظفرٌ؛ (2) صبر مساوى با پیروزى است.
صبر و ظفر هر دو دوست قدیم­اند براثر صبر نوبت ظفر آید.
به‌منظور تحصیل سعه‌صدر و افزایش تحمل و صبر باید همانند دیگر برنامه‏های تغییر رفتار به‌صورت جدی، دقیق و کامل به دستور عمل‏هایی عمل کرد. در این زمینه اگر راه‌کارهایی را خواستید در مکاتبات بعدی بنویسید تا پاسخ دهیم.
بنابراین به نظر می‌رسد بهترین دعا برای مقابل با این شیاطین انسی که زبان به غیبت و تهمت و ... می‌گشایند درخواست صبر و استقامت از خداوند متعال است. در پایان به دو آیه از در قرآن کریم به‌عنوان دعا برای افزایش صبر اشاره می‌کنیم:
1. «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ؛ (3) پروردگارا! بر ما صبر و شکیبایى فروریز و گام‏هایمان را استوار ساز و ما را بر گروه کافران پیروز گردان!«
2. «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ؛ (4) پروردگارا! صبر و شکیبایى بر ما فروریز و ما را درحالی‌که تسلیم [فرمان‏ها و احکامت‏] باشیم، بمیران‏».
نکته پایانی:
می‌توانید برای در امان ماندن از شر مردم، معوذتین (سوره‌های فلق و ناس) و آیة الکرسی را تلاوت کنید یا با خود داشته باشید که اثرات بسیار قوی دارد.
موفق باشید

پی‌نوشت‌ها:
1. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، الناشر: مؤسسه آل البيت، قم، سنه النشر: 1409 ه.ق، ج 12، ص 36.
2. عبدالواحد بن تميمي آمدي، معجم الفاظ غررالحکم درر الكلم، الناشر: مركز الابحاثو الدراسات الاسلاميه، تاريخ النشر: ذي القعده 1413، تحقيق مصطفي درايتي، ص 283.
3. بقره (2)، آیه 250.
4. اعراف (7)، آیه 126.

من دعایی که با زعفران روی کاغذ نوشته‌شده بود سوزاندم احساس می‌کنم ...
اگر اون نوشته حاوی نام خدا و آیه قرآن بوده و عمل شما معنای بی‌احترامی به نام خدا و آیه قرآن داشته، ازاین‌جهت توبه کنید و از خدا آمرزش بطلبید و دیگر هیچ‌گاه ...

من دعایی که با زعفران روی کاغذ نوشته‌شده بود سوزاندم احساس می‌کنم تمام کارهام به مشکل می خوره حالا فکر می‌کنم به خاطر اون دعا باید چی کارکنم اون دعای محبت بود می‌خواستم با سوزاندن اثرش رو از بین ببرم؟

پاسخ:
اگر اون نوشته حاوی نام خدا و آیه قرآن بوده و عمل شما معنای بی‌احترامی به نام خدا و آیه قرآن داشته، ازاین‌جهت توبه کنید و از خدا آمرزش بطلبید و دیگر هیچ‌گاه به قرآن و نام خدا توهین نکنید. بخصوص اگر به بودن نام خدا و آیه قرآن در آن و به توهین بودن آن، توجه داشته‌اید به جد از این کار اشتباه خود (توهین به نام خدا و آیه قرآن) توبه کنید و آمرزش بخواهید.
اما این‌که آن دعای محبت بوده و شما چون آن را سوزانده‌اید، به قهر گرفتارشده‌اید و ... .، این‌ها همه توهم شما هستند و چنین دعایی نداریم و هیچ نوشته‌ای چنین اثری ندارد.
محبت به دست خداست که آن را در دل‌ها بیندازد یا نیندازد و انسان با خوب کردن اخلاق و فکر و رفتارش زمینه محبوب شدن خود را فراهم می‌آورد و با بد بودن آن‌ها، زمینه منفور شدنش پیدا می‌شود.
دعا (نه با خود داشتن این نوشته‌هایی که دعانویس‌ها ارائه می‌دهند) و تقاضا از خدا بازاری و جدیت در ضمن تلاش برای فراهم کردن زمینه‌ها، انسان را محبوب می‌گرداند، ولی این دعاهایی که دعانویسان ارائه می‌دهند، غالباً دکان و فریب خلایق برای سرکیسه کردن آن‌ها است.

صفحه‌ها