پيامبر شناسي

از كجا معلوم كه داستانهای قران ساخته ذهن حضرت محمد نباشد
در این مطلب درست اندیشیده اید كه رسیدن به یك جامعه آرمانی به عنوان یكی از ابعاد مدینه فاضله از اهداف متعالی پیامبر اسلام(ص) بوده است كه برای تحقق آن تلاش...

گاهی اوقات فكر می كنم كه حضرت محمد برای این كه یك جامعه آرمانی خیلی خوب به وجود بیاید صحبت از خدا وروز قیامت كرده اند ودر راه ان سختی كشیده اند درضمن از كجا معلوم كه داستانهای قران ساخته ذهن حضرت محمد نباشد درضمن این كه خدا وجودی ازلیست رو نمی تونم باور كنم به من كمك كنید

به چند نكته توجه فرمائید:

1. در این مطلب درست اندیشیده اید كه رسیدن به یك جامعه آرمانی  به عنوان یكی از ابعاد  مدینه  فاضله  از اهداف متعالی پیامبر اسلام(ص) بوده است كه برای تحقق آن تلاش فراوان و زحمت بسیار زیاد و دلسوزانه ای كشیده اند(1) و در این مسیر نیز علاوه بر تبیین راهكار های اجرائی و حكومتی لازم برای رسیدن به این نتیجه، عمده زحمت ایشان نیز متمركز بر اصلاح و تكامل شخصیت افراد به عنوان عناصر تشكیل دهنده این جامعه آرمانی بوده است، اما نباید از این نكته غافل شد كه در آموزه های ایشان مدینه فاضله دو محور اساسی دارد كه در آن  جامعه آرمانی داشتن  دنیائی آباد هدف ثانویه بوده  ولی محور اساسی آن داشتن یك نگرش  معاد محور برای رسیدن به آخرتی آرمانی و سعادتی ابدی می باشد و در آن دنیا جنبه مقدماتی دارد برای رسیدن به هدف آخرتی (2)، در حدی كه در  هنگام تزاحم بین آرمانهای این دو محور، همواره آرمانهای آخرتی مقدم بر آرمانهای دنیوی گشته است(3)، این جهت گیری كاملا  با تصور شما ناسازگار است و نشان می دهد كه اتفاقا در نگرش پیامبر اسلام(ص) جامعه آرمانی در دنیا نیز  نتیجه همان اعتقاد و ارتباط وحیانی و باور به وجود حقیقی معاد  بوده است نه بر عكس. (نكته اول از منظر برون دینی  و بدون تكیه بر خود  آموزه ها و معارف دین مطرح گشت)

2. اما با توجه به آیات قرآن و جنبه های مختلف اعجازی آن، غیر بشری بودن و الهی بودن آن به روشنی به دست می آید تا حدی كه سرسخت ترین دشمنان اسلام و منكرین وجود خداوند نیز با همه توانمندی های بیانی خود در مقابل كلام قرآن ابراز عجز نمودند و معترف شدند كه امكان ندارد كه بشری بتواند چنین جملاتی بیان كند.(4) و همین نكته به تنهائی مبتنی بودن معارف قرآن اعم از احكام و معارف و داستانها و قصص انبیاء گذشته را بر وحی الهی اثبات می نماید. بخصوص اینكه بسیاری از داستانهائی كه در قرآن مطرح گشته است در آموزه های وحیانی ادیان گذشته بیان شده بود و البته در دسترس بسیاری از افراد منجمله پیامبر اسلام (ص) نبوده است و برخی از بزرگان ادیان گذشته پیامبر اسلام را با پرسش از همین داستانها امتحان می نمودند.

3. نكته اصلی كه در پاسخ نباید از آن غافل شد این است كه اساسا اثبات وجود خداوند و معاد و روز قیامت متكی بر وحی و آموزه های پیامبر اسلام نیست و نمی تواند باشد زیرا تا عقل وجود خدا را برای خود اثبات نكند نمی تواند  ادعای پیامبری كه خود را فرستاده خدا می داند باور كند لذا رسالت اصلی انبیاء قبل از ابلاغ وحی  به مردم، توجه دادن آنها به همین استدلالهای منطقی و عقلانی بوده است كه از آن غافل شده و در گذر زمان در اعماق ذهن انسان دفن شده بوده است.(5)

4. اگر چه تصور یك موجود ازلی كه وجودش شروع و آغازی ندارد با ذهن بشری آمیخته به محدودیت های زمانی و مكانی اندكی مشكل است اما با اندكی مطالعه و تكیه بر براهین روشنگر عقلانی می توان به تصوری قابل فهم از این صفت الهی دست یافت، اگر چه آشنائی با برخی مقدمات فلسفی به شما كمك زیادی در فهم این صفت الهی و دیگر ویژگیهای خداوند می نماید(6) لكن با یك بیان اجمالی و ساده می توان به این صفت الهی دست یافت  یعنی زمانی كه انسان با تكیه بر عقل درك كرد كه خالق هستی و خدای عالم ضرورتا موجودی واجب الوجود است، یعنی در اصل وجود خود متكی به دیگری نیست و كاملا مستقل بوده و كمال مطلق است و هیچ نقص و نیازی در  دورن ذات او راه ندارد، و زمانی كه فهمیدیم  او وجودی مجرد است یعنی صفات مادی مثل نیاز به مكان و زمان در او وجود ندارد، بلكه اتفاقا او خودش خالق زمان و مكان است، خود به خود فرا زمانی بودن و فرا مكانی بودن او فهمیده می شود كه بیانی دیگر از ازلی بودن اوست.(7)

 

5. درصورتی كه نیاز به مطالعه و دقت بیشتری در این زمینه داشتید می توانید به كتابها و منابع زیر مراجعه فرمائید:

- محمد سعيدي مهر، آموزش كلام اسلامي، ج1،  نشر طه، تهران 1383 ش.

- آیت الله مصباح، آموزش عقائد، چ بين الملل، 1381ه ش.

 

پی نوشت ها:

1. توبه (9) آیه 128.

2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج67 ص 225، الوفاء بیروت،1404ق.

3. انفال (8) آیه67.

4. طيب سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ص 44، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.

5. بحار الانوار، همان، ج11، ص60.

6. استاد شهید مطهری، آشنائی با علوم اسلامی (منطق و فلسفه)، نشر صدرا، چاپ مكرر.

7. آیت الله مصباح، آموزش عقائد، ص 66، نشر بین الملل،1381ش.

آيا دليل محكم و قاطعي براي اثبات پيامبريِ محمد وجود دارد؟
به نظر مي رسد نويسنده اين متن، در مدعاي متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم توجه چنداني نكرده است؛ آنچه متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر ...

بنده اين نوشتار را از روي يكياز سايتهاي معاندين ديدم كه شبهاتي درباره صداقت حضرت رسول اكرم وارد كرده. متن اين نوشتار اين هست:

" آيا دليل محكم و قاطعي براي اثبات پيامبريِ محمد وجود دارد؟ متكلمان مسلمان دلايلي براي اثبات نبوت محمد آوردهاند كه به نظر من از استحكام كافي برخوردار نيستند. در اينجا مجبورم به بررسي اين دلايل بپردازم:

    ۱.   شواهد و قرائن (صداقت و پاكي محمد)

 ميگويند: شما اگر در زندگي محمد تا بيش از بعثت تحقيق كنيد، ميبينيد كه او انساني پاك و وارسته بوده و هرگز دروغ نگفته و هيچگاه به دنبال زخارف دنيوي چون پول و مقام و رياست و شهرت و ... نرفته است. مردم لقب محمد امين را به او داده بودند، زيرا هرگز ديده نشده بود كه دروغي بگويد و يا در امانتي خيانت كند. چنين كسي وقتي ادعاي نبوت ميكند، چگونه ميتوان او را متهم به دروغگويي كرد. زندگي او نشان ميدهد كه او هرگز دروغ نگفته و همين گواه صدق مدعاي او (مبني بر نبوت) است. اما در اينجا چند مشكل عمده وجود دارد:

  الف) اصولاً استناد به وارستگي روحي و اخلاقي و صداقت در گفتار و كردار يك مدعي نبوت (براي اثبات صدق او در اين مدعا) فقط براي نزديكان فرد مدعي _ كه ساليان دراز با او محشور بوده و در سفر و حضر او را همراهي كردهاند _ كارآيي دارد، نه براي كساني كه با او هيچ آشنايي نداشتهاند و نه براي انسانهايي كه در زمانهاي آينده ميآيند. زيرا اين اوصاف را فقط نزديكان آن فرد به طور مستقيم ديدهاند، ولي ديگران (چه در همان زمان و چه در زمانهاي آينده) فقط با نقل قولهايي مواجه ميشوند كه برايشان يقينآور نيست و ميتوانند اين پرسش را مطرح كنند كه: از كجا معلوم محمد (به عنوان مثال) واقعاً چنان انساني بوده است كه نزديكانش نقل كردهاند و يا در كتب تاريخ و حديث آمده است؟ البته اگر دقيقتر شويم خواهيم ديد كه حتي نزديكان يك مدعي نبوت نيز نميتوانند با قطع و يقين ادعا كنند كه چنان اوصافي در او وجود دارد. به عنوان مثال خديجه چگونه ميتواند با قطع و يقين ادعا كند كه محمد هرگز به او دروغ نگفته و در امانت ذرهاي خيانت نكرده است؟ كاملاً ممكن است كه محمد در مواردي به او دروغ گفته و يا در امانتهايش به نحوي خيانت كرده، ولي خديجه متوجه اين موضوع نشده باشد.

  ب) ممكن است شخصي واقعاً آن صفات برجسته را داشته باشد، ولي بنا به علل و دلايلي دلسوزانه، بشردوستانه و يا مصلحتگرايانه تصميم بگيرد كه براي رسيدن به اهداف خود (مثلاً اصلاح جامعه و مبارزه با بديها) متوسل به دروغ شود. بنابراين صرف اينكه محمد هرگز دروغ نگفته بود، اثبات نميكند كه در ادعاي خود مبني بر نبوت نيز صادق بوده است. اتفاقاً ممكن است همان اوصاف برجسته موجب شده باشد كه او به دروغ ادعاي نبوت كرده و به عبارتي ديگر ادعاي نبوت، اولين دروغ او باشد.

  ج) هر انساني هرچقدر هم راستگو و امانتدار باشد، ممكن است بنا به عللي دچار توهمات و تخيلات بيمارگونه و يا القائات شيطاني شود و خودش هم نفهمد كه در حقيقت فريب خورده و دچار خطا و اشتباه شده است.

بنابراين تا وقتي كه احتمالات فوق وجود داشته باشد و راهي قطعي براي فرار از آنها پيدا نشود، استناد به اوصاف اخلاقي فرد مدعي نبوت و نوع زندگي او در گذشته نمي‌تواند نبوت او را اثبات كند."  لطفا اگر زحمتي براي حضرتعالي  نباشد، پاسخ اين شبهات را براي بنده بنويسيد.

در مورد اين قبيل شبهات هرچند پاسخ جامع و كامل به مستندات متعدد تاريخي و ذكر شواهد گوناگون نيازمند است، اما تلاش مي شود جوابي مختصر و منطقي به آن داده شود؛ به نظر مي رسد نويسنده اين متن، در مدعاي متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم توجه چنداني نكرده است؛ آنچه متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم مطرح مي نمايند در حقيقت سه دليل مستقل است:

1- تصريح و اشاره انبياء گذشته و شواهد و قرائن موجود در كتب انبياء قبلي

2- معجزات

3- جمع بندي شواهد و قرائن (1)

در مورد دليل سوم كه جمع بندي شواهد و قرائن باشد عالمان مسلمان بر اين نكته تاكيد كرده اند كه اين امر نتيجه بررسي همه جانبه امور مختلف و متعددي است كه در نهايت آنان را به صدق فرد مدعي نبوت منتهي مي سازد و به هيچ وجه نبايد اين امر را محدود در مساله راستگويي و امانت داري نمود. حضرت آيه الله سبحاني در تبيين حقيقت اين شواهد و قرائن امور متعدد چندگانه اي را به عنوان فروض اين شواهد و قرائن مطرح مي فرمايند، مواردي مانند:

روحيات شخصي مدعي نبوت - مضمون معارف مورد ادعا - ابزار و شيوه هاي ترويج و تبليغ اين معارف - روحيات و گرايش هاي مومنان به مدعي نبوت - تداوم و ثبات قدم وي در مورد ادعاي مطرح شده و ... كه با جمع بندي اين مجموعه شواهد و قرائن مي توان به نتيجه اي اطمينان بخش در مورد صداقت اين فرد پي برد. (2)

در گام نخست اين جمع بندي و بررسي شواهد و قرائن امري است كه براي افراد معاصر آن حضرت قبال انجام است و اين افراد مي توانند با بررسي و دقت و تامل به اين جمع بندي برسند كه فرد مدعي نبوت در ادعاي خود صادق است يا خير؛ در صورت نتيجه بخش بودن اين راهكار براي افراد معاصر با ايشان مي توان تصور كرد كه در مراحل بعدي همين نتيجه گيري براي انسان هاي عصرهاي بعدي نيز حاصل شود.

البته در اين مرحله ما براي جمع بندي خود به نقل هاي معتبر تاريخي در مورد جزئيات زندگي فرد مدعي نبوت مراجعه مي كنيم همان گونه كه در ادعاي اعجاز انبياء گذشته به اين نقل هاي تاريخي مراجعه مي شود.

اما همه اين ها باعث نمي شود كه جايگاه و مرتبه راهكار بررسي شواهد و قرائن تنزل يافته از ارزش بيفتد، بلكه بررسي دقيق و رسيدن به جمع بندي مناسب و قابل قبول در اين حوزه هرچند تنها از عهده افراد بصير و تيزبين بر مي آيد، اما چه بسا بتوان گفت اين راهكار به مراتب دقيق تر و موثر تر در اثبات نبوت يك پيامبر از اعجاز است.

اين امر مورد تاييد بزرگان علماي اسلامي نيز بوده است؛ غزالي در اين باره مي نويسد:

« پس اگر در نبوت شخص معيني ترديد داشتي يقين به صدق ادعاي او حاصل نمي شود. مگر به به شناخت احوال او يا از طريق مشاهده و يا از طريق تواتر ... پس در قرآن و اخبار بسيار بينديش تا براي تو علم ضروري به آن حاصل شود كه در اعلي درجات نبوت است ... و از اين طريق يقين به نبوت را به طلب نه از طريق مارشدن عصا يا شق القمر» (3)

ميرداماد نيز با نقل مشرب حكما مبني بر تقديم امور عقلي و روحاني بر امور حسي، معجزات حسي را مشرب عوام ذكر مي كند.(4)

روشن است كه در اين ديدگاه ها بنابر تخطئه و رد كاركرد معين معجزه براي توده جامعه كه اتفاقا مخاطب اصلي آيات قرآن بودند نيست، اما اين نتيجه در برابر آن حقيقت والا و بلندي كه از دركي عميق تر و كشفي دروني نسبت به درستي ادعاي انبياء و از طريق دريافت هاي فطري و شواهد و قرائن ديگر حاصل مي شود، قابل رويارويي و برابري نيست.

نظير نتيجه اي كه براي "عدي" فرزند حاتم طائي رئيس قبيله بني طي حاصل شد؛ وي كه در برابر سپاه اسلام پا به فرار گذاشته بود و حاضر به گفتگو با پيامبر و مسلمانان نشده بود بعد از برخورد كريمانه آن حضرت با خواهرش تصميم گرفت تا از نزديك به مدينه برود و وضعيت پيامبر را در مورد صحت و سقم ادعاهيش بررسي كند؛ شهيد مطهري در اين باره مي نويسد:

« پيغمبر در مسجد مدينه بود كه عدي وارد شد و بر پيغمبر سلام كرد. رسول اكرم پرسيد: «كيستي؟». - عدي پسر حاتم طائي‏ام. پيغمبر او را احترام كرد و با خود به خانه برد. در بين راه كه پيغمبر و عدي مي‏رفتند، پيرزني لاغر و فرتوت جلو پيغمبر را گرفت و به سؤال و جواب پرداخت. مدتي طول كشيد و پيغمبر با مهرباني و با حوصله جواب پيرزن را مي‏داد.

عدي با خود گفت: اين يك نشانه از اخلاق اين مرد، كه پيغمبر است. جباران و دنياطلبان چنين خلق و خويي ندارند كه جواب پيرزني مفلوك را اين قدر با مهرباني و حوصله بدهند.

همينكه عدي وارد خانه پيغمبر شد، بساط زندگي پيغمبر را خيلي ساده و بي پيرايه يافت. آنجا فقط يك تشك بود كه معلوم بود پيغمبر روي آن مي‏نشيند. پيغمبر آن را براي عدي انداخت. عدي هرچه اصرار كرد كه خود پيغمبر روي آن بنشيند پيغمبر قبول نكرد. عدي روي تشك نشست و پيغمبر روي زمين. عدي با خود گفت: اين، نشانه دوم از اخلاق اين مرد، كه از نوع اخلاق پيغمبران است نه پادشاهان. پيغمبر رو كرد به عدي و فرمود: «مگر مذهب تو مذهب ركوسي (شاخه اي از مسيحيت) نبود؟» - چرا. - پس چرا و به چه مجوز يك چهارم درآمد مردم را مي‏گرفتي؟ در دين تو كه اين كار روا نيست.

عدي كه مذهب خود را از همه حتي نزديكترين خويشاوندانش پنهان داشته بود، از سخن پيغمبر سخت درشگفت ماند. با خود گفت: اين، نشانه سوم از اين مرد، كه پيغمبر است...» (5)

به هر حال عدي با جمع بندي اين شواهد و برخي نكات ديگر كه از پيامبر دريافت به اين ايمان و اطمينان رسيد كه اين فرد فارغ از معجزات و كارهاي خارق العاده اي كه براي ديگران ارائه داده است نمي تواند در ادعايش دروغ گو باشد و به دنبال مطامع دنيايي و جاه و مقام بگردد و به همين جهت مسلمان شد.

ممكن است ادعا شود با همه اين اوصاف احتمال صوري بودن اين رفتارها وجود دارد و انسان به يقين عقلي و منطقي در درستي ادعاي فرد مدعي نبوت نمي رسد و همواره اين احتمال كه ممكن است او در همه اين رفتارها در حال ظاهرسازي و رفتار منافقانه است وجود دارد؛ اما بايد قبول كرد كه اين قبيل احتمالات ناچيز عقلي حتي در برابر معجزات بزرگ انبياء هم وجود داشته و در اكثر موارد اين احتمالات صفر نمي شود، اما در عين حال با جمع بندي اين شواهد و قرائن انسان به اطميناني عقلائي مي رسد كه نمي تواند آن را ناديده بگيرد و به درستي مقتضاي آن ايمان نياورد.

نظير رفتاري كه همه دانشمندان علوم تجربي در برابر يافته هاي تجربي خود كه در همه موارد نتيجه تحقيق و بررسي استقرائي و ناقص است، انجام مي دهند و محتواي اين باور و عقيده را بعد از آزمايشات بسيار ولس محدود و بدون نفي احتمال عقلي خلاف، تبديل به يك قانون و تئوري روشن علمي كرده و به درستي آن اذعان مي نمايند.

بر اين اساس روشن مي شود كه حتي اگر مدعي نبوت به دليل مصلحت انديشي ها و يا به جهت انجام اصلاحات اجتماعي به دروغ برخي امور را به جامعه منتقل نمايد، باز تناقض در مورد گفته هاي او و واقعيت، در زماني كوتاه نمايان مي گردد و در مدتي كوتاه پيروان خود را از دست مي دهد، امري كه در مورد بسياري از مدعيان دروغين عرفان و معنويت و امثال ايشان در طول تاريخ رخ داده است .

اتفاقا بخشي از راهكار جمع بندي شواهد و قرائن به بررسي همين مساله اختصاص دارد و زندگاني پيامبر اسلام نشان داد كه ايشان هيچگاه حاضر نشد به جهت مصلحت انديشي ها و اموري از اين دست، حقيقت را ناديده بگيرد و به اصطلاح رسيدن به هدف را با استفاده از وسيله هاي ناصحيح توجيه نمايد؛ به عنوان مثال در ماجراي وفات فرزند آن حضرت كه ابراهيم نام داشت در روز دفت خورشيد گرفتگي ايجاد شد و همه مردم اين حادثه را نتيجه مرگ فرزند پيامبر دانستند، اما به شهادت تاريخ آن حضرت پس از دفن فرزند بر فراز منبر رفته و اين توهم را تخطئه نمودو تاكيد نمود كه خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي الهي هستند و براي مرگ احدي نمي گيرند و... (6)

در نتيجه با جمع بندي اين امر مي توان به ايماني محكم و يقيني نفساني - و نه عقلي - به درستي ادعاي فرد مدعي نبوت پي برد كه اين امر از هر معجزه و كار خارق العاده اي اثربخش تر و محكم تر خواهد بود.

پي نوشت ها:

1. آيت الله سبحاني‏، الإلهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل‏، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، قم‏ 1412 ق‏، ج 3، ص 66.

2. همان، ص 118.

3. غزالي، امام محمد، المنقذ من الضلال، دارالقادسيه للطباعه، بغداد بي تا، ص 50.

4. ميرداماد، محمد بن محمد، قبسات، تصحيح دكتر محمد محقق، دانشگاه تهران، 1374ش، ص 481.

5. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران ، 1374ش، ج 18، ص 355-356.

6. ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1365ش، ج 3، ص 208.

با چه دلیلی می شه مبعوث شدن پیامبر (ص) ثابت كرد؟
اثبات نبوت پیامبر اعظم(ص) یا نبوت خاصه امری نیست كه بتوان آن را با ادله عقلی صرف تبیین و اثبات نمود ؛ زیرا در متن این مسأله یك مدعای تاریخی وجود دارد و ...

با دلیل عقلی میشه لزوم وجود انبیاء رو ثابت كرد، با چه دلیلی می شه مبعوث شدن پیامبر (ص) ثابت كرد؟

اثبات نبوت پیامبر اعظم(ص) یا  نبوت خاصه امری نیست كه بتوان آن را با ادله عقلی صرف تبیین و اثبات نمود ؛ زیرا در متن این مسأله یك مدعای تاریخی وجود دارد و آن ظهور و وجود فردی در 14 قرن پیش در سرزمین حجاز به نام محمد بن عبدالله است كه خود را پیامبر الهی خواند . معجزات و نشانههای صدق این ادعا را نیز ارائه نمود .عدة كثیری از افراد جامعه عرب و سایر جوامع مرتبط را جذب دین و آیین خویش نمود . تحول عظیم فكری و فرهنگی و اجتماعی را باعث گشت.

این امور از مسلمات تاریخ است كه با قرائن و شواهد گوناگون تاریخی می توان آن را اثبات نمود . صد البته در برابر تشكیك و انكار این ادعای تاریخی، پاسخی عقلی نمیتوان ارائه داد، چنان كه تشكیك و تردید در خصوص نبوت سایر انبیا هم ممكن است، با این تفاوت كه شواهد و قرائن  بیانگر وجود پیغمبر اسلام به واسطه فاصله كم زمانی و وجود تاریخ های مكتوب بسیار از افراد معتبر و شناخته شده ، از همه ادیان دیگر معتبرتر و متعددتر است.

با توجه به این نكته حال برمیگردیم به دلیل اثبات نبوت هر نبی الهی؛

از دیدگاه علم كلام اثبات نبوت هر پیامبری نیازمند دو شرط است:

1ـ ادعای نبوت؛

2ـ اثبات این ادعا از طریق آوردن معجزه، یعنی امر خارقالعاده مطابق با مدعي.

بر اساس همان امر مسلم تاریخی می دانیم بیامبر اسلام پس از بعثت، ادعای نبوت در رسالت خود را به شكل های گوناگون ارائه نمود . مطابق با آن معجزاتی مختلفی نیز آورد . در نتیجه  افراد بسیاری به او ایمان آوردند.

 پیامبر اسلام بر خلاف همه انبیا معجزهای فرا تاریخی نیز برای اثبات مدعای خویش ارائه نمود كه « قرآن» می باشد.

بنابر این اگر قرآن را به واسطه دلائل متعددی كه برای اثبات معجزه بودنش ذكر می شود ،به عنوان یك پدیده خارق العاده- كه 14 قرن است مبارز طلبیده و خواستار هماورد شده، ولی به رغم تلاش علمای سایر ادیان پاسخی درخور دریافت ننموده- بپذیریم ،برهان محكم منطقی شكل می گیرد:

أ: در 14 قرن پیش فردی به نام محمد بن عبدالله ادعای نبوت كرد؛

ب: مقارن با این ادعا معجزهای به نام قرآن را ارائه كرد؛

ج: پس ادعای او صادق و او پیامبر الهی است.

این مستدلترین و سادهترین شكل اثبات نبوت پیامبر(ص) است.

اما راههای دیگری نیز در منظر كلامی ذكر می شود، مانند تفكر و تأمل در محتوای پیغام و آنچه او به عنوان دین و شریعت خود ارائه كرده ،حتي مطالعه در معارف قرآن كه بخش عمده گروندگان به دین اسلام از همین طریق به حقیقت می رسند.

با مطالعه در متون دین اسلام و آنچه پیامبر خاتم به عنوان معارف دین و شریعت  ارائه كرده ،می توان آسمانی و فرا زمینی بودن این تعالیم را دریافت، یعنی از طریق برهان «اِنّی» به الهی بودن دین اسلام منتقل شد؛ یا به لازمه این امر یعنی صدق ادعای رسول خدا پیبرد كه برهان «شبه لم» نامیده می شود كه انتقال از یك لازم به لازم دیگر یك ملزوم است ؛ زیرا لازمه فرا زمینی بودن معارف اسلامی پذیرش آسمانی بودن آن یا صدق ادعای نبوت آورنده آن است.

   راه دیگر مورد اشاره در كتب كلامی تأثیرات اجتماعی كوتاه مدت  رسول خدا است كه امكان همخوانی با هیچ گزینه دیگری جز پیامبری و فرستاده خدا بودن را ندارد . نمیتوان پذیرفت یك انسان صرفاً فوقالعاده از جهات كمالات انسانی بتواند چنین تحول شگرف فكری، فرهنگی و اجتماعی را آن هم به شكل پایدار به وجود بیاورد! یا با شناخت كسانی كه دور آن حضرت جمع شده و به او ایمان می آوردند و فداكاری و از خود گذشتگی و صداقت و پارسایی و درستكاری آنان ، در جامعه ای كه روحیات مردم آن سرزمین با این اوصاف چندان آشنایی نداشت. این ها شواهد صدق حضرت است.

(هرچند این دلیل تا حدی اقناعی است و قابل اثبات عقلی نیست).

آخرین نكتهای كه می توان در این مجال به آن اشاره كرد، ادله درون دینی بر اثبات نبوت پیامبر اكرم(ص) است . البته از حیث ادیان دیگر آسمانی!

معتقدیم كه شواهد و قرائنی در متون و منابع سایر ادیان وجود داشته و  دارد كه می تواند اثباتگر صحت ادعای نبوت پیامبر اسلام باشد.

البته تحقیق و تأمل در این عرصه را در یك نامه نمی توان به آن پرداخت. اما بهترین شواهد بر این ادعا گرویدن بزرگترین علما از ادیان مختلف در طول تاریخ به دین اسلام بوده؛ كسانی كه نه از روی توهمات یا ترس و واهمه و یا طمع مال و مقام ،بلكه فقط از روی حقیقتجویی و از روی علم و آگاهی به دین اسلام گرویدند! نمونههای این عده از زمان صدر اسلام تاكنون در تاریخ ثبت شده است.

نبي مكرم اسلام پيرو چه ديني بوده اند؟
در باره فراز اول پرسش رويكر د هاي متعددي وجود دارد كه مهم­ترين آنها عبارتند از: ...

احتراما با عنايت به اينكه اديان ترتيب تكميلي دارند يعني دين آورده شده از سوي حضرت عيسي ( و نه اين دين انحرافي فعلي ) قطعا كامل تر از دين ابراهيمي و حنيف است آيا نبي مكرم اسلام پيرو چه ديني بوده اند؟

 آيا اديان قبل از حنيف (ابراهيمي) و بعد از آن مانند عيسوي و يهودي حد اقل در زمان خود اين بزرگواران و قبل از انحراف ,اعتقاد به زيارت كعبه به عنوان (ان اول بيت وضع للناس ..... ) داشته اند؟

پاسخ: در دو محور بيان مي شود:

 الف _  در باره فراز اول پرسش رويكر د هاي  متعددي  وجود دارد كه مهم­ترين آنها عبارتند از:

 1- پيامبر به هيچ شريعتي عمل نكرد و پيرو هيچ ديني نبود؛

 2- پيرو دين مسيحيت بود؛

 3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بود؛

 4- پيرو دين خود (اسلام) بود.(1)

 هر يك از سه فرض اول  با چالش هاي مواجه است كه تفصيل آن را در جاي خود بايد ديد(2) در نتيجه ديدگاه چهارم  قابل  قبول واثبات است، اينكه بگوييم حضرت پيش از بعثت از كامل­ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏كرد. اما احكام اسلام و وظايف خود را به صورت وحي دريافت نمي‏كرد. بلكه به صورت‏هاي ديگر مانند الهام‏هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏نمود.(3)

اميرالمؤمنان (ع) در اين باره مي‏فرمايد: «از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد خدا او را با بزرگترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواريي‏ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.»(4)

بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بود و با جهان غيب به گونه‏اي ارتباط داشت. همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيدند و با جهان غيب ارتباط داشتند؛(5) پيامبر اسلام نيز از همان آغاز با عالم غيب ارتباط داشت و در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته شد.

 روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏كند؛ حضرت مي‏فرمايد: «كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(6) زماني  پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.»

 يهودي‏ها به رسول خدا (ص) عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد و اگر او در گهواره سخن نمي‏گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ام.(7)

عده‏اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اين ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏اند.(8)

ب_اگر چه تمام جزييات حج در دين حضرت مسيح (ع) و موسي (ع) روشن نيست، ولي از متون ديني و تاريخي استفاده مي شود: حج در دين مسيح و ساير اديان الهي بوده است. پيشينه حج را مي توان با تاريخ حيات انسان پيوند داد. به بيان قرآن كريم نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شده، كعبه در مكه مكرمه است، كه از همان آغاز حياتِ انسان در زمره شعائر موحّدان و پيامبران خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) بوده، كه همواره براي طواف و انجام مناسك حج، به آن ديار بارِ سفر بسته اند" إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكا وَهُديً لِلْعَالَمِينَ ".(9)نخستين خانه‏اي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه پر بركت، و مايه هدايت جهانيان است . از اين  بخوبي  بدست مي ايد كه در همه اديان الهي  مسله كعبه به نحوي مطرح بوده است.

 چه اين كه  روايات آمده است كه بسياري از انبيا حج خانه خدا كرده اند؛ مثلا در روايتي امام رضا(ع) فرمود: امّا انبياء حضرات آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين و غير ايشان از انبياء ديگر در همين وقت حجّ بجا آوردند پس خداوند آن را در اولادشان تا روز قيامت سنّت قرار داد. (10)

پينوشتها:

 1. مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت، 1403 ق، ج 18، ص 271.

2. استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن، انتشارات، تو حيد، قم 1376ش، ج 3، ص 73.

3. بحارالانوار، ج 18، ص 266.

4. همان، ص 278.

5. مريم ،آيه 12 و 13.

6. بحارالانوار، ج 18، ص 278. 

7. همان، ص 200.

8. ر.ك: محمد مظفري، پرسش‏ها و پاسخ‏ها نشر . قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق ص 12. 

9. آل عمران(3) آيه 96.

10. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه آقا نجفي، انتشارات علميه اسلاميه‏، چاپ اول، ج2، ص357.

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟
نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص..

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟

شرح : ایمان به پیامبر یعنی ایمان به تاریخ وایمان به سخنان به جا مانده از گذشتگان سخنانی كه بیانگر رفتار و كردار پیامبر است این ایمان بدون پشتوانه ای استوار بر صداقت روایات تاریخی میسر نیست این پشتوانه چیست وچرا استوار است؟ علاوه براین برای ایمان به پیامبراسلام لازم است ثابت شود قرآن كلام خداست و از سوی كسانی كه جایز الخطا هستند نمی آید اما به راحتی وبی دلیل نمی توان گفت قرآن حتما كلام خداست اگر دلیلی دارد آن دلیل چیست؟ پیدا كردن تمام چیزهای جایز الخطا وسپس ایمان به عدم توانایی آنها در آوردن قرآن برای من غیر ممكن به نظر می رسد مخصوصا بدون اعتماد كردن به احادث و بادر نظرگرفتن قرن ها زمانی كه مخلوقات جایزالخطا دارند آیا از این راه می توان ایمان آورد؟اگر می شود چگونه؟ از این كه منابع مرتبط رو مطالعه نكردم ودوباره سوال پرسیدم عذر می خوام امسال كنكور دارم به خاطر همین وقت شما رو گرفتم

نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص يا حادثه اي از طريق خبر متواتر امكان پذير است. اينكه نسل به نسل گروه كثيري كه امكان تباني با هم، برايشان ممكن نباشد امري را نقل كنند. همين نقل براي عقلا قابل اعتنا است و اطمينان قلبي مي آورد مانند وجود قطعي اشخاصي همچون حافظ و سعدي و...

 نكته دوم: برخي از آثار وحوادث موجود در دوران پيامبر اسلام(ص)آن چنان به وفور نقل شده كه در حد تواتر شده است. لذا اصل وجود آن حضرت وهمچنين برخي پيامهاي ایشان و كتابي كه از ناحيه خدا ابلاغ كرده همه وهمه به صورت قطعي ثابت شده است به گونه اي كه حتي براي دشمنان اسلام و محققين غير مسلمان روشن و واضح است كه قرآن وبرخي از حوادث جاري در زمان آن حضرت مسلما به وقوع رسيده است وهيچ كس انتساب قرآن را به آن حضرت نفي نمي كند. اما آنچه كه مي ماند ادعاي آن حضرت است كه فرستاده خدا است و قرآن از طرف خداست كه اين مسئله نيزدر اثبات نبوت پيامبر اسلام(ص) پاسخ داده مي شود.

نكته سوم: براي شناسايي پيامبر راستين از دروغين راههايي وجود دارد كه عبارتند از: -معجزه 2-خبردادن پيامبران پيشين3-شواهد و قراين قطعي(1)

 براي احراز راه سوم نياز به اخبار قطعي و يا اطمينان آور داريم كه براي پيامبر اسلام (ص)مجموعه اي از  اين قرائن موجود است كه با توجه به همه اين قرائن اطمينان حاصل مي شود. از جمله آنها عبارتند از:1- بررسي ويژگي هاي روحي واخلاقي پيامبر اكرم2- مطالعه محيطي كه آن حضرت از آنجا برخاسته(حجاز محيطي به دور از فرهنگ علم وتعليم وتعلم بوده است)3- پيامهاي ديني كه پيامبر براي مردم آورده 4 - استقامت وپايداري در راه دعوت ومطابقت گفتار با رفتارش5-بررسي روش وابزارهايي كه در پيشبرد آيين خود بكار مي گرفته است6- بررسي و مطالعه ياران واصحاب صديق آن حضرت. (2)

 اما پيرامون اينكه قرآن كلا م خداست بايد گفت:ابتداء بايد تعريفي از معجزه بدانيم آنگاه ببينيم قرآن با معجزه تطبيق دارد يا نه؟

معجزه امری است خارق العاده كه با اراده خدا از شخص مدعي نبوت ظاهر مي شود ونشانه صدق ادعاي او است(3)

طبق همين تعريف قرآن معجزه پيامبر اسلام است و همين كافي است بر اينكه قرآن را كلام الهي بدانيم براي توضيح بيشتر به وجوه اعجاز قرآن مي پردازيم.

وجوه اعجاز قرآن

1-شخصيت پيامبر:

 از جمله نكات مهمّي كه قرآن براي اعجازش به آن اشاره نموده، توجه به شخصیّت پیامبر و آورنده قرآن است. پیامبر در مكتب هیچ دانشمند و معلّمي حاضر نگشته بود. همگان مي‏دانستند كه او اُمّي و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگيِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكیل مي‏دهد، از او هیچ شعر و نثري دیده نشده است.(4) ناگهان چنین پیامبري، كتابي را عرضه مي‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمي‏مانند.

قرآن همین نكته را بخشي از اعجاز خویش دانسته، به آن تحدّي مي‏كند:

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیكُمْ ولا أَدریكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(5)(بگو: اگر خدا مي‏خواست آن را بر شما نمي‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمي‏گردانید. قطعاً پیش از آن روزگاري در میان شما به سر برده‏ام. آیا فكر نمي‏كنید؟)

مهم اين است كه پيامبر در جامعه اي رشد كرده است كه بسياري از فضائل بشري رنگ باخته و به گونه اي همه گرفتار جاهليت هستند .حال در  چنين وضعيتي شخصي درس نخوانده پيامي را اعلام مي كند. كه هم زيبائي ظاهر را در كلمات دارد و هم پيام مهم و سرنوشت سازي است.

 2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بیاني)

بر هیچ كس پوشیده نیست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اي از كمال و بلاغت در كلام رسیده بود. در چنین فضایي، آیات نوراني الهي بر پیامبر نازل گردید. زیبایي و رسایي این آیات به حدّي اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و ادیبان و صاحبان ذوق و قریحه‏هاي سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مي‏نماید. قرآن با شیوه بدیع و منحصر به فردِ خویش در بیان مفاهیم و معاني بلند و پرمحتواي خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گري مي‏كند كه همه سخنان و آثار ادبي را تحت‏الشعاع خویش قرار مي‏دهد. در تاریخ، حكایات متعدد و مختلفي در این زمینه به چشم مي‏خورد. آیات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اي در جان و دل افراد مي‏نشست كه آنان را از خود بي‏خود مي‏كرد.

نقل شده هنگام نزول آیات اولیه سوره مباركه غافربر پيامبر، ولیدبن مغیره مخزومي،(كه از جمله ادباء بزرگ قريش بود) نيز حضور داشت و این آیات را، از آن حضرت شنيد. پیامبر چون توجه ولید به آیات را مشاهده نمود، بار دیگر نیز آیات را قراءت نمود. ولیدبن مغیره از آنجا خارج و در مجلسي از طایفه بني‏مخزوم حاضر شد و این گونه شروع به سخن نمود:

به خدا سوگند، از محمد سخني شنیدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّیان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زیباست. بالاي آن (نظیر درختان) پرثمر و پایین آن (همانند ریشه‏هاي درختان كهن) پرمایه است. گفتاري است كه بر همه چیز پیروز مي‏شود و چیزي بر آن پیروز نخواهد شد.(6)

  در پایان به يك نمونه از اظهارات دانشمندان درباره قرآن یادآور مي‏شویم:

"جان‏دیون پورت "مؤلف كتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مي‏نویسد:

همه ، این معنا را قبول دارند كه قرآن با بلیغ‏ترین و فصیح‏ترین لسان و به لهجه قریش، كه نجیب‏ترین و مؤدب‏ترین عرب‏ها هستند، نازل شده...  مملو از درخشنده‏ترین اَشكال و محكم‏ترین تشبیهات است....(7)

 3-عدم اختلاف در قرآن :

یكي ديگر از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نیز به آن اشاره و تحدّي نموده، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مي‏دانیم كه این كتاب در طي 23سال تدریجاً در مكه و مدینه، در شب و روز، در جنگ و صلح، هنگام پیروزي و شكست، در مواقع شدت و راحتي،  خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوي دیگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادي، اجتماعي، سیاسي، اخلاقي، اعتقادي و هنري مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاي عقلي، به اضافه امثله و قِصَص نیز در آن فراوان به چشم مي‏خورد. مسائل مربوط به دنیا و امور مرتبط با آخرت و قیامت به گونه‏اي بسیار پندآموز و سازنده ذكر گردیده، در عین حال میان این همه مباحث متنوع و مختلف هیچ‏گونه اختلافي مشاهده نمي‏شود؛ بلكه همسویي و یك‏نواختي شگفتي در مجموعه این كتاب آسماني نمایان است. حتي داستان‏هایي از پیامبران و یا امت‏هاي پیشین كه احیاناً در قرآن تكرار شده، در هرجا از مزیت و خصوصیتي برخوردارند؛ بدون این‏كه در جوهر و اصل معنا خللي وارد آید. حال اگر این كتاب، ساخته دست بشري بود، موارد متعددي از اختلاف و عدم هماهنگي و تضاد -آن‏ هم در مدت نزولي نزدیك به ربع قرن- در آن به چشم مي‏خورد؛ چرا كه انسان در دنیاي مادي همواره از نقص به سوي كمال در حركت است. حتي نویسنده‏اي كه كتابي مي‏نویسد، در فاصله زماني كوتاه، اصلاحاتي در اثر خویش به وجود مي‏آورد یا مطالبي متفاوت با مطالب قبلي خویش را در اثر بعدي خود جاي مي‏دهد. به همین جهت است كه قرآن تحدّي خود را به این صورت بیان مي‏كند:

أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً كَثیراً؛(8)(آیا در معاني قرآن نمي‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیاري مي‏یافتند).

بنابراین، فقدان اختلاف در كتابي با محتوایي ‏چنین، آن‏هم با تنظیمي تدریجي و در شرایط مختلف نزول، خود اعجازي آشكار و غیرقابل انكار است.

 4-معاني عميق:

قرآن در این بخش بدون شك اعجاز است. در زماني كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعي به اوج خود رسیده ، غارت و چپاول، امتیاز به‏حساب مي‏آمد، دختران زنده به گور مي‏شدند، خیانت و فساد و فحشا و بي‏عدالتي فراگیر شده‏بود، قرآن، كه پرچمدار مترقي‏ترین قوانین و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضایل انساني است ظهور مي‏كند. به مردم ، صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور مي‏شود؛ آنان را از جهل به سوي علم، از تاریكي به سوي نور و روشنایي و از رذایل به سوي فضایل سوق مي‏دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مي‏گیرد . پرچم تمدن شكوهمند اسلامي در همه اقطار به اهتزاز در مي‏آید. نمونه‏هایي از این اصول و قوانین را در قرآن یادآور مي‏شویم:

الف) اصل عدالت و امانت‏:(9)

ب) اصل كلي امر به نیكي‏ها و نهي از زشتي‏ها:(10)

ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏:(11)

د) اصل مساوات و برابري مردم و تعیین معیار امتیاز ، در ارزش‏هایي چون تقوا،(12) علم(13) و جهاد در راه‏خدا.(14)

ه) اصل نفي هرگونه استبداد:(15)

و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏:(16)

ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏:(17)

ح) اصل صلح و اخوت‏:(18)

ط) اصل توصیه به وحدت‏:(19)

ي) اصل بهره‏برداري از نعمت‏هاي الهي‏:(20)

ك) اصل وفاي به عقود:(21)

ل) اصل لاحَرَج‏:(22)

م) اصل تكلیف به قدر طاعت:(23)

ن) اصل پذیرش اختیاري دین‏:(24)

اصولي را كه اشاره نمودیم ،تنها گوشه‏اي از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدایت و حقانیّت است. جاودانگي آن به گونه‏اي است كه گذشت‏زمان تأثیري در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه این اصولِ مترقي را در بدترین دوره انحطاط اخلاقي و در دوران رواج وحشیگري مطرح و در بخش‏هاي مختلف زندگي( از قبیل امور اقتصادي، مالي، اجتماعي و سیاسي، امور نظامي و دفاعي، امور حقوقي، ثروت‏هاي عمومي، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... )در عالي‏ترین شكل تبیین نموده ‏است.

معارف دیني در قرآن در این مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمي‏گردند، بلكه در بخش اعتقادي و اثبات وحدانیت، نبوّت، امامت و قیامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سلیم و برهان قوی است. آیات مربوط به خداپرستي و توحید، آیات معرفي‏كننده پیامبران و رسولان الهي، آیات مربوط به قیامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحریف شده تورات و انجیل مقایسه مي‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بیش از پیش جلوه‏گر مي‏كنند.(25)

اكنون برخي از آیات مربوط به خداشناسي در قرآن را مرور مي‏كنیم:

آن‏گونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عیب و نقص مبرا دانسته و او را توصیف نموده است.

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالْأَرضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(26)(و (يهود و نصاري و مشركان) گفتند: «خداوند، فرزندي براي خود انتخاب كرده است»!- منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند)

وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ.(27)(و خداي شما، خداوند يگانه‏اي است، كه غير از او معبودي نيست! اوست بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاصّ))

لاتُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.(28)(چشمها او را نمي‏بينند. ولي او همه چشمها را مي‏بيند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است).

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ  هُوَاللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المَتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِكُونَ  هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْني‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَكِیمُ.(29)(او خدايي است كه معبودي جز او نيست، داناي آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايي است كه معبودي جز او نيست، حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزّه است، به كسي ستم نمي‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندي شكست‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرار مي‏دهند!  او خداوندي است خالق، آفريننده‏اي بي‏سابقه، و صورتگري (بي‏نظير) براي او نامهاي نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مي‏گويند و او عزيز و حكيم است!)

آیا این‏گونه معرّفي خداوند در زماني كه مردم گرفتار عقاید موهوم و خرافي در پرستش خدایان خویش بوده‏اند، مي‏تواند از اندیشه فردي از میان همین قوم نشأت گرفته باشد؟

آیا این مجموعه عظیم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّي در كنار معارف بلند و پرمحتواي اعتقادي و اخلاقي - تربیتي، مي‏توانند به چیزي جز معجزه‏بودن این كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفي كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگي داشته و به همین جهت بقا و دوام آن ها تضمین گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تكیه بر ارزش‏هاي اخلاقي و معنوي در ضمن بهره‏مند كردن انسان از مواهب مادي و طبیعي، او را در مسیري متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانیت را نكوهیده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگي به مادیات دانسته است. در یك كلام قرآن‏كریم در دو بُعد علمي و عملي، یعني تعلیم معارف و حقایق هستي و تشریع قوانین و مقرّرات زندگي، آن‏چه را بشر نیازمند به آن بوده، در اختیار او گذارده است.

نتيجه اينكه: براي معجزه دانستن قرآن والهي بودن آن، وجود همين وجوه متعدد كافي است حال هر انسان طالب حقي مي تواند از يكي از اين راهها به نتيجه نهايي برسد. البته بعضي با نقلهاي تاريخي مسلم و اطمينان آور ايمان پيدا مي كنند وبرخي با مطالعه دقيق قرآن وبررسي آيات، به ضميمه وضعيت جهاني بشر وجامعه حجاز در زمان نزول قرآن به اين باور مي رسند كه قرآن كلام خدا ودعوت كننده آن پيامبر خدا خواهد بود.

5-تحدي(مبارزه طلبي)(30)

 در چند جاي قرآن دعوت به مقابله به مثل صورت گرفته است از جمله:

 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(31)( بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابي همانند قرآن بياورند، نمي‏توانند، اگر چه نهايت همفكري و همكاري را به خرج دهند).

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ...(32)( مي‏گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگي است) بگو اگر راست مي‏گوئيد شما هم ده سوره ساختگي همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسي را مي‏توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ...)

 

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:(33)( مي‏گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره‏اي همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مي‏توانيد به ياري طلبيد، اگر راست مي‏گوئيد).                    

 همانطور كه ملاحظه مي‏شود قرآن با صراحت و قاطعيت بي‏نظيري دعوت به مبارزه كرده، صراحت و قاطعيتي كه نشانه زنده حقانيت است.قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كساني را كه در پيوند آن با مبدء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده، بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتي در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح" به غيرت آنها برخورد نمايد"با اين حال با توجه به آنهمه دشمن كه اسلام و پيامبر (ص) داشته ودارد و از همان زمان تابه حال حقد وكينه توزي مي ورزند اگر توان آوردن كلامي همچون قرآن را مي داشتند فرو گذار نمي كردند اين خود نشانه اي براي معجزه بودن قرآن است.

مطلب آخر اينكه براي پيامبر اسلام  معجزات ديگري نيز نقل شده كه برخي از آنها در قرآن نيز آمده مانند سير ملكوتي آن حضرت در شب معراج كه در دو سوره اسراء(34)ونجم(35) بدان اشاره شده است يا شق القمر كه در سوره قمر آمده(36) و برخي در قرآن نيامده، اما به سبب كثرت نقل از ياران و حتي دشمنان آن حضرت جزء حوادث قطعي ومسلم است مانند خروج شبانه آن حضرت از مكه به قصد مدينه كه به سبب تعقيب كفار مكه حضرت ابتداء سه روز در غار ثور توقف فرمودنددر اين واقعه با اينكه دشمن توانسته بود تا پاي غار رد آن حضرت را بگيرد. اما با ناباوري تمام ديدند دهانه غار با تار عنكبوت گرفته شده وكبوتري نيز در لانه خود بر تخمها خوابيده با ديدن اين صحنه يقين كردند كسي مدتها وارد اين غار نشده با اينكه آن حضرت مدتي قبل از انها وارد غار ثور شده بود (37) و دیگر معجزات آن بزرگوار كه به صورت متواتر نقل گردیده است و با مراجعه به كتابهای تاریخی تفصیل آنها روشن می گردد.

 پي نوشت ها:

1. علي هاشمي، پرسمان قرآني نبوت، موسسه بوستان كتاب، چاپ اول، 1385، ص166-167.

2. همان، ص167.

3. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، شركت چاپ ونشر بين الملل، چاپ هفتم 1381،ص220.

4. محمدحسين طباطبايي،المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.1417، ج‏1، ص‏63.

5. یونس (10) آیه 16.

6. طبرسي، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم 1372، ج‏10، ص‏584.

7. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه،تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول 1374، ج‏1، ص‏136.

8. نساء(4) آیه‏82.

9. همان، آیه 58.

10. نحل(16) آیه 90.

11. بقره(2) آیه 194.

12 . حجرات(49) آیه 13.

13 زمر(39) آیه 9.

14. نساء، آیه 95.

15. اعراف(7) آیه 157.

16. نساء، آیه 141.

17. فتح(48) آیه 29.

18. حجرات(49) آیه 10.

19. آل‏عمران(3) آیه 103.

20. اعراف(7) آیه 32.

21. مائده(5) آیه   1

22. حج(22) آیه 78.

23. بقره، آیه 286.

24. همان، آیه 256.

25. نسبت‏هاي ناروایي هم‏چون زنا و شرب خمر به پیامبران الهي و اموري دیگر كه انسان از بیان آن شرم دارد، معرّف حالات پیامبران در تورات و انجیل است. (ر.ك: البیان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دیني).

26. بقره، آیه‏116.

27. همان، آیه 163.

28. انعام (6) آیه‏103.

29. حشر (59) آیه‏24-22.

30. ناصر مكارم شيرازي،تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول، 1374، ج1، ص131-132

31. اسراء(17)آيه(88).

32. هود(11)آيه(13و14).

33. يونس(16)آيه(38) .

34. اسراء(17)آيه(1).

35. نجم(53)آيه(7به بعد).

36. قمر (54)آيه(2).

37. غلام حسن محرمي،جلوه‏هاي اعجاز معصومين (ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،1378 ش‏، ص 15.

اگر نداشتند، تکلیف کسانی که در آن دوران بودند، چیست؟
قرآن كریم فرموده: «... لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛ تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد».

 آیا  مردم در همه  عصر ها حجت یا پیامبر داشتند؟ اگر نداشتند ، تکلیف کسانی که در آن دوران بودند ، چیست ؟

قرآن كریم در این باره با اشاره به حكمت بعثت انبیا فرمود: «... لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛ (1) تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد».

 در نهج البلاغه آمده: «لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا معمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته...؛ (2) زمین هیچ گاه از حجت خالی نیست كه برای خدا با برهان روشن قیام كند یا آشكار و شناخته شده، یا بیمناك و پنهان تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود».

در روایتی دیگر ‌‌آمده: «ان الارض لا تخلو من حجه؛ (3) زمین هیچ گاه بدون حجت الهی نخواهد بود».

در حدیث دیگر حجت به امام معنا شده و آمده: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت؛ (4) اگر زمین بدون امام باقی بماند ، از هم متلاشی میشود».

بنابراین مطالب زمین همیشه دارای حجت بوده است، و هیچ قومی بدون حجت نبوده اند اگرچه خبرشان به ما نرسیده باشد.

پی نوشتها:

1. نساء (4)، آیه 165.

2. حكمت 147.

3. كافی، ج 1، ص 179 ، نشر دارالكتب الاسلامیه ، تهران 1388 ق.

4. همان .

اگر پاسخ مثبت است لطفا آیات مربوطه را نیز ذكر كنید.
« ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً »

آیا در قرآن صراحتا به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام-صلی الله علیه و آله وسلم- اشاره شده است؟ و اگر پاسخ مثبت است لطفا آیات مربوطه را نیز ذكر كنید.اگر هم صریح مطرح نشده است و این مطلب از بعضی از آیات نتیجه می شود آن آیات را با استدلالی كه برای نتیجه گیری به كار می رود برایم بنویسید. پیشاپیش از راهنمایی شما سپاسگزارم

علاوه بر اينكه بر خاتميت پيامبر (ص) در آيات قرآن كريم تصريح شده است آيات متعددي وجود دارد كه مي توان خاتميت پيامبر (ص) را از آنها برداشت نمود.

يكي از آياتي كه به صراحت به اصل خاتميت اشاره دارد اين آيه است كه خداوند متعال مي فرمايد:

« ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً »(1)

«محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولي رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است»

هر چند اين آيه در مقام تبيين جواز ازدواج پيامبر (ص) با همسر مطلقه فرزند خوانده اش، زيد، است اما در ضمن، مسأله خاتميت را نيز مطرح كرده است. يكي از عادات رايج قبل از اسلام خودداري شخصي از ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده خويش بود. خداوند براي آنكه اين رسم نادرست منسوخ گردد به پيامبر (ص) امر كرد كه با همسر طلاق داده شده زيد ازدواج كند. سپس در این آيه به اين مطلب اشاره مي شود كه هيچ يك از مردان زمان پيامبر (ص) فرزند حقيقي او نيستند و زيد نيز صرفا پسر خوانده - و نه فرزند حقيقي- پيامبر (ص) است و از اين رو ازدواج با همسر او پس از طلاق مانعي ندارد.

بنابراين ابتداي آيه مربوط به مباحث فقهي و تاريخي است اما تعبير «خاتم النبيين» كه در ذيل آيه آمده تصريح به خاتميت پيامبر (ص) دارد. مطابق قرائت مشهور «خاتم» به فتح تاء و به معناي انگشتر است ولي چرا براي انگشتر واژه اي از ريشه ختم ساخته شده است.

دليل اين مطلب آن است كه در گذشته معمولا پايانِ نامه ها يا درپوش طومارها را با انگشتر مهر مي كردند و از آن رو به آن خاتم مي گفتند . به قول اديبان «خاتم» به معناي «ما يختم به» است يعني چيزي كه بوسيله آن ختم مي شود بر اين اساس خاتم النبيين يعني «من يختم به النبوه» يعني كسي كه نبوت به او  پايان مي پذيرد.

پس مفاد اين بخش از آيه شريفه اين است كه سلسله انبياء با آمدن پيامبر اسلام (ص) خاتمه يافته است.

علاوه بر اين آيه از آيات متعددي كه دلالت بر جهاني بودن دعوت پيامبر (ص) دارند جاودانگي و خاتميت رسالت ايشان را مي توان برداشت نمود.

به عنوان مثال در يكي از اين آيات مي خوانيم:

« تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً » (2)

 «زوال ناپذير و پر بركت است كسي كه قرآن را بر بنده‏اش نازل كرد تا بيم‏دهنده جهانيان باشد.»

از اين آيه خاتميت اسلام را مي توان برداشت نمود زيرا تعبير «عالمين» اختصاص به زمان خاصي ندارد بنابراين تا زماني كه عالم دنيا بر قرار است هر امتي كه در هر جا ظهور يابند جزء عالمين خواهند بود و پيامبر (ص) نذير و هشدار دهنده آنها نيز خواهد بود.

آيه ديگري كه مي توان بدان استناد نمود اين آيه است كه خداوند متعال مي فرمايد:

«... وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...»(3) « اين قرآن بر من وحي شده، تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها مي‏رسد، بيم دهم»

عموميت و شمول لفظ «من بلغ» شامل همه انسان هاي موجود در زمان پيامبر (ص) و همچنين همه انسان هايي كه در آينده  مي آيند مي شود و اين معنا، همان خاتميت دين اسلام و رسالت پيامبر اسلام (ص) مي باشد.

البته ناگفته نماند كه طرح مسأله خاتميت به قرآن اختصاص ندارد بلكه روايات متعددي بر اين مسأله دلالت دارد كه در منابع روايي نقل شده است. به عنوان نمونه در يكي از اين روايات به نقل از رسول خدا خطاب به حضرت علي (ع) مي خوانيم:

 « يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏ » (4)

« ‏اي علي منزلت تو نسبت به من همانند جايگاه و منزلت هارون است نسبت به موسي جز اينكه بعد از من پيامبري نخواهد بود».(5)

پي نوشت ها:

1. أحزاب(33) آيه 40.

2. فرقان(25) آيه 1.

3. أنعام(6) آيه 19.

4. شيخ صدوق، خصال، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1362 ش، ج2، ص 572.

5. براي مطالعه تفصيلي بحث خاتميت ر.ك: شهيد مطهري، كتاب ختم نبوت، انتشارات صدرا و آيت الله مصباح يزدي، معارف قرآن، بخش راهنما شناسي، انتشارات موسسه امام خميني، از ص 177 تا ص 189.

انسانی كه 40 سال سواد نداشته چجوری پیامبر یه كشور شده؟
مقوله پیامبری و ارسال رسولان از جانب خداوند برای بشر یكی از سنت های مهم الهی در طول زندگی بشر بوده كه از آغاز خلقت نسل كنونی انسان ها شروع شده و ...

میخوام بدونم حضرت محمد جچوری پیامبر شد؟ قانع نمیشم...انسانی كه 40 سال سواد نداشته چجوری پیامبر یه كشور شده؟

مقوله پیامبری و ارسال رسولان از جانب خداوند برای بشر یكی از سنت های مهم الهی در طول زندگی بشر بوده كه از آغاز خلقت نسل كنونی انسان ها شروع شده و در طول این قرن های متمادی به شدت و كثرت ادامه داشته است و هیچ گاه و در هیچ دوره ای انسان ها بدون فرستاده الهی نزیسته اند.

ماهیت انتخاب انسان هایی خاص از بین مجموعه افراد بشر برای احراز مسئولیت پیامبری خود یكی از پر رمز و راز ترین قوانبن عالم است و تنها خداوند خود از ماهیت حقیقی این انتخاب آگاه است؛ چنان كه خود در قران مجید فرمود : « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه؛ ‏(1) خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد».

این ابهام تا جایی بوده كه در بسیاری از موارد بعد از انتخاب انبیاء از جانب خداوند توده افراد جامعه نسبت به این امر اظهار تعجب می نمودند و افرادی دیگر را مناسب تر برای این امر می پنداشتند و حتی نسبت به انتخاب پیامبران اعرتاضات تند و شدیدی می نمودند ، همان گونه كه در خصوص انتخاب پیامبر اسلام به صراحت گفتند: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلي‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيم‏ (2) و گفتند: «چرا اين قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندي) از اين دو شهر (مكه و طائف) ناز ل نشده است؟!».

اما چنان كه ذكر شد معیار و مبنای انتخاب برخی افراد برای احراز مسئولیت رسالت الهی و انتقال معارف وحیانی اموری خاص و باطنی است كه تنها خداوند از ان آگاه است و به طور مختصر می توان دریافت كه ماهیت اصلی این لیاقت بخشی به سزاواری های فردی و شخصی اعم از سلامت جسم و روان و اخلاق و  درستكاری خود فرد رفتار بر می گردد و بخشی نیز به سوابق و پیشینه نسل و خاندان و والدین فرد و بخش مهم دیگر به عظمت روحی و قابلیت های فطری فرد برای توانایی ارتباط با عالم غیب و توان بر دوش كشیدن بار سنگین رسالت كه درك همه این شاخصه ها تنها به دست خداوند متعال كه عالم بر ظاهر و باطن همه انسان هاست می باشد.

در هر حال آنچه مسلم است این شاخصه ها در طول تاریخ تنها در بخش معدودی از افراد متجلی شد و این افراد چه بسا در ظاهر و به حسب معادلات متعارف و مناسبات اجتماعی جایگاه درخوری نداشتند اما لیاقت احراز مسئولیت خطیر نبوت و رسالت در ایشان بود و بدین جهت خداوند آن ها را برای این امر برگزید .

در خصوص پیامبر اسلام نیز این ویژگی ها به طور تمام و كمال وجود داشت و ایشان از نظر كمالات روحی و جسمی و فضائل اخلاقی و رفتاری در بالاترین حد مطوالب بودن و به علاوه خاندان ایشان نیز از نسل های پاك و به دور از انحرافات عقیدتی و رفتاری به حساب می آمدند و بالاتر از همه این ها قابلیت های فطری و درونی آن بزرگوار به طور ذاتی و اكتسابی به حدی رسیده بود كه امكان احراز مسئولیت نبوت و رسلت پایانی خداوند را دبرای ایشان به ارمغان آورده بود.

اما در كنار همه این ها برخی شرایط و ویژگی های خاص برای هر پیامبر در نظر گرفته می شد كه در موفقیت او در مسیر رسالتش به كار بیاید و امی بودن حضرت یعنی سواد خواندن و نوشتن ندانستن ایشان نیز از همین بود .

در واقع از آنجا كه معجزه اصلی آن حضرت آیات قرآن بود كه نوعی اعجاز لفظی و بیانی به حساب می آید عدم اگاهی پیشین حضرت از سواد خواندن و نوشتن تاثیر بسزایی در قبول و پذیرش آسمانی بودن این كتاب بزرگ برای توده جامعه داشت ؛ حقیقتی كه در قران نیز بدان اشاره شده است :

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون‏ (3) تو هرگز پيش از اين كتابي نمي‏خواندي، و با دست خود چيزي نمي‏نوشتي، مبادا كساني كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند!»

در نتیجه بی سواد بودن حضرت خود یكی از نكات لازم و مثبت در مسیر رسالت آن بزرگوار بود ، در كنار انكه نباید از یاد ببریم ماهیت نبوت و رسالت و انتقال وحی و اعجاز همه و همه از زمره امور خاص و ویژه و برخلاف روال طبیعی هستند و بر این اساس پیامبر شدن فردی به ظاهر بی سواد و ارائه كاملترین مجموعه بیانی و زیباترین كتاب ممكن از جانب او امری عجیب به حساب نمی آید .

البته نباید فراموش كنید كه پیامبری امری مربوط به كشور خاص نیست و انبیاء الهی بسته به ظرفیت هایشان و نیاز زمانه مسئولیت ارشاد یك خانواده یا یك قوم یا یك منطقه و یا كل جهان را بر عهده داشتند و پیامبر اسلام نیز دارای رسالت جهانی داشت .

 در ضمن بد نیست بدانید كه انديشمندان اسلامي در خصوص بي سواد و یا با سواد بودن پيامبر (ص) بعد از رسالت اختلاف نظر دارند. بعضي باور دارند كه حضرت در دوران رسالت هم مي­ خواند و هم مي نوشت. برخي مانند سيد مرتضي از طرفداران اين نظريه است. (4) طرفداران اين رويكرد با بهره‏گيري از آيات و روايات قايل شده‏اند چگونه ممكن است پيامبر - كه همه چيز را مي آموخته است - خواندن و نوشتن را نياموخته باشد؟! (5)

برخي دیگر عقيده دارند كه پيامبر بعد از رسالت مي خواند، ولي نمي‏نوشت. (6) بعضي احتمال داده‏اند حضرت بعد از رسالت نه مي خواند و نه مي نوشت. در هر حال وضعیت ان حضرت به گونه ای بود كه كیفیت خواندن و نوشتن ایشان لطمه ای بر مدیریت و حكومت ایشان نمی زد .

 پی نوشت ها

1. انعام (6) آیه 24.

2. زخرف (43) آیه 31.

3. عنكبوت (29) آیه48 .

4. علامه مجلسی ، بحارالانوار، دارالكتب الاسلامیه ، تهران ، بی تا ، ج 16، ص 135

5. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا ، تهران ، 1374ش ، ج 3، ص 212

6. بحارالانوار همان، ج 16، ص 133.

منطق شما براي رد اين طرز فكر چيست ؟
آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وي رو متاب . از وي ار سايه نشاني مي دهد شمس هر دم نوري جاني مي دهد(1)

دين امري الهي نيست و ساخته ي فكر انسان است. منطق شما براي رد اين طرز فكر چيست ؟

در ابتدا بايد اشاره شود كه توهم مطرح شده در پرسش جديد نيست، بلكه از دير باز از سوی برخي دين ستيزان نظير كمونيست ها مطرح شده است. ولي بر خلاف پندار آنها دين ساخته ذهن بشر نيست بلكه از سوي خالق عالم و آدم فرستاده شده در تحليل مسله بايد گفت به گفته مولوي:

 آفتاب آمد دليل آفتاب                   گر دليلت بايد از وي رو متاب

 از وي ار سايه نشاني مي دهد       شمس هر دم نوري جاني مي دهد(1)

خود دين وكتاب آسماني آن كه در عصر خاتم انبيا قران كريم است دلالت مي كند كه از جانب خداست و غير خدا را توان بر انشاي چنين كتابي نيست. با صراحت تمام هم اعلام كرده كه از جانب خداست و پيامبر و غير پيامبر را در ايجاد آن دخالتي نيست. نيز خود را آيت خدايي بودن شمرده و اعلام كرده، اگر در خدايي بودن من شك داريد و مرا ساخته بشر از جمله رسول مي دانيد، و مدعي هستيد كه بشر را توان انشاي چنين كتابي هست، پس يك سوره مثل سوره هاي من بياوريد و به جامعه عرضه كنيد و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهيد.

با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام در صدد آن بودند كه آسماني بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پيامبر يا ديگران معرفي كنند ولي نتوانستند به مبارزه طلبي قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست. الان سرسخت ترين دشمن اسلام، يهوديان صهيونيست هستند كه از تمام امكاناتشان براي نابودي اسلام استفاده مي كنند، ليكن تاكنون نتوانستهاند حتي يك سوره كوچك مثل قرآن را بنويسند.

قرآن مجيد از جهات گوناگون معجزه است و خدايي بودن خود را فرياد مي زند. دو نمونه را ذكر ميكنيم:

يكي جنبه فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو عرب جاهلي كه در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد و اظهار عجز و ناتواني نمود. روي اعجاز فصاحتي قرآن، عدهاي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند. بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند و عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند و اين خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است و ثابت ميكند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. بنا بر اين خود قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.

ديگر اين كه همه قبول دارند رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي­شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن، بهترين دليل بر اين است كه قرآن محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است و از هيچ كس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن خود بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

تو پيش از نزول قرآن هيچ نوشته­اي را نمي­خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي­نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي­آوردند». (2)

ما قرآن را كه روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي كرديم. تو قبلا نمي دانستي نوشته و ايمان چيست». (3)

اين آيات صراحت دارد كه پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده و اينها نه تراوش ذهن او بلكه نازل شده از جانب خداوند حكيم است كه تاريخ زندگي پيامبر نيز اين امر را تاييد مي كند.

دليل محكم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن اين است كه پيامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود. در اين ايمان و خداترسي و راستگويي هيچ شكي نيست. چنين كسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد؛ زيرا يقين دارد كه نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند. آري اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممكن بود به خود جرات بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد؛ ولي از مومن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين كاري محال است.

خود قرآن افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد:

«و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا؟ (4) و چه كسي ستمكارتر از كسي است كه به دروغ چيزي به خدا ببندد؟!».

 از زبان پيامبر اعلام مي كند كه از خدا چنان ترسي دارد كه هيچ گاه ناحقي بر خدا نمي بندد، زيرا مي داند كسي نمي­تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

 بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمي توانيد در قبال خدا مالك و نگهدار من باشيد.(5) نكته ديگر اين كه با توجه بدلايل عقلي عصمت پيامبر هر گز نمي توان  احتمال داد كه او  فكر  وانديشه و كلام خودرا به عنوان كتاب اسماني و وحي  ودين  آسماني به مردم عرضه كند چه اين كه آن همه روايات به عنوان كلام  پيامبر موجود است هيج كدام آن ها شبيه به كلام وحي و قران كريم نيست؛ پس با توجه به دلايلي كه گذشت نمي توان گمان كرد قرآن از جانب غير خدا باشد.  در اين رابطه سخن نغزي از مولوي بسيار زيبا و شنيدني است كه مي گويد

گر چه قرآن از لب پيغمبر است                  هر كه گويد حق نگفت او كافر است

مطلق آن آوازها از شه بود                        گرچه از حلقوم عبدالله بود (6)

-اگر قرآن تراوش ذهن و روح پيامبر بود، براي نزول آيات انتظار نمي كشيد و موضع گيري هايي نمي كرد كه و بعد آياتي را از خود بگويد و آن موضع گيري ها را  اصلاح  كند. هيچ عاقلي  نسبت به خود و سخنان خود چنين نمي كند در حالي كه قرآن چند بار پيامبر را  تذكر داده و بر اعمالي كه از او يا از پيروانش صادر شده  گوشزد نموده  است .

بارها بود كه مسئله اي پيش مي آمد يا سوالي مطرح مي گرديد و پيامبر جواب و حكم آن را نمي دانست و منتظر نزول وحي مي نشست تا جواب و حكم آن را بگيرد. در مكه كه پيامبر زير ذره بين قريش بود، تعدادي از يهود آمدند و سوال هايي از رسول خدا مطرح كردند و پيامبر به پشت گرمي وحي وعده جواب در فردا را به آنان داد و خدا براي تاديب پيامبرش و تعليم پيروان ايشان چندين روز نزول وحي را به تاخير انداخت به نحوي كه مشركان شايعه كردند كه خداي محمد با او قهر كرده و او را واگذارده است (7) طبيعي است كه اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، حضرت جواب آنان را به تاخير نمي انداخت تا دشمنان شادكام گردند و دوستان اندوهگين شوند و ... .

منافقان براي يافتن بهانه براي شركت نكردن در جنگ و جهاد از پيامبر براي شركت در ميدان جنگ اجازه مي طلبيدند -در حالي كه براي انجام وظيفه احتياج به اجازه گرفتن نيست - يا به بهانه هاي مختلف از حضرت اجازه تخلف و شركت نكردن مي خواستند و پيامبر نيز به دليل محذوريت هاي اخلاقي گاهي افرادي را اجازه تخلف مي داد و آيه نازل شد و پيامبر را تخطئه و توبيخ كرد كه چرا اجازه تخلف داده است.(8)

يا در مكه سران مشركان خدمت رسول خدا رسيده و در اين وقت مومن نابينايي هم براي استفاده به محضر رسول خدا مي شتابد و با توجه به نابينا بودنش متوجه نيست كه رسول خدا ميهمان دارد و ... .

فردي از اطرافيان ناراحت مي شود و روي در هم مي كشد كه چرا اين نابينا آمده و مزاحم اين جلسه مهم شده و ...كه آيات نازل مي شود و پيامبر را بر گناه ناكرده توبيخ مي كند كه چرا روي ترش كردي و به سران شرك بها دادي و براي مومن نابينايي اهميت كافي قائل نشدي و ... . (9)

اگر اين قرآن جوشش روح و روان خود اين پيامبر بود معنا نداشت كه پيامبر خود را در مكه به جهت بها دادن به مشركان كه در نگاه عادي به سود مسلمانان است و ...، اين گونه توبيخ كند.

با توجه به دلايلي كه گذشت نمي توان گمان كرد دين عموما واسلام وقران  خصوصا  جوشش روح پيامبر يا تعليم ديگران به او بوده و قطعا اين آيات و سوره ها از عالم غيب بر قلب ايشان نقش بسته و ايشان مامور به ابلاغ آن ها بوده است. همه اين گونه امور مي رساند كه قرآن از جانب خدا است و نه كلام پيامبر. چه اين كه  اين توهم كه قرآن از لحاظ معنا كلام خدا و از نظر لفظ  كلام پيامبر است نيز مردود است؛ زيرا به اتفاق همه مذاهب و علمي اسلام قرآن از هر نظر كلام الله است چه اين در قرآن كريم در چندين آيه به صراحت آمده كه كه قرآن  از سوي خداوند با زبان عربي نازل گرديده مثلا فرمود: به راستي كه اين قران از جانب پروردگار جهانيان نازل شده  به زبان عربي روشن».(10)

و آيات از اين قبيل (11)  تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد! (12)

 نكته ديگر  اين كه عقل براي هدايت و تأمين سعادت انسان كافي نيست، بلكه عقل جهت رشد و شناخت برخي از واقعيات، نياز به دين دارد (13) زيرا عقل در شناخت برخي از مسايل عاجز است. در تشخيص حق و باطل دچار مشكل مي‏شود. دين است كه در برخي موارد زمينه‏هاي حكم عقل را فراهم مي‏نمايد .(14) آن را در تفسير زندگي، شناخت جهان و شناخت مبدأ و معاد كمك مي‏كند.(15)

بر اساس نياز عقل به دين است كه يكي از فلسفه‏هاي بعثت پيامبران «رشد عقلاني» بيان شده است. امام علي (ع) فرمود: «خداوند رسولانش را فرستاد... تا گنجينه‏هاي عقل را آشكار سازند...».(16)

استاد آيت اللَّه جوادي آملي مي‏نويسد: «... مثلاً عقل انسان، بعضي از صفات جزئيه خداوند، مانند سمع و بصر و كلام الهي و هم چنين حقيقت معاد و چگونگي آن و احكام الهي را كاملاً درك نمي‏كند و بايد آن‏ها را از نقل (حديث) استفاده كند...».(17)

انديشمندان باور دارند كه انسان‏ها مدني بوده و نياز به زندگي دسته جمعي دارند تا نيازهاي خويش را با تعامل تأمين كنند. اولين مؤلفه زندگي دسته جمعي، وجود قانون و اجراي آن است؛ زيرا بدون قانون نمي‏توان امنيت و عدالت را برقرار كرد و از حقوق مردم دفاع نمود.

طرفداران دين باور دارند كه عقل و علم به تنهايي قادر نيستند كه همه مصالح و مفاسد انسان‏ها را درك كرده و بر اساس آن قانون وضع كند: «ما نبايد فراموش كنيم كه معلومات و ادراكات عقلي ما در برابر آنچه كه نمي‏دانيم، قطره‏اي در مقابل يك اقيانوس عظيم است، و اين حقيقتي است كه همه دانشمندان اعم از مادي و غير مادي به آن معترفند...».(18)

پي نوشت ها:

1.  مولوي . مثنوي معنوي  نشر علمي فرهنگي، تهران 1375 ش، دفتر اول، ص10.

2. عنكبوت (29)، آيه 48.

3. شوري (42)، آيه 52.

4. انعام (7)، آيه 21.

5. احقاف (46)، آيه 8.

6. مولوي، مثنوي معنوي نشر علمي فرهنگي، تهران 1375ش، دفتر اول، ص88 و دفتر چهار، بيت 2122.

7.  ناصر مكارم و ديگران، تفسير نمونه، نشر دار الكتب السلاميه تهران، 1378 ش، ج12، ص385.

8. توبه (9) آيه 43.

9. سوره عبس (80).

10. شعرا (16) آيه 192 و 195.

11. قيامت (75) آيه 18 و مزمل (73) آيه 5  توبه (9) آيه 6.

12 . امين صادقي جلوه هاي قرآني در نگاه امام خميني، نشر موسسه آثار امام  1388 ش، ص35.

13. بقره (2) آيه 151.

14.  ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، ج 7، ص 18.

15.  همان، ص 33.

16.  محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق.ج 1، ص 16.

17.  جوادي آملي، انتظار بشر از دين، نشر مركز اسرا، قم، 1387 ش، ص37.

18.  پيام قرآن، ج 7، ص 51. 

چرا هر انسانی نمی تواند پیامبر خود باشد تا به سعادت برسد؟
فلسفه بعثت انبیا، آشنا كردن بشر به خواست‌های فطری آنان و شكوفایی عقل آن ها بوده است. عقل و فطرتی كه به دلایل و انگیزه های مختلف، یا خاموش می­شوند و یا از مسیر..

چرا خداوند برای هدایت انسان ها پیامبرانی را فرستاده است؟ چرا هر انسانی نمی تواند پیامبر خود باشد تا به سعادت برسد؟

سؤال شما از دو بخش تشكيل شده است:

نخست این كه چرا خداوند براي هدایت انسان ها پیامبرانی را فرستاده است؟

برای پاسخ به این پرسش باید گفت كه بر اساس آموزههای وحیانی، انسان از اول با فطرت توحیدی خلق شده است: «كلّ مولودٍ یولد علي الفطرة»؛ (1) «همه مردم بر فطرت پاك توحیدی خلق میشوند». بنابراین، آدمی در عمق جان، رابطه خود را با خدا میتواند درك كند. شخصی به امام صادق(ع) عرض كرد: خدا را به من آن گونه معرفی كن كه گویی او را میبینم. حضرت از او سؤال كرد: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت كردهای؟» گفت: آری. حضرت فرمود: «اتفاق افتاده است كه كشتی در دریا بشكند؟» گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیهای واقع شد. امام فرمود: «به جایی رسیدی كه امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینی؟» گفت: بلی، چنین شد. حضرت فرمود: «در آن حال، امیدی به نجات داشتی؟» گفت: آری. «به چه كسی امیدوار بودی؟» آن شخص متوجه شد كه در آن حال، گویا دل او با كسی ارتباط داشت؛ در حدی كه گویی او را میدیده است. (2)

حال اگر آدمی فطرتاً خداپرست و در مسیر تكامل است، چه نیازی به انبیا دارد و انبیا برای چه مأمور هدایت شدهاند؟

خداوند بعد از آفرینش ملائكه كه فقط او را عبادت و بندگی می كنند، اراده نمود موجودی بیافریند كه حق اختیار و انتخاب در بندگی داشته باشد. در عین حال كه در ذات این موجود كشش به  خدا و بندگی او وجود دارد، اختیار و انتخاب نیك و بد نیز در او وجود داشته باشد. خداوند موجودی آفرید كه خداپرستی او از روی اختیار است، نه اجبار. این موجود، انسان است. هنگامی كه پای اختیار به میان آمد، برخی به بیراهه رفته و از بندگی خدا سر برتافتند. از این رو، پیامبر برای هدایت انسان ها و دعوت  به راه اصلی و خلقت اصلی كه خدا پرستی است، مبعوث شد. امیر مؤمنان (ع) سخن زیبایی در این باره دارد. ایشان فرموده:

«خداوند پیامبرانی را از فرزندان آدم برگزید و از آنان در ابلاغ و امانتداری در رساندن دستورات الهی به مردم پیمان گرفت؛ در زمانی كه بیش تر مردم چیزی دیگری به جای آن نشانده بودند و حق او را نشناخته و برای خدا شریك قرار داده و شیاطین آنان را از معرفت به او باز داشته، رشته پرستش خدا را بریده بودند. در چنین زمانهای بود كه خداوند رسولان خود را برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند كه عهد فطرت الهی را ادا نمایند و نعمتهای فراموش شده خدا را به یادشان آورند و با ابلاغ احكام الهی یا ارائه دلایل، حجت را برایشان تمام كنند و توانمندیهای پنهان عقلهای آنان را برانگیزانند و آیات با عظمت الهی را به آنان بنمایانند؛ همچون آسمان بلند كه مانند سقفی بر بالای سرشان برافراشته و زمین كه چون گهوارهای زیر پای آنان گسترده و معیشتهایی كه ایشان را زنده میدارد». (3)

فلسفه بعثت انبیا، آشنا كردن بشر به خواستهای فطری آنان و شكوفایی عقل آن ها بوده است. عقل و فطرتی كه به دلایل و انگیزه های مختلف، یا خاموش می­شوند و یا از مسیر خود به انحراف كشیده می شوند.

اما در خصوص پاسخ به این سؤال كه چرا هر انساني نمي تواند پيامبر خود باشد، می گوییم كه دنيا محل تكامل انسان ها است. سنت الهي، بر اين قرار گرفته است كه آدمی با بهره گيري از اختيار خود، به جايگاه مطلوب مورد نظر خداوند نايل شود. اگر خداوند بعضي از كمالات را به طور جبري در اختيار انسان قرار دهد، مقام انسان را پايين آورده است؛ چرا كه تكامل آگاهانه كه فلسفه آفرينش انسان است، از نظر ارزش، قابل مقايسه با تكامل جبري نيست؛ به عبارت ديگر، اگر خداوند به طور قهري به انسان كمالاتي عنايت كند، در اين صورت فرشته آفريده، نه انساني كه به فرشته دستور سجده بر او را به وي داده است.

افزون بر این، بايد گفت انسان ها با ظرفيت هاي گوناگوني آفريده شده اند و هر انساني اين جايگاه و ظرفيت را ندارد تا وحي الهي را دريافت نمايد. اين موقعيت ممتاز از طرف خداوند، صرفاً به بعضي از انسان ها عطا مي شود. گزینش اولیای الهی و علم و اراده و عصمت خدادادی‏شان از سوي خداوند، معلول شایستگی‏های آنان بوده است؛ یعنی علم خداوند به این كه آنان در شرایط عادی و پیش از عطای "علم و اراده و عصمت" ویژه، حداكثر ظرفیت استعدادهای خود را كه در نهاد هر انسانی وجود دارد، در طاعت و بندگی و تقرّب به خدا به كار می‏گیرند، سبب شده تا از میان همه انسان‏ها برگزیده شوند. اگر چه در این مسیر، بیش تر انبیا مورد آزمایش های گوناگونی قرار گرفتند، اما در برخی موارد عده ای نیز از كودكی به این مقام نایل شدند؛ زیرا نوع انتخاب مسیر و چگونگی حركت آن ها از علم خداوند مخفی نبود؛ «الله أعلم حیث یجعل رسالته»؛ (4) «خداوند بهتر می داند كه رسالت خود را در چه كسی و كجا قرا دهد».

گوهر پاك بباید كه شود قابل فیض       ورنه هر سنگ و كلوخ لؤلؤ و مرجان نشود

پینوشتها:

1. عوالی اللئالی، نشر سید الشهدا، قم 1403ق، ج 1، ص 35.

2. نقل از: معارف قرآن، ص 30، نشر مؤسسه در راه حق، قم 1367ش.

3. نهج البلاغه، خطبه 1.

4. اعراف (7) آیه 23.

صفحه‌ها