پرسش:
یک نفر به من گفت از کجا مطمئن هستید که صدایی که پیامبران و امامان میشنیدند، صدای خدا بود؟! اینکه یکصدایی به گوش اون ها برسه که بگه من صدای خدا هستم، کافی نیست. شاید صدای اجنه رو میشنیدند یا صدایی از درون خودشون بود یا یک اختلال روانی بود! چطوری اون ها تشخیص میدادند که این صدا، حقیقتاً صدای خدا است؟! آیا تشخیص اون ها برای ما هم حجته؟! شاید اون ها اشتباه تشخیص دادند!
پاسخ:
مقدمه:
حکمت الهی اقتضا دارد پیامبرانی از سوی خداوند برای هدایت مردم برانگیخته شوند تا از این رهگذر، زمینه لازم برای راهیابی انسانها به کمال و سعادت حقیقی فراهم آید. حال این پرسش مطرح میشود که آیا راهی برای شناخت پیامبران حقیقی وجود دارد و از کجا باید دانست که آنها واقعاً از طرف خدا مبعوث شدهاند؟ بهعبارتدیگر خود آنها چگونه متوجه میشدند که پیام و صدایی که میشنوند، کلام و وحی خداوند است و از سوی دیگر ما چگونه فرستاده خداوند را از مدعیان دروغین نبوت تشخیص دهیم؟ اهمیت این پرسش با توجه به این نکته روشنتر میشود که در طول تاریخ، مدعیان دروغین پیامبری کم نبودهاند، حال چه افرادی که بهدروغ مدعی این مقام بودند و یا افرادی روانپریش که فکر میکردند فرستادگان خداوند هستند. بر این اساس سعی میشود در چند محور به سؤال شما پاسخ داده شود:
نکته اول:
وحی نوعی ادراک ویژه و تجربه مرموز است و در اختیار عموم مردم نیست؛ ازاینرو، ما تجربهای از آن نداریم و اگر کسی آن را تجربه کند، نمیتواند آن تجربه را به اشتراک بگذارد، بلکه صرفاً نتایج آن تجربه را با ما به اشتراک میگذارد. کسانی که چنین تجربهای را از سر گذراندهاند، بر این باورند که این تجربه از چنان شفافیت و وضوحی برخوردار است که شخص تجربه کننده بدون تردید و به شکل یقینی مطمئن میشود که کلام خدا را میشنود؛ شبیه به کسی که تجربه دیدن ماه در نیمهشب را دارد؛ او مطمئن است ماه را میبیند حتی اگر هزاران نفر او را تکذیب کنند.
در روایات نیز درباره این مطلب سؤال شده که چگونه امامان یا پیامبران کلام مسموع را کلام خدا میدانستند؟ پاسخدادهشده که آنها در این حالت، یک طمأنینه خاص دارند و یقین میکنند کلام خدا را میشنوند. (1)
نکته دوم:
اصولاً تخیل مرهون شرایط خاص، تجلی حالتهای روانی و ضمیر ناخودآگاه آنهم در شرایط و بستر خاص است؛ بهعنوانمثال این حالت در انسانهای بیمار، رنجیده و نگران، شکستخورده یا ریاضت کشیده و گوشهگیر بیشتر مشاهده میشود، درحالیکه هیچکس در طول تاریخ، پیامبران الهی را به بیماری روحی، روانی یا متوهم بودن، متهم نکرده است، بلکه در نقطه مقابل این افراد بزرگوار از کودکی به خردمندی، درستکاری، صفات اخلاقی نیکو، حضور در متن جامعه و وثوق افراد جامعه به آنها و ... مشهور بودند. بلکه حتی، بعضی آیات بر پیامبر اسلام (ص) در محیطی مانند جنگ و مبارزه نازل میشد (2) که نسبت آن آیات به قوه تخیل و قوای درونی محال است.
علاوه بر اینکه به اذعان آیات و روایات، پیامبران وحی الهی را در حالت هوشیاری و درزمانی که قوای ادراکی آنها در بالاترین حد از جهت فهم و ادراک قرار داشت دریافت میکردند، بهگونهای که هیچ تردیدی و ابهامی در دریافت وحی نداشتند (3) که این مسئله بههیچوجه به انسانی درونگرا شباهت ندارد.
نکته سوم:
ادعای بدون دلیل را از هیچکس نباید پذیرفت؛ خصوصاً کسی که مدعی نبوت و ارتباط با عالم غیب است و به دنبال القا و تبلیغ سبک زندگی و فکری خاص است و ما را به پیروی از آن فرامیخواند. ازاینرو، وقتیکه نبی مطمئن میشود کلام خدا را میشنود، نتیجه را با مردم در میان میگذارد و چون مردم از او دلیل میخواهند، معجزاتی ارائه میدهد. خداوند برای مدعیان راستین نبوت و متمایز ساختن آنها از مدعیان دروغین، نشانههایی قرار داده تا افراد با مشاهده آنها یقین کرده و راه به خطا نبرند؛ یکی از این نشانهها معجزه است. فردی که ادعای نبوت دارد، بعد از ادعای خودکار خارقالعادهای را انجام میدهد و به این صورت ارتباط خود را با عالم ماوراء طبیعت نشان میدهند. (1) البته ناگفته پیداست که این کار از چنان عظمتی برخوردار است و بهگونهای خارقالعاده است که از عهده هیچ موجود دیگری مانند اجنه و یا ساحران ساخته نیست و عقل اطمینان مییابد که پیامبر متصل به قدرت بیکران خدا چنین قدرتی یافته و چنین کار اعجازینی انجام داده است. این معجزات و نشانهها بهگونهای هستند که هم بر یقین شخص نبی میافزاید (چنانکه در ماجرای زنده شدن پرنده برای حضرت ابراهیم یا ماجرای عزیز نبی و غیره پیش آمد) و هم برای دیگران اثبات میکند که این فرد فرستاده خداوند است.
نکته چهارم:
نبی و رسول دارای خصوصیات و ویژگیهایی هستند که نشان میدهد آنها با عالم بالا ارتباط دارند مثل عصمت، دریافت وحی، علم لدنی و ... . (3) بعلاوه محتوای رسالت و دعوت این افراد، پیروان آنها، تعالیم و رویکردهای آنها در امر تبلیغ دین، ثبات قدم و پایبندی آنها به اصول اولیه دعوت و ... همگی قراین نشاندهنده صحت و الهی بودن دعوت و ارسالکننده آنهاست. (4)
نکته پنجم:
نکته آخر هم اینکه اگر واقعا وحی حاصل تخیل یا قوه نبوغ پیامبران بود، چرا دیگر نوابغ جهان در این مدت طولانی پس از پیامبران و بخصوص پیامبر اسلام که پیامبر خاتم است، از تخیل و آوردن نظیر تعالیم و آموزههای مشابه آنها درماندند و حتی قادر به آوردن یک سوره هم مانند قرآن نبودند؟ در حالی که اگر وحی از سنخ تخیلات درونی و یا ارتباط با اجنه بود، باید در هرزمانی پیامبرانی از میان نوابغ و انسانهای خاص برخیزند وادیانی آنهم متکاملتر از دین پیامبران اسلام آورده و با انتساب خود به مقام ربوبی، خود را پیامبر خدا خوانند که اینگونه نبود.
نتیجه:
کوتاهسخن اینکه وحی نوعی ادراک ویژه است که برای انسانهای عادی چندان قابلدرک نیست. افرادی که این تجربه را از سر گذراندهاند بهقدری آن را واضح و آشکار میدیدند که کمترین شکی در حقیقت آن نداشته و آن را یقینی مییافتند. همچنین منتسب دانستن وحی به قوه خیال پیامبران و یا شعور باطنی آنها و یا به موجوداتی مانند اجنه صرف ادعا است و دلیلی بر اثبات و درستی آن اقامه نشده است؛ و اگر نبوغ و قوه تخیل پیامبران در این حوزه تأثیرگذار بود، بخصوص بعد از پیامبر اسلام بهعنوان پیامبر خاتم، باید افراد نابغه زیادی را مشاهده میکردیم که ادعای نبوت کنند و کلمات، تعالیم و آموزههای متعالیتر و یا حداقل مشابهی مانند پیامبر اسلام بیاورند که قطعاً چنین اتفاقی رخ نداده است.
بعلاوه باید توجه کرد که ظهور معجزه توسط پیامبران بهعنوان یک امر خارقالعاده که افراد دیگر و حتی اجنه از آوردن مانند آن ناتوان هستند، نشاندهنده صدق ادعای آنهاست. همچنین آنها نهتنها افراد گوشهگیر و ریاضتطلبی نبودند (که مقتضای ظهور قوه تخیل و توهم است) بلکه آنها افرادی دارای خصوصیات اخلاقی پسندیده و همواره در متن اجتماع و مورد وثوق افراد جامعه بودند و وحی را نیز در همین حال یعنی هوشیاری کامل دریافت میکردند که این نیز با ادعای مطرحشده در تعارض است.
کلمات کلیدی:
وحی، پیامبر، معجزه، مدعیان پیامبری، قدرت تخیل.
پینوشتها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲ ش، ج 1، ص ۲۷۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج ۲۶، ص ۶۸.
2. سوره انفال، آیه 26.
3. مجلسی، بحارالانوار، پیشین، ج 11، ص 56.
4. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، کتاب طه، چ سوم، 1383 ش، ج 2، ص 37 و 38.
5. همان، ص 62-83.
6. همان، ص 54.