خداشناسي

سلام از راهنماییهای قبلیتون ممنونم من در زندگی روزمره با دوستان ویا افرادی روبرو میشم که اونها بحثهایی رو میارن بالا که این بحثها درمورد اروپایی ها وآمریکایی ها است که چرا اونها پیشرفته تر ازما هستند وما با اینکه دینمون برتره ولی از اونها عقب هستیم ومردممون بی فرهنگ هستند ومردممون بی پول وبدبختن وراستی اینو هم میگن که باوجود اینکه اونها یعنی خارجی ها گناهکار هستن وما مثل اونها فسق وفجور نمیکنیم ولی باز اونها از ماپیشرفته تر هستند.یااینکه چرا میگن خدا کسی که نماز میخونه بیشتر بهش رزق میده ولی الان داریم میبینیم که اونهایی هم که نماز نمیخونند حتی توکشور خودمون هم خدا بیشتر بهشون میده البته نمیگم که هر کسی تو کشور ما نماز نمیخونه خدا بیشتر بهش میده منظورم اینه که زبونم لال به قول بعضی ها نماز خوندن دلیلی برای رزق وروزی نیست حالا من خودم میدونم که همه این افکار اشتباه هستن ولی میخوام دلیل قانع کننده ای برای قانع کردن اینطور افراد داشته باشم تا در مقابله باونها به قول معروف کم نیارم.

اگر پرسشگر محترم از خوبی و برتری فرهنگی غرب و خوش بختی افراد آن جامعه سخن گفته ، اولا به قول معروف صدای دهل از دور خوش است و به گفته سعدی :
چو بانگ دهل هولم از دور بود به غیبت مرا عیب مستور بود
ثانیا :به فرض این ادعا درست باشد، ولی یک طرفه داوری در این گونه امور درست نخواهد بود. در بسیاری از امور نظیر محبت و نوع دوستی و فرهنگ اخلاقی و روابط خانوادگی و مانند آن کشور های اسلامی به خصوص ایران به طور یقین از غرب جلوتر است .
بنا بر این تصور مطرح شده در پرسش نوعی جستجوی محدود و با دیدن و یا شنیدن مواردی خاص از دور است که این نوع شناخت در قضاوت و داوری قابل قبول نیست . اگر با نگاهی منصفانه تر و به دور از پیش داوری ها به مجموعه انسان ها بنگرید ، خواهید دید که بسیاری از پلیدی ها و زشتی ها که اهل معصیت با آن دست به گریبانند ، در زندگی مومنان و خدا باوران وجود ندارد . این همه جرم و جنایت و زندان و قتل و تجاوز معمولا مربوط به افرادی است که اهل معصیت و گناهند، نه مومنان پاک سرشت . به علاوه بسیاری از گنهکاران تظاهر به دارایی و خوشی دارند . حقیقت و باطن زندگی آن ها پر از بدبختی و نکبت و عدم آرامش است یا اگر روزی به ظاهر خوش و مرفهند، روز دیگر در فلاکت و بدبختی که معمولا آن روزشان از چشم شما مخفی است ، ولی غالب مومنان معمولا زندگی متوسط و آبرومند، ولی پایداری دارند .
این ادعا را که بسیاری از بدکاران به ظاهر زندگی خوب و بی درد و رنج و مرفهی دارند، قبول داریم، به خصوص در کشورهای غربی این امر بیش تر به چشم می خورد ؛ اما دلیل چیست ؟
یکی از اصلی ترین دلایل به سنت های الهی بر می گردد .
خداوند متعال در نظام خلقت سنت‌های فراوانی دارد که آن ها را در جهان آفرینش اجرا می‌کند، از جمله:
* هر انسانی به اندازه تلاش و کوشش خود به دست می‌آورد:
«لیس للانسان إلاّ ما سعی؛(1) انسان جز نتیجه کوشش، چیزی به دست نمی‌آورد».
بنا بر این سنت، هر کس که بیش تر تلاش کند و تدبیر و مدیریت قوی‌تری داشته باشد، محصول بیش تری به دست می‌آورد. این یک قانون کلی است . همه مردم در برابر آن یکسان هستند. بر همه به یک منوال اجرا می‌گردد. بسیار دیده شده که اهل کفر و معصیت در رسیدن به مقاصد و اهداف مادی و دنیایی خود بسیار پر تلاش و کوشا هستند، ولی اهل ایمان در این امور سست و کاهل ! مسلم است که در نتیجه مکنت و بهره مادی و نظایر آن نصیب همان کسی می گردد که از تلاش و جدیت بیش تری برخوردار است . سنت تکوینی الهی بر اعطای آنچه بندگان واقعاً بخواهند و بطلبند ، قرار گرفته است، حال چه آن مطلوب دنیا باشد و چه آخرت:
«ما همه را (چه آنان که دنیا را بخواهند ، چه آنان که آخرت را بخواهند) از عطای پروردگارت مدد می‌دهیم . عطا و بخشش پروردگارت مانعی ندارد» (2).
پس سختی معیشت و فقر انسان‌های مومن در بسیاری از موارد، معلول عملکرد خود آن ها است. سعی و تلاش نکردن در زندگی و مبارزه نکردن برای به دست آوردن حق، یا انداختن مشکلات به گردن تقدیر و قضا و سرنوشت و یا بد دانستن مال و ثروت و موارد دیگر از این دست، علل این وضعیت و در واقع مربوط به خود آن‌ها است، نه خواست خداوند .
از طرف دیگر عالم محل روابط علّی و معلولی است ؛ واضح است که اگر پدر و مادری در تغذیه ، بهداشت و سایر امور زناشویی به نکات علمی -که در بسیاری از موارد مطابق با آموزه های دینی ماست- عمل کنند ، فرزند زیباتر و سالم تر و احیانا باهوش تری نسبت به دیگر والدینی که به این موارد عمل نکرده اند ، خواهند داشت ، چه والدین مومن باشند یا کافر؛ همچنین رعایت اصول و مبانی تربیت و رشد علمی و فکری یک کودک تا حد شایانی تعیین کننده وضعیت و آینده شخصی، شغلی و اجتماعی او خواهد بود . نمی توان توقع داشت در یک خانواده متدین به ابتدایی ترین آموزه ها در این حوزه توجه نشود، ولی فرزندشان به صرف تولد در چنین خانواده خداپرستی از کمالات و توانمندی های فردی و اجتماعی برخوردار گردد .
البته برای نعمت داشتن اهل معصیت دلایل دیگری نیز وجود دارد :
* برخى از کفار و ظالمان هستند که لیاقت سعادت اخروى را به کلى از دست داده‏اند:
والاخرة عند ربک للمتقین؛ آخرت پیش پروردگار تو براى پرهیزگاران است (3).
اینان اگر در دنیا عمل نیکى انجام دهند، پاداش آن عمل نیک در دنیا به آن ها داده مى‏شود تا ظلمى متوجه آنان نشده باشد. اما بهره آن ها از رحمت الهى، فقط در دنیاى فانى است؛ چرا که لیاقت سعادت اخروى را از دست داده‏اند.
* این مساله نوعى امتحان محسوب مى‏شود؛ هم امتحان براى کافران و گنهکارانى که با نعمت ها و مسئولیت های مضاعفی که به دنبال دارد، آزموده مى‏شوند ؛ هم امتحان براى مؤمنانى که نعمت‏هاى دنیوى کافران را مشاهده مى‏کنند و شکى به دل راه نمى‏دهند .
به اعتقاد ما خداوند این جهان را محل تکلیف و آزمایش و جهان دیگر را محل پاداش و کیفر قرار است. خداوند گرچه می‏تواند انسان های ظالم و گنهکار را سریعاً مؤاخذه کند و جلو ظلم آنان را بگیرد، یا آن ها را از نعمت های گوناگون محروم سازد. اما این کار را نمی‏کند؛ چون این کار بر خلاف سنت وی در مورد آزمایش و تکامل اختیاری انسان است. زیرا در این صورت کسی با اختیار خود راه درستی و پاکی را انتخاب نمی کرد و مومن از غیر مومن شناخته نمی شد، بلکه در مواردی امر برعکس می شود؛ یعنی معصیتکاران دارای نعمات و امکانات بیش تری می شوند تا ایمان و عمل صالح بندگان مومن به طمع رسیدن به نعمت دنیایی نباشد .
آیا واقعا آنچه برخی اهل معصیت دارند، نعمت است و سختی هایی که برخی مومنان به آن مبتلایند، عذاب و نقمت ؟
اگر با دقت بنگریم ،می بینیم بسیاری از دارایی ها و امکانات که معمولا سبب بی‌ایمانی و گناه بیش تر می‌گردد، مقدمه عذاب و فرو برنده آن ها در عمق غفلت و دوری از خدا است که بزرگ ترین بلا برای انسان است . اگر به تعالیم دینی و تکالیف عبادی نگاهی بیندازیم، خواهیم دید جنبه غفلت زدایی و بیرون آوردن انسان از فراموشی یاد خدا و جهان آخرت از اصلی ترین اهداف و حکمت های آن ها بوده ، از آن جا که بسیاری از نعمت ها تنها باعث فرو رفتن بیش تر در غفلت ها است، نه تنها نعمت نبوده، بلکه عین بلا و نقمت است:
«اموال و فرزندان فراوان آنان تو را به تعجب وا ندارد. خداوند می‌خواهد آنان را با مال و فرزند در دنیا عذاب کند».(4)
آنچه در باره کشورهای غربی مطرح شده . بر خلاف واقعيات عيني است ، زيرا در جهان چه بسيارند افراد ظالم كه گرفتار رنج هاي جسمي و روحي فراوان اند . با نگاهی به دنیا، به خوبی می‏توان دید که آنان از نظر ثروت و قدرت، در اوج قرار دارند. اما هرگز عدم نگرانی و آسایش را (که رمز سعادت است) به دست نیاورده‏اند.
در سال 1998 میلادی در ایالات متحده، هجده میلیون نفر به افسردگی دچار بودند. در اوایل دهه 1990 میلادی ارتکاب جرایم عمده در ایالات متحده در هر سال بیش از چهار صد میلیارد دلار به جامعه و قربانیان اصلی آن خسارت وارد ساخته است.(5) پس اين تصور كه همه ظالم ها سالم اند، نادرست است ، و لااقل كليت ندارد . اما اين كه خدا با ظالم است، بر خلاف آموزه هاي وحياني است ، چون در آموزه هاي ديني تصريح شده كه خدا بر ضد ستمگران است. (6)اما چرا ظالمان ثروت مندند ؟
1. بعضی از تفاوت‏ها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است.
تفاوت‏ها ظالمانه و غیر منطقی است . با از بین رفتن نظام طبقاتی و گسترش عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت. هیچ گاه اسلام و قرآن این گونه تفاوت‏ها را تأیید نکرده است، زیرا بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آن‏ها را نمی‏توان به حساب دستگاه آفرینش گذارد. مشکلات مالی بسیاری از خانواده ها ناشی از ظلمی است که در گذشته بر آن ها یا پدران آن ها شده است .
اگر ظلم ها نبود ، وضع کنونی خانواده و خاندان حتی یک جامعه متفاوت بود .
2. خداوند، عالم هستی را بر اساس نظام علت و معلول (اسباب و مسببات) استوار کرده است. هیچ پدیده‏ای بدون علت به وجود نمی‏آید. هر آنچه در عالم هستی محقق می‏شود، ناشی از علت و سبب خاصی است. آتش علت سوزاندن است. پیدایش درخت میوه ، معلول قرار گرفتن نهال درون خاک با شرایط و کیفیت خاص و آب و هوای مناسب و غیره است ، لازمه‏ نظام علت و معلولی حاکم بر جهان هستی، تحقق پدیده‏ها به دنبال علت آن هاست.
البته در تحقق این وضعیت عوامل گوناگونی می توانند دخیل بوده ،نقش آفرینی کنند، اما نمی توان توقع داشت که علت ها به معلول طبیعی خود منتهی نشوند . اگر در اروپا چند نسل به تلاش و تحقیق و پژوهش و توسعه امکانات رفاهی و خدماتی دست بزنند و به هر راه و وسیله ای ثروت جمع نمایند ، اما در نهایت رفاه و امکانات رفاهی و زندگی بهره مند برای نسل های بعد از خود به ارمغان نمی آورند .
به همين نسبت در مورد تمكن هاي مالي. بی بهره گی مادي و رفاهي انسان‌ها در برخی موارد معلول عدم کار و تلاش خودشان است ؛ قانون خلقت بر آن نهاده شده که هر کسی به اندازه سعی و تلاش خود بهره­مند شود . مطمئنا کسی که به تنبلی خو کرده ، یا مقدمات صحیح موفقیت اقتصادی را فراهم ننموده باشد ، نمی‌تواند مانند دیگران از نعمت‌های دنیوی برخوردار شود . کسی که کار و تلاش بیش تری می‌کند ، بهره بیش تری خواهد داشت، گرچه اهل معصیت و گناه باشد .(7)
3. لطف و عنایت و کمک های بی دریغ خداوند نسبت به بندگانش عام و فراگیر است. جهل و بی خبری ما از عنایات همیشگی خداوند در حق ماست که موجب پدید آمدن چنین توهماتی می شود. علاوه بر نعمت وجود و حیات و تکرار لحظه به لحظه این نعمت در حق ما ،تدبیر امور بندگان و رزق و هدایت و کمال و سعادت آن ها و... هر کدام متأثر از توجهات و عنایات ویژه الهی است که برای بندگانش در نظر می‌گیرد؛ حتى عاصی‌ترین و ظالم‌ترین بندگان خدا از این توجهات و عنایات بی‌دریغ خداوند بی‌ نصیب نیستند. در یکی از دعاها می‌خوانیم:
«رزقک مبسوط لمن عصاک؛ روزی تو برای آنان که تو را معصیت کردند ، بی‌دریغ است».(8)
چه بسیار بلاها و مشکلات و مصائب که خداوند از ما دور ساخته که اصلا از آن ها مطلع نشدیم . چه نعمت های بی شماری که استحقاق آن را نداشتیم، ولی او از لطف بی کرانش به ما داده ، بسیاری از افراد به داشتن آن ها آرزومندند ، ولی به داشتن آن ها توجهی نداریم ،چه رسد که از این نعمت ها شکر گزار باشیم . مسّلم است که سعادت و خوشبختی از آنِ جامعه‏ای است که آسایش خاطر و آرامش بیش تری داشته باشد. پس مال و ثروت و قدرت، منشأ و مصداق كامل سعادت و خوشبختی به حساب نمی‏آید، زیرا ثروت و قدرت، رفاه می‏آورند. اما به طور مطلق آرام بخش نیستند.
4. رنج‌ها و بلاها گاه وسیله آزمایش بندگان و به ویژه مؤمنان است. مؤمن به بلا و رنج گرفتار می‌شود، تا آزمایش شود . در پی آن مورد بخشش و آمرزش الهی و نیز تکامل روحی قرار گیرد . به کمال مطلوب خود نزدیک‌تر شود. با این حساب بلایا و رنج‌ها نعمتی است که عامل مهمي در تطهير انسان از برخي گناهان و نابساماني هاي اوست . زمينه رفاه ابدي او در آخرت را فراهم مي آورد ؛ در نتيجه مي توان گفت هر کس در طول زندگی خود اين قبيل مشكلات را نبیند، مورد خشم خداوند است، نه محبوب او .
آری بلاها و رنج‌ها نعمتی بس عظیم است که در پی آن مؤمن آزمایش و در کوره حوادث آبدیده شود. در نتیجه به مقام قرب الهی برسد. به همين خاطر حضرت صادق (ع) فرمود :"مؤمن به منزله کفه ترازو است. هر اندازه ایمانش زیاد شود، گرفتاریش زیاد می شود ".(9)
هر که در این بزم مقرب‌تر است جام بلا بیش ترش می‌دهند
انجام عباداتی نظیر نماز و مانند آن نه تنها سبب کمبود رزق و روزی نمی شود، بلکه باعث ریزش رحمت و نعمت خداوند می گردد . در قرآن به صراحت فرمود :
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ؛ (10) چنانچه مردم شهرها همه ایمان آورده و پرهیزکار می شدند ، برکاتی از آسمان و زمین روی آن ها می گشودیم .
پی‌نوشت‌ها:
1. نجم (53) آیه 39.
2. اسرا (17) آیه 20.
3. زخرف(43) آیه 35.
4. توبه (9) آیه 55 و 85.
5. كهف(18)آيه 29.
6. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 109، انتشارت صدرا ، تهران ، بی تا.
7. حدیث زندگی، ش 12، ص 58 به نقل از ویلیام، جی، سنت، شاخص‏های فرهنگی در ایالات متحده، ترجمه فاطمه فراهانی. نشر علمی فرهنگی، تهران ، 1382 ش.
8. شیخ عباس قمی ، مفاتيح الجنان ،ص250، نشر دفتر فرهنگ اسلامی، تهران، 1370 ش.
9. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة ، واژه بلا، شماره 1950. ج21404 نشر دار الحدیث، قم، 1416 ق.
10. اعراف (7) آیه (96) .

سلام از راهنماییهای قبلیتون ممنونم من در زندگی روزمره با دوستان ویا افرادی روبرو میشم که اونها بحثهایی رو میارن بالا که این بحثها درمورد اروپایی ها وآمریکایی ها است که چرا اونها پیشرفته تر ازما هستند وما با اینکه دینمون برتره ولی از اونها عقب هستیم ومردممون بی فرهنگ هستند ومردممون بی پول وبدبختن وراستی اینو هم میگن که باوجود اینکه اونها یعنی خارجی ها گناهکار هستن وما مثل اونها فسق وفجور نمیکنیم ولی باز اونها از ماپیشرفته تر هستند.یااینکه چرا میگن خدا کسی که نماز میخونه بیشتر بهش رزق میده ولی الان داریم میبینیم که اونهایی هم که نماز نمیخونند حتی توکشور خودمون هم خدا بیشتر بهشون میده البته نمیگم که هر کسی تو کشور ما نماز نمیخونه خدا بیشتر بهش میده منظورم اینه که زبونم لال به قول بعضی ها نماز خوندن دلیلی برای رزق وروزی نیست حالا من خودم میدونم که همه این افکار اشتباه هستن ولی میخوام دلیل قانع کننده ای برای قانع کردن اینطور افراد داشته باشم تا در مقابله باونها به قول معروف کم نیارم.

اگر پرسشگر محترم از خوبی و برتری فرهنگی غرب و خوش بختی افراد آن جامعه سخن گفته ، اولا به قول معروف صدای دهل از دور خوش است و به گفته سعدی :
چو بانگ دهل هولم از دور بود به غیبت مرا عیب مستور بود
ثانیا :به فرض این ادعا درست باشد، ولی یک طرفه داوری در این گونه امور درست نخواهد بود. در بسیاری از امور نظیر محبت و نوع دوستی و فرهنگ اخلاقی و روابط خانوادگی و مانند آن کشور های اسلامی به خصوص ایران به طور یقین از غرب جلوتر است .
بنا بر این تصور مطرح شده در پرسش نوعی جستجوی محدود و با دیدن و یا شنیدن مواردی خاص از دور است که این نوع شناخت در قضاوت و داوری قابل قبول نیست . اگر با نگاهی منصفانه تر و به دور از پیش داوری ها به مجموعه انسان ها بنگرید ، خواهید دید که بسیاری از پلیدی ها و زشتی ها که اهل معصیت با آن دست به گریبانند ، در زندگی مومنان و خدا باوران وجود ندارد . این همه جرم و جنایت و زندان و قتل و تجاوز معمولا مربوط به افرادی است که اهل معصیت و گناهند، نه مومنان پاک سرشت . به علاوه بسیاری از گنهکاران تظاهر به دارایی و خوشی دارند . حقیقت و باطن زندگی آن ها پر از بدبختی و نکبت و عدم آرامش است یا اگر روزی به ظاهر خوش و مرفهند، روز دیگر در فلاکت و بدبختی که معمولا آن روزشان از چشم شما مخفی است ، ولی غالب مومنان معمولا زندگی متوسط و آبرومند، ولی پایداری دارند .
این ادعا را که بسیاری از بدکاران به ظاهر زندگی خوب و بی درد و رنج و مرفهی دارند، قبول داریم، به خصوص در کشورهای غربی این امر بیش تر به چشم می خورد ؛ اما دلیل چیست ؟
یکی از اصلی ترین دلایل به سنت های الهی بر می گردد .
خداوند متعال در نظام خلقت سنت‌های فراوانی دارد که آن ها را در جهان آفرینش اجرا می‌کند، از جمله:
* هر انسانی به اندازه تلاش و کوشش خود به دست می‌آورد:
«لیس للانسان إلاّ ما سعی؛(1) انسان جز نتیجه کوشش، چیزی به دست نمی‌آورد».
بنا بر این سنت، هر کس که بیش تر تلاش کند و تدبیر و مدیریت قوی‌تری داشته باشد، محصول بیش تری به دست می‌آورد. این یک قانون کلی است . همه مردم در برابر آن یکسان هستند. بر همه به یک منوال اجرا می‌گردد. بسیار دیده شده که اهل کفر و معصیت در رسیدن به مقاصد و اهداف مادی و دنیایی خود بسیار پر تلاش و کوشا هستند، ولی اهل ایمان در این امور سست و کاهل ! مسلم است که در نتیجه مکنت و بهره مادی و نظایر آن نصیب همان کسی می گردد که از تلاش و جدیت بیش تری برخوردار است . سنت تکوینی الهی بر اعطای آنچه بندگان واقعاً بخواهند و بطلبند ، قرار گرفته است، حال چه آن مطلوب دنیا باشد و چه آخرت:
«ما همه را (چه آنان که دنیا را بخواهند ، چه آنان که آخرت را بخواهند) از عطای پروردگارت مدد می‌دهیم . عطا و بخشش پروردگارت مانعی ندارد» (2).
پس سختی معیشت و فقر انسان‌های مومن در بسیاری از موارد، معلول عملکرد خود آن ها است. سعی و تلاش نکردن در زندگی و مبارزه نکردن برای به دست آوردن حق، یا انداختن مشکلات به گردن تقدیر و قضا و سرنوشت و یا بد دانستن مال و ثروت و موارد دیگر از این دست، علل این وضعیت و در واقع مربوط به خود آن‌ها است، نه خواست خداوند .
از طرف دیگر عالم محل روابط علّی و معلولی است ؛ واضح است که اگر پدر و مادری در تغذیه ، بهداشت و سایر امور زناشویی به نکات علمی -که در بسیاری از موارد مطابق با آموزه های دینی ماست- عمل کنند ، فرزند زیباتر و سالم تر و احیانا باهوش تری نسبت به دیگر والدینی که به این موارد عمل نکرده اند ، خواهند داشت ، چه والدین مومن باشند یا کافر؛ همچنین رعایت اصول و مبانی تربیت و رشد علمی و فکری یک کودک تا حد شایانی تعیین کننده وضعیت و آینده شخصی، شغلی و اجتماعی او خواهد بود . نمی توان توقع داشت در یک خانواده متدین به ابتدایی ترین آموزه ها در این حوزه توجه نشود، ولی فرزندشان به صرف تولد در چنین خانواده خداپرستی از کمالات و توانمندی های فردی و اجتماعی برخوردار گردد .
البته برای نعمت داشتن اهل معصیت دلایل دیگری نیز وجود دارد :
* برخى از کفار و ظالمان هستند که لیاقت سعادت اخروى را به کلى از دست داده‏اند:
والاخرة عند ربک للمتقین؛ آخرت پیش پروردگار تو براى پرهیزگاران است (3).
اینان اگر در دنیا عمل نیکى انجام دهند، پاداش آن عمل نیک در دنیا به آن ها داده مى‏شود تا ظلمى متوجه آنان نشده باشد. اما بهره آن ها از رحمت الهى، فقط در دنیاى فانى است؛ چرا که لیاقت سعادت اخروى را از دست داده‏اند.
* این مساله نوعى امتحان محسوب مى‏شود؛ هم امتحان براى کافران و گنهکارانى که با نعمت ها و مسئولیت های مضاعفی که به دنبال دارد، آزموده مى‏شوند ؛ هم امتحان براى مؤمنانى که نعمت‏هاى دنیوى کافران را مشاهده مى‏کنند و شکى به دل راه نمى‏دهند .
به اعتقاد ما خداوند این جهان را محل تکلیف و آزمایش و جهان دیگر را محل پاداش و کیفر قرار است. خداوند گرچه می‏تواند انسان های ظالم و گنهکار را سریعاً مؤاخذه کند و جلو ظلم آنان را بگیرد، یا آن ها را از نعمت های گوناگون محروم سازد. اما این کار را نمی‏کند؛ چون این کار بر خلاف سنت وی در مورد آزمایش و تکامل اختیاری انسان است. زیرا در این صورت کسی با اختیار خود راه درستی و پاکی را انتخاب نمی کرد و مومن از غیر مومن شناخته نمی شد، بلکه در مواردی امر برعکس می شود؛ یعنی معصیتکاران دارای نعمات و امکانات بیش تری می شوند تا ایمان و عمل صالح بندگان مومن به طمع رسیدن به نعمت دنیایی نباشد .
آیا واقعا آنچه برخی اهل معصیت دارند، نعمت است و سختی هایی که برخی مومنان به آن مبتلایند، عذاب و نقمت ؟
اگر با دقت بنگریم ،می بینیم بسیاری از دارایی ها و امکانات که معمولا سبب بی‌ایمانی و گناه بیش تر می‌گردد، مقدمه عذاب و فرو برنده آن ها در عمق غفلت و دوری از خدا است که بزرگ ترین بلا برای انسان است . اگر به تعالیم دینی و تکالیف عبادی نگاهی بیندازیم، خواهیم دید جنبه غفلت زدایی و بیرون آوردن انسان از فراموشی یاد خدا و جهان آخرت از اصلی ترین اهداف و حکمت های آن ها بوده ، از آن جا که بسیاری از نعمت ها تنها باعث فرو رفتن بیش تر در غفلت ها است، نه تنها نعمت نبوده، بلکه عین بلا و نقمت است:
«اموال و فرزندان فراوان آنان تو را به تعجب وا ندارد. خداوند می‌خواهد آنان را با مال و فرزند در دنیا عذاب کند».(4)
آنچه در باره کشورهای غربی مطرح شده . بر خلاف واقعيات عيني است ، زيرا در جهان چه بسيارند افراد ظالم كه گرفتار رنج هاي جسمي و روحي فراوان اند . با نگاهی به دنیا، به خوبی می‏توان دید که آنان از نظر ثروت و قدرت، در اوج قرار دارند. اما هرگز عدم نگرانی و آسایش را (که رمز سعادت است) به دست نیاورده‏اند.
در سال 1998 میلادی در ایالات متحده، هجده میلیون نفر به افسردگی دچار بودند. در اوایل دهه 1990 میلادی ارتکاب جرایم عمده در ایالات متحده در هر سال بیش از چهار صد میلیارد دلار به جامعه و قربانیان اصلی آن خسارت وارد ساخته است.(5) پس اين تصور كه همه ظالم ها سالم اند، نادرست است ، و لااقل كليت ندارد . اما اين كه خدا با ظالم است، بر خلاف آموزه هاي وحياني است ، چون در آموزه هاي ديني تصريح شده كه خدا بر ضد ستمگران است. (6)اما چرا ظالمان ثروت مندند ؟
1. بعضی از تفاوت‏ها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است.
تفاوت‏ها ظالمانه و غیر منطقی است . با از بین رفتن نظام طبقاتی و گسترش عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت. هیچ گاه اسلام و قرآن این گونه تفاوت‏ها را تأیید نکرده است، زیرا بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آن‏ها را نمی‏توان به حساب دستگاه آفرینش گذارد. مشکلات مالی بسیاری از خانواده ها ناشی از ظلمی است که در گذشته بر آن ها یا پدران آن ها شده است .
اگر ظلم ها نبود ، وضع کنونی خانواده و خاندان حتی یک جامعه متفاوت بود .
2. خداوند، عالم هستی را بر اساس نظام علت و معلول (اسباب و مسببات) استوار کرده است. هیچ پدیده‏ای بدون علت به وجود نمی‏آید. هر آنچه در عالم هستی محقق می‏شود، ناشی از علت و سبب خاصی است. آتش علت سوزاندن است. پیدایش درخت میوه ، معلول قرار گرفتن نهال درون خاک با شرایط و کیفیت خاص و آب و هوای مناسب و غیره است ، لازمه‏ نظام علت و معلولی حاکم بر جهان هستی، تحقق پدیده‏ها به دنبال علت آن هاست.
البته در تحقق این وضعیت عوامل گوناگونی می توانند دخیل بوده ،نقش آفرینی کنند، اما نمی توان توقع داشت که علت ها به معلول طبیعی خود منتهی نشوند . اگر در اروپا چند نسل به تلاش و تحقیق و پژوهش و توسعه امکانات رفاهی و خدماتی دست بزنند و به هر راه و وسیله ای ثروت جمع نمایند ، اما در نهایت رفاه و امکانات رفاهی و زندگی بهره مند برای نسل های بعد از خود به ارمغان نمی آورند .
به همين نسبت در مورد تمكن هاي مالي. بی بهره گی مادي و رفاهي انسان‌ها در برخی موارد معلول عدم کار و تلاش خودشان است ؛ قانون خلقت بر آن نهاده شده که هر کسی به اندازه سعی و تلاش خود بهره­مند شود . مطمئنا کسی که به تنبلی خو کرده ، یا مقدمات صحیح موفقیت اقتصادی را فراهم ننموده باشد ، نمی‌تواند مانند دیگران از نعمت‌های دنیوی برخوردار شود . کسی که کار و تلاش بیش تری می‌کند ، بهره بیش تری خواهد داشت، گرچه اهل معصیت و گناه باشد .(7)
3. لطف و عنایت و کمک های بی دریغ خداوند نسبت به بندگانش عام و فراگیر است. جهل و بی خبری ما از عنایات همیشگی خداوند در حق ماست که موجب پدید آمدن چنین توهماتی می شود. علاوه بر نعمت وجود و حیات و تکرار لحظه به لحظه این نعمت در حق ما ،تدبیر امور بندگان و رزق و هدایت و کمال و سعادت آن ها و... هر کدام متأثر از توجهات و عنایات ویژه الهی است که برای بندگانش در نظر می‌گیرد؛ حتى عاصی‌ترین و ظالم‌ترین بندگان خدا از این توجهات و عنایات بی‌دریغ خداوند بی‌ نصیب نیستند. در یکی از دعاها می‌خوانیم:
«رزقک مبسوط لمن عصاک؛ روزی تو برای آنان که تو را معصیت کردند ، بی‌دریغ است».(8)
چه بسیار بلاها و مشکلات و مصائب که خداوند از ما دور ساخته که اصلا از آن ها مطلع نشدیم . چه نعمت های بی شماری که استحقاق آن را نداشتیم، ولی او از لطف بی کرانش به ما داده ، بسیاری از افراد به داشتن آن ها آرزومندند ، ولی به داشتن آن ها توجهی نداریم ،چه رسد که از این نعمت ها شکر گزار باشیم . مسّلم است که سعادت و خوشبختی از آنِ جامعه‏ای است که آسایش خاطر و آرامش بیش تری داشته باشد. پس مال و ثروت و قدرت، منشأ و مصداق كامل سعادت و خوشبختی به حساب نمی‏آید، زیرا ثروت و قدرت، رفاه می‏آورند. اما به طور مطلق آرام بخش نیستند.
4. رنج‌ها و بلاها گاه وسیله آزمایش بندگان و به ویژه مؤمنان است. مؤمن به بلا و رنج گرفتار می‌شود، تا آزمایش شود . در پی آن مورد بخشش و آمرزش الهی و نیز تکامل روحی قرار گیرد . به کمال مطلوب خود نزدیک‌تر شود. با این حساب بلایا و رنج‌ها نعمتی است که عامل مهمي در تطهير انسان از برخي گناهان و نابساماني هاي اوست . زمينه رفاه ابدي او در آخرت را فراهم مي آورد ؛ در نتيجه مي توان گفت هر کس در طول زندگی خود اين قبيل مشكلات را نبیند، مورد خشم خداوند است، نه محبوب او .
آری بلاها و رنج‌ها نعمتی بس عظیم است که در پی آن مؤمن آزمایش و در کوره حوادث آبدیده شود. در نتیجه به مقام قرب الهی برسد. به همين خاطر حضرت صادق (ع) فرمود :"مؤمن به منزله کفه ترازو است. هر اندازه ایمانش زیاد شود، گرفتاریش زیاد می شود ".(9)
هر که در این بزم مقرب‌تر است جام بلا بیش ترش می‌دهند
انجام عباداتی نظیر نماز و مانند آن نه تنها سبب کمبود رزق و روزی نمی شود، بلکه باعث ریزش رحمت و نعمت خداوند می گردد . در قرآن به صراحت فرمود :
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ؛ (10) چنانچه مردم شهرها همه ایمان آورده و پرهیزکار می شدند ، برکاتی از آسمان و زمین روی آن ها می گشودیم .
پی‌نوشت‌ها:
1. نجم (53) آیه 39.
2. اسرا (17) آیه 20.
3. زخرف(43) آیه 35.
4. توبه (9) آیه 55 و 85.
5. كهف(18)آيه 29.
6. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 109، انتشارت صدرا ، تهران ، بی تا.
7. حدیث زندگی، ش 12، ص 58 به نقل از ویلیام، جی، سنت، شاخص‏های فرهنگی در ایالات متحده، ترجمه فاطمه فراهانی. نشر علمی فرهنگی، تهران ، 1382 ش.
8. شیخ عباس قمی ، مفاتيح الجنان ،ص250، نشر دفتر فرهنگ اسلامی، تهران، 1370 ش.
9. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة ، واژه بلا، شماره 1950. ج21404 نشر دار الحدیث، قم، 1416 ق.
10. اعراف (7) آیه (96) .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

برهان سینوی چیست؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در ابتدا باید اشاره شود که مراد از برهان سینوی، همان برهان امکان و وجوب است که از آن به برهان صدیقین، طبق تقریر بوعلی نیز یاد می شود و چون این برهان به وسیله ابن سینا طرح و تبیین شده، آن را برهان سینوی می گویند. ابن سینا معتقد است که در این برهان برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال می‏ شود. از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمی ‏شود. بنابراین، در تبیین این برهان می گوید:
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود است، که مطلوب ما ثابت می‏ شود. اگر ممکن الوجود است، وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد، دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین‏طور تا بی‏ نهایت ادامه دارد. چون دور و تسلسل باطل است‏، باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد و این واجب الوجود، همان خدا است. ایشان بعد از تقریر برهان می‏ فرماید:
«تأمل کن که چگونه در اثبات مبدا اول و وحدانیت و یکتایی وی و پاکی اش از عیب ها، بیان ما به تأمل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت. چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد. اگر چه آن هم بر وجود او دلیل است، اما این روش محکم تر و شریف تر است؛ ‏یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی می‏ دهد؛ چنان‏که هستی او بر سایر هستی‌ها که بعد از او قرار گرفته‏ اند، گواهی می‏ دهد». گفتنی است که که ابن سینا در شرح اشارات اسم این برهان را برهان صدیقین گذاشته است. (1)
ولی صدر المتالهین (ملا صدرا) بر این عقیده‏ است که برهان شیخ را نمی توان برهان صدیقین نامید؛ زیرا در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود می‏ شود و حال آن‏ که در برهان ابن سینا، نظر به مفهوم وجود شده است.
به نظر می‏رسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمی‏رسد، بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکی و بیانگر حقیقت وجود است، شروع می‏ کند. به این اعتبار، می‏ توان آن را جزء براهین لمی یا شبه لمی یا صدیقین قرار داد که مخلوقات واسطه‏ اثبات وجود خالق نیستند. (2)

پی‌نوشت‌ها:
1. بوعلی، اشارات، ج 3، ص 19، نشر الکتاب، قم، 13403 ق.
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 6، ص 987، نشر صدرا، 1377 ش.

با سلام لطفا بر اساس حکم عقل آن هم در حد انتطار جوان امروز که شاید خیلی هم احساس دینی ندارد پاسخ بفرمایید. چرا کسی که تا چهل سالگی تقریبا بنده خالص خدا بوده ودستورات دینی را کامل انجام داده و در جامعه نیز بسیار صادقانه و شرافتمندانه کار کرده اینک فکر میکند که هیچ فرقی با کسی که اینگونه نبوده ندارد . حتی بر خلاف تمام وعده های دینی وضع مادی خوبی ندارد با اینکه واقعا کار کرده و حتی به اندازه یک نخ سیگار اسراف نکرده اما زندگی اش می لنگد . ..... مگر انسان چقدر عمر میکند و تا کی باید ...... منتظر باشد . مگر نه اینکه لا معاد له من لا معاش له . لطفا با ارسال پاسخ مستدل به جوانی که کم کم پا به میان سالی می گذارد در حالی که فکر میکند از دینداریش خیر چندانی ندیده است کمک کنید تا از این برزخ بیرون اید. با وجود اینکه قبل از 25 سالش تمام شود 70 درصد کتب استاد مطهری و قبل از سی سالگی بسیاری از مکتوبات علامه جعفری یا تفاسیر متعدد ویا تعداد بسیار زیادی از کتب حضرت امام را مطالعه کرده وکتب سلوک معتبری را هم مدت های طولانی عمل کرده اما اکنون با نگاهی به گذشته ... و مهمتر در پیشرو آنچه را که وعده فرمودند آنهم حداقل در دنیای مادی محقق ندیده است با اینکه تمام و کمال انجام وظیفه کرده است اما اینک ....... . با تشکر

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
1-تصور شما از وضعيت خود و ديگر افراد و موقعيت و جايگاه خود و آنان كاملا اشتباه است ؛ وضعيت ظاهري و امكانات و بهره مندي هاي فردي و اجتماعي فرد، نه معيار درستي اعمال و رفتارهاي گذشته اوست و نه نشان دهنده نادرستي آن ؛ البته و به شكل طبيعي درست رفتاري و تلاش و كوشش در عين دين داري و تقوا مداري مي تواند به سعادت و موفقيت ظاهري كمك كند ، اما به هيچ وجه تلازم و رابطه مستقيمي بين اين امور وجود ندارد .
چه بسا افرادي كه به واسطه رعايت تقوا و حدود الهي در مشكلات و نابساماني هاي بسياري واقع مي شوند . چه بسا بي دينان و بي تقواياني كه در نتيجه بي تقوايي و عدم رعايت ضوابط ديني و اخلاقي به ثروت و موقعيت و مكنت فراوان دست مي يابند ؛ البته در نتيجه معمولا رعايت تقوا و ضوابط ديني و اخلاقي به سعادت و برخورداري معقول از نعمت هاي دنيايي هم منتهي مي گردد .بي تقوايي و بي مبالاتي در رفتارها به مشكلات مختلف براي اين افراد منجر مي شود ، اما اين امر هم عموميت و كليت ندارد .
2- در مباني ديني به ما وعده داده نشده كه براي رفاه و برخورداري و نعمت هاي ظاهري خود دين دار باشيد . بين تقوا و دين مداري و نعمات مادي نسبت مستقيمي تعريف نشده ؛ اگر اين گونه بود، بسياري از انبيا و امامان معصوم ما در فقر و تنگناي مادي به سر نمي بردند ؛ البته در منابع ديني در خصوص رابطه تلاش و كوشش و كياست نسبت به برخورداري مادي اشاراتي شده كه اين امر هم نوعي رابطه عقلاني و طبيعي است .
نبايد توقع داشت كه تنها به مجرد دين داري و رعايت حدود شرعي و اخلاقي لزوما بايد طرح هاي اقتصادي انسان با موفقيت همراه شود يا تلاش هاي او به نتايج و اهداف قابل قبول برسد ، فرد دين دار به واسطه توكل به خداوند و اهداف ارزنده اي كه در مسير تلاش هاي خود دارد ،چه بسا زودتر و بهتر به نتيجه دست يابد ، اما باز نبايد اين امر را قاعده اي كلي دانست .
3- روايت مورد نظر به اين شكل وارد شده است : " من لا معاش له لا معاد له " به اين معنا كه كسي كه داراي معاش و امورات درستي براي زندگي معيشتي خود نباشد، نبايد توقع معاد و آخرتي آباد نيز براي خود داشته باشد ؛ در نتيجه اين بدان معنا نيست كه تنها افراد داراي
امكانات مادي و رفاه اقتصادي داراي آخرتي خوب و رضايتمندانه هستند ، بلكه ممكن است فرد داراي بهره مادي كم ، اما ابزار و توان و زمينه معيشتي ثابت و معقولي باشد و با همان زندگي خود را به سرانجامي مطلوب برساند .
4- نتيجه مستقيم رعايت امور ديني و تقوا و اخلاق ، نزديكي به خداوند و جلب رضايت او و در نتيجه برخورداري از بهترين سرنوشت و تقديرات در زندگي و رسيدن به سعادت ابدي است ؛ بر اين اساس چه بسا خداوند براي بنده اي خوب ، دارا بودن از امكانات وسيع مادي و رفاهي را به صلاح او و آخرتش نداند . او را از پاره اي از اين امور محروم سازد ، اما اين امر لطفي است از جانب خداوند كه در نتيجه نيك رفتاري او عائدش شده است .
در واقع خداوند اين وضعيت را همچون نعمتي براي او مقدر نموده است تا وي در اين وضعيت به برخي مفاسد و خطرات كه ممكن بود در شرايط رفاه و نعمات گوناگون مادي به آن مبتلا شده و از سعادت حقيقي باز بماند ، دچار نگردد ؛ پس حتي اگر وضعيت شما ناشي از همين حقيقت باشد، باز بين شما و ديگر افراد چون خودتان كه از اين دين مداري و تقواي رفتاري برخوردار نيستند، فاصله اي بس عظيم است .
بين تقوا و كسب معارف ديني و رعايت امور شريعت و اخلاق با تلاش هاي سودمند اقتصادي و انتخاب هاي دقيق و درست اجتماعي و مشورت و همكاري با افراد موفق در اين حوزه جمع كرده ، تلاش كنيد موفقيت هاي اجتماعي و اقتصادي خود را نيز در كنار موفقيت هاي معرفتي و ديني به دست آوريد. تلاش هاي مضاعف را عين جلب رضايت خداوند و كسب معرفت ديني بدانيد .
هيچ گاه از تلاش هاي و مجاهدت هاي ديني خود مايوس و نااميد نبوده ،همه آن ها را درآمدهاي معنوي و سرمايه هاي انساني خود بدانيد كه بسياري ديگر از آن بي بهره اند . چه بسا سرمايه دار هاي عظيم گرفتار هزاران آلودگي و انحراف و مشكل عقيدتي و رفتاري هستند و در آتشي مي سوزند كه اكنون بر ما و خودشان مخفي است .
از هر نوع نگاه كاركرد گرايانه به مباني و مفاهيم ديني دست كشيده، از مقايسه نتيجه اعمال و رفتار ديني خود و نتايجي كه متوقع رسيدن به آن هستيد ،دست برداريد . خود را در دو عرصه متفاوت ، يعني :دين داري و دين مداري تنها براي خدا و جلب رضايت او - و تلاش براي معيشت و رفاه بيش تر ، البته با توكل به خداوند و با كمك عقل و منطق و خرد اجتماعي ، مهيا كرده، بيش تر و بهتر از گذشته دراين مسير گام برداريد كه اميدواريم به نتيجه مطلوب دست يابيد .

یامبر وقتی به دنیا اومدند آتشکده خاموش شد، پادشاهان به رو افتادند، ایوان مداین ترک برداشت، این نشون می ده که پیامبر از وقتی که به دنیا اومدن پیامبر بودند و پیامبر نشدند، یا مثلا حضرت علی (ع) دیوار کعبه به خاطر ایشون شکافته شد، خوب یعنی خدا این بنده ها رو یه جور دیگه هدایت کرده، خدا خواسته که پیامبر پیامبر و حضرت علی حضرت علی بشن، بعد خدا ما رو با همین بنده هاش مقایسه می کنه و میگه اینا جاشون تو بهشته، خوب منم اگه خدا حضرت فاطمه(س) می آفرید جام تو بهشت بود.اما منو یه آدم معمولی آفرید و کاملا بی انصافیه که خدا پاداشهایی که به اونا دادند رو به رخ ما بکشند. تناقض شدیدیه. باعث شده که یه بدبینی بدی پیدا کنم. خواهش می کنم کمکم کنید.

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز؛
خدا براى رساندن پيام خويش، پيامبرانى را از بين مردم برگزيده است . در هر زمان اين شخص برگزيده داراى بالاترين فضائل اخلاقى است . بين مردم زمان خويش عالم‏ترين و با كمال‏ترين و شايسته‏ترين انسان براى رساندن پيام الهى و به دست گرفتن اين مسئوليت بزرگ مى‏باشد.
وى بين مردم به تقوا و علم معروف مى‏باشد . شايستگى لازم را براى دريافت وحى و به دوش گرفتن بار مسئوليت الهى دارد.
طبق نص صريح قرآن بين پيامبر و مردم هيچ تفاوتى از جهت انسان بودن نيست: «قل انما أنا بشر مثلكم؛ اى پيامبر ما، به مردم بگو: من انسانى همانند شما هستم». (1) پس پيامبر، هيچ تفاوتى با انسان هاى ديگر ندارد، مثلاً پيامبر گرامى اسلام (ص) بسان ساير انسان‏ها داراى زندگى عادى و طبيعى بود . در عين زندگى عادى، با مجاهدت و كوشش فراوان، بندگى خود را به اثبات رساند.
وقتى با چله نشينى در غار حرا و عبادت خدا و محمد امين شدن بين مردم و ترك گناه، شايستگى خود را ثابت كرد و از هر جهت آماده دريافت وحى و پيام خداوند شد ، در چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد.
قبل از آن با الهام الهى و ارتباط قلبى با خدا ، عمر مى‏گذراند. مقاماتى كه پيامبر بدان‏ها رسيد، اكتسابى بود، نه اين كه مجبور باشد گناه نكند، بلكه با كمال اختيار، در مسير الهى گام مى‏نهاد، از ديگر سو، طبق آيه قرآن «الله يعلم حيث يجعل رسالته» خداوند اين مقام را در جايى قرار مى‏دهد كه شايستگى لازم فراهم آمده باشد. حال در زمان ما ديگر پيامبرى مبعوث نمى‏شود، چرا كه دين پيامبر خاتم اديان است. راه وحى تشريعى بسته شده اما راه دل و ضمير خداشناسى باز است . اگر انسان بتواند با خودسازى، هرگونه گناه و پليدى را از خود دور نمايد، بدان جا مى‏رسد كه مى‏تواند كارى پيامبر گونه انجام دهد و به مقامى عظيم برسد. براى هر انسانى امكان آن است كه به مقام عصمت نايل گردد. عقلاً هيچ محذورى ندارد و عصمت چيزى نيست كه به كسى تفويض شده باشد، بلكه هر كسى مى‏تواند شايستگى رسيدن به اين مقام را در سايه علم و عمل داشته باشد و به آن دست يابد.
اگر شما يا هر فرد ديگري هم شرايط لازم را داشتيد و پيامبر مى‏شديد، باز جاى اين سؤال براى ديگران بود كه چرا شما يا ديگري پيامبر شديد؟ جواب همان است كه گفتيم.
از ديگر سو، ميزان مسئوليت با مقام، ارتباط مستقيم دارد . هر چه مقام بالا رود، مسئوليت سنگين تر مى‏شود . تلاش و مجاهدت بسيار مى‏طلبد. اين گونه نيست كه اين مقام را به كسى بدهند و او ديگر خيالش راحت و آسوده باشد، بلكه هر چه مقام بالاتر رود، مسئوليت‏ها بيش تر، تكاليف سنگين تر، وسوسه‏هاى شيطانى بيش تر و تلاش و سختى و مصيبت و امتحان افزايش مى‏يابد، بلكه تنها با گذراندن سختى‏ها و تلاش‏ها و امتحان‏ها مى‏تواند به آن مقام دست يابد، مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) و ذبح فرزند .

پى‏نوشت‏:
1. كهف (18) آيه 110.

آیا دلیلی بر یگانگی خداوند وجود دارد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در خصوص توحيد و يگانگي خداوند متعال دلايل زيادي از قبيل ادله عقلي ، نقلي ، فطري و... آورده شده لكن مهم ترين ادله ، عقلي هستندكه به برخي اشاره مي كنيم :
از نظر عقل و ادله عقلي اعتقاد به توحيد و يگانگي خدا به خاطر اين نيست كه مثلا اگر دو خدا باشند، با يكديگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث برسر اين است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است يا محال؟ در اين باره ادله فراواني نقل شده است، از جمله دركتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5»، شهيد مطهري 5 برهان براي استحاله وجود دو خدا ذكر نموده كه يكي از آن ها نيز به دو برهان مستقل تقسيم مي‏شود. اين براهين عبارت است از:
1- برهان رابطه وحدت عالم و يگانگي مبدأ آن،
2- برهان عدم تناهي،
3- برهان صرافت و محوضت وجود،
4- برهان تمانع،
5- برهان فرجه،
6- برهان نبوت.
با توجه به اين نکته اگر نحوه وجود خدا را چنان که قرآن و روايات (به ويژه روايات عميقي که از حضرت علي(ع) در اين زمينه وارد شده) و چنان که براهين عقلي و فلسفي تبيين مي کنند، تعقل کنيم ،پي مي بريم که عقلا تعدد خدا همانند جمع شدن 2 طرف نقيضين محال است. بنابراين نکته اساسي در مقام تصور و داشتن ادراک صحيح از خدا و واجب الوجود است . اگر در اين زمينه به يک تصور درست از وجود حق نائل شويم، معلوم مي شود تعقل وجود خداوند ملازم با وحدانيت اوست ،به گونه اي که به هيچ نحوه فرض تعدد در او راه ندارد.
برداشت از مجموعه آيات و روايات و براهين عقلي در باره وجود خدا اين است که او وجودي است:
اولا، نامتناهي .
ثانيا، کمال مطلق و داراي همه کمالات وجودي . واحد است به وحدت حقيقي، نه عددي ؛ محض و صرف وجود است . هيچ شريکي در او راه ندارد . اين نحوه وجود عقلا تعدد در او محال است. هر يک از مفاهيم چهارگانه فوق حد وسط يک برهاني است بر اين مدعي که به صورت فشرده به بعضي اشاره مي کنيم.
برهان اول از ملاصدرا است که استاد مطهري تقرير خوبي از اين برهان دارند که به صورت خلاصه بيان مي شود.
کثرت فرع بر محدوديت است. آن جا که محدوديت نيست، کثرت و تعدد معقول نيست. واجب الوجود وجود مطلق و بي نهايت است .همان طور که وجود دو عالم جسماني غيرمتناهي که از نظر ابعاد غير متناهي باشند تصور ندارد ،زيرا با نبودن حد و مرزي براي عالم جسماني هر چه را به عنوان عالم ديگر فرض کنيم، عين همين عالم خواهد بود، نه عالمي ديگر ،هم چنين اگر وجودي را مطلق و غيرمتناهي تشخيص داديم که وجود حق اين گونه است- چون هرگونه حد و قيد مساوي با مقهوريت است و حال آن که خدا« هو الله الواحد القهار» (1) - ديگر فرض وجود مطلق ديگر که در عرض او باشد و بتوان آن را دوم اين وجود فرض کرد، امکان ندارد.
خلاصه بيان استاد اين است :
همان طور که با فرض لا يتناهي بودن عالم جسماني امکان کثرت و نفوذ منتفي است، با فرض وجود مطلق غير متناهي نيز امکان وجود مطلق ديگري منتفي است ؛ بله وجودات متناهي که شأن و جلوه اي از خدا و در طول او و معلول هستند ،نه در عرض او اشکال ندارد ،زيرا کل عالم جلوه ذات حق است .
به همين شيوه فوق مي توان کمال مطلق - محض الوجود بودن - را حد وسط قرار داد و اثبات کرد فرض تعدد در ذات حق محال است . براي رعايت اختصار صرف نظر کرده و فقط در باب واحد حقيقي و کمال مطلق بودن توضيح مي دهيم :
وحدانيت و يکتايي خداوند در نظر بسياري از مردم در قالب وحدت عددي تصور مي شود ؛يعني معناي يکي بودن خدا همان معنايي است که معمولا از عبارت يک خورشيد مورد نظر است اما تأملات عميق عقلاني و تعاليم عميق قرآن و سنت اسلامي معناي عميق تري از وحدت را به ما ارائه مي کند که به وحدت حقيقي تعبير مي شود.
در وحدت عددي واحد به گونه اي است که وجود مصاديقي متعدد براي آن ممکن است ،از اين رو مي توان براي آن دوم و سوم فرض کرد اما واحد حقيقي به گونه اي است که فرض دو يا سه براي آن محال است.
شيخ اشراق به عنوان يک قاعده مهم فلسفي مي فرمايد:
«صرف الشيء لايثني ولا يتکرر» و با تأمل در حقيقت ذات الهي که صرف و محض وجود است و هيچ ترکيبي در او راه ندارد، روشن مي شود که وحدت خداوند از قبيل وحدت عددي نيست ،زيرا چنين نيست که به عنوان وجود يک يا چند خداي ديگر را در کنار خداوند واحد ممکن شمرد و گرنه هر يک قيدي براي تميز از يکديگر مي خواهند که در اين صورت ديگر محض و صرف نيستند.
پس خداوند واحد است به وحدت حقيقي که فرض وجود ديگري از اين وجود محال نامعقول است.
علي(ع) فرمود :«واحد لا يعدد؛ خداوند يکتايي است که وحدتش عددي نيست» (2).
در جايي ديگر مي فرمايد: «... فقول القائل واحد يقصد به باب الاعداد فهذا ما لايجوز لان مالا ثاني له لا يدخل في باب الاعداد ؛ کسي که بگويد خدا يکي است و مقصودش وحدت عددي باشد ، اين نوع وحدت شايسته او نيست زيرا آنچه دومي ندارد، در اعداد داخل نمي شود» (3).
خلاصه مطالب : عقلا فرض تعدد و وجود دو خدا محال است .ديگر جايي براي طرح اين مسأله که خدايان با هم تفاهم کنند باقي نمي ماند.
اما برهان يا حد وسط کمال مطلق بودن خداوند بر محال بودن تعدد خدايان.
اگر دو خدا فرض کنيم ،بايد بين آن ها تمايز باشد ،زيرا با نبود هرگونه تمايز فرض دو بودن منتفي است.
در اين صورت ما با دو احتمال مواجهه هستيم:
ا) يکي از آن دو خدا کامل مطلق و ديگري ناقص و فاقد بعضي کمالات است.در اين صورت فقط همان کامل مطلق خداست و اين احتمال به وحدت مي انجامد.
ب) هر يک از دو خداي مفروض داراي کمالي باشد که ديگري فاقد آن است.
در اين صورت هيچ يک خدا نيستند. چون هر يک ناقص بود و ناقص طبق فرض نمي تواند خدا باشد .
به علاوه احتمال دوم مستلزم ترکيب هر دو خدا از وجدان کمال و فقدان کمال است اما در خدا ترکيب راه ندارد؛ يعني هر خدا مركب مي شود از بخش داراي كمالات و بخش فاقد كمالات كه اين امر در خدا محال بوده ،بيانگر محدوديت و مشكلات عقلي ديگر است .
اگر بگويد احتمال سومي هم هست که هر يک داراي تمام کمالات باشد مي گوييم :
ديگر دوئيت معنا ندارد چون تمايزي در بين نيست :
امكان ندارد دو خدا داشته باشيم كه عين هم در همه چيز باشند . براي دوتا بودن دو موجود لازم است كه لااقل در يك چيز جزيي با هم تفاوتي داشته باشند ؛ فرضا مي خواهيد دو برادر دوقلو را در ذهن تصور كنيد كه در همه خصوصيات ظاهري وباطني عين هم هستند وهيچ اختلافي حتي در لحظه ولادت و... در آن ها وجود ندارد ؛ حتي در همين تصور ذهني هم نياز مند آن هستيد كه براي اين دو نفر نوعي تمايز و تغاير گر چه اعتباري فرض كنيد تا به يكي عنوان برادر اول و به ديگري عنوان برادر دوم بدهيد ؛ مثلا يكي را در سمت چپ تصوير ذهني خود مي نهيد و ديگري را در سمت راست .
اگر قرار باشد در همين امور هم تفاوتي بين اين دو نباشد ،مي بينيد كه تصور اين دو نفر دچار مشكل مي شود، يعني نمي توانيد دو نفر را تصور كنيد كه هر دو در سمت راست قرا داشته باشند يا هر يك در سمت چپ ديگري باشد .
مساله عينيت دو خدا در همه چيز دچار همين مشكل است ؛ تازه آنچه ذكر شد ،در خصوص امري ذهني بود ،چه رسد به دو خدايي كه در خارج فرض تحقق آن ها شده ؛ پس فرض دوئيت بدون وجود اندك تفاوتي بي معناست . فرض وجود تفاوت هم چنان كه ذكر شد باطل است . توجه ودقت در همين برهان ساده به روشني محال بودن تعدد خدا را آشكار مي سازد .
براهين متعدد ديگري نيز در اين زمينه ذکر شده مانند برهان تمانع و برهان فرجه و... مي توانيد به منابعي در اين زمينه مراجعه فرماييد مانند کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم استاد مطهري، ج 5 که همين سؤال را مطرح کرده و جواب داده اند.
کتاب معارف قرآن استاد مصباح يزدي، ج 3 - 1 و تفسير شريف الميزان ذيل سوره توحيد و آيه « لوکان فيهما آلهه الا الله لفسدنا» .

پي نوشت ها :
1 . زمر(39) آيه 4.
2 . نهج البلاغه، خطبه 185.
3 . التوحيد، شيخ صدوق، باب 3، حديث 3.

مگر نمی گویید خداوند عادل است پس چرا به امامان معصوم ما عنایات ویژه ایی نموده تا یک شخصی مثلا بشود حضرت علی (ع)یا مثلا بعضی دیگر از امامان از سنین کودکی بدون هیچ استادی دارای علم های فراوان بوده یا مثلا میگوییم امامان ما معصوم هستند مگر نمیگوییم آنها مثل خودمان بوده اند پس خدا یک لطفی به آنها داشته که از هر گناهی مصون و محفوظ بوده اند که شاید اگر این لطف وعنایات را به هر شخص دیگر می نمود آن هم امام میشد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اولا اين امور از باب تفاوت است و نه تبعيض، تفاوت‌ها در نظام آفرينش بسيار است مثلا يکي فرشته آفريده شده، يکي انسان، ديگر حيوان، ديگردرخت و گياه، ديگر سنگ و خاک و مانند آن، و خود همين انواع موجودات در ميان شان تفاوت ها بسياري به لحاظ درجه و مرتبه وجودي مطرح است، مثلا فرشتگان درمراتب و درجات مختلف آفريده شده اند، و امثال آن، تفاوت‌هايي که بين انسان هاست به طور کلي دو نوع است برخي ذاتي و خدادادي است، و برخي کسبي است که بر اثر تلاش و عوامل گوناگون ديگر برخي کامل از برخي ديگر مي‌شوند و مزايا و امتياز و کمالات علمي و عملي برتر پيدا مي کند. در بخش تفاوت هاي ذاتي و خدا دادي علل و عوامل و اسراري نهفته فراوان ممکن است، وجود داشته باشد که درک‌ آنها براي همه کس کار دشواري است و از همين روست که حافظ مي گويد:
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جو کسي نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را
ثانيا: خداوند بر اثر علم ازلي بر عالم و آدم احاطه و اشراف دارد و از جزئيات امورو عمل کرد همه انسان به طور کامل آگاه است، از اين رو مي‌داند که چه کسي شايسته مقام امامت است و بر اساس اين علم زمينه و شرايطي گوناگون را به گونه اي براي برخي از بندگان خود فراهم مي‌سازد که از همان آغاز کودکي در مسير رشد و تکامل وجودي خاص قرار مي‌گيرد و به مقامات بالا و بالاتر مي‌رسد، ولي افراد ديگر چون اين توان وجودي را ندارند در مراتب بعدي و بعدتر قرار مي‌گيرند.
و از همين روست که گفته شده:
گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض وگرنه هر سنگ و کلوخ لو لو و مرجان نشود.
وخداوند در ازل مي‌داند که چه کسي شايسته چه مقامي است از اين رو او را از همان آغاز براي احراز آن مقام مي‌پروراند و شکوفا تر مي سازد. از اين رو فرمود: «الله اعلم حيث رسالته» (1) خداوند بهتر مي داند که رسالت خود را در کجا مقرر دارد و اين مقام را به چه کسي دهد.
بنابراين نه تنها مسئله رسالت بلکه همه امور چنين است که شايستگي افراد را خدا از قبل مي‌داند و بر اساس آن به آنها مقام و توفيق و فيض و عنايت مي کند.
ثالثا: گر چه ائمه مثل بشرند، ولي اين سخن مولوي بسياري زيبا و گوياست:
از قياسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
جمله عالم زين سبب گمراه شد کم کسي ز ابدال حق آگاه شد
کار پاکان را قياس از خود مگير گرچه ماند در نوشتن شير، شير
همسري با انبياء برداشتند اوليا را همچو خود پنداشتند. (2)
اين اشعار مفصل است، پرسشگر حتما ادامه آن را در کتاب مثنوي ملاحظه فرمايد که بسيار آموزنده و زيبا است.
و در کلام امير مومنان نيز د ر باب عدم مقايسه ائمه با ديگران آمده:
«لا يقاس بآل محمد (ص) من هذه الامه احد و لا يستوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا هم اساس الدين و عماد اليقين» (3) کسي را با خاندان رسالت نمي‌شود مقايسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدايت اهل بيت مي‌باشند، با آنان برابر نخواهد بود،عترت پيامبر اساس دين و ستون هاي استوار يقين مي باشند.
بنابراين اگر آن همه مقام و لياقت و زمينه رشد و تکامل خداوند به ائمه داده حقيقتا شايسته آن بوده است و هيچ کس با آنان نبايد مقايسه شود.
رابعا: اين که درفراز پاياني پرسش آمده ... بايد گفت جهان آفرينش بر اساس عدل به پاست و هر چيز سر جاي خودش و هر کس به اندازه ظرفيت وجودي خودش کمال داده مي‌شود، چه اين که هر ظرفي مقدار گنجايش خاصي دارد از اين روست که در روايتي آمده: «بالعدل قامت السموات و الارض» (4) همانا جهان بر اساس عدل برپاست .
طبق اين مبنا هر چيز را به هر کس نمي‌دهد، به گفته شاعر:
توفيق رفيقست به هر کس ندهندش بال و پيکر طاووس به کرکس ندهندش.
پي‌نوشت‌ها:
1. انعام (6) آيه 124.
2. مثنوي معنوي دفتر 1 ص 16.
3. نهج البلاغه خطبه 2.
4. تفسير صافي ج 2 ص 638 (ذيل آيه 7 سوره الرحمن) .

بسمه تعالي با سلام و خسته نباشيد سوال3- ((خداوند مهربان قبل از خلقت از مسخرات آسمان و زمین مقربینی را خلق تا گردش حیاتی وجود داشته باشد مانند اینکه زمانی شرکت و یا اداره ای تاسیس میشود برای آن شرکت در تلاطم و گردش کاری قرار گیرد نیاز به کارمندان متعددی دارد تا این شرکت پابرجا بماند لذا در دستگاه خداوند نیز کارگران و کارمندان متعددی وجود دارد تا مسخرا خداوند را زیر مدیریت خداوند نگه دارند ناگفته نماند که خداوند قادر خود به تنهایی همه کار و هر قدرتی را میتواند انجام دهد و هیچ نیاز به کمک دیگران ندارد لذا این خلقتها برای موجوداتی باید باشد تا آن موجودات از این خلقتها بهره مند گردند لذا این همه خلق و خلقت فقط برای یک امر است آن هم پرستش خالق)) /کتاب اعدام به دست شیطان،نوشته ی آقای هادی خوبرو اولین سوال من راجع به قدیم بودن خداوند هست،ما توی فلسفه خوندیم که تنها و فقط فقط خداوند قدیم است یعنی یه کسی یا چیزی که از اول بوده قبل از پیدایش و خلقت هر چیزی یا به عبارتی زمانی رو نمیشه متصور شد که خدا نبوده باشه از طرفی اینجا گفته شده خدا یه سری فرشته و ملائک رو باید خلق میکرده تا این نظام پابرجا بمونه و از این حرفا... پس با این اوضاع باید اینطوری نتیجه گرفت که هر زمان که خدا بوده فرشته ها هم بودن!!! پس غیراز خدا، ملائک هم قدیم هستند!! اما به نظر میاد این 2 نکته در تضاد هم هستند! سوال دوم اینکه قسمت اول رو طوری گفته که بدون این ملائک و مقربین کار دنیا لنگه! در صورتی که یه جا دیگه گفته خدا خودش از همه چیز بر میاد و نیازی به ملائک نداره که شکی هم در این گفته نیست!

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
جواب در دو محور بيان مي شود:
1- درباره قديم بودن خداوند بايد توجه داشت اگر معناي قديم بودن خداوند روشن گردد، معلوم خواهد شد که فرشتگان در مسئله چه نقشي دارد لذا مي گويم: اگر موجود معلول و نيازمند به موجود ديگر باشد وجودش تابع آن خواهد بود، ولي واجب تعالي خود به خود وجود دارد و نيازمند به هيچ موجودي نبوده و نيست هميشه بوده و هست، بدين ترتيب دو صفت براي خداوند به دست مي آيد يکي ازلي بودن يعني در گذشته، سابقه عدم نداشته است، و ديگر ابدي بودن يعني درآيند هم هيچگاه معدوم نخواهد شد و گاهي از مجموع اين دو صفت تحت عنوان سرمدي ياد مي‌شود.(1) بنابراين معناي قديم بودن خداوند اين است که او سابقه نيستي ندارد و ازلي ذاتي و قديم ذاتي است و از همين روست که نياز به علت و آفريننده ندارد، ولي فرشتگان گر چه از اين نظر قديم اند که نمي‌توان گفت يک زماني فرشتگان نبوده بعد آفريده شده، چون فرشته ها موجودات فرا زماني اند و نمي توان قدمت آنها را با ميزان زمان محاسبه نمود،ولي ذاتا حادث اند چون معلول و مخلوق اند و هر موجودي که چنين باشد ممکن الوجود است و هر ممکن الوجود حادث است يعني ذاتا حدوث دارد گر چه حدوث آن زماني نيست. در حالي که خداوند قديم ذاتي است. مرحوم الهي قمشه در اين باره به تفصيل بحث کرده از جمله گفته است: طبق نظر حکما واجب تعالي قديم ذاتي و زماني است، ولي فرشتگان که از آنها در فلسفه به عقول مجرد ياد مي شود، قديم زماني و حادث ذاتي هستند. (2)
2- درباره فراز دوم پرسش بايد گفت: جاي ترديد نيست که حق تعالي از هر گونه نياز در هر کاري منزه است، ولي بر اساس: «... الله ان يجري الاشياء باسبابها» (3) خداوند بر اثر حکمت و مصلحت بالغه خود هيچ کاري را بدون اسباب و وسايلش به جريان نمي اندازد، از اين رو فرشتگان به عنوان سلسله علل و اسباب در تدبير جهان موثر‌ند و واسطه فيض خداوند براي جهان و جهانيان است. تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد. (4) گفتني است که لزومي ندارد که شما بحث خداشناسي و ملائکه شناسي را منحصرا در کتاب ياد شده در پرسش جست و جو نمايد بلکه در اين باره کتاب‌هاي بسيار مفيد وجود دارد که مي‌توانيد بدان‌ها مراجعه و شناخت خود را در اين مسئله کامل‌تر نمايد.
از آن ميان:
1- آموزش کلام اسلامي ج 1 نوشته محمد سعيدي مهر
2- توحيدي در قرآن، تاليف استاد جوادي آملي.
پي‌نوشت‌ها:
1. ر. ک: محمد تقي مصباح، آموزش عقايد ص 66.
2. ر.ک: حکمت عام و خاص ج 1 ص 25-26.
3. اصول کافي ج 1، ص 183.
4. معارف قرآن ص 283.

صفحه‌ها