كلام

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟
نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص..

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟

شرح : ایمان به پیامبر یعنی ایمان به تاریخ وایمان به سخنان به جا مانده از گذشتگان سخنانی كه بیانگر رفتار و كردار پیامبر است این ایمان بدون پشتوانه ای استوار بر صداقت روایات تاریخی میسر نیست این پشتوانه چیست وچرا استوار است؟ علاوه براین برای ایمان به پیامبراسلام لازم است ثابت شود قرآن كلام خداست و از سوی كسانی كه جایز الخطا هستند نمی آید اما به راحتی وبی دلیل نمی توان گفت قرآن حتما كلام خداست اگر دلیلی دارد آن دلیل چیست؟ پیدا كردن تمام چیزهای جایز الخطا وسپس ایمان به عدم توانایی آنها در آوردن قرآن برای من غیر ممكن به نظر می رسد مخصوصا بدون اعتماد كردن به احادث و بادر نظرگرفتن قرن ها زمانی كه مخلوقات جایزالخطا دارند آیا از این راه می توان ایمان آورد؟اگر می شود چگونه؟ از این كه منابع مرتبط رو مطالعه نكردم ودوباره سوال پرسیدم عذر می خوام امسال كنكور دارم به خاطر همین وقت شما رو گرفتم

نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص يا حادثه اي از طريق خبر متواتر امكان پذير است. اينكه نسل به نسل گروه كثيري كه امكان تباني با هم، برايشان ممكن نباشد امري را نقل كنند. همين نقل براي عقلا قابل اعتنا است و اطمينان قلبي مي آورد مانند وجود قطعي اشخاصي همچون حافظ و سعدي و...

 نكته دوم: برخي از آثار وحوادث موجود در دوران پيامبر اسلام(ص)آن چنان به وفور نقل شده كه در حد تواتر شده است. لذا اصل وجود آن حضرت وهمچنين برخي پيامهاي ایشان و كتابي كه از ناحيه خدا ابلاغ كرده همه وهمه به صورت قطعي ثابت شده است به گونه اي كه حتي براي دشمنان اسلام و محققين غير مسلمان روشن و واضح است كه قرآن وبرخي از حوادث جاري در زمان آن حضرت مسلما به وقوع رسيده است وهيچ كس انتساب قرآن را به آن حضرت نفي نمي كند. اما آنچه كه مي ماند ادعاي آن حضرت است كه فرستاده خدا است و قرآن از طرف خداست كه اين مسئله نيزدر اثبات نبوت پيامبر اسلام(ص) پاسخ داده مي شود.

نكته سوم: براي شناسايي پيامبر راستين از دروغين راههايي وجود دارد كه عبارتند از: -معجزه 2-خبردادن پيامبران پيشين3-شواهد و قراين قطعي(1)

 براي احراز راه سوم نياز به اخبار قطعي و يا اطمينان آور داريم كه براي پيامبر اسلام (ص)مجموعه اي از  اين قرائن موجود است كه با توجه به همه اين قرائن اطمينان حاصل مي شود. از جمله آنها عبارتند از:1- بررسي ويژگي هاي روحي واخلاقي پيامبر اكرم2- مطالعه محيطي كه آن حضرت از آنجا برخاسته(حجاز محيطي به دور از فرهنگ علم وتعليم وتعلم بوده است)3- پيامهاي ديني كه پيامبر براي مردم آورده 4 - استقامت وپايداري در راه دعوت ومطابقت گفتار با رفتارش5-بررسي روش وابزارهايي كه در پيشبرد آيين خود بكار مي گرفته است6- بررسي و مطالعه ياران واصحاب صديق آن حضرت. (2)

 اما پيرامون اينكه قرآن كلا م خداست بايد گفت:ابتداء بايد تعريفي از معجزه بدانيم آنگاه ببينيم قرآن با معجزه تطبيق دارد يا نه؟

معجزه امری است خارق العاده كه با اراده خدا از شخص مدعي نبوت ظاهر مي شود ونشانه صدق ادعاي او است(3)

طبق همين تعريف قرآن معجزه پيامبر اسلام است و همين كافي است بر اينكه قرآن را كلام الهي بدانيم براي توضيح بيشتر به وجوه اعجاز قرآن مي پردازيم.

وجوه اعجاز قرآن

1-شخصيت پيامبر:

 از جمله نكات مهمّي كه قرآن براي اعجازش به آن اشاره نموده، توجه به شخصیّت پیامبر و آورنده قرآن است. پیامبر در مكتب هیچ دانشمند و معلّمي حاضر نگشته بود. همگان مي‏دانستند كه او اُمّي و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگيِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكیل مي‏دهد، از او هیچ شعر و نثري دیده نشده است.(4) ناگهان چنین پیامبري، كتابي را عرضه مي‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمي‏مانند.

قرآن همین نكته را بخشي از اعجاز خویش دانسته، به آن تحدّي مي‏كند:

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیكُمْ ولا أَدریكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(5)(بگو: اگر خدا مي‏خواست آن را بر شما نمي‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمي‏گردانید. قطعاً پیش از آن روزگاري در میان شما به سر برده‏ام. آیا فكر نمي‏كنید؟)

مهم اين است كه پيامبر در جامعه اي رشد كرده است كه بسياري از فضائل بشري رنگ باخته و به گونه اي همه گرفتار جاهليت هستند .حال در  چنين وضعيتي شخصي درس نخوانده پيامي را اعلام مي كند. كه هم زيبائي ظاهر را در كلمات دارد و هم پيام مهم و سرنوشت سازي است.

 2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بیاني)

بر هیچ كس پوشیده نیست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اي از كمال و بلاغت در كلام رسیده بود. در چنین فضایي، آیات نوراني الهي بر پیامبر نازل گردید. زیبایي و رسایي این آیات به حدّي اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و ادیبان و صاحبان ذوق و قریحه‏هاي سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مي‏نماید. قرآن با شیوه بدیع و منحصر به فردِ خویش در بیان مفاهیم و معاني بلند و پرمحتواي خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گري مي‏كند كه همه سخنان و آثار ادبي را تحت‏الشعاع خویش قرار مي‏دهد. در تاریخ، حكایات متعدد و مختلفي در این زمینه به چشم مي‏خورد. آیات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اي در جان و دل افراد مي‏نشست كه آنان را از خود بي‏خود مي‏كرد.

نقل شده هنگام نزول آیات اولیه سوره مباركه غافربر پيامبر، ولیدبن مغیره مخزومي،(كه از جمله ادباء بزرگ قريش بود) نيز حضور داشت و این آیات را، از آن حضرت شنيد. پیامبر چون توجه ولید به آیات را مشاهده نمود، بار دیگر نیز آیات را قراءت نمود. ولیدبن مغیره از آنجا خارج و در مجلسي از طایفه بني‏مخزوم حاضر شد و این گونه شروع به سخن نمود:

به خدا سوگند، از محمد سخني شنیدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّیان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زیباست. بالاي آن (نظیر درختان) پرثمر و پایین آن (همانند ریشه‏هاي درختان كهن) پرمایه است. گفتاري است كه بر همه چیز پیروز مي‏شود و چیزي بر آن پیروز نخواهد شد.(6)

  در پایان به يك نمونه از اظهارات دانشمندان درباره قرآن یادآور مي‏شویم:

"جان‏دیون پورت "مؤلف كتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مي‏نویسد:

همه ، این معنا را قبول دارند كه قرآن با بلیغ‏ترین و فصیح‏ترین لسان و به لهجه قریش، كه نجیب‏ترین و مؤدب‏ترین عرب‏ها هستند، نازل شده...  مملو از درخشنده‏ترین اَشكال و محكم‏ترین تشبیهات است....(7)

 3-عدم اختلاف در قرآن :

یكي ديگر از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نیز به آن اشاره و تحدّي نموده، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مي‏دانیم كه این كتاب در طي 23سال تدریجاً در مكه و مدینه، در شب و روز، در جنگ و صلح، هنگام پیروزي و شكست، در مواقع شدت و راحتي،  خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوي دیگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادي، اجتماعي، سیاسي، اخلاقي، اعتقادي و هنري مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاي عقلي، به اضافه امثله و قِصَص نیز در آن فراوان به چشم مي‏خورد. مسائل مربوط به دنیا و امور مرتبط با آخرت و قیامت به گونه‏اي بسیار پندآموز و سازنده ذكر گردیده، در عین حال میان این همه مباحث متنوع و مختلف هیچ‏گونه اختلافي مشاهده نمي‏شود؛ بلكه همسویي و یك‏نواختي شگفتي در مجموعه این كتاب آسماني نمایان است. حتي داستان‏هایي از پیامبران و یا امت‏هاي پیشین كه احیاناً در قرآن تكرار شده، در هرجا از مزیت و خصوصیتي برخوردارند؛ بدون این‏كه در جوهر و اصل معنا خللي وارد آید. حال اگر این كتاب، ساخته دست بشري بود، موارد متعددي از اختلاف و عدم هماهنگي و تضاد -آن‏ هم در مدت نزولي نزدیك به ربع قرن- در آن به چشم مي‏خورد؛ چرا كه انسان در دنیاي مادي همواره از نقص به سوي كمال در حركت است. حتي نویسنده‏اي كه كتابي مي‏نویسد، در فاصله زماني كوتاه، اصلاحاتي در اثر خویش به وجود مي‏آورد یا مطالبي متفاوت با مطالب قبلي خویش را در اثر بعدي خود جاي مي‏دهد. به همین جهت است كه قرآن تحدّي خود را به این صورت بیان مي‏كند:

أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً كَثیراً؛(8)(آیا در معاني قرآن نمي‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیاري مي‏یافتند).

بنابراین، فقدان اختلاف در كتابي با محتوایي ‏چنین، آن‏هم با تنظیمي تدریجي و در شرایط مختلف نزول، خود اعجازي آشكار و غیرقابل انكار است.

 4-معاني عميق:

قرآن در این بخش بدون شك اعجاز است. در زماني كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعي به اوج خود رسیده ، غارت و چپاول، امتیاز به‏حساب مي‏آمد، دختران زنده به گور مي‏شدند، خیانت و فساد و فحشا و بي‏عدالتي فراگیر شده‏بود، قرآن، كه پرچمدار مترقي‏ترین قوانین و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضایل انساني است ظهور مي‏كند. به مردم ، صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور مي‏شود؛ آنان را از جهل به سوي علم، از تاریكي به سوي نور و روشنایي و از رذایل به سوي فضایل سوق مي‏دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مي‏گیرد . پرچم تمدن شكوهمند اسلامي در همه اقطار به اهتزاز در مي‏آید. نمونه‏هایي از این اصول و قوانین را در قرآن یادآور مي‏شویم:

الف) اصل عدالت و امانت‏:(9)

ب) اصل كلي امر به نیكي‏ها و نهي از زشتي‏ها:(10)

ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏:(11)

د) اصل مساوات و برابري مردم و تعیین معیار امتیاز ، در ارزش‏هایي چون تقوا،(12) علم(13) و جهاد در راه‏خدا.(14)

ه) اصل نفي هرگونه استبداد:(15)

و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏:(16)

ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏:(17)

ح) اصل صلح و اخوت‏:(18)

ط) اصل توصیه به وحدت‏:(19)

ي) اصل بهره‏برداري از نعمت‏هاي الهي‏:(20)

ك) اصل وفاي به عقود:(21)

ل) اصل لاحَرَج‏:(22)

م) اصل تكلیف به قدر طاعت:(23)

ن) اصل پذیرش اختیاري دین‏:(24)

اصولي را كه اشاره نمودیم ،تنها گوشه‏اي از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدایت و حقانیّت است. جاودانگي آن به گونه‏اي است كه گذشت‏زمان تأثیري در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه این اصولِ مترقي را در بدترین دوره انحطاط اخلاقي و در دوران رواج وحشیگري مطرح و در بخش‏هاي مختلف زندگي( از قبیل امور اقتصادي، مالي، اجتماعي و سیاسي، امور نظامي و دفاعي، امور حقوقي، ثروت‏هاي عمومي، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... )در عالي‏ترین شكل تبیین نموده ‏است.

معارف دیني در قرآن در این مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمي‏گردند، بلكه در بخش اعتقادي و اثبات وحدانیت، نبوّت، امامت و قیامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سلیم و برهان قوی است. آیات مربوط به خداپرستي و توحید، آیات معرفي‏كننده پیامبران و رسولان الهي، آیات مربوط به قیامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحریف شده تورات و انجیل مقایسه مي‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بیش از پیش جلوه‏گر مي‏كنند.(25)

اكنون برخي از آیات مربوط به خداشناسي در قرآن را مرور مي‏كنیم:

آن‏گونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عیب و نقص مبرا دانسته و او را توصیف نموده است.

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالْأَرضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(26)(و (يهود و نصاري و مشركان) گفتند: «خداوند، فرزندي براي خود انتخاب كرده است»!- منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند)

وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ.(27)(و خداي شما، خداوند يگانه‏اي است، كه غير از او معبودي نيست! اوست بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاصّ))

لاتُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.(28)(چشمها او را نمي‏بينند. ولي او همه چشمها را مي‏بيند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است).

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ  هُوَاللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المَتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِكُونَ  هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْني‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَكِیمُ.(29)(او خدايي است كه معبودي جز او نيست، داناي آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايي است كه معبودي جز او نيست، حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزّه است، به كسي ستم نمي‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندي شكست‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرار مي‏دهند!  او خداوندي است خالق، آفريننده‏اي بي‏سابقه، و صورتگري (بي‏نظير) براي او نامهاي نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مي‏گويند و او عزيز و حكيم است!)

آیا این‏گونه معرّفي خداوند در زماني كه مردم گرفتار عقاید موهوم و خرافي در پرستش خدایان خویش بوده‏اند، مي‏تواند از اندیشه فردي از میان همین قوم نشأت گرفته باشد؟

آیا این مجموعه عظیم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّي در كنار معارف بلند و پرمحتواي اعتقادي و اخلاقي - تربیتي، مي‏توانند به چیزي جز معجزه‏بودن این كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفي كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگي داشته و به همین جهت بقا و دوام آن ها تضمین گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تكیه بر ارزش‏هاي اخلاقي و معنوي در ضمن بهره‏مند كردن انسان از مواهب مادي و طبیعي، او را در مسیري متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانیت را نكوهیده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگي به مادیات دانسته است. در یك كلام قرآن‏كریم در دو بُعد علمي و عملي، یعني تعلیم معارف و حقایق هستي و تشریع قوانین و مقرّرات زندگي، آن‏چه را بشر نیازمند به آن بوده، در اختیار او گذارده است.

نتيجه اينكه: براي معجزه دانستن قرآن والهي بودن آن، وجود همين وجوه متعدد كافي است حال هر انسان طالب حقي مي تواند از يكي از اين راهها به نتيجه نهايي برسد. البته بعضي با نقلهاي تاريخي مسلم و اطمينان آور ايمان پيدا مي كنند وبرخي با مطالعه دقيق قرآن وبررسي آيات، به ضميمه وضعيت جهاني بشر وجامعه حجاز در زمان نزول قرآن به اين باور مي رسند كه قرآن كلام خدا ودعوت كننده آن پيامبر خدا خواهد بود.

5-تحدي(مبارزه طلبي)(30)

 در چند جاي قرآن دعوت به مقابله به مثل صورت گرفته است از جمله:

 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(31)( بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابي همانند قرآن بياورند، نمي‏توانند، اگر چه نهايت همفكري و همكاري را به خرج دهند).

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ...(32)( مي‏گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگي است) بگو اگر راست مي‏گوئيد شما هم ده سوره ساختگي همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسي را مي‏توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ...)

 

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:(33)( مي‏گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره‏اي همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مي‏توانيد به ياري طلبيد، اگر راست مي‏گوئيد).                    

 همانطور كه ملاحظه مي‏شود قرآن با صراحت و قاطعيت بي‏نظيري دعوت به مبارزه كرده، صراحت و قاطعيتي كه نشانه زنده حقانيت است.قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كساني را كه در پيوند آن با مبدء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده، بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتي در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح" به غيرت آنها برخورد نمايد"با اين حال با توجه به آنهمه دشمن كه اسلام و پيامبر (ص) داشته ودارد و از همان زمان تابه حال حقد وكينه توزي مي ورزند اگر توان آوردن كلامي همچون قرآن را مي داشتند فرو گذار نمي كردند اين خود نشانه اي براي معجزه بودن قرآن است.

مطلب آخر اينكه براي پيامبر اسلام  معجزات ديگري نيز نقل شده كه برخي از آنها در قرآن نيز آمده مانند سير ملكوتي آن حضرت در شب معراج كه در دو سوره اسراء(34)ونجم(35) بدان اشاره شده است يا شق القمر كه در سوره قمر آمده(36) و برخي در قرآن نيامده، اما به سبب كثرت نقل از ياران و حتي دشمنان آن حضرت جزء حوادث قطعي ومسلم است مانند خروج شبانه آن حضرت از مكه به قصد مدينه كه به سبب تعقيب كفار مكه حضرت ابتداء سه روز در غار ثور توقف فرمودنددر اين واقعه با اينكه دشمن توانسته بود تا پاي غار رد آن حضرت را بگيرد. اما با ناباوري تمام ديدند دهانه غار با تار عنكبوت گرفته شده وكبوتري نيز در لانه خود بر تخمها خوابيده با ديدن اين صحنه يقين كردند كسي مدتها وارد اين غار نشده با اينكه آن حضرت مدتي قبل از انها وارد غار ثور شده بود (37) و دیگر معجزات آن بزرگوار كه به صورت متواتر نقل گردیده است و با مراجعه به كتابهای تاریخی تفصیل آنها روشن می گردد.

 پي نوشت ها:

1. علي هاشمي، پرسمان قرآني نبوت، موسسه بوستان كتاب، چاپ اول، 1385، ص166-167.

2. همان، ص167.

3. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، شركت چاپ ونشر بين الملل، چاپ هفتم 1381،ص220.

4. محمدحسين طباطبايي،المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.1417، ج‏1، ص‏63.

5. یونس (10) آیه 16.

6. طبرسي، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم 1372، ج‏10، ص‏584.

7. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه،تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول 1374، ج‏1، ص‏136.

8. نساء(4) آیه‏82.

9. همان، آیه 58.

10. نحل(16) آیه 90.

11. بقره(2) آیه 194.

12 . حجرات(49) آیه 13.

13 زمر(39) آیه 9.

14. نساء، آیه 95.

15. اعراف(7) آیه 157.

16. نساء، آیه 141.

17. فتح(48) آیه 29.

18. حجرات(49) آیه 10.

19. آل‏عمران(3) آیه 103.

20. اعراف(7) آیه 32.

21. مائده(5) آیه   1

22. حج(22) آیه 78.

23. بقره، آیه 286.

24. همان، آیه 256.

25. نسبت‏هاي ناروایي هم‏چون زنا و شرب خمر به پیامبران الهي و اموري دیگر كه انسان از بیان آن شرم دارد، معرّف حالات پیامبران در تورات و انجیل است. (ر.ك: البیان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دیني).

26. بقره، آیه‏116.

27. همان، آیه 163.

28. انعام (6) آیه‏103.

29. حشر (59) آیه‏24-22.

30. ناصر مكارم شيرازي،تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول، 1374، ج1، ص131-132

31. اسراء(17)آيه(88).

32. هود(11)آيه(13و14).

33. يونس(16)آيه(38) .

34. اسراء(17)آيه(1).

35. نجم(53)آيه(7به بعد).

36. قمر (54)آيه(2).

37. غلام حسن محرمي،جلوه‏هاي اعجاز معصومين (ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،1378 ش‏، ص 15.

لفظ "الله" به چه معناست؟
الله اسم ذات خداوند در زبان عربي پيش از اسلام نيز اين اسم به همين معنا به كار مي رفته است. گفتني است كه به لحاظ ادبي در لفظ جلالة «الله» اقوال متعددي از ...

لفظ "الله" به چه معناست؟

الله اسم ذات خداوند در زبان عربي پيش از اسلام نيز اين اسم به همين معنا به كار مي رفته است.(1) گفتني است كه به لحاظ ادبي در لفظ جلالة «الله» اقوال متعددي از جانب صرفيون وجود دارد كه بنا بر قول مشهور در اصل «اِله» بر وزن فِعال بمعني «مالوه» يعني معبود بوده كه بعدها بدليل كثرت استعمال جهت تخفيف همزه «اله» حذف مي شود «لاه» باقي مي ماند و چون كلمه «اله» نكره بوده جهت تعريف آن الف و لام تعريف به آن داخل مي كنند. پس «الـ لاه» مي شود كه دو لام دارد، اولي لام تعريف و دومي لام كلمه «لاه».

 قانون اين است كه هرگاه الف و لام تعريف قبل از يكي از حروف شمسيه آيد، لام تعريف بر حرف بعدي در تلفظ ادغام مي شود. يعني حرف ما بعد تعريف به صورت مشدده تلفظ مي شود و روي آن تشديد واقع مي شود. ليكن لام تعريف در كتابت به حالت خود باقي مي ماند. مثل «والشّمس ـ الشّجر ـ اللّطيف» در لفظ مباركه «الله» نيز همانند اين كلمات با اينكه لام تعريف خوانده نمي شود و به حرف دوم ادغام شده و حرف دوم تشديد گرفته به صورت مشدد تلفظ مي شود. ليكن لام اول نيز در كتابت به حالت خود ثابت مي ماند.(2)

بر اين اساس كلمه الله از ماده ( ا ل ه) گرفته شده كه به معناي پرستش است، وقتي مي‏گويند (اله الرجل و ياله)، معنايش اين است كه فلاني عبادت و پرستش كرد؛ در عين حال ممكن هم هست ريشه كلمه الله  ماده (و ل ه) باشد، كه بمعناي تحير و سرگرداني است، و كلمه الله به اين معناست كه عقول بشر در شناسايي او حيران است . (3) 

در نتيجه حروف الف و لام و ه در كلمه الله معناي مستقل ندارند .

پی نوشت

1. خرمشاهي  دانشنامه قرآن، نشر دوستان تهران، 1377 ش، ج اول، ص 276.

2. ر،ك: طبرسي، مجمع البيان، نشر وزارت ارشاد اسلامي  1380 ش، با ترجمه  علي كرمي، ج1، ص 63.

3. علامه طبا طبايي . تفسير الميزان، نشر جامعه مدرسين قم 1380 ش . ج‏1، ص 29.

آیا صحیح است گفته شود خداوند حقيقتي است كه وجودش ملموس است؟
در نگاه دقيق اين استعمال نادرست است. زيرا لمس يكي از حواس پنج گانه بشر است كه در ارتباط با امور مادي و اجسام حاصل مي شود و در نتيجه هر آنچه مادي نباشد قابل ...

آیا صحیح است گفته شود خداوند حقيقتي است كه وجودش ملموس است؟

در نگاه دقيق اين استعمال نادرست است. زيرا لمس يكي از حواس پنج گانه بشر است كه در ارتباط با امور مادي و اجسام حاصل مي شود و در نتيجه هر آنچه مادي نباشد قابل لمس حسي نيست و خداوند كه حقيقتي مجرد از ماده و ماديات است به يقين ملموس نخواهد بود.

اليته اگر استعمال اين تعبير به شكل تسامحي و بر اساس تعميم دادن مساله ملموس بودن به درك يقيني و غير قابل انكار باشد مي توان اين تعبير را تسامحا قابل قبول دانست.

آیا خدا همان نیرویی است كه در فیزیك از آن صحبت می كنیم؟
بحث ما از موجودی به نام خدا یا همان واجب الوجود، بحثی فرضی و ذهنی نیست و ما با موجودی افسانه ای سر و كار نداریم تا بتوانیم آن موجود را بر امور مختلف تطبیق بدهیم

آیا خدا همان نیرویی است كه در فیزیك از آن صحبت می كنیم. همانی كه همیشه بوده و هست؟

بحث ما از موجودی به نام خدا یا همان واجب الوجود، بحثی فرضی و ذهنی نیست و ما با موجودی افسانه ای سر و كار نداریم تا بتوانیم آن موجود را بر امور مختلف تطبیق بدهیم، بلكه منظور فلاسفه و علمای ادیان از خدا موجودی معین با شرایط و ویژگی هایی خاص است ،یعنی موجودی كه عقل حضورش را در مجموعه عالم هستی ضروری می بیند و دارای ویژگی هایی است كه تنها با فرض دارا بودن آن ویژگی ها می توان نام خدا یا واجب الوجود را بر او اطلاق نمود .

در غیر این صورت و بدون وجود ویژگی ها و شرایط او دیگر واجب الوجود نخواهد بود، بلكه ممكن الوجود است .حال اگر در ویژگی ها اندكی تامل كنیم ،در می یابیم كه به هیچ وجه چنین شرایطی قابل تطبیق بر ماده یا انرژی نخواهد بود .

در واقع ماده یا انرژی هرچه باشند و هرقدر در مجموعه عالم فرایند تبدیل و تبدل بین آن ها رخ داده و میزان و مقدار آن ها هر چه باشد، باز به دلایل گوناگون وجودی امكانی هستند كه دارای نقص، نیاز، تغییر ، محدودیت، جزء، تركیب و دیگر خصوصیات ممكناتند .

هر ممكنی در هر شكل و شمایلی به دلیل عقل نیازمند علتی است كه وجود او را رقم زده باشد و خود دارای نیازمندی و نقص ومحدودیت و دیگر خواص امكانی نباشد؛ یعنی در حقیقت «واجب» باشد .

 استاد مصباح یزدی در خصوص شبهه خدا بودن ماده و انرژی می فرمایند :

«  اولا : قانون بقا ماده و انرژی به عنوان یك قانون علمی و تجربی , تنها در مورد پدیده های قابل تجزیه , معتبر است و نمی توان بر اساس آن , این مساله فلسفی را حل كرد كه آیا ماده و انرژی, ازلی و ابدی است یا نه؛

دوم : همیشگی بودن و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژی , به معنای بی نیازی از آفریننده نیست , بلكه هر قدر عمر جهان , طولانی تر باشد، نیاز بیش تری به آفریدگار خواهد داشت، زیرا ملاك احتیاج معلول به علت , امكان و وابستگی ذاتی آن است , نه حدوث و محدودیت زمانی آن .

ماده و انرژی علت مادی جهان را تشكیل می دهند , نه علت فاعلی آن را , و خودشان نیز محتاج به علت فاعلی هستند.

سوم : ثابت بودن مقدار ماده و انرژی , مستلزم نفی پیدایش پدیده های جدید و افزایش و كاهش آن ها نیست و پدیده هایی از قبیل روح و حیات و شعور و اراده و... از قبیل ماده و انرژی نیستند تا افزایش و كاهش آن ها منافاتی با قانون بقا ماده و انرژی داشته باشد.» (1)

 

پی نوشت :

1. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید،چاپ و نشر بین الملل ، تهران 1381 ش، ص 108.

از منظر فلسفه اسلامی شناخت ذات خدا ممكن نیست؟
این مطلب در جای خود دیدگاهی صحیح و قابل قبول است و منشا نهی برخی روایات در مورد تفكر در ذات الهی نیز چیزی جز همین مساله نیست؛ البته این نهی اشاره به یك حقیقت ..

آیا این مطلب صحیح است كه از منظر فلسفه اسلامی شناخت ذات خدا ممكن نیست؟

این مطلب در جای خود دیدگاهی صحیح و قابل قبول است و منشا نهی برخی روایات در مورد تفكر در ذات الهی نیز چیزی جز همین مساله نیست؛ البته این نهی اشاره به یك حقیقت روشن عقلی دارد. زیرا از آنجا كه ذات خداوند، حقیقتی نامحدود و غيرمتناهي بوده و از طرفي ديگر موجودات ديگر همگي محدود مي باشند و طبيعي است كه ما مخلوقات در شناخت خداوند نیز محدود بوده و قادر به درك حقيقت ذات و صفات خداوند نباشیم.

 از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود"ِ: إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ لَا يَزِيدُ إِلَّا تَيْهاً..."(1) مبادا در باره خدا انديشه كنيد كه انديشه در خدا جز گمراهي نيفزايد..."

 بنابراين طبيعي است كه حقیقت ذات الهی بر ما مخفی بماند و به علاوه به دلیل عینیت ذات الهی با صفات خداوند درك دقیق و كامل صفات الهی نیز برای ما مقدور نخواهد بود و بسياري از حقائق صفات خداوند مانند كيفيت علم خداوند و...بر ما مخفي بوده و انسان قادر به درك حقيقت آن نباشد.

اما در عین حال باید دانست كه اين امر به معناي تعطيل كردن عقل از هرگونه شناخت حتي اجمالي از خداوند و صفات او نيست. بلكه عقل به ميزان توان خود ،قادر به درك بخشي از آن حقیقت مي باشد؛ در واقع نفس اثبات وجود خداوند از طریق براهین فلسفی ملازم است با اثبات پاره ای صفات خداوند و در واقع ما در اثبات خداوند به عنوان برترین موجود در عالم هستی هرچند نتوانیم دقیقا بفهمیم كه خداوند چیست و دقیقا صفات ذات او چگونه است، اما می توئانیم بفهمیم كه خداوند چگونه نیست و چه صفات و ویژگی هایی را ندارد.

این امر یقینا حقیقتی فراتر از اصل اثبات خداوند است و در نتیجه هركس به اندازه قدرت معرفتی خود می تواند شناختی از خداوند و صفات او داشته باشد و به یقین وجود اصل این صفات كمالیه در مورد خداوند به اثبات می رسد.

پي نوشت :

1. شيخ صدوق، امالي، ترجمه كمره اي، محمد باقر، چ اسلاميه، تهران، 1376 ه ش، ص 417 .

آيا وجود مجرد الهي نيازي به مكان مجرد ندارد؟
در سئوال شما بايد به آن توجه ويژه شده و مفهوم آن به درستي برايتان مشخص شود، مفهوم مكان است. واژه مكان در كاربرد گفتگوهای عرفی معنايی متفاوت از مفهوم عقلی و ...

آيا وجود مجرد الهي نيازي به مكان مجرد ندارد؟

آنچه كه به نظر مي رسد در سئوال شما بايد به آن توجه ويژه شده و مفهوم آن به درستي برايتان مشخص شود، مفهوم مكان است. واژه مكان در كاربرد گفتگوهای عرفی معنايی متفاوت از مفهوم عقلی و فلسفی آن دارد. در عرف عوام معمولاً از مكان معنای محل كه پدیده مادی و جای برای قرار گرفتن اجسام است، تعبير مي شود، مثل محل كتاب، محل دوات و .... چون مكان بدین معنا مورد نظر پرسشگر محترم نیست، باید سراغ مفهوم فلسفی مكان رفت. درباره ماهیت مكان دیدگاههای بسیار مطرح شده كه دو نظریه مهم و قابل ذكر است:

نظریه اول از آن افلاطون است كه مورد قبول و تأكید صدرالمتألهین قرار گرفته، در این نظریه مكان بُعد جوهری مجردی شده است كه مساوی با حجم جهان میباشد. درباره این نظریه جای سخن بسیار است، ولی خلاصه مطلب این است كه مراد از مكان  حجم جهان است.

اما نظریه دیگر از آن ارسطو است كه فارابی و بوعلی آن پذیرفته اند. در این نظریه آمده كه مكان عبارت است از سطح داخلی جسمی كه مماس با سطح خارجی جسم دیگر باشد، مانند سطح داخلی لیوان كه مماس با سطح خارجی آب است كه در آن ریخته شده است.(1)

 مكان پدیده محدود و متناهی است چون بالاخره مكان موجود ممكن و دارای ماهیت است. هر موجود ممكني محدود است چون چیزی كه ماهیت دارد، نمیتواند نامحدود باشد، زیرا ماهیت به معنای حد وجودی شیء است.

 اگر مكان طبق دیدگاه افلاطون و صدرا بُعد جوهری مجرد دانسته شد، مراد از لفظ مجرد معنای اصطلاحی آن نیست كه در مقابل مادی است، بلكه مراد حجم جهان است. (2)

و به فرض مراد از مجرد همان تجرد مقابل ماده باشد، باز مكان نامحدود نیست، چون معلول و دارای ماهیت است. هرچه ماهیت دارد، محدود است.

لذا خداوند كه نا محدود و بي نياز مطلق است نمي تواند داراي مكان باشد. زيرا سبب محدود شدن خداوند و نقصان در وجود كامل و بي نقص او مي گردد، حتي اگر مفهومي مجرد با توجه به آنچه در بالا آمد براي آن فرض كنيم.

 در آخر و براي توضيح بيشتر درباره صفت ممكن الوجود بودن مكان باید گفت:

غیر از  محدودیت مكان كه در محور قبل بیان شد، فناپذیری آن و این كه منشأ انتزاع مكان حجم اجسام است، همه دلیل بر ممكن الوجود بودن آن است، چون موجود به طور كلی یا واجبالوجود است كه تنها حق تعالي چنین وجودی دارد و یا ممكن الوجود است كه همه جهان خلقت این گونه هستند. مكان از عوارض ماده است ،از این رو ممكن الوجود است. پس در نهايت چيزي به نام مكان مجرد وجود ندارد .

 

پینوشتها:

1. مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش فلسفه، اميركبير(بين الملل)، تهران، 1388ه.ش، ج 2 ،ص 135.

2. همان، ج 2، ص 135.

آیا خداوند خودش، خودش را خلق كرده است؟
اين تعبير از اساس نادرست است و خداوند آفريده نشده تا بگوييم آفريدگار او خود اوست؛ اما اگر منظور آن است كه ازلي بودن و آفريده نبودن خداوند به چه معناست بايد گفت:

آیا خداوند خودش، خودش را خلق كرده است؟

اين تعبير از اساس نادرست است و خداوند آفريده نشده تا بگوييم آفريدگار او خود اوست؛ اما اگر منظور آن است كه ازلي بودن و آفريده نبودن خداوند به چه معناست بايد گفت:

انسان در تفكر فلسفي پس از پذيرش اصل وجود و هستي، بالوجدان مي يابد كه همه آنها در اصل وجود، محتاج غير بوده و معلول ديگري مي باشند به عبارتي ديگر، همه آنها موجوداتي بوده كه وجود و عدم آنها مساوي است. لذا زماني نبوده و بعدها با علتي خاص  بوجود آمده اند كه خود آن علت، از علت خاص ديگري به وجود آمده است و نيز آن علت از علتي ديگر و.... در نتيجه عقل به ناچار در اين سلسله به علتي مي رسد كه خود علتي نداشته و معلول غير نمي باشد و آن خداست. لذا در اين سلسله تنها موجودي كه مستقل بوده و در وجود و آثار به ديگري نياز ندارد، همان وجود خداوند است و غير آنها از تمامي ممكنات از جمله نظم مشهود در اين عالم، همگي محتاج ديگري مي باشند.

بنابراين نكته اساسي آن است كه بين خداوند كه پديده و ايجاد شده از جانب غير نبوده با موجودي كه پديده و محتاج غير بوده،اشتباه شده است يعني غير خدا همگي معلول و نياز به آفريننده دارند و حال آنكه وجود خدا ذاتي او بوده و نيازي به آفريننده ندارد نه آنكه خداوند آفريننده دارد و خود آفريننده خود است.

تبيين اين امر را مي توان از دقت در برخي مثال ها به دست آورد؛ اگر كسي سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن ميدهيد: رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟ شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟ پاسخ اين است كه رطوبت آب يا شوري نمك از خود آن است.

هم چنين هنگامي كه سؤال شود :هستي هر موجودي از خدا است، پس هستي خدا از كيست، پاسخ ميدهيم :هستي خدا ذاتي او و از خود او است و از جاي ديگر نيست به اين معنا كه اساساً نيازي به آفريننده ندارد. آن چنانكه نمك براي شوري نيازي به چيزي ندارد يا آب براي رطوبت نيازي به چيزي ندارد.

 پس همان گونه كه برخي از حقايق براي برخي موجودات جنبه ذاتي و بدون انفكاك دارند، وجود نيز براي خداوند اين گونه است. خداوند بوده و وجود داشته است و نيازي به آفريننده ندارد.

براي خواندن فلسفه اسلامي پيش نياز چيست؟
پيش نياز طبيعي فلسفه منطق است . معمولا براي فهم صحيح براهين و استدلالات فلسفي ابتدا منطق به خوبي خوانده مي شود ؛ براي مطالعه منطق و فلسفه چند كتاب معرفي مي شود

براي خواندن فلسفه اسلامي پيش نياز چيست؟ چندين كتاب خوب براي آموزش فلسفه در حد ساده متوسط و خوب معرفي كنيد.

پيش نياز طبيعي فلسفه منطق است . معمولا براي فهم صحيح براهين و استدلالات فلسفي ابتدا منطق به خوبي خوانده مي شود ؛ براي مطالعه منطق و فلسفه چند كتاب معرفي مي شود :

منطق :

1-آشنائی با منطق  ، شهید مرتضی مطهری

2-آموزش منطق  ، استاد غرویان

3-منطق صوری ، محمد خوانساری

فلسفه :

آشنایی با فلسفه  ، شهید مرتضی مطهری

آموزش فلسفه، محمد تقی مصباح

فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبائی و شرح مطهری مجموعه آثار، ج6

فلسفتنا، محمد باقر صدر(عربي )

بدايه الحكمه و نهايه الحكمه، علامه طباطبايي( عربي )

شرح فارسی نهايه الحكمه، محمد تقی مصباح یزدی.

البته ترجمه كتاب هاي اخير هم موجود است .

اهل كتاب مثل مسیحیان بعد از مردنشان حساب و كتابشان چگونه است؟
به حكم عقل، هر فردی چه مسلمان و چه غیر مسلمان، وظیفه دارد به دنبال یافتن حقیقت و پاسخ دادن به سؤالات مهم معرفتی خود و در نهایت، یافتن دین حق در روزگار خود باشد

اهل كتاب مثل مسیحیان بعد از مردنشان حساب و كتابشان چگونه است؟

به حكم عقل، هر فردی چه مسلمان و چه غیر مسلمان، وظیفه دارد به دنبال یافتن حقیقت و پاسخ دادن به سؤالات مهم معرفتی خود و در نهایت، یافتن دین حق در روزگار خود باشد؛ حقیقتی كه عقل هر انسانی در هر زمان و مكانی معمولاً این ضرورت را به نوعی درك می كند. بنابراین، پیروان سایر ادیان الهي یا بی دینان در هر كجای عالم كه متولد شوند هم به طور طبیعی با این سؤالات مواجه می شوند كه آیا خدایی در عالم وجود دارد؟ آیا دین حقی در این زمان وجود دارد ؟ و... . پس همه افراد وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام یا هر دین دیگری كه احتمال حقانیت آن می رود، تحقیق كنند و دستورهاي ادیان را با هم مقایسه كنند و لااقل به مقتضای حكم عقل خود در مورد این امور عمل نمایند.

حال اگر فرض كنیم كه شرایط تحقیق از اسلام برای آن ها فراهم نبوده، یا نتوانستند به منابع واقعی اسلام مراجعه نمایند، یا اصلاً مسئله تحقیق از دین برایشان مطرح نشد، یا پس از تحقیق (بدون هیچ غرض، عناد و انگیزه شخصی) به این نتیجه رسیدند كه دین خودشان درست است و از طرفي، به محتواي دین خود عمل كردند و بر كسي ظلم نكردند، چون حجت و دلیل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمي‏كند و چه بسا به مرتبه ای نایل شوند كه اهل بهشت شوند؛ ولي اگر تحقیق نكردند و با لجاجت، بر دین خود پا فشاري كردند و با این كه احتمال دادند دین اسلام دین حقي باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود كوتاهي كرده، در نتیجه، مورد مواخذه قرار می گیرند. بنابراین، اصل در حق طلبی انسان ها و تسلیم در مقابل آن، یا انكار حقیقت است.

شهید مطهري (ره) در این باره مي‏گوید: «اگر كسي در روایات دقت كند، مي‏یابد كه ائمه (ع) تكیه‏شان بر این مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مي‏آید، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطي باشد كه مي‏بایست تحقیق و جستجو كند، اما افرادي كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر، در شرایطي به سر مي‏برند كه مصداق منكر و یا مقصر به شمار نمي‏روند، آنان در ردیف منكران و مخالفان نیستند.

ائمه اطهار بسیاري از مردم را از این طبقه مي‏دانند. این گونه افراد، داراي استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهي درباره آنان مي‏رود. ایشان در نهایت، از مرحوم علامه طباطبایي نقل مي‏كند: «همان طوري كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغییر محیط باشد، ممكن است این جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب، از حقیقت محروم مانده باشد». (2)

بنابراین، این امكان وجود دارد كه غیر مسلمانان نیز اهل سعادت شوند و این ها گروهی هستند كه به عنوان مستضعفان فكری شناخته می شوند؛ هرچند محاسبه  اعمال آنان، بر پایه عدل خداوندي است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان، همچنین اعتقادات و باورهایشان (اگر صحیح و مطابق با فطرت انساني باشد)، مورد حساب قرار مي‏گیرند.

جهت مطالعه بیش تر در این موضوع، به كتاب «عدل الهی» (بخش اعمال خیر غیر مسلمانان)  اثر استاد شهید مطهری مراجعه نمایید.

پينوشت ‏ها:

1. رعد (13)، آیه 29.

2. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش،  ج 1، ص 320 به بعد.

آیا صحيح است رهبر را با لفظ امام خطاب كنيم؟
امام، واژه‌اي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مي‌نويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا مي‌شود، چه شي‌مورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار ...

امام شناسي؛ما معتقديم امام زمان(عج) وجود دارد، از طرفي هم دوازده امامي هستيم و لفظ امام را براي ايشان بكار مي بريم. آيا صحيح است به رهبر كبير انقلاب؛حضرت آيةالله سيد علي خامنه اي؛را با لفظ امام خطاب كنيم؟ مگر ما تنها يك امام زنده نداريم؟ مگر امام به معصوم نمي گويند؟

امام، واژهاي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مينويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا ميشود، چه شيمورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار و كردارش اقتدا شود يا كتابي باشد يا شيديگري، چه اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».(2) بنابراين معناي لغوي واژه امامت آن است كه مورد تبعيّت و پيروي قرار گيرد؛ يعني رئيس باشد. از آن جهت كه در مفهوم امامت تبعيّت و اقتدا نهفته است، به كسي كه نماز جماعت را برگزار ميكند، امام گويند؛ زيرا مردم در قيام و ركوع و سجده و تشهّد به وي اقتدا كرده و از او تبعيت ميكنند، بنابراين كلمه امام به معناي رهبر و پيشوا است،(3) كه در موارد گوناگون استعمال مي شود- از جمله –به برخي عالمان ديني هم امام اطلاق مي شود. چون پيش قراول آن علم يا رهبر سياسي جامعه هستند، مانند: امام محمد غزالي ... بدينسان اطلاق آن بر غير ائمه(ع) با توجه به همين معنا مانعي ندارد؛ گرچه بديهي است امام به مفهوم خاص كلامي اختصاص به دوازده امام دارد.(4)

ازآنجا كه مقام معظم رهبري عالم ورهبر سياسي جامعه است، واژه امام بر ايشان نيز اطلاق مي گردد.

پينوشتها:

1. لسان العرب، ابن منظور ،ج 12، ص24 ، 1405، ناشر: نشر أدب الحوزة - قم - ايران.

2. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، تحقيق نديم مرعشي، ص 20.

3. سيد مصطفي دشتي، معاريف و معاريف نشر دانش قم 1376ش، ج 2، ص 328.

4. همان، ص390.

صفحه‌ها