یكی از ادله اثبات توحید این است كه اگر دو خدا وجود داشته باشد، جهان آفرینش دچار بی نظمی خواهد شد.حال این سوال پیش می آید كه چرا امكان ندارد كه خدای دیگری باشد كه به دنیای ما كاری نداشته باشد ؟
اولا _ اعتقاد به توحید و یگانگی خدا به خاطر این نیست كه اگر دو خدا باشند ، با یكدیگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث بر سر این است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است یا محال؟ در این باره ادله فراوانی نقل شده است، از جمله دركتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5»، شهید مطهری 5 برهان برای استحاله وجود دو خدا ذكر نموده اند كه یكی از آنها به دو برهان مستقل تقسیم می شود. براهین عبارت است از:
1- برهان رابطه وحدت عالم و یگانگی مبدأ آن،
2- برهان عدم تناهی،
3- برهان صرافت و محوضت وجود،
4- برهان تمانع،
5- برهان فرجه،
6- برهان نبوت. (1)
ثانیا _ پرسش از وقوع هر امری فرع بر امكان عقلی آن است. اگر چیزی عقلا محال بود ، دیگر سؤال از این كه اگر واقع شود ، چه مشكل و محالی لازم می آید ، معنا نخواهد داشت. عقلا این كه 2 + 2 بشود 5 محال است. چیزی كه به خودی خود محال باشد، واقع نخواهد شد و دیگر این سؤال كه اگر واقع شود ، مستلزم چه امر محالی است، زمینه ندارد.
با توجه به این نكته اگر نحوه وجود خدا را ( چنان كه استحاله آن براهین عقلی و فلسفی تبیین می كنند)، تعقل كنیم، پی خواهیم برد كه عقلا تعدد خدا مانند جمع شدن 2 طرف نقیضین محال است. بنا بر این نكته اساسی در مقام، تصور و داشتن ادراك صحیح از خدا و واجب الوجود است. اگر در این زمینه به یك تصور درست از وجود حق نائل شویم ، معلوم می شود تعقل وجود خداوند ملازم با وحدانیت اوست ، به گونه ای كه به هیچ نحوه فرض تعدد در او راه ندارد.
ثالثا_ برداشت از مجموعه آیات و روایات و براهین عقلی در باره وجود خدا این است كه وجودی است اولا، نامتناهی ؛
ثانیا، كمال مطلق و دارای همه كمالات وجودی و واحد است به وحدت حقیقی، نه عددی ؛نیز محض و صرف وجود است. هیچ شریكی در او راه ندارد. در این نحوه وجود عقلا تعدد محال است. هر یك از مفاهیم چهارگانه فوق حد وسط یك برهانی است بر این مدعی كه به صورت فشرده به بعضی اشاره می كنیم.
1_كثرت فرع بر محدودیت است. آن جا كه محدودیت نیست، كثرت و تعدد معقول نیست. واجب الوجود وجود مطلق و بی نهایت است. همان طور كه وجود دو عالم جسمانی غیرمتناهی كه از نظر ابعاد غیر متناهی باشند تصور ندارد، زیرا با نبودن حد و مرزی برای عالم جسمانی هر چه را به عنوان عالم دیگر فرض كنیم، عین همین عالم خواهد بود ، نه عالمی دیگر ، هم چنین اگر وجودی را مطلق و غیرمتناهی تشخیص دادیم كه وجود حق این گونه است. چون هرگونه حد و قید مساوی با مقهوریت است و حال آن كه خدا« هو الله الواحد القهار». (2)
دیگر فرض وجود مطلق دیگر كه در عرض او باشد و بتوان آن را دوم این وجود فرض كرد، امكان ندارد.
همان طور كه با فرض لا یتناهی بودن عالم جسمانی امكان كثرت و نفوذ منتفی است، با فرض وجود مطلق غیر متناهی نیز امكان وجود مطلق دیگری منتفی است. بله وجودات متناهی كه شأن و جلوه ای از خدا و در طول او و معلول هستند، نه در عرض او اشكال ندارد ، زیرا كل عالم جلوه ذات حق است.
2_اگر دو خدا فرض كنیم ، باید بین آن ها تمایز باشد، زیرا با نبود هرگونه تمایز فرض دو بودن منتفی است. حال با دو احتمال مواجهه هستیم:
ا) یكی از آن دو كامل مطلق و دیگری ناقص و فاقد بعضی كمالات است. در این صورت فقط همان كامل مطلق خداست و این احتمال به وحدت می انجامد.
ب) هر یك از دو خدای مفروض دارای كمالی باشد كه دیگری فاقد آن است. در این صورت هیچ یك خدا نیستند. چون هر یك ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد.
دوم: مستلزم تركیب هر دو از وجدان كمال و فقدان كمال است اما در خدا تركیب راه ندارد.
اگر بگوید احتمال سومی هم هست كه هر یك دارای تمام كمالات باشد می گوییم :دیگر دوئیت معنا ندارد ، چون تمایزی در بین نیست. (3)
با توجه به این نكته ها به روشنی به دست می آید كه فرض دو خدا و دو قایم به ذات محال است. فرض خدایی كه به ما و عالم ما كاری نداشته باشد، فرض وجود بی خاصیت و عبث و بی فیض است ، در حالی كه خدا فیاض و واجب الوجود مطلق و وجودش واجب و عدمش محال است.
پی نوشت ها:
1. مطهری، مجموعه آثار، ج 6 ، نشر صدرا ، 1377 ش، ص154.
2. زمر (39) آیه 4.
3. صادقی، نتایج كلامی حكمت صدرایی ، نشر بوستان كتاب، قم، 1389 ش، ص80.