وقتي مطلق وجود براي واجب الوجود بالذات ثابت مي شود، چگونه شما مي فرماييد كه هر آنچه كمال است، براي او نيز قابل اثبات است؟ با توجه به این كه مطلق وجود، مادّيات را نيز در بر مي گيرد
1- آنچه كه در اثبات واجب الوجود ٰ ثابت مي شود <وجود مطلق> است نه <مطلق وجود> و روشن است كه اين دو مفهوم با هم متفاوت مي باشند.
وجود مطلق در مقابل وجود مقيد كه از آن به صرف الوجود نيز تعبير مي شود به وجودي اطلاق مي شود كه هيچ گونه محدوديت و مرزي را در داشتن كمالات وجودي برنتابد برخلاف وجود مقيد.(1)
بنابراين واجب الوجود كه واجب من جميع الحيثيات است وجودي است مطلق يعني نسبت به هر كمال وجودي كه قابل فرض براي وجود باشد حالت وجوبي دارد.
مطلق وجود به معني كل الوجود است كه اشاره به مجموعه تمام موجودات دارد اعم از واجب الوجود و ممكن الوجود. و واضح است كه مراد از دارا بودن واجب الوجود تمام كمالات وجودي را اين معني نيست كه واجب الوجود تمام موجودات را در درون خودش جمع كرده است و مانند يك وجود عظيم كه اجزايش را تمام موجودات امكاني تشكيل مي دهند ٰ مي باشد كه اين مخالف با توحيد ذاتي واجب الوجود مي باشد.
2- مراد از اينكه واجب الوجود تمام كمالات وجودي را دارا است اين مي باشد، هر چه مخلوقات و ممكنات از كمالات وجود دارند ٰ واجب الوجود آن را به نحو اعلي و اتم دارا مي باشد.
اين اشكال در قاعده <معطي شيء فاقد آن نمي باشد > نيز براي برخي پيش مي آيد كه طبق اين قاعده بايد خداي متعال كه خالق تمام موجودات و كمالات آنها مي باشد بايد همان موجود و كمالات آنها را هم داشته باشد بنابراين خدا بايد جسميت و ماديت اجسام و ماديات را داشته باشد. در پاسخ اين اشتباه و اشكال توجه به اين بيان از شهيد مطهري و علامه طباطبائي رحمهما الله خالي از فايده نخواهد بود.
< اينكه «معطي شي ء فاقد شي ء نمي تواند باشد.» براي بعضي مايه ي اشتباه مي شود. فكر مي كنند كه مقصود اين است كه هر علتي به هر معلولي هر چيزي مي دهد بايد خودش همان را داشته باشد. آيا خدا كه جسم را خلق كرده، خودش بايد داراي جسميت باشد؟ ! مقصود اين نيست؛ مقصود اين است كه معطي يك كمال فاقد آن كمال نيست، بلكه واجد آن كمال در مرتبه ي اعلي است؛ يعني آن كمالي را كه در مرتبه ي پايين تر مي دهد خودش آن را در مرتبه ي بالاتر دارد.>(2)
علامه طباطبايي در جواب ده سوال يكي از شاگردانشان رساله اي منتشر نشده دارند كه يكي از سوالات در باره همين قاعده است علامه در جواب مي فرمايند:
قاعدهي«فاقد شيء معطي شيء نمي شود»،قاعده اي است فلسفي و استثنا ناپذير و طبق اين قاعده، هر علتي بايد واجد همان معلول باشد كه ايجادش نموده است و چنان كه در مبحث جعل، مقرّر شده، اثري كه علّت در معلول مي گذارد، در وجود است فقط، ماهيّت معلول، ارتباطي با علّت ندارد، بنابراين، علّت، كمالي را كه به معلول مي دهد، كمال وجودي است. و امّا ماهيّت، نه علّت، واجد آن است و نه اثر علّت، مرتبط به آن است.
خداوند (عَزَ اسمُهُ) آنچه به جسم مي دهد، وجود و كمالات وجودي آن است و امّا مفهوم جسم، ماهيّت است و خداوند نه ماهيّت دارد و نه ماهيّت ساز است.
از اين تعبيرات كاملا واضح است كه در اين قاعده بايست به دنبال كمالات وجودي گشت و نواقص و عوارض ماهيت در اين قاعده نمي گنجد و اين قاعده ناقص را در بر نمي گيرد.
پي نوشت:
1. ر.ك : حاج ملا هادي سبزواري، شرح منظومه تهران نشر ناب،1413ه.ق، ج 2، ص 171.
2. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، قم، صدرا ، بيتا، ج 11 ، ص 609.