مشاوره

با سلام و خسته نباشيد خدمت شما . مي خواستم درباره ازدواج از شما سوال بكنم. من خواستگاري دارم كه يكي از اقوام نزديكم است و ايشان پسري هستند كه از تمامي جهات موردپسند من و خانواده ام هستند ولي پدر اين پسر كه الان هم 4 سال است فوت شده اند فردي بوده است كه به كار سحر و جادو مي پرداخته است و با همين سحر و جادو كردنش باعث جدايي و طلاق بين افرادي از اقواممان شده كه ازدواج كرده اند يعني منظورم اين است كه موجب بدبختي اين افراد شده است و علاوه بر اين حلال و حرام را زياد رعايت نمي كرده است . حالا من نمي دانم با توجه به اين كه خود پسر جوان باايمان ، با اخلاق ،مودب ،داراي تحصيلات عالي و شغل مناسب است و مال او حلال است با او ازدواج كنم يا نه ؟ آيا كار هاي پدر او در آينده و نسل ما اثر مي گذارد ؟ خواهشمند است سوال و جواب من در سايت وارد نگردد .

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
هر چند در خصوص نسبت هايي كه به افراد گوناگون داده مي شود، نمي توان به درستي قضاوت كرد، اما بر فرض صحت آنچه در خصوص پدر اين جوان بيان كرديد، در صورتي كه
جوان درگير اين مسائل نبوده و اموال خود را نيز از درآمدهاي پدرش پاك نموده و رابطه اي با اين گونه امور ندارد و اهل ايمان و اخلاق است ، نبايد به اعمال ديگر افراد توجهي بكنيد.
البته چه بسا خلق و خو و رفتارهاي هر فردي در نسل و فرزندان او تاثير مستقيم يا غير مستقيمي داشته باشد، اما اين امر در مورد همه اشخاص ديگر هم صادق است. در خصوص بهترين افراد هم اطلاع كافي نداريد كه در بين اجداد و پدران آنان فرد فاسد و ظالمي وجود نداشته و... اثر اعمال بد آن ها به نوعي در فرزندان و نسل شان جاري نمي شود .
هر چند خانواده و والدين يك فرد بسيار مهم و مورد توجهند اما مهم ترين معيار و مبنا خود فرد و زندگي اوست . اينكه جوان اهل تقوا و ديانت بوده و در عين حال به نادرستي و زشتي اعمال پدرش واقف باشد و در صدد حل برخي مشكلات به وجود آمده در اين مسير مانند جلب رضايت افراد مظلوم و مانند آن باشد.

باعرض سلام وخسته نباشید و باتشکرازاینکه به طورمفصل به سوال قبلی من پاسخ دادید راستش تا حالا ازطریق اینترنت به چندمرکز مراجعه کردم اما جوابی ایمیل نشد.شمالطف کردید ومفصل جواب دادید اما متاسفانه من اکثراین راههاروامتحان کردم قبل از ازدواج کتابهای زیادی راجع به روانشناسی روابط زن و شوهر و روابط روحی مطالعه کردم و بعد از ازدواج و بابه وجود اومدن این مشکل که بوسیله ی همسرم ارضانمیشم بازم به کتابها و مقالات زیادی دراین مورد رو اوردم و اگه اغراق نباشه تمام راههایی که گفتید رو به کاربردم گاهی به طور مستقیم و گاهی غیر مستقیم بهش گفتم توی این یک سال رابطه من فقط 3 بار ارضاشدم و حتی اینو بهش گفتم و بهش گفتم که باانجام چه کارهایی این چندبارارضاشدم اما باز به رابطه ی بعدی که میرسیم مثل قبله قبل از نزدیکی کمی ملاعبه هست ولی فقط چند دقیقه ی کوتاه اونم باعجله و من اصلا لذت نمیبرم چون حس خوبی ندارم و میدونم تا بخوام ازاینکارلذت ببرم اون نزدیکی رو شروع میکنه پس بدون اینکه من حسی داشته باشم شروع میشه راستش من حتی موقع نوشتن این موضوع برای شما هم خجالت زده و شرمنده ام و گاهی اوقات هم که میخوام برای همسرم توضیح بدم باسختی زیاد همراهه واسم اگه ترس از گناهه خودارضایی و نیازواقعیه جسمم نبود هیچوقت این مساله رو مطرح نمیکردم متاسفانه همسرم اصلا به مطالعه علاقه نداره خیلی بهش اصرار کردم امافایده ای نداره من به گفته ی خودش تمام نیازهای اونو تمام و کمال برطرف میکنم چون زیاد مطالعه کردم و تمام سعیمو برای راضی بودنش در رابطه داشتم حالا نمیدونم دیگه از چه راهی وارد بشم تا منم به خواستم برسم وازراه شرعی به لذت جنسی که خداحق بندگانش قرار داده برسم شرمنده ام اگه وقت شریفتون رو گرفتم و صحبتهام طولانی شد.باتشکرفراوان

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خواندن و مطالعه كتاب ممكن است در اين زمينه مناسب باشد، اما مسألة اصلي عمل كردن به آن هاست. البته دقيقاً نمي‌دانم كه مشكل شما به طور خاص بي تجربگي همسرتان است يا عدم سرمايه‌گذاري مناسب براي شما يا مشكل زودانزالي يا تمام اين موارد. گفتن اين نكته كه شوهرم من را نمي‌تواند ارضا كند يا ارضا نمي شوم كافي نيست. اراية برخي جزييات نيز ضروري است. توجه كنيد كه با يك مشكل خاص روبرو هستيد كه احتمالاً با مشكلات افراد ديگر در اين زمينه متفاوت است. به همين دليل هميشه تأكيد داريم كه درمان يك امر شخصي است و كلي‌گويي ر اين زمينه نمي‌تواند مشكلي را برطرف نمايد.
نكتة ديگر مربوط به مطالعه كتاب هايي است كه مي گوييد خوانده ايد. باز هم در اين جا مناسب مي‌دانم كه بگويم خواندن يك كتاب (كه برخي مسايل آن هيچ گونه ارتباطي به مشكل خاص ما ندارد و تنها چند صفحه آن دقيقاً مربوط به مشكل ما است) كافي نيست، ضمن آنكه نمي‌دانيم كتاب معتبر هست يا نه!
همچنين هيچ گاه تضمين كافي براي آن كه بتوانيم مشكل واقعي خودمان را تشخيص دهيم و علل بروز را بيابيم، نخواهد بود . در اين زمينه بايد با يك متخصص روانشناس و سكسولوژيست ادامه دهيد چون به تنهايي قادر به حلَ اين مسأله نيستيد. افراد عادي معمولاً عوارض و نشانه‌هاي يك اختلال را مي‌بينند . اين در حالي است كه هميشه يك متخصص به دنبال آسيب‌شناسي واقعي مي باشد كه اغلب از دسترس افراد عادي دور است و آن ها قادر به تشخيص نخواهند بود.
اگر مشكل شما در يك زمينه ساده و ابتدايي مطرح باشد، نيازي به توصية كتابخواني به همسرتان را نبايد چندان مهم تلقي كنيد. در اين قبيل موارد كافي است به هم‌عملي در رابطه جنسي توجه داشته باشيد. برقراري رابطة جنسي يك فعاليت مشترك است.در حين عمل جنسي مي‌توانيد او را هدايت نماييد. هدايت و راهنمايي مي تواند كلامي يا غيركلامي باشد. در راهنمايي كلامي بايد تمركز همسرتان را بر بخشي از اندام تان كه براي تان خوشايند است تقويت نماييد . از اين طريق رفتار جنسي او را كنترل نماييد. در روش هاي غير كلامي از طريق شدت بخشيدن به برخي اعمال مانند تنفس و شدت دادن به حركات بدني يا صداها مي توانيد به او برسانيد كه بايد بر اين منطقه تمركز يابد.
براي دريافت برخي توضيحات بيش تر با شماره تماس 09640 همين مركز تماس گرفته ، ضمن ارايه برخي توضيحات دقيق‌تر، از طريق مشاورين بخش تلفني اين مركز راهنمايي لازم را دريافت نماييد.

باسلام وعرض ادب اينجانب فرزند خانواده اي ناهنجار هستم كه به دليل اختلافات والدين آسايش ازمن وخواهروبرادرانم صلب شده.وجهه اجتماعي خانواده ما به شدت لكه دار است وبه همين دليل برادر26ساله ام مجبوربه وصلت باخانواده اي بي بندوبار شد .خواستگاران خواهرم كه 29سال دارد همه در مرحله تحقيقات منصرف ميشوند.يك سال پيش يكي ازهمكلاسي هايم ازمن خواستگاري كرد ووقتي علت انتخاب را جويا شدم پاسخ داد:شما سربه زير ،باحجاب وسنگين هستيد .من در موردخانواده ام با اوصحبت كردم{ ودر موردناشنوايي يكي ازگوشهايم كه بر اثرضرب وشتم شديدپدرم توسط شلنگي شلاق مانند ايجادشد} چراكه نمي خواستم در آينده محكوم به طلاق شوم.اما او پاسخ داد :مگر من ميخواهم با خانواده شما زندگي كنم ياباگوش شما ازدواج كنم.باتوجه به اينكه وي 4 سال است كه قصدخواستگاري از بنده راداشته وپسري سالم ومومن است وهمه شرايط من ازجمله كار وادامه تحصيلم را پذيرفته، من به طور غير مستقيم به وي پاسخ مثبت دادم.وعرض كردم كه سال 93 درصورت موافقت خانواده ها باز دراين مورد صحبت خواهيم كردوتا آن زمان ارتباطي با هم نداشته باشيم ،وي نيز پذيرفت.اما مشكل اينجاست گه او از من كه 25 سال دارم 1.5سال كوچكتر است .واصرار دارد مهريه 14 تا باشد البته مهريه هيج اهميتي براي بنده نداردو من به يك شاخه گل اكتفا ميكنم اما چون اصراردارد به شك افتاده ام.من در طول 3ماهي كه با وي همكلاسي بودم(انتقالي گرفت واز دانشگاه ما رفت)نسبت به بقيه همكلاسيها براي ايشان احترام خاصي قايل بودم اما به عنوان يك هموطن هم دين وبه خاطر رفتار وپوشش آقاوارانه اش.حالا هم همان احساس را به ايشان دارم اما شديدتر،وخبري از عشق واين حرفهانيست ،فقط دعا ميكنم اگردختري هست كه بيشتر از من ميتواند وي را خوشبخت كند سر راهش قرار گيرد.اما چون تابحال هيچكس تااين حدمشتاق ازدواج بامن نبوده نمي خواهم او را از دست بدهم .اين در حالي است كه بيماري گوش من عود كرده وگوش راستم هم در حال ناشنوا شدن است .ازطرفي من تحمل صبركردن تا ازدواج خواهرم را ندارم ونميتوانم در خانه اي كه شبهايش به دليل بي حيايي آشكارانه پدر ومادرم برايم جهنم است بيشتر از اين سكوت كنم .حتي با مادرم صحبت كردم كه اتاق خواب است كه مخصوص خواب است نه اتاق حال كه محل رفت و آمد ما براي سرويس بهداشتي و وضوي نماز صبح است .اما به من بدوبيراه گفت وخودش رابي اطلاع از آنجه ميگويم جلوه داد.در حال حاضربه شهرستان منزل مادر بزرگم(مادر مادر كه از بودنم ناراضيست ومدام به رو مي اورد) پناه آورده ام اماتاكي .مهر بايد برگردم قم خوابگاه (خدا را شكر).يكسال ديگر درس من در دانشگاه قم تمام ميشود وبايد برگردم تهران وبه آن مهدگناه.شايان ذكر است پدرم بيكار است وهميشه در منزل ومشغول غرولند.خرج زندگيمان ازپول فروش خانه امان كه در بانك است ميگذرد.پدرم از جواني اش بيكار بوده وددرامدش از معامله ووصول چك بستانكاران از بدهكارانشان وبطور كلي دلالي وشرخري است.وبهيچ عنوان به فكر آينده من ،خواهرم ،برادر10 ساله ام ،برادر 26 ساله ام كه در آستانه طلاق است وحتي خودش نيست.بارها تصميم به خودكشي گرفته ام اما چون به وجود خدا يقين دارم نفس ميكشم.كمكم كنيد فقط خواهشا از صبر وقسمت وخواست خدا ودلخوشي هاي سطحي ننويسيد من دنبال يك راه اصولي و كاربردي هستم .و مشتاق ملاقات حضوري .باسپاس و احترام

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در حال حاضر تمرکز شما بر مسائل متعدد و متشتت بسيار آسيب‌زا به نظر مي‌رسد . بهتر است به جاي تمرکز بر روي رفتار نابهنجار پدر و مادر يا تجرد خواهر و يا طلاق احتمالي برادر يا ... صرفاً بر مشکل خود تمرکز نماييد.
اصلاح رفتار والدين به طور کامل منتفي است . بهتر است کوچکترين هزينه ذهني يا وقتي در مورد آن ننماييد.
مشکل در شرف طلاق بودن برادرتان نيز به طور کامل بايد از صحنه ذهن شما محو گردد، چرا که اين امر نيز مانند بسياري از امور ديگر از حيطه اختيار شما خارج است حتي دلسوزي دراين زمينه نبايد رنگ و بوي افراط به خود گيرد.
مشکل تجرد ناخواسته خواهربزرگ تر نيز به هيچ وجه نبايد مانعي بر سر راه ازدواج بهنگام شما گردد. از نقطه نظر عقل و شرع هر گونه تأخير انداختن آسيب زا در اين امر به بهانه ناراحتي و سرافکندگي احتمالي خواهر بزرگ تر جايز نيست . نبايد با احساس مسئوليت افراطي راه بر ازدواج بهنگام خود ببنديد.
اگر يک نفر هم از خانواده شما نجات يابد، بهتر است که همگي به پاي يکديگر بسوزيد.
اين احتمال وجود دارد که خواهر شما تا سال 93 نيز ازدواج نکند .تأخير انداختن طولاني بسيار نابخردانه به نظر مي رسد. 4 سال انتظار براي يک ازدواج کاملا ً معمولي جز در داستان‌هاي هزار و يک شب متصور نيست. مضافاً بر اين که هيچ تعهد و ضمانت عقلي و قانوني بر تداوم انگيزه اين پسر براي ازدواج با شما وجود ندارد. اگر اين پسر واجد ملاک‌هاي انتخاب همسر است ،حواله دادن وي به 4 و 5 سال ديگر امري بسيار غير دورانديشانه به نظر مي رسد.
بسياري از دختران و پسران که در شرايطي مشابه شما به سر مي برند ،براي حل مشکلات ديگر اعضاي خانواده فقط به دلسوزي و غصه خوردن اکتفا نمي کنند. بلکه با نجات خود در درجه اول راه را براي نجات ديگران فراهم مي‌آورند. مسلماً شما در مقام يک دختر ازدواج کرده و صاحب زندگي بهتر مي‌تواند به شوهر يابي خواهر بزرگ تان از طريق گوناگون کمک کنيد. ازدواج موفق و بهنگام شما ذهنيت خواستگاران احتمالي خواهر بزرگ تان را تا حد زيادي پاکسازي مي نمايد . به جدا سازي ذهني موقعيت خواهر بزرگ تر از موقعيت نابسامان خانواده کمک مي‌کند.
از يک نظر اگر به عقب انداختن زمان ازدواج منجر به انصراف اين پسر از ازدواج گردد، کار شما چيزي جز کفران نعمت الهي محسوب نمي ‌گردد.
مي‌توانيد با اجازه از خواهر بزرگ تر به او قول دهيد که پس از تأهل يک آن از حل مشکل او غفلت نخواهيد کرد . با دلگرمي دادن به ايشان سعي در کسب رضايت قلبي ايشان نماييد. به احتمال زياد ناشنوايي احتمالي شما ناشنوايي صد در صدي نيست . با يکسري اقدامات درماني و تجهيزات شنوايي ميزان شنوايي شما به حد مطلوبي خواهد رسيد.
بار ديگر تاکيد مي‌نمايم از هرگونه تمرکز بر اموري که به نحوي از حيطه اختيار شما خارج است، به طور کامل به درآييد . به جاي دلسوزي بي‌ثمر به ارتقاي سطح تاثير گذاري خود بپردازيد. يک دختر زمين خورده هيچ گاه نمي‌تواند دستگير ديگران گردد. بهتر است با دست به دست دادن با اين خواستگار يا هر خواستگار مناسب ديگر زمينه دستگيري موثر خود را فراهم آوريد.
مراکز مشاوره حضوري در قم فراوان است. مي‌توانيد به مرکز مشاوره موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، مرکز مشاوره عارف، مرکز مشاوره صدوق و ...مراجعه نماييد. شماره تماس هر کدام از اين مراکز از طريق 118 قابل پي جويي مي باشد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

بسم الله الرحمن الرحیم باسلام خدمت شما و همکاران عزیزتان. من پسر 20 ساله هستم که تخصیلات حوزوی دارم و پایه 2 هستم. من مشکلم فشار شهوت جنسی هست که در من وجود دارد. وهرچه تلاش کردم کنترل کنم نشد و حتی به گناه هم دچار می شوم . ولی از گناه کردن بدم آمده است چون ارضایم نمیکند. به همین دلیل با پدر و مادرم صحبت کردم تا برایم زن بگیرن. و آنها هم قبول کردند .اما به اجبار چون برایم واجب بود. ولی انها می گویند ما میرویم خاستگاری ولی آخه چه کسی به طلبه پایه 2 دختر میده؟ و من هم از این حرفشان ترسیدم آخه کم بی راه نمیگن. وبه خاطر همین کمی برای ازدواج سست شده ام.چون یه طلبه پایه 2 بدون پول و کار حسابی هستم.ومانده ام چه کار کنم آیا به گناه کردنم ادامه بدهم یا ازدواج کنم.چون راه دیگری به غیر از این ندارم.چون پدرم گفته فکر صیغه به سرت نزنه.حال به نظر شما من چه کار کنم؟از شما مشورت می خواهم لطف کنید هرچه سریعتر جواب دهید.با تشکر خداخافظ.

با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
اينكه فقط دو راه براي خود پيش بيني كرده و هيچ راه سومي تصور نمي كنيد، صحيح به نظر نمي رسد. پسر 20 ساله مانند هر پسر 20 ساله ديگر مي‌توانيد بدون ازدواج نيز به ترک گناه( خودارضايي يا هر چيز) بپردازيد. در اين زمينه هيچ تفاوتي با ديگر پسران نداريد . اگر بخواهيد ،مي توانيد راه سوم ،يعني خويشتنداري همه جانبه را انتخاب نماييد. در شرايط کنوني صحبت روي نبودن راه سوم نيست، بلکه صحبت روي نخواستن است. بهتر از هر پسر ديگري (با توجه به پشتوانه مذهبي و طلبگي)مي‌توانيد.
البته مطمئناً انجام اين راه با مشكلات و سختي هاي بسيار همراه است .اگر غير از اين بود، جهاد اكبر نام نمي گرفت.
اين گونه نيست که هر پسري صرف عدم توانمندي بر ازدواج، خود را به گناهان ريز و درشت جنسي بيالايد . تجرد را بهانه‌اي براي ارتکاب به امور گناه آلود قرار دهد.
اگر اصرار بر ازدواج داريد، بايد به مقدمات واجب و ضروري آن تن دهيد، از جمله اين که به جاي توقف بي جا در کسوت طلبگي ،به کار در خورد و شايسته روي آوريد. طلبگي با گناه آلودگي سازگاري ندارد و بايد يکي از اين دو را برگزينيد .
اگر در خود نمي‌بينيد که خود را وقف کار درآمد زا نماييد ،بهتر است به هر زحمتي خويشتنداري همه جانبه را جايگزين آن سازيد.
خلاصه دو راه بيش تر نداريد:
يا خويشتنداري همه جانبه يا تلاش همه جانبه. البته راه سومي هم وجود دارد ،ولي به اصطلاح آمد يا نيامد دارد و آن اين که: فارغ از پيش گويي‌هاي منفي به خواستگاري دختران هم شان خود برويد . با انجام خواستگاري و طولاني كردن مدت نامزدي، به فراهم ‌آوردن شرايط بهتر اقدام كنيد. هر چند اصرار و تداوم بخشي به اين راه زياد هم قابل توصيه نمي‌باشد. احتمالاً راه‌هاي ديگري هم وجود دارد که همگي در يک هدف مشترکند و آن که طلبه پايه دومي نبايد به راحتي زير بار گناه سنگين برود.

بعدازابتلا وترک این گناه(استمنا) هر گاه به ازدواج یابه خواستگاری قصدپاسخگویی دارم با یادآوری آنچه مرتکب شده ام وتاثیر آن درزندگی آینده ازازدواج منصرف می شوم به طوری که نمی توانم راضی شوم به خاطر ارتکاب چنین عملی باکسی ازدواج کنم آیامن باتوجه به کاری که مرتکب شده ام وخیانتی که به امانت انجام داده ام اصلا جایزبه ازدواج هستم؟وبعدآیا باید این مسئله را با خواستگارمطرح کنم؟

پرسش: ازدواج پس ازاستمنا شرح : بعدازابتلا وترک اين گناه(استمنا) هر گاه به ازدواج يا به خواستگاري قصد پاسخگويي دارم، با يادآوري آنچه مرتکب شده ام وتاثير آن درزندگي آينده ازازدواج منصرف مي شوم، به طوري که نمي توانم راضي شوم به خاطر ارتکاب چنين عملي باکسي ازدواج کنم .آيامن باتوجه به کاري که مرتکب شده ام وخيانتي که به امانت انجام داده ام ،اصلا جايز به ازدواج هستم؟بعدآيا بايد اين مسئله را با خواستگارمطرح کنم؟

پاسخ: خواهر گرامي با تشكر از تماس تان با اين مركز.
نامه شما حاكي از درون و فطرت پاك شماست . فطرت پاك در اثر گناهي كه انجام داده ايد، حالت نگراني و اضطراب در مسئله ازدواج در وجود شما پديدآورده است. ولي اضطراب و احساس گناه بيش از حد شما، نوعي وسوسه شيطاني است كه شما را از لطف و رحمت بي انتهاي خدا دور مي سازد. رحمت گسترده اي كه حتي خود شيطان در روز قيامت، در آن طمع مي كند. رحمت عظيم خدا كه بدترين گناهكاران هم با رفتن به در خانه رحمت او نا اميد برنگشته اند.
حالات شما نه تنها موجب خجلت نيست، بلكه حالاتي است كه هر كسي آرزوي داشتن آن را دارد.
اگر قرار باشد آن هايي كه گناه كرده اند، شايسته و مجاز به ازدواج نباشند، خيلي از انسان ها نبايد ازدواج بكنند، چرا كه انسان جايز الخطاست و خداوند هم دقيقا به همين خاطر در توبه را باز گذاشته ،در قرآن در آيات مختلف انسان هاي گناهكار را دعوت به توبه و پذيرش توبه مي كند.
چه كسي است غير معصوم است كه در عمر خود دچار گناه نشده باشد؟! شما مرتكب يك گناه تكراري شده ايد، اما افرادي كه صدها گناه كرده اند، باز تواستتند با‌ آب توبه خود را پاك سازند.
رد كردن خواستگار يا انصراف از ازدواج به بهانه گناه گذشته كه با‌ آب توبه نيز پاك شده ، گناه ديگري است. گناه ناشكري از نعمت الهي و گناه سوء ظن به رحمت خدا و گناه يأس و نااميدي از خدا و... پس هر چه زدوتر از اين گناهان توبه نما و با توبه خود را محبوب خدا ساز.
بنابراين جاي هيچ نگراني نيست . همين كه از كرده خود پشيمان هستيد ، حالت بسيار خوبي است. مي توانيد با آرامش كامل و بدون هيچ نگراني و اضطرابي به خواستگاران خود با در نظر گرفتن معيارها و ملاك هاي درست انتخاب همسر. جواب مثبت دهيد
موفق باشيد.

به نام خدا سلام خسته نباشيد لطفا راهنمايي كنيد چطوري بايد اخلاق خوب داشت من آدمي كمي مغرور و كمي عصباني ام و 16 سال سن دارم ممنون

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
با توجه به اينكه در دوره نوجواني هستيد، تا حدي اين حالات به ويژگي هايي طبيعي شما بازگشت مي كند كه به مرور زمان مي تواند قابل رفع باشد. برخي از علت ها مربوط به حالت اضطراب است كه در شما وجود دارد. جاي اميدواري و خوشوقتي است كه درد و اثر بيماري خود را ديده و شناخته ايد . الآن در جستجوي درمان آن هستيد . در حالي که بسياري افراد اصولاً به فكر درمان يا شناخت درد خود نيستند.
پرسش شما را در دو قسمت پاسخ داده ايم.
ا- اخلاق خوب :
خلق و خوي آدمي ريشه در طبيعت و سرشت انسان دارد . انسان هاي خوش اخلاق دو دسته اند :
يک دسته خلق نيکو را از راه ژن و وراثت به دست آورده اند .
دسته ديگر با زحمت و تلاش خويش از راه رياضت ، خود کنترلي ، تمرين و ممارست آن را کسب کرده اند.
کسي که اخلاق نيکو را با زحمت و تلاش خويش به دست آورده، نزد خدا از ارزش و فضيلت بيش تري برخوردار است .از عواملي که خُلق و خوي انسان را زشت مي کند ، سبب مي شود که زندگي شيرين نداشته باشد، از عقل و انديشه ، علم و دانش ، محبوبيت و خوش نامي ، حيات و عمر ، رزق وروزي ، رفاه و آرامش و آسايش او کاسته شود « غرور و عصبانيت » است .
ب‌-غرور و خود پسندي :
ريشه غرور ، تکبر و خود خواهي، ناآگاهي از توانايي ها و استعداد هاي خويش و عدم شناخت و آگاهي لازم از قدرت خداوند است؛ زيرا اگر انسان از اين حقيقت آگاهي داشته باشد که اساس و خمير مايه آفرينش او از مادّه اي پست و کم ارزش بوده، يك موجود ضعيفي است كه از خود چيزي ندارد « خلق الانسان ضعيفاً » (1) هرگز آلوده به غرور و خود خواهي که ريشه بسياري از صفت هاي زشت و گناهان است، نمي شود.
از طرف ديگر اگر براي انسان عظمت پروردگار عالم و اين كه هر چه هست، از اوست، روشن شود، ديگر جايي براي غرور و عجب باقي نمي‏ماند؛ چون مي‏فهمد كه اگر مال و ثروتي دارد ،از اوست ،همان طوري که داده است ،مي تواند بگيرد ، اگر علمي و دانشي دارد، از اوست. ابزار درك و فهم آن را خدا داده است. اگر قدرتي دارد، از اوست. اگر عبادت و نيايشي مي‏كند، آن هم به توفيق اوست.
اگر بداند كه خداوند با اندك، اشاره‏اي مي‏تواند همه اين سرمايه‏ها و قدرت‏ها را از انسان سلب كند، هميشه خود را نيازمند و بدهكار خدا مي‏بيند . عجب و غرور و تکبر را از وجود خويش دور مي‏كند. البته رسيدن به اين مرحله از معرفت، كار ساده‏اي نيست. مجاهده با نفس لازم دارد. دقت در آيات قرآن، روايات و تاريخ اسلام و و دانستن سرنوشت افراد مغرور و خود خواه كمك خوبي براي شناخت راه درست و مبارزه با اين صفت رذيله است.
را ه هاي درمان :
براي درمان غرور و عصبانيت اولا- بايد عواملي که باعث پيدايش غرور، هم چنين عصبانيت مي شود ، شناسايي گردد ، زيرا تا عوامل و ريشه هاي پيدايش بيماري شناسايي نشود ، چگونه مي توان براي درمان و ريشه کن کردن آن اقدام نمود ؟ پس گام نخست در ريشه کني و آسيب زدايي ، ريشه شناسي و آسيب شناسي است .
دوم - از آثار و عوارض تخريبي آن آفت و بيماري آگاهي و اطلاعات لازم داشته باشد . بداند که اگر به آسيب زدايي و درمان بيماري خود اقدام نکند ،چه سرنوشت و عواقبي خواهد داشت . در اين صورت ترس و دلهره از عواقب و سرنوشت شوم ، باعث ترغيب و تحريک فرد جهت اقدام براي جلوگيري از گسترش آسيب و درمان بيماري مي شود .
سوم- شناخت آثار و فوايد مادي و معنوي ، آگاهي از ميوه هاي ناب و شيرين دنيايي و آخرتي خوش اخلاقي و اعتدال و ميانه روي ، انسان را به وجد وشوق آورد . عشق و علاقه به آن همه نعمت ها انسان را آرام نمي گذارد، بلکه او را به تحرک و اقدام وادار مي کند .
تبيين و توضيح راهکارهاي سه گانه در اين مجال ممکن نيست .هدف ما اين بود که راه را براي رسيدن به خواسته مطلوب ، به شما معرفي کنيم ولي به اندازه اي که از محور پاسخگويي خاج نشود ، اشاره اي به برخي محورها مي شود .
اسباب غرور
بعضي از بزرگان علم اخلاق گفته‏اند :اسباب غرور و خودبيني بسيار است و مغروران افراد و گروه‏هاي مختلفي هستند:
مغروران به دانش : کساني هستند که وقتي به مقامي از علم مي‏رسند، غرور و خودبيني بر آن ها عارض مي‏شود.
گاه مي‏شود که افراد کم ظرفيت ‏با فرا گرفتن علم ناچيزي و خواندن کتاب و يا کتاب هايي بر مرکب غرور سوار مي‏شوند . خود را شکننده صد قفل و صد زنجير مي‏دانند، بدترين نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمي ساقط مي‏کند و هم از جهت ارزش اجتماعي!
افراد صالح کم ظرفيتي را مي‏بينيم که هرگاه توفيق انجام عبادات يا اعمال نيکي پيدا مي‏کنند، ناگهان بر مرکب غرور سوار شده، خود را اهل نجات و سعادت مي‏شمرند. همه مردم در نظرشان کوچک مي‏شوند. همين امر باعث هلاکت شان مي‏گردد.
يکي ديگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست. به همين دليل در قرآن و روايات اسلامي از اين نوع غرور شديدا نهي شده است. در آيه‏6 سوره انفطار مي‏خوانيم: «يا ايها الانسان ما غرک بربک الکريم؛ (2)اي انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار کريمت مغرور ساخته است‏»؟
اميرمؤمنان(ع) در تفسير اين آيه مي‏فرمايد: يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ (3)؛ اي انسان! چه چيز تو را بر گناهت جرات داده؟ چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ چه چيز تو را به هلاکت‏خويشتن علاقه‏مند کرده است‏.
جهل و ناداني يکي ديگر از اسباب غرور است. همان گونه که دانش گاه سبب غرور مي‏شود. ناداني نيز در بسياري از جاهلان سبب غرور است. در حديثي از اميرمؤمنان مي‏خوانيم:
« کسي که جاهل است، مغرور به خويشتن مي‏شود. امروزش بدتر از ديروز اوست‏»! (4)
ديگر از اسباب غرور که گروه زيادي را در کام خود فرو برده، دنيا و زرق و برق دنيا، مال، مقام، جواني، زيبايي و قدرت است.
افراد کم ظرفيت همين که به يکي از اين امور نايل شوند، فراموش مي‏کنند که اين ها عاريت و امانت است که هميشه در معرض زوال و نابودي قرار دارد. فراموشي سبب خودبيني و غرور آن ها مي‏شود. غرور آن ها را از خدا دور و به شيطان نزديک و آلوده به انواع گناهان مي‏سازد.
در حديثي از اميرمؤمنان علي(ع) مي‏خوانيم: «الدنيا حلم و الاغترار بها ندم؛ دنيا خواب و خيالي بيش نيست . مغرور شدن به آن سبب پشيماني است‏»! (5)
از اين رو در بيان ديگري مي فرمايد : دنيا تو را با سرگرمي‏هاي باطل نفريبد و مغرور نسازد چرا که سرگرمي‏ها پايان مي‏يابد و گناهش بر تو باقي مي‏ماند»! (6)
غرور سبب فساد و تباهي عمل مي‏شود، زيرا در انجام آن دقتي به خرج نمي‏دهد. در حديثي از اميرمؤمنان(ع) مي‏خوانيم: «غرور الامل يفسد العمل؛ غرور ناشي از آرزوها، سبب فساد عمل مي‏شود». (7)
افراد مغرور در دنيا و آخرت تهيدست و بيچاره‏اند، چنان که در حديثي از امام صادق(ع) آمده : «المغرور في الدنيا مسکين في الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادني؛ مغرور در دنيا بيچاره است . در آخرت مغبون؛ چرا که متاع برتر را به متاع پست‏تر فروخته است‏». (8)
درمان غرور
از آن جا که غرور غالبا ناشي از جهل و عدم شناخت ‏خويشتن و قدر و منزلت انسان در پيشگاه خداست، نخستين گام درمان اين بيماري اخلاقي، شناخت‏خويشتن و معرفت پروردگار و نيز شناخت لياقت‏ها و شايستگي‏ها در انسان هاي ديگر است.
بايد انسان به گذشته خويش برگردد که طفلي بود از هر نظر عاجز و ناتوان ،نيز به آينده خويش بنگرد که پير و ناتوان و از کار افتاده مي‏شود . اگر چند روزي قدرت، مال، ثروت، جواني و زيبايي دارد، همه آن ها در معرض انواع آفات است.
آنچه انسان را از مرکب غرور پايين مي‏کشد و به مستي غرور پايان مي‏دهد، شناخت ‏خويشتن و اوضاع جهان و بي اعتباري و شدت دگرگوني احوال آن است.
اگر انسان درست ‏به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسيب‏پذيرند و چگونه حوادث کوچک مي‏توانند زندگي او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمي‏شود، اميرمؤمنان علي(ع) مي‏فرمايد:
«مسکين بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة؛
بيچاره آدميزاد! سرآمد زندگيش نامعلوم، علل بيماريش ناپيدا و اعمالش ثبت و ضبط مي‏شود. پشه‏اي او را مي‏آزارد
. گلوگير شدن آب يا غذايي او را مي‏کشد. عرق مختصري او را متعفن و بدبو مي‏سازد»! (9)
اگر طالب تحقيق بيش تري هستيد، توصيه مي کنيم كتاب‏هاي زير را مطالعه کنيد:
1- معراج‏السعادة، ملا احمد نراقي
2- علم اخلاق اسلامي، ترجمه کتاب ارزشمند "جامع السعادات" مولي مهدي نراقي، مترجم سيد جلال الدين مجتبوي
3- قلب سليم، شهيد دستغيب
4- اخلاق در قرآن، آيت الله مکارم شيرازي
5-اخلاق عملي، آيت الله مهدوي کني
6- چهل حديث امام خميني
7-اخلاق، ترجمه کتاب الاخلاق سيد عبدالله شبر، مترجم محمد رضا جباران

پي نوشت ها:
1. نسا(4) آيه 28.
2. انفطار (82) آيه 6.
3.معجم الفاظ نهج البلاغه ، ص357 .
4.غررالحکم، ش8744 .
5. همان، ش 1384.
6. همان، ش‏10363.
7. همان، ش 6390.
8. ميزان الحکمه، ج3، ص‏2237(ماده غرور).
9 . نهج البلاغه فيض الاسلام ،کلمات قصار، حکمت‏419.

به نام خدا سلام خسته نباشيد من 16 سال سن دارم گاهي اوقات افكاري آزار دهنده برام شكل مي گيره و بعدش هم به خاطر اين افكار عصباني و ناراحت مي شوم لطفا راهنمايي كنيدد چطوري مي شه جلو اين افكار رو گرفت؟ آيا به خاطر اين افكار گناه مي نويسند ؟ عصباني و ناراحت مي شوم براي اين كه مي دونم خدا به هر كارمخفي اي آگاه است؟

با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
تنها فردي نيستيد كه از اين گونه افكار مزاحم و تكراري رنج مي‏بريد، بلكه افراد زيادي هستند كه دچار اين گونه افكار يا مشابه آن هستند؛ در واقع پيدايش اين حالات و اين نوع پرسش‌ها در ذهن انسان (آن هم در دوران نوجواني و جواني) امري عادي و طبيعي است . مخصوص شما نيست.
در معارف اسلامي به اين گونه جرقه‌ها که گاهي در ذهن و دل انسان وارد مي‌شود و غالبا زود هم خارج مي‌گردد «حديث نفس» گفته مي‌شود .امروزه روان شناسان آن را نوعي وسواس فکري مي شمرند.
حديث نفس يا وسواس فكرى، افكار بيهوده گاهي اوقات تصورات و تخيلات وحشتناكى است که افراد مبتلا به آن در ذهن خود به وجود مى‏آورند . اين افكار در چرخه‏اى بى پايان، مرتب تكرار مى‏شود.
بعضى از مبتلايان، مشكل خود را پنهان نگه مى‏دارند . گاهى دور از چشم ديگران چندين ساعت را صرف افكار خود مى‏نمايند ، اما خوشبختانه شما با ارسال نامه به طرح موضوع پرداخته‏ايد . در واقع با شناخت درد و تصميم به حل و درمان آن نصف راه را
رفته ايد ، پس راهكارهايى را كه ارائه مى‏شود، با دقت مورد توجه قرار دهيد
در آغاز لازم است به چند نکته مهم توجه داشته باشيد:
الف- بدانيد که حديث نفس نه گناه است و نه انسان را از دايره «دين» خارج مي‌کند،و چون شخص اين وضعيت را نمي خواهد ،به عبادتش نيز اشکال وارد نمي کند .
مهم آن است که بر «عقيده و ايمان خود استوار و ثابت قدم» باشيد . براي بستن راه‌هاي ورودي «حديث نفس» و القاي شبهات و اشکالات ذهن توسط شيطان و پاسخ‌گويي به آن ها به اقدام‌هاي «علمي» و «عملي» دست بزنيد.
ب- چون شيطان با همفکري نفس امّاره پيوسته در صدد نقشه کشيدن وبرنامه ريزي جهت دلسرد کردن و مأيوس ساختن انسان از عبادت خدا و پيروي از دين و انبيا وائمه عليهم السلام هستند ،انسان بايد هميشه در مسير افزايش سطح اطلاعات و آگاهي ديني و شناخت و معرفت خود نسبت به خدا و نعمت‌ها و الطاف مادي و معنوي اش باشد تا از اين رهگذر بتواند به تدريج به ايمان و عقيده قوي و تقواي قلبي و قولي و عملي نايل گردد.
راهکارها:
1 - بازسازى شناختى:
درمان وسواس فكرى به تصميم و همت شما بستگى دارد. در اين جهت كسى جز خودتان نمى‏تواند به شما كمكى بنمايد. امام على(ع) مى‏فرمايد: «كسى كه در اصلاح خود كمك نكند، ديگرى نه مانع بروز مشكلات او مى‏شود و نه او را به سوى رشد و خير مى‏كشاند».(1)
بايد كمر همت را ببنديد و با اتكا به توانايى‏هاى خود وارد عمل شويد و نسبت به درمان بيمارى خويش اميدوار باشيد.
2 - شفاف كردن افكار:
براى مقابله با افكار انحرافى بايد انديشه خود را پالايش كنيد و ابهام زدايى نماييد. امام على(ع) مى‏فرمايد: «به دليل شفافيت افكار ملائكه، آنان به وسواس فكرى مبتلا نمى‏شوند».(2)
اگر شبهه و سؤالى در ذهن خود نسبت به خدا ،نماز،دعا،توکل،و ياتوسل به اولياى الهى داريد، بدون واهمه آن‏ها را مطرح نماييد . از راه انديشيدن يا مطالعه کردن ويامکاتبه نمودن باما درپي يافتن پاسخي رضايت بخش جهت پرسش هاي خود باشيد.
3 - متمركز شدن بر افكار مطلوب:
براى رهايى از افكار ناخواسته، لازم است افكار خوشايند را جايگزين كنيد. توجه به افكار معقول و تقويت و تمركز آن به وسيله تكرار زبانى، شما را از افكار مخرّب و آزاردهنده باز مى‏دارد. پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «كسى كه مبتلا به وسواس فكرى درباره خدا است، سه بار ايمان به خدا و رسول را به زبان تكرار كند ، يعني سه بار بگويد :«آمنت بالله و رسوله »تا آن حالت وسواسى از بين ‏برود».(3)
4 - ذكر و دعا : شخصى از امام صادق(ع) در مورد وسواس و شك سؤال كرد، حضرت فرمود: «لا شى فيها، تقول لا اله الا الله؛ اين وسواس و شك مشكلى ندارد ، يعني گناهي برآن بار نيست . هر گاه به وسواس فكرى مبتلا شدى، بگو لا اله الا الله ».
(4) با اين ذكر و تغيير حالت دادن، از فكر تكراى رهايى مى‏يابيد.
- مردي خدمت امام باقر(ع) رسيد و از سه چيز شکايت کرد:
يکي از وسوسه شيطان و حديث نفس که براي او پيش مي‌آيد،
دوم- از فقر و تنگدستي،
سوم ـ از بدهکاري‌هاي زيادي که دارد.
حضرت فرمود: اين دعا را مکرر بخوان. خداوند هر سه مشکل را برطرف مي‌کند: «توکّلت علي الحيّ الذي لا يموتُ و الحمد للّه الذي لم يتّخذ ولداً و لم يکن له شريکٌ في المُلک و لم يکن له وليُّ من الذلّ و کبّره تکبيراً».
پس از مدتي آن مرد خدمت امام رسيد و گفت: به دستور شما عمل کردم، خداوند هر سه مشکل مرا برطرف ساخت.
در روايتي آمده است که براي رفع وسوسه شيطان و حديث نفس و زماني که در دل شکي نسبت به خدا ( يا يکي از مقدسات ) پيدا شد، بگويد: «هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شيءٍ عليم».
امام صادق(ع) فرمود:‌«هر گاه شيطان در دل انسان وسوسه کرد و در او شک و ترديد ايجاد کرد، سه مرتبه بر سينه و شکم خود دست بکشد و بگويد: «بسم الله وبالله، محمّدٌ رسول الله و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم، اللهمّ امْسَح عنّي ما أحذر».
5 - تقويت اعتقادات مذهبى:
«كول جى آر» با مرور بر زندگى «مارتين لوتر» رهبر مذهبى شهيرى كه مبتلا به وسواس فكرى بود، اظهار داشت كه اعتقادات مذهبى «لوتر» نقش بسيار مهمى در كنار آمدن او با نگرانى‏ها و ناراحتى‏هاى درونى ناشى از وسواس داشته است.
6 - ورود افكار منحرف را به ذهن دراختيار خود بگيريد تا اين افكار ناخواسته به ذهن شما وارد نشود. به اين منظور براى فكر در اين امور، ساعت خاصى تعيين كنيد، يعنى با خود عهد ببنديد كه زمان فكر كردن درباره موضوع وسواس، ساعت خاصى باشد.
در طول روز هرگاه اوهام و افكار وارد ذهن تان شد، به خود بگوييد: زمان فكر كردن فلان ساعت است. در زمان مقرر مدتى را به فكر كردن درباره آن موضوع اختصاص دهيد، تا در طول روز ذهن تان مشغول آن نشود. البته زمان اختصاصى را به تدريج در طى (مثلاً سى روز) روزى يك دقيقه كم كنيد تا به صفر برسد.
7 - هر روز به خود تلقين كنيد : قادرم افكار ناخواسته را كنار بگذارم. تلقين يكى از راه‏هاى مبارزه با افكار منفى است.
نكته مهم و قابل توجه آن است كه از افكار ناخواسته و مزاحم، احساس وحشت و نگرانى نكنيد .بدانيد كه آن‏ها موجب كفر نمى شود و اصلاً گناه نيست، بلكه يك نوع بيمارى است كه بايد درمان شود. پس اثر وضعى (نجاست) و اثر تكليفى (گناه و كفر) ندارد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «از امت من هر چه كه در ذهن شان خطور مى‏كند، عفو شده است، تا وقتى كه آن را به زبان جارى نكرده و عملى انجام نداده باشند».(5) يعنى عمل تان طبق افكار كافرانه و آلوده نباشد. نسبت بد دادن در ذهن و يا تصوير نادرست ايجاد كردن، هيچ كدام از نظر فقهى گناه محسوب نمى‏شود.
افسوس خوردن مشكلى را حل نمى‏كند، بلكه اعصاب شما را ضعيف‏تر مى‏سازد. با صبر و بردبارى و با يارى جستن از خدا و توسل به اهل بيت(ع) و انجام راهكارهاى ارائه شده، از افكار منفى رها خواهيد شد.
ما را از نتايج به كاربندى راهكارها آگاه كنيد.
پى‏نوشت‏ها:
1. دكتر شكوه نابى نژاد، رفتارهاى بهنجار و ناهنجار، ص 162.
1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 89.
2 . همان، خطبه 90.
3 . كنزالعمال، حديث 1245.
4 . كافى، ج‏2، ص 424.
5 . بحار الانوار، ج‏66، ص 42.

صفحه‌ها