کربلا

سلام،

1- محل دفن سر مبارک امام حسین کجاست؟ آیا در حرم کربلاست یا جای دیگری دفن هست؟

2- محل دفن حضرت زینب آیا سوریه هست یا مصر؟ آیا رفتن به سوریه سند محکمی دارد؟ لطفا با سند بفرمایید.

پاسخ1:
در این که سر امام حسین (ع) کجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارش‌های گوناگونی آورده‌اند تا آنجا که شش قول در این باره گفته شده است.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کرده‌اند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می‌نویسند: علی بن حسین (ع) همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین (ع) را به کربلا باز گرداند.(1)
سید مرتضی در این باره می‌گوید: روایت کرده‌اند که سر امام حسین علیه‌السلام با جسد در کربلا دفن شد.(2)
ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیم‌السلام) توصیه شده است.(3)
ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن می‌توان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد. (4)
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین (ع)، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.(5)
مجلسی، یکی از وجه‌های استحباب زیارت امام حسین (ع) را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهما‌السلام بیان کرده است. (6) وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می‌نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است. (7)
برخی اندیشمندان اهل‌ تسنن نیز این قول را بیان کرده‌اند:
ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره می‌نویسد:
و فی العشرین ردّ راس الحسین (ع) الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین (ع) به بدنش ملحق و با آن دفن گردید. (8)
قرطبی (متوفای 671 ق) می‌نویسد:
امامیه می‌گویند که سر حسین (ع) پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می‌نامند. (9)
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی‌امیه است، چون در آن روز، سر حسین (ع) را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.(10)
مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه می‌گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. (11)
قول دوم: در کنار قبر امیرالمومنین (ع)؛ (12)
قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات؛
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه (س)؛
قول پنجم: دمشق؛
قول ششم: قاهره. (13)
بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش‌های تاریخی - چنانکه اشاره شد - این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی‌ و یکم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص‌192 و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140.
2. رسائل المرتضی، ج 3، ص 130.
3. مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 85 و مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 199: «قال الطوسی رحمة ‌الله، و منه زیارة الاربعین».
4. نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص 85.
5. سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114.
6. مجلس، بحارالانوار، ج 98، ص 334.
7. همان، ج 45، ص 145.
8. بیرونی، الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص 331.
9. محمد بن احمد قرطبی، التذکرة فی امور الموتی و امور الاخره، ج 2، ص 668.
10. زکریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.
11. عبدالرووف مناوی، فیض القدیر، ج 1، ص 205.
12. ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 84؛ کلینی، الکافی، ج 4، ص 571- 572؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 35- 36 و ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 85.
13. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 265- 266؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 626- 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247- 250؛ محمدامین امینی، همان، ج 6، ص321- 337.
قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی کرده است. ر. ک: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام، ص 303 به بعد.
منبع:
مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384، محسن رنجبر . برگرفته از :http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/ImamHoss...
---------------------------------
پاسخ2:
وضع زندگی، محل دفن و چگونه رحلت حضرت زینب (س) روشن نیست. در این خصوص اختلاف نظر وجود دارد:
1ـ قبر حضرت در محلی به نام «راویه» در یک فرسخی دمشق می‌باشد، که الان به نام زینبیه معروف است. اینان بر این عقیده‌اند که چون در مدینه قحطی و تنگدستی شدیدی به وجود آمد و عبدالله جعفر( شوهر حضرت زینب) هرچه داشت، به دیگران بذل و بخشش کرد و دیگر چیزی برای کمک و احسان به دیگران نداشت، ناراحت و در رنج بود که همراه زینب از مدینه به شام رفت و در آن جا درگذشت.(1)
2ـ حضرت زینب در قاهره، پایتخت مصر، مدفون است. بقعه و بارگاه مجلّلی در همان جا به نام حضرت موجود است. اینان بر این باورند که چون حضرت زینب در مدینه مردم را علیه حکومت بنی امیه تحریک می‌کرد، یزید دستور داد که او را از مدینه تبعید نمایند. حضرت مصر را انتخاب کرد. حاکم مدینه او را همراه عدّه دیگری از زنان بنی هاشم به مصر فرستاد. وی همان جا از دنیا رفت. (2)
3ـ حضرت در قبرستان بقیع در مدینه مدفون است. اینان معتقدند که حضرت پس از ورود به مدینه از شام، همراه اهل بیت در همان جا زندگی کرد. در سال 62 در مدینه درگذشت.(3) محققانی چون سید محسن امین (نویسنده اعیان الشیعه) و محلاتی (نویسنده ریاحین الشریعه) و علامه بیرجندی (نویسنده کبریت احمر) همین دیدگاه اخیر را پذیرفته‌اند اما قبری که در شام است و معروف می‌باشد که متعلق به زینب کبری، دختر علی است، متعلق به ام کلثوم، همسر مسلم بن عقیل است که بعد از شهادت حضرت مسلم، با عبدالله جعفر ازدواج کرد یا مربوط به ام کلثوم صغرى یا یکی از زنان اهل بیت است که کنیه او ام کلثوم می‌باشد.(4) اما کسی که در مصر است، زینب دختر یحیى(5) نوه امام سجاد است، یا دختر حسن بن زید، از نوه‌های امام مجتبى(6).
دکتر سید جعفر شهیدی، می‌نویسد:
«پایان زندگانی شیر زن کربلا روشن نیست. مسلّم است که زینب (س) پس ز بازگشت از شام، مدتی دراز زنده نبود، چنان که مشهور است سال شصت و دوم از هجرت به جوار حق رفته است. در کجا؟ مدینه؟ دمشق؟ قاهره؟ هر یک از نویسندگان سیره برای درستی رأی خود، دلیلی و یا دلیل‌هایی آورده است... این زیارتگاه‌ها (شام و مصر) از مصادیق بیوتی است که نام خدا در آن ها به بزرگی یاد می‌شود و دوستداران اهل بیت یا خلوص نیّت فراوان، مراتب ارادت خود را به کسی که آن مزار به نام اوست، بیان می‌دارند و با پیغمبر خود و خانواده او تجدید عهد می‌کنند.»(7)
تفاوتی ندارد که سرانجام سفر زینب(س) عقیله بنی هاشم، به دمشق بوده یا مصر. تفاوتی ندارد که خورشید کجا غروب کرده است. آنچه اهمیت دارد، شعاع آن آفتاب روشنی بخش است که در طول زمان غروب نمی‌کند.به او سلام می‌فرستیم.

پی‌نوشت‌ها:
1. وسیلة الدارین، ص 433؛ سید ابراهیم موسوی زنجانی، ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، تهران، اسلامیه، ج 3، ص 37.
2. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 34.
3. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقیق سید حسن امین، ج 11، ص 63.
4. اعیان الشیعه، ج 11، ص 58.
5. همان، ص 67.
6. ریاحین الشریعه، ج 3، ص34 - 36.
7. زندگانی حضرت فاطمه(ع)، ص 262.

سلام و خسته نباشید،

1- آیا ازدواج حضرت قاسم بن الحسن در کربلا واقعیت دارد؟ شادی کردن و شیرینی پخش کردن در آن چه حکمی دارد؟

2- آیا روایتی که اشاره به سرشکستن حضرت زینب دارد معتبر است؟ باتشکر . خدا قوت ( لطفا نظرات آیات عظام خامنه ای و سیستانی)

پاسخ1:
علامه حاج شیخ ‏جعفر شوشتری که از علمای طراز اول عصر خویش به شمار می‏ آمد از وضع شبیه‏ خوانی به خاطر راه یافتن این گونه داستان‏ های موهوم به‏ آن ناراضی بود و از دست‏ اندرکاران خواست موارد وهن‏ انگیز و خرافی را از تعزیه‏ ها حذف کنند و اگر این کارها میسر نمی‏ باشد، حداقل از اجرای تعزیه عروسی قاسم که خیلی مستهجن است، جلوگیری‏ کنید.
علامه مجلسی می‏ نویسد: قصه دامادی حضرت قاسم را در کتب معتبرندیده‏ ام.(1)
محدث نوری در اثر معروفی که پیرامون آداب اهل منبر به نگارش درآورده در این‏ باره اظهار داشته است: از اخبار موهونه و کتب غیر معتمده که‏ بزرگان علمای گذشته به آنها اعتنا نکردند و مراجعه ننمودند...قصه جعفر جنی و عروسی قاسم است که هر دو در روضه کاشفی موجود است و قصه عروسی قبل از روضه، از عصر شیخ مفید تا تألیف کتاب‏ فوق در هیچ کتابی دیده نشده است، چگونه می‏ شود قضیه‏ ای به این‏ عظمت و قصه‏ ای چنین آشکار محقق و مضبوط باشد و به نظر تمام این‏ جماعت نرسیده باشد.(2)
مرحوم محدث قمی هم خاطر نشان نموده است. قصه دامادی قاسم در کربلا و تزویج فاطمه بنت الحسین برای او صحت ندارد.(3)
شهید آیت الله قاضی طباطبائی داستان عروسی قاسم را فاقداعتبار می‏ داند و می‏ افزاید علامه مامقانی در کتاب تنقیح‏ المقال‏ می‏ گوید: آن‏چه در کتاب منتخب طریحی از قصه تزویج قاسم نقل شده‏ من و سایر اهل تتبع در کتاب‏های سیره، تاریخ و مقاتل با اعتباربر آن اطلاع نیافتیم، بسیار دور از اعتبار است که چنین قضیه‏ ای ‏روز عاشورا با آن اوضاع و احوال و شدت بلایا اتفاق افتد.(4)
شهید آیت الله مرتضی مطهری دراین باره می‏ گوید: «... در همان گرماگرم روز عاشورا که‏ می‏ دانید مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند...ولی گفته‏ اند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من می‏ خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در این جا لااقل‏ شبیه آن هم که شده ببینم! یکی از چیزهایی که از تعزیه‏ خوان‏های‏مان هرگز جدا نمی‏ شد عروسی قاسم نوکد خدا; یعنی نو داماد بود. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب‏های تاریخی معتبر وجود ندارد.»(5)
بر گرفته از مجله ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 209
نتيجه آنكه ماجراي دامادي حضرت قاسم بن الحسن افسانه اي بيش نيست و خلاف ادب است كه در ايام حزن واندوه اهل بيت در روز عاشورا شيريني و شادي نمايند. زيرا از نشانه هاي شيعيان آن است كه در شادي اهل بيت شاد و در ايام حزن واندوه آنان ماتم زده باشند.

پي نوشت ها:
1. جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص404.
2. لؤلؤ و مرجان، میرزا حسین نوری، ص193.
3. منتهی الآمال، ج اول، ص70.
4. تحقیق در باره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، شهید قاضی طباطبایی، ص686.
5. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج اول، ص27 ـ 28.
---------------------------------------

پاسخ2:
راوی داستان به محمل زدن سر حضرت زینب(س) که دست آویز قمه زنی نيز شده است. فردی است به نام مسلم جصاص.
او ماجرا را این گونه نفل می کند:
دیدم که اسرای عاشورا در کجاوه بودند. وقتی یزیدیان سر بریده امام حسین(ع) را بالای نیزه بردند.
حضرت زینب (ع) با مشاهده این صحنه و از فرط ناراحتی سر خود را به چوبه محمل کوبید و خون از زیر مقنعه ایشان جاری شد.
بررسی داستان:
اولا این داستان از نظر سند به شدت ضعیف است این مطلب برگرفته از کتاب نورالعین فی مشهد الحسین(ع) که نویسنده ان مشخص نیست.
و تنها برخی آن را به ابراهیم ابن محمد نیشابوری اسفراینی نسبت داده اند که شخصی اشعری مذهب و شافعی مسلک بود.
مرحوم شیخ عباس قمی صاحب منتهی الامال در این زمینه می نویسد نسبت سر شکستن به حضرت زینب(س) بعید است.
چون ایشان عقیله بنی هاشم و صاحب مقام رضا و تسلیم است.
وی سپس با استناد به کتابهای معتبر تاریخی اثبات می کند که اسرای کربلا را بر ناقه های عریان و و بی جهاز نشانده بودند و اصلا محمل در کار نبود تا ان حضرت سرش را به آن بکوبد. (1)
ثانیا این گونه رفتار ها مورد نهی حضرات معصومین است.
بخصوص امام حسین(ع) مصیبت دیدگان کربلا را از چنین اعمالی نهی کرده بودند.
امام حسین(ع) خواهرشان را قسم و حتی تذکر داده بودند که مبادا شیطان صبر از گفت برباید. (2)
با این فرض چگونه ممکن است حضرت زینب(س) اقدام به شکستن سر خود کند؟!
ایشان که از اولیاء خاص الهی هستند و ممکن نیست بر خلاف تذکر امام خویش عملی را مرتکب شده باشند.

پي نوشت ها:
1. شيخ عباس قمي، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل، ناشر: دليل‏، مكان نشر: قم‏،سال چاپ: 1379 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ج‏2، ص938.
2. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، ناشر دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج45، ص2 .

یک بردار اهل سنت پرسیده است: آیا آتش زدن خیمه ها در کربلا صد درصد صحیح است یا ساخته ذهن شیعه است؟ زیرا از یک طرف ادعا می کنید که روسری از سر زن ها کشیدند و دزدیدند ولی در عوض خیمه ها که در آن زمان بسیار با ارزش بودند و مانند یک خانه ی امروزی قیمت داشته اند را ندزدیدند و آتش زدند. چگونه باید این تضاد را توضیح داد؟

پاسخ:
هيچ بعيد نيست كه براي خارج نمودن زنان و فرزندان كه درون خيمه ها پناه برده بودند و ايجاد رعب و وحشت متوسل به آتش شده و خيمه اي را آتش بزنند. همانگونه كه متون تاريخي بر اين امر تصريح دارد. (1)اما ساير خيام كه خالي شده بود و مربوط به اصحاب امام حسين بوده را به آتش نكشند و به يغما ببرند غارت خيمه ها و اشيای قيمتي متعلق به خاندان امام حسين نيز از ديگر جنايات آنان مي باشد بنابراين تضادي پيش نخواهد آمد در ضمن در هجوم هایی مانند مغولان و ترکان و صلیبیون آتش زدن شهرها و ... دیده می شود در حالی که آنها نیز به غنایم علاقه داشتند در مجموع می توان گفت اوضاع در هنگام غارت قوم مغلوم آن قدر متشنج است که عملکردهای متفاوت معمول است.

پي نوشت:
1. تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش،ج‏7، ص:3040؛ باقر شريف القرشي،حيات الامام الحسين،دار الكتب العلنيه،قم،1396ق،ج3،ص299.

با سلام. چرا در واقعه کربلا سپاهیان دشمن از به شهادت رساندن امام سجاد (علیه السلام) امتناع کردند؟ آیا بیمار بودن ایشان دلیل منطقی است؟

پاسخ:
از سنت هاى جنگ در عرب، آن بود كه ابتدا دو هماورد و حریف، از دو جبهه به میدان‏ مى ‏آمدند، خود را معرفى كرده، رجز مى‏ خواندند و به نبرد مى‏ پرداختند.
گاهى هم نبردهاى‏ تن به تن، تكلیف جنگ را روشن مى‏ ساخت.
پس از چند نفر كه به میدان هم مى‏ آمدند، حمله عمومى آغاز مى‏ شد. (1)
مبارزه، همان به صحنه آمدن افراد در نبرد تن به تن بود. چنین‏ هماوردى در عاشورا، تا ظهر ادامه یافت. گاهى كه سپاه كوفه ضعف هماورد جبهه خویش‏ را احساس مى‏ كردند، به شكل گروهى به رزمنده جبهه حسینى مى‏ تاختند و او را شهید مى‏ كردند.
شهداى كربلا، برخى در جنگ تن به تن شهید شدند. جمعى در حمله‏ عمومى سپاه كوفه كه در اوایل درگیرى به اردوگاه امام تاختند، به شهادت رسیدند.
با توجه به آرايش نظامي اصحاب در روز عاشورا كه از یکدیگر و از امام جدا نمی شدند و تا اصحاب توانایی داشتند نمی گذاشتند دشمنان به امام(ع) برسند، شجاعت و آشنا بودن اصحاب به فنون جنگ روشن مي شود، از طرف دیگر، جنگ امام(ع) همراه تعداد بسیار کم اصحابش با آن انبوه دشمن از صبح تا نزدیک عصر، به طول انجامید، با این که دشمنان مصر بودند که هر چه زودتر کار را تمام کنند. این خود بیانگر داشتن نهایت تدبیر جنگی و شجاعت امام(ع) و یاوران آن سرور است. دشمنان از هر راهی وارد جنگ شدند؛ هم از راه مبارزه تن به تن، هم از راه تیر اندازی، هم از راه حمله عمومی. در هر نوبت، اصحاب جلو آنان را گرفتند و به گونه احسن دفاع نمودند.(2)
بین عرب رسم بوده است که اگر در جنگ ها، کسی هل من مبارز می طلبید، و خواستار جنگ تن به تن می شد، به خواسته اش احترام می گذاشتند و گروهی با وی نمی جنگیدند. امام(ع) در روز عاشورا، از این تاکتیک استفاده نمود تا با توجه به قلت و کم بودن سپاهش، مدت و زمان جنگیدن طولانی تر شود . تک تک یاران امام(ع) حماسه داشته باشند. پیام این نهضت بر قلب تاریخ با رنگ خون بهتر ثبت گردد و این با جنگ دست جمعی، دست یافتنی نبود، علاوه این قانون از طرف دشمن رعایت نشد و آن ها در مواردی گروهی به جنگ یک فرد می رفتند. خود این می توانست در بیداری عده ای موثر باشد که لشکر دشمن پایبند حداقل حقوقی انسانی هم نبوده است و این در ظهور بیش تر جنایت لشکر دشمن، نقش بیش تری را می تواند ایفا کند.

پي نوشت ها:
1. الفن العسكرى الاسلامى،یاسین سوید، شركة المطبوعات، بيروت ،1409ق،ص 22.
2.تاریخ سید الشهداء، عباس صفائی حائری، قم انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1379، ص 445.

اگر شما نزدیک یک رود خانه یا نهر آبی باشید (تاشعاع 1کیلومتر) که مدت زیادی جریان داشته باشد، کمی زمین را حفر کنید به آب برخورد می کنی، حالا با توجه به توقف امام حسین و یارانش (علیهم السلام) چرا با حفر زمین یا... تلاشی برای دست یافتن به آب نکردند؟ یا اصلا آن آب قابل شرب نبوده؟ یا موقعیت جغرافیایی کربلا با امروز فرق می کرده است؟ همان طوری که در جریان هستید شهر کربلا شهری پر آب است، همین الآن اطراف حرم با یک متر کندن به آب می خورد؟ گروهی مطرح می کنند کربلا از قبل سرزمینی پرآب و سرسبزی بوده است؟ آیا این مورد صحیح است؟ خواهشمند است در صورت امکان به تک تک سؤالات جواب بدهید تا این شبهه برطرف شود؟

پاسخ:
در آغاز بیان این مطلب بایسته است: شما سوالات متعدد را مطرح نمودید که جواب به همه آن فرصت دیگر می طلبد، افزون بر آن این گونه سوالات چندان اهمیت ندارد، که به همه ابعاد آن اشاره شود، در مجموع می توان گفت کربلا به رغم اینکه در کنار رود فرات بود، با این رود فاصله داشت، از این رو بیابان بود. بعضی جغرافی دانان نیز همین عقیده را دارند. یاقوت حموی در ذیل واژه کربلا می‌نویسد: اما مبدأ اشتقاق این کلمه (کربلا) یا کربله به معنای سستی پا است. یا از «کربلت الحنطه» یعنی گندم از کاه و کثافات پاک کردم، می باشد؛ بدین مناسبت که آن زمین از ریگ‌های درشت و درخت پاک بوده است. (1)
در فرهنگ معین می‌خوانیم: کربلا یکی از شهرهایی است که در کنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجری بیابان بود. (2) لغت شناسان دیگر نیز تصریح می‌کنند که کربلا در سال 61 بیابان بوده است. این که گفته می‌شود کربلا سرزمین بدون علف و بیابانی بوده، معنایش این است که در سال 61 در آن جا کسی زندگی نمی‌کرد و این سرزمین خالی از سکنه بود، نه این که در آن سرزمین آب وجود نداشته است. معنای عدم وجود آب در کربلا آن است که آب را به روی اهل بیت و یاران امام بستند و تهیه آب برای امام مشکل بودو از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش با مشکل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاریخی و روایی به روشنی اثبات می کند که نیروهای عمر بن سعد مأموریت یافتند که حسین بن علی و یارانش را در مضیقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خیمه ها شوند و نیروهایی را در اطراف فرات مستقر کردند تا اصحاب امام حسین(ع) نتوانند از فرات آب بیاورند. در غیر روز عاشورا امام و یارانش به سختی آب تهیه می کردند. ولی روز عاشورا مشکل آب بسیار جدی شد و حتی امام حسین(ع) وقتی که خود را به آب رسانید و خواست آب بخورد، در همان لحظه حصین بن نمیر به سوی آن حضرت تیر پرتاب کرد و در نتیجه نتوانست آب بخورد و امام حسین و یارانش روز عاشورا همه با لب تشنه به شهادت رسیدند. (3)
البته در این امر تردیدی نیست که امام و یاران اودر آن روزها آب تهیه می کردند. چنین نبود که در آن سه روز کسی آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوایی گرم کسی سه روز اصلا آب نخورده بود، نمی توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسین و ابوالفضل با هم برای آوردن آب سوی فرات رفتند. ولی نیروهای عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بیاورند. (4)
امام و یاران حضرت تلاش می کردند که در روز عاشورا نیز آب تهیه کنند، ولی در آن روز که آتش جنگ شعله ور بود، فرصت چاه کندن را نداشتند. افزون برآن این امر نیاز به ابزار و امکانات داشت که آن هم فراهم نبود و دشمن نیز اجازه حفر چاه را نمی داد؛ آنان که با بهره گیری از همه اهرم ها آب را بروی امام بسته بودند، به یقین اجازه چاه کندن را نیز نمی دادند. در برخی گزارش ها آمده است: امام حسین (ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتی گزارش آن به ابن زیاد رسید، او دستور شدت عمل بیش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند. (5)

پی نوشت ها:
1. ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى ،معجم البلدان، ، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995، ج4، ص445
2. فرهنگ معین، واژه کربلا.
3. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، بيروت ، دار إحياء التراث العربي، 1403 ،ج 46، ص 50 ،
4.همان.
5. أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، كتاب الفتوح، ، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991، ج5،ص91.

علت حرکت امام حسین (علیه السلام) به کربلا در ماه محرم چه بوده؟ با علم بر اینکه اعراب در محرم جنگ نمی کردند، چرا امام حسین (ع) در ماه غیر حرام، راهی کربلا نشده اند! با تشکر

 

پاسخ:
بدون ترديد فلسفه وجودى ماه‏ هاى حرام از سوى خدا و به خاطر دست کشیدن از قتل و خون ریزى وجدال است، تا دامنه آرامش و امنیّت فراگیر شود و آدمیان در این مدّت با آسایش خاطر بتوانند در سایه عبادت و بندگى خدا سعادت خویش را تأمین نمایند.
در زمانی که سپاه «حر» در مسیر راه به امام برخورد کرد، بعد از آن که امام نماز را به جا آورد، همراهان «حر» را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «... اگر شما ما را نمی‌پذیرید و حق ما را پاس نمی‌دارید و دیدگاه‌تان، غیر از آن است که در نامه‌های‌تان بر آن تأکید کرده‌اید، بر می‌گردم».(4)
همچنین در روز عاشورا که مردم را مورد خطاب قرار می‌دهد، به نامه‌هایی که مردم از کوفه فرستاده و او را دعوت نموده‌اند، اشاره می‌کند.(5)
چون عبدالله بن مطیع از امام می‌پرسد: چه باعث شد که حرم خدا و حرم جدّت را رها کردی؟ فرمود: «چون مردم کوفه مرا دعوت کردند که به سوی آنان بروم.»­(6)
نیز در پاسخ فرستادة «عمر سعد» که از امام سؤال کرد: چرا به این جا آمده‌اید، فرمود: «اهالی این شهر (کوفه) مرا دعوت کردند و از من خواستند که به سوی ما بیا که پیشوا و رهبری نداریم. اگر وجود مرا ناخوشایند می‌دانید، بر می‌گردم».(7)
وقتی در نزدیکی کربلا، زهیر بن قین به امام پیشنهاد کرد جنگ با اینان (سپاه حر) برای ما آسان تر است، چون در آینده گروه بیشتری خواهند آمد که توانایی مقابله با آنان را نداریم، امام فرمود: «آغازگر جنگ نخواهم بود».(8)
این گزارش‌ها و مانند آن، نشانگر آن است که امام بنا نداشت روحیه تهاجمی داشته باشد. و در ماه حرام اغاز به جنگ حرام است نه دفاع.

آیا در واقعه کربلا گروهی از جنیان به امام حسین (علیه السلام) پیشنهاد کمک دادند؟

آنچه که دربرخی متون آمده این است که در روز عاشورا جنیان به حضور امام حسین (ع) رسیدند و خواستند امام را دربرابر دشمن کمک نمایند، اما حضرت برای آنها دعا نمود، ولی در خواست آنان را نپذیرفت. (1)

پی نوشت :
1.بحار الانوار ، ج45 ، ص330.

با سلام شهید مطهری در جلد اول کتاب حماسه حسینی در بخش عنصر تبلیغ در نهضت حسینی در بحث مادر فداکار گفته که در کربلا فقط سه نفر همراه با زن و بچه هایشان به آنجا آمدند و در میان این سه نفر نامی ازهمسران وهب و زهیر نیست. آیا این دو در کربلا نبودند؟ باتشکر لطفا منابع پاسخ به سوال را ذکر کنید.

پاسخ:
شايد شهيد مطهري در آنجا در مقام ذكر تمام بانوان نبوده است از اين رو ذكر تمامي افراد داراي اهميت نبوده است.
اما در بخش هاي ديگر كتاب حماسه حسيني چنين مي آورند:
نقش زن در حادثه كربلا موضوعى است مفيد. ظاهراً تمام زنانى كه نقشى داشته‏اند در جهت خوب بوده است نظير زن زهيربن القَيْن و زن عبداللَّه بن عمير كَلْبى (امّ وَهَب) و رباب دختر امرؤالقيس (همسر امام). ايضاً زنى از قبيله بَكْربن وائل. (1)
و يا در جايي ديگر در باره زهير چنين مي گويد:
جناب زهير زن عارفه‏اى دارد. اين زن مراقب اوضاع و احوال بود. از بيرون خيمه متوجه شد كه فرستاده اباعبد اللَّه آمده است و زهير را دعوت كرده و زهير سكوت نموده است، نه مى‏گويد مى‏آيم و نه مى‏گويد نمى‏آيم. اين زن عارفه مؤمنه به غيرتش برخورد، يك مرتبه آمد خيمه را بالا زد و عتاب آميز گفت: زهير! خجالت نمى‏ كشى؟! پسر فاطمه تو را مى‏ خواهد و تو مردّدى كه جوابش را بدهى؟(2).
حضور اين دو بانو در ماجراي كربلا را مورخان ذكر كرده اند
ام وهب:
وى دختر «عبد» و همسر عبد الله بن عمير كلبى از طايفه ‏«بنى عليم‏» بود. چون شوهرش‏ تصميم گرفت از كوفه به يارى حسين ‏«ع‏»بيرون آيد، ام وهب نيز اصرار كرد تا او را هم باخود ببرد. شبانه به ياران حسين‏ «ع‏» در كربلا پيوستند. روز عاشورا وقتى شوهرش‏ عبد الله بن عمير به ميدان رفت، او نيز چوبى به دست گرفت و به ميدان شتافت؛ ولى امام‏حسين‏ «ع‏» مانع او شد و فرمود:بر زنان جهاد نيست. اما پس از شهادت شوهرش به بالين ‏او رفت و صورت او را پاك مى‏كرد كه شمر، غلامى را سراغ او فرستاد. آن غلام،با گرزى ‏بر سر آن زن كوبيد و او را شهيد كرد. (3)
دلهم يا ديلم:
وقتى سيدالشهدا عليه السلام در راه كربلا به زهير بن قين برخورد و قاصدى به طرف خيمه او فرستاد، ابتدا زهير نمى خواست اجابت كند و بى ميلى نشان داد. ولى همسرش او را تشويق كرد كه نزد امام رود و ببيند كه پسر پيامبر چه مى گويد و با او چه كار دارد؟ همين رفتن بود كه زهير را حسينى ساخت و به امام پيوست.
همسرش نيز همراه او آمد و همراه و همسفر زينب و اهل بيت امام شد. (4)
اگر تشويق و تحريك همسر زهير (دلهم بنتِ عمرو) نبود، شايد زهير توفيق پيوستن به جناح حق و نيل به فوز شهادت در عاشورا را نمى يافت.

پي نوشت ها:
1. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏17، ص 668.
2. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏16، ص 169.
3. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص60.
4. مقتل الحسين، مقرّم، ص 208. بي تا.

سلام علیکم، با توجه به اینکه علی اکبر(ره) فرزند بزرگ امام حسین (ع) بوده، و اینکه امام سجاد(ع) و فرزندش امام محمد باقر(ع) در واقعه کربلا حضور داشته اند؛ آیا واقعاً می توان گفت که علی اکبر(ره) جوان بوده و فرزندی هم نداشته است!؟

پاسخ:
در این که حضرت علی‌اکبر (ع) در چه زمانی متولد شد، در کتاب‌های معتبر تاریخی مطلبی یافت نشد. اصولاً درباره اینکه حضرت چند ساله بوده، اختلاف است.
برخی هیجده ساله و گروهی نوزده ساله و بعضی بیست و پنج ساله ذکر کرده‌اند. در ترجمه نفس المهموم آمده که علی‌اکبر(ع) در زمان حکومت عثمان متولد شد. در آن جا نقل شده مشهور این است که حضرت بیست و پنج سال سن داشته است.(1)
در کتاب فرهنگ عاشورا آمده که حدود بیست و پنج سال سن داشت.(2) اشاره‌ای به زمان تولد وی نکرده است.
شیخ مفید در ارشاد و مرحوم شهرآشوب در مناقب و علامه مجلسی در بحار الانوار، و سایر مورخان و محدثان بزرگ شیعه به تاریخ ولادت حضرت اشاره‌ای نکرده‌اند.
در کتاب نگاهی نو به جریان عاشورا که اخیراً چاپ شده و درباره حضرت علی‌اکبر مفصل بحث کرده ،به تاریخ ولادت اشاره نکرده، از مقتل خوارزمی نقل می‌کند که سن حضرت بیست و هشت سال بود.(3)
محدث قمی می نویسد: اختلاف در سنّ شريف آن جناب است كه آيا در وقت شهادت هيجده ساله يا نوزده ساله بوده و از حضرت سيّد سجّاد (عليه السّلام) كوچك تر بوده يا بزرگ تر و به سنّ بيست و پنج سالگى بوده؟ بين عُلما در اين باب اختلاف است، به هر تقدير، مدّتى كه در دنيا بود، عمر شريف خود را صرف عبادت و زهد و مکارم اخلاق می نمود.(4 )
شيخ مفيد از علمای بزرگ شیعه امام سجّاد (عليه السّلام) را بزرگ تر از حضرت علی‌اکبر می داند:
براى امام حسين (عليه السّلام) شش فرزند بود: على بن الحسين «اكبر» كنيه‏اش ابو محمد و مادرش شاه زنان دختر يزدگرد شاه ايران بود. على بن الحسين «اصغر» و مادرش ليلى دختر أبى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى بود.(5 )
بنابراین به صورت دقیق نمی توان ادعا کرد که حضرت علی‌اکبر از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام بزرگ تر بوده، افزون براین جزئیات زندگی حضرت علی‌اکبر در تاریخ نیامده، تا انسان بتواند علت ازدواج نکردن او را بیان کند. اگر سن او زیاد بوده، قطعا عواملی موجب شده که ازدواج نکند. شاید ازدواج کرده و در تاریخ نیامده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. دمع السّجوم ، ذوی القربی ،1378 ،چاپ اول ،ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمی ،مترجم ابو الحسن شعرانی، ص 330 .
2. فرهنگ عاشورا، فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، قم، نشر معروف ، 1378 ، چاپ چهارم . ص 322
3. نگاهی نو به جریان عاشورا ، جمعی از نویسندگان ،، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383 ، ص 89 ـ 91.
4 .منتهي الآمال، ج1، شیخ عباس قمی ، ص589 ، موسسه انتشارات هجرت قم، 1378ه چاپ سیزدهم ، ص
693.
5 . ارشاد ، ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، ا نتشارات علميه اسلاميه ،ج 2 ،ص 137.

<p>چرا ابراهیم بن مالک اشتر در واقعه کربلا حضور نداشت؟</p>

پاسخ:
ابراهیمِ‌ بْنِ مالِکِ اَشْتَرِ نَخَعی، ابوالنعمان (متوفای ‍72 ه ق/ 691 م)، سردار معروف عرب به حمایت از مختاربن عُبَید ثَقَفی به خونخواهی حسین‌بن علی(ع) بر ضدّ اُمویان قیام کرد.
از زندگی ابراهیم پیش از پیوستن به مختار آگاهی در دست نیست جز آن که گفته‌اند در جنگ صفّین در زمرۀ یاران علی‌بن ابی‌طالب(ع) و در رکاب پدرش مالک اشتر با معاویه جنگ کرد.(1) حقیقت آن است: علت عدم حضور ابراهیم در کربلا معلوم نیست، در عین حال می توان گفت عدم حضور وی در کربلا بر اساس نافرمانی امام حسین (ع) نبوده است، زیرا ابراهیم از محبان اهل بیت (ع) بود و به آنان عشق می ورزید، از سوی دیگر امام حسین (ع) را خوب می شناخت و از وضع جامعه اسلامی آگاهی داشت. می دانست که امویان دین ستیز می باشند، از این رو است که وی در قیام مختار به خون خواهی حسین بن علی (ع) بر ضد امویان قیام نمود؛ در مجموع احتمالاتی نسبت به ملحق نشدن وي به امام حسين وجود دارد:
1.عدم آگاهي از خروج امام.
2.كوتاهي كردن.
درباره احتمال دوم می توان گفت: اگر این احتمال درست باشد، گرچه ابراهیم کوتاهی کرده، اما مرتکب گناه نشده و فرمان امام عصر خود نا دیده نگرفته است، زیرا امام حسین (ع) مردم را موظف و مکلف نکرد که حتما در کربلا حضور یابند، از این رو بسياري از خواص توفيق همراهي با امام حسين را نداشتند. اما پاسخ چرايي اين مطلب را از كلام صاحب تنقیح المقال بيان مي داريم:
امام حسین (ع) در مدینه یا مکه فردی را مکلف به همراهی نکرد. امام حسین هنگامی که از حجاز به طرف عراق حرکت کرد، می دانست که به فیض شهادت خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا بر همه مکلفان واجب شود که به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلکه بر اساس وظیفه خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت کرده بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او هم سفر شوند. اگر کسی هم همراهی نکند، گناهی را مرتکب نشده است. گناهکار فردی است که در قیام کربلا و محاصره امام حسین در روز عاشورا حضور داشته و با آن حال از همراهی امام تخلف کرده، به یاری حضرتش نشتافته است.
اما کسانی که در حجاز بودند و از اول با امام نیامدند، از ابتدا مکلف به حرکت و همراهی با امام نبودند. عدم همراهی آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نیست.
مامقانی پس از بیان این مقدمات می گوید: بنابراین، تعدادی از صالحان و خوبان بودند که در آن هنگام، شرف شهادت برای آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند. شکی نیست که احدی در عدالت آنان تردیدی نداشته است. پس نیامدن محمد حنفیه و عبدالله جعفر به علت سرپیچی یا انحراف ایشان نبوده است.(2) نسبت به خواص در كوفه، علامه مجلسی نقل می کند: امام حسین، قبل از شهادتش به بنی هاشم نوشت: «من الحسین بن علی الی بنی هاشم، اما بعد، فانه من لحق بی منکم استشهد معی و من تخلف لم یبلغ الفتح و السلام ؛ اما بعد، هرکس از شما با من باشد، به شهادت خواهد رسید و افرادی که با من نیامدند، به درجه فتح نایل نمی شوند!». وی بعد از ذکر این روایت می نویسد: جمله: «به فتح نایل نمی شود». این احتمال را می رساند که امام (ع) دیگران را بین آمدن به کربلا و نیامدن مخیر کرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبی نبود، بلکه تخییری بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمی شود.(3)

پي نوشت ها:
1. کاظم موسوی بجنوردی ودیگران ،دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج2 ص450.
2. مامقانی،تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، ص‏112، بی جا، چ الحیدریة؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81.
3. بحار الأنوار، ج 44، ص 233، 1403 - 1983م، دار إحياء التراث العربي، بيروت.

صفحه‌ها