سوالات و شبهات حديثي

كم راه رفتن چگونه باعث سلامتي مي شود؟
فهم درست هر كلام نیازمند درك قرائن و وضعیت موجود در زمان بیان آن است. دلیل ایجاد این سوال در ذهن شما این است كه این فرمایش حضرت را در زمانی می شنوید كه ...

باسمه تعالي، سلام عليكم روايتي از پيامبر اكرم (ص) ديدم: هر كاري را چاره اي است و چاره تندرستي در دنيا چهار چيز است، كم سخن گفتن، كم خفتن، كم راه رفتن و كم خوردن. لطفا توضيح دهيد كه كم راه رفتن چگونه باعث سلامتي مي شود در حالي كه در مورد فايده ورزش پياده روي زياد شنيده ايم.

مطلبی كه فرموده اید مربوط به روایت مشهوری است كه در مورد معراج رسول گرامی اسلام وارد شده كه در آن،  این گونه نقل شده كه:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَي السَّمَاءِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ (ع) قَدْ أَمَرْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ أَنْ تُعْرَضَ عَلَيْكَ قَالَ فَرَأَيْتُ الْجَنَّةَ وَ مَا فِيهَا مِنَ النَّعِيمِ وَ رَأَيْتُ النَّارَ وَ مَا فِيهَا مِنَ الْعَذَابِ وَ الْجَنَّةُ فِيهَا ثَمَانِيَةُ أَبْوَابٍ عَلَي كُلِّ بَابٍ مِنْهَا أَرْبَعُ كَلِمَاتٍ كُلُّ كَلِمَةٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِمَنْ يَعْلَمُ وَ يَعْمَلُ بِهَا وَ لِلنَّارِ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ عَلَي كُلِّ بَابٍ مِنْهَا ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ كُلُّ كَلِمَةٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِمَنْ يَعْلَمُ وَ يَعْمَلُ بِهَا فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ ع اقْرَأْ يَا مُحَمَّدُ مَا عَلَي الْأَبْوَابِ فَقَرَأْتُ ذَلِكَ أَمَّا أَبْوَابُ الْجَنَّةِ فَعَلَي أَوَّلِ بَابٍ مِنْهَا مَكْتُوبٌ ... وَ عَلَي الْبَابِ الثَّالِثِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حِيلَةٌ وَ حِيلَةُ الصِّحَّةِ فِي الدُّنْيَا أَرْبَعُ خِصَالٍ قِلَّةُ الْكَلَامِ وَ قِلَّةُ الْمَنَامِ وَ قِلَّةُ الْمَشْيِ وَ قِلَّةُ الطَّعَام‏(1)

از حضرت رسول اكرم - درود خدا بر او و خاندان شریفش باد - نقل شده كه فرمودند:

«زمانی كه مرا به معراج بردند جبرئیل علیه السلام به من گفت:

"به بهشت و جهنم دستور داده ام كه خود را بر شما عرضه دارند"

پس من بهشت و نعمت هایش و جهنم و عذاب هایش را دیدم. در بهشت هشت در بود كه بر هر دری چهار كلمه (جمله) نوشته شده بود كه ارزش هر جمله در نزد كسانی كه آن را بشناسند و به آن عمل كنند، بالاتر از تمام دنیا و هر آن چه كه در آن است می باشد. و جهنم هفت در داشت كه بر هر دری سه جمله نوشته شده بود كه ارزش هر جمله ای (از آن) برای آنان كه بشناسندش و به آن عمل نمایند، بهتر از تمام دنیا و آن چه در آن است می باشد.

پس جبرئیل به من گفت:

" ای محمد؛ آن چه بر روی درها نوشته شده را بخوان"

و من آنها را خواندم. اما آن چه كه بر درهای بهشتی نوشته شده بود:

بر در اول بهشت نوشته شده بود: ...

و بر در سوم آن نوشته شده بود:

" لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ (هیچ خدائی جز الله وجود ندارد محمد فرستاده ی خداست و علی سرپرست مردم از جانب خدا) هر چیزی چاره ای دارد و چاره ی سلامتی چهار چیز است: كم حرفی، خواب كم، پیاده روی كم و كم خوردن»

این روایت، از حیث سندی ضعیف به حساب می آید ولی از حیث محتوا مطالب با ارزشی دارد. برای این كه بتوانیم برداشت درستی از روایت داشته باشیم باید به این نكته توجه كنیم كه:

فهم درست هر كلام نیازمند درك قرائن و وضعیت موجود در زمان بیان آن است. دلیل ایجاد این سوال در ذهن شما این است كه این فرمایش حضرت را در زمانی می شنوید كه متاسفانه مردم دچار كم تحركی و زندگی ماشینی شده اند. برای كوچك ترین كارها با وسیله ی نقلیه جابجا می شوند و عملا كمتر می بینیم افراد پیاده روی را بر سواره رفتن ترجیح دهند. اما فضای صدور این روایت زمانی بوده كه نهایت چیزی كه برخی مردم داشتند حیوانی برای سواری و باربری بود. بسیاری از مردم با پای پیاده مسافت های طولانی را طی می نمودند. قطعا همین دستور پزشكی كه پیاده روی را توصیه می كند افراط در آن را مفید نمی داند. دقیقا مثل تكه ی بعدی روایت كه از كم خوابیدن یاد می كند. قطعا منظور این تكه از روایت كم خوابی ای كه باعث بیماری شود نیست پس معنای نوشته های روی این درب، توجه دادن به عدم افراط و تفریط است و چه حكیمانه به مقتضای زمان بیان گردیده است. این روایت هیچ تنافی ای با لزوم ورزش و مفید بودن پیاده روی برای اهل این زمان ندارد.

سربلند و شادكام باشید.

پی نوشت:

(1)     علامه ی مجلسی، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 11، ص 72.

يا اينكه حتمابايد به زبان هم آورد؟
اين دو حكمت در صدد بيان مراتب امر به معروف و نهي از منكر هستند. بنا بر بيان اين دو حكمت امر به معروف و نهي منكر سه مرتبه دارد: ...

باتوجه به حكمت 373و374نهج البلاغه اگر نهي از منكركردن تنها قلبي باشد گناه نيست؟يا اينكه حتمابايد به زبان هم آورد؟

اين دو حكمت در صدد بيان مراتب امر به معروف و نهي از منكر هستند.

بنا بر بيان اين دو حكمت امر به معروف و نهي  منكر سه مرتبه دارد:

مرتبه اول كه بيزاري از منكر و علاقه به معروف است. وقتي ببيند معروفي ترك شده، ناراحت مي شود و دوست دارد كه كاش آن معروف اجرا گردد و تحقق يابد يا وقتي مي بيند منكري عمل شده، منزجر مي گردد و دوست دارد كه كاش آن منكر از بين برود.

اين مرتبه در توان همه انسان ها هست و هر كس اين مرتبه را نداشته باشد و انجام ندهد، گناهكار است و به بيان امام در حكمت 374 ، مرده اي است كه بين زندگان راه مي رود. وجود اين مرحله فرد را از گناهكاران جدا مي كند. زيرا رضايت به فعل به معناي مشاركت در آن است و  بي تفاوتي در مقابل ترك معروف و فعل منكر هم گناه است و با اين مرحله فرد از گناهكار بودن و مشاركت در فعل خارج مي شود. ولي به زمره مجاهدان و اقدام كنندگان براي تحقق معروف و منكر هم وارد نمي شود.

مرتبه دوم انكار زباني است . فرد كه با انكار قلبي از زمره گناهكاران خارج شد ، اگر توان انكار زباني با شرايطي كه در كتاب امر به معروف آمده، داشته باشد، با انجام اين مرحله به صف مجاهدان و مبارزان راه حق مي پيوندد و مستحق پاداش مي گردد. اگر كسي توان نداشته باشد، او  با انجام همان مرتبه اول وظيفه خود را انجام داده و ديگر گناهي بر او نيست. (1)

البته اگر كسي توان امر و نهي زباني با توجه به شرايط مطرح در كتب فقهي را داشته و احتمال تاثيرگذاري هم باشد و او امر و نهي زباني نكند، در اينجا به خاطر انجام ندادن وظيفه گناهكار است و فقط تنفر قلبي كافي نيست.

مرتبه سوم اقدام عملي براي از بين بردن منكر و تحقق بخشيدن به حق است كه برترين مرحله بوده و بالاترين پاداش را دارد و توانمندان بر اين مرحله محدود تر از مراحل قبلي هستند. بسياري از افراد توان انجام اين مرحله و مرحله قبل را ندارند و فقط توان مرحله اول را دارند از اين رو با انجام مرحله اول وظيفه خود را انجام داده و  به خاطر امر و نهي زباني و عملي نكردن گناهكار نيستند. اما محدود افرادي كه توانمند بر اين مرحله هستند، بايد به امر و نهي عملي اقدام كنند و اگر اقدام نكنند، گناهكارند.  بنا بر اين اگر فرد فقط از ترك معروف و فعل منكر منزجر باشد و توان امر و نهي زباني و عملي نداشته باشد، از گناهكاران متمايز شده و مستحق كيفر همراهان و بي تفاوت ها نيست.

مرحله زباني و عملي بر هر كس واجب نيست و غالب افراد به دليل عجز ، با انجام ندادن اين دو مرحله از گناهكاران به حساب نمي آيند. در روايت آمده:

سئل عن الامر بالمعروف والنهي عن المنكر أواجب هو علي الأمة جميعا ؟ فقال: لا، فقيل له: ولم ؟ قال: إنما هو علي القوي المطاع العالم بالمعروف من المنكر

سوال شد آيا امر به معروف و نهي از منكر بر همه افراد واجب است؟

فرمود: نه، و در علت فرمود: اين وظيفه افراد توانمند مورد اطاعتي است كه معروف و منكر را مي شناسند ( و به احكام اين وظيفه آگاهي و به انجام آنها قدرت داشته و كلامشان تاثير گذار است) . (2)

بنا بر اين عموم مردم در اين زمينه جز انزجار قلبي و اظهار آن وظيفه اي ندارند و به خاطر انجام ندادن مراحل ديگر گناهكار نمي باشند.

پي نوشت ها:

1. محمد عبده، نهج البلاغه (خطب الامام علي)، قم، دار الذخائر، 1370 ش، ج 4، ص 89 (پاورقي).

2. شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 11، ص 400.

در حالی كه نگفته اول قدمی در راه اصلاحشان بردار؟
به مطلب مورد اشاره به این شكل در قرآن دست نیافتیم و آنچه در كتاب خدا در مورد معراج پیامبر گرامی اسلام - صلوات الله علیه - اشاره شده است، فقط یك سیر ملكوتی با...

با سلام-چرا قرآن(خدا) به ما و پیامبر( در شب معراج) فرموده اهل دنیا را خوار بشمار و با آنها همنشین مشو و هر چه كه دارند را كوچك بشمار. در حالی كه نگفته اول قدمی در راه اصلاحشان بردار اگه دیدی هدایت نمیشوند بعدا( كارهای بالا را بكن ).(اخه خدا كه انها را رها گذاشته به حال خود ما هم اگر كاری به سودشان نكنیم خب مستقیما اینده بدی خواهند داشت دیگر )

به مطلب مورد اشاره به این شكل در قرآن دست نیافتیم و آنچه در كتاب خدا در مورد معراج پیامبر گرامی اسلام - صلوات الله علیه - اشاره شده است، فقط یك سیر ملكوتی با جسم شریف پیامبر است كه حضرت در ملكوت آسمان ها واقعیت هایی را به چشم خود دید و خدای متعال در این سیر ملكوتی، حضرت را به اسرار عالم و سرنوشت انسان ها و ثواب یا كیفر اعمالی كه انجام داده اند، آشنا كرد. اگر در این باره مطالبی گفته و یا شنیده شده است كه ناظر به سؤال مورد نظر باشد، این طور می توان تفسیر كرد كه پرهیز پیامبر خدا و برحذر داشتنش از اهل دنیا و مردم دنیاپرست افرادی را شامل می شود كه از حالت انسانی خود خارج شده و در مقابل دنیا زانوی بندگی خم كرده و به جای خدای متعال، دنیا معبودشان شده است؛ این حال دنیا پرستان است.

در این صورت، چون هیچ امیدی برای هدایت آن ها وجود ندارد، یك نوع پرهیز  كلی از وضع آنان، نه تنها به پیامبر، بلكه حتی از انسان هایی كه دوست دارند در مسیر هدایت قرار گیرند، ابلاغ می شود؛ زیرا همنشینی با چنین افرادی، انسان های غیر معصوم  را در معرض خطرهای حتمی قرار می دهد و اما در مورد پیامبر اگر چه تأثیر منفی نخواهد گذاشت، ولی به هر حال، پرهیز و دوری از انسان های غیر قابل هدایت، در هر وضعی كاری عاقلانه است.

امام حسین - سلام الله علیه - در مسیر رسیدن به كربلا، ضمن نكوهش دنیا طلبی و مردمی كه برای رسیدن به اهداف دنیایی شان به ستیز با او شتافتند، آنان را قابل هدایت ندانسته، در جملاتی پندآموز به این جمله پر معنا رسیدند كه: "إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ؛ (1)  مردم (به طور عموم، خصوصاً در زمان حضرت كه مخاطب اصلی این سخنان بودند) بندگان دنیایند و دین، لقلقه زبان آنان است".  

و اما در مورد اصل  هدایت كه دغدغه اصلی همه پیامبران الهی و در مرحله نخست برای همه انسان ها، چه قابل هدایت و  چه منحرف، به شكل مساوی بوده است، باید گفت  همه پیامبران الهی تا حد امكان و توان وجودی شان در مقام هدایت مردم قوم خویش از هیچ كوششی فرو گذار نكردند و حتی در این مسیر جان خود را هم به خطر انداخته و هم فدا كردند كه در میان آیات نورانی قرآن در موارد بسیاری  به داستان های پر عبرت پیامبران بزرگ الهی بر می خوریم كه توصیه می شود به آن ها مراجعه نمایید.

و اما در مورد پیامبر بزرگ اسلام، دغدغه پیامبر در امر هدایت مردم و پی گیری آن، چنان پر رنگ بود كه خدای متعال در در دو آیه از قرآن به خضرت نسبت به این همه شدت  عاطفه و دلسوزی كه حتی جان  ایشان را به خطر انداخته بود، خطاب به پیامبرش این گونه هشدار می دهد:

"فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً؛ (2) گويي مي‏خواهي به جهت اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كني؛ اگر به اين گفتار ايمان نياورند". 

و در آیه ای دیگر به انضمام چند آیه بعدی اش این موضوع بهتر تبیین شده است؛

"لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ"إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ " وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضينَ؛ (3) گويي مي‏خواهي جان خود را از شدّت اندوه از دست دهي؛  برای  اين كه آن ها ايمان نمي‏آورند! اگر ما اراده كنيم، از آسمان بر آنان آيه‏اي نازل مي‏كنيم كه گردن هايشان در برابر آن خاضع گردد! و هيچ ذكر تازه‏اي از سوي خداوند مهربان براي آن ها نمي‏آيد؛ مگر اين كه از آن روي‏گردان مي‏شوند".

نتیجه این كه:

با ملاحظه آیات ذكر شده متوجه می شویم كه پیامبر گرامی اسلام چه قدم های سختی در مسیر هدایت مردم برداشتند و حتی در این مسیر  از شدت دغدغه های عاطفی كه نظیر آن را می توان در مقیاس های پایین تری در مورد نگرانی های پدران و مادران در مورد فرزندانشان است، جان خود را به خطر می انداخت.

همه رسولان و  پیامبران و اولیای الهی و معصومان - سلام الله علیهم اجمعین - در ابتدا تمام تلاششان بر محوریت هدایت مردم قرار می گرفت و مطابق با دستور خدای متعال كه خود "ارحم الراحمین" است، توسعه این رحمت را در ارسال رسولان و بعثت پیامبران و معصومان به وضوح می توان دید كه در این مسیر، جان های نورانی و با ارزش خود را فدا كردند؛ زیرا كه هدایت تنها دغدغه ایشان بوده است و با این حساب اگر در  مورد مطالب مورد سؤال حدیث و یا روایتی وجود داشته باشد، باید گفت امیدی به اصلاح افراد مذكور وجود نداشته است كه پرهیز و دوری از ایشان امری لازم بوده است.

 

پی نوشت ها:

1. مجلسی  محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،تهران، انتشارات اسلامیه، ج ‏75، ص 118.

2. كهف (18)، آیه 6.

3. شعراء (26)، آیه 3-5.

منظور این حدیث چیست؟
اول اينكه مراد از اين زندان، زندان حقيقي باشد. يعني حقيقتا همان آثار و نشانه هاي زندان را داشته باشد و دوم اينكه زندان حقيقي مراد نباشد بلكه زندان نسبي منظور...

با سلام.می خواستم حدیث «دنیا زندان مومن است» را برایم تفسیر كنید...من كافر نیستم. ولی دنیا برایم زندان نیست. پس منظور این حدیث چیست؟ با تشكر

اين حديث را به دو صورت مي توان تبيين نمود:

اول اينكه مراد از اين زندان، زندان حقيقي باشد. يعني حقيقتا همان آثار و نشانه هاي زندان را داشته باشد و دوم اينكه زندان حقيقي مراد نباشد بلكه زندان نسبي منظور باشد يعني دنيا در مقایسه با آخرت براي مؤمن زندان و براي كافر بهشت باشد.

در توضيح إحتمال اول بايد بگوييم كه انسان داراي دو جنبه است: «روح» و «جسم»؛ گاهي روح آزاد است و گاهي در زندان؛ همين طور گاهي جسم آزاد و گاهي در زندان است، و گاهي اينها در دو جهت مخالف هم قرار مي گيرند، يعني جسم در زندان و روح آزاد است، همان چيزي كه حضرت يوسف (ع) گفت: « قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ...»(1)  يوسف گفت:«پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينها مرا به سوي آن مي خوانند» يعني اينها مرا به چيزي دعوت مي كنند كه روح مرا به زندان مي كشد و اگر جسم من به زندان بيفتد براي من محبوب تر است. از اينجا معلوم مي شود كه چرا دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، دنيا جايي است كه روح مؤمن در محدوديّت قرار دارد هرچند جسم او متنعّم باشد، زيرا جسم براي او معيار نيست.

ولي كافر بر عكس آن است يعني اهل جسم و مادّه است، دنيا براي او بهشت است و در قيامت وقتي در عذاب الهي گرفتار مي شود براي او زندان است.

اما طبق إحتمال دوم معناي روايت اين است كه بر فرض كه مؤمن در اين دنيا داراي نعمت باشد، امّا در مقايسه با آن نعمت هاي الهي كه بعد از مرگ دارد، زندان است و كافر گرچه در اين دنيا بيچاره هم باشد باز هم در مقايسه با عذاب خدا در قيامت، دنيا بهشت او به حساب مي‏آيد.

بعد از ذكر دو إحتمال مذكور در پاسخ به اين سؤال كه چرا برخي مؤمنان زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند مي توان گفت كه طبق إحتمال اول كه دنيا زندان حقيقي مؤمنان است آن دسته از مؤمناني كه زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند بايد متذكر باشند كه ممكن است توجه به امور جسماني و مادي آنها را از توجه به حقيقت روحاني خود غافل نموده و غفلت از روح و امور روحاني و معنوي باعث فراموش نمودن زندان بودن دنيا شده باشد. چنانكه ممكن است يك شخص زنداني كه در زنداني پر زرق و برق زنداني شده باشد به علت توجه به زرق و برق زندان، زنداني بودن خود را فراموش كند.

به عبارت ديگر هر اندازه توجه انسان به حقيقت روحاني خود بيشتر شود و ايمان بيشتري نسبت به حقيقت خود پيدا كند زندان بودن دنيا براي وي محسوس تر مي گردد چنانكه شاعر مي گويد:

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك*** چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم

اما اگر احتمال دوم را بپذيريم در پاسخ به اين سؤال مي توان گفت كه دنيا به خودي خود زندان مؤمن نيست و لذا تا زماني كه شخص مؤمن به خود دنيا مي نگرد زندان بودن آن براي وي محسوس نيست. اما وقتي نعمت هاي بهشتي و رضوان الهي را متذكر مي شود و دنيا را با آنها مقايسه مي كند به زندان بودن دنيا پي مي برد.(2)

با توجه به توضيحات مذكور روشن مي شود كه لازمه مفاد روايت مذكور اين نيست كه حتما مؤمن بايد در دنيا در بلا و فقر و ..و كافر در رفاه كامل باشد. بلكه مؤمن در عين اينكه ممكن است در رفاه مادي باشد. اما به نسبت به نعمت هايي كه در بهشت براي او فراهم شده دنيا براي وي همانند زندان است چنانكه در روايتي نقل شده كه يكي از يهودان، تنگ دست و ژوليده سر راه امام حسن (ع) را كه بر استري خوش‏رو سوار بود و لباس نيكو بر تن داشت، گرفت و گفت جدّ شما پيامبر خدا (ص) مي فرمايد دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، در حالي كه من در زندان و تو در بهشت هستي! حضرت فرمود:« لَوْ عَلِمْتَ مَا لَكَ وَ مَا يَرْقُبُ لَكَ مِنَ الْعَذَابِ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ مَعَ هَذَا الضُّرِّ هَاهُنَا فِي الْجَنَّةِ وَ لَوْ نَظَرْتَ إِلَي مَا أُعِدَّ لِي فِي الْآخِرَةِ لَعَلِمْتَ أَنِّي مُعَذَّبٌ فِي السِّجْن‏»(3) « اگر مي دانستي چه عذاب هائي در انتظار تو است، يقين مي كردي كه با همه اين ناراحتي هايت هم اكنون در بهشتي، و اگر نيز آنچه (از ثواب و نعمت) در آخرت براي من مهيّاست ببيني، يقين مي كني كه من در اينجا در زندان رنج مي‏بينم».

پي نوشت ها:

1. يوسف(12) آيه 33.

2. ر.ك: آيت الله مكارم شيرازي، گفتار معصومين(ع)، قم، مدرسه الامام علي (ع)، 1378ش، ص 185.

3. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق،  ج‏65، ص 220.

اگر چنین باشد چه نیازی به انجام مثلا حج می باشد؟
وعده به آمرزش تمامی گناهان، در موارد متعددی در روایات آمده است كه نمی توانیم همه آن ها را مشكوك و نادرست بدانیم. تعدادی از آن ها دارای سند معتبر است كه فهم ...

با سلام

 در برخی كتب ادعیه و امثال آن ذكر شده كه فلان دعا یا فلان ذكر برابر است باثواب چندین حج و یا زیارات و یا آزاد كردن بنده و ریختن گناهان و غیره . اگر چنین باشد چه نیازی به انجام مثلا حج می باشد و یا به جای كفاره ی آزاد كردن بنده فلان دعا را خواند ؟ انتظار است كه پاسخ قانع كننده ای ارائه فرمایید. پیشاپیش از شما سپاسگزاری می نمایم.

وعده به آمرزش تمامی گناهان، در موارد متعددی در روایات آمده است كه نمی توانیم همه آن ها را مشكوك و نادرست بدانیم. تعدادی از آن ها دارای سند معتبر است كه فهم بهتر آن روایات و مطابقت آن با عقل، نیاز به تحقیق و بررسی عمیق دارد كه ما در چند قسمت به آن مي پردازيم:

الف) اجر و ثواب بر دو قسم است: استحقاقی و تفضلی.

اجر و مزدی كه خداوند به مقتضای حكمت خود در مقابل هر یك از اعمال صالح - واجب یا مستحب - قرار داده، ثواب استحقاقی است.

ثوابی و فضیلتی را كه زاید از مقدار مقرّر و ناشی از مشیتی است كه ریشه در رحمت و كرامت دارد و خداوند از فضل خود بر اساس معیارهای خاص به بندگان صالح مرحمت می­فرماید، ثواب تفضلی گویند.

ثواب­ها و فضیلت­هایی كه برای عبادات، اذكار و ادعیه و قرائت قرآن در كتاب­ها و روایات آمده، برخی ناظر به ثواب­های استحقاقی است؛ ولی بیش تر آن ها ثواب­های تفضلی است كه معمولا به صورت مجمل وعده داده شده است. شرایط و لوازم در آن ها به صورت صریح بیان نگردیده و بیش تر جنبه انگیزشی و شوق آفرینی دارند.

ب) آن همه ثواب هایی كه نقل شده، هرگز مفهومش این نیست كه انسان آن ها را به صورت اوراد بخواند و تنها به زبان قناعت كند؛ بلكه خواندن برای فهمیدن، فهمیدن برای اندیشیدن، و اندیشیدن برای عمل است؛ مثلاً تأكید فراوان بر تلاوت سوره حمد به این جهت است كه توجه و تدبّر در محتوای آن، به انسان روح و ایمان می بخشد، او را به خدا نزدیك می­كند، صفای دل و روحانیت می­آفریند، اراده انسان را نیرومند و تلاش او را در راه خدا و خدمت به خلق افزون می­سازد و میان او و گناه فاصله می­افكند. (1)

اگرچه خواندن اذكار و ادعیه و قرآن در هر حال ثواب دارد و در درازمدت اثر وضعی روی قلب و روح انسان می گذارد؛ ولی ثواب اصلی و تأثیر عمیق آن ها زمانی است كه موجب بیداری دل و خروج از غفلت و ظلمت و گمراهی گردد. اين ثواب اصلی و تأثیر عمیق بر اساس آيه «إنّما یتقبّل الله من المتقین»(2) و روايت «إنّما الاعمال بالنیات» (3) زماني حاصل مي شود كه اين عمل با قصد قربت و اخلاص بوده باشد. بنابراین، میان میزان عنایات تفضلی و میزان معرفت و درجه اخلاص اشخاص رابطه ای مستقیم وجود دارد. مطمئناً این انگیزه كه انسان با انجام یك عمل خیر، خیال خود را آسوده ببیند و خود را از كارهای دیگر تبرئه كند یا مجوزی برای انجام اعمال منفی و ناشایست شود، با روح اخلاص و قصد قربت سازگار نیست.

ج) عبادت ها و دعاها و... پاداش عظیم دارند؛ ولی پاداش قطعیت یافته نیست، بلكه مانند ایمان و دیگر اعمال صالح، مشروط به این است كه تا آخر عمر حفظ گردد و نابود نشود. بعضی از گناهان اثر از بین برندگی دارند و ایمان و عمل صالح و ثواب و پاداش ها و ... را از بین می برند و نابود می كنند. در معارف دینی، این مطلب تحت عنوان "حَبط اعمال" بحث شده است.

بنابراین، آن روایات وعده اجمالی است و شرایط و قیدهای آن در جاهای دیگر گفته شده است.

خلاصه آن كه در روايات بيان شده ثواب حج را دارد. پس اگر كسي مستطيع شده بايد حج برود.زيراهيچ عمل مستحبي جاي واجب را پر نمي كند

 

پی­نوشت­ها:

1. مكارم شيرازي و ديگران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 5، دار الكتب الاسلاميه، چ اول، 1374ش.

2. مائده (5)، آیه 27.

3. وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 6، ص 5، مؤسسه آال البيت، چ اول، 1409ق.

آیا حدیث زیر در مورد نگاه به زنان نامحرم در فیلم های مبتذل صدق می کند؟
حديث مذكور را مرحوم شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال نقل نموده است. اين حديث بخشي از خطبه اي است كه رسول خدا (ص) در ضمن آن به موعظه پرداخته است.

آیا حدیث زیر در مورد نگاه به زنان نامحرم در فیلم ها و حتی فیلم های مبتذل ، صدق می كند؟

شرح :شیخ صدوق از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آ له و سلم)روایت كرده: «هر كس چشم خود را از نگاه كردن به زن نامحرم پر كند حق تعالی او را روز قیامت در حالی محشور می‌سازد كه او را به میخ‌های آتشین كشیده باشند و سپس امر شود كه او را به سمت آتش برند.»

حديث مذكور را مرحوم شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال نقل نموده است. اين حديث بخشي از خطبه اي است كه رسول خدا (ص) در ضمن آن به موعظه پرداخته است. در اين حديث مي خوانيم:

« مَنْ مَلَأَ عَيْنَيْهِ مِنِ امْرَأَةٍ حَرَاماً حَشَاهُمَا اللَّهُ تَعَالَي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَسَامِيرَ مِنَ النَّارِ وَ حَشَاهُمَا نَاراً حَتَّي يَقْضِيَ بَيْنَ النَّاسِ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَي النَّارِ»(1) « و هر كس چشمان خود را از زن نا محرمي پر كند، خداوند عزّ و جلّ در روز قيامت دو چشم او را با ميخ هاي آتشين پر سازد و آنها را پر از آتش كند [و همچنان باشد] تا زماني كه خداوند كار داوري ميان مردم را به پايان رساند، آنگاه دستور داده شود او را به دوزخ برند.»

در حديثي مشابه مي خوانيم:

« مَنْ مَلَأَ عَيْنَهُ مِنْ حَرَامٍ مَلَأَ اللَّهُ عَيْنَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ النَّارِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ وَ يَرْجِع‏» (2)

 « هر كه چشم خود را از حرام پر كند، خداوند در روز قيامت چشم او را از آتش پر گرداند. مگر اينكه توبه كند و از عمل خود دست بردارد.»

مصداق بارز اين عمل زشت مشاهده زنان و مردان نامحرم در فيلم هاي مبتذل است كه متأسفانه در عصر ما با گسترش وسائل ارتباطي جمعي مدرن مانند ماهواره و اينترنت و تلفن همراه و ... به اوج خود رسيده و بنيان هاي زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي را متزلزل نموده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق،  ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دار الشريف الرضي‏، 1406 ق، ص 286.

2. همان، أمالي صدوق، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1362ش، ص 429.

لطفا شبهات را در این زمینه توضیح بدید
هر زنی كه خود را معطر كند و از خانه خارج شود تا به خانه برگردد، مورد لعن ملائكه است.

از حضرت رسول (ص) نقل شده با این مضمون: زنی كه به خود عطر بزند و از خانه خارج شود فرشتگان الهی او را تا زمانی كه به خانه برگردد، لعنت می كنند. این تو شبكه های اجتماعی مثل فیس بوك داره همینطوری توزیع میشه. دارن تبلیغ منفی میكنن. كسی هم اطلاعات دقیقی ازش ارائه نمیده. از یك پارچه نوشته كه واحد عقیدتی سیاسی بیمارستان فاطمه زهرا (س) ناجا عكس گرفتن گذاشتن رو اینترنت. لطفا شبهات را در این زمینه توضیح بدید ممنون

روایت مورد نظر به شرح زیر وارد شده است:

عن أبي عبد الله (ع) قال : قال رسول الله (ص) : أي امرأة تطيبت ثم خرجت من بيتها فهي تلعن حتي ترجع إلي بيتها متي ما رجعت.(1)

هر زنی كه خود را معطر كند و از خانه خارج شود تا به خانه برگردد، مورد لعن ملائكه است.

در روایت دیگر آمده:

 أيما امرأة تطيبت ثم خرجت إلي المسجد ليوجد ريحها لم يقبل منها صلاة حتي تغتسل اغتسالها من الجنابة (2)

هر زنی كه برای جلب توجه مردان نامحرم عطر بزند و از به سوی مسجد از خانه خارج شود،  نمازش قبول نمی شود. مگر به خانه بر گردد و خود را بشوید،(تابوي عطر برود )

با اندك دقت معلوم می شود كه استعمال عطر برای زن خارج از خانه، هم به طور طبیعی سبب گرایش مردان و به فتنه افتادن و انداختن آنان است و هم این زن چنین قصدی دارد و از این جهت است كه كار او مورد غضب خداست و لعن و نفرین خدا را برای او ارمغان آورده و مانع قبولی عبادتش می گردد.

طبیعی است كه اسلام مخالف نظافت و تمیزی و آراستگی نیست و نمی خواهد زنان هنگام خروج از خانه لباس های كثیف و متعفن و ... بپوشند بلكه می خواهد لباس های تمیز و آراسته و پوشیده  داشته باشند. اما در عین حال از فتنه گری و دلربایی و از بین بردن امنیت روحی و روانی مردان بخصوص جوانان مجرد كه همسر ندارند، نهی می كند. زنی كه با عطر تند و جلب كننده توجه ها و تحریك كننده از خانه خارج می شود، به نوعی اقدام به تبرّج و خروج برج وار و جلب توجه كننده، اقدام كرده و این نوع رفتار مورد نهی خداست:

وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي (3)

 و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم)برج وار و فریباگرانه  ظاهر نشويد.

پس زنی كه با خودآرایی و زدن بوی عطر تحریك كننده و جلب توجه كننده و به قصد دلبری از خانه خارج می شود، مورد قهر خداست و مرتكب مرتبه ای از زنا شده است.

اما این نهی زنان به معنای آزاد بودن مردان در دلبری و فتنه انگیزی نیست. بلكه مردان هم باید از حضور فتنه انگیزانه و دلبرانه در اجتماع خودداری ورزند و آنان نیز در صورت چنین حضوری مستحق نفرین خدا می باشند. در روایت آمده :

من تطيب لله جاء يوم القيامة وريحه أطيب من ريح المسك ، ومن تطيب لغير الله جاء يوم القيامة وريحه أنتن من الجيفة (4)

هر كس برای خدا عطر بزند، به صحرای محشر می آید در حالی كه از مشك خوشبوتر است و هر كس برای غیر خدا عطر بزند، به محشر می آید در حالی كه از مردار متعفن تر است. شارح صحیفه در شرح این حدیث می نویسد: در اول منظورش جلب رضای خدا است كه زیبایی و خوشبویی را دوست دارد و  در دوم منظور جلب رضایت غیر خدا است مثل دلربایی از زنان و محبوب كردن خویش تا به لذت بیشتر برسد زیرا این كارها ممنوع است. (5)

اسلام مي‏خواهد مردان و زنان مسلمان روحي آرام و اعصابي سالم و چشم و گوشي پاك داشته باشند،و با توجه به روحیه دلبری و فریبایی زنان به آنان دستور داده درخارج از خانه حجاب را رعایت كنند و از حضور در جامعه با چهره آرایش شده و با عطر تند و تحریك كننده و توجه بر انگیز پرهیز نمایند.

برای مردان هم این نوع حضور اجتماعی و فتنه انگیزی و دلبری حرام است اما چون مردان به طور طبیعی بیشتر صیاد هستند و كمتر به خودنمایی و دلبری توجه می كنند ، كمتر نیاز بوده مورد نهی واقع شوند و زن ها چون به طور طبیعی به دلبری و فریبایی علاقه مند هستند، بیشتر نهی شده اند.

پینوشت:

1. كلینی، كافي، تهران، اسلامیه، 1363 ش،  ج 5، ص 518 - 519.

2. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر،  ج 2، ص 444.

3. احزاب (33) آیه 33.

4. سید علیخان مدنی شیرازی، ریاض السالكین، قم ريال انتشارات اسلامی، 1415 ق، ج 3، ص 282.

5. همان.

آيا خوردن زياد گوشت مرغ همانند گوشت خوك بيغيرتي در مرد ايجاد مي كند؟
در پاسخ به سوال پرسشگر محترم عرض مي كنيم كه راجع به خوردن گوشت خوك كه مظهر بي غيرتي باشد و با خوردن آن انسان بي غيرتي از خود نشان دهد روايتي نداريم و هم چنين...

آيا خوردن زياد گوشت مرغ همانند گوشت خوك بيغيرتي در مرد ايجاد مي كند؟

در پاسخ به سوال پرسشگر محترم عرض مي كنيم كه راجع به خوردن گوشت خوك كه مظهر بي غيرتي باشد و با خوردن آن انسان بي غيرتي از خود نشان دهد روايتي نداريم و هم چنين در روايات و تحقيقات علمي هم نقل نشده است كه خوردن زيادي گوشت مرغ مثل گوشت خوك باعث بي غيرتي مي شود. ولي به اين نكته مهم توجه داشته باشيد كه خوك حتي نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مي خورند سمبل بي غيرتي است. و حيواني كثيف است خوك در امور جنسي فوق العاده بي تفاوت و لا ابالي است و علاوه بر تاثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تاثير اين غذا در خصوص لا ابالي گري در مسائل جنسي مشهود است.

يكي از نويسندگان مي نويسد:

"خوك غيرت ناموسي ندارد (نقطه مقابل خروس است) و ديوثي مي كند و جفت خود را در معرض استفاده خوك هاي نر ديگر قرار داده، از اين عمل علاوه بر آن كه باك ندارد لذت هم مي برد و اين صفات و اخلاق او در گوشتش تاثيراتي دارد. از اين جهت اشخاصي كه تغذي به آن مي كنند همان صفات و اخلاق رذيله را پيدا مي كنند. و اين در حالي است كه غيرت از صفات كمال الهي است و در اسلام بر صفت غيرت تأكيد شده است و غيرت نسبت به دين و ناموس از صفات انبياء و ائمه طاهرين و مؤمنين است.(1)

البته در رواياتي از قول اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه از اين جهت كه مرغ و خوك هر دو غذاهاي تمييزي نمي خورند و حتي گاهي از نجاست هم مي خورند مرغ به خوك تشبيه شده است و گفته شده است: الدَّجَاجُ خِنْزِيرُ الطَّيْرِ ( مرغ ، خوك پرنده هاست) ولي نمي توان به صراحت بيان كرد كه گوشت مرغ هم در مرد يا خورنده آن ايجاد بي غيرتي مي كند. (2)

عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) الْوَزُّ جَامُوسُ الطَّيْرِ وَ الدَّجَاجُ خِنْزِيرُ الطَّيْرِ وَ الدُّرَّاجُ حَبَشُ الطَّيْرِ وَ أَيْنَ أَنْتَ عَنْ فَرْخَيْنِ نَاهِضَيْنِ رَبَّتْهُمَا امْرَأَةٌ مِنْ رَبِيعَةَ بِفَضْلِ قُوتِهَا:(3) اميرالمؤمنين (ع) فرمود كه مرغابي گاو ميش پرنده‏ها است و مرغ خوك پرنده‏ها است، دراج حبشي پرنده‏ها است، و كجائي تو از دو جوجه نو پا كه زني از ربيعه آنها را از فزوني خوراكش پروريده است.(4)

منظور روايت اين است كه گوشت پرندگان ديگر بهتر از مرغ است.

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج 1، ص 586.

2. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران ، ‏سال چاپ مختلف‏، نوبت چاپ مكرر، بحار الأنوار، الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص 5.

3. همان.

4. همان: بيان الوز لغة في الإوز و كونه جاموس الطير لأنسه بالحماءة و المياه و شبه الدجاج بالخنزير في أكل العذرة و كون الدراج حبش الطير لسواده و كأن التخصيص بامرأة ربيعة لكون طيرهم أجود أو كونهم أحذق في ذلك أو كون الشائع في ذلك الزمان وجود هذا الطير أو كثرته عندهم‏:

توضيح: مرغابي گاميش پرنده‏ها است چون به لجن و آب انس دارد و مرغ مانند خوك است كه نجاست آدمي خورد و دراج سياه است و به حبشي ماند و وابستن بزني از ربيعه براي آنست كه پرنده آنها بهتر است يا استادترند در پرورش يا در زمان آنها اين پرنده شايع و فزون بوده.

آیا این حدیث معتبر است؟
در حدیث مذكور از امام حسین (ع) نقل شده كه: «كسی كه از إظهار نظر و تدبیر منع شود و از چاره اندیشی عاجز شود مدارا نمودن كلیدش می باشد».

یكبار حدیثی خواندم منسوب به امام حسین(ع) بدین مضمون كه اگر راه تدبیر بر كسی بسته شود و فكرش به جائی نرسد كلیدش مداراست.آیا این حدیث معتبر است؟ اگر عقل كه در تنگناها وگره ها راه گشایش است دچار ناتوانی شود تكلیف انسان درمانده ای كه این وضع را دارد چیست؟خدا ما را همواره به تعقّل فرا می خواند. پس آیا انسان دراین حالت دچار سوئ ظن نسبت به خدا نمی شود؟ اگر انسان در این وضعیت دست به كاری بزند كه در شرایط عادی و نرمال گناه است تكلیف چیست؟آیا فكر نمی كنید صبر كردن در یك حالت بلاتكلیفی خود بدترین شكنجه روحی است؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

در حدیث مذكور از امام حسین (ع) نقل شده كه : «مَنْ أَحْجَمَ عَنِ الرَّأْيِ وَ عَيِيَتْ بِهِ الْحِيَلُ كَانَ الرِّفْقُ مِفْتَاحَهُ»؛ (1)

« كسی كه از إظهار نظر و تدبیر منع شود و از چاره اندیشی عاجز شود مدارا نمودن كلیدش  می باشد».

مفاد آنچه در این حدیث آمده این است كه اگر كسی راه اظهار نظر و تدبیر برایش بسته شود و از چاره اندیشی برای حل یك مشكل عاجز شود كلید رهایی از این مشكل مدارا و سازگاری است و این بهترین راه حل عقلی برای خارج شدن از آثار این مشكلات می باشد؛ یعنی برخی از مشكلات بگونه ای هستند كه چاره اندیشی برای رفع آنها برای انسان مقدور نیست در اینجا اگر انسان با ناسازگاری و سر و صدا بخواهد با مشكلات روبرو شود مشكلات وی و غم و غصه او مضاعف می شود و علاوه بر خود مشكل، غم های ناشی از  مشكلات نیز برای جسم و روح انسان مشكلاتی پدید می آورد و كلید حل این مشكلات مدارار و نرم خویی و صبر و تحمل است.

با توجه به مطالب مذكور درباره اینكه گفته اید عقل برای تدبیر امور است باید بگوییم كه چنانكه از «احجم» پیداست این عدم تدبیر ممكن است ناشی از عدم تدبیر عقل نباشد بلكه ممكن است یك عامل بیرونی مانع از تدبیر و اظهار نظر عقل باشد و شخص به گونه ای مجبور به پذیرش آن باشد و راه حل دیگری نداشته باشد. «أحجم» فعلی است كه از ماده «حجم» مشتق شده و در باب «إفعال» كه یكی از ابواب ثلاثی مزید می باشد استعمال شده و یكی از معانی باب إفعال «مطاوعه» و «اثر پذیری» می باشد و «أحجم» نیز به همین معنای اثر پذیری بكار رفته چنانكه در كتب لغت عربی ذكر شده كه :« حَجَمْتُه عن الشيء فأَحْجَمَ أَي كففته فكَفَّ»(2) یعنی منع نمودم او را از چیزی و او نیز این منع مرا پذیرفت و در نتیجه ممنوع شد».

علاوه بر اینكه عقل انسان گرچه قادر به تدبیر امور می باشد. اما همه عقول و همه امور یكسان نیستند و برخی از عقول در تدبیر برخی از امور عاجز هستند.

نكته دیگری كه لازم به ذكر است این است كه بروز این مشكلات برای امتحان بندگان است و اساسا همین مشكلات است كه میزان حسن ظن یا سوء ظن ما به خدا را نشان می دهد و نیكوكاران و صابران را از بدكاران جدا می كند چنانكه خداوند متعال فرموده:

« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»؛ (3) « قطعاً شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان».

بنا بر این انسان مؤمن نه تنها در بلاها و مشكلات دچار سوء ظن به خدا و انجام گناه نمی شود. بلكه با توكل به خدا و صبر و استقامت این بلاها را ابتلا و امتحان الهی می داند. البته كسی كه به وعده های الهی و شئون و صفات خداوند و توجه و عنایت دائم خداوند به بندگان و مخلوقات خود ایمان ندارد ممكن است دچار سوء ظن شود.

بنا بر این صرف بروز مشكلات مجوّزی برای گناه نیست و در هر حال انسان باید خود را از گناه حفظ نماید. مگر در حالتی كه حفظ جان خود یا دیگران منوط به انجام آن گناه باشد مثل اینكه یك شخص در حالتی قرار گفته كه بجز گوشت حیوانات حرام گوشت چیز دیگری برای خوردن و زنده ماندن ندارد كه در این صورت خوردن از آن به اندازه زنده ماندن جایز است.

از سوی دیگر باید توجه داشت كه معنای مدارا دست روی دست گذاشتن و عدم تلاش برای رهایی از مشكل نیست؛ بلكه مدارا یك امر روحی و روانی و به معنای حفظ آرامش و عدم جزع و فزع است و در عین این كه ما باید مدارا داشته باشیم باید با حفظ آرامش برای خروج از معضل نیز تلاش كنیم. و اگر در ضمن تلاش به بن بست رسیدیم تكلیف ما همین مدارا نمودن است و ما در هیچ صورتی بلاتكلیف نیستیم.

پی نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق،  ج‏75، ص 128.

2. جوهری،  اسماعیل بن حماد، الصحاح ، بیروت، دار العلم للملايين،1410ق، ج، ص 1894.

3. بقره (2) آیه 155.

اگه قرار باشد همه از این سبزی روی برگرداند این دختر چه باید بكند؟
هم چنان كه دختر زیبارویی كه فساد محیط خانوادگی را نپذیرفته و به باورهای حق و اخلاق متعالی و رفتارهای پسندیده آراسته شده، "خضراء الدمن" نیست، پسر نجیب، ...

یك حدیث هست كه می فرماید از سبزی مزبله بپرهیزید منظور از این حرف آیا دختر زیبا در خانواده بد است؟ اگه قرار باشد همه از این سبزی روی برگردانند این دختر بیچاره چه باید بكند ؟

رسول خدا در خطبه ای فرمود:  أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ ای مردم از سبزه مزبله پرهیز كنید.

سؤال شد: "خضراء الدمن= سبزه مزبله"  چیست؟

پیامبر فرمود:  الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِي مَنْبِتِ السَّوْءِ

زن زیبا رو و رعنا كه در محیط نامناسب پرورش یافته و پرورده محیط نامناسب اعتقادی و اخلاقی است. (1)

پس خضراء الدمن یعنی دختران  زیبارویی كه در خانواده و محیط ناپاك رشد یافته و گر چه زیبا و رعنا و ماننده سبزه بهار خوش آب و رنگ هستند، ولی ناپاك اند. از لحاظ اخلاق و پای بندی  به عفت و حیا، با توجه به تربیت ناپاكی كه داشته اند ، نمره قبولی نمی گیرند.

اما دختر زیبا، با فهم، با اخلاق ، متدین و پای بندی كه در خانواده بی ایمان رشد و نمو كرده، سبزه مزبله نیست. زیبایی او طبیعی و خدادای است. اخلاق و حیا و ایمانش هم اكتسابی است. هم از جهت خودش ، ارزشمند است كه زیبا  می باشد و هم از این جهت كه به خانواده اش  و باورها و اخلاق ناپاك آن ها پشت كرده، نشان دیگری از شخصیت مستقل و ساخته شده اوست و بر ارزش او می افزاید.

حالا اگر پسری هم در خانواده و محیط اخلاقی ناپاك رشد یافته و آن تربیت را پذیرفته و باورها و اخلاق و رفتارش نمودی از باورها و اخلاق و رفتار باطل و ناپاك خانواده اش باشد، در عین حال جوان رعنایی بوده و امكانات فراوان مالی و شغل پردرآمد دارد و از عنوان و پست و ... برخوردار باشد، او هم به نوعی "خضراء الدمن" است. اگر رسول خدا در بیان و تفسیر "خضراء الدمن" آن را به دختران زیباروی پرورش یافته در منجلاب فكری، اخلاقی و رفتاری تفسیر كرده، از آن رو بود كه معمولا زیبایی و رعنایی زن ها مورد توجه خاص و اولین جاذبه  آنان است. در مراحل بعد نوبت به باورها، اخلاق و رفتار می رسد. اما در مورد مردها زیبایی و رعنایی ظاهری، معمولا مورد توجه نیست و بیش تر به قدرتمندی، درآمد زایی و تدبیر  آنان توجه می شود.

 اگر پسر پولدار و شاغل، نان و آب دار و خوش تیپ و ... باشد، ولی در محیط فاسدی پرورش یافته و پرورش فاسد را پذیرفته باشد، این هم ملاك ناپسندی "خضراء الدمن" را دارد. سزاوار نیست كه مورد توجه و پسند قرار گیرد.

 هم چنان كه دختر زیبارویی كه فساد محیط خانوادگی را نپذیرفته و به باورهای حق و اخلاق متعالی و رفتارهای پسندیده آراسته شده، "خضراء الدمن" نیست، پسر نجیب، دیندار و تحصیل كرده ای كه خانواده اش از لحاظ باور و اخلاق و رفتار ، باطل و فاسدند، نباید ثمره و پرورش یافته آن خانواده دانسته و رد كرد، زیرا این جوان بر عكس آن ها است. به دلیل این انتخاب، از جوانان دیندار و مقید پرورش یافته در خانواده های مذهبی، بهتر است، چون اراده قوی تری از خود بروز داده و ایمانش ارزشمندتر است.

پی نوشت:

1. كلینی، كافي، تهران، اسلامیه، 1363 ش، ج 5، ص 332.

صفحه‌ها