سوالات و شبهات حديثي

ای ابوالحسن، آنچه گفتی، واقع شد، ولیکن در هنگامی که امر خدا- که عبارت است از مردن- بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آمد، و هنگام وفات آن حضرت رسید.

پرسش:
سؤالم دررابطه با حدیثی است که خداوند از پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانشان تعهد بر صبر بر بلایا می‌گیرند تا مردم را بدین وسیله امتحان کنند. این مضمون کلی است که از حدیث می‌دانم ولی به متن کامل و مستند حدیث از کتب روایی معتبر نیاز دارم.

 

پاسخ:
شاید حدیث مورد اشاره شما این حدیث باشد که در اصول کافی آمده است:
امام کاظم علیه السلام از پدرش می‌پرسد: آیا چنین نبود که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام، نویسنده وصیّت نامه خود بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله، بر آن حضرت املاء می‏فرمود، که او فرمود، و او نوشت، و جبرئیل و فرشتگان مقرّب علیهم السلام، گواه بودند». حضرت امام موسی می‏فرماید که: «حضرت صادق علیه السلام مدّتی طولانی سر به زیر افکند، بعد از آن، فرمود که:‌ای ابوالحسن، آنچه گفتی، واقع شد، ولیکن در هنگامی که امر خدا- که عبارت است از مردن- بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آمد، و هنگام وفات آن حضرت رسید، وصیّت نامه از نزد خدا فرود آمد، در حالتی که نوشته بود محکم، و جبرئیل با امینان خدای تبارک و تعالی از فرشتگان فرود آورد . پس جبرئیل علیه السلام عرض کرد که: یا محمد بفرما که هر که را نزد تو است، بیرون کنند، مگر وصیّ تو تا وصیّت نامه را از ما بگیرد ، و تو ما را شاهد بگیری به این‏که آن نامه را به سوی او تحویل دادی و او ضامن شد که عمل کند به آنچه در آن است و مقصود جبرئیل علیه السلام از وصیّ، علی علیه السلام بود. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله امر فرمود که: هر که را که در آن اطاق یا خانه بود، بیرون کردند، غیر از علی علیه السلام و در این حال فاطمه علیها السلام بین پرده و در بود. پس جبرئیل علیه السلام عرض نمود که: یا محمد، پروردگارت تو را سلام می‏رساند و می‏فرماید که: این نوشته آن چیزی است که پیش از این با تو عهد کرده بودم و خبر داده بودم، و بر تو شرط کرده بودم و به این نوشته بر تو شاهد شدم، و فرشتگان خود را در باره آن بر تو شاهد گرفتم، و من یا محمد، کافیم که شاهد باشم. حضرت فرمود که: پس جمیع مفاصل و بندهای پیغمبر صلی الله علیه و آله به لرزه در آمد و رعشه در اندامش افتاد و فرمود که:‌ای جبرئیل، پروردگار من است که سلام است (یعنی: سالم از عیب‏ها و نقائص) و سلامتی‏ها تمام از اوست، و همه سلام‏ها و تحیّت‏ها به سوی او بر می‏گردد. راست فرموده پروردگار من عزّوجلّ، و نیک وفا به وعده نموده، نامه را بیاور. پس جبرئیل نامه را تسلیم آن حضرت نمود، و او را از جانب خدا امر فرمود که: به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام تسلیم نماید. چون پیغمبر نامه را تسلیم امیر المؤمنین علیه السلام نمود، فرمود که:
این را بخوان. پس امیر المؤمنین آن را حرف به حرف خواند. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: یا علی، این عهد و وصیّت پروردگار من تبارک و تعالی است که با من کرده بود، و پیمان شرطی است که بر من گرفته، و امانت اوست که در نزد من بود، و من تبلیغ رسالت کردم و خیرخواهی نمودم، و ادای امانت کردم.
پس علی علیه السلام عرض کرد که: و من شهادت می‏دهم از برای تو، پدر و مادرم فدای تو باد، به آن‏که تو تبلیغ رسالت خدا کردی، و خیرخواهی نمودی، و تصدیق کردی بر آنچه فرمودی، و شهادت می‏دهد به این، از برای تو گوش و چشم و گوشت و خون من. جبرئیل عرض کرد که: و من از برای شما هر دو بر این مطلب و راستی آن، از جمله گواهانم. بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: یا علی، وصیّت مرا گرفتی و شناختی آن را و ضامن شدی برای خدا و برای من که وفا کنی به آنچه در آن است.
علی علیه السلام عرض کرد: آری، پدر و مادرم فدای تو باد، بر من است ضمان آن و بر خداست که مرا یاری کند و توفیق دهد، که آنها را به جا آورم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: یا علی، من اراده دارم که بر تو شاهد بگیرم تا در روز قیامت برای من شهادت دهند که من آن را به تو تسلیم کردم، و از تو پیمان گرفتم.
علی علیه السلام عرض کرد: آری، شاهد بگیر. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که: جبرئیل و میکائیل اکنون در این کارند که میان من و تو است، و مشغول تنسیق و انتظام آنند و هر دو حضور دارند، و فرشتگان مقرّب با ایشانند، و هر آینه ایشان را بر تو شاهد می‏گیرم. علی علیه السلام عرض کرد: آری، باید که ایشان شاهد باشند و من نیز ایشان را شاهد می‏گیرم، پدر و مادرم فدای تو باد.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را شاهد گرفت و در آنچه پیغمبر بر علی شرط نمود به امر جبرئیل در آنچه خدای عزّوجلّ او را امر فرموده بود، این بود که به آن حضرت فرمود که: یا علی، وفا می‏کنی به آنچه در این وصیّت نامه نوشته شده است از: دوستی هر که خدا و رسول او را دوست دارد ، و بیزاری و دشمنی با هر که خدا و رسول او را دشمن دارد ، و تبرّی نمودن از ایشان، در حالتی که قرار داشته باشی بر صبری که از تو ناشی شود، بر فرو خوردن خشم، و بر رفتن حقّت، و غصب کردن خمست، و دریدن پرده حرمتت (که آن را رعایت نکنند).
عرض کرد: آری، یا رسول اللَّه، قبول کردم. پس حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود که:
سوگند یاد می‏کنم به آن کسی که دانه را شکافته و گیاه را بیرون آورده و بندگان را آفریده، که هر آینه شنیدم که جبرئیل علیه السلام به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله می‏گفت که: یا محمد، به علی بشناسان و او را اعلام کن که هتک حرمت او خواهد  شد و حرمت او حرمت خدا و حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و او را مطلّع کن بر این‏که ریشش به خون تازه که از سرش می‏آید، رنگ خواهد  شد. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود که: در هنگامی که این سخن را از امین خدا جبرئیل علیه السلام فهمیدم، مدهوش گردیدم، به مرتبه‏ای که بر رو در افتادم و گفتم: آری، قبول کردم و راضی شدم، و هر چند که هتک حرمت من شود و سنّت‏های پیغمبر معطّل و بیکاره گردد، و کتاب خدا دریده‏ و پاره پاره شود، و خانه کعبه خراب شود، و ریشم به خون تازه که از سرم آید، رنگ شود. و صبر خواهم کرد، و رضای خدا را طلب خواهم نمود تا بر تو وارد شوم.
 بعد از آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را طلبید، و بر ایشان اعلام فرمود مثل آنچه را که به امیر المؤمنین اعلام فرموده بود، و ایشان، مثل آنچه آن حضرت عرض کرده بود، عرض کردند. پس وصیّت نامه مهر شده به مهرهایی از طلا که آتش به آن نرسیده بود، تسلیم امیر المؤمنین علیه السلام شد».
عیسی می‏گوید که: به خدمت حضرت امام موسی علیه السلام عرض کردم که: پدر و مادرم فدای تو باد، آیا ذکر نمی‌‌‏فرمایی که در آن وصیّت نامه چه بود؟ حضرت فرمود که: «سنّت‏ های خدا و سنّت‏ های رسول او». عرض کردم که: آیا در وصیّت نامه بود که بر امیر المؤمنین علیه السلام مستولی خواهند شد، و با آن حضرت علیه السلام مخالفت خواهند کرد؟ حضرت فرمود: «آری، به خدا سوگند که چیز به چیز و حرف به حرف در آن بود (یعنی: تمام گفتار و کردار ایشان، یا تمام وقایع کلّی و جزئی در آن درج بود). آیا قول خدای عزّوجلّ را نشنیده‏ای که می‏فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی‏ وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»، یعنی: و به درستی که ما زنده می‏گردانیم مردگان را و می‏نویسیم آنچه را که پیش فرستاده‏اند و نشانه‏های قدم‏های ایشان را (یا آنچه را که بعد از ایشان بماند از اثر افعال ایشان)، و هر چیزی را شمرده‏ایم، و آن را بیان کرده‏ایم» (یعنی: نوشته‏ایم در دفتری که پیشوای روشن است که سر دفتر تمام دفترهاست. و در امام مبین خلاف است و بعضی آن را لوح محفوظ می‏دانند، و بعضی نامه اعمال و به امیر المؤمنین علیه السلام نیز تفسیر شده، ولیکن ظاهر این حدیث، وصیّت نامه است). و حضرت فرمود: «به خدا سوگند، که رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام و فاطمه علیها السلام فرمود که:
 آیا چنین نیست که فهمیده باشید آنچه را که پیش داشتم به سوی شما و آن را قبول کرده باشید ؟ عرض کردند: بلی، فهمیدیم و قبول نمودیم و صبر کردیم بر آنچه ما را اندوهناک گردانید و به خشم آورد ما را».(1)(2)

پی نوشت:

1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، اسلامیه، ج1، ص281.
2. تحفة الأولیاء (ترجمه أصول کافی)، ج‏1 ، ص885،

 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

 طبق حديث امام حسن عسکري عليه السلام، يکي از علائم پنج‌گانه شيعه، زيارت اربعين است.

پرسش:

منظور از زيارت اربعين در روايت امام حسن عسکري(ع) چيست؟

پاسخ:
 طبق حديث امام حسن عسکري عليه السلام، يکي از علائم پنج‌گانه شيعه، زيارت اربعين است؛ يعني زيارت قبر امام حسين عليه السلام در روز اربعين كه چهل روز بعد از عاشورا و شهادت حضرت سيد الشهدا عليه السلام انجام مي‌گيرد. برخي خواسته‌اند در دلالت اين روايت، خدشه وارد كنند و بگويند كه منظور از «زيارة الاربعين»، زيارت و ديدار چهل فرد مؤمن است؛ در حالي كه اين برداشت، به دو دليل نمي‌تواند درست باشد: 
1.اهل فن و آشنا به ادبيات عرب مي‌دانند كه اگر منظور حديث، زيارت و ديدار چهل مؤمن بود، نبايد در ابتداي كلمه اربعين، الف و لام قرار مي‌گرفت؛ بلكه بايد گفته مي‌شد: «زيارة اربعين». حال كه در ابتداي كلمه اربعين، الف و لام عهد آمده است، معلوم مي‌شود كه همان زيارت اربعين امام حسين عليه السلام مد نظر است كه در ميان شيعيان، معروف و معهود مي‌باشد و به عنوان يكي از نشانه‌هاي ايمان و محبت به ائمه عليهم السلام شناخته مي‌شود. لذا وقتي صفوان از امام صادق از زيارت اربعين سوال مي کند حضرت مي فرمايد وقتي روز بالا آمد اين چنين بگو لذا زيارت اربعين چيزي معهود بوده است. 
2.زيارت و ديدار چهل برادر مؤمن، نمي‌تواند نشانه‌اي خاص براي شيعيان باشد؛ چرا که غير از اهل تشيع، ديگران نيز مي‌توانند موفق به انجام چنين عملي گردند. بنابراين، زيارت اربعين بايد عملي باشد كه اختصاص به شيعيان دارد و ديگر مذاهب و فرقه‌هاي اسلامي، بدان پايبند نيستند؛ همانند چهار علامت ديگر که در روايت امام حسن عسکري عليه السلام مطرح شده است و اختصاص به شيعيان دارد؛ يعني: بلند گفتن بسم الله و سجده بر خاک و انگشتر بر دست راست کردن و اقامه 51 رکعت نماز در شبانه روز كه 34 رکعت به عنوان نافله و 17 رکعت به عنوان نماز واجب، خوانده مي‌شود.
 

برترين زناني که تا زمان پيامبر صلي الله عليه و آله زيسته‌اند شامل اين چهار نفر مي‌شده است و ديگران را با درجات پايين‌تر نفی نمیکند.

پرسش: 
آيا رواياتي که ميفرمايند بهترين زنان عالمين و سرور زنان عالمين چهار نفر هستند, دليل ميشود که مقام و درجه اين چهار زن برتر و بالاتر از بقيه ي زنان مانند حضرت زينب عليها السلام است. بعضي گفتند که چنين استفاده اي ميشود اما بعضي فرمودند که اثبات شي نفي ماعدا نميکند و حتي از لفظ "بهترين" هم چنين برداشتي نميشود و اين جمله مفهوم هم ندارد و در بعضي از روايات هم حضرت زينب سلام الله عليها تشبيه به حضرت خديجه سلام الله عليها که جزء آن چهار زن ميباشد. شده است.
 

روايتي که در آن چهار زن برتر معرفي شده‌اند مربوط به رسول خدا صلي الله عليه و آله است:
أَخْبَرَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ اَللَّخْمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ قَالَ حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ اَلْمِنْهَالِ قَالَ حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي اَلْفُرَاتِ اَلْكِنْدِيُّ عَنْ عِلْبَاءِ بْنِ أَحْمَرَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَطَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَرْبَعَ خِطَطٍ ثُمَّ قَالَ خَيْرُ نِسَاءِ اَلْجَنَّةِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ. (1)
عكرمه از ابن عباس نقل مى‌كند كه گفت: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله چهار خط‍‌ كشيد و سپس فرمود: بهترين زنان بهشت مريم دختر عمران و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد و آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون است.
درباره اين روايت بايد به چند نکته توجه کرد:
1.     اين روايت در منابع شناخته شده شيعي، تنها در کتاب خصال شيخ صدوق و آن هم با سند غير شيعي نقل شده است. کتاب خصال شيخ صدوق با سليقه خوب، به گرداوري روايات عددي پرداخته است که در دوران خود، در ميان منابع شيعه، بي‌نظير بوده است. البته مؤلف اين کتاب براي سامان دادن به مطالب کتاب سختگيري‌ها و دقت‌هاي سندي و اعتباري که در کتاب‌هاي فقهي و اعتقادي خود داشته را در اين کتاب دنبال نکرده است و يک کار ذوقي محسوب مي‌شده است.
2.    نکته ديگر اينکه، بقيه منابع مانند بحارالانوار علامه مجلسي نيز اين روايت را از کتاب خصال نقل کرده‌اند.
3.    نکته بعدي اين است که پس از دوران شيخ صدوق کتاب‌هاي فضائل فراواني درباره اهل بيت عليهم‌السلام نوشته شده اما اين روايت در هيچ کدام گزارش نشده است!
4.    نکته پاياني اين است که برترين زناني که تا زمان پيامبر صلي الله عليه و آله زيسته‌اند شامل اين چهار نفر مي‌شده است که افضل بودن هم يک مساله نسبي است و ديگران را با درجات کمي پايين‌تر، نفي نمي‌کند و همان‌طور که در سؤال هم مطرح کرديد، انحصار را هم نمي‌رساند. درباره شخصيت حضرت زينب سلام الله عليها نيز بايد به سيره و کلام معصومان معاصر و پس از ايشان مراجعه کرد که در يگانه بودن ايشان شکي وجود ندارد.
پي‌نوشت:
1.    محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، الخصال، قم، جامع مدرسين، اول، 1362 ش، ج 1، ص 206؛ محمد باقر مجلسي (علامه مجلسي)، بيروت، دار احياء تراث العربي، دوم، 1403 ق، ج 8، ص 187.
 

طلب مرگ و شهادت در هرصورت مکروه و ناپسند نيست آرزوي مرگ از سوي حضرت در ادامه مبارزه ايشان با غاصبانه خلافت بود و نشانه اي از مظلوميت اهل بيت عليهم السلام بود.

پرسش: 
سلام عليکم اگر خواستن دعاي مرگ براي خويش کار درستي نيست پس با اين وجود آيا درخواست از دنيا رفتن توسط حضرت زهرا سلام الله عليها آيا معتبر است ؟و سند دارد ؟و اگر دارد از چه روي حضرت چنين درخواست مکروهي انجام دادند؟
 

در برخي از کتاب‌هاي حديثي نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله عليها، دعاي طلب مرگ کردند. حضرت در خطبه نسبتا مفصل که به جهت اعتراض بر غصب فدک، چنين فرمودند: «لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هُنَيْئَتِي» يعني «اي کاش در اين لحظه مرده بودم». (1)
نقل ديگري نيز وجود دارد که علامه مجلسى مي‌گويد: «در بعضى از كتاب‌ها روايتى در باره وفات حضرت فاطمه عليها السّلام يافتم كه دوست دارم آن را بنويسم، گر چه از كتاب مورد اعتمادى نيست»‏ ايشان در ادامه مي‌گويد: حضرت زهرا سلام الله عليها فرمودند: «يَا إِلَهِي عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا». (2)
فارغ از اعتبار سندي اين دو نقل؛ در تحليل محتوايي در مورد طلب مرگ حضرت فاطمه سلام الله عليها چند نکته لازم است بيان شود. 
عمر طولاني، يکي از نعمت‌هاي ارزشمند الاهي است و از نظر اسلام آرزوي مرگ امر ناپسند و مکروه است نقل شده است که رسول اکرم صلي الله عليه و آله به عيادت بيماري رفت، آن شخص از شدت درد شکايت داشت و طلب مرگ نمود، حضرت فرمودند: هيچ گاه آرزوي مرگ نکن، چرا که اگر فرد خوبي باشي به اعمال نيکت مي افزايي و اگر فرد بدي باشي چه بسا با تأخير اجل توبه کني، پس آرزوي مرگ نکنيد»(3). 
اين گونه نيست که به صورت کلي طلب مرگ در هر صورت مکروه شمرده شود به عبارت ديگر طلب مرگ نمودن از خداوند دليل‏هاى گوناگون مى‏تواند داشته باشد که اگر به دليل برخورد با مشکلات زندگى و ضعف نفس باشد کارى قبيح و ناپسند است، اما طلب مرگ به خاطر اهداف والا چون طلب شهادت يا رسيدن به ديدار و لقاء الله و يا اينکه اگر عمر دراز، سبب جهنمي شدن آدمي شود، طلب مرگ يا طلب شهادت هيچ ايرادي ندارد. امام سجاد عليه السلام در دعاي 20 صحيفه سجاديه مي فرمايد: «فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ»؛ يعني هرگاه عمرم مـرتع و چراگاه شيطان شود (بر من تسلّط يابد) جانم را بگير، قبل از آن که دشمنيت به من رو کند، يا خشمت بر من مستحکم شود
امير مؤمنان عليه السلام در اوصاف اهل تقوا مى فرمايد: «اگر خداوند عمر معينى را براى اهل ايمان و تقوا معين نکرده بود، يک چشم به هم زدن نيز روح آنان در بدنشان نمى ماند، به دليل اشتياق به پاداش الاهى و بيم از کيفر او؛ يعنى مؤمن مشتاق ديدار و لقاى پروردگار خوش است». (4)
همچنين در کلام ديگر مي فرمايد: «أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلَّا بِشَرْطٍ وَثِيق‏»؛ (5)
يعني بسيار به ياد مرگ و منزل هاى پس از آن باش، اماّ هرگز آرزوى مرگ مکن، مگر آن گاه که صددرصد به رضايت الهى مطمئن باشى.
در داستان حضرت مريم‌صلوات‌الله‌عليها؛ هنگامي‌که به جهت حمل حضرت عيسي‌ عليه‌السلام از مردم کناره‌گيري کرد، حالت بسيار سختي که براي ايشان به وجود آمده بود فرمود: «يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا»؛ (6)
ترجمه: اى كاش پيش از اين مرده بودم و يكسره از خاطره‏ها فراموش مى‏شدم‏.
بنابراين طلب مرگ و شهادت در هر صورت مکروه و ناپسند نيست؛ کسي که در دنيا به گونه اي زندگي کرده است که صد در صد به رضايت الهي يقين دارد و از سوي ديگر وظايف خود را نيز کامل انجام داده و مسئوليت خود را نيز ايفا کرده است و احساس مي کند ديگر بعد از اين براي او فرصت و توانايي انجام کار نيست و زندگي در دنيا نيز براي او همچون زندان است، آرزوي مرگ از خداوند آرزوي تسريع در رسيدن به لقاء الله است.
در جريان حضرت زهرا سلام الله عليها نيز چنين است يعني وقتي حضرت با تمام توان از ولايت اميرالمؤمنين دفاع کرد و در اين راه به مصيبت‌هاي گوناگون دچار شد، مردم او را ياري نکردند و حقوق وي را غصب کردند حريم و حرمت اهل بيت عليهم السلام توسط هتاکان و منافقان شکسته شد دست به دعا شد و از خداوند طلب شهادت کرد. علاوه بر اين، آرزوي مرگ از سوي حضرت در ادامه مبارزه ايشان با غاصبانه خلافت بود و نشانه اي از مظلوميت اهل بيت عليهم السلام بود. به عبارت ديگر وقتي شرايط سخت زمان حضرت فاطمه سلام الله عليها، را در نظر بگيريم که متوجه مي شويم که چنين دعا و آرزويي از سوي حضرت، نوعي اعلام انزجار از وضعيت موجود بود و با اين کار در صدد نشان دادن نا حق بودن و عدم رضايت از خلفا و غاصبان حق اهل بيت عليهم السلام بود.
پي نوشت ها: 
1.    طبرسى، احمد بن على‏، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق/مصحح: خرسان، محمد باقر، مشهد: نشر مرتضي، 1403ق، چاپ اول، ج‏1، ص 107.
2.    مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت: دار إحياء التراث العربي‏، 1404، چاپ دوم، ج 43، ص 177.
3.    شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، محقق/مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، 1409ق، اول، ج2، ص449.
4.    شريف الرضي، محمد بن حسين‏، نهج البلاغه، مصحح، صبحي صالح، قم: دارالهجرة، 1414ق، چاپ اول، خطبه 193، ص 303.
5.    شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغه، همان، نامه 69.
6.    سوره مريم، آيه 23.
 

اهل بيت عليهم‌السلام،توجه ويژه‌اي به مساله ازدواج نموده و براي سامان اين مساله وتحکيم بنيان خانواده و همچنين جلوگيري از مشکلات توصيه‌هاي فراواني را بيان فرمودند

آيا احاديثي که ويژگي ظاهري زنان رو بيان کرده براي ازدواج صحيح هستن؟ آيا اينطور ويژگي ظاهري معرفي کردن، خلاف شان اهل بيت نيست؟ کافي است تا نوع برخورد کسي رو ببينيم که براي اولين بار اين نوع احاديث را ميشنود، آيا اين باعث نميشود که زنان مومني که اين ويژگي ها رو نداشته باشن، کمتر مطلوب باشن؟ چرا در کتب معتبر ما، مثل کافي، اين احاديث بايد وجود داشته باشد؟

 

پاسخ:

اهل بيت عليهم‌السلام، توجه ويژه‌اي به مساله ازدواج نموده و براي سامان اين مساله و تحکيم بنيان خانواده و همچنين جلوگيري از مشکلاتي که ممکن است در آينده گريبان گير خانواده‌ها شود، توصيه‌هاي فراواني را بيان فرموده‌اند. برخي از اين توصيه‌ها در متن سؤال بيان شده بود که جداي از بحث معتبر بودن اين روايات بايد به چند نکته توجه نمود.

تأکيد بر ويژگي‌هاي غير ظاهري

توجه معصومان عليهم‌السلام به خوبي‌هاي ظاهري و يا خصوصيات ذاتي زنان، تنها بخشي از ويژگي‌هايي است که نسبت به آن‌ها توصيه نموده‌اند؛ در همان «کتاب النکاح» کافي، به ويژگي‌هاي اخلاقي مانند عفيف بودن، خوش‌اخلاق بودن، مهريه کم و فضاي تربيتي خوب در خانواده نيز اشاره شده است. براي نمونه به روايات زير توجه فرماييد:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَيْرُ نِسَائِكُمُ الْعَفِيفَةُ الْغَلِمَة (1)

امام صادق عليه‌السلام فرمودند: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: بهترين زنان شما زن پاک‌دامن و پرشهوت است.

ويژگي‌هايي مانند عفيف بودن، مساله اي نيست که از قدرت زن خارج باشد و ارتباطي با ظاهر زن نيز ندارد و زنان و دختران مي‌توانند با اراده خودشان عفيف و پاک‌دامن باشند. همچنين در حديثي ديگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که بهترين زنان امت من، زناني هستند که مهريه کمي دارند. (2) روشن است که مهريه کم يا زياد نيز در اختيار انسان است و مساله اي غير ارادي نيست. در روايت ديگري چنين گزارش شده است:

قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِي مَنْبِتِ السَّوْءِ. (3)

روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى ايراد سخنرانى برخاست و فرمودند: اى مردم! از گل‌هايى كه در اثر فضولات چارپايان روييده، بر حذر باشيد. پرسيده شد: اى پيامبر خدا! اين گل‌ها چيست‌؟ فرمودند: زن زيبايى كه در خانواد? بد تربيت شود.

در اين روايت به يک موضوع غير ذاتي و قابل تغيير در پيرامون يک فرد اشاره شده و مي‌تواند تذکري براي خانواده‌ها باشد که اگر فضاي تربيتي فرزندان و به خصوص دخترانتان نامناسب باشد، ممکن است براي ازدواج آن‌ها دچار چالش و مشکل بشويد. براي نمونه خانواده‌اي که داراي فضاي باز ارتباطي ميان محرم و نامحرم، ماهواره، مواد مخدّر و ... هستند طبيعتاً نبايد منتظر خواستگاران پاک و مؤمن باشند و جالب اين است که حتي مردان کمتر مقيّد نيز در هنگام ازدواج چنين دختراني را به راحتي انتخاب نمي‌کنند و به دنبال همسري در خانواده متديّن و دين‌دار مي‌گردند.

بنابراين ويژگي‌هاي غير ذاتي و يا خصوصياتي که قابليت به دست آوردن را دارند نيز به عنوان ويژگي‌هاي يک زن خوب براي ازدواج، در روايات معرفي شده و اين طور نيست که فقط به ويژگي‌هاي ظاهري يا ذاتي پرداخته شده باشد.

فرزند آوري و بقاي نسل

در تعداد قابل توجهي از رواياتي که در آن‌ها به ويژگي‌هاي ظاهري براي انتخاب زن اشاره شده، مساله توليد نسل، مورد تأکيد بوده است. براي نمونه به روايت زير توجه شود:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: تَزَوَّجُوا اَلْأَبْكَارَ فَإِنَّهُنَّ أَطْيَبُ شَيْءٍ أَفْوَاهاً وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ وَ أَنْشَفُهُ أَرْحَاماً وَ أَدَرُّ شَيْءٍ أَخْلاَفاً وَ أَفْتَحُ شَيْءٍ أَرْحَاماً أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنِّي أُبَاهِي بِكُمُ اَلْأُمَمَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ حَتَّى بِالسِّقْطِ (4)

امام صادق عليه‌السلام فرمودند: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: با زنان باكره ازدواج كنيد، زيرا دهان آن‌ها از هر چيزي پاكيزه‌تر و خوشبوتر است. در حديث ديگرى آمده است: و رحم‌هاى آن‌ها پذيراتر و سينه‌هايشان شيرده‌تر و رحم‌هايشان گشادتر است. مگر نمى‌دانيد من در روز قيامت در مقابل امّت‌هاى ديگر به شما - حتى به بچه‌هاى سقط‍‌ شد? شما - مباهات مى‌كنم.

از آنجا که وجود حس رضايتمندي در مرد نسبت به رغبت او به همسرش تأثيرگذار است، معصوم عليه‌السلام نيز اين موضوع را مورد توجه قرار داده و ازدواج با دختران باکره را به خاطرِ داشتنِ ويژگي‌هاي جذاب براي همسرش و آمادگي جسماني بيشتر او براي فرزند آوري، توصيه نموده‌اند. اگر قرار است احاديث مورد بررسي و يا انتقاد قرار گيرند بايد مجموع روايات، آن‌هم به صورت کامل ديده شوند و تأکيد معصوم عليه‌السلام بر مساله توليد نسل و فرزند آوري را نيز ملاحظه کرد.

تناسب با عقل و طبع

بسياري از ويژگي‌هايي که در احاديث براي زنان گفته شده با شرايط فرهنگي، عقل و طبع بشري سازگار است. البته بايد هدف اسلام از ازدواج را نيز مورد توجه قرار گيرد. اگر قرار باشد ازدواج به تشکيل خانواده و حفظ نسلِ بشر منجر شود، بايد پايه‌هاي اين پيوند مستحکم باشد. روشن است که مردان سالم به صورت طبيعي به زنان سالم و زيبا رغبت بيشتري دارند و شايد اگر مردي که در سلامت کامل است و براي توليد نسل و ازدواج به سراغ زن مريض، نازا، بدقيافه و ... برود، دچار مشکل خواهند شد و هدف از اين پيوند حاصل نخواهد شد. پس اين توصيه‌ها فقط تأکيدي بر حکم عقل و طبع بشر بوده است.

توجه به حکمت خداوند

بر اساس حکمت خداوند، اگر واقعاً فقط ازدواج با چنين زناني لازم بود، حتماً خداوند آن را واجب مي‌کرد اما معصومان عليهم‌السلام به عنوان بيان‌کنندگان معارف دين، فقط درباره اين مساله توصيه و سفارش کرده‌اند و حکم وجوب براي آن صادر نکرده‌اند. همچنين حکمت خداوند چنين است که براي همه مردها، زن متناسب را آفريده باشد. در روايتي نقل شده که مردي با مشکل و ويژگي جسمي خاصي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و براي حلّ مشکل مجرد بودن خود از حضرت راهنمايي خواست:

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقْكَ حَتَّى خَلَقَ لَكَ مَا يَحْتَمِلُكَ مِنْ شَكْلِكَ فَانْصَرَفَ الرَّجُلُ وَ لَمْ يَلْبَثْ أَنْ عَادَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فِي أَوَّلِ مَرَّةٍ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَيْنَ أَنْتَ مِنَ السَّوْدَاءِ العَنَطْنَطَةِ قَالَ فَانْصَرَفَ الرَّجُلُ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ عَادَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً إِنِّي طَلَبْتُ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ فَوَقَعْتُ عَلَى شَكْلِي مِمَّا يَحْتَمِلُنِي وَ قَدْ أَقْنَعَنِي ذَلِكَ. (5)

حضرت فرمودند: خداى تبارك و تعالى تو را نيافريده مگر آن‌كه زنى هم‌شكل تو آفريده است كه مى‌تواند تو را تحمّل كند. آن مرد رفت و پس از مدّت كوتاهى آمد و دوباره همان سخن خود را تكرار كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به او فرمودند: چرا به سراغ زن سياه گردن دراز نيرومند نمى‌روى‌؟ آن مرد رفت و پس از مدّت كوتاهى بازگشت و گفت: اى رسول خدا! گواهى مى‌دهم كه تو فرستاد? راستين خدا هستى؛ من زنى را كه فرمودى جست‌وجو كردم و ديدم هم‌سان من است و مى‌تواند مرا تحمّل كند و به آن قانع شدم.

در اين روايت، حضرت توصيه‌اي به زن زيبارو و با اندامي ظريف نکرده بلکه او را به دنبال زن سياه و تنومند فرستاده‌اند. همچنين مي‌توان از اين روايت برداشت نمود که ممکن است توصيه‌هاي حضرات عليهم‌السلام به تناسب افراد مراجعه کننده بوده و حکم کلي براي همه افراد جامعه نبوده است.

پي‌نوشت:

1.       کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: اسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 5، ص 324.

2.       کليني، محمد بن يعقوب، همان، ج 5، ص 324.

3.       کليني، محمد بن يعقوب، همان، ج 5، ص 332.

4.       کليني، محمد بن يعقوب، همان، ج 5، ص 334.

5.       کليني، محمد بن يعقوب، همان، ج 5، ص 336.

بر اساس روایات، چهل‌سالگی نقطه پایانی رشد و کسب کمالات خواهد بود و اگر فردی نتواند تا این زمان زاد و توشه اخروی خود جمع‌آوری و حفظ کند، دیگر فرصت چندانی ندارد.

پرسش:
حدیث از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم نقل‌شده است که «هر کس تا چهل‌سالگی خوبی‌هایش بیشتر از بدی‌هایش نشود شیطان بر پیشانی‌اش بوسه می‌زند می‌گوید این چهره دیگر رستگار نمی‌شود» آیا این حدیث معتبر است و از حضرت صادرشده؟ در صورت این‌که این سخن، حدیث معصوم باشد، منظور از خوبی‌ها چیست؟ آی همان واجبات مثل نماز و روزه خمس و زکات و... است؟
 

پاسخ:
چهل، یکی از اعداد مهم و قابل‌توجه در فرهنگ دینی مسلمانان به شمار می‌آید و در معارف اسلام نیز در موقعیت‌های مختلف بر این عدد تأکید شده است.
ویژگی چهل‌سالگی
در روایات متعددی به سن چهل‌سالگی پرداخته‌شده و ویژگی‌هایی برای آن بیان‌شده مانند:
أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ إِذَا بَلَغَ الْعَبْدُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَهً فَقَدْ بَلَغَ أَشُدَّهُ‏ وَ إِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً فَقَدْ بَلَغَ‏ مُنْتَهَاهُ‏ فَإِذَا ظَعَنَ فِی إِحْدَى وَ أَرْبَعِینَ فَهُوَ فِی النُّقْصَانِ وَ یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْخَمْسِینَ أَنْ یَکُونَ کَمَنْ کَانَ فِی النَّزْعِ (1)
ابو بصیر از امام صادق علیه‌السلام نقل مى‌کند که فرمودند: آنگاه‌که بنده به سن سی‌وسه‌سالگی رسید درواقع به رشد رسیده و آنگاه‌که به سن چهل‌سالگی رسید به نهایت درجه آن رسیده و وقتی به سن چهل‌ویک‌سالگی رسید رو به کاستی است و شایسته است که فرد پنجاه‌ساله همانند کسى باشد که در حال جان کندن است.
درواقع چهلمین سال از زندگی هر فردی، می‌تواند قله کمالات او محسوب شود. گذر از چهل‌سالگی ورود به سراشیبی عمر و کسب فضائل است و دوره از دست رفتن برخی از ویژگی‌ها آغاز می‌شود. در این سن، دوره نشاط، سرزندگی و شادابی جوانی به اتمام رسیده و دوره پختگی فرد آغاز می‌شود. بر اساس کلام معصوم علیه‌السلام، باید بر حفظ داشته‌ها اهتمام داشت و امید چندانی به رشد بیشتر در همه زمینه‌ها نخواهد بود. این سن، زنگ خطری برای انسان است تا به‌تدریج خود را برای سفر آخرت آمده کند؛ امام باقر علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:
 إِذَا بَلَغَ الرَّجُلُ أَرْبَعِینَ سَنَهً نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ قَدْ دَنَا الرَّحِیلُ فَأَعِدَّ الزَّاد (2)
هرگاه مرد عمرش به چهل سال رسید، ندا کننده‌ای از آسمان صدا می‌کند که کوچ کردن نزدیک شد؛ زاد و توشه را مهیا کن.
بنابراین در فضای سیر و سلوک اخلاقی، چهل‌سالگی اهمیت فراوانی دارد و دوره کسب‌وکار معنوی به پایان رسیده و فرد باید داشته‌های خود را محاسبه کند.
محاسبه در چهل‌سالگی
در همین راستا روایت دیگری از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله گزارش‌شده که در پرسش نیز به آن اشاره‌شده است:
وَ قَالَ‏ إِذَا بَلَغَ‏ الرَّجُلُ‏ أَرْبَعِینَ‏ سَنَهً وَ لَمْ یَغْلِبْ خَیْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّیْطَانُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قَالَ هَذَا وَجْهٌ لَا یُفْلِحُ‏ (3)
چون مرد به چهل‌سالگی رسد و خیرش از شرش بیشتر نباشد؛ شیطان بین دو چشمش را ببوسد و گوید: این چهره‌اى است که رستگار نگردد.
نکته اول اینکه این‌گونه روایات بیشتر در کتاب‌های روایی اخلاقی گزارش‌شده و هدف از این تعابیر، ایجاد تنبّه و آگاهی برای مردم است، نه اینکه در واقعیت شیطان پیشانی فردی را ببوسد!
کلمه «رجل» اختصاصی برای مردان ایجاد نمی‌کند و این‌گونه روایات شامل زن‌ها نیز می‌شود.
همان‌گونه که مشخص است، شیطان نیز از ویژگی چهل‌سالگی مطلع است و فردی که در این مقطع از زندگی گناهان بیشتری نسبت ثواب‌هایش دارد را مستحق رستگاری نمی‌داند. روایت دیگری نزدیک به همین مضمون از پیامبر صلی‌الله علیه و آله وجود دارد:
مَنْ بَلَغَ الْأَرْبَعِینَ وَ لَمْ یَغْلِبْ خَیْرُهُ شَرَّهُ فَلْیَتَجَهَّزْ إِلَى النَّارِ (4)
هرکسی عمرش به چهل سال برسد و کارهاى خیرش بر کردار شرش پیروز نشود، باید آماده‌ آتش دوزخ شود.
نکته‌ای که در هر دو روایت قابل‌مشاهده است اینکه به‌صورت قطعی چنین فردی جهنمی معرفی نشده؛ چراکه نتیجه این روایات نباید منجر به ناامیدی از رحمت خداوند شود و با آیات قرآن در تعارض باشد؛ قرآن کریم درباره ناامید نشدن از رحمت خداوند می‌گوید:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿5)
بگو: ای بندگان من که [با ارتکاب گناه] بر خود زیاده‌روی کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
بنابراین هدف ازاین‌گونه روایات اخطار به مؤمنان است که تلاش کنند پیش از رسیدن به چهل‌سالگی حساب خود را تسویه کنند؛ چون در سراشیبی زندگی شاید فرصتی برای جبران بدی‌ها و انجام خوبی‌ها به دست نیاید.
مصداق خیر و شر
آنچه به‌عنوان خوبی و بدی، انسان را مستحق بهشت و یا جهنم می‌کند، در قالب عمل به دستورات و پرهیز از نواهی خداوند ظهور پیدا می‌کند. پس قطعاً واجبات و مستحبات مصداق خوبی و محرمات و مکروهات نمونه بدی و شر خواهند بود. در روایتی که به گفتگوی فردی مسنّ با خداوند پرداخته، این نکته قابل‌مشاهده است:
قَالَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ: یُؤْتَى بِشَیْخٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ کِتَابُهُ ظَاهِرُهُ مِمَّا یَلِی اَلنَّاسَ لاَ یَرَى إِلاَّ مَسَاوِیَ فَیَطُولُ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ أَ تَأْمُرُنِی إِلَى اَلنَّارِ فَیَقُولُ اَلْجَبَّارُ جَلَّ جَلاَلُهُ یَا شَیْخُ أَنَا أَسْتَحِی أَنْ أُعَذِّبَکَ وَ قَدْ کُنْتَ تُصَلِّی لِی فِی دَارِ اَلدُّنْیَا اِذْهَبُوا بِعَبْدِی إِلَى اَلْجَنَّهِ. (6)
امام صادق علیه‌السلام فرمودند: پیرمردى را در روز قیامت خواهند آورد و نامه عملش را به‌گونه‌ای به دستش مى‌دهند که مردم از بیرون نامه، کردار بدش را خواهند دید و او از این وضع ناگوار رنج مى‌برد و مى‌گوید: خدایا! مرا روانه جهنم کن. خدا مى‌فرماید: اى شیخ (پیرمرد)! از اینکه تو را دچار عذاب کند، شرمگینم؛ چراکه تو در دنیا اهل نماز بودى! سپس فرمان مى‌دهد که بنده‌ام را روانه بهشت سازید.
در این روایت اهل نماز بودن، به‌عنوان یک خیر و خوبی در مقابل شر و بدی‌های پرونده آن فرد معرفی‌شده است.
جمع‌بندی:
بر اساس روایات، چهل‌سالگی نقطه پایانی رشد و کسب کمالات خواهد بود و اگر فردی نتواند تا این زمان، سهم بیشتری از خوبی‌ها را در زاد و توشه اخروی خود جمع‌آوری و حفظ کند، دیگر فرصت چندانی نخواهد داشت. در چنین شرایطی، شیطان به‌عنوان یک موفقیت به او نظر می‌کند و رستگار نشدن او را نوید می‌دهد. بااین‌حال، باید دقت کرد که در معارف دینی، نه چهل‌سالگی و نه هیچ سن دیگری برای نامیدی از رحمت خداوند و رستگاری تعیین نشده، بلکه همیشه باید به خداوند امیدوار بود و برای عاقبت‌به‌خیری تلاش کرد. واجبات و محرمات مصداق کامل خیر و شر هستند که انسان باید بر اساس روایات، کفه خیرش بر کفه شر او سنگینی کند.
پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 2، ص 545.
2. طبرسى، على بن حسن، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، نجف: المکتبه الحیدریه چاپ دوم، 1385 ق، ص 170.
3. همان، ص 169.
4. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، قم: الشریف الرضی، چاپ اول، 1412 ق، ج‏1، ص 185.
5. سوره زمر، آیه ۵۳.
6. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی (للصدوق)، تهران‏: کتابچی، چاپ ششم‏، 1376 ش‏, ج 1, ص 37.
 

در فرهنگ دینی هر شغلی که بتواند خدمتی به جامعه داشته باشد مطلوب است، اما اگر در هر شغلی ارتکاب به حرام و یا آسیب‌های برای فرد شاغل و یا جامعه وجود داشته باشد.

پرسش:
لطفاً در مورد اعتبار این حدیث و متن آن توضیح بدهید «پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: فرزند خود را به این مشاغل مشغول نکن سیا (کفن فروش) زرگر، قصاب، گندم فروش و برده‌فروش»؟
 

پاسخ:
همه مشاغل به‌ویژه آن‌هایی که بیشتر نیاز جامعه را برطرف می‌کند، در فرهنگ دینی، محترم و ارزشمند هستند. همان مقدار که یک پزشک می‌تواند به جامعه خدمت کند، تجهیز کردن مردگان نیز اهمیت دارد. پس همه مشاغلی که درآمد حلال دارند و نیازی از مردم و جامعه را برآورده می‌کنند، مطلوب هستند. البته برخی مشاغل آسیب‌هایی را به دنبال دارند که همگان به‌خصوص خود فرد شاغل می‌تواند با تدابیری این آسیب‌ها را از بین ببرد.
متن کامل روایت
 در بین روایات، برخی مشاغل به دلایلی مورد مذمت قرارگرفته‌اند. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله مجموع این مشاغل معرفی‌شده‌اند که در سؤال نیز به آن اشاره‌شده است:
عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ عَلَّمْتُ اِبْنِی هَذَا اَلْکِتَابَهَ فَفِی أَیِّ شَیْءٍ أُسْلِمُهُ قَالَ أَسْلِمْهُ لِلَّهِ أَبُوکَ وَ لاَ تُسْلِمْهُ فِی خَمْسٍ لاَ تُسْلِمْهُ سَبَّاءً وَ لاَ صَائِغاً وَ لاَ قَصَّاباً وَ لاَ حَنَّاطاً وَ لاَ نَخَّاساً. (1)
از امام کاظم علیه‌السلام نقل‌شده است که فرمودند: مردى نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه به این پسرم نوشتن را یاد داده‌ام، او را به چه‌کاری بگمارم‌؟ فرمودند: خدا پدرت را بیامرزد، او را به هر کارى که می‌خواهی بگمار ولى به پنج کار نگمار: کفن فروشى و زرگرى و قصابى و گندم‌فروشی و برده‌فروشى.
در این بخش از روایت مشخص است که شغل‌های معرفی‌شده، مطلوب نیستند و ممکن است افرادی که در جامعه به این کارها مشغول هستند، دچار تردید و بدبینی شوند و اگر همه آن‌ها شغل خود را رها کند، قطعاً جامعه با مشکلات بسیاری مواجه خواهد شد؛ اما متن کامل روایت این‌چنین است:
فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا اَلسَّبَّاءُ فَقَالَ اَلَّذِی یَبِیعُ اَلْأَکْفَانَ وَ یَتَمَنَّى مَوْتَ أُمَّتِی وَ لَلْمَوْلُودُ مِنْ أُمَّتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ وَ أَمَّا اَلصَّائِغُ فَإِنَّهُ یُعَالِجُ غَبْنَ أُمَّتِی وَ أَمَّا اَلْقَصَّابُ فَإِنَّهُ یَذْبَحُ حَتَّى تَذْهَبَ اَلرَّحْمَهُ مِنْ قَلْبِهِ وَ أَمَّا اَلْحَنَّاطُ فَإِنَّهُ یَحْتَکِرُ اَلطَّعَامَ عَلَى أُمَّتِی وَ لَأَنْ یَلْقَى اَللَّهُ اَلْعَبْدَ سَارِقاً أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ أَنْ یَلْقَاهُ قَدِ اِحْتَکَرَ طَعَاماً أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ أَمَّا اَلنَّخَّاسُ فَإِنَّهُ قَدْ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ شِرَارَ أُمَّتِکَ اَلَّذِینَ یَبِیعُونَ اَلنَّاسَ
آن مرد خطاب به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله عرض کرد: «سباء» کیست‌؟ فرمودند: او کسى است که کفن مى‌فروشد و مرگ امّت مرا آرزو مى‌کند و این در حالى است که نوزادى از امت من براى من ازآنچه آفتاب بر آن بتابد دوست‌داشتنی‌تر است! و اما زرگر همواره درصدد مغبون کردن امت من است؛ و اما قصاب آن‌قدر ذبح مى‌کند که رحمت از دلش مى‌رود؛ اما گندم فروش، طعام امّت مرا احتکار مى‌کند، اینکه بنده‌اى به‌عنوان دزد باخدا ملاقات کند بهتر از آن است که با او ملاقات کند درحالی‌که چهل روز طعام را احتکار کرده است؛ اما برده‌فروش، جبرئیل نزد من آمد و گفت: اى محمد! بدترینِ امّت تو کسانى هستند که انسان‌ها را مى‌فروشند.
در بخش دوم، حضرت به علت ناپسند بودن هر شغل اشاره می‌کنند که لازم است همه متن باهم گزارش شود تا از ایجاد شبهه جلوگیری شود.
برداشت‌ها و احتمالات
مشخص شد که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در پاسخ کسی که می‌خواهد برای فرزند باسواد خود شغلی انتخاب کند، همه مشاغل به‌جز پنج شغل را مجاز دانسته‌اند، سپس برای هرکدام از این پنج شغل علتی را بیان می‌کنند. از بررسی عبارت کامل این روایت برخی نکات به دست می‌آید:
1. سؤال مراجعه‌کننده به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله این‌چنین است که فرزند باسوادی دارم که می‌خواهم برای او شغلی انتخاب کنم یا برای مهارت‌آموزی او را مشغول کنم! قطعاً پاسخ پیامبر اعظم صلی‌الله علیه و آله ناظر به این سؤال است. پس می‌توان احتمال داد که این کارها برای افراد باسواد توصیه نشده و یا اینکه برای بچه‌ها و آن‌هم به‌عنوان یک انتخاب، شایسته نیست. شاید اگر آن فرد تصریح نمی‌کرد که فرزندم باسواد است، چنین پاسخی از حضرت صادر نمی‌شد و یا اینکه اگر مثلاً شغل پدری او قصابی بود، از آن نهی نمی‌شد.
2. نکته دیگر که باید به آن توجه کرد این است که این مشاغل حرام دانسته نشده‌اند! پس این نهی در شرایطی است که فرد حق انتخاب دارد و می‌تواند بین این مشاغل و شغل‌های دیگر، یکی را انتخاب کند. اساساً این روایت، کاری به شغل‌های حرام مانند درست کردن و یا فروش مشروبات و ... ندارد و به شغل‌هایی اشاره دارد که در ضمن آن‌ها می‌تواند آسیب‌ها و یا نیت‌های بدی ایجاد شود.
3. سومین و مهم‌ترین نکته این است که در ادامه روایت، علت نامطلوب بودن این مشاغل بیان‌شده و این به آن معناست که روایت شامل همه فعالان در این مشاغل نمی‌شود. همچنین محور این علت‌ها «امت اسلامی» است؛ یعنی اگر صاحبان این مشاغل ضرری به جامعه نرسانند بلکه بتوانند خدماتی داشته باشند و نیاز مردم را تأمین کنند، نه‌تنها مذمت شامل آن‌ها نمی‌شود بلکه مانند دیگر مشاغل مطلوب نیز خواهند بود.
4. بیان علت در این روایت، می‌تواند بیان ملاک باشد؛ یعنی اگر مثلاً فردی که امروزه، برنج می‌فروشد و در آن شغل دچار احتکار می‌شود، شغل او نیز مانند گندم‌فروشی است که در دوره صدور روایت به خاطر ارتکاب بیشتر گندم فروشان به احتکار، مذمت شده است.
5. در پایان نیز باید به این نکته توجه کرد که می‌توان با از بین بردن علت‌هایی که در این روایت بیان‌شده، بدی آن‌ها را کم کرد و یا به‌طورکلی از بین برد. برای نمونه اگر همه درآمد یک فرد از فروش کفن نباشد، می‌تواند آرزوی مرگ مسلمانان را نداشته باشد مثل‌اینکه در ضمن پارچه‌فروشی، کفن نیز بفروشد. همچنین برای فردی که شغل او قصابی است راهکارهایی در دین سفارش شده است مثلاً خوردن برخی خوراکی مانند عدس (2) و یا برخی اعمال مانند یاد مرگ و یا تلاوت قرآن (3) که باعث رقیق شدن قلب می‌شوند. البته برنامه اسلام بر حذف برده‌فروشی بوده و این مذمت مربوط به دوره‌ای است که راهی جز مدارا و مدیریت آن نبوده است وگرنه بدی خریدوفروش بردگان با هیچ کاری کاهش نخواهد یافت.
نتیجه:
در فرهنگ دینی هر شغلی که بتواند خدمتی به جامعه داشته باشد مطلوب است، اما اگر در هر شغلی ارتکاب به حرام و یا آسیب‌های غالبی برای فرد شاغل و یا جامعه وجود داشته باشد، می‌تواند مصداق مشاغل نامطلوب قرار گیرند. در روایتی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله مشاغلی مانند کفن فروشی، طلافروشی، قصابی، گندم‌فروشی و برده‌فروشی ناپسند دانسته شده‌اند. با توجه به قرائنی که در متن روایت وجود دارد این احتمال دور از ذهن نیست که این مشاغل در مقام «انتخاب»، مطلوب نیستند و الا اگر فردی مجبور به انجام این کارها بشود، نهی شامل او نمی‌شود. همچنین حرمتی به این مشاغل تعلق نگرفته و تنها در حد توصیه است. بیان علت‌هایی که حضرت در ادامه روایت بیان می‌فرمایند نشان می‌دهد که هر زمان، فردی با انجام این مشاغل دچار آن شرایط نشد، نامطلوبی، شامل او نمی‌شود مثلاً اگر گندم فروش دست به احتکار نزند، کار او نه‌تنها بد نیست، بلکه خدمت به مردم خواهد بود. آنچه در این روایت مهم است علت‌هایی است که بیان‌شده، نه خود مشاغل، پس هر شغل دیگری که این علت‌ها را ایجاد کرد نیز می‌تواند ناپسند باشد. همچنین با توجه به این علت‌ها می‌توان برای از بین بردن آسیب‌های احتمالی این مشاغل نیز راهکارهایی را به دست آورد.
کلمات کلیدی:
تجارت در روایات، شغلهای مذموم.
 پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 287.
2. ر.ک: برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن‏، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1371 ق‏، ج 2، ص 504.
3. ر.ک: سید رضی، نهج‌البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم: هجرت، اول، 1414 ق، خطبه 176، ص 254.
 

اين عبارت از امام حسين (عليه السلام) نيست و گزارشي است كه نويسنده كتاب مناقب از رفتار خليفه دوم ارائه مي دهد.

پرسش:
 آيا اين سخن از امام حسين(ع) است؟ ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ايراني ها هستند. روشن است كه هر عربي از هر ايراني بهتر و هر ايراني از دشمنان ما هم بدتر است. ايراني ها را بايد دستگير كرد و به مدينه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگي و غلامي اعراب گماشت.
 

پاسخ: 
ذكر چند نكته راجع به اين حديث لازم است تا معلوم شود اصل روايت چيست.
نخست اينكه روايت مذكور در كتاب معاني الاخبار شيخ صدوق ص 404 از قول امام صادق (ع) است نه امام حسين(ع) و نسبت دادن به امام حسين از روي اغراض و هدف خاص مي باشد:
عن الحسن بن يوسف عن عثمان بن جبله عن ضريس بن عبد الملك قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: نحن قريش، وشيعتنا العرب، و عدونا العجم.
علامه مجلسي در بحار، ج 64، ص 176 اين روايت را نقل و در ذيل آن فرموده:
شيعتنا العرب اي العرب الممدوح من كان من شيعتنا و ان كان عجما و العجم المذموم من كان عدونا، وان كان عربا؛
عرب خوب اگر هست، از شيعيان ما است گر چه عجم باشد و عجم بد هر كه هست، از دشمنان ما است گر چه عرب باشد.
و واضح و روشن است كه در احاديث اباعبد الله به امام صادق نسبت داده مي شود و هر جا نام اباعبدالله بدون قرينه خاص آمده منظور امام ششم مي باشد.
ولي آن چه كه قابل توجه است اين است كه توجيه و تفسير روايت بعد از بررسي سند آن است و اين روايت از نظر سند اشكال دارد زيرا در سند او عثمان بن جبله قرار گرفته كه مجهول است و همچنين سلمه بن الخطاب در سند او هست كه نجاشي متخصص فن رجال، مي گويد: او در حديث ضعيف است.
از اين روي اين روايت هيچ اعتباري ندارد و نمي شود آن را به امام نسبت داد.
لازم به ذكر است كه در زمان ائمه عليهم السلام عده اي از سوي حكومت اموي و عباسي ماموريت داشتند كه احاديثي را در مذمت افراد و يا قبايل و شهرها از قول آنان بسازند و در ميان مردم منتشر كنند تا موقعيت آن بزرگوران را در جامعه مخدوش كنند. بعيد نيست كه اين روايت نيز از همان ها باشد.
دوم: مطلبي كه به نقل از امام حسين و ادامه روايت آمده كه ""ايراني ها را بايد دستگير كرد و به مدينه آورد و زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگي و غلامي اعراب گماشت""اين هم ربطي به آن روايت ندارد، بلكه نقل رفتار خليفه دوم است كه مي خواست اين كار را بكند امام علي(ع) مانع شدند. در مناقب است كه مي نويسد.
وقتي اسيران فارس را به مدينه آوردند، خليفه دوم خواست زنان آنان را بفروشد و مردان آنان را برده عرب قرار دهد و قصد داشت كه ناتوانان از طواف را مانند مريض، ضعيف و پيران را بر دوش آنان نهد، امير المؤمنين(ع) فرمود: پيامبر خدا(ص) فرمود: ""كريم هر قومي را احترام كنيد، هرچند دشمن شما باشد و اين جماعت فارس، حكيمان و كريمان هستند كه آغوش خود را با تسليم براي ما گشوده و مايل به اسلام شده‌اند؛ و من سهم خودم و بني هاشم را از آنان بخشيدم. (1)
نتيجه:
اولا: اين روايت از جهت سند ضعيف است.
دوم: اين عبارت از امام حسين (عليه السلام) نيست و گزارشي است كه نويسنده كتاب مناقب از رفتار خليفه دوم ارائه مي دهد.
سوم: معناي عبارت اين نيست كه"" ايراني ها بايد دستگير كرد و به مدينه آورد، زنانشانرا به فروش رسانيد و مردانشانرا به بردگي و غلامي اعراب گماشت، بلكه معنايش اين است كه خليفه دوم تصميم داشتند چنين كاري انجام دهد كه امام علي شديدا با وي مخالفت كرد و چنين حادثه اي اتفاق نيفتاد وبين اين دو گزاره اختلاف زيادي وجود دارد زيرا بين جمله خبري و انشايي تفاوت وجود دارد، آن چه در كتاب مناقب امده است اين است كه خليفه دوم مي خواست چنين كاري انجام دهد در صورتي كه آن چه مغرضانه ترجمه غلط شده آن است كه خليفه دوم گفته ايراني ها را بايد دستگير كرد.
پي نوشت:
1. قمي، شيخ عباس، سفينه البحار، ج 2، ص 165.
 

در روایات برای جلوگیری از بد مردن، راهکارها و نشانه‌هایی بیان‌شده است مثلاً اینکه اگر انسان به مؤمنان طعنه و کنایه بزند دچار مرگ بد خواهد شد.

پرسش:

آيا براي رهايي از مرگ بد به‌وسیله حوادث، دستورالعملی در اسلام وجود دارد؟

پاسخ:
بهترین نوع مرگ از نگاه اسلام، شهادت درراه خداوند است. بر این اساس، برخی از انواع مرگ، با شهادت مقایسه می‌شوند مثلاً اینکه اگر مادری در هنگام زایمان از دنیا برود، اجر و ثواب او را مانند شهید دانسته‌اند. علامه مجلسی در تفسیر مرگ بد، می‌نویسد که این بدی یا به‌ اعتبار دنیا است، همانند غرق شدن، سوختن، خورده شدن به‌وسیله حیوانات درنده و… یا به ‌اعتبار آخرت است همانند مرگ بر گناهان، بدون آن‌که شخص توبه کرده باشد. (1) پس مرگ سخت و دردناک و یا نا به هنگام می‌توانند از مصادیق مرگ بد باشند. بااین‌حال، می‌توان به سختی‌های هنگام مرگ، نگاه مثبتی نیز داشت؛ چنانچه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرمایند:
المَوتُ کَفارةٌ لِذُنوبِ المُومِنینَ. (2)
مرگ (و سختی‌های آن) سبب جبران گناهان مؤمنین است.
یا در جریان دیگری نقل‌شده است که حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به عيادت مردى رفتند كه در سكرات مرگ بود؛ درحالی‌که محتضر، قادر نبود، جواب كسي كه صدایش می‌کرد را بدهد. پس حاضرين عرض کردند: ای فرزند رسول‌الله، دوست داریم حال رفيق خود و كيفيت مردن او را، بدانیم؟ امام کاظم علیه‌السلام فرمودند:
«اَلْمَوْتُ هُوَ اَلْمِصْفَاةُ يُصَفِّي اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَيَكُونُ آخِرُ أَلَمٍ يُصِيبُهُمْ كَفَّارَةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِيَ عَلَيْهِمْ وَ يُصَفِّي اَلْكَافِرِينَ مِنْ حَسَنَاتِهِمْ فَيَكُونُ آخِرَ لَذَّةٍ أَوْ رَاحَةٍ تَلْحَقُهُمْ و هُوَ آخِرُ ثَوَابِ حَسَنَةٍ تَكُونُ لَهُمْ...» (3)
یعنی مرگ وسيله تصفيه است، مؤمنان را از گناهانشان پاكيزه و خالص مى‌گرداند، پس آخرين رنجى كه به آنان برسد كفّاره آخرين گناهى است كه بر گردنشان باقی‌مانده و كافران را از حسناتشان تصفيه مى‌نمايد و آخرين لذّت يا آسودگى است كه به آنان مى‌رسد و آن آخرين پاداش نيكى است كه به نفع انسان هست.
پس مرگ و سختی آن، برای مؤمنان امیدبخش و برای کافران نابودکننده و مقدمه عذاب است.
بهترین راهکار و دستورالعمل برای رهایی از مگر بد، دوری از عواملی است که این نوع از مرگ را به دنبال دارند و انجام سفارش‌هایی است که مرگ بد را از انسان دفع می‌کند. در روایات به این عوامل اشاره‌شده که به برخی از آن‌ها پرداخته خواهد شد.
طعنه زدن
یکی از عوامل مؤثر در به وجود آمدن مرگ بد، طعنه زدن به مؤمنان است. امام باقر علیه‌السلام درباره فرجام طعنه و زخم‌زبان زدن به مؤمنان می‌فرمایند:
«مَا مِنْ إِنْسَانٍ يَطْعُنُ فِي عَيْنِ مُؤْمِنٍ إِلَّا مَاتَ بِشَرِّ مِيتَةٍ وَ كَانَ قَمِناً أَنْ لَا يَرْجِعَ إِلَى خَيْرٍ». (4)
هیچ انسانى نیست كه پیش روى مؤمنى از او بد گوید و طعنه زند، مگر این‌که به بدترین شكل بمیرد و سزاوار است كه روى خیر و سعادت را نبیند.
آزردن مؤمن و بی‌حرمتی به او یکی از خطوط قرمز الهی است؛ چراکه در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام، حرمت مؤمن را بیش از حرمت کعبه دانسته‌اند. (5) پس مرگ بد، بخشی از مجازات این گناه است و فرد طعنه زننده باید منتظر عذاب آخرت نیز باشد.
صله‌رحم
برای دیدوبازدید از اقوام فواید مادی و معنوی فراوانی در روایات بیان‌شده است. یکی از ثمرات آن، جلوگیری از مرگ بد است. امام صادق علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:
صِلَةُ اَلرَّحِمِ تُهَوِّنُ اَلْحِسَابَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ هِيَ مَنْسَأَةٌ فِي اَلْعُمُرِ وَ تَقِي مَصَارِعَ اَلسُّوءِ وَ صَدَقَةُ اَللَّيْلِ تُطْفِئُ غَضَبَ اَلرَّبِّ. (6)
صله‌رحم روز قيامت حساب را آسان و عمر را دراز كند و از مرگ بد حفظ‍‌ نمايد و صدقه دادن در شب، خشم خدا را خاموش كند.
شاید ارتباط این دو موضوع برای ما مشخص نباشد اما خداوند برای برخی عبادات، علاوه بر ثواب اخروی، برخی نتایج و برکات دنیوی نیز در نظر گرفته است مانند صله‌رحم که می‌تواند از مرگ بد در این دنیا جلوگیری کند.
صدقه دادن
یکی دیگر از اعمالی که از فرجام ناخوشایند در این دنیا جلوگیری می‌کند و بین مردم نیز مشهور است، پرداخت صدقه است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین گزارش‌شده است:
اَلصَّدَقَةُ بِاللَّيْلِ تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَّوْءِ وَ تَدْفَعُ سَبْعِينَ نَوْعاً مِنَ اَلْبَلاَءِ. (7)
صدقه دادن در شب، مردن بد و هفتاد نوع بلا را از انسان دور مى‌كند.
و در عبارت دیگری می‌فرمایند:
وَ اَلصَّدَقَةُ فِي اَلْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَوْءِ (8)
صدقه آشكارا مردن بد را برگرداند
از جمع‌بندی این دودسته روایات می‌توان چنین برداشت کرد که دادن صدقه به هر صورتی؛ پنهانی و یا آشکارا، می‌تواند از بلاها و به‌خصوص مرگ بد، جلوگیری کند.
کار نیک
در برخی روایات نیز به‌صورت کلی به انجام کارهای نیک، سفارش شده و آن را مانع از مرگ بد معرفی کرده‌اند، مانند:
اصْطَنِعُوا الْمَعْرُوفَ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ تَقِي مَصَارِعَ السَّوْء (9)
هر چه در توان داريد كار نیک‌انجام دهيد كه شمارا از مرگ‌هاى بد حفظ‍‌ مى‌نمايد.
کار خوب و نیکی که در این روایات مورداشاره است می‌تواند شامل موارد قبلی؛ یعنی احترام به مؤمنان و زخم‌زبان نزدن به آن‌ها، صله‌رحم، صدقه و یا هر کار جواب و یا مستحب دیگری بشود، چون واژه «معروف» یعنی هر کار خوب شناخته‌شده که حتماً شامل واجبات، مستحبات و یا کارهای اخلاقی و موردپسند جامعه دینی، می‌شود.
نتیجه:
مرگ در این دنیا را چاره و گریزی نیست اما همه در تلاش‌اند تا به بهترین صورت این جهان فانی را ترک کند. شهادت درراه خدا بهترین نوع مرگ است که برای همگان دست‌یافتنی نیست! در روایات برای جلوگیری از بد مردن، راهکارها و نشانه‌هایی بیان‌شده است مثلاً اینکه اگر انسان به مؤمنان طعنه و کنایه بزند دچار مرگ بد خواهد شد و یا اینکه صله‌رحم، صدقه دادن و انجام کارهای نیک می‌تواند انسان را از مرگ سخت و بد، حفظ کند.
پی‌نوشت
مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403 ق، ج 72، ص 167.
همان، ج 6، ص 151.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ اول، 1403 ق، ص 289.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: اسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 361.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 26.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: اسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج ۲, ص ۱۵۷.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الاعمال، قم: دارالشريف الرضي، دوم، 1406 ق، ص ۱۴۳.
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم: جامعه مدرسين‏، چاپ دوم، 1363 ق، ص 149.
همان، ص 107.
 

صفحه‌ها