پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
منظور این حدیث چیست؟
اول اينكه مراد از اين زندان، زندان حقيقي باشد. يعني حقيقتا همان آثار و نشانه هاي زندان را داشته باشد و دوم اينكه زندان حقيقي مراد نباشد بلكه زندان نسبي منظور...

با سلام.می خواستم حدیث «دنیا زندان مومن است» را برایم تفسیر كنید...من كافر نیستم. ولی دنیا برایم زندان نیست. پس منظور این حدیث چیست؟ با تشكر

اين حديث را به دو صورت مي توان تبيين نمود:

اول اينكه مراد از اين زندان، زندان حقيقي باشد. يعني حقيقتا همان آثار و نشانه هاي زندان را داشته باشد و دوم اينكه زندان حقيقي مراد نباشد بلكه زندان نسبي منظور باشد يعني دنيا در مقایسه با آخرت براي مؤمن زندان و براي كافر بهشت باشد.

در توضيح إحتمال اول بايد بگوييم كه انسان داراي دو جنبه است: «روح» و «جسم»؛ گاهي روح آزاد است و گاهي در زندان؛ همين طور گاهي جسم آزاد و گاهي در زندان است، و گاهي اينها در دو جهت مخالف هم قرار مي گيرند، يعني جسم در زندان و روح آزاد است، همان چيزي كه حضرت يوسف (ع) گفت: « قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ...»(1)  يوسف گفت:«پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينها مرا به سوي آن مي خوانند» يعني اينها مرا به چيزي دعوت مي كنند كه روح مرا به زندان مي كشد و اگر جسم من به زندان بيفتد براي من محبوب تر است. از اينجا معلوم مي شود كه چرا دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، دنيا جايي است كه روح مؤمن در محدوديّت قرار دارد هرچند جسم او متنعّم باشد، زيرا جسم براي او معيار نيست.

ولي كافر بر عكس آن است يعني اهل جسم و مادّه است، دنيا براي او بهشت است و در قيامت وقتي در عذاب الهي گرفتار مي شود براي او زندان است.

اما طبق إحتمال دوم معناي روايت اين است كه بر فرض كه مؤمن در اين دنيا داراي نعمت باشد، امّا در مقايسه با آن نعمت هاي الهي كه بعد از مرگ دارد، زندان است و كافر گرچه در اين دنيا بيچاره هم باشد باز هم در مقايسه با عذاب خدا در قيامت، دنيا بهشت او به حساب مي‏آيد.

بعد از ذكر دو إحتمال مذكور در پاسخ به اين سؤال كه چرا برخي مؤمنان زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند مي توان گفت كه طبق إحتمال اول كه دنيا زندان حقيقي مؤمنان است آن دسته از مؤمناني كه زندان بودن دنيا را إحساس نمي كنند بايد متذكر باشند كه ممكن است توجه به امور جسماني و مادي آنها را از توجه به حقيقت روحاني خود غافل نموده و غفلت از روح و امور روحاني و معنوي باعث فراموش نمودن زندان بودن دنيا شده باشد. چنانكه ممكن است يك شخص زنداني كه در زنداني پر زرق و برق زنداني شده باشد به علت توجه به زرق و برق زندان، زنداني بودن خود را فراموش كند.

به عبارت ديگر هر اندازه توجه انسان به حقيقت روحاني خود بيشتر شود و ايمان بيشتري نسبت به حقيقت خود پيدا كند زندان بودن دنيا براي وي محسوس تر مي گردد چنانكه شاعر مي گويد:

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك*** چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم

اما اگر احتمال دوم را بپذيريم در پاسخ به اين سؤال مي توان گفت كه دنيا به خودي خود زندان مؤمن نيست و لذا تا زماني كه شخص مؤمن به خود دنيا مي نگرد زندان بودن آن براي وي محسوس نيست. اما وقتي نعمت هاي بهشتي و رضوان الهي را متذكر مي شود و دنيا را با آنها مقايسه مي كند به زندان بودن دنيا پي مي برد.(2)

با توجه به توضيحات مذكور روشن مي شود كه لازمه مفاد روايت مذكور اين نيست كه حتما مؤمن بايد در دنيا در بلا و فقر و ..و كافر در رفاه كامل باشد. بلكه مؤمن در عين اينكه ممكن است در رفاه مادي باشد. اما به نسبت به نعمت هايي كه در بهشت براي او فراهم شده دنيا براي وي همانند زندان است چنانكه در روايتي نقل شده كه يكي از يهودان، تنگ دست و ژوليده سر راه امام حسن (ع) را كه بر استري خوش‏رو سوار بود و لباس نيكو بر تن داشت، گرفت و گفت جدّ شما پيامبر خدا (ص) مي فرمايد دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است، در حالي كه من در زندان و تو در بهشت هستي! حضرت فرمود:« لَوْ عَلِمْتَ مَا لَكَ وَ مَا يَرْقُبُ لَكَ مِنَ الْعَذَابِ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ مَعَ هَذَا الضُّرِّ هَاهُنَا فِي الْجَنَّةِ وَ لَوْ نَظَرْتَ إِلَي مَا أُعِدَّ لِي فِي الْآخِرَةِ لَعَلِمْتَ أَنِّي مُعَذَّبٌ فِي السِّجْن‏»(3) « اگر مي دانستي چه عذاب هائي در انتظار تو است، يقين مي كردي كه با همه اين ناراحتي هايت هم اكنون در بهشتي، و اگر نيز آنچه (از ثواب و نعمت) در آخرت براي من مهيّاست ببيني، يقين مي كني كه من در اينجا در زندان رنج مي‏بينم».

پي نوشت ها:

1. يوسف(12) آيه 33.

2. ر.ك: آيت الله مكارم شيرازي، گفتار معصومين(ع)، قم، مدرسه الامام علي (ع)، 1378ش، ص 185.

3. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق،  ج‏65، ص 220.