سوالات و شبهات حديثي

ابتداء رواياتي را در اين زمينه خدمت شما مطرح كرده سپس به پاسخ سوال شما مي پردازيم :

1- وَ رَوَي عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا (ع) عَنْ أَبِيهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ:...‏ قَالَ مَنْ‏ تَرَكَ‏ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ (ص) وَ نَقْضُ الْعَهْدِ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ؛(1 )حضرت موسي بن جعفر(ع)فرمود كسي كه نماز را عمدا ترك كند پس همانا از ذمه خدا و ذمه رسول خدا دوري كرده است و در نقض پيمان با خدا و قطع رحم با خدا خارج هستند.

 2- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْداللَّهِ (ع)... قَالَ فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ؛(2) امام صادق(ع) فرمود ترك كننده نماز كافر است.

كفر معاني مختلفي دارد: (3)

ابو عمر و زبيري گويد: به حضرت صادق (ع) عرض كردم: مرا آگاه فرما باينكه كفر در كتاب خداي عز و جل (قرآن) به چند وجه است؟ فرمود: كفر در كتاب خدا بر پنج وجه است:

 

اول كفر جحود (انكار ) ، و جحود هم خود، دو جور است

اما قسم اول از دو قسم جحود، يكي جحود و انكار ربوبيت خدا است، و اين اعتقاد كسي است كه مي گويد: نه ربي هست، و نه بهشتي، و نه دوزخي، و صاحبان اين عقيده دو صنف از زنادقه هستند، كه به ايشان دهري هم مي‏گويند، همان هايند كه قرآن كلامشان را حكايت كرده كه گفته‏اند: « وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ ؛(4 )و هلاك نكند ما را جز دهر» ( يعني مرگ ما به دست خدا نيست )

و اما وجه دوم از جحود (انكار )، جحود بر معرفت است، و آن اين است كه كسي با اين كه حق را شناخته، و برايش ثابت شده، انكار كند، كه خداي عز و جل در باره‏شان فرموده: (وَ جَحَدُوا بِها، وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ؛(5 )و انكار كردند آنها را در حالي كه يقين بدانها داشت دلهاي ايشان »

وجه سوم از كفر، كفران نعمت است، كه خداي سبحان در باره‏اش از سليمان نبي(ع) حكايت كرده كه گفت: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي، لِيَبْلُوَنِي، أَ أَشْكُرُ؟ أَمْ أَكْفُرُ؟ وَ مَنْ شَكَرَ، فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛(6 )«اين از فضل پروردگارم باشد تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مي كنم يا كفران ورزم، و آنكه شكر كند جز اين نيست كه براي خويشتن سپاسگزارد، و آنكه كفران كند همانا پروردگار من بي‏نياز و گرامي است» 

وجه چهارم از كفر، ترك دستورات خداي عز و جل مي باشد، كه در آن باره فرموده: (وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ، وَ ...أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتاب‏ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُم‏؛ (7 ) «و هنگامي كه گرفتيم پيمان شما را كه نريزيد خونهاي خود را ... ايمان آوريد به بعضي از كتاب (تورات) و كافر شويد به بعضي از آن؟ چيست كيفر آنكه از شما اين كار را بكند؟» 

وجه پنجم از كفر، كفر برائت است، كه خداي عز و جل در باره‏اش از ابراهيم خليل (ع) حكايت كرده است، كه گفت: «كَفَرْنا بِكُمْ، وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ‏ ؛(8 ) ما كفر ورزيديم به شما و پديدار شد ميان ما و شما دشمني و كينه براي هميشه تا آنگاه كه شما ايمان به خداي يگانه آوريد» يعني ما از شما بيزاريم، و خداوند در آنجا كه (داستان) شيطان و بيزاري جستن او را از دوستانش از آدميزاده در قيامت ياد مي كند»

پس با توجه به معاني كفر، ترك نماز به خودي خود موجب كفر نمي‏گردد،بلكه مقصود از ترك عمدي نماز اين است كه واجب بودن نماز را انكار كند و به خاطر انكار وجوب نماز، نماز نخواند، كه چنين كسي كافر ونجس است چون انكار نماز كه از ضروريات اسلام مي باشد،انكار رسالت پيامبر(ص) وقرآن مجيد است( مثل وجه اول و دوم در كلام امام صادق )، لذا با چنين كسي نبايد به ظاهر اسلام برخورد كرد 

اماكسي كه منكر وجوب نماز نباشد و حق بودن قرآن و رسالت حضرت محمد(ص)را قبول دارد و معتقد است كه نماز از طرف خدا واجب شده است ليكن از روي تنبلي ومسامحه كاري نماز را ترك نمايد ، فاسق ومعصيتكار است( مثل وجه سوم تا پنجم در بيان امام صادق (ع) ) و براين  اساس ظاهرا مسلمان است به او مسلمان هم گويند، نه كافر.( 9)

پس اصلا تضادي بين اين دو مساله نيست. زيرا اگر واقعا در كردار خويش منكر نماز به عنوان يك اصل از اصول ضروري اسلام باشد و نماز را از اين جهت ترك و رها نمايد كافر حساب مي شود و احكام كفر بر او بار مي شود و اين شهادتين ظاهري هيچ سودي به حالش نخواهد داشت و اما اگر نماز را بخاطر تنبلي يا بي حوصلگي و يا موارد ديگر ( غير از انكار و ضديت با آن ) ترك كند و شهادتين هم بر زبان جاري كرده و ظاهرا مسلمان است و اين دسته روايات اين قسم را شامل نمي شود و اگر هم به اين دسته كافر گويند كافر اصطلاحي به اين ايشان نمي گويند بلكه كافر عملي است يعني عذاب شديد است. ولي حكم كافر( مثل نجاست و...) را ندارد.

پي نوشت:

1.شيخ صدوق،من لا يحضره الفقيه،‏ناشر جامعه مدرسين‏قم،‏سال 1404 ق،‏ نوبت دوم‏،ج‏3،ص 563.

2.محدث عاملي،تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة،‏ناشرآل البيت‏ قم،‏سال 1409ق،‏نوبت اول،‏ج‏15،ص 322.

3.شيخ كليني،الكافي،ناشر اسلاميه،‏تهران‏،سال1362ش‏،نوبت دوم‏،ج‏2،ص 389 : عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَي خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودُ وَ الْجُحُودُ عَلَي وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ .

4.جاثيه(45 ) آيه 24.

5. نمل(27 ) آيه 14.

6. همان،آيه 40.

7. بقره(2) آيه‏84- 85.

8.ممتحنه(60 ) آيه 4.

9.دستغيب شيرازي سيد عبدالحسين،انتشارات جهان، تهران، چاپ ششم،ج2،ص183. 

بدون تحقيق و تنها بر اساس علايق دروني و نظريات شخصي نبايد در مورد احاديث رسيده از معصومان قضاوت كرد

بدون تحقيق و تنها بر اساس علايق دروني و نظريات شخصي نبايد در مورد احاديث رسيده از معصومان قضاوت كرد و بدون دليل آن ها را مجعول و بهتان خواند. اين كار  به دور از انصاف بوده و در شان يك مسلمان معتقد نيست.

 در اسلام گياهخواري و نخوردن گوشت حرام نيست ؛ بنابراين انسان مي تواند در تمام عمر نيز از آن اجتناب نمايد ، اما بدن  به گونه اي است كه به مواد غذايي مختلف و از جمله گوشت و گياه احتياج دارد.

روايات فراواني در ستايش از بسياري از گياهان و محصولات كشاورزي و ميوه ها و خواص آن ها داريم اما از گوشت خواري هم نهي نشده ،بلكه در مواردي كه لازم باشد، تشويق هم شده است .

اميرالمؤمنين فرمود:«بر شما باد بر مصرف كردن گوشت , زيرا گوشت بدن را چاق مي كند. هر كس چهل شبانه روز گوشت نخورد,اخلاقش بد مي شود.» (1)

باز فرمود:«هنگامي دچار ضعف شديد, گوشت با شير بخوريد. خداوند  اين دو را مقويّ بدن قرار داده است» (2) 

 امام صادق (ع)فرمود:«پيامبر(ص)گوشت مي خورد»(3).

پيامبرفرمود: «هر كسي چهل روز براو بگذرد و گوشت نخورده باشد, قرض كند و گوشت بخرد و بخورد»(4)

امام رضا(ع) به خدمتكار خود فرمود: قسمت جلوي گوسفند (دست و سينه ) خريداري كن . قسمت هاي آخر بدن گوسفند را خريداري مكن , زيرا قسمت جلوي بدن سالم تر از قسمت عقب گوسفند است .»(5) بنابراين در اسلام استفاده از گوشت حيوانات سفارش شده است .

در عين حال در برخي روايات از زياده روي در گوشت خوردن مذمت شده ، مثلا آمده است: شكم تان را قبرستان مرده ها نكنيد ؛يعني زياد گوشت نخوريد .چنان كه در شرح زندگاني امير المومنين (ع) آمده است :

«لا يأكل اللحم إلا قليلا و يقول لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوان ؛ كم گوشت مي خورد و مي فرمود: شكم تان را قبر حيوان قرار ندهيد» . (6)          

وجه جمع نيكويي بين اين دو دسته از روايات وجود دارد كه مي توان با استفاده از آن هر دو گروه را صحيح دانست. اسلام تمام غذاهاي حلال را مجاز شناخته و شرعا مشكلي در  خوردن آن ها بيان ننموده است. اسلام غذاهاي حلال را مشخص كرده تا هر كس بر اساس سليقه شخصي و ذائقه خود به انتخاب هر مدلي از خوراكي ها چه از نوع گياهي  و چه از نوع جانوري آن و يا تركيبي از آن ها اقدام نمايد.   آنچه كه در گوشت ها از آن نهي شده، نه خوردن اصل آن، بلكه افراط در خوردن گوشت است كه باعث قساوت قلب مي گردد.

 با توجه به سليقه هر فرد هر دو دسته از غذاها را مي توان تناول نمود اما آنچه كه نهي شده،زياده روي در خوردن است، مخصوصا نسبت به غذاهاي گوشتي.

 

پي نوشت ها:

1. كمره اي،  آسمان و جهان، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، ج6 ص233

2. كمره اي،  آداب و سنن، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، ص123

3. آسمان و جهان، ج6 ص221

4. آرام، الحيات، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، بي تا، ج6 ص196

5. آسمان و جهان،  ج9 ص252

6. مجلسي،  بحار الانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج41 ص148

 

« كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ‏ ثَلَاثَةٌ لَا يُسَلَّمُونَ الْمَاشِي مَعَ الْجَنَازَةِ وَ الْمَاشِي إِلَي الْجُمُعَةِ وَ فِي بَيْتِ الْحَمَّام‏» (1)؛ امام صادق (ع) فرمود: به سه كس سلام داده نشود: كسي كه همراه جنازه راه مي‏رود و كسي كه به سوي نماز جمعه مي‏رود و كسي كه در حمّام است.

ملا صالح مازندراني در شرح اين حديث مي نويسد: قوله ( ثَلَاثَةٌ لَا يُسَلَّمُونَ) محمول علي الكراهة و لعل السر في الاولين انه ينافي التعجيل المطلوب فيهما أو المراد انهما لا يبتدئان بالسلام علي غيرهما بل ينبغي العكس لفضل المشي مع الجنازه و الي الجمعه و في الاخير انه يوجب النظر الي ما يكره و الاطلاع عليه.(2)

اينكه امام فرمودند بر اين سه نفر سلام نكنيد حمل بر كراهت مي شود ( سلام كردن كه در اصل مستحب است بر اين سه گروه مكروه است) شايد سر كراهت داشتن در مورد كسي كه همراه جنازه مي رود و كسي كه به نماز جمعه مي رود اين باشد كه سلام كردن به اين دو گروه با تعجيلي كه در اين دو امر مطلوب است منافات داشته باشد( بايد در رفتن به تشييع جنازه و رفتن به نماز جمعه عجله كرد) يا مراد اين باشد كه اين دو گروه ابتدا بر ديگري سلام نكنند و عكس آن سزاوار است چون همراه جنازه رفتن و به نماز جمعه رفتن فضيلت دارد. اما در مورد كسي كه در حمام است كراهت دارد زيرا موجب نگاه كردن به چيزي است كه كراهت دارد و اطلاع يافتن از اوست.

شيخ حر عاملي هم با اين عنوان اين روايت را بيان كرده: « بَابُ عَدَمِ اسْتِحْبَابِ تَسْلِيمِ الْمَاشِي مَعَ الْجَنَازَةِ وَ إِلَي الْجُمُعَةِ وَ فِي الْحَمَّامِ لِمَنْ لَا إِزَارَ لَه‏... وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَي التَّسْلِيمِ فِي الْحَمَّامِ لِمَنْ عَلَيْهِ إِزَارٌ فِي مَحَلِّه‏»(3) يعني سلام كردن به اين سه گروه مستحب نيست. ايشان در مورد كراهت سلام به كسي كه در حمام است اين توضيح را اضافه مي كند كه نسبت به كسي كه لنگ ندارد سلام كردن كراهت دارد زيرا در جاي خودش رواياتي بيان كرديم كه سلام كردن در حمام بر كسي كه بر او ازار و لنگ است اشكال ندارد.

پي نوشت ها:

1. كليني، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج‏2، ص 646.

2. مازندراني، محمد صالح، شرح اصول كافي، ج11، ص112.

3. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج‏12، ص 70.

 

چنين رواياتي با توجه به شرايط و وضعيت زمان صدور، از پيامبر و امامان صادر شده اند و ناظر به همان زمان و تا زمان بودن آن شرايط و وضعيت هستند و حكم كلي ندارند

مثلا در برهه اي از زمان غالب مردم يك شهر به يك خصلت منفي يا مثبت متصف بوده و بدان مشهور مي شوند و با توجه به اين اتصاف و شهرت، از آنها مذمت يا تمجيد مي شود. اين تمجيد ها و مذمت ها ناظر به آن زمان و آن شرايط و آن اتصاف است و به ذات آن مردم مربوط نمي شود و توصيف دائمي و هميشگي آنان نيست. 

لذا علامه مجلسي (ره) در باره اين روايت كه امام صادق (ع) فرمود:يَا أَبَا الرَّبِيعِ‏ لَا تُخَالِطُوهُمْ فَإِنَّ الْأَكْرَادَ حَيٌّ مِنْ أَحْيَاءِ الْجِنِّ كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْغِطَاءَ فَلَا تُخَالِطُوهُمْ.

مي گويد : از طايفه جن دانستن آنان (كردهاي آن زمان ) به جهت اخلاق بدشان و بسيار حيله گر بودنشان است(1)

پي نوشت ها :

1. علامه مجلسي، محمد باقر، مرآت العقول، ج 19، ص 145 .

ما در كارهاي عبادي دنبال فهميدن علت نيستيم، زيرا در اكثر موارد فهميدن علت اين تكاليف از درك عقل بالاتر است.

ماهيت عبادت خداوند تسليم و سرسپردگي و عمل بدون چون و چرا است هرچند همواره مجال تامل و دقت هاي عقلي در اين امور وجود دارد .

آنچه در عبادات بايد مورد توجه جدي قرار بگيرد ، اين است كه خودساخته نباشد يعني از پيامبر يا امام رسيده باشد و ما در عبادت ها دقيقا سعي داريم به رفتار عبادي معصومين اقتدا كنيم. اگر آنان در عبادت ها به شكل خاصي عمل مي كرده اند، حتما آن شكل خاص محبوب خدا بوده و حكمت دارد حتي اگر حكمت را متوجه نشويم.

 دعاي " يا من ارجوه لكل خير..." كه هم دعاي معتبري است كه همه عالمان جمع آوري كننده روايات ادعيه ، آن را آورده اند و هم دعاي ارزشمندي  است براي هميشه و هر وقت(1) و هم در صبح و شام ماه رجب و بعد از نمازها وارد شده (2) اما متن دعا و عملكرد حضرات معصومين در مورد قرائت اين دعا با اندكي تفاوت نقل شده است .

 در يك روايت آمده كه امام وقتي دعا را تا "زدني من سعه فضلك يا كريم" خواند، دست خود را بالا برد و فرمود:"يا ذاالجلال و الاكرام يا ذا النعماء و الجود يا ذاالمن و الطول حرم شيبتي علي النار" آن گاه (بعد از اتمام دعا) دست بر محاسن مبارك گذاشت و دست خود را برنداشت مگر وقتي كه پشت دست حضرت از اشك خيس شده بود.(3)

در نقل ديگري كه مورد نظر مرحوم شيخ عباس قمي در مفاتيح بوده و در خصوص ماه رجب وارد شده آمده :

حضرت در جواب درخواست دعاي سائل فرمودند اين دعا را بنويس و سپس دعا را تا "و زدني من فضلك يا كريم" خواندند ؛ راوي مي گويد :

« مد يده اليسري فقبض علي لحيته و دعا بهذا الدعاء و هم يلوذ بسبابته اليمني ؛ آن گاه حضرت محاسن مبارك را با دست چپ گرفتند و با انگشت سبابه دست راست حالت پناه بردن را انجام دادند و همين دعا را خواندند (ظاهر عبارت خواندن دعايي است كه تا كنون ذكر شده يعني ابتداي دعا تا من فضلك يا كريم ) ؛ سپس حضرت قسمت آخر را خواندند :" يا ذالجلال و ااكرام ....".(4)

چنان كه از ظاهر اين عبارت بر مي آيد، آنچه اكنون در بين مومنان مشهور است كه تنها در بخش انتهايي دعا اين عمل را انجام مي دهند منطبق بر علم كرد امام نيست و حضرت از ابتداي دعا تا انتها چنين عملي را انجام دادند( چنان كه تعبير شيخ عباس قمي در مفاتيح هم عين متن دعا و بخلاف عملكرد مشهور است) .

البته لازم به ذكر است كه اين عملكرد مربوط به امام بوده و در روايت نيامده كه حضرت توصيه نموده باشند شما هم تاين گونه عمل كنيد ، هرچند چون نهيي هم نشده انجام آن به قصد رجا و اميد ثواب اشكالي ندارد .

در مورد اين كه حكمت اين كار چيست بايد گفت آنچه مسلم است ماهيت اين عمل همان به خود گرفتن حالت التجا و خضوع در برابر خداوند است و نوعي كرنش و اظهار عجز در برابر عظمت باري تعالي محسوب مي شود

 

پي نوشت ها:

1.علامه مجلسي ، بحار الانوار ، نشر الوفاء ، بيروت، 1403 ق ، ج47،ص36.

2.همان،ج95،ص390.

3. همان،ج47،ص36.

4. همان،ج95،ص391.

آنچه در عبادات باید مورد توجه قرار گیرد، این است که خودساخته نباشد یعنی از پیامبر یا امام رسیده باشد و لذا لازم است سعی کنیم در عبادت ها به معصومین اقتدا کنیم
دعای ماه رجب

ماهیت عبادت خداوند تسلیم و سرسپردگی و عمل بدون چون و چرا است هرچند همواره مجال تامل و دقت های عقلی در این امور وجود دارد. لذا ما در کارهای عبادی  دنبال فهمیدن علت نیستیم، زیرا در اکثر موارد فهمیدن علت این تکالیف از درک عقل بالاتر است.
آنچه در عبادات باید مورد توجه جدی قرار بگیرد ، این است که خودساخته نباشد یعنی از پیامبر یا امام رسیده باشد و ما در عبادت ها دقیقا سعی داریم به رفتار عبادی معصومین اقتدا کنیم. اگر آنان در عبادت ها به شکل خاصی عمل می کرده اند، حتما آن شکل خاص محبوب خدا بوده و حکمت دارد حتی اگر حکمت را متوجه نشویم.
دعای " یا من ارجوه لکل خیر..." که هم دعای معتبری است که همه عالمان جمع آوری کننده روایات ادعیه ، آن را آورده اند و هم دعای ارزشمندی  است برای همیشه و هر وقت(1) و هم در صبح و شام ماه رجب و بعد از نمازها وارد شده (2) اما متن دعا و عملکرد حضرات معصومین در مورد قرائت این دعا با اندکی تفاوت نقل شده است .
در یک روایت آمده که امام وقتی دعا را تا "زدنی من سعه فضلک یا کریم" خواند، دست خود را بالا برد و فرمود:"یا ذاالجلال و الاکرام یا ذا النعماء و الجود یا ذاالمن و الطول حرم شیبتی علی النار" آن گاه (بعد از اتمام دعا) دست بر محاسن مبارک گذاشت و دست خود را برنداشت مگر وقتی که پشت دست حضرت از اشک خیس شده بود.(3)
در نقل دیگری که مورد نظر مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح بوده و در خصوص ماه رجب وارد شده آمده :
حضرت در جواب درخواست دعای سائل فرمودند این دعا را بنویس و سپس دعا را تا "و زدنی من فضلک یا کریم" خواندند ؛ راوی می گوید :
« مد یده الیسری فقبض علی لحیته و دعا بهذا الدعاء و هم یلوذ بسبابته الیمنی ؛ آن گاه حضرت محاسن مبارک را با دست چپ گرفتند و با انگشت سبابه دست راست حالت پناه بردن را انجام دادند و همین دعا را خواندند (ظاهر عبارت خواندن دعایی است که تا کنون ذکر شده یعنی ابتدای دعا تا من فضلک یا کریم ) ؛ سپس حضرت قسمت آخر را خواندند :" یا ذالجلال و ااکرام ....".(4)
چنان که از ظاهر این عبارت بر می آید، آنچه اکنون در بین مومنان مشهور است که تنها در بخش انتهایی دعا این عمل را انجام می دهند منطبق بر علم کرد امام نیست و حضرت از ابتدای دعا تا انتها چنین عملی را انجام دادند( چنان که تعبیر شیخ عباس قمی در مفاتیح هم عین متن دعا و بخلاف عملکرد مشهور است) .
البته لازم به ذکر است که این عملکرد مربوط به امام بوده و در روایت نیامده که حضرت توصیه نموده باشند شما هم تاین گونه عمل کنید ، هرچند چون نهیی هم نشده انجام آن به قصد رجا و امید ثواب اشکالی ندارد .
در مورد این که حکمت این کار چیست باید گفت آنچه مسلم است ماهیت این عمل همان به خود گرفتن حالت التجا و خضوع در برابر خداوند است و نوعی کرنش و اظهار عجز در برابر عظمت باری تعالی محسوب می شود.

پی نوشت ها:

1.علامه مجلسی ، بحار الانوار ، نشر الوفاء ، بیروت، 1403 ق ، ج47،ص36.
2.همان،ج95،ص390.
3. همان،ج47،ص36.
4. همان،ج95،ص391.

بیشترین اهل جهنم را در مراحل ابتدایی زنان تشکیل می‌دهند ولی بسیاری از آنان زود پاک‌شده یا به شفاعت از جهنم نجات‌یافته و بهشتی می‌شوند
زنان جهنمی و زنان بهشتی

آیا این روایت صحیح است که بیشترین ساکنان جهنم و کمترین ساکنان بهشت زنانند؟

پاسخ:

روایت به این مضمون از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هست ازجمله در همان حدیث حولاء عطار دارد:
والذی بعثنی بالحق نبیا ورسولا، لقد بعثنی المقام المحمود، فعرضنی علی جنته وناره، فرأیت أکثر أهل النار النساء، فقلت: یا حبیبی جبرئیل، ولم ذلک؟ فقال: بکفرهن، فقلت یکفرن بالله عزوجل، فقال: لا، ولکنهن یکفرن النعمة، فقلت: کیف ذلک یا حبیبی جبرئیل ؟ فقال: لو أحسن إلیها زوجها الدهر کله، ( لم یبد إلیها) سیئة قالت: ما رأیت منه خیرا قط.(1)
قسم به آن خدایی که مرا به حق مبعوث کرد و به مقام محمود رساند، جبرئیل بهشت و دوزخ را بر من عرضه کرد و بیشتر اهل جهنم را از زنان دیدم و از جبرئیل علت پرسیدم و ایشان فرمود: به خاطر کفر و ناسپاسی آن‌ها است. غالب زنان از این‌که شوهرشان یک عمر خدمتشان می‌نمایند، تشکر نمی‌نمایند اما همین‌که یک‌بار به زن بدی کند، خطاب به شوهر می‌گوید: در عمرم از تو خیری ندیدم.

با توجه به این روایت و روایات مشابه زنان با توجه به روحیه ناسپاسی و ناشکری‌ای که برخی از آن‌ها  دارند بیشترین اهل جهنم را در مراحل ابتدایی تشکیل می‌دهند ولی بسیاری از آنان زود پاک‌شده یا به شفاعت از جهنم نجات‌یافته و بهشتی می‌شوند ازاین‌رو با بیشتر بودن زنان در بهشت که دار جاوید است ، منافات ندارد ازاین‌رو بنا بر روایات در بهشت یک مرد با چند زن ازدواج می‌کند که این نشان از زیادتر بودن زنان در بهشت نسبت به مردان است. (2)

پی‌نوشت‌ها:
1. محدث نوری، مستدرک الوسائل، قم، آل البیت، ج 14، ص 243.
2. شیخ صدوق، فقیه، قم، انتشارات اسلامی، ج 3، ص 468.

متأسفانه در طول تاریخ زن مظلوم بوده و امکان رشد و تعالی را از او گرفته‌اند و متأسفانه خود زنان هم در برهه‌های فراوانی از تاریخ، این ظلم گسترده را پذیرا شده‌اند.
جایگاه زن در اسلام

آیا این روایت صحیح است که: از زنان بد باید به خدا پناه برد و از زن خوب نیز باید پرهیز کرد؟

پاسخ:

روایت موردنظر به شرح زیر از سخنان امام علی است:
فاتقوا شرار النساء، وکونوا من خیارهن علی حذر ولا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر (1) از زنان بد خود را نگه‌دارید و از زنان خوب هم حذر و احتیاط داشته باشید و در کارهای خوب از آنان اطاعت نکنید که طمع اطاعت در کارهای بد از شما پیدا کنند.
متأسفانه در طول تاریخ زن مظلوم بوده و تحقیر شده و امکان رشد و تعالی را از او گرفته‌اند و متأسفانه خود زنان هم در برهه‌های فراوانی از تاریخ، این ظلم گسترده را پذیرا شده‌اند.
از طرف دیگر زن به‌طور طبیعی  به زر و زیور و آرایش و خودنمایی گرایش دارد(2) و این گرایش در کل، مثبت است و می‌تواند در خدمت تعالی خود زن و جامعه باشد ولی متأسفانه مردان ظالم آنان را فقط در این حیطه نگه‌داشته و خودشان هم بسیاری اوقات به‌صورت افراطی  در خدمت گرایش به زر و زیور قرار گرفته‌اند.
در جامعه‌ای که افراد بخصوص زنان تربیت‌نشده‌اند، زنان بد که ادعای ایمان و خداباوری و خداترسی و... ندارند که در شهوت و زینت و تفاخر و تفرعن و...غرقند و زنان مدعی ایمان و خداباوری و خداترسی هم چون تربیت‌نشده‌اند گر چه به‌مراتب کمتر، ولی باز هم از این آفات در امان نیستند. آری اگر جامعه نسبت به تربیت و رشد انسانی و فکری و عقلی افراد بخصوص زنان که عقب‌ماندگی بیشتری دارند، عنایت لازم به خرج می‌داد،دیگر از هیچ‌کس بخصوص از زنان لازم نبود حذر شود. زیرا همه آمر به معروف و ناهی از منکر و یاور بر حق و عدل  بودند و باید بدانان پناه برد نه این‌که از آنان بر حذر بود همچنان که امامان از زنان تربیت شده خود، بر حذر نبودند.
اگر زنانی که مدعی ایمان و خدا و دین و...هستند ولی تربیت شده نیستند.  که بر امور خانواده حاکم کنیم و راهنمایی‌ها و دستورات صحیح نادر آن‌ها را به‌عنوان اطاعت از آن‌ها انجام دهیم، جرات پیدا کرده و در بقیه امور هم دخالت کرده و خانواده را به سوی قهقرا سوق می‌دهند. اما اگر زنانی تربیت شده و عاقل و با فهم و تدبیر و عالم باشند، اطاعت از آنان نه تنها بد نیست. بلکه اطاعت نکردن از آنان ناپسند است. زیرا آن زنان اگر میدان پیدا کنند خانواده را به سوی سعادت و خوشبختی سوق می‌دهند.
در زمان امام، غالب زنان تربیت‌نشده بودند ازاین‌رو بهتر بود به آنان کمتر میدان داده شود و این به مصلحت خود آنان هم بود.

پی‌نوشت‌ها:
1. محمد عبده، خطب الامام علی (نهج البلاغه)، قم، دار الذخائر، ج 1، ص 129.
2. زخرف (43) آیه 18.

سلام، آیا در احادیث روایتی مبنی بر اینکه پولی که خرج سفر کربلا می شود به صاحب آن برخواهد گشت وجود دارد؟

پاسخ:
«عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِيمَنْ تَرَكَ زِيَارَةَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ عَقَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ عَقَّنَا وَ اسْتَخَفَّ بِأَمْرٍ هُوَ لَهُ وَ مَنْ زَارَهُ كَانَ اللَّهُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ حَوَائِجِهِ وَ كُفِيَ مَا أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ إِنَّهُ يَجْلِبُ الرِّزْقَ عَلَى الْعَبْدِ وَ يُخْلِفُ عَلَيْهِ مَا يُنْفِقُ وَ يُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُ خَمْسِينَ سَنَةً وَ يَرْجِعُ إِلَى أَهْلِهِ وَ مَا عَلَيْهِ وِزْرٌ وَ لَا خَطِيئَةٌ إِلَّا وَ قَدْ مُحِيَتْ مِنْ صَحِيفَتِهِ فَإِنْ هَلَكَ فِي سَفْرَتِهِ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ فَغَسَّلَتْهُ وَ فُتِحَ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ يَدْخُلُ عَلَيْهِ رَوْحُهَا حَتَّى يُنْشَرَ وَ إِنْ سَلِمَ فُتِحَ لَهُ الْبَابُ الَّذِي يَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ وَ يُجْعَلُ لَهُ بِكُلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ ذُخِرَ ذَلِكَ لَهُ فَإِذَا حُشِرَ قِيلَ لَهُ لَكَ بِكُلِّ دِرْهَمٍ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ لَكَ فَذَخَرَهَا لَكَ عِنْدَهُ»(1)؛ حلبي از امام صادق(ع) پرسيد: فداى تو شوم، چه مى فرمائيد در حقّ كسى كه ترك كند زيارت قبر حضرت حسين (ع ) را، و در حالى كه قادر به زيارت آن حضرت باشد؟ فرمود: مى گويم كه او عاقّ حضرت رسول (ص) و عاقّ ما شده است، و سبك شمرده است امرى را كه براى او نافع است.
و هر كه آن حضرت را زيارت كند خدا حوائج او را متكفل مى گردد. و كفايت مهمّات دنيائى او را مى نمايد. و زيارت آن حضرت براى بنده روزى جلب مى نمايد، و آنچه در اين راه خرج نمايد خدا به او عوض مى دهد، و گناه پنجاه ساله او را مى آمرزد، در حالى بسوى اهل خويش باز مى گردد كه هيچ گناه و خطائى بر او نباشد، مگر آنكه از نامه عمل او محو شود. و اگر در اين سفر بميرد ملائك نازل مى شوند و او را غسل مى دهند و گشاده شود براى او درى بسوى بهشت كه داخل شود بر او نسيم بهشتى.
و اگر سالم بماند گشاده شود براى او درى كه نازل شود از آن در روزى او و حقتعالى به عوض هر درهمى كه او خرج كرده است هزار درهم به او بدهد و براى او ذخيره نمايد، و چون محشور شود به او گويند كه خدا اين عوض ‍ را براى تو ذخيره كرده است و امروز به تو رسانيد.
همانطور كه ملاحظه مي كنيد در دو جاي اين روايت تصريح شده كه خداوند به عوض آنچه در راه زيارت خرج شده مي دهد. يكي اين جمله: «وَ يُخْلِفُ عَلَيْهِ مَا يُنْفِقُ»و آنچه در اين راه خرج نمايد خدا به او عوض مى دهد. و ديگري اين جمله: «َو يُجْعَلُ لَهُ بِكُلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ» و حقتعالى به عوض هر درهمى كه او خرج كرده است هزار درهم به او مي دهد.

پي نوشت:
1. شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، ج 6، ص 45؛ و نيز: شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، انتشارات آل البيت، ج14، ص429.
موفق باشید.

آیا حیوانات مسخ شده (مانند: خرگو ش، فیل و ...) در کلام امام علی (علیه السلام) در ابتدا، خلقت انسانی داشتند یا خیر؟ توضیح دهید.

پاسخ:
مسخ و دگرگوني جسماني متناسب با اعمالي است كه بعضي از انسان ها انجام داده‌اند، يعني چون عده‌اي از جمعيت‌هاي گناهكار بر اثر انگيزه هواپرستي و شهوتراني دست به طغيان و نافرماني خدا مي‌زدند و جمعي با تقليد كوركورانه از آن ها، آلوده به گناه شدند، به هنگام مسخ هر گروه به شكلي كه متناسب با كيفيت اعمال او بود، ظاهر مي‌ شد.
و اما درباره قسمت ديگر سؤال توضيح مي دهيم.
اين كه معتقد شويم حيوانات نام برده قبلا خلقت انساني داشتند و سپس به اين شكل در آمدند، يا انسان ها قبلا از آفرينش در شمايل حيواني يا چيز ديگري بوده اند، واقعيت ندارد و حتي قابل اثبات هم نيست و تمام حيوان ها خود بر اساس نوع خلقتي كه بنا شد آفريده شوند آفريده شده اند.
تنها چيزي كه وجود دارد بر اساس آيات الهي است كه بعضي از اقوام پيشين به دليل سرپيچي فرمان الهي به شكل ميمون يا خوك در آمده و تفسير شده است كه چنين افرادي بيش از چند روز زنده نماندند و حتي نسلي از ايشان باقي نماند كه اكنون محل سوال يا استشهاد قرار گيرد.
حيوان همواره حيوان خلق شده و گذشته ديگري جز همين قالب امروزي نداشته است. البته مي توان با پذيرش فرضيه تكامل انواع، تغييرات را باز در همين قالب ها مشاهده كرد، زيرا ذات موجود جز به اذن خداي متعال عوض نمي شود و اگر هم اتفاقي رخ داده، مربوط به انسان هايي بوده كه دست به طغيان زدند و به شكل ميمون يا خوك و ... در آمدند و اشاره شد كه نسلي از آنان باقي نماند.
پس معلوم مي شود، حيوانات نام برده دراصل به شكل امروزي وجود داشتند ودر زماني بعضي از اقوام مطابق با فطرت يا طينت شان به شكل آن ها در آمدند.
كتاب خدا در آيات متعدد از مسخ شدن برخي در افراد در زمان پيشين خبر داده از جمله فرمود: "فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين"(1)
هنگامي كه در برابر فرماني كه به آن ها داده شده بود سركشي نمودند، به آن ها گفتيم به شكل ميمون‌ها درآييد و طرد شويد.
دستور الهي مبني بر اين كه به شكل ميمون ها در آييد نشان مي دهد كه اين حيوان قبلا وجود داشته است.
"قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ"(2)
همان كساني را كه خدا بر آن ها لعن و غضب كرد و آنان را به بوزينه و خوك مسخ نمود.
از اين گونه آيات به دست مي‌آيد در امت‌هاي پيشين كساني بر اثر گناه مورد غضب الهي قرار گرفته، در دنيا به عذاب و كيفر دچار شده و مسخ شده‌اند. اما درباره نحوه مسخ آنان بايد گفت: مسخ يا به تعبير ديگر تغيير شكل انساني به صورت حيوان مسلما موضوعي بر خلاف جريان عادي طبيعت است، ولي در هر حال چنين مسايلي بر خلاف جريان عادي طبيعي وجود دارد و در آن جاي شك و ترديد نيست.
مسخ و دگرگوني جسماني متناسب با اعمالي است كه انجام داده‌اند، يعني چون عده‌اي از جمعيت‌هاي گناهكار بر اثر انگيزه هواپرستي و شهوت‌راني دست به طغيان و نافرماني خدا مي‌زدند و جمعي با تقليد كور كورانه از آن ها، آلوده به گناه شدند، هنگام مسخ هر گروه به شكلي كه متناسب با كيفيت اعمال او بوده، ظاهر ‌شده است.
برخي بر اثر شكم پرستي و شهوت پرستي‌، به خوك تبديل شده؛ در عين حال كه انسان بودند، چهره خوك پيدا مي كردند. برخي ديگر به دليل تقليد كوركورانه و چشم و گوش بسته به صورت ميمون تغيير چهره مي‌داده‌اند، چون خوك نماد شكم بارگي و شهوت‌پرستي، و ميمون نماد تقليد كوركورانه است.
از مجموع آموزه‌هاي ديني به دست مي‌آيد كساني كه مسخ مي‌شده‌اند، تنها چند روز(سه روز) زنده مي‌ماندند و سپس از دنيا مي‌رفتند و نسلي از آن ها به وجود نمي‌آمد.(3)
در برخي روايات تعداد حيواناتي كه انسان هاي گناهكار به شكل آنان مسخ مي شوند، بيان شده از جمله از رسول خدا نقل شده حيواناتي كه انسان ها به صورت آن ها مسخ مي شوند سيزده گونه اند كه از آن جمله ميمون، خنزير، خفاش، گرگ، فيل، مارماهي، موش و... نام برده شده است.(4)

پي‌ نوشت‌ها:
1. سوره اعراف، آيه166.
2. سوره مائده، آيه 60.
3. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه،تهران انتشارات اسلاميه، سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج 6، ص 426.
4. مجلسي محمدباقر، بحارالانوار، لبنان، بيروت، انتشارات دار الاحياء التراث العربي، سال 1403 ه ق، ج 62، ص222.
موفق باشید.

صفحه‌ها